مصاحبه با حضرت آیت الله جعفر سبحانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با حضرت آیت الله جعفر سبحانی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با حضرت آيت الله جعفر سبحانى

آيه الله آقاى حاج شيج جعفر سبحانى به سال 1308 هجرى شمسى در تبريز متولد شده اند. مقدمات علوم حوزوى و بخشى از سطوح عالى راازاساتيد حوزه آن ديار فرا گرفتند. آنگاه به سال 1365 شمسى در تبريز متولد شده اند. مقدمات علوم حوزوى و بخشى از سطوح عالى راازاساتيد حوزه آن ديار فرا گرفتند. آنگاه به سال 1365 ق براى ادامه تحصيل به حوزه علميه قم وارد شدند. دراين حوزه با بركت ايشان از محضر مرحوم آيه الله بروجردى آيه الله حجت و در فلسفه از علامه طباطبائى بهره مند شدند. آقاى سبحانى حدود 14 سال در دروس خارج فقه واصول حضرت امام رضوان الله عليه حاضر شدند و مباحث اصولى آن بزرگوار را در سه جلد با عنوان[ تهذيب الاصول] تقرير كرده و منتشر ساختند.ايشان افزون بر تدريس در سطوح مختلف واينك تدريس دروس خارج فقه واصول از نويسندگان پركار حوزه هستند كه حدود 70اثر تاكنون به جامعه اسلامى عرضه كرده اند.

آيه الله سبحانى از پيشروان طرح انديشه تفسير موضوعى قرآنند كه تاكنون از آثراايشان دراين زمينه 5 جلد بعربى با عنوان[ مفاهيم القرآن] و 8 جلد بفارسى با عنوان[ منشور جاويد]انتشار يافته است . عناوين برخى ديگراز آثارايشان عبارت است[ الالهيات]... [ فروغ ابديت] [ پژوهشى عميق در زندگانى على] عليه السلام [ رسالت جهانى پيامبران] و ...

حوزه : حضرت عالى يكى از تلاميذ حضرت امام بوده و مدتها باايشان محشور بوده ايد خواهشمنداست بعد علمى حضرت استاد را براى ما بيان بفرمائيد.

استاد: ما دراينجا به صورت فشرده به برخى ازابعاد زندگى استاد بزرگوار حضرت امام قدس سره به ضميمه بعد علمى ايشان اشاره مى كنيم :

حضرت استاد قدس الله سره در بيستم جمادى الاخره سال 1320 هجرى قمرى ديده به جهان گشود و همان طور كه مى دانيد در شب بيست و نهم شوال 1409 چهره در نقاب خاك كشيد و در حقيقت 88 سال و چهارماه و هشت روز زندگى كرد.

اگر دوران كودكى امام را هشت سال بگيريم بايد گفت زندگى هشتاد ساله امام براى خودابعادى داشته و نياز به بررسى و كنكاش دارد.

امام همان طور كه خود با دستخط خود نوشته اند قرآن وادبيات فارسى را در شهر خمين فرا گرفته اند. در نزده سالگى برابر با 1339 هجرى قمرى زادگاه خود را به عزم تحصيل دراراك ترك گفته و وارد حوزه مرحوم آيه الله حائرى گرديد. مرحوم آيه الله حائرى آن حوزه را در سال 1332 يا 1333 پى ريزى نموده بودند.

قسمتى ازادبيات عرب و معانى و بيان را در آن حوزه فرا گرفته سپس در سال 1340 پس از هجرت آيه الله حائرى به هرستان قم او نيزاراك ره به قصد قم ترك گفت و گويا چهارماه پس از مهاجرت مرحوم حائرى به قم هجرت نمودند.

حضرت امام پس از ورود به قم در مدرسه دارالشفاء حجره گرفته و در آنجا سكنى گزيدند. روزى در ضمن صحبت مى فرمودند: كليه طلاب و فضلائى كه در آن روز اعضاء حوزه را تشكيل مى دادند بسيار ساعى و كوشا مهذب و پرهيزكار و مقيد به آداب دينى و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند. سپس يادآور شد كه در همان سالهاى نخست غالب طلاب در روزهاى سيزدهم و چهاردم و پانزدهم ماه رجب براى انجام عمل معروف به ام داود روزه مى گرفتند ولى من و هم حجره ام ازاين

عمل بازمانديم و روزه نبوديم و طرف عصر مشغول خوردن چاى بوديم كه مورداعتراض واقع شديم .

بازاز دفتر خاطرات زندگى خود يادآور شدنداستادى داشتم كه نزداو معالم را مى خواندم بسيار فرد محجوب و كم روئى بود. هرگاه فرد جديدى براعضاى درس اضافه مى شد يكى دو روز شرم و حيا مانع از آن بود كه درست انجام وظيفه كند ولى بااين وضع تا آخر بااين استاد همراه بود و معالم را به پايان رسانيد.

قسمتى از مكاسب را نزد مرحوم حاج سيدمحمدتقى خوانسارى فرا گرفته بود ولى به خاطر مشكلاتى در زمينه بيان استاد درس راادامه نداد. كفايه را نزد مرحوم حاج ميرسيد على يثربى فرا گرفت و پس از فراغت از سطح در حوزه درس خارج ايشان تا بحث ترتب شركت جست .

مشايخ فلسفه و عرفان ايشان عبارتنداز:

1- مرحوم ميرزا على اكبر حكمى يزدى متوفاى 1344.

2- مرحوم حاج سيدابوالحسن رفيعى قزوينى متوفاى 1396.

3- مرحوم آيت الله ميرزا محمدعلى شاه آبادى .

قسمت مختصرى ازاسفتار را نزد مرحوم حكمى تحصيل نمود و سپس به خاطراختلاف نظرى ه در شيوه درس داشت او را ترك گفت . همه منظومه را ازاول تا آخر نزد مرحوم رفيعى گذارند.

قسمتى ازامور عامه اسفار را هم نزدايشان فرا گرفت . عرفان را نزد مرحوم شاه آبادى كه بيشتر به ايشان اخلاص مى ورزيد آموخت . مى فرمود: من انسانى به لطافت ايشان نديده ام . شرح فصوص و قسمتى از مفتاح الغيب و منازل السائرين را نزداو خوانده است .

پس از درگذشت آيه الله حائرى به درس هيچكس نرفت و به تدريس اشتغال جست . براى تكميل مراتب فقه واصول با فضلاء بزرگ حوزه بحث مشتركى داشتند و سالها در بحث مشتركى كه به وسيله مرحوم آيه الله صدر و آيه الله زنجانى منعقد بود شركت مى كرد و مى فرمود: روزى از مباحثه نوعى تندى ميان من و مرحوم آيه الله زنجانى رخ داد من به خاطر كبر سن و عظمت مرحوم زنجانى دست او را بوسيدم .

درباره تلمذ خود نزد مرحوم شاه آبادى داستانى نقل مى كرد و مى فرمود: روزى كه مرحوم شاه آبادى وارد حوزه شد ما چندان نيازى به معقول نداشتيم . بيشتر دنبال استاد عرفان بوديم . وايشان نيزاستاد بلامنازع اين علم بود ولى از آن ترس داشتيم كه اگر عرفان را پيشنهاد كنيم با عدم پذيرش ايشان روبرو بشويم . نخست بحث فلسفه را مطرح كرديم .ايشان پذيرفت ولى به هنگام شروع از ايشان درخواست شد كه فلسفه را تبديل به عرفان كنند وايشان نيز پذيرفت .

استاد بزرگوار عروض و قوافى را پيش مرحوم شيخ محمدرضا مسجدشاهى آموخت . و رساله ايشان را كه در عروض و قوامى نوشته است استنساخ نمود كه هم اكنون نزداينجانب موجوداست .اين نكته را مى افزود نوشته است استنساخ نمود كه هم اكنون نزداينجانب موجوداست .اين نكته را مى افزود كه : من اگر نزد كسى درسى را شروع مى كردم حتى الامكان به آخر مى رساندم و در نيمه راه آن را ترك نمى گفتم . مى فرمود: مرحوم مسجدشاهى مرد با فضيلتى بوداما سرعت بيان مانع از مفهوم شدن مطالب بلند و رفيع او بود .

با آن كه مرحوم آيت الله حائرى ازايشان تقدير فراوانى كرد ولى مشكل بيان مانع از رونق درس ايشان شد. من ازافراد ثابت واستوار درس ايشان بودم و تاايشان در قم بود از خدمتش بهره مى گرفتم .

استاد بزرگوار هيئت و نجوم قديم را از مرحوم رفيعى فرا گرفته بود. شرح چغمينى و آن چه هيئت قديم مى دانست ازايشان آموخته بود.

وى نسبت به مرحوم رفيعى بسيار علاقمند بود و نزداوابدا سخن نمى گفت . در سال 1366 كه مرحوم رفيعى براى زيارت به قم آمده بود در حجره مرحوم صاحب الدارى (حجره متصل به كتابخانه )اجتماعى از فضلاء به احترام مرحوم رفيعى تشكيل شده بود. مجلس روحانى خالى از بحث نخواهد بود. پاسخ گوى پرسشها فقط مرحوم رفيعى بود. حضرت استاد به احترام ايشان كلمه اى هم سخن نمى گفت . پس از درگذشت آيه الله حائرى ايشان در مدرسه فيضيه درس اخلاقى شروع كرد كه بااستقبال طلاب و فضلاء و شخصيتهاى فهميده روبرور شد .

درس در عين اين كه بعداخلاقى و عرفانى داشت دوراز بعد سياسى نيز نبود. به همين جهت شهربانى قم درس را تعطيل كرد وايشان حوزه درس را به مدرسه حاج

ملاصادق منتقل نمود. بخشى از نتايج اين درس كتاب اربعين ايشان است كه خلاصه بحقهاى اخلاقى خود را نوشته است .

اينجانب ازايشان سوال نمودم كه براى درس اخلاق از چه كتابهائى بهره بگيريم ؟

فرمودند: قرآن و كتب حديث . يادآور شدم :احياءالعلوم ؟ فرمود: در آغاز كار مراجعه نمودم ولى شيوه بحثهاى او را نپسنديدم .

زندگى حضرت امام تا سال 1360 هجرى قمرى برابر با 1320 به همين شيوه بود كه يا درس مى خواند و يا درس مى گفت . بالاخره دراين بيست سال بيشتر به تدريس تاليف مى پرداخت ولى در عين حال از مسائل جارى كشور بى خبر نبود. گاهى نيز براى شركت در مجلس شوراى ملى آن روز به تهران مى رفت وازاين طريق با مرحوم مدرس و ديگر شخصيت هاى سياسى آشنا شد.

صفحه تازه اى از زندگانى امام

پس از حمله متفقين به ايران در شهريور ماه 1320 برابر 1360 هجرى تمام محاصبه ها و موازنه ها به هم ريخت . نوع بگونه اى به حريت و آزادى دست يافتند. يكى از مزدوران دولتهاى مهاجم براى ايجاداغتشاش در داخل كشور و تضعيف عقايد كتابى به نام[ اسرار هزارساله] نوشت . اين كتاب به صورت نقدى براسلام و بالاخص تشيع نوشته شده بود.اين كتاب در ميان متدينين موجب ناراحتى فراوانى شد. پيوسته گويندگان اسلامى و متدينين چشم اميد به حوزه علميه قم دوخته بودند كه پاسخ آن نوشته منتشر گشت . نامى از مولف روى آن نبود ولى خود كتاب و شيوه سخن بهترين معرف مولف بود.اين كتاب به قلم شيواى حضرت استاد در سال 1363 هجرى قمرى برابر با 1223 شمسى منتشر گشت و بعد علمى و فلسفى و حديثى و ديدگاههاى سياسى امام را در برابر غارتگريهاى غرب و دست نشاندگان آنان معرفى كرد .

حوزه : گويا حضرت امام در دعوت حضرت آيه الله بروجردى به حوزه علميه قم نقش موثر داشته اند. ضمن بيان اين مطلب بفرماييد انگيزه اين چه بود و ورود حضرت آيه الله بروجردى به قم چه تاثيرى در حوزه علميه قم گذاشت .

استاد: مرحوم آيت الله بروجردى براى معالجه بروجرد را به عزم تهران ترك گفت و بااستقبال وجو متدينين تهران و علماء و بزرگان روبرو شد. فضلاء و دانشمندان حوزه بالاخص حضرت امام و همفكران او بر آن شدند كه (با كسب رضايت سه مسوول آن روز حوزه : مرحوم آيه الله حجت مرحوم آيت الله خوانسارى و مرحوم آيه الله صدر)ايشان را براى اقامت در قم دعوت كنند تا به زعامت شيعه در حوزه علميه قم قدرت و نيرو بخشيد. علاوه براين حوزه ازاندوخته هاى فقهى واصولى و رجالى اين مرد بزرگ بهره بگيرد .

ورود مرحوم آيت الله بروجردى به قم به حق حوزه رااز نظر علمى و سياسى در سطح بالاترى قرار داد و به راستى مى توان گفت شيوه نوى ازاجتهاد را به حوزه آورد.

ريشه گيرى مسائل فقهى بررسى مسائل به صورت فقه مقارن دقت در اسناد روايات و آگاهى از فتاواى اهل سنت در عصرائمه از شيوه هائى بود كه آن مرحوم در آنها مبتكر و يا مروج بود. پس از ورودايشان به حوزه فقه و فقاهت همان رنگى را گرفت كه مرحوم بروجردى پى ريزى كرده بود.

حوزه : در دوران زعامت حضرت آيه الله بروجردى بفرماييد موضع حضرت امام در برابر دستگاه ستم شاهى چگونه بود؟

استاد: دراين دوران سكوت با شكوهى رااز حضرت امام شاهديم كه از روز ورود

مرحوم بروجردى به قم تا روز درگذشت ايشان (شوال 1380 برابر با فروردين 1340 گرد مسائل سياسى نگشت و كارى جز تدريس و تاليف و سعى در تهذيب نفوس و تذكره به مراجع بالاخص مرجع بزرگ مرحوم بروجردى نداشت . در حالى كه انتظار مى رفت كه نويسنده كتاب كشف الاسرار آن افكار سياسى را دراين قضاى نيمه باز سياسى تعقيب كند ولى برعكس جز سكوت و قلم زدن و تربيت شاگرد به چيزى نپرداخت . چه شد كه آن غرش و فريادهاى كوبنده امام پس از ورود مرحوم بروجردى به خاموشى گرائيد؟ نكته آن اين است كه وى مرد خدا بود. حركت و سكون او سخن گفتن و سكوت او بر محور وظيفه مى گشت . پس از زعامت گسترده مرحوم بروجردى ديگرامام وظيفه اى جز [ النصيحه لائمه المسلمين] نداشت و به همين جهت دراين مقطع فقط به بحثهاى علمى و تربيتى پرداخت .

اين سكوت امام در برابر مرحوم بروجردى بسان سكوت على[ ع] دربرابر پيامبر[ص] بود.

امام على بن ابى طالب[ ع] گوينده 12000 خطبه و كلمات قصار در حيات پيامبر مهر خاموشى بر لب داشت ولى پس از درگذشت پيامبر[ص] خصوصا دوران خلافت با غرش قابل تحسينى با خطب و كلمات خود دلها را تسخير كرد و كاخها را لرزاند. آن سكوت وظيفه تحسينى با خطب و كلمات خود دلها را تسخير كرد و كاخها را لرزاند. آن سكوت وطيفه بود چنانكه شكستن مهر خاموشى نيز وظيفه بود.

به خاطر دارم در سال 1330 كه تب انتخابات بالا گرفته بود و حوزه هاى انتخاباتى ميان طرفداران مصدق و شاه تقسيم گشته بود و هيچكدام از كانديداها مورد رضايت فضلا نبود. يكى از دوستان به نام آقاى حاج شيخ اسدالله نوراللهى در جلسه درس ازايشان خواست كه به مساله انتخابات وارد شود و وكلاى مومن و متعهد را معرفى كند و يا لااقل براى قم يك وكيل مناسب در نظر بگيرد

ايشان پس ازاعتذار يادآور شدند كه فعلا وظيفه من درس گفتن است و بس .البته جمع بي ن اين دو خصيصه متضاد يكى از نشانه هاى مردان بزرگ است .

حوزه : حضرت امام قبل از آمدن حضرت آيه الله بروجردى به حوزه علميه قم سطوح عاليه را تدريس مى فرمودند حضرت عالى بفرمائيد درس خارج رااز چه زمانى شروع گرديد واز نظر كيفى درس خارج ايشان چگونه بود؟

استاد: حضرت استاد تا سال 1364 برابر 1324 سطوح عاليه را به ضميمه كتب فلسفى تدريس مى كرد. گذشته ازاين بحثهاى مشتركى با بزرگان حوزه پيرامون مسائل فقهى واصولى داشت ولى پس از قدوم مرحوم بروجردى خارج اصولى را آغاز كرد كه هسته نخستين آن شاگردان با وفاى ايشان آقايان : مطهرى منتظرى نوراللهى و خندق آبادى تشكيل مى دادند. به مرور زمان بر تعدادافراد افزوده مى شد از آن جمله مرحوم دكتر بهشتى . پس از چندى به علاقمندان درس زياد شد واينجانب و حضرات :ابراهيم امينى و خزعلى و مرحوم سعيدى و غير هم جزء خوشه چينان درس حضرت استاد در آمديم .

اما هنوز درس جنبه خصوصى داشت . در سال 1370 برابر 1330 مباحث خارج اصول جلداول كفايه را آغاز كرد. درس حالت عمومى و گستردگى بيشترى پيدا كرد كه نتيجه آن درسها همان كتاب تهذيب الاصول شد كه در سه جلد منتشر گشت وازاين طريق حضرت استاد در زمان مراجعى مانند: مرحوم بروجردى مرحوم حجت و مرحوم خوانسارى در رديف مدرسان بزرگ قرار گرفت كه درس اواز پرجمعيت ترين درسها بود. در كناراين درس اصول خارج فقهى را آغاز كرد كه در آن نيز جمعيتى از فضلاء بنام حوزه شركت مى كردند و تا معظم له در قم بود كتابهاى فقهى را كه اكنون ذكر مى كنم تدريس كردند:

1. زكات .

2. طهارت .

3. مكاسب محرمه

4. قسمتى از بيع .

البته گفتن كتاب طهارت به زبان آسان است اما هفت سال دوره آن طول كشيد. معظم له قسمتى از درسهاى خود را به رشته تحرير در آورده و از كتاب طهارت سه جلد به طبع رسيده است .

حوزه : موضوع حضرت امام[ رض] بعداز رحلت مرحوم بروجردى چگونه بود و چه تحولى در حوزه علميه قم رخ داد.

ااستاد: در گذشت مرحوم آيه الله العظمى آقاى بروجردى سبب شد كه فصل نوينى به روى حضرت استاد گشوده شود و مهر خاموشى را بشكند و فقه و فقاهت را با درايت و سياست كه جزء لاينفك اسلام است به هم بياميزد. و پرخاشگريهاى خود رابا دولت منصوب شاه يعنى دولت علم آغاز كرد. در حقيقت به مصادق[ رهبان بالليل واسد بالنهار] بار ديگر ظاهر شود. نيمه شب با خدا در مناجات باشد و روز براى فضلاء فقه و اصول تدريس كند و در عين حال مراقب اوضاع كشور و جهان باشد و تجلى گاه حديث[ العالم بزمانه لايهجم عليه اللوابس] به شمار آيد.

پرخاشگريهاى امام برتصويب انجمنهاى ايالتى و ولايتى واز آن پس لوايح ششگانه واز آن به بعد به تصويب نامه ننگين (مصونيت مستشاران آمريكائى ) ايران را به صورت باروتى در آورد كه پس از يك جرقه نظام ستم شاهى را بر مى چيد.ازاين جهت در سال 1383 به تركيه تبعيد و پس از دو سال واندى اقامت در آن ديار به نجف انتقال يافت .

در طول پانزده سال اقامت در نجف هسته هاى مقاومت درايران در پرتو هدايت و عنايت امام قوى تر واستوارتر شد و كشور آبستن انقلابى بزرگ گرديد كه در 22 بهمن 1357 به وقوع پيوست .

حوزه : حضرت عالى از تلاميذ حضرت امام[ رض] بوده ايد و باايشان معاشرت داشته ايدازاين روى به روحيات امام آشنا هستيد لطفا براى آشنائى ما و خوانندگان مجله به اين بعد زندگى امام هم اشاره بفرمائيد.

استاد:اين بعدازابعاد مربوط به زندگى امام از شيوه خاصى برخورداراست و تنها كسانى مى توانند به آن پى ببرند كه مدتها در خدمت ايشان بوده و بااو معاشرت كرده باشند.اينك ما به بخشى ازاين ابعاداشاره مى كنيم :

مجمع صفات اضداد

همگى مى دانيم تضاد منطقى هرگز قابل جمع نيست و يك چيز نمى تواند هم سفيد و هم سياه باشد در حالى كه تضاد فلسفى كيان جهان هستى است و دنيا در پرتو تضاد فلسفى برپاست .اگر در جهان يك عنصر وجود داشت جهانى نبوداما عناصر گوناگون كه هر كدام اثر و آهنگ خاصى دارد در اثر آميزش نوعى را در دامن خود به نام معدن نبات و حيوان وانسان پرورش مى دهد.

در زندگى انسانها گاهى عاطفه بر تعقل پيروز مى گردد ولى در برخى ديگر خرد بر عاطفه غلبه دارد.انسان كامل آن است كه از هر دو كاملا برخوردار باشد و در هر موارداز عنصر لازم بهره بگيرد.

غالباافراد عاطفى كم جرات و كم شهامت مى باشند در حالى كه افراد سخت دل از عاطفه و تاثر كم بهره اند كمتر كسى است كه از هر دو سرشار باشد.

اميرمومنان در يك شب بينى صدها نفراز دشمن را به خاك ماليد و هرگز متاثير نبود ولى آنگاه كه اشك يتيمى را كه بر گونه او غلطان بود ديد متاثر گشت و فريادش بلند شد.

افراد عارف و سالك كه بيشتر به ماوراء طبيعت توجه دارند از سياست واداره كشور بى خبرند در حالى كه افراد سياستمدار و مدير بيشتر به اين سو مى نگرند واز آن سو غالبا غافلند و كمتر كسى است كه اين دو را جمع كند. تو گوئى عرفان و سلوك با تدبير و سياست دو عنصر متضادند كه به كمتر كسى داده مى شود و مااجتماع هر دو را دراميرمومنان و فرزندان معصوم وى مشاهده مى كنيم .

گروه فيلسوف كه در طول عمر عقل و خرد خود را پرورش مى دهند از مسائل عرفى و روزمره جارى در زندگى مردم كمتراطلاع دارنداما فقيه كه سرو كاراو با كلمات راوى و پاسخهاى امام در حد فهم راوى است به مسائل عرفى و عادى انس مى گيرد واز دقت و موشكافى در معارف كمتر برخورداراست . كمتر فيلسوفى است كه دقت درانديشه را بااستظهارات عرفى از روايات جمع كند.

مردان علم وانديشه كه سر در كتابها دارند و باانديشه هاى علمى سروكار دارند از سياستهاى جارى در جهان بى بهره مى باشند در حالى كه مردان سياست كه افكار سياسى سياستمداران جهان و شيطنتهاى آنها را تعقيب مى كنند كمتر توفيق بالا بردن آگاهيهاى علمى خود را دارند ولى دراين ميان نادره هائى پيدا مى شوند كه از هر دو كاملا برخوردار مى باشند.

ما چنين خصيصه هائى متضاد را كه كمتر درافراد جمع مى شود جمع اضداد مى گوئيم .البته تضاد فلسفى نه منطقى واميرمومنان را مصداق روشن آن مى انگاريم وازاين جهت شاعر نغزگو سيد حيدر حلى درباره وى چنين مى گويد:

جمعت فى صفاتك الاضداد

فلهذا عزت لك الانداد

در تو صفات دوراز هم گرد آمده

ازاين جهت مانند تو كمياب است

امام خمينى فرزند خلف و صالح اميرمومنان دراين خصيصه وارث جد بزرگوار خود بود و در روحيه عميق و گسترده خود عناصر دوراز هم را جاى داده بود.

او مظهر عاطفه و در عين حال قهرمان خرد بود.

او در برابر ناملايمات سخت متاثر و در برابر گردن كشان مقاوم و سرسخت بود.او عارف و سالكى بود كه متجاوزاز شصت سال نماز شب او ترك نشد و با معبود خود

رازى و نيازى داشت واحيانا مناجاتهاى خود را در غالب شعر عرفانى ريخته است . وى غرق در تفكر بود ولى در عين حال سياستمدار عادل و مدبر و رشيدى بود كه با دست آهنين خود سكان كشتى كشور را به ساحل نجات كشيد.

او فيلسوف موشكافى بود كه به حق الهيات را خوب درك كرده و بلكه چشيده بود ولى در مجال و قلمرو فقه انسانى عرفى بود كه انديشه خود را به حدانديشه يك پرسشگر عادى كه مساله راازامام مى پرسيد تنزل مى داد.

او در طول عمر هشتاد ساله خود با علوم گوناگون سروكار داشت و در بسيارى از فنون آثار گرانبهائى از خود به يادگار نهاد ولى در عين حال برون نگرى بود كه از سياستهاى جارى در جهان آگاه بود. بالاتراز همه قلب او مركز نورالهى بود كه غالبا با دقت در سيما و لحن سخن اهداف و نيتها را تشخيص مى داد. به حق بايد گفت :امام خمينى از آن انسانهاى نادر و كم نظيرى بود كه در شخصيت گسترده خود عناصر متضاد روحى را جا داده بود .

پرده اى ديگراز روحيات او

او در حالى كه فردى متعبد و شب زنده دار بود ولى از تظاهر به قدس و تقوا درانظار مردم فوق العاده بيزار بود. در طول عمر ديده نشد كه درانظار مردم تسبيح بدست بگيرد و ذكر بگويد.او در حالى كه مردى زاهد و وارسته بود و هرگز دل به دنيا نبسته بود سعى مى كرد كه از نظر لباس و وضع ظاهرى در سطح مطلوبى باشد واز پوشيدن لباسهاى كهنه و پاره و يا لباسهاى كم قيمت اجتناب مى ورزيد و گويا منطق اواين بود كه دراين شرائط چنين زندگى نشانه تكدى است نه نشانه زهد.

او در حالى كه مساله تعدد زوجات را يك اصل اساسى مى دانست و پيوسته از آن تحت شرائطى دفاع مى كرد. ولى براى يك فرد روحانى تجاوزاز يك همسر را در شرايطى كه الزام آور نباشد نمى پسنديد و به عنوان مطايبه مى گفت : براى ما يك زن زياد و نصف آن كم است . وازاين طريق يادآور مى شد كه مردم از يك فرد روحانى انتظارات ديگرى دارند.

او در حالى كه يك انسان متفكر و فرد و قورى بود و هيبت او حصار را در سكوت فرو

مى برد ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى كرد و جلسه انس را مايه نوعى كمك به ورزيدگى ذهن و آمادگى آن مى دانست .

مى فرمود:[ در دوران جوانى پنجشنبه و جمعه اى بر ما نگذشت مگراين كه با دوستان جلسه انسى تشكيل مى داديم و به خارج از قم و بيشتر به سوى جمكران مى رفتيم . در فصل برف و بارانى در خود حجره به برنامه انسى اشتغال مى ورزيديم و هنگامى كه صداى موذن به گوش مى رسيد همگى به نماز مى ايستاديم].

وى به قرآن و تلاوت آن و تدبر در معانى دقيق آن علاقه فراوانى داشت . به خاطر دارم كه از حضورض درخواست كردم كه : تفسيرى بنويسد: فرمود: تفسير را كسى بايد بنويسد كه در زندگى فقط يك هم داشته باشد و يك مقصد. من الان در وضع كثرت به سر مى برم واشتغالات مختلفى دارم .

در ميان فلاصفه به فلسفه صدرالمتالهين و در ميان عرفا به كتابهاى قاضى سعيد قمى عشق مى ورزيد.

در تمام حرمهاى اهل بيت مقيد بود كه زيارت جامعه را بخواند.

او به بحث و مذاكره در مسائل علمى و بحث و مذاكره در مجلس درس علاقه فراوانى داشت .اگر در درس سكوت حكومت مى كرد مى فرمود: مجلس درس علاقه فراوانى داشت .اگر در درس سكوت حكومت مى كرد مى فرمود: مجلس درس است نه مجلس روضه سخن بگوئيد و اعتراض كنيد!

به خاطر دارم اينجانب بيش از ديگران در درس به اشكال و سوال مى پرداختم . برخى كه ازاين وضع ناراضى بودنداز محضرشان درخواست كردند كه ايشان تذكر دهند كه شاگردان كمتراشكال كنند و طبعا بنده نيز كمتر سخن بگويم .ايشان در پاسخ فرمودند: به نظر من در درس كمتراز حد نصاب اشكال مى شود و بايد پايه اعتراض به اصطلاح [ ان قلت قلت] بالا برود.

حوزه : درباره تلاميذ حضرت امام و تاليفات امام اگر ممكن است مطالبى بيان بفرمائيد.

استاد: وى درطول عمر خود در موضوعات مختلف شاگردان ممتاز و اساتيد عالى

مقامى تربيت كرد كه بر بردن نام آنان مايه اطاله سخن است ولى بايد يادآور شوم كه به مرحوم مطهرى بيش از همه احترام مى گذاشت و چون ازافكاراو بهره مى برد اشكالات او را به صورت[ ان قلت و قلت] در نوشته هاى خود مى آورد.

اما تاليفات حضرت امام : دراينجا صورتى از مولفات استاد را مى آوردم كه خود بيانگر بعد علمى اوست . صورت تاليفات اواعم از مطبوع و غيرمطبوع به شرح زيراست :

1. آداب الصلاه .

2.اربعين .

3.اسرارالصلاه

4. كتاب البيع (در 5 جلد چاپ شده است ).

5. تحريرالوسيله (يك چهارم و يا يك سوم بر مسائل وسيله النجاه سيداصفهانى افزوده و آن را تحريرالوسيله ناميده است ).

6. كشف الاسرار.

7. ولايت فقيه .

8.الرسائل (در قائده لاضرر واستصحاب و تعادل و تراجيح واجتهاد و تقليد و تقيه ).

9. شرح حديث جنود عقل و جهل .

10. شرح حديث راس الجالوت .

11. شرح عاى سحر.

12. مصباح الهدايه الى الخلاقه والولايه .

13. مكاسب محرمه (در دو جلد).

14.تعليقات بر شرح فصوص الحكم .

اين اصول تاليفات حضرت امام است . دراين زمينه مى توان رساله هاى عمليه و تعليقه بر وسيله و عروه الوثقى و ديوان شعر و ديگر آثاراو را نام برد كه فعلا به خاطر ندارم .البته دراينجا ياد آور مى شوم كه : تفسير سوره مبارك حمد موجى در تفسير پديد آورد و جوانان انقلابى را با بعد ديگرى ازاين كتاب آسمانى آشنا ساخت .

اين بود سخنان مااز زندگى حضرت امام كه به حق بايد گفت درگذشت وى تجسم بخش مضمون شعر عطاراست :




  • از شمار دو چشم يك تن كم
    واز شمار خرد هزاران بيش



  • واز شمار خرد هزاران بيش
    واز شمار خرد هزاران بيش



سلام الله عليه يوم والد و يوم مات و يوم يبعث حيا.

/ 1