مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمد کلباسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمد کلباسی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمد کلباسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




مصاحبه با حضرت آيت اللّه حاج شيخ محمد كلباسى

محمد كلباسي

حوزه ها پرتو اميدند در فضاى مه آلود.

حوزه ها تبسم فجر صادق اند در بيابان بى نشان در شب تاريك و بى ستاره.

حوزه ها چشمه هاى گواراند كه بخششهاى پياپى و درخششها و جلوه هاى همه هنگام آنها طبع ملال پذير انسان را از ملال به در مى آورد و به اندازه تشنگى جانها رشحه اى بر آنها مى پاشند.

حوزه ها فشاننده عطر دانش آل محمد(ص) اند در كويها و كومه ها و در سينه ها. ناب گسترنده اسلام ناب را در پهنه زمين مى گسترند و مشعل دين را مى افروزند.

حوزه ها كهف اهل صفايند و معبد اهل راز و نياز و مسجدِ سجده پيشگان و پيشانى سايان آستان دوست.

حوزه اصفهان با پيشينه درخشان وحالِ شاداب و رو به كمال كانون نور دين است و كهف اصحاب يقين.

در اين شماره در محضر يكى از اصحاب يقين كه عمر با بركتش را در گرم نگهداشتن كانون دين تربيت روحهاى پاك سپرى كرده حاضر شديم و به گوش جان گفته ها رهنمودها و پندهايش را نيوشيديم و از آن محفل نورانى قبسى برگرفتيم كه اكنون به ارباب معرفت تقديم مى داريم.

حوزه

حوزه: با تشكر از حضرت عالى كه مصاحبه با ما را پذيرفتيد در ابتدا شمه اى از زندگى تحصيلى و علمى خود را بيان كنيد.

اين جانب در سال 1304 شمسى در اصفهان به دنيا آمدم تحصيلات جديد را تا سيكل خواندم آن گاه وارد حوزه شدم. درحوزه اصفهان مقدمات و سطوح را فراگرفتم و براى ادامه تحصيل به حوزه علميه قم رفتم و حدود بيست و چهارسال از محضر اساتيد بزرگ حوزه قم بهره بردم سپس به اصفهان برگشتم و به تدريس و تحقيق پرداختم.

حوزه: درحوزه اصفهان و قم از محضر چه بزرگانى استفاده برده ايد؟

در اصفهان از محضر مرحوم آيت اللّه حاج آقا رحيم ارباب مكاسب و فرائد حاج آقا صدر و كوهپايه اى مطول و شرح منظومه مرحوم فياض مقدارى از مطول و مقدارى از شرح لمعه حاج شيخ محمد جواد فريدنى ادبيات و در قم از محضر آيت اللّه بروجردى امام علامه طباطبايى آيت اللّه گلپايگانى آيت اللّه اراكى آيت اللّه محقق داماد و فقه اصول و فلسفه بهره برده ام.

حوزه: مرحوم والد از علما بوده لطفاً بفرماييد از نظر علمى چه موقعيتى داشته است.

پدرم حاج آقا ميرزا كمال الدين كنيه ابوالهدى از علما و مدرسان حوزه علميه اصفهان بوده اند. مرحوم آيت اللّه بروجردى مى فرمود:من مقدارى از رسائل را در خدمت ايشان خوانده ام. حاج ميرزا على آقا شيرازى استاد شهيد مطهرى در نهج البلاغه از شاگردان ايشان است. آيت اللّه بروجردى درباره تواضع علمى ايشان به بنده گفت:

(من در اصفهان كه بودم مقدارى از رسائل را خدمت ابوى شما

خواندم. بعد به نجف كه رفتم و در درس مرحوم آخوند خراسانى حاضر مى شدم. ايشان هم آمده بود نجف و در درس مرحوم آخوند شركت مى كرد. گاه مى شد كه به درس نمى آمد يا دير مى آمد درجلسه تقرير من حاضرمى شد با اين كه استاد من بود.)

حوزه: آيا مرحوم والد نوشته هايى هم دارد؟

بله. ايشان كتابى دارد به نام: (بدر التمام) در شرح حال آيت اللّه حاجى كلباسى جدّ بزرگ ما و پسر ايشان ابوالمعالى و كتاب ديگرى دارد كه مجموعه اى از معجزات را در آن گردآورده است.

مقام معظم رهبرى اين اثر را ملاحظه كرده بود و فرمود: دوباره چاپ بكنيم.

ايشان از آن جهت فرمود كه چاپ قديم كيفيت خوبى ندارد. اكنون با اين كه همان چاپ قديم در بازار موجود نيست متأسفانه توفيق نيافته ام كه به گونه شايسته و در خور آن را چاپ كنم و در دسترس اهل علم قرار دهم.

زمانى كه كتاب از چاپ خارج شد خدمت آيت اللّه سيد عبدالهادى شيرازى بردم ايشان پس از مطالعه فرمود:

(پدر شما يك كارى كه جنبه تاريخى داشته به آن جنبه علمى داده است.)

در هر صورت ايشان در فن رجال خبره بود و تخصص داشت.

حوزه: از حالات معنوى مرحوم والد آنچه ديده يا شنيده ايد بيان كنيد.

ايشان انسان والا و با تقوايى بوده و مورد توجه اهل معنى. خود من به خاطر اين كه آن زمان خردسال بودم از حالات معنوى ايشان چيزى به ياد ندارم ولى در

گوشه كتاب دعا نوشته است:

(وما سمعت من وراء عالم الغيب و ليستعد الانسان لطريق الرحمة.)

كه اين كاشف از نوعى مراتب معنوى است.

ييا در جاى ديگر مى نويسد:

(مدتى براى اين كه در معارف يقين بيش تر پيدا كنم ترديد داشتم آيا مقام توحيد را دارم ياخير به پيشگاه خدا تضرع مى كردم تا اين كه در روز چهارشنبه 27 صفر 1353 پس از اداى فريضه صبح مشغول به خواندن برخى از اذكار بودم از جمله: (لا اله الاّ اللّه الملك الحق المبين )

حالت عجيبى برايم رخ داد و ديدم گويا اين معارف روى آينه شفاف نوشته شده و آن آينه هم قلب من است. لذا احساس مسرت عجيبى مى كردم.)

حوزه: اشاره كرديد كه مرحوم پدرتان كتابى در معجزات دارد در اين باره اگر توضيحى داريد بفرماييد.

ايشان معتقد بود: ثبت و ضبط معجزات و كراماتِ اهل بيت(ع) ثواب دارد; از اين روى آنچه را كه مى شنيد با حفظ سند جمع آورى مى كرد. از جمله نقل مى كند:

(زنى در بغداد فرزندش به زندان مى افتد. وى مى آيد كنار قبر موسى بن جعفر(ع) و براى رهايى فرزندش از زندان دعا مى كند. به هنگام برگشت شخص حنبلى مذهبى ازوى جريان را مى پرسد و سپس به تمسخر مى گويد: (انّه قد مات فى الحبس) يعنى رفتى پيش كسى و از وى رهايى فرزندت را خواسته اى كه خود در زندان از دنيا رفته است. اگر قدرتى مى داشت خود را از زندان نجات مى داد.

اين خانم خيلى ناراحت مى شود و همان جا دستهاى خود را به سوى آسمان بلند مى كند و با قلبى شكسته و چشمانى اشكبار مى گويد:

(بحق المقتول فى الحبس يا اللّه ان ترينى القدره.)

خانم مى گويد طولى نكشيد پسرم از زندان آزاد شد و در خانواده آن شخص حنبلى مذهب درگيرى رخ داد و پسر وى به عنوان مجرم به زندان افكنده شد.)

حوزه: اجداد حضرت عالى از علماى بزرگ بوده اند اگر امكان دارد درباره اجداد خود بيش تر توضيح دهيد.

يكى از اجداد من مرحوم ابوالمعالى است كه آثار و نوشته هاى بسيارى دارد. مدفن ايشان در تخت فولاد اصفهان است. وى از اساتيد مرحوم آيت اللّه بروجردى بوده و ايشان درباره جدّ ما مى گفت:

(ميرزا ابوالمعالى خيلى به سادات احترام مى گذاشت. هيچ گاه حاضر نمى شد بر سيدى پيشى بگيرد هر چند شاگردش باشد.)

ايشان مى گفت:

(من هرگاه به منزل ايشان مى رفتم به خاطر همين احترامها و تكريمها شرمنده مى شدم.)

(من در ابتداى طلبگى در وقت نماز و پاره اى از افعال آن وسواس داشتم.

ايشان از حالت من آگاه شده بود. يك روز پس از درس به من گفت: شما بمانيد. وقت نماز شد گفت: بلند شويد نمازتان را بخوانيد. من هم طبق معمول نماز را خواندم.

گفت: همين نماز كافى است و احتياجى به اعاده ندارد.

از آن به بعد من با اطمينان خاطر نمازم را بدون اعاده مى خواندم و اين حالت وسواس براى هميشه از من دور شد و راحت شدم.)

از ويژگيهاى مرحوم ابوالمعالى پركارى و مطالعه فراوان بوده است. وى از

هر فرصتى براى مطالعه و تحقيق استفاده مى كرده و به شب زنده دارى و عبادت هم عنايت خاصى داشته است.

شخصى مى گفت:

(گاه نيمه هاى شب از كنار منزل ميرزا مى گذشتم صداى مناجات ايشان چنان مرا جذب خود مى كرد كه مدتى بر زمين ميخ كوب مى شدم.)

حوزه: با توجه به اين كه مدت طولانى از محضر مرحوم حاج آقا رحيم ارباب استفاده برده ايد پايگاه علمى ايشان را چگونه يافتيد؟

حاج آقارحيم ارباب بسيار بسيار ملاّ بود. دانش فراوان داشت. بر فقه و اصول مسلط بود. مبانى و آراى شيخ را بسيار عالى بيان مى كرد و گاه اشكالهاى دقيق و استادانه اى هم بر شيخ انصارى وارد مى كرد كه بسيار سودمند و راهگشا بود.

ايشان به ظاهر سطح مى گفت ولى در حقيقت درس تحقيقى و موشكافانه خارج بود.

حوزه: آيا حضرت عالى افزون بر رسائل و مكاسب درس ديگرى هم در محضرشان بوده ايد؟

بله. در درس كلام ايشان شركت مى كردم. تجريد مى گفت. عده اى از فضلا در اين درس شركت مى جستند. درس بسيار مفيد و پخته اى بود.

خلاصة الحساب هم مى گفت كه در آن نيز شركت مى كردم.

حوزه: در دوران طلبگى با چه شخصيتى بيش تر مأنوس بوديد؟

بيش ترين اُنس من با شخصيت فرزانه عالم مجاهد شهيد سيد محمد حسينى بهشتى بود. اين از توفيقات الهى بود كه همدم و همدرس و هم مباحثه اى چون

شهيد بهشتى داشتم.

من و شهيد بهشتى پس از تحصيلات جديد وارد حوزه شديم. از همان آغاز تا سطوح عالى با هم بوديم.

شهيد بهشتى از همان دوران نوجوانى روشن بود كه استعداد و نبوغ فوق العاده اى دارد. در درسها خيلى زود درخشيد. اساتيد خيلى دوستش داشتند. در نزد همگنان و هم رديفان خيلى عزيز بود. درسها را بدون كم ترين زحمت مى فهميد و خيلى خوب تقرير مى كرد.

از شگفتيها اين كه: پيشنهاد كرد: هر درسى را پيش از آن كه به محضر استاد برويم آن را مباحثه كنيم! چيزى كه سابقه نداشت. پيش مطالعه مرسوم بود امّا پيش مباحثه مرسوم نبود. به پيشنهاد ايشان ما پيش مباحثه داشتيم. چون من استعداد ايشان را نداشتم برايم مقدارى سنگين بود و بيش تر زحمت مى كشيدم و مطالعه مى كردم.

به خاطر همين استعداد بالا ونبوع فوق العاده درسها را بدون استاد هم مى فهميد. بسيارى از درسها را يك چند روزى كه مى آمد احساس بى نيازى مى كرد. به طور مرتب در درسها حاضر نمى شد. به همان مباحثه اكتفا مى كرد. امّا من به خاطر اين كه شايد استاد مطلب اضافى بگويد به طور مرتب در درسها حاضر مى شدم. به من گفت:

(آقاى كلباسى! تو خوب حوصله دارى همه اين درسها را شركت مى كنى من كه حوصله ندارم در اين درسها شركت كنم.)

به ياد دارم يكى از درسها را قبلاً مباحثه كرده بوديم هنگامى كه در درس شركت كردم ديدم در يك مورد استاد مقصود صاحب كتاب را درست نفهميده است. آنچه را كه در مباحثه شهيد بهشتى گفته بود به ايشان عرض كردم. استاد فوراً آن را تصديق كرد. بعد آمدم به شهيد بهشتى گفتم: شما پيش مصنف كتاب بوده ايد و او به شما مقصود خود را گفته بود؟ ايشان خنديد.

محل مباحثه ما مدرسه صدر بود. بارها مى شد كه مى شنيدم ايشان پيش از مباحثه اين اشعار سعدى را با خود زمزمه مى كند:

صاحبدلى به مدرسه آمد زخانقاه

بشكست عهد صحبت اهل طريق را

گفتم: ميان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختيار كردى از آناين طريق را

گفت: آن گليم خويش به در مى برد ز موج

وين جهد مى كند كه بگيرد غريق را

به نظر من آن شهيد عزيز حديث نفس مى كرد. چون ايشان با آن استعداد شگفتى كه داشت دروس جديد را كنار گذاشته بود و به علوم حوزوى پرداخته بود. در حقيقت آن باور و اعتقاد و خشنودى قلبى خويش را از اين تصميم بزرگ در قالب اين اشعار بيان مى كرد. گويا خدا چنين مقدر كرده بود كه مرد بزرگ به حوزه بيايد و نقش عظيمى در رهبرى مردم داشته باشد و دست غريقان بسيارى را بگيرد.

از اين روى استاد ما حاج شيخ محمد جواد فريدنى كه در قدس و تقوا زبانزد خاص و عام بود يك روز بى هيچ مقدمه اى در وسط درس خطاب به شهيد بهشتى با لحن خطابى و قاطع گفت:

(آقاى بهشتى! شما در آينده رياست فوق العاده و بزرگى خواهيد داشت.

شما به رياست بزرگى مى رسيد.)

اين سخن از مردى آن چنان براى جوانى كم سن و سال و ناشناخته مانند ديگر طلاب مشغول به تحصيل همگان را به شگفتى واداشت.

مرحوم فريدنى اهل معنى بود. يك وقتى يكى از اساتيد دانشگاه به من گفت:

(آقاى كلباسى! من مدتها در پى اين بودم كه يك شخصيت ساخته شده و با تقوا پيدا كنم تا از او ارشاد و راهنمايى بگيرم و با او مأنوس شوم. با هركسى مشورت كردم آقاى فريدنى را به من معرفى كرد ولى متأسفانه من دير به سراغ ايشان رفتم.)

مقصودم اين است كه او آينده شهيد بهشتى را گويا در آينه مى ديد. از اين روى ديديم كه سخنان آن مرد معنى پس از سالها تحقق پيدا كرد و بهشتى به فرموده امام يك امت شد. موردى هم براى خود من پيش آمد. قم كه رفته بودم تابستانها مى آمدم اصفهان. يك وقتى شنيدم آقاى فريدنى مريض است. به عيادت ايشان رفتم. پس از

مدتى نشستن و تعارفات معمولى وقتى خواستم از محضر ايشان مرخص شوم عرض كردم: از اين كه توفيق يافتم به عيادت شما بيايم خيلى خوشحالم.

ايشان گفت: البته از ابتدا مقصود شما عيادت ما نبود. در اين نزديكيها بوديد به عيادت ما هم آمديد!

درست مى گفت چون من به خانه خاله ام رفته بودم و مقصود اصلى من ديدن خاله ام بود و از آن جا كه منزل ايشان نزديك منزل آقاى فريدنى بود گفتم حال كه تا اين جا آمده ام سرى هم به آقاى فريدنى بزنم.

با اين حال چون آدم دير باورى هستم با خود گفتم بايد يك بار ديگر اين موضوع را باز يابم. حدود يك ماه ونيم از اين جريان گذشت يك روز تصميم گرفتم به عيادت ايشان بروم. از همان منزل مانند كسى كه عمل عبادى مى خواهد انجام دهد ايستادم و نيت كردم رفتن به عيادت ايشان را. به خدمت ايشان رسيدم و باز هنگامى كه خواستم از خدمت ايشان مرخص شوم همان جمله ديدار پيشين را تكراركردم: (از اين كه توفيق يافتم به عيادت شما بياييم خيلى خوشحالم.)

با يك حالت توجهى گفت:

(امروز راست گفتى از منزل به قصد ديدن ما آمدى.)

در اين جا بود كه بيش تر باورم شد كه ايشان مراتب معنوى دارد.

حوزه: آقاى شهيد بهشتى در درس مرحوم حاج آقا رحيم ارباب هم شركت مى كرد؟

بله. من و ايشان رسائل و مكاسب را خدمت مرحوم ارباب خوانديم. يكى از درسهايى كه پيش مباحثه داشتيم همين دو درس بود. در اين مباحثه افراد ديگرى هم شركت مى كردند كه برخى از آنان است اد من و شهيد بهشتى بودند مانند: مرحوم حاج آقا مصطفى بهشتى كه بر اثر پيشرفت سريع شاگرد استاد و شاگرد به هم رسيده بودند!

حوزه: موعظه ها و مقام معنوى مرحوم حاج آقا رحيم ارباب در كسانى كه در محضرشان حاضرمى شده اند و به ايشان نزديك بوده اند بسيار اثرگذار بوده لطفاً شما كه توفيق يافته ايد از محضر آن بزرگ بهره ببريد در اين باره توضيح بفرماييد.

ايشان در موعظه هاى خود به آيات اول سوره (شمس) بسيار عنايت داشت. وى با توجه خاصى اين آيات را مى خواند و مى گفت:

(خداوند در اين سوره يازده بار سوگند خورده و پس از يازده بار سوگند مى فرمايد: قد افلح من زكها. رستگار كسى است كه خود را پاك كند و تقوا به دست بياورد.)

من اين مطلب را به دست آوردم كه سرّ پيشرفت مرحوم ارباب در مسائل معنوى همين آيه شريفه بوده است; زيرا خيلى به اين ايه شريفه عنايت داشت. همان گونه كه سرّ پيشرفت امام خمينى درمسائل سياسى و انقلاب اين آيه شريفه است:

(قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى.)

بگو: شما را به يك چيز اندرز مى دهم: يك يك و دو به دو براى خدا قيام كنيد.

حوزه: مرحوم حاج آقا رحيم ارباب گويا از شاگردان خاص آخوند كاشى بوده اگر درباره آخوند كاشى و مقامهاى معنوى وى از ايشان خاطره و مطلبى را شنيده ايد بفرماييد.

درباره مرحوم كاشى مى گويند: وقتى كه ذكر مى گفته نباتات و جمادات با وى هم آوا مى شده اند. البته اين را هر كسى درك نمى كرده مگر آنان كه خود اهل معنى بوده اند.

ييك وقتى از مرحوم ارباب پرسيدم نسبت به استاد شما آخوند كاشى چنين چيزهايى مى گويند: ايشان گفت:

(بله درست است. يك شب يكى از طلاب مدرسه صدر نزديكيهاى اذان صبح براى خواندن نماز شب بلند مى شود. داخل مدرسه مى آيد كه وضو بگيرد سرو صداى عجيبى را مى شنود. به شدت مى ترسد. به سوى حجره بر مى گردد. مى بيند مرحوم آخوند كاشى جلوى حجره خود نشسته است و دارد ذكر مى گويد و تمامى در و ديوار و درختها و هم آواى با او ذكر مى گويند.

ذكر مرحوم آخوند كاشى (سبوح قدوس ربنا ورب الملائكة والروح) بوده است. آن طلبه وقتى اين صحنه شگفت را مى بيند آرامش مى گيرد. البته آن طلبه هم داراى مقامى بوده كه اين صداها را مى شنيده و گرنه هر كس شايستگى شنيدن اين صداها را ندارد.)

حوزه: از خود مرحوم حاج آقا رحيم ارباب هم در اين باره چيزى ديده يا شنيده ايد؟

بله. ايشان هم اهل معنى بود. به مكه مشرف شده بودم پس از آن كه عمره را به جا آوردم در طواف عمره دچار شبهه و اشكال شدم به گونه اى دوباره رفتم ميقات و محرم شدم و اعمال را انجام دادم.

با اين حال هميشه در فكر بودم كه آيا اعمال من قبول شده يا نه؟

روز برگشت هم وقتى براى وداع رفتم يك مرتبه اين گفته پدرم به يادم آمد كه مى گفت:

(من روزى كه خواستم از مكه بيايم دانستم كه اين سفر آخر من است و براى هميشه با كعبه خدا حافظى كردم.)

همان جا گفتم: خدايا دلم مى خواهد يك سفر ديگر مكه مشرف شوم.

از مكه برگشتم. تابستان بود و در اصفهان به سرمى بردم و درس مرحوم ارباب شركت مى جستم. هفتم يا هشتم محرم بود كه در محضر ايشان بودم. بدون مقدمه گفت:

(آقاى كلباسى! حج شما قبول شد. سال آينده هم مشرف خواهيد شد. ان شاء اللّه.)

من به خاطر همان دير باورى كه دارم ابتدا سخن ايشان را برهمان تعارفات معمول حمل كردم ولى وقتى سال بعد بدون آن كه انتظارش را داشته باشم به مكه مشرف شدم; از اين روى به غير عادى بودن سخن ايشان اطمينان پيدا كردم.

گويا در همان سفر بود وقتى ديدم براى امام جماعت مسجدالحرام و شيوخ همراه او دور خانه خدا را خلوت مى كنند به راحتى حجرالاسود را استلام مى كنند ولى ما كه شيعه هستيم و بر ولايت با زحمت نمى توانيم دستى بر حجر برسانيم. قدرى در خود فرو رفته بودم. ناگهان چنين به ذهنم خطور كرد: آقاى كلباسى! شما هم مصاحبت آقاى ارباب را داريد!

يك وقتى شهيد بهشتى به من گفت:

(آقاى كلباسى! خوشا به حالت. آقاى ارباب انسان مفيد و شايسته بهره گيرى است.)

حوزه: لطف كنيد از ويژگيهاى اخلاقى مرحوم ارباب بفرماييد.

ايشان خيلى فروتن بود. اگر بچه اى از ايشان سؤال مى كرد. خيلى با متانت و حوصله پاسخ مى داد. يك روز با هم مى آمديم در بين راه پير زنى از ايشان سوالى كرد. با آن حال پيرى و ناتوانى حدود بيست دقيقه سرپا ايستاد و بر عصا تكيه زد و به پرسش آن پير زن پاسخ داد كه براى من بسيار درس آموز بود.

از نظر زندگى شخصى بسيار ساده و بى آلايش بود. اهل تشريفات نبود. با اين حال ميهمان را خيلى محترم مى شمرد و درحدّ توان از ميهمان به خوبى پذيرايى مى كرد.

حوزه: چرا ايشان عمامه بر سر نمى گذاشتند؟ سرّ آن را نفهميديد؟

ايشان برابر سفارش استادش مرحوم جهانگيرخان عمامه نمى گذاشت. مى گفت:

(مرحوم جهانگيرخان گفته است اگر مى خواهيد به درس و بحث اشتغال داشته باشيد و به تحقيق بپردازيد عمامه بر سر نگذاريد; زيرا همين كه لباس پوشيديد توقعات شروع مى شود. مسجدى محرابى منبرى رفت و آمدى و تمام اين امورى كه انسان ناگزير از انجام آن است و به طور طبيعى وقت مى گيرد و از كار اصلى باز مى دارد.)

حوزه: موقعيت ايشان درحوزه چگونه بود؟

در بين طلاب شايد شناخته شده نبودند. چون بيت تشكيلات شهريه و نداشتند آن گونه كه معمول علماى بزرگ است. ولى اساتيد و بزرگان حوزه ايشان را به خوبى مى شناختند و براى ايشان احترام زياد قائل بودند. مرحوم آيت اللّه بروجردى نسبت به ايشان احترام خاص قائل بود. چندين باربنده حامل سلام آيت اللّه بروجردى به ايشان و به عكس بودم. يك وقتى ايشان مى خواست براى زيارت حضرت رضا(ع) به مشهد برود در بين راه به قم مشرف شد و ملاقاتى با آيت اللّه بروجردى داشت كه بسيار جالب بود.

آيت اللّه بروجردى در آن ديدار از پيشرفت كار تقريب بين المذاهب براى مرحوم ارباب گفت و كارهايى كه تا آن موقع انجام شده بود و كتابهايى كه از شيعه در الازهر به چاپ رسيده بود و مرحوم ارباب بسيار خوشحال شد.

حوزه: مرحوم حاج آقا رحيم ارباب هم تفكر تقريب بين المذاهب را داشت و از آن جانبدارى مى كرد؟

بله. به همين خاطر در ملاقاتى كه با آيت اللّه بروجردى داشت اين مسائل

مطرح شد. ايشان اصل اين كار را مى پسنديد.

حوزه: از اساتيد ديگر خود اگر خاطره اى داريد بفرماييد.

همان گونه كه گفتم آقاى حاج شيخ محمد جواد فريدنى يكى از اساتيد ما بود. ابتدا كه از ايشان خواسته بوديم براى ما درسى بگويد ايشان در اين كه تدريس كارى باشد مورد رضايت خدا ترديد داشت و آن را مصداق اين آيه شريفه مى دانست:

(يحسبون انهم يحسنون صنعا.)

گمان مى كنند كه كار خوب انجام مى دهند.

من با اين كه كوچك تر از ديگران بودم با همان ذهن كودكانه عرض كردم: اگر درس نگوييد احتمال غيبت كردن ديگران هست و دست كم فايده درس اين است كه انسان را مدتى از غيبت كردن ديگران باز مى دارد. ايشان تا اين سخن را شنيد گفت: بسم اللّه الرحمن الرحيم و شروع كرد به تدريس و اين مايه شگفتى شد براى ما كه چقدر اين مرد بزرگ تواضع كرد و در برابر سخن يك بچه چنين فروتنى به خرج داد.

حوزه: در روزگارى كه شما در حوزه اصفهان تحصيل مى كرديد حوزه اصفهان از چه جايگاه علمى برخوردار بود؟

حوزه اصفهان نسبتاً فعال بود. بزرگانى در آن مشغول تدريس بودند مانند: حاج سيد على نجف آبادى آقا سيد محمد رضا خراسانى آقا سيد على اصغر برزونى آيت اللّه خادم آيت اللّه طيب و مختصر شهريه اى هم به طلاب داده مى شد. البته كافى به اداره زندگانى آنان نبود.

از نظر سياسى طلاب فعاليت سياسى نداشتند. در سطح همان مدرسان و رؤساى حوزه اين مسائل مى گذشت.

حوزه: از چه زمانى به حوزه قم مشرف شديد و چه مدت در آن جا ماندگار شديد؟

آن گاه كه ما سطح را به پايان برديم حوزه قم رونق دوباره گرفته بود. تا آن زمان هم مرجعيت و هم حوزه اصلى در نجف بود ولى وقتى كه آيت اللّه بروجردى به قم تشريف آورد حوزه قم رونق گرفت به گونه اى كه من باهمه اشتياقى كه به حوزه نجف داشتم قم را ترجيح دادم و به همراه شهيد بهشتى به قم آمدم.

هر چند براى شركت در درس خارج به قم مشرف شده بودم. از اين روى از همان ابتدا در درس آيت اللّه بروجردى شركت كردم ولى مقدارى از كفايه را هم خدمت آقا شيخ مرتضى حائرى خواندم.

عمده درس من درس مرحوم آيت اللّه بروجردى بود ولى درس مرحوم امام آيت اللّه داماد علامه طباطبايى آيت اللّه گلپايگانى و آيت اللّه اراكى هم شركت كرده ام و از محضر اين بزرگان هم استفاده برده ام.

حوزه: ويژگيهاى درس مرحوم آيت اللّه بروجردى از نظر شما چه بود؟

آيت اللّه بروجردى خوش بيان بود. مشكل ترين مباحث را به ساده ترين وجه بيان مى كرد. اگر طلبه اى مقدارى سطح خوانده بود درس ايشان را به راحتى مى فهميد. البته بعضى اين را نقص درس ايشان مى دانستند و مى گفتند: آن چنان درس را ساده و روان مى گويد كه جايى براى تحقيق و فكر كردن طلاب نمى گذارد.

ويژگى ديگر ايشان اين بود كه وقتى فقه مى گفت انگار تنها فقيه است و با هيچ دانش ديگر آشنايى ندارد.

وقتى از اصول سخن مى گفت گويا تنها اصولى است و با هيچ دانش ديگرى آشنايى ندارد. من دو چيز را در ايشان ديده بودم و برايم تعجب آور بود. خيلى دلم مى خواست در علوم ديگر هم تدريس كند تا بهره برم و ببينم چطور از عهده بحث

برمى آيد. اتفاقاً بنا شد تفسير بگويد. باور كنيد چنان از تفسير و آراى مفسران سخن مى گفت كه گويا از فقه و اصول هيچ خبرى ندارد و اين بيانگر نظم فكرى ايشان بود.

حوزه: نقش آيت اللّه بروجردى درمسائل سياسى آن زمان چگونه بود؟

ايشان در مسائل سياسى دخالت مى كرد و بر اين باور بود كه عموم طلاب بايد به درس و بحث بپردازند; يعنى حوزه محيط علمى باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سياسى دخالت كنند.

مى دانيد در آن اوائل شاه گاهى به ديدن آيت اللّه بروجردى مى آمد و حضرت آيت اللّه بروجردى به وى تذكراتى مى داد و يا با نگاشتن نامه تذكرات لازم را به دستگاه حكومتى مى داد. به ياد دارم درجلسه اى درمحضر ايشان بوديم كه به فرزندشان حاج سيد محمد حسن گفت:

(نامه اى را كه به شاه نوشته ام و پاسخى كه وى داده بياور.)

آن گاه رو به جمع كرد و با ناراحتى گفت:

(مردم خيال مى كنند من در اوضاع مملكت دخالت نمى كنم و متوجه امور نيستم! كاملاً متوجه اوضاع هستم و اقدامات لازم را انجام مى دهم ولى مردم خبر ندارند.)

مى دانيد ايشان با آيت اللّه سيد ابوالقاسم كاشانى در ارتباط بود. وقتى آقاى كاشانى به قم آمده بود آيت اللّه بروجردى به ديدن ايشان رفت و آقاى كاشانى هم به ملاقات ايشان آمد كه اتفاقاً من هم در آن جا بودم.

اگر با حركت فدائيان اسلام مخالفت مى كرد يكى به همان خاطر بود كه مى خواست جوّ حوزه جوّ علمى باشد و ديگر به خاطر برخى تندرويهاى آنان بود نه مخالفت با اصل مبارزه سياسى.

حوزه: مدتى كه در قم بوديد تدريس هم داشتيد؟

بله. افزون برتدريس ممتحن حوزه هم بودم. بعد از فوت آيت اللّه بروجردى جز هيأت استفتاء مرحوم آيت اللّه گلپايگانى و هم ممتحن بودم.

حوزه: چه شد كه به اصفهان برگشتيد؟

احساس كردم در اصفهان مفيدتر باشم. خدمت آيت اللّه گلپايگانى رفتم و با ايشان مشورت كردم ايشان گفت:

(اگر كسى ديگر با من مشورت مى كرد اظهار نظر مى كردم ولى شما را من همين اين جا مفيد مى دانم و هم در اصفهان اختيار با خودتان است.)

از اين روى تصميم گرفتم به اصفهان بيايم و به اصفهان آمدم و مشغول تدريس و تحقيق شدم.

حوزه: لطف كنيد در پايان اين مصاحبه موعظه اى براى ما و خوانندگان مجله بفرماييد.

خداوند متعال در قرآن مجيد خطاب به اشرف پيامبران خود حضرت محمد مصطفى(ص) در سوره طه آيه 114 مى فرمايد: (وقل ربّ زدنى علماً.) بدون شك اگر چيزى از علم والاتر و بهتر براى انسان بود خداوند آن را به پيامبر(ص) مى فرمود كه از او بخواهد.

علم انتخاب خداوند است براى بهترين آفريده اش. شريف ترين چيز براى شريف ترين آفريده ها.

افزون بر اين آيات و روايات بسيار بر ارزش و فضيلت علم داريم.

هيچ آيينى مانند اسلام علم و عالم را ارزش ننهاده و تكريم نكرده است. بويژه آن كه علم علمِ دين باشد و عالم هم عالم دين. پس بايد تلاش ورزيم در تحصيل

علم و به دست آوردن اين گرانبهاترين چيزها. از سوى ديگر اين را هم بايد بدانيم كه علم براى عمل است. آنچه انسان را مفيد مى افتد علم با عمل است. طلاب علوم دينى بايد بدانند كه هر چه دانشِ آنان بيش تر شود در حوزه عمل نيز مسؤوليت آنان سنگين تر مى شود.

مرحوم آيت اللّه بروجردى در يكى از جلسه هاى پيش از تعطيلى درسِ خود خطاب به خيل شاگردان فرمود:

(مخاطب تكاليف الهى همه انسانها هستند.همه بايد دستورها و فرمانهاى خداوند را اجرا كنند.

مبادا كسى از ما چنين بينديشد كه: ما وظيفه داريم تكليف ديگران را روشن كنيم و از خود غافل شويم. اين چنين نيست. ما هم همانند ديگران مكلف به تكاليف الهى هستيم بلكه شديد تر از آنان.)

طلاب علوم دينى هميشه بايد اين سخن ارزش مند مرحوم آيت اللّه بروجردى را آويزه گوش خويش قرار دهند و بيش از همه در انجام وظايف دينى بكوشند و براى دست يابى به تقواى الهى تلاش كامل بكنند كه خداوند متعال در سوره بقره آيه 197 مى فرمايد:

( و تزوَّدوا فان خير الزّاد التقوي )

و توشه برداريد كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است.

يا مولاى متقيان على(ع) مى فرمايد:

(اوصيكم و نفسى بتقوى الله.)

هم شما و هم خودم را به تقواى الهى سفارش مى كنم.

حوزه: از اين كه وقت شريف حضرت عالى را گرفتيم پوزش مى خواهيم.

خواهش مى كنم موفق باشيد.

/ 1