ملاقات با مظلومیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ملاقات با مظلومیت - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاقات با مظلوميت

غلامرضا گلي زواره

سيد شهيدان انقلاب اسلامي

آية الله دكتر بهشتي در زمره شخصيت هاي نادر جهان تشيع است كه چون ستاره اي فروزان در آسمان انقلاب اسلامي درخشيد و به پرتو افشاني پرداخت وي كه اجتهاد، تفكر ديني ، سياست و تدبير خويش را با صداقت، حقيقت و واقع بيني قرين ساخته بود و سعه صدر، استقامت و اهتمام را پيشه خود، مي‏توان از معيارهاي بزرگ تجديد بناي مذهبي و تشكيلات انقلاب اسلامي به شمار آورد.

كسي كه امام خميني در معرفي او مي‏گويد: «ايشان را من از بيست سال پيشتر مي‏شناختم»1 و هويتش را چنين گواهي مي‏كند طبعا داراي روشن‏ترين و پاكترين هويت است. امام در جاي ديگر فرموده‏اند: «مراتب فضل و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود»2 آري شهيد بهشتي اجتهاد خود را با تفكر اصيل اسلامي آميخت و اين دو را به زيور تعهد به اسلام آراست، علمش در عين حالي كه به اندوخته هاي حوزه اي محدود نگرديد و مكتب هاي گوناگون علمي و فلسفي و غرب را در بر گرفت هرگز با رسوبات اين مكتب ها آميخته نگشت.

راستي چرا اين سيد شهيدان انقلاب اسلامي آماج تهمت ها و شايعات بي‏اساس مخالفان قرار گرفت؟ چه كرده بود كه حتي به صدايش ايراد مي‏گرفتند كه كلفت است و به استخوان بندي او ايراد داشتند كه درشت است و مي‏گفتند انگشت دراز است، شگفت آن كه ورشكستگان سياسي براي جبران درماندگي خود در كار خلقت هم دخالت مي‏كردند و متأسفانه آنها كه مسلمان بودند و به نظام جمهوري اسلامي هم اعتقاد داشتند با دشمنان همصدا شدند و به جنگ صلابت انديشه و اصالت تفكر رفتند و مدافعي راستين و استوانه اي قوي براي اسلام راستين و حكومت ديني را از نظر تهمت و افترا بمباران كردند اما شهيد بهشتي كه به شهادت امام از ابرار بود هرگز سخن زشتي نثار دشمنان نكرد و از مسلمانهاي آنان همواره به نيكي سخن گفت و همه آنها را به حضور پذيرفت و حاضر شد با آنها گفتگو كند و حتي در كنارشان بنشيند و به سخنان آنان گوش فرا دهد و نقطه نظرهاي اسلام را برايشان بازگو نمايد.

اين فرزند راستين خاندان عصمت و طهارت با آن همه تعبّدش به خدا و صفاي باطن و پاكي روح و با آن همه فداكاري كه نسبت به بندگان خدا داشت و با اين كه دشمن سرسخت معاندين دين و امت بود مظلومانه آن چنان آماج تهمت هاي از خدا بي‏خبران و ناآگاهان قرار گرفته بود كه بسياري از مردم تا لحظه شهادتش نه تنها او را به اين صفات نمي‏شناختند بلكه خلاف آن را درباره اش مي‏پنداشتند و اين در حالي بود كه آشنايان و معاشران آن شهيد از اين همه ناسپاسي و قدرناشناسي رنج مي‏بردند. منشأ مظلوميت بهشتي اين بود كه حاضر نشد با آنها كه مي‏خواستند انقلاب اسلامي ايران را به انحراف بكشانند سازش كند و او مظلومانه به راه خود ادامه داد و لحظه اي از تلاش و كوشش باز نايستاد. امام با يادآوري اين مظلوميت در كلماتي پر معنا توأم با آهي جگرسوز تأثّر خويش را از اين بابت چنين بيان فرموده‏اند: «و آنچه كه من راجع به ايشان متأثر هستم شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان است. ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگي بود. تهمت‏هاي ناگوار به ايشان زدند.»3

شهيد بهشتي همانگونه كه امام درباره‏اش فرمود همواره چون خاري در چشم دشمنان بود، وجودش سبب انزواي خصم و رسوايي مخالفان بود آنها خوف اين را داشتند كه مبادا منطق اين عارف عابدو عالم عامل سركوبشان كند و بيمايگي نظرشان را كه در بوق و كرنا كرده‏اند برملا نمايد، اسرارشان را آشكار كند و قدرت پوشاليشان را محكوم به شكست نمايد، بدين خاطر همه دشمنان هر كدام به گونه‏اي و به صورت خاصي به اقدامات عليه او پرداختند، او را متهم نمودند كه به امريكا وابستگي دارد، انقلابي نمي‏باشد، انحصار طلب و انحصارانديش است، همسري آلماني دارد، اسنادي جعل كردند كه در بانكهاي اروپايي پول زيادي دارد كه اين مسايل آنقدر پوچ و واهي، بي‏ريشه و بي‏اساس بود كه حتي دشمنان هم به آن مي‏خنديدند و كذب آن را مي‏فهميدند.4

به رغم اين تبليغات زهرآگين شهيد بهشتي در كنار آگاهي از معارف اسلامي با آن چهره اي جذاب، قامتي بلند و حُسن خلق آميخته با رأفت و مهرباني و روحيه‏اي با نشاط همراه با تعهد، وارستگي، نظم و تدبير با انديشه و تلاش بي‏وقفه درصدد تنظيم و تدوين پشتوانه‏هاي نظري و قانوني براي نظام جمهوري اسلامي ايران برآمد و تحقق اسلام را در جامعه در گرو تحقق مفاهيم بنياد ديني از قبيل استقلال، عدالت، آزادي، و مشاركت مردم در امور سياسي و فعاليت‏هاي اقتصادي مي‏دانست، داشتن چنين بينشي سبب شده بود تا بر قطع سلطه بيگانگان از كشور و لزوم استقرار و استقلال قوه قضائيه و تعديل ثروت در جامعه تأكيد بليغ داشته باشد و در جذب نيروهاي جوان به

امام علي(ع):

«لاتَصْحَبِ الشّريرَ فاِنَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعِه شَرّا وَ انْتَ لا تَعلَمُ».

(شرح ابن ابي الحديد، ج20، كلمه 147، ص272)

از مصاحبت با انسان شرور بپرهيز، زيرا طبيعت به طور ناخودآگاه، از خوي او شري را مي‏گيرد و تو از آن بي‏خبري.

فعاليت‏هاي اجتماعي و سياسي و تشويق آنان به سازندگي كشور و توانايي قابل ملاحظه‏اي از خود نشان داد مجموعه اين امتيازات همان طور كه او را در مركز توجه امام امت و امت امام و عموم نيروهاي حامي انقلاب اسلامي قرار داد به دشمني و مخالفت گسترده با وي و كثرت تهمت‏هايي كه بر او وارد مي‏نمودند افزود كه صبر و سكوتش در برابر اين تهاجم مخرّب حيرت آور است.5

افشاي توطئه در نامه‏اي نوراني

شهيد مظلوم آية الله دكتر بهشتي در نامه اي به حضرت امام خميني حقايق جالب و در خور تعمق و تأملي را مطرح كرده است در فرازي از اين نامه نوراني مي‏خوانيم:

«دوگانگي ميان مديران كشور بيش از آن كه جنبه شخصي داشته باشد، به اختلاف دو بينش مربوط مي‏شود يك بينش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهادي كه در عين زنده بودن و پويا بودن بايد نخست مستلزم به وحي و تعبد در برابر كتاب وسنت باشد. بينش ديگر در پي انديشه‏ها و برداشت هاي بنيادين كه نه به كلّي از وحي بريده است و نه آنچنان كه بايدو شايد دربرابر آن متعبد و پاي بند و گفته ها و نوشته ها و كرده ها بر اين موضع بينابين گواه، بينش اول در برابر بيگانگان و هجوم تبليغاتي و سياسي آنان نخست به توكل بر خدا و اعتماد به نفس و تكيه بر توان امت اسلامي و پرهيز از گرفتار شدن در دام داوري‏ها يا دلسوزي‏هاي بيگانگان! معتقد و ملتزم [هستند] بينش ديگر هرچند دلش همين را مي‏خواهد و زبانش همين را مي‏گويد... اما چون همه مختصات لازم براي پيمودن اين راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بينش اول، نظام و شيوه‏اي براي زندگي امت ما معتقد است كه در عين گشودن راه به سوي همه نوع پيشرفت و ترقي، مانع حل شدن مسلمان‏ها در دستاوردهاي شرق يا غرب مي‏باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام ارزشي اصيل و مستقل اسلام استوار مي‏دارد. بينش ديگر با حفظ نظام اسلام و بخشي از ارزشهاي آن جامعه را به راهي مي‏كشاند كه خود بخود درها را به روي ارزشهاي بيگانه از اسلام وبلكه ضد اسلام مي‏گشايد....

امام بزرگوار به حكم وظيفه عمومي «النصيحة لائمة المسلمين» عرض مي‏كنم:

1ـ در ماههاي اخير صداي پاي امريكاي توطئه گر و همدستان و همداستانان او گسترده تر از پيش شنيده مي‏شود.

2ـ دنباله زنجيرهاي توطئه غرب و شرق... بيش از پيش نمايان است.

3ـ پناه دادن رئيس جمهور بني‏صدر به مخالفان حاكميت اسلام عرصه كار را بر همه كساني كه شب و روز در اين راه تلاش كرده‏اند و مي‏كنند روز به روز تنگتر مي‏كند.

4ـ در تلاش‏هاي اخير رئيس جمهور (بني‏صدر) و همفكران او اين نكته بخوبي مشهود است كه براي حذف مسأله رهبري فقيه در آينده سخت مي‏كوشند. اين ها در مورد شخص جناب عالي اين رهبري را طوعا و كرها پذيرفته اند ولي براي نفي تداوم آن سخت در تلاشند...6

چگونه بهشتي امت شد؟!

در تاريخ خونبار اسلام راستين، حقانيت و مظلوميت دو واژه توأم با هم بوده و هستند زيرا آنجا كه حق است ، دشمنان شرف و فضيلت در برابر آن صف آرايي مي‏كنند تا به زعم باطل خويش مگس وار عرصه را بر سيمرغ زمانه تنگ كنند و نگذارند كه آفتاب دل هاي مرده مردمان خسته را گرم كند و اين عارضه مظلوميت را پديد مي‏آورد.

حضرت علي(ع) كه تبلور عيني حق بود در تمامي مراحل زندگي مظلوم واقع شد اما بيشترين مظلوميت او بدين خاطر بود كه در حالي كه ستم هاي زيادي را تحمل مي‏كرد و در حالي كه مظلوم واقع گرديده بود و با آن كه اگر مي‏خواست مي‏توانست از حق خود دفاع كند زيرا كه هم علمش، هم شجاعتش و هم تمامي خصالي كه يك انسان حق‏جو و حقيقت طلب نياز دارد را واجد بلكه تبلور تمام عيار حقيقت و فضيلت بود اما چنين نكرد زيرا مصالح عالي اسلام برايش اصل بود، اما اعتلاي آئين محمدي و عزت امت نبوي را خواهان بود و پيروزي حق را طلب مي‏كرد، بنابراين صبر كرد و سكوت نمود چنانچه در خطبه شقشقيه فرمود: خار در چشم و استخوان در گلو صبر كردم و بر حق از دست رفته خود نظاره نمودم، در زمان ما هم مظلوميت دكتر بهشتي نه به خاطر اين بود كه مرد علم و شجاعت بود و او را كشتد يا مرد تقوا و حقيقت بود و قدرش را ندانستند بلكه بدين خاطر هم نبود كه او را آماج حملات ناجوانمردانه قرار دادند و حتي اجازه سخن گفتن به او نمي‏دادند و يا اين كه او را عاجز از بحث و استدلال منطقي مي‏پنداشتند بلكه مظلوميت او به خاطر اين بود كه علي رغم همه اتهامات و با وجود داشتن هرگونه قدرت و توانايي به دفاع از خود و رسوا نمودن حريف و حريفان به خاطر حفظ ارزشهاي ديني، حراست از انقلاب اسلامي و رعايت مصالح امت اسلامي و حفظ وحدت و بنا به فرمايش رهبرش علي وار مهر سكوت را بر لب زد. اين مرد متدين و كوه وقار و كشتي عظيم صبر، همچنان آرام اما پرخروش ره در پي رهبر مي‏سپرد و گوش به فرمان مقتداي خويش رسم رهروي مي‏آموخت تا بتواند يك امت شود، كه اين موضوع تحقق يافت همانگونه كه حضرت امام خميني فرمود: بهشتي يك امت بود.

شهيد بهشتي يك ستاره اي بود كه مسير حقانيت را براي كاروانهاي تشنه حكمت و معرفت نورباران مي‏كرد او فرياد استغاثه همه محرومان صالح بود كه بايد وارث زمين شوند و پيشوايي خود را بر عهده گيرند.7

مقام معظم رهبري حضرت آية الله العظمي خامنه اي فرموده‏اند: شهيد بهشتي يكي از آن شخصيت هايي بود كه يك حالت ويژه در آنان مشاهده مي‏شود ، يك برجستگي در او بود كه با گذشت زمان بيشتر مشهود گرديد، او فكري بلند، مغزي قوي و فعال داشت علاوه بر اين داراي اراده و روحيه ممتازي بود، بر احساسات خويش غلبه داشت و فردي متفكر بود تا

احساساتي، اگر چه گاهي اوقات احساسات او هم جمعيت ميليوني را به جوش مي‏آورد، اما در همان وقت هم مي‏توانست مطمئن باشد كه دارد منطقي حرف مي‏زند، محاسبه شده سخن مي‏گويد، آقاي بهشتي را سالهاي طولاني مي‏شناختم و سال ها هم با يكديگر همكار و همفكر بوديم، مردي شديدا متعبّد بود يعني دين و شريعت را از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صميميت عامل به شرع و معتقد به دين بود، از تظاهر، رياكاري از كارهايي كه برخلاف خلوص هست شديدا بيزار و روي گردان بود.8

* مصاحبه غيابي با آية الله شهيد دكتر بهشتي پيرامون زندگي، نگرش و نقطه نظرهاي آن شهيد در خصوص مسايل عقيدتي، فرهنگي و اجتماعي

سؤال: لطفا مختصري در خصوص زندگاني خويش سخن بگوئيد؟

من محمد حسين بهشتي در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان متولد شدم، پدرم روحاني بود، در هفته چند روز در شهر به كار و فعاليت مي‏پرداخت و هفته اي يك شب به يكي از روستاهاي نزديك شهر براي امام جماعت و كارهاي مردم مي‏رفت. تحصيلاتم را در يك مكتب خانه در سن چهار سالگي آغاز كردم خيلي سريع خواندن و نوشتن قرآن را ياد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان يك نوجوان تيزهوش شناخته شدم تا اين كه قرار شد به دبستان دولتي ثروت كه بعدها به نام 15 بهمن ناميده شد از من امتحان ورودي گرفتند و گفتند بايد به كلاس ششم برود، ولي از نظر سن نمي‏تواند بنابراين در كلاس چهارم پذيرفته شدم، تحصيلات ابتدايي را همانجا از آنجا به دبيرستان سعدي رفتم و سال اول و دوم را گذراندم و اوائل سال دوم بود كه حوادث شهريور 20 پيش آمد با اين حوادث علاقه و شوري در نوجوان ها براي يادگيري معارف اسلامي به وجود آمد ، دبيرستان سعدي در نزديكي ميدان امام كنوني قرار دارد جايي كه مدارس بزرگ طلاب هم همانجاست، علاوه بر اين كه در يك خانواده روحاني بودم و در خانواده خودم هم طلاب فاضل جواني بودند، يك همكلاسي داشتم كه فرزند يك روحاني بود، پهلوي من مي‏نشست و به جاي اين كه به درس معلم گوش دهد كتاب معالم الاصول مي‏خواند، خوب اين ها بيشتر در من شوق به وجود مي‏آورد كه تحصيلات را نيمه كاره رها كنم و بروم طلبه شوم.

از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصيلات ادبيات عرب، منطق كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه اين سرعت موجب شده بود كه حوزه آنجا (مدرسه صدر اصفهان) با لطف فراواني با من برخورد كند. در سال 1325 به قم آمدم، حدود شش ماه بقيه سطح، مكاسب و كفايه را تكميل كردم و از اول (سال) 1326 درس خارج را شروع كردم به قم كه آمدم به مدرسه حجتيه رفتم در آن سال هايي كه استادمان آية الله طباطبايي از تبريز به قم آمده بودند در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصيلات جديد را هم ادامه بدهم، بنابراين با گرفتن ديپلم ادبي به صورت متفرقه و آمدن به دانشكده معقول و منقول آن موقع كه حالا الهيات و معارف اسلامي نام دارد دوره ليسانس را آنجا گذراندم و بعد در سالهاي 1335 تا 1338 دوره دكتراي فلسفه و معقول را در دانشگاه الهيات گذراندم.

سؤال: اجمالي از فعاليت هاي خود را توضيح دهيد.

از سال 1330 تا 1335 بيشتر به كار فلسفي پرداختم و به درس استاد علامه طباطبايي مي‏رفتم، اسفار ملاصدرا و شفا ابن سينا را و هم‏چنين شبهاي پنج شنبه و جمعه با مرحوم استاد مطهري و عده‏اي ديگر جلسه گرم و پرشور و سازنده‏اي داشتيم كه ماحصل آن به صورت كتاب روش رئاليسم تنظيم و منتشر شد. در سال 1326 يعني يك سال بعد از ورود به قم با مرحوم مطهري و عده‏اي از برادران برنامه‏اي تنظيم كرديم كه برويم به دورترين روستاها براي تبليغ و دو سال اين برنامه را انجام داديم. در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم مقارن بود با اوج مبارزات سياسي اجتماعي نهضت ملي نفت و به صورت يك جوان مصمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و متينگ‏ها شركت مي‏كردم. درسال 1331 در جريان تير 1330 آن موقع تازه به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تير فعاليت داشتم.

دبيرستاني به نام دين ودانش در قم تأسيس كرديم تا سال 1342 كه در قم بودم مسؤوليت اداره آن را به عهده داشتم. در حوزه هم تدريس مي‏كردم و يك حركت فرهنگي نو، هم در حوزه بوجود آورديم و رابطه‏اي هم با جوان‏هاي دانشگاهي برقرار كرديم پيوند ميان دانشجو و طلبه را مبارك يافتيم. در ضمن آن زمان‏ها فعاليت‏هاي نوشتني هم در حوزه شروع شده بود: مكتب اسلام، مكتب تشيع اينها آغاز حركتهايي بود كه براي تهيه نوشته‏هايي با زبان نو و براي نسل نو اما با انديشه عميق و اصيل اسلامي، در پاسخ به سؤالات اين نسل مختصري در مكتب اسلام و بعد بيشتر در مكتب تشيع همكاري مي‏كردم. در سال 1338 جلسات گفتار ماه در تهران شروع شد اين جلسات هم براي رساندن پيام اسلام بود به نسل جستجوگر با شيوه جديد، در هر ماه يك نفر سخنراني مي‏كرد و موضوع سخنراني قبلاً تعيين مي‏شد كه در مورد آن مطالعه بشود و نوار از آنها گرفته و پياده مي‏كردند و به صورت جزوه و كتاب منتشر مي‏نمودند.

در سال 1339 به فكر سامان دادن به حوزه علميه قم افتاديم، كار ما در يكي از اين جلسات به ثمر رسيد و توانستيم يك طرح و برنامه تحصيلات علوم اسلامي در حوزه ـ در هفده سال ـ تهيه كنيم و اين پايه‏اي شد براي تشكيل مدارس اسلامي نمونه كه معروف ترش مدرسه حقاني است. در سال 1341 كه انقلاب اسلامي با رهبري امام و روحانيت و شركت فعال روحانيت نقطه عطفي در تلاش هاي انقلابي مسلمانان ايران بوجود آورده بود حضور د اشتم. در همان سالها در قم به مناسبت تقويت پيوند دانش آموز و فرهنگي و دانشجو و طلبه به ايجاد كانون دانش آموزان قم دست زديم و اين در حقيقت نمونه ديگري بود از همان تلاش براي پيوند دانشجو با

امام علي(ع):

«مَنِ اتّخَذَ اخا بَعْدَ حُسْنِ الاختِبارِ دامَت صُحْبَتُهُ وَ تَأَكَّدَتْ مَوَدَّتُهُ». (غرر الحكم، ص295)

كسي كه پس از آزمايش صحيح، كسي را به دوستي برگزيند رفاقتش پايدار و مودّتش استوار خواهد بود.

روحاني. در زمستان سال 1342 من را ناچار كردند كه از قم خارج بشوم و به تهران بيايم

سال 1342 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروههاي مبارز از نزديك رابطه برقرار كرديم ، با جمعيت هيأت هاي مؤتلفه رابطه‏اي فعال و سازمان يافته داشتيم و در همين جمعيت‏ها بود كه به پيشنهاد شوراي مركزي، امام خميني يك گروه چهار نفري به عنوان شوراي فقهي و سياسي اين جمعيت ها تعيين كردند مرحوم آقاي مطهري، بنده، آقاي انواري و آقاي مولايي. در همان سال ها به فكر اين افتاديم كه كتابها و برنامه تعليمات ديني مدارس را كه امكاني براي تغييرش فراهم آمده بود تغيير بدهيم. دور از دخالت دستگاه جهنمي رژيم در جلساتي توانستيم اين كار را پايه گذاري كنيم. سال 1341 يا اوائل 1342 در يك جشن مبعث كه دانشجويان دانشگاه تهران در امير آباد ـ در سالن غذاخوري ـ برگزار كرده بودند دعوت كردند كه سخنراني كنم آنجا موضوعي را مطرح كردم به عنوان مبارزه با تحريف يكي از هدف هاي بعثت است و در اين سخنراني طرح يك كار تحقيقات اسلامي را ارائه كردم كه بعدها [در نشريه] مكتب تشيع چاپ شد و در پاييز همان سال ما كار تحقيقاتي را آغاز كرديم و با شركت عده‏اي از فضلا در زمينه حكومت در اسلام ـ ما همواره به مسئله سامان دادن به انديشه حكومت اسلامي و مشخص كردن نظام اسلامي علاقه مند بوديم و اين را به صورت يك كار تحقيقاتي آغاز كرديم اين كارها بود كه به حكومت گران آمد. در سال 1343 كه تهران بودم و سخت مشغول برنامه هاي گوناگون، مسلمانان هامبورگ (در آلمان) به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنيان گزارش روحانيت بود و به دست آية الله بروجردي بنيان گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققي آمده بودند به ايران بايد يك نفر روحاني به آنجا برود. آية الله حائري و آية الله ميلاني به بنده اصرار كردند كه بايد برويد به آنجا [پس ا ز اين] مشكل گذرنامه حل شد به هامبورگ رفتم.

دشواري كارم اين بود كه از اين فعاليت‏هايي كه اينجا [ايران [داشتم دور مي‏شدم و برايم سنگين بود و تصميم اين بود كه مدت كوتاهي آنجا بمانم ولي در آنجا احساس كردم كه دانشجويان سخت محتاج هستند به يك نوع تشكيلات اسلامي [پس[ هسته اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان را بوجود آورديم، مركز اسلامي گروه هامبورگ سامان گرفت. فعاليت هايي براي شناساندن اسلام به اروپايي ها داشتيم. بيش از پنج سال آنجا بوديم كه در طي آن به حج مشرّف شدم. سفري به سوريه، لبنان و آمدم به تركيه براي بازديد از فعاليت هاي اسلامي آنجا و تجديد عهد با دوستان، سفري به عراق آمدم و خدمت امام رفتم در سال 1348. بعد به ايران آمدم و همانطور كه پيش‏بيني مي‏كردم مانع بازگشت من شدند.

در سال 1355 هسته‏هايي براي كارهاي تشكيلاتي بوجود آورديم و در سال هاي 1356 ـ 1357 روحانيت مبارز شكل گرفت، در همان سال‏ها درصدد ايجاد تشكيلات گسترده و مخفي و نيمه مخفي و نيمه علني به عنوان يك حزب و تشكيلات سياسي بوديم. در سال 1356 كه مسايل مبارزاتي اوج گرفت همه نيروها را متمركز كرديم. در اين بخش با شركت فعال همه برادران روحاني و راهپيمايي‏ها و مبارزات به پيروزي رسيد. از سال 1350 يك جلسه تفسير قرآني را آغاز كردم كه روزهاي شنبه به عنوان مكتب قرآن مركزي بود، كلاس سازنده‏اي بود و اين اواخر حدود 400 الي 500 نفر شركت مي‏كردند و در سال 1354 به مناسبت جريان هاي اين جلسه و فعاليت‏هاي ديگر، ساواك مرا دستگير كرد چند روزي در كميته مركزي بودم كه توانستيم از دست آنها خلاص شويم. بعد از رفتن امام به پاريس چند روزي خدمت ايشان رفتيم و هسته شوراي انقلاب تشكيل شد.9

سؤال: آيا صحت دارد كه در خانه‏اي مجلّل سكونت داريد؟

خانه من جاي گم شده‏اي نيست، خانه‏اي است كه شب‏هاي پنج‏شنبه ديدار عمومي داشتيم دانشجويان و دوستان مختلف به آنجا مي‏آمدند هنوز هم در آن سكونت دارم و چيزي نيست كه مخفي بماند هفت سال است در آن زندگي مي‏كنم اما ترتيب تهيه اين خانه: هنگامي كه از آلمان بازگشتم درصدد خانه‏اي در حوالي خيابان سقاباشي بودم ولي پول لازم را نداشتم و با همان مبلغ در جاده قديم شميران و قلهك كه زمين ارزان‏تر بود خانه‏اي تهيه كردم كه پولش را يكجا نمي‏خواستند و بطور قسطي پرداختم.10

سؤال : مي‏گويند روحانيت از جمله شما انحصار طلبيد واقعيت چيست؟

اين از نيرنگ هاي استعمار است كه مي‏خواهد مجددا روحانيت را كه عامل مؤثري در بسيج نيروها و پيروزي انقلاب است از مردم جدا كند و اميدواريم قشر روشنفكر و تحصيل كرده با ايمان و مبارز هوشيار باشد و اين توطئه را بشناسد و از طرفي بايستي به روحانيت هم توصيه كرد كه هوشيار باشد و آگاه باشد و نگذارد چنين سوء تفاهمي درباره‏اش بوجود بيايد.11

سؤال: انگيزه دشمنان از شايعه پراكني و سمپاشي چيست؟

يكي از علل و عوامل اين همه حمله و هجوم به من و امثال من اين است كه ما همواره در برخوردها اعتماد به نفس و خوش‏بيني به آينده و اميد به جامعه مي‏داده‏ايم به خيال خودشان مي‏كوشند ما را كه همواره پيك اميد براي جامعه بوده‏ايم به صورت انسانهايي نااميد درآورند تا به راحتي موج يأس را در جامعه افزايش دهند من به مردمان مي‏گويم به آينده انقلاب اميدواريم به يك شرط كه متفقا جلو شايعه سازي‏ها را بگيريم، عزيزان من مواظب باشيم دچار انحراف نشويم. در اسلام حكومت، حكومت در خط اشباع و ارضاء ميل به قدرت حرام و گناه است.12

سؤال: برخورد شما با شايعات چگونه است؟

روش من در برخورد با شايعات خونسردي و بي‏اعتنا بودن نسبت به شايعات است چون مي‏دانم شايعه سازي يكي از نغمه هاي شوم دشمنان انقلاب است و مسلّم است افرادي كه مسؤوليت هاي مؤثري در انقلاب دارند هرقدر مننصفانه تر كار كنند و هر قدر مصالح اين ملت را بيشتر رعايت كنند و خود به خود هر قدر با دشمنان اسلام و كشور بيشتر درگير بشوند در معرض اين توطئه‏ها بيشتر قرار مي‏گيرند. اين مسأله را سالهاست تجربه كرده‏ام، تربيت اسلام انسان را متوكل به خدا بار مي‏آوردو انساني كه دلش با خدا پيوندي داشته باشد از اين گونه شايعات كمتر نگران مي‏شود.13 اما آنچه باعث تأسف است اين كه انسان مي‏بيند بعضي از دوستان هم بوسيله توطئه گران تحت تأثير

قرار مي‏گيرند و پاي آنها به اين شايعه سازي ها كشانده مي‏شود كه اين براي ما تعجب آور هست بخصوص كه انسان در برابر اين گونه چهره‏ها نمي‏خواهد حتي درشتي بگويد و واكنشي مطابق كنش آنها از خود نشان دهد من همواره سعي داشته ام و خواهم داشت كه با بردباري و شكيبايي كه اسلام از هر مسلمان انتظار دارد ملتزم باشم و در برابر لغزش دوستان هم به ديده عفو و اغماض بنگرم.14

سؤال : ايمان چيست و در زندگي انسان چه نقشي دارد؟

اولاً بايد بگويم ايمان بايد متكي به آگاهي و بررسي‏هاي اطمينان آوري باشد در غير اين صورت فاقد ارزش است و آدمي را از جستجوي حقيقت بي‏نياز نمي‏كند از نظر قرآن آدمي موظّف است صرف نظر از آنچه والدين يا محيطش چه ايده‏اي به او عرضه مي‏كنند دستگاه مجهز معرفت خويش را به كار اندازد، در خود و در جهاني كه پيرامون اوست به دقت بنگرد و با بردباري بينديشد و اين تفكر و تدبر را آنقدر ادامه دهد تا به نتيجه برسد آنگاه به نتيجه اش دل بسته و ايمان آورد و آن را زيربناي نظام فكري، عقيدتي و علمي در زندگي شخصي خود قرار دهد. ايمان سازنده و مؤثر در عمل خواه ناخواه براي انسان محدوديت‏ها و وظايفي بوجود مي‏آورد، در كوشش‏هاي اجتماعي، ايمان نقش درجه اول را دارد، در مبارزات اصولي متشكل و پيگير نقش ايمان از اين هم برجسته تر است، ايماني سازنده و مؤثر است كه ضمن زنده نگهداشتن اميد در انسان بخصوص در هنگام سختي ها و مشكلات در جهت گيري زندگي و در تنظيم برخوردش با مسايل گوناگون حيات، نقش مؤثري داشته باشد.15

سؤال : ملاك و معيار ارزشها چيست؟

در مكتب اسلام بحث روي ارزشهاست نه گرايش هاي گروهي، حزبي و تشكيلاتي و اگر كساني اين دو را قاطي كنند ظلم كرده اند، خط مكتب همه چيز را به عنوان وسيله اي جهت رسيدن به هدف كه همان ارزشهاي الهي است قرار مي‏دهد اگر حساب ارزشهاي متعالي باشد از نظر ما ملاك و معيار ارزشها تقوا، فضيلت و خداترسي است، ملاك اين كه به درجه‏اي برسيم كه «انّ اكرمكم عندالله اتقيكم» حاكم باشد ارزشهاي اسلامي با هر چه ضد اسلام است در ستيز مي‏باشد و جامعه اسلامي جامعه‏اي است كه در آن ارزشهاي اسلامي بر همه روابط اجتماعي حاكم باشد و البته نقش فقيه رهبر در عينيت يافتن ارزشهاي اسلامي در جامعه از مسايل بنيادي در نظام اجتماعي اسلام است.

سؤال: فرق بين انسان حقيقت جو و آدم ستيزه گر درباره حقانيت در چيست؟

انسان حقيقت جو در برابر حق سر تسليم و پذيرش فرود مي‏آورد و تلاش عملي او از چهارچوب سود و زيان شخصي‏اش وسيع‏تر و در راه تحقق بخشيدن به خير و صلاح همه انسان‏ها مي‏باشد، در برابر حقيقت وحي از خود عناد و مخالفت نشان نمي‏دهد و حق را فداي هيچ چيز نمي‏كند اگر هم بخود مي‏پردازد از اين ديد است كه او هم بايد فرد سالم و مفيدي براي جامعه باشد. انسان ستيزه جو در برابر حقيقت و خود خواه تركيب فكري و عمل خاصي دارد، او حقيقت را بدين خاطر مي‏پذيرد كه منافع و سود شخصي خويش را در آن بيابد و هرگاه حقيقت در مسير مخالف منافع شخصي و فردي او باشد با آن مبارزه مي‏كند، جز خود كسي را نمي‏بيند و خير و صلاح انسانها برايش مفهومي ندارد هميشه بهانه مي‏آورد تا از زير بار مسؤوليت هاي اجتماعي شانه خالي كند، امكان دارد خود را ظاهرا در صف حقيقت جويان و عدالت خواهان و انسان دوستان جا زده باشد ولي در باطن غير از خودپرستي، عامل ديگري بر وجودش حكومت نمي‏كند.16

سؤال: كار دنيوي و اخروي به چه مفهومي است؟

در قرآن از تلاش سازنده و مثبت به عمل صالح تعبير شده است، هر كاري كه موافق تكامل عمومي جهان و شايسته نظام آفرينش قرار مي‏گيرد و با توليد و سازندگي عمومي كه در سراسر جهان مشاهده مي‏شود هماهنگ است عمل صالح است، با اين ديد تمام حركات و برخوردهاي يك انسان در زندگي روزانه، غذاخوردنش، ارضاي غريزه جنسي‏اش، ابراز عاطفه و مهر به فرزندش هنگامي كه در مجموع يك نتيجه و بازده مثبت و سازنده تحويل بدهد و تنها تلف كردن مقداري نيرو نباشد، كوششي سودمند شناخته مي‏شود، بنابراين از ديد وحي اين‏طور نيست كه انسان دو نوع كار داشته باشد ، كار دنيوي و در راه ارضاء تمايلات و كار اخروي و در راه خدا، بلكه هر نوع كار و برخورد او با جهان مايه و پايه‏اي است براي تلاشهاي سازنده او و عاملي است براي نتيجه‏اي كه در هستي پس از مرگ به دو خواهد رسيد.17

17 . همان، ص123 ـ 124.

14 . او به تنهايي يك امت بود، ج دوم، ص504.

1 . از سخنان امام در تاريخ هشتم تير 1360.

10 . او به تنهايي يك امت بود، ج اول، ص25 ـ 26.

16 . همان، ص119 و 126.

12 . مجله شاهد، شماره 63، تير1363، ص20، شهيد بهشتي عقل ملكوتي، ص96.

13 . مجله پيام انقلاب، ش87، ص47.

11 . همان مأخذ.

15 . بررسي علمي زيربناي ايدئولوژي اسلامي، شهيد دكتر بهشتي، 7 ـ 21.

2 . همان مأخذ.

3 . شهادت نامه شهيد مظلوم آية الله دكتر بهشتي، مسيح مهاجري، ص39.

4 . زندگي و گزيده افكار شهيد مظلوم آية الله بهشتي، تدوين دكتر علي قائمي، ص127.

5 . بهشتي آن گونه كه بود، دكتر غلامعلي حداد عادل، روزنامه اطلاعات، شماره 21942، ص6.

6 . شهيد بهشتي (عقل ملكوتي)، علي عليزاده، ص100 ـ 108 به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي، هفتم تيرماه 1369.

7 . يادواره عروج خونين هفتاد و دو يار صديق انقلاب اسلامي در فاجعه هفتم تير، اطلاعات، شماره 21943.

8 . مصاحبه با حضرت آية الله خامنه‏اي، مجله پيام انقلاب، شماره 87 ، ويژه نامه هفتم تير.

9 . اقتباس از او به تنهايي يك ملت بود، ج‏اول، ص4 ـ 22، و نيز نگاهي به كارنامه شهيد مظلوم آية الله دكتر بهشتي.

منابع:

شهادت نامه شهيد مظلوم آية الله دكتر بهشتي,مسيح مهاجري,safhe=39

زندگي و گزيده افكار شهيد مظلوم آية الله بهشتي,تدوين دكتر علي قائمي,safhe=127

اطلاعات,safhe=6

شهيد بهشتي (عقل ملكوتي),علي عليزاده,safhe=108-100

بررسي علمي زيربناي ايدئولوژي اسلامي,شهيد دكتر بهشتي

طلاعات

اقتباس از او به تنهايي يك ملت بود,jeld=1,safhe=22-4

او به تنهايي يك امت بود,jeld=1,safhe=26-25

مجله شاهد,tarikh=تير1363,jeld=ش63,safhe=20

شهيد بهشتي عقل ملكوتي,safhe=96

پيام انقلاب,jeld=ش87,safhe=47

او به تنهايي يك امت بود,jeld=2,safhe=504

بررسي علمي زيربناي ايدئولوژي اسلامي,شهيد دكتر بهشتي,safhe=21-7


/ 1