ملا عبد الرزاق لاهیجی، حکیم آزاده‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ملا عبد الرزاق لاهیجی، حکیم آزاده‏ - نسخه متنی

رضا باقی زاده‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لاهيجي، ملا عبد الرزاق

حکيم آزاده‏

رضا باقي زاده‏

حکيم آزاده‏

تداوم و بقاي موجوديت تشيع در فراز و نشيب تاريخ بيش از هر چيز مرهون تلاش و مجاهدت علمي عالمان متعهد شيعي است که در طول تاريخ سراسر مظلوميت و رنج شيعه حاملان راستين امانت الهي و تعاليم امامان معصوم (ع) و مرزداران حماسه جاويد شيعه بودند. تشيع مانند هر مذهب و مرام ديگري بيش از هر چيز نيازمند اثبات حقانيت و استحکام پايه‏هاي عقيدتي خود است.

و اين رسالت بزرگ را عالمان به خوبي به انجام رسانده‏اند. وجود هزاران منبع تحقيقاتي مکتوب که به رغم نامساعد بودن اوضاع سياسي در اغلب دورانهاي گذشته، به همت عالمان شيعه نگاشته شده است از بيداري و غيرتمندي آنان حکايت مي‏کند.

يکي از درخشانترين چهره‏هاي علمي و فلسفي اين عرصه حکيم ملا عبد الرزاق لاهيجي، فيلسوف برجسته شيعه است. ما در اين نوشتار بر آنيم تا گوشه‏اي از زواياي زندگي آن بزرگوار را به نظاره نهيم و بحث در اين باره را در چند محور پي گيريم.

از زمان تولد ملا عبد الرزاق اطلاعي دقيق در دست نيست و تنها برخي محل تولد ايشان را در شهر لاهيجان بيان کرده‏اند. (1)

شايد يکي از علتهاي اختلاف نظرها وجود شخصيتهاي ديگري است که به همين نام مشهورند. نام آن بزرگمردان به قرار زير است:

ملا عبد الرزاق بن ملا ميرزانکويي شيرازي، معاصر ملا عبد الرزاق لاهيجي.

ملا عبد الرزاق کاشي.

ملا عبد الرزاق رضوي.

ملا عبد الرزاق بن احمد گيلاني.(2)

ملا عبد الرزاق گيلاني (لاهيجي) پزشک دانشمند و وزير خان احمد خان گيلاني (متوفي 980ق).

عبد الرزاق گيلکي مؤلف رساله اللامع في شکل الرابع.(3)

استادان و همدرسان‏

مهمترين استاد وي که نقش ارزنده‏اي در شکل‏گيري علمي آن جناب داشت، فيلسوف نامي، ملا صدراي شيرازي (ره) است. (4) مؤلف کتاب روضات الجنات ايشان را از شاگردان ممتاز ملا صدرا مي‏داند. (5) همچنين محقق داماد نيز از جمله اساتيد وي نقل شده و غير اين دو بزرگوار اسمي از ديگر اساتيد وي به ميان نيامده است.

او در اوايل عمر به شهر مقدس قم آمد و در آنجا ساکن شد و محل تدريس خود را مدرسه معصومه (س) قرار داد (6) و خود مدتها مدرس کلام و فلسفه و علوم ديگر بود. از اين رو چون در قم بسيار ماندگار شده به قمي نيز مشهور است.

از مهمترين همدرسان و معاصران آن بزرگوار مي‏توان ملا محسن فيض کاشاني (داماد ملا صدرا) را نام برد. ملا محمد يوسف الموتي و شيخ حسين تنکابني نيز همدرس و معاصر ايشان بوده‏اند.

ويژگيهاي علمي و فکري‏

پيوسته حکيمان صاحبنظر و متکلمان صاحب قلم از استقلال فکري برخوردار بوده‏اند. در اين ميان حکيم لاهيجي نيز گرچه فيلسوف مشايي و شاگرد ميرداماد و صدر المتألهين است هيچگاه بدون تحقيق تابع آنها نبوده و در مسائل فلسفي و اعتقادي داراي بينش و طرز تفکر خاصي بوده است. از اين رو در کتاب الکلمات الطيبة ميان دو استادش در مورد اصالت وجود و اصالت ماهية داوري مي‏کند و گاهي ديگر با نقل مطالبي از شيخ الرئيس، فخر رازي، خواجه نصير طوسي، قوشجي، تفتازاني، عضد الدين ايجي امام الحرمين، گفتار آنان را نقد و بررسي مي‏نمايد.

در تمام نوشته‏هاي حکيم لاهيجي، آگاهي عميق وي به افکار و عقايد فلاسفه متکلمان و پيروان ملل و نحل، مذاهب و فرق اسلامي چون اشاعره، مفوضه، کيسانيه و ... به طور آشکار به چشم مي‏خورد.

ايشان با وجود احترام فراوان به عقل و برهان در برابر کتاب و سنت تسليم بود. حکيم لاهيجي از آنان نبود که در دريافت مسائل اعتقادي از کتاب و سنت مانند ظاهريه، حشويه و اخباريه بدون در نظر گرفتن دلايل قطعي عقلي و دلايل اجتهادي نقلي به ظواهر کتاب و سنت بسنده کند. همانان که معتقدند خداوند قابل رؤيت است و شبيه دارد چرا که فرمود: الرحمن علي العرش استوي (7) (خدا بر عرش جا گرفته است) از سويي وي مانند صوفيه و باطنيه و جمعي از فلاسفه و عرفا نبود که کتاب و سنت را رموزي مي‏دانند که در خور تأويل به انواع تأويلات است. آنها که آيه فانما تولو فثم وجه الله(8) را به هر نوع عقيده درباره خدا تفسير مي‏کند. (يعني به هر سو رو کنيد خدا آنجاست).

بلکه با توجه به دلايل قطعي عقلي و نقلي به کتاب و سنت مي‏نگريست و در صورت مخالفت آنها با براهين عقلي آنها را به گونه‏اي مناسب تأويل مي‏نمود. از همين رو در بسياري از موارد به نصوص و ظواهر آيات و روايات استدلال مي کرد و با دلايل غير قطعي از آنها دست بر نمي‏داشت.

آية الله قاضي طباطبايي ژرفنگري ايشان را چنين مي‏ستايد:

آنان که از محقق لاهيجي نامي برده‏اند وي را به صفت تحقيق و تدقيق ستودهخ اند، چنانکه در کتاب گوهر مراد ااز روي تحقيق و سخن رانده و مثل بعضي از متکلمين که در کتب خود نهايت درجه تعصب را روا دانسته و از راهنمايي دليل و برهان عدول و عصبيت و تقليد تمسک به ظاهر صرف، وي را از حق بازداشته است، نبوده و بر صنفي تعصب نکرده و تقليد قومي را روا ندانسته و آنچه دليل، وي را بر آن راهنمايي کرده قبول فرموده است.ن(9)

آن بزرگوار هر چند به موجب نياز شديد جامعه بيشتر تلاشهاي قلمي اش را صرف مؤلف کتاب مسائل اعتقادي و کلامي و فلسفي نمود، در علوم عقلي نيز استاد بود. نتايج الافکار درااين باره مي‏گويد:

(ملا عبدالرزاق) در علوم عقليه و نقليه از عالي دستگاهان ذي استعداد بوده ...(10).

اما اينکه مؤلف رياض العلماء در مورد ايشان مي‏گويد: در فقه و حديث و اصول بصيرتي نداشته(11) هيچ درست نيست زيرا: اولا: روش خاص مؤلف رياض العلماست که حکيمان و فيلسوفان را همه جا صوفي ناوارد به امور ديني و ادبيات عرب معرفي مي‏کند. مثلا درباره ملا رجبعلي تبريزي فيلسوف مشهور عهد صفوي در اصفهان) مي‏نويسد زاهد، فاضل، حکيم، ماهر و صوفي بود اما معرفتي به علوم ديني و ادبي و عربي نداشت! در هر صورت اين نسيتهاي ناثواب اختصاص به ملا عبدالرزاق ندارد.

البته نبايد از يک شخص حکيم و فيلسوف انتظار داشت همانطور که در حکمت و فلسفه استاد است در فقه و اصول و حديث نيز سرآمد عصر خود باشد. و ناموراني چون ميرداماد را بايد شخصيتي استثنائي دانست که هم فقه نامي و هم فيلسوفي بزرگ بود. ملا عبدالرزاق خود در ديوانش مي‏گويد:




  • چه شبها که در حجره خوابم نبود
    ز فقه و حديث و اصول و کلام
    ز تفسير و آداب و حکمت تمام(12)



  • چه جا داشت نانم که آبم نبود
    ز تفسير و آداب و حکمت تمام(12)
    ز تفسير و آداب و حکمت تمام(12)



به علاوه حکيم لاهيجي در برهه‏اي از قرن يازدهم رئيس حوزه علميه قم شناخته شد و شاگردي مانند قاضي سعيد قمي تربيت کرد. که مدتها قاضي بزرگ شهر مذهبي قم بوده است و همانگونه که آية الله خويي(ره) در مورد علامه طباطبايي فرموده: او با نوشتن تفسير و کتابهاي علمي و فلسفي مورد نياز جامعه، خود را قرباني کرده و گرنه مرجع تقليد مي‏شد.(13) حکيم ما نيز با سنگرداري در اين بعد اينگونه قرباني شده است.(14)

ويژگي‏هاي اخلاقي و اجتماعي

حکيم در برابر جامدين بي حال و صوفيه بي بند و بار، به همه دستورهاي شريعت مطهر عمل مي‏کرد و از سويي از شور و حال بندگي خاص خدا بهره‏اي تمام داشت و از غير او بريده بود. او براي تکامل روحي و نيل به سعادت واقعي هم از راه ظاهر بهره مي‏گرفت و هم از راه باطن و معتقد بود که همواره شعار ياوران مخلص امامان و عالمان پاکنهاد شريعت چنين بوده است.(15)

عالم باعمل‏

حکيم لاهيجي با الهام از شريعت پاک محمدي(ص)، علم ار با عمل جمع کرده و معتقد بود علمي که عمل با آن نباشد خود حجاب بزرگي است براي تباهي انسان. ملا عبدالرزاق به زيور فضائل روحاني و عليه کمالات نفساني آراسته و شاهد علم را به زيور علم پيراسته دل نشين و نمکين بوده.(16)

ملا عبدالرزاق همچون برخي گوشه نشيني و رهبانيت را اختيار نکرد بلکه براي انجام تکليف الهي پيوسته مانند مردم و در کنار آنان بود در اين باره گفته‏اند:

... با وجود صلاح و تزکيه باطن، مخالطت به جميع طوايف مي‏نموده و با کمال ذوق و شوق به صحبت جوانان ضبط حالت خود به قوت تقوا و پرهيزگاري نموده، آلوده تهمت و فساد هم نشد.(17)

در گفتار ديگران‏

ميرزا محمد باقر خوانساري در کتاب روضات الجنات مي‏گويد:

ايشان فاضلي متکلم و حکيمي متشرع و اديبي محقق و خردمندي نکته سنج بلکه در انشا و شعر و منطق وارد بود.(18)

در قصص الخاقاني آمده است که:

ازجمله حکماي برهان آفرين افلاطون قرين، حضرت مولانا عبدالرزاق است که في مابين حکما و علماء در دانايي طاق و در فضيلت مشهور آفاق است. جناب معظم اليه لاهيجي الاصل و در فن حکمت داني از اجله حکماي عصر صاحب قراني (شاه عباس دوم) است. در علم شعر نيز که شمه‏اي از کمالات اوست زبر دست است. از تخلص آن مرتاض در سخنوري فياض است ....(19)

استاد سيد جلال الدين آشتياني در باره ايشان چنين مي‏نويسد: يکي از اساتيد بزرگ فلسفه و حکمت و کلام در دوران اخير فيلسوف علامه و حکيم متأله آخوند ملا عبد الرزاق لاهيجي است که از اعاظم تلاميذ آخوند ملا صدرا و از اجله محققان عصر خود در حکمت مشاء و اشراق و يکي از بزرگترين متکلمان در چهار قرن اخير بلکه يکي از محققترين متکلمان در دوره اسلامي مي‏باشد ... در بين محققان بعد از خواجه به جز ملا صدرا و مير داماد به عقيده نگارنده نظير ندارد ولي همانگونه که استاد ما آقاي ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني فرموده است: مقامات و مراتب علمي و قدر اين فيلسوف مخفي مانده است.(20)

راز حکيمانه‏

مصاحبت با پادشاهان و اهداي کتاب به آنان با توجه به شرايط زمان و مکان چه بسا در عصري عملي ضد ارزش و در ايامي چاره پيش برد اهداف نيک باشد. زماني که در دوره صفويه شيعيان پس از قرنها دربدري و قتل و عام به حکومت رسيده بودند که مي‏توانستند آزادانه به ترويج فرهنگ تشيع پرداخته، به آن عمل مي‏کنند و از گزند دشمنان در امان بمانند و بر همين اساس بود که خواجه نصير وزير هلاکو و محقق کرکي قاضي القضات و صدر العلماي شام تهماسب و علامه محمد باقر مجلسي و شيخ بهائي، شيخ الاسلام سلطان حسين و شاه عباس صفوي.(21)

امام خميني(ره) در اين باره مي‏فرمايد:

مي‏بينيم يک طائفه از علماء براي ترويج ديانت و ترويج مذهب حق متسل شده‏اند به سلاطين و آنها را وادار به ترويج اسلام و مذهب تشيع کرده‏اند اينها آخوندهاي درباري نبوده‏اند. اينها اغراض ديني داشته‏اند. نبايد يک کسي تا به گوشش خورد که مثلا مجلسي محقق ثاني، شيخ بهائي- رضوان الله عليهم با اينها روابط داشتند و همراهي شان م مي‏کردند، خيال کنند که اينها مانده بودند براي جاه و اينکه شاه به آنها عنابتي داشته باشد. اين حرفها نبوده آنها گذشت کرده‏اند براي اينکه اين مذهب را به وسيله آنها در محيطي که اجازه مي‏گرفتند تا 6 ماه ديگر حضرت امير را سب کنند، ترويج نمايند.(22)

آيا آن حکيم صوفي مشرب بود

حکيم ملا عبد الرزاق لاهيجي به معني واقعي عارف بود و بي بند و باري در غالب قلندري و مرشد و مريدي را سخت دشمن مي‏داشت. شهيد محراب آية الله قاضي طباطبايي(ره) در مقدمه چاپ نشده‏اش به کتاب گوهر مراد ضمن توضيح اين مطلب مي‏گويد: همه عالمان رباني، عارف و صوفي صافي بوده‏اند ولي در زمان دولت صفويه نظر به اينکه تصوف به معني بي بند و باري در قالب قلندري و پيري و مريدي و دريوزگي و شلختگي وضع ناهنجاري پيدا کرده بود گروهي از عالمان ظاهري هر کس را که حالت عارفانه و از غير خدا بريدن داشت به تصوف - به اين معين - متهم مي‏کردند چنانکه شيخ بهايي و ملا صدرا و حکيم لاهيجي از اين گونه نسبتهاي ناروا در امان نماندند از آن جمله ميرزا عبدالله افندي مؤلف رياض العلماء درباره بسياري از بزرگان چنين نسبتهايي داده و درباره حکيم لاهيجي نيز نوشته: او صوفي مشرب بود.(23) در صورتي که او از علماي رباني و جامع علوم ظاهر و باطني و از عرفاي الهي است نه از صوفيه ساختگي و بازيچه اغراض شوم. آنگاه اضافه مي‏فرمايد:

غرض ما از عرفا و صوفيه آن علماي رباني و عرفاي الهي هستند که به رياضات شرعي و مجاهدات نفساني از هوا و هوس نفس رسته و دل در محبت خدا بسته و سر بر آستانه مطابعت طريقه محمد و آل محمد(ع) گذاشته و طريق مخالفان آنها را هشته و خداوند عالم درهاي حکمت و معارف را به رويشان گشوده و قلوبشان را به نور معرفت منور کرده و دلشان را مخزن علوم الهي نموده و ايشان هم از ما سوي الله صرفنظر کرده‏اند و فکر و ذکرشان به عير از خدا چيز ديگري نيست ... .(24)

تأليفات‏

ملا عبد الرزاق لاهيجي طي عمر گرانقدر خود خدمات شاياني به فرهنگ و جامعه علمي نمود و عمر خود را احياي معارف اسلامي گذراند و به موجب نياز حياتي جامعه بيشتر تلاشهاي قلمي خود را صرف مسائل اعتقادي و کلامي و فلسفي نمود. آثار و کتب باقيمانده از اين فيلسوف گرانقدر جزو نفيسترين آثار فلسفي و کلامي به شمار مي‏رود در اينجا به آنها اشاره مي‏کنيم:

1- گوهر مراد

اين کتاب جامع‏ترين تأليفات ايشان است که شامل عمده‏ترين مسائل کلام و حکمت و اخلاق و عرفان و اصول خمسه است.

آية الله رفيعي قزويني در تجليل از اني کتاب مي‏نويسد:

کتاب مستطاب گوهر مراد که مؤلف آن مرحوم حکيم کامل مولانا عبدالرزاق لاهيجي(ره) است کتاب مرغوب و مطبوع است و در تحقيق مسائل دينيه و معارف الهيه وحيد و فريد است.(25)

آية الله قاضي طباطبايي نيز درباره آن مي‏نويسد:

از اشهر تأليفات محقق لاهيجي کتاب گوهر مراد است که به زبان فارسي با عبارات سليس و دل‏پذير تأليف فرموده است و از نفيسترين کتبي است که به زبان فارسي در اصول دين و معارف الهيه و عقايد دينيه اسلاميه نوشته شده است.(26)

2- شورا

اين کتاب که شرحي است بر تجريد الاعتقاد خواجه نصير الدين طوسي نزد علاقه‏مندان فلسفه شهرتي به سزا دارد و مانند گوهر مراد و شوارق از جمله تصانيف محققانه اوست.(27)

آية الله جوادي آملي در مورد جايگاه اين کتاب مي‏گويد:

صاحب شوارق تقريبا مهمترين کتاب کلامي شيعه را تأليف کرد.(28)

3- سرمايه ايمان‏

گزيده‏اي از گوهر مراد و حاوي تمام ابواب اعتقادات است.

4- حاشيه بر شرح اشارات‏

متن آن تأليف ابن سينا و شرح آن از خواجه نصير طوسي است استاد سيد جلال الدين آشتياني اين تأليف را حاکي از عظمت مقام علمي مؤلف آن مي‏داند.

5- حواشي بر تعليقات حکيم خفري بر الهيات شرح تجريد.

6- الکلمات الطيبه.

در داوري ميان مير داماد و ملا صدرا نسبت به موضوع اصالت ماهيت و وجود.

7- رسالة في حدوث العالم.

8- حاشيه جواهر و اعراض شرح تجريد قوشجي.

9- حاشيه بر حاشيه ملا عبدالله يزدي بر تذهيب منطق.

10- مشارق الالهام في شرح تجريد الکلام‏

11- ديوان شعر، حاوي دوازده هزار بيت.

شاگردان

از جمله شاگردان فاضلي که وي تربيت کدر يکي فرزند بزرگش آقا ميرزا حسن(مؤلف کتاب جمال الصالحين و حکيم قاضي سعيد قمي است.(29)

علامه تهراني در مورد شاگردان آن بزرگوار مي‏گويد:

پسرش ملا حسن مؤلف کتاب شمع اليقين و پسر ديگرش ملا محمد باقر از شاگردان پدر، مؤلف ترجمه بصائر است که آن را در سال 1083 در شاه جهان آباد(دهلي) نوشته و ديگر از شاگردان او قاضي سعيد قمي است.(30)

به يقين ايشتان شاگردان ديگري نيز تربيت کرده که نامشان در تراجم ذکر نشده است.

فرزندان‏

فرزندان آن بزرگوار را سه تن ذکر کرده‏اند که بر قرار ذيل مي‏باشد:

1- ميرزا حسن لاهيجي. گويا فرزند بزرگش بوده و وارث مکتب پدر و جانشين وي در تدريس علوم عقلي و چه بسا عهده دار توليت مدرسه آستانه قم بوده است.

2- ملا محمد باقر.

3- ميرزا ابراهيم. که برخي او را مؤلف کتاب القواعد الحکميه و الکلاميه مي‏دانند. (31)


وفات‏


سال وفات ايشان به طور دقيق معلوم نيست. برخي چون مؤلف روضات الجنات (32) و اعيان الشيعه (33) تاريخ وفات ايشان را سال 1051 (يک سال بعد از وفات استادش ملا صدرا) مي‏دانند و برخي ديگر مثل استاد علامه تهراني در اعلام الشيعه (34) و مؤلف ريحانة الادب (35) وفات وي را سال 1072 ياد کرده‏اند اما با در نظر گرفتن تاريخ به حکومت رسيدن شاه عباس دوم (1052 - 1077 هجري) و اين که کتاب گوهر مراد به او اهدا شده ضعف نظر اول روشن مي‏شود و تاريخ دومي تأييد مي‏شود. چون بر طبق تاريخ نخست شاه عباس يک سال بعد از مرگ ملا عبد الرزاق به سلطنت رسيد و اهداء کتاب به عنوان سلطان به او ممکن نخواهد بود. (36) از سوي ديگر وي گوهر مراد را در سال 1058 تلخيص کرد و آن را سرمايه ايمان نام گذاشت (37) و طبعا اين کار با فوت او در سال 1051 سازگار نخواهد بود. پس صحيحتر اين است که وي در سال 1072 (در قم) وفات کرده باشد.

مدفن‏

بعد از رحلت آن بزرگمند جنازه‏اش در قبرستان بزرگ شيخان دفن گرديد. (38)

در مقدمه طبع جديد گوهر مراد چنين آمده که:

حدود پنجاه سال قبل هنگامي که آن قسمت قبرستان در مسير خيابان قرار گرفت بقاياي جنازه را به صحن بزرگ حضرت معصومه (س) منتقل و جلوي حجره‏اي که اکنون شهيد دکتر مفتح در آن مدفون است -ده قدم به سوي داخل صحن حرم- دفن کردند. البته قبلا بر سر قبرش سنگي نصب بود ولي اکنون که سنگهاي قبور را در پي يکسان سازي صحن از بين برده اند هيچ آثاري از آن باقي نمي‏باشد و آن قبري که کنار خيابان ارم نزديک اول چهارمردان قرار دارد و سنگي نيز روي آن نصب شده است مربوط به فرزندش ميرزا حسن (مؤلف شمع اليقين) مي‏باشد. (39)

1- بزرگان تنکابن، ص‏91.

2- روضات الجنات، ص‏4.

3- مفاخر اسلام، ج‏7، ص‏430.

4- اعيان الشيعه، ج‏7، ص‏470 - رياض العلماء، ج‏3، ص‏114.

5- روضات الجنات، ج‏4، ص‏196.

6- اعيان الشيعه، ج‏7، ص‏470 - رياض العلماء، ج‏3، ص‏114 - روضات الجنات، ج‏4، ص‏196.

7- طه/ 5.

8- بقره/ 115.

9- مقدمه مجموع الرسائل و مقالات فلسفي آيت الله رفيعي، ص‏16، به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، ص‏11.

10- نتايج الافکار، ص‏536 به نقل از مفاخر اسلام، ج‏7.

11- روضات العلماء، ج‏3، ص‏114.

12- مفاخر الاسلام، ج‏7، ص‏28 - 27 با تلخيص.

13- سخنراني شهيد آيت الله مطهري در کتاب گفتار ماه سال سوم، ص‏47.

14- مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص‏3.

15- همان، ص‏8 - 5 با تلخيص.

16- تذکره نصر آبادي، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردي، ص‏156.

17- تذکره نصر آبادي، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردي، ص‏156.

18- روضات الجنات، ج‏4، ص‏196.

19- قصص الخاقاني، ج‏2 ولي قلي بيک شاملوي هر وي به نقل از مفاخر اسلام، ج‏7، ص‏23.

20- منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران، ج‏1، ص‏272.

21- مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص‏13.

22- کوثر، ج‏1، ص‏303.

23- رياض العلماء، ج‏3، ص‏114.

24- مقدمه چاپ نشده به گوهر مراد به نقل از طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص‏10 - 9.

25- مقدمه مجموع رسائل و مقالات فلسفي آيت الله رفيعي، ص‏17 به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص‏11.

26- همان.

27- رياض العارفين، چاپ آفتاب تهران، ص‏391.

28- کلام جديد در گذر انديشه‏ها، ص‏22.

29- رياض العلماء، ج‏3، ص‏114 - روضات الجنات، ج‏4، ص‏197.

30- الروضة النضرة. ص‏318 - 319 به نقل از مفاخر اسلام، ج‏7، ص‏30.

31- مفاخر اسلام، ج‏7، ص‏35.

32- روضات الجنات، ج‏4، ص‏196.

33- اعيان الشيعه، ج‏7، ص‏471.

34- اعلام الشيعه، به نقل از مفاخر اسلام، ج‏7، ص‏21.

35- ريحانة الادب، ج‏4، ص‏363.

36- همان.

37- همان - الذريعه، ج‏18، ص‏250.

38- ريحانة الادب، ج‏4، ص‏363.

39- مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاي قرباني، ص‏5 - 4


/ 1