قمي، عباس
حديث اخلاص عبدالکريم پاک نيا حاج شيخ عباس قمي ستاره تابناک آسمان علم و فضيلت، محدث و حديث يگانه دوران حضرت امام خميني (قدس سره)، - چهل حديث امام خميني حديث اول - محدث قمي از جمله، مشايخ روايت است که امام خميني (قدس سره) از قم و در يک فضاي معنوي به دنيا آمد. پدر بزرگوارش مرحوم کربلائي محمد رضا يکي از علاقهمندان و شيفتگان اهل بيت عليه السلام و مردي پرهيزگار و صالح بود و مادر وي زني پارسا و مؤمنه بود که سعي تمام در انجام واجبات الهي داشت و يکي از ويژگيهاي آن بانوي گرانقدر، اهميت فوق العاده به نماز اول وقت بود. يقينا يکي از عوامل موفقيت و آينده درخشان اين شخصيت بزرگ شيعه، تربيت و نشو و نما در چنين محيطي و توسط چنين مربياني بوده است. وي دوران کودکي را در جوي آکنده از معنويت و روحانيت پشت سر گذاشته و با عشق و علاقه سرشار به علم و اهل علم تحصيلات مقدماتي خويش را در همان شهر آغار کرد. ادبيات و فقه و اصول را در محضر اشاتيد فن و علماي سرشناي آن روز همچون ميرزا محمد ارباب قمي و ساير بزرگان آموخت. عزيمت به حوزه علميه نجف
بعد از طي مراحل تحصيل در زادگاه خويش، در سال 1316 و در سن 2 سالگي به منظور تکميل و ادامه تحصيل، عازم حوزه علميه نجف اشرف گرديد و در جلسه درس دانشمندان و مدرسين والا مقام حوزه نجف حاضر اشرف شد. او که تشنه فراگيري علوم و معارف الهي بود خود را از چشمه زلال حقيقت و معنويت حوزه نجف سيراب ميکرد. اين جوان سعادتمند در ساحل نجف راه خويش را يافت و و بعد از تحيلات رايج زمان خويش به علوم حديث متمايل شد و عشق و علاقه خويش را به جمع آوري و نقل احاديث نوراني اهل بيت عليه السلام نشان داد (1). شور و شوق وصفناپذير اين جوان قمي، وي را به محضر درس استاد حديث، علامه بزرگوار حاج ميرزا حسين نوري قدس سره کشاند او از همان سالها دلبسته استاد خويش گرديد وي پيوسته ملازم و همراه استاد خويش بود و در سايه آموزشهاي علمي و عملي آن بزرگوار، به مقامات عالي فرهنگي و معنوي رسيد و علاوه بر اينکه از اندوختههاي علمي و آموزشهاي عملي استاد ازجمند خويش بهرهمند ميشد از کتاب خانه ارزشمند و کم نظيرش عملي استاد ارجمند خويش بهرهمند ميشد از کتاب خانه ارزشمند و کم نظيرش نيز استفاده کرد. در سال 1320 با رحلت محدث نوري محدث نوري تحولي عميق در روحيه حاج شيخ عباس ايجاد شد و چنان روح و جان او را متأثر ساخت که سالها بعد از آن حادثه تلخي آن را در کامش احساس ميکرد ايشان در اين رابطه مينويسد: «... مصيبتش بر عامه مسلمين، خصوص بر اين داعي که در خدمتش منزلت اولاد داشتم، چنان تلخ گذشت که هنوز مرارت آن را در کام خود ميبينم و بر فقدان آن جناب بسي تأسف ميخورم و سزاوار است که بگويم بعد از استادم زندگيم مانند ماهي در خشکي بود و گذران روزگارم مانند برف در مقابل حرارت (2)...»(3) وي بعد از شش سال تحصيل مداوم، در محضر اساتيد بزرگوار حوزه علميه نجف و استفادههاي فراوان از ارباب علم و معرف در سال 1322ق با کوله باري از اندوختههاي علمي و معنوي به زادگاهش مراجعت کرد. اين جوان پر تلاش قمي، در نتيجه زحمات طاقت فرساي خويش، که اينک بعنوان دانشمندي فرزانه در عرصه علم و تحقيق و نويسندهاي زبر دست در سنگر تأليف و تصنيف و عارفي پرهيزگار در ميدان عمل و ستايشگري عاشق در محراب عبادت و سخنوري توانا در منبر وعظ و خطابه محسوب ميشد. فعاليتهاي خويش را در سنگر تأليف و تبليغ و در دفاع از حريم اهل بيت عليه السلام و نشر معارف نوراني اسلام آغاز کرد. هجرت به مشهد
همزمان با هجرت مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي از عنايت عاليات به مشهد مقدس، ايشان هم از قم عازم مشهد رضوي عليه السلام شد و در آنجا به پيشنهاد آيةالله قمي با دختر برادر ايشان، ازدواج کرد و چهار فرزند او ثمره همين ازدواج ميباشد. محدث قمي در مشهد براي سومين بار توفيق سفر به خانه خدا را پيدا کرد و اين سفر او که با کشتي انجام گرفت شش ماه طول کشيد. که در مجلس سخنراني او جمعيت انبوهي از شيفگتان اهل بيت عليه السلام براي شنيدن کلمات گهربار و درک فيوضات معنوي از سخنان وي، عاشفانه کرد چراغ معرف او حلقه ميزدند. در پناه حضرت رضا عليه السلام
ايشان سالهايي که در مشهد مقدس رضوي عليه السلام بود بهرههاي فراواني از آن آستان مقدس دريافت ميکرد، آشنائي با علماي ابرار و انسانهاي پاک ضمير همچون آيةالله آقا حسين قمي قدس سره، روحاني پاک سرشت و صاحب کرامت حاج شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني، مرحوم آخوند ملاعباسي تربتي (پدر بزرگوار آقاي حسينعلي راشد)، آقاي شيخ مرتضي عيدگاهي و آقا شيخ علي اکبر نوقاني و ساير علماي مشهد، تأليف کتاب «فوائد الرضويه» و تعدادي از تأليفات ايشان با استفاده از کتابخانه آستان مقدس رضوي، از جمله عنايات حضرت صثامن الحجج آقا علي ابن موسي الرضا عليه السلام، به مرحوم حاج شيخ عباس قمي بود (4). ايشان در اين زمينه چنين مينويسد: از دارالايمان قم بصوب ارض اقدس (بسوي سرزمين پا)» توجه نمودم... و چندان مراحم و الطاف و نعمت از آن رحمت الهي و نعمت نامتناهي در خود مشاهده کردم که هوس مجاورت آن آستانه مقدسه را نمودم.. با آنکه در اين قطعه از زمان که فقتههاي بي پايان چون پارههاي شب مظلم متراکم، و بر تمام بلاد و عباد متهاجم گسته و بحکم اذا عمت البلدان الفتن و البلايا فعليکم بقم و حواليها و نواحيها فان البلايا مدفوع عنها (5). شايسته است که هر کس بتوند مهاجرت ببلده طابيبه قم نمايد تا چه رسد بکسي که قم وطن او باشد. لکن اين شکسته مهجور، چندان مغمور در نعمت مراجعت به وطن را در خود نديدم بلکه سختيهاي کشيده و تلخيهاي چشيده را شکر گفتم و منتها پذيرفتم... و پيوسته سختيهاي کشيده و تلخيهاي چشيده را شکر گفتم و منتها پذيرفتم... و پيوسته عرضه ميدارم:
شاها اگر به عرض رسانم سرير فضل
ار بر کمنم دل از تو و مهر از تو بگسلم
نامم زکاخانه عشاق محو باد
اي عاشقان کوي تو از ذره بيشتر
من کي رسم بوصل تو کر ذره کمترم(6)
مملوک آن جنابم و محتاج اين درم
اين مهر بر که افکنم اين دل کجا برم
گر جز محبت تو بود ذکر ديگرم
من کي رسم بوصل تو کر ذره کمترم(6)
من کي رسم بوصل تو کر ذره کمترم(6)
مبارزه با هواي نفس
در همان سالهايي که محدث قمي در مشهد بود جمعي از مؤمنين و طلاب با اصرار از وي تقاضا ميکنند که در ماه مبارک رمضان در مسجد گوهر شاد نماز جماعت برپا کند و ايشان هم ميپذيرند و در يکي از شبستانهاي مسجد، به نماز جماعت اقدام ميکنند. هنوز ده روز نشده بود که جمعيت بسياري در آن شرکت ميکنند. يک روز پس از اتمام نماز ظهر به آقاي شهابي که نزديک وي بود ميگويد: من نميتوانم نماز عصر را بخوانم! و بلافاصله به خانه برمي گردد و تا آخر ماه مبارک رمضان نماز جماعت تعطيل ميکند. روزي مرحوم حاج ميرزا علي اکبر نوقاني از ايشان ميپرسند: چرا نماز جماعت را تعطيل گرديد؟ ايشان در پاسخ ميفرمايد: «حقيقت اين است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صداي اقتدا کنندگان پشت سرم که ميگفتند: «ياالله! ان الله مع الصابرين» از نقطه دوري بگوش ميرسد همين که متوجه زيادي جمعيت شدم در من يک نوع خوشحالي ايجاد شد و من فهميدم براي اقامه نماز جماعت مسلمانان اهليت ندارم براي همين اين بار را بگردن نگرفتم (7). محدث قمي شخصيتي بود که در تمام لحظات زندگي در محضر خدا ميزيست و اين حضور را کاملا احساس ميکرد اخلاص و خدا محوري او در سرتاسر زندگي، وي را در رديف بندگان مخلص قرار داده بود و تمام حرکات ريز و درشتش با نام و ياد خدا شکل ميگرفت: نيت خالصش را چون گوهري صاف و شفاف پاس ميداشت. انگيزههاي خود را با هوا و هوس، نام و آوازه، خودنمائي، لذتهاي دنيايي، توجيهات و باورها يناصواب، آلوده نميساخت داستان بالا و قضيهاي که در پي ميآيد شاهد مدعاي ما است. داستان شيخ عبدالرزاق
مرحوم محدث روزي براي فرزند بزرگش نقل کرد که: وقتي کتاب «منازل الاخرة» را تأليف و چاپ کردم يک نسخه آن به دست شيخ عبدالزق مسأله گو - که هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه عليه السلام مسأله ميگفت - افتاده، و او هر روز کتاب «منازل الآخر» را بدست گرفته و براي حاضرين ميخواند. مرحوم پدرم کربلائي محمد رضا - که از علاقهمندان شيخ عبدالرزاق بود، و هر روز در مجلس او حاضر ميشد - روزي به خانه آمذد و گفت. شخي عباس! «کاش مثل اين مسأله گو ميشدي و ميتوانستي منبر بروي و اين کتاب را که امروز براي ما خواند، بخواني» چند بار خواستم بگويم آن کتاب از آن کتاب از آثر و تأليفات من است، اما هر بار خودداري کردم و چيزي نگفتم: فقط عرض کردم: «دعا بفرماويد خداوند توفيقي مرحمت فرمايد (8). تأثير بيان
سنگربان صديق اسلام شبهاي پنچشبنه و جمعه در مدرسه ميرزا جعفر واقع در صحن مطهر رضوي عليه السلام به عنوان درس اخلاق براي طلاب علوم ديني منبر ميرفتند.، نزديک به هزار نفر از طلاب و علماء شهر در آن مجلس شرکت ميکردند منبر ايشان حدود دو ساعت و نيم تا سه ساعت طول ميکشسيد و دذ مباحث مختلف اخلاقي سخن ميگفت. واعظ دانشمند و مشهور جناب آقاي راشد که در آن زمان يکي از طلاب حاضر در مجلس حاج شيخ بوده است در رابطه با نفوذ سخنان ايشان چنين ميگويد: اثر يک منبر ايشان در دو شب تا يک هفته در ما باقي بود. در طول يک هفته مضامين سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ريشه دوانيده و ما را به خود مشغول داشته بود! به طوري که تا هفته بعد کاملا تحت تأثر آن بوديم! سخنان نافذ آن مرحوم چنان چنان بود که تا يک هفته انسان را از پندارهاي ناروا و گناهان باز ميداشت و به خداوند متعال متوجه ميکرد (9). در مورد تأثير سخنان حاج شيخ عباس قمي و نورانيتي که از نقل کلام اهل بيت عليه السلام در دلها جا ميگرفت به بيانات ارزشمند يکي از علماي اعلام نجف توجه کنيد: وقتي که حاج شيخ عباس قمي در منبر حديث نقل ميکرد و سلسله سند روايان هر حديث را ذکر نمينمود و مختصري از شرح حال هر کدام را بيان ميکرد پس از معرفي آخرين راوي به امام صادق عليه السلام ميرسيد، چنان بود که گوئي شنونده امام عليه السلام را ميديد، با همان عظمت و مهابت و مقام شامخ امامت بود (10). آقاي محمود شهابي استاد دانشگاه تهران که در سالهاي 1338 و 1339 قمري ايشان را در مشهد درک کرده است در زمينه تأثير کلام حاج شيخ مينويسد: مرحوم حاج شيخ عباس قمي بي مبالغه خود چنان بود که براي ديگران ميخواست، و چنان عمل ميکرد که به ديگران تعليم ميداد. سخنان و مواعظ او چون از دل خارج ميشد و با عمل توأم بود لاجرم بر دل مينشست و شنونده را به عمل وا ميداشت. هر کس او را با آن حال صفا و خلوص ميديد عالم بود يا جاهل، عارف بود يا عامي، بازاري بود يا اداري، فقير بود يا غني وقتي سخنان سر تا پا حقيقت را از او ميشنيد، بي اختيار انقلابي در حال وي پديد ميآمد، و تحت تأثير بيانات صادقانه و نصايح مشفقانه او واقع ميشد و به فکر اصلاح حال خويش افتاد (11). اخلاق او جلوهاي از تعاليم اسلام
محدث بزرگوار ما، نسبت به اهل علم و علما مخصوصا کساني که اهل حديث و روايت بودند احترام خاصي قائل بود، هيچ گاه خود را بر ديگران مقدم نميداشت، وقتي وارد مجلسي ميشد، زير دست همه مينشست و هنگام يبرون آمدم به دنبال همه راه ميافتاد، اگر کسي از وي تعريف و تمجيد ميکرد مرحوم محدث خواهش مينمود که رشته سخن را تغيير دهد و اضافه ميکرد که من خود ميدانم که موجودي بي ارزش و حقيرم! در خانه چيزي را بر کسي تحميل نميکرد و از کسي خواهشي نمينمود، در مقابل محبت ديگران سپاسگزاري ميکرد از سخنان بيهوده و لغو همانطور که در تأليفاتش مکرر نکوهش کرده است سخت پرهيز داشت. هرگز در فکر خوستائي و گفتن خلاف واقع نبود، از غرور و خودپسندي دوري ميکرد و خلاصه تمام حرکات و سکنات او جلوهاي او جلوهاي از تعاليم عاليه اسلام بود و به ديگر سخن يک شيعه تمام عيار و تجسم ارزهاش الهي بود (12). هر کس با او همراه ميشد شيفته اخلاق او شده و تحت تأثير گفتارش قرار ميگرفت، در سفرها اينکه مشغول عبادت، فکر، مطالعه، و نوشتن بود با همسفران مانوس بوده و از آنان غافل نميشد. تواضع و فروتني
«از تو تواضع بزرگوار شوي
وز تکبر ذليل و خوار شوي»
وز تکبر ذليل و خوار شوي»
وز تکبر ذليل و خوار شوي»
صفا و اخلاص او
در اواخر عمرش شخصي از همدان به نجف اشرف آمده و در منزل ايشان او را ملاقات کرد. در ضمن صحبت از زندگي شخصي وي سؤال کرد حاج شيخ عباس واقعيت را بيان کرد آن شخص در موقع رفتن پول به ايشان داد ولي محدث نپذيرفت، هر چه اصرار کرد قبول ننمود پس از رفتن فرزندش گفت: پدر! چرا نپذيرفتيد؟ جواب داد: «گردنم نازک و بدنم ضعييف است، طاقت جواب خدا را در قيامت ندارم.» سپس داستان امير مؤمنان عليه السلام در شب نوزده رمضان را بيان کرد که آن حضرت خطاب به دخترش ام کلثوم فرمود: دخترم! براي من در يک طبق دو نوع خورشت حاضر کردهاي؟ مگر نميداني که من تابع برادر و پسر عموي خويش رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم، دخترم! هر کس خوراک و پوشاک او در دنيا نيکوتر باشد ايستادن و معطل شدن او در روز قيامت نزد خداوند متعال بيشتر خواهد بود. دخترم! در حلال دنيا حساب است و در حرام آن عذاب. و بعد حاج شيخ عباس گريسته و اهل خانه را موعظه کرد (14). مردي بزرگ در يک اتاق کوچک
يکي از فضلاي نجف که در مدرسه مرحوم آيةالله العظمي آقا سيد محمد کاظم يزدي (قدس سره) تحصيل ميکرده است ميگويد: مرحوم حاج آقا باقر طباطبائي يزدي (توليت مدرسه و نوه سيد) روزي ضمن نصيحت به طلاب مدرسه چنين ميگفت: چرا اين همه اصرار ميکنيد که اتاقهاي خوب و نورگير در مدرسه داشته باشيد و به هر اتاقي که به شما ميدهند راضي نميشويد؟ حاج شيخ عباس قمي در اتاق بسيار کوچک و تاريک راهرو همين مدرسه سکونت داشت، و در همان جاي تنگ و تاريک دو جلد کتاب «غاية القصوي» را نوشت (.15 هر بار از آن مرحوم خواستيم اتاقش را عوض کند و اتاق بهتر و و بزرگتري انتخاب نمايد، ميفرمود: «نه! همين جا کفاف کار مرا ميکند به راحتي ميتوانم کارم را انجام دهم. چرا اتاق ديگري را که ساير ميکند به راحتي ميتوانم کارم را انجام دهم. چرا اتاق ديگري را که ساير طلاب احتياج به ان دارند اشغال کنم (16) و اين چنين است که مردان بزرگ کارهاي مهم را با امکانات کم انجام ميدهند و اينان ستارگاني هستند که در تاريکيها ميدرخشند و جامعه خويش را به نور ايمان روشن ميکند و نمونهاي از زندگي ساده و زاهدانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه عليه السلام را ارائه ميکنند، و بنا به فرموده امام باقر عليه السلام شمع بدستاني هستند که به مردم روشنائي زندگي کردن در ميان علماي ما در محدث قمي خلاصه نميشود بلکه اکثر انديشمندان موفق شيعه ساده زيست بودهاند. مرزبان ايمان و مبارزه با هجوم دشمنان
حضرت صادق عليه السلام ميفرمايد: عالمان پيرو ما، مرزبانان و سنگرداراني هستند که مراقب هجوم لشگر شيطان بر مرزهاي ايمانند و آنان را از تسلط بر مستضعفان فکري باز ميدارند. بدانيد! از پيوان ما کساني که براي چنين مهمي بپا خيزند از کساني که در روم براي گسترش اسلام جهاد ميکنند، هزار مرتبه برترند، چرا که ايشان اينان از عقائد پيروان ما دفاع ميکنند و آنان از جسم آنان (18). حاج شيخ عهباس قمي به حق يکي از مصاديق بارز عالمان دين باور مرزبان صديق ايمان بود چرا که او در عصر خويش شاهد يکي از دورانهاي هجوم فرهنگي دشمنان دين، به قلب اسلام و روحانيت بود. براي همين در برابر حوادث و وقايع تلخ زمان خويش قد علم کرده و بعنوان يک روحاني راستين، خود را از نظر علمي و و فرهنگي آماده مقابله با توطئههاي مخالفين نمود. او در عصر مشروطيت ار سوئي قيام مردم مسلمان ايران به رهبري روحانيت آگاه، در مقابل سمتگريها و خونريزيهاي حاکمان ستمگر را ميديد و از سوي ديگر فعاليت روشنفکران غربزده و اسلام ستيز را مشاهده ميکرد که چگونه دين و فرهنگ معنويت را کم رنگ کرده و فرهنگ مبتذل غرب را به ملت بزرگوار ايران به ارمغان ميآورند. در چنين شرايطي حاج شيخ عباس همچون يک عالم متعهد وارد صحنه شد و مانند يک طبيب دوره گرد روح و قلب مسلمين را شفا بخشيد او با نگارش کتاب جاويد «مفاتيح الجنان» و «منازل الاخره» مردم را به سوي دعا و معنويت دعوت کرد و با تأليف «فوائد الرضويه» و «تحفةالاحباب» و «الکني و الالقاب» و «هدية الاحباب»، بزرگان دين و دانشمندان وارسته شيعي را به جوانان مسلمان معرفي کرد. و به عنوان الگو به آنان مطرح نمود و شخصيتهاي کاذب غرب و شرق را نفي کرد. وي با تنظيم کتاب «منتهي الآمال»، شيعيان را با تاريخ چهارده معصوم عليه السلام آشنا کرده و مردم خودباخته و بيگانه از فرهنگ خودي را، با رهبران آسماني خويش پيوند داد. او همچنين با ترجمه «غايةالقصوي» جوانان مؤمن را با درس احکام و دستورات شرعي مأنوس نمود، بالأخره محدث قمي مانند: ستارهاي تابناک در عصري تاريک درخشيد، عصري که رژيم ضد خدائي رضاخان بر ملت ايران حاکم بود و تاريکي ستم و بي ديني و مبارزه با ارزشهاي الهي همه جا را فرا گرفته بود و ملت مسلمان ايران در گرداب فساد و بدبختي غوطه ور شده بودند، در حالي که مبارزه با روحانيت و حوزههاي علميه، ضديد با حجاب و عمامه و روضه خواني به عنوان يک ارزش ملي تلقي ميشد او کشتي نجات، از گداب هلاکت و فساد را به ملت مسلمان عرضه کرد يعني با تدوين کتاب ارزشمند «سفينة النجاة»، مسلمانان گرفتار دربند فرهنگ بي ديني و بي بند و باري را به ساحل نجات رهنمون شد آنان را با احاديث نوراني اهل بيت عليه السلام پيوند داد و به درياي نور متصل کرد و در يک کلام حاج شيخ عباس با تأليف کتابهاي متعدد در موضوعات مورد نياز جامعه آن روز، توانست در مقابل هجوم فرهنگي دشمنان اسلام به ارزشهاي الهي و اسلامي، سدي پولادين بسازد و به جوانان و نسل جديد تفکرات و انديشههاي ائمه اطهار عليه السلام سيراب نمايد و آنان را در برابر دين ستيزان، بيمه کند. او علاوه بر اينکه در سنگر قلم از کيان تشيع سرسختانه دفع ميکرد و در اين مسير لحظهاي آرامش نداشت مجالس درس و سخنراني هايش نيز هدايت آفرين بود. وي با مسافرت هايش به شهرهاي قم و تهران و مشهد به سخنراني و موعظه ميپرداخت و در فراز منبر منکرات روز افزون جامعه را به مردم گوش زد ميکرد. در همان زماني که مقدسات اسلام مورد هجمه دشمنان قسم خورده اسلام قرار گرفته بود، آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري، کانون انديشه شيعه را، با تأسيس حوزه علميه قم، بنيان نهاد و براي پربار نمودن بنيه فکري طلاب حوزه علميه، علما و بزرگان ديني را به آنها دعوت کرد. يکي از کساني که به وجود او بيش از همه نياز داشت و به عنوان بازوي توانمند او محسوب ميشد حاج شيخ عباس قمي بود. وقتي از وي دعوت شد مرحم محدث با تمام عشق و علاقه به جواز ملکوتي امام رضا عليه السلام به دعوت آن بزرگوار لبيک گفته و در خلال اقامه در مشهد به عنوان همکار و همفکر مرحوم حائري را همراهي کرد سفرهاي محدث قمي در آن دوران به قم، بسياري ار طلاب را از شهرهاي ديگر مخصوصا شهرهاي مقدس مشهد و نجف به سوي قم روانه کرد (19). شيخ آقا بزرگ تهراني ميفرمايد: هنگامي که حاج شيخ عبدالکريم حائري مؤسس حوزه علميه وارد قم شد و علماي قم از حاج شيخ عبدالکريم درخواست کردند در آن شهر اقامت کند و سر و ساماني به حوزه علميه و آن مرکز ديني بدهد، حاج شيخ عباس يکي از معاونان و ياوران او بود با اينکه آن موقع در مشهد زندگي ميکرد سهم زيادي در اين کار داشت و يکي از بزرگترين مروجين حاج شيخ عبدالکريم به شمار ميرفت و با دشت و زبا ناو را تأئيد ميکرد (20). در نگاه دانشمندان
1 - علامه اميني (متوفاي 1390 ق). در کتاب گرانقدر الغدير در رابطه با کتاب «فيض القدير» مينويسد:... مؤلف از نوابع و بزرگان علم حديث است و در فن تأليف در عصر حاضر، مقام ارجمندي را احراز نموده و خدمات او در اين راه بر احدي پوشيده نيست. 2 - مرحوم مدرس تبريزي در کتاب «ريحانة الادب» ميگويد: حاج شيخ عباس بن محمد رضا بن ابي القاسم، از افاضل علماي عصر حاضر ما که عالم، فاضل، کامل، محدث، متتبع ماهر بوده و (21)... 3 - علامه کتابشناس، شيخ آقا بزرگ تهراني همدرس و هم حجزه مرحوم محدث قمي در مورد شخصيت ايشان ميفرمايد: رابطه من با شيخ عباس قمي محکمتر از ديگران بود زيرا ما دو نفر در اتا يکي از مدارس نجف با هم زندگي ميکرديم حتي دو سال بعد از فوت استادمان محدث نوري (قدس سره) با هم بوديم و نزد ساير اساتيد درس ميخوانديم. من همان موقع به خوبي او را شناختم، انساني کامل و دانشمندي فاضل، آراسته به اخلاقي ستودني و صفاتي پسنديده بود مدتها به هم نشيني او انس گرفتم و جانم با جان او درآميخت (22). 4 - مرحوم آيةالله العظمي مرعضي نجفي (ره) در مورد شخصيت محدث قمي و کتاب مفاتيح اش مينويسد: علامه نقاد، نويسنده کتابهاي فراوان، عالم بلند مرتبه راهنماي دانا در دانش حديث، مرحوم مبرور، معشوق و يار بهشت وفور، حاج شيخ عباس قمي فرزند محمد رضاي قمي از بزرگان اساتيد ما در فن روايت ميباشد. مفاتيح او را بهترين کتابي يافتم که در باب ادعيه و زيارات و آداب و سنن و مناجات نوشته شده است (23). پرتويي از توسل حاج شيخ
از رهگذر خاک سرکوي شما بود
هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد
هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد
هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد
1 - فرزند بزرگ ايشان آقاي علي محدث زاده ميگويد: فراموش نميکنم زماني که در نجف اشرف بوديم يک روز صبح در حدود سال 1357 ه ق يعني دو سال قبل از وفاتشان از خواب برخاستند و اظهار داشتند امروز چشمم به شدت درد ميکند بطوريکه قادر به مطالعه و نوشتن نيستم و بسيار ناراحت به نظر ميرسيد. گويا با نحالشا اين بود: شايد خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا از در خانه شهان طرد کرده باشند. آن مرحوم عادت داشتند که گاهي اين مطلب را با تاثر ميگفت و ميگريست! آقاي محدث زاده ميافزايد: در آن ايام مشغول تحصيل بودم، رفتم به درس و ظهر که به خانه برگشتم ديدم ايشان مشغول نوشتن هستند. عرض کردم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: درد به کلي مرتفع گرديد: پرسيدم: چطوري معالجه فرموديد؟ گفتنود: وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب (24) «کافي» را به چشم کشيدم درد چشمم برطرف شد. و ايشان تا پايان عمر ديگر به درد چشم مبتلا نگرديد، و آن کتاب کافي که آن را چشم کشيدند کتابي خطي، و به خط فقيه مشهور ملا عبدالله توني صاحب کتاب «وافيه» بود و مخحدث قمي خيلي به آن علاقه داشت.
2 - در زماني که در مشهد اقامه داشته است، پسر کوچکش که کودکي سه ساله بوده بيمار ميشود برايش داروي ايراني جوشاندهد و صاف کرده و مختصري شکر در آن ريخته ميآورند بياشامد. با انگشت دست راست داروي مايع را به هم ميزند، همسرش ميگويد: صبر کنيد قاشق بياورم. حاج شيخ عباس در پاسخ ميفرمايد: «من در اين کار قصد استشفاء داشتهام.، چون با اين دست هزاران حديث از ائمه طاهرين عليه السلام نوشتهام (25) و اين چنين بود که دل بسته فرزانه ائمه اطهار عليه السلام در مدتي کوتاه توانست موفقيتهاي بزرگي کسب کند و در عصر خويش مشهورترين محدث عالم تشيع و محبوب دل هزاران شيفته و عاشق اهل بيت عليه السلام باشد.
هزار نقد به بازار کائنات آرند
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد
همگام با زائرين حرم
يکي از مؤمنين نقل ميکند: روزي در کربلا حاج شيخ عباس قمي را ديدم که در صحمن مقدس حضرت امام حسين عليه السلام ايستاده و رفت و آمد سيل جمعيت را به حرم مطهر نگاه ميکند و به آن مرحوم سلام کرده و احوالشان را پرسيدم با تأثر فرمودند: به واسطه تنگي نفس نميتوانم همراه جمعيت وارد حرم مطهر شوم. ايتسادهام شايد خلوت شود و بتوانم به حرم بروم. گفتم: حاج شيخ! غضه نخوريد اگر شما نميتوانيد با انبوه جمعيت وارد حرم شويد، اينها که به حرم ميروند هر کدام «حاج شيخ عباس قمي» را در بغل دارند (26)! بلي حاج شيخ عباس سالها بعد از رحلتش در محافل معنوي حضور دارد هر زائري که وارد يکي از زيارت گاهها و يا محافل معنوي و مساجد وارد مش يود مفاتيح را که رايجاترين کتاب مذهبي ما است به همراه دارد رمز اين سعادت بزرگ را بايد در خلوص نيت نويسنده آن جستجو کرد چرا که مؤلف آن گوهر گرانمايه اخلاص خويس را با ارادت خالصانه به اهل بيت عليه السلام عجين کرده و در اين کتاب جلوه گر ساخته و اين چنين است که اثر جاودانه او به ابديت پيوسته و زينت بخش مجالس و محافل معنوي و روحاني قرار گرفته است. نويسنده خستگي ناپذير
محدث قمي علاقه شديدي به مطالعه و تأليف داشت از فرصتها حداکثر استفاده را ميکرد با اينکه مبتلا به يک بيماري ريوي بود و نشستن و برخاستن برايش مشکل ميشد ولي شبانه روز کار ميکرد. او عاشق کتاب و مطالعه به ويژه نوشتن بود خوب و سريع و با خط زيبا و نستعسن مينوست تا آنجا که در اثر نوشتن دو طرف انگشتانش که قلم بدست ميگرفت بر آمدگي داشت. شيخ آقا بزرگ تهران نزديکترين يار او ميفرمايد: «او پيوسته سرگرم کار بود. عشقي شديد به نوشتن و تأليف و بحث و تحقيق داشت، هيچ چيز او را از اين شوق و عشق منصرف نميکرد و مانعي در اين راه نميشناخت». اين نويسنده خستگيناپذير وقتي با دوستانش به مسافرت ميرفت بعد از صرف غذا قلم و کاغذ و کتاب بر ميداشت و در گوشه خلوتي مشغول ميشد وقتي رفقايش ميگفتند: حاج شيخ! صبر کن قدري صحبت کنيم ميگفت: «شما ميرويد ولي اينها ميماند»؛ برخي از تأليفات يادگار همين اوقات لحظات کوتاه سفر ميباشد (27). محدث قمي و قرآن
اين دانشمند عاليقدر در رشتهاي مختلف علوم اسلامي متبحر بود و از جمله در علوم قرآني اطلاعات وسيعي داش تايشان نتيجه مطالعات و آموختههاي قرآني خويش را در قالب کتابي گرانسنگ بنام «الدر النظيم في لغات القرآن العظيم» در موضوع واژهشناسي قرآن به رشته تحرير در آورده. حاج شيخ عباس کتابش را از آثار کهن و مورد اعتماد دانشمندان اسلامي همچون «صحاح اللغة» جوهري «مفردات» راغب - «اساس البلاغه» زمخشري - «قاموس المحيط» و ساير کتب مربوطه گلچين کرده و در طبقي بس وزين به شيفتگان معارف قرآن عرضه داشته است (28). محدث و سادات
مرحوم سلطان الواعظين شيرازي (مؤلف کتاب شبهاي پيشاور) نقل ميکند: زماني که کتاب مفاتيح الجنان تازه منتشر شده بود، روزي در سرداب سامره آن را در دست داشتم و مشغول زيارت بودم. ديدم شيخي با قباي کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شيخ از من پرسيد: اين کتاب از کيست؟ گفتم: از محدث قمي آقاي حاج شيخ عباس است. و شروع به تعريف وي نمودم، شيخ گفت: اين قدر هم تعريف ندارد، بي خود تعريف ميکني! من نااحت شدم گفتم: آقات برخيز و برو! کسي که پهلوي من نشسته بود، دست زد به پهلويم و گفت: مؤدب باش! ايشان خدو محدث قمي آقاي حاج شيخ عباس هستند! من برخاستم با آن مرحوم روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ايشان را ببوسم، ولي آن مرحوم نگذاشت و هم شد دست مرا بوسيد و گفت: شما سيد هستيد! (29) امر به معروف و نهي از منکر
محدث قمي در بازداشتن افراد از کارهاي زشت و ناروا خيلي جدي بود و در اجراي امر به معروف و نهي از منکر فقط رضايت حق تعالي را در نظر ميگرفت و از ملازمت مردم در عمل به تکليف الهي نميهراسيد و ملاحظه کسي را نميکرد. آثار و تأليفات
کوکب فروزان آسمان تشيع، افزون پر تلاشهاي گسترده و تبليغات دامنه دار سفرهاي بسيار براي ترويج و تبليغ در نشر معارف اهل بيت عليهم السلام، در عرصه کتاب نويسي و تأليف مانند ستارهاي ميدرخشد. در سن چهل سالگي در حدود هفتاد جلد کتاب در موضوعات مختلف علمي و ادبي و تاريخي و مذهبي، تأليف و ترجمه کرد و به دانش دوستان و شيفتگان علم و فرهنگ و عاشقان اهل بيت عليهم السلام عرضه داشت. ما در اين نوشتار محدود به برخي از آنان اشاره ميکنيم و علاقهمندان را به کتابهاي مفصل ارجاع ميدهيم.1 - «سفينة البحار» که به منزله فهرست و مختصر «بحار الانوار» است و به صورت حرف تهجي ترتيب يافته است.
2 - «منتهي الامال»
3 - مفاتيح الجنان» که بعد از قرآن شريف بيشترين تيراژ کتابهاي چاپي دنياي شيعه را تشکيل ميدهد
4 - «الانوار البهيه»
5 - «تتمه المنتهي»
6 - «منازل الاخرة»
7 - «الفوائد الرضويه»
8 - «تحفةالاحباب»
9 - «الکني و الالقاب»
10 - «غاية القصوي»
11 - «نزهة النواظر»
12 - «چهل حديث»
13 - «الفوائد الرجبيبه»
14 - «بيت الاحزان و... (30) و ساير کتابهاي آن بزرگوار که به بعضي از آنان قبلا اشاره شد، ناگفته نماند تعدادي از کتابهاي ايشان به زبانهاي مختلف ترجمه شده است. علامه حاج آقا بزرگ تهراني يار صميم وي مينويسد: او داراي آثار باارزشي است که همگي دلالت بر مقام شامخ علمي و اطلاعات وسع ايشان دارد از کتابخانه محدث نوري استفاده فراوان برد. زيرا محتوي تعداد زيادي از ذخائر و نقاش بود که بيشتر آن را کتب خطي تشکيل ميداد (31).
ميراث جاودان
امروز ميليونها زن و مرد با ايمان کتاب شريف «مفاتيح الجنان» را ميشناسند، اين اثر جاويدان زين بخش هر محفل و مجلس مذهبي و روحاني است. در هر فرصتي انسانهاي خداجو «مفاتيح» بدست، دست تضرع به درگاه حضرت حق برداشته و با دعاها، مناجاتها و تعقيبات و زيارتهاي مفاتيح با معبود خويش به راز و نياز ميپردازند. راستي اين چه عزت و عظمتي است که مفاتيح در کنار قرآن و صحيفه سجاديه قرار ميگيرد و اين چه سري دارد که پديد آورنده بزرگترين انقلاب عصر ما حضرت امام خميني (قدس سره) از تبعيدگاه ترکيه به فرزندش مينويسد: «... کتاب مفاتيح، صحيفه سجاديه و... هم بفرستيد (32)» و همين امام خميني در جواب کساني که ميگفتند: «اسلام فردا ديگر اسلام مفاتيح نيست اسلام قرآ ناست (33 و ما نياز به دعا و مفاتيح نداريم.» ميفرمود: «همين مفاتيح الجنان همين کتابهاي ادعيه هستند اينها کمک انسانست در اينکه انسان را آدم کند.» و در جاي ديگر ميفرمايد: «آنهائي که ادعيه را ميخواهد کنار بگذراند و به اسم اين که ما قرآن ميخوانيم نه دعا، آنها قرآن را هم نميتوانند به صحنه بياورند... اگر قرآن هم ميخوانيد قرآن دارد از دعا تعريف ميکند مردم را ودار به دعا کنيد که اعتنا به شما نداشتيم اگر دعا نميکرديد (34).» (35) حضرت آيةالله العظمي مرعشي نجفي در رابطه با مفاتيح ميفرمايد: «مفاتيح بهترين کتابي است که در باب دعاها و زيارتها و آداب و سنن و مناجات نوشته شده است... مؤلفش آن را از مدارک معتبر و اسناد مورد اعتماد گرد آورده است، به جانم سوگند که همانا آن اثر جاويدي است که در معابد و مشاهد مشرفه مورد استفاده همگان قرار ميگيرد چه مجموعه گرانبها و شريفي؟! چه کتاب ارزشمند و منظم و آراستهاي! عاشقان خدا به آن توجه دارند و کمنتر جائي است از خانهها و مساجد و مشاهد شيعيان که در آن نسخهاي از مفاتيح يافت نشود.» شاگردان
محدث قمي از مشايخ و اساتيد بسياري از علام و مراجع ميباشد به طوري که در 50 سال اخير اکثر فقهاي شيعه از آن مرحوم اجازه روايت دريافت کردهاند که از جمله انها ميتوان از حضرت امام خميني (قدس سره) آيةالله ميلاني، آيةالله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي و آيتالله سيد مرتضي مرعشي نجفي ياد نمود. محدث قمي در اجازه روايتي که در سال 1350 ق به آيت الله العظمي مرعشي داده است وي را با القاب و عناوين زيبائي مورد خطاب قرار داده است (36). فرزندان
از حاج شيخ عباس چهار فرزند به يادگار مانده است که دو پسر و دو دختر بودند. پسران ايشان مانند خودش عالم و عابد و مبلغ دين و مايه دلگرمي وي بودند. دو پسر ايشان عبارتند از اقاي حاج ميرزا علي محدث زاده آقاي حاج ميرزا محسن محدث زاده که هر دو از فرزندان روحانيت بودندآقاي حاج ميرزا علي فرزند بزرگ شيخ عباس در نشر آثار به جا مانده پدرش سعي فراوان از خود نشان داد و تا اين اواخر از دانشمندان و وعاظ مانده پدرش سعي فراوان از خود نشان دا و تا اين اواخر از دانشمندان و وعاظ به نام تهران به شمار ميآمد او چند سال پيش نداي حق را لبيک گفته و به ديدار پروردگارش شتافت. پسر دوم ايشا آقاي حاج شيخ محسن محدث زاده فعلا در تهران اقامه دارد و به تبليغ معارف دين مشغول است (37). لحظههاي آخر و بياد ماندني
محدث قمي حدود 12 سال در مشهد مقدس اقامت کرد و بعد از مدتي به همدان و سپس به قم رفت و بعد از واقعه گوهر شاد به نجف عزيمت کرده و تا پايان عمر خويش در آنجا زندگي کرد - در اواخر عمرش روزي يکي از علماء به عيادتش ميآيد و از حالش جويا ميشود حاج شيخ عباس ميفرمايد: چند روز است که نتوانستهام حديث بخوانم و بنويسم! و شروع به گريستن ميکند و سخت ميگريد مرحوم روحاني به فرزندش ميگويد: کتاب بياوريد ج 17 بحار ميآورند و چند حديث ميخواند و محدث قمي کمي خوشحال ميشود». از مغرب شب آخر عمرش حالش غير عادي بود و پس در پي اسامي ائمه اطهار عليهم السلام را تکرار ميکرد مخصوصا به اسم حضرت امير المؤمنين عليه السلام ميرسيد بيشتر عرض ادب و اظهار ارادت ميکرد و مکررا ميگفت: روحي له الفداء آن شب به علت عدم توانائي نمازها را نشسته خواند. نيمههاي شب سه شنبه 22 ذي الحجه سال 1359 ق بود که در سن 65 سالگي دعوت حق را لبيک گفته و به لقاء الله پيوست. مرحوم آيةالله العظمي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني بر جنازه مطهرش نماز خواند و بعد از تشييع با عظمتي که توسط بزرگان و مراجع عموم مردم انجام شد در صحن مطهر حضرت امير المؤمنين عليه السلام جنب استادش محدث نوري مدفون گرديد. و اين بود گوشه هايي از زندگي مردي که گوئي دوباره به دنيا آمده بود، يک بار براي کسب تجربه و يک بار براي بکارگيري آن، شخصيتي که نام و خاطره و آثارش در قرن حاضر زينت بخش محفل عاشقان اهل بيت عليهم السلام ميباشد. 1 - ريحانةالادب ج 4، ص 478، حاج شيخ عباس قمي، مرد تقوا و فضيلت، ص 17. 2 - و يحق لي ان اقول و لقد عشت بعد الشيخ عيشد الحوت في البر و بقيت في الدهر و لکن بقاء القلج في الحر... 3 - فوائد الرضويه، ص 150. 4 - حاج شيخ عباس قمي، مرد تقوا و فضيلت. 5 - اشاره به فرمايش امام صادق عليه السلام در مورد قم ميباشد که آن حضرت فرمود: زمانيکه فتنهها و بلايا در شهرها گسترش يافت به قم و نواحي آن سفر کنيد، زيرا آنجا از فتنه و بلا در امان است. 6 - فوائد الرضويه، صي 3. 7 - مقدمه فوائد الرضويه، چاپ اول 1327 ه ش. 8 - روزنامه جمهوري اسلامي .74 / 3 / 1 ص 11و 9 - حاج شيخ عباس قمي، مرد تقوا و فضيلت. 10 - همان. 11 - مقدمه فوائد الرضويه. 12 - طبقات اعلام الشيعه جزء 1، قسم 3، ص 998. 13 - سيماي فرزانگان، 308. 14 - منتهي الامال، ج 1، ص 125، و حاج شيخ عباس قمي مرد تقوا و فضيلت. 15 - غاية القصوي: ترجمه عروة الوثقي در 2 جلد، ج اول از طهارت تا اموات، ج دوم از کتاب صلوة تا بحث ستر و ساتر ميباشد. 16 - حاج شيخ عباس مرد تقوا و فضيلت. 17 - حوزه 53 / 49 به نقل از محجة البيضاء، ج 1، ص 31. 18 - علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلي ابليس و عفاريته... احتجاج طبرسي. چاپ بيروت .17 / 1 19 - حديث اخلاص، ص 58. 20 - طبقات اعلام الشسيعه، جزء اول - قسم سوم ص 998. 21 - نور علم، دوره 2، ش 2، ص 120. 22 - طبقات اعلام الشيعه، جزء سوم، ص 998. 23 - مقدمه مفاتح الجنان، چاپ فراهاني، ص 15. 254 - کتاب کافي تأليف علامه بزرگوار ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کليني رئيس محمدثين شيعه در گذشته به سال 329 ق ميباشد و اين کتاب معتبرترين و مهمترين کتاب حديث شيعه ميباشد. 25 - حاج شيخ عباس قمي، مرد تقوا و فضيلت، ص 57. 26 - همان، ص 70. 27 - همان، ص 33، و طبقات اعلام الشيعه، جزء اول، قسم سوم، ص 999. 28 - ميراث جاويدان، فروردين 72، ص 26. 29 - حاج شيخ عباس قمي مرد تقوا و فضيلت. 30 - فوائد الرضويه، 221 - 222. 31 - طبقات اعلام الشيعه جزء اول، قسم سوم ص 1000. 32 - حوزه، .185 / 49 33 - با مخاطبهاي آشنا، ص 141، نوشته علي شريعتي. 34 - اشاره به آيه: قل ما يبعبا بکم ربي لو لا دعاکم»، فرقان 77. 35 - تفسير سوره حمد، امام خميني، 80 - 82. 36 - شهاب شريعت 108 - 178 - 186 و نور علم دوره 2، ش 2. 37 - حاج شيخ عباس، مرد تقوي و فضيلت.