راهکارهای تامین عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راهکارهای تامین عدالت - نسخه متنی

عبدالحکیم سلیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راهکارهاي تامين عدالت

عبدالحکيم سليمي*

چكيده

عدالت همان قانون عامي است كه نظام آفرينش براساس آن حركت مي‌كند. جامعه انساني نيز در روند حركت تكاملي‌اش، ناگزير از رعايت عدالت است. هرگونه افراط و تفريط در زندگي (فردي و اجتماعي) انسان، پيامدهاي ناگوار و چه‌بسا سقوط را در پي دارد؛ به همين دليل عدالت‌ورزي آرمان مقدس و ارزشمندي است كه همواره انديشه حكيمان را درگير خود ساخته است.

اين انديشه در نظام «امامت عدل» از تعريف و اهميت ويژه‌اي برخوردار است. در اين نظام، تدبيرها و سازوكارهايي انديشيده شده تا مردم و حكومت را در پاسداري از عدالت فعال نگه‌دارد و روحيه مبارزه با ستمگري را تقويت کند.

قانون صحيح، قانون‌گرايي، عدالت اخلاقي، شايسته سالاري، نظارت اجتماعي (امر به معروف و نهي از منكر)، پيوند استوار حكومت و مردم، زي مردمي داشتن حاكمان و مبارزه قاطع با ستمگران، راهكارهايي هستند كه مردم و حكومت را در برپايي عدالت راهنمايي و ياري مي‌كنند.

به هر نسبتي كه جامعه از اين سازوكارها بهره‌مند باشد، به همان نسبت در اجراي عدالت توفيق خواهد داشت. در جامعه‌اي كه به راهكارهاي مزبور بي‌اعتنايي شود، تدريجا عدالت جاي خود را به تبعيض مي‌دهد و نابساماني‌هاي اجتماعي پديد مي‌آيد و ادامه اين روند به سرنگوني نظام حاكم مي‌انجامد كه «الملك يبقي مع الكفر ولا يبقي مع الظّلم». به گواهي تاريخ، آثار ستم بسيار سريع و فوري است. بحران‌هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نيز آشفتگي‌هاي رواني و اخلاقي نظام‌هاي سياسي معاصر به خوبي نشانگر اين حقيقت است.

واژگان كليدي:

عدالت، نظارت، قانون، اخلاق، شايسته سالاري.

مقدمه

عدالت، قانون حاكم بر جهان آفرينش است. نظام هستي بر محور عدل استوار است. در حوزه سياست و اجتماع، دادورزي و اجراي عدالت باسابقه‌ترين آرماني است كه همواره دغدغه خاطر حكيمان و مصلحان اجتماعي بوده است. افلاطون كتاب جمهوريت را به منظور تبيين اين انديشه نوشت. او معتقد بود كه مدينه فاضله زماني شكل مي‌گيرد كه حاكم، مدينه خود را وقف عدالت كند و جامعه بر محور عدل سامان يابد.

ارسطو در كتاب «سياست» در جست‌وجوي روش‌هاي اجراي عدالت بود و سرانجام اجراي عدالت را معيار راستي ودرستي حكومت دانست.

فارابي در «سياست مدينه» بر اين رويكرد تأكيد كرد كه وظيفه سياستمدار مدينه، نظام‌مندساختن روابط اعضاي جامعه بر اساس عدل است.

خواجه‌نصيرطوسي در «اخلاق ناصري» عدالت را مبناي حقوق دانسته و بر اين باور است كه عدالت زمينه‌ساز تعاون و تعاون شرط تكامل اجتماعي است.

ابن خلدون در «مقدمه»، كار ويژه دولت‌ها را مبارزه با ستم و تبعيض و پاسداري از عدالت اجتماعي برشمرده است.

ابن‌سينا در «شفا» هدف دين را تنظيم روابط اجتماعي براساس قانون عدل ترسيم مي‌كند؛ بدين ترتيب تأكيد بر اجراي عدالت به‌مثابه يك سنت سياسي، همواره انديشه حكيمان را به خود مشغول ساخته است.

اين انديشه در نظام توحيدي اسلام كه نظام «امامت عدل» است نه «امام عادل»، تبيين شفاف‌تري مي‌يابد. عدل همانند توحيد، در تمام مسائل اعتقادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حقوقي نظام تجلّي دارد.

در اين نظام فقط قرارگرفتن حاكم عادل در رأس هرم قدرت كافي نيست؛ بلكه همه كارگزاران در هر رتبه‌اي از بالا تا پايين بايد از ويژگي عدالت برخوردار باشند و مردم نيز در اين نظام به اجراي عدالت مأموراند. به بيان ديگر، در نظام «امامت عدل»، اجراي عدالت وظيفه همگاني حكومت و مردم است. در انجام اين وظيفه عام، مردم نيازمند هدايت حكومت و حكومت محتاج همكاري مردم است.

در رويكرد توحيدي نظام «امامت عدل»، همان‌گونه كه پيامبران به اجراي عدالت مأموراند، مردم نيز به تبع آنان موظفند كه در راستاي اقامه عدالت بکوشند. چه بسيار مردان الاهي بوده‌آند كه دوشادوش پيامبران براي اقامه عدالت با ستمگران مبارزه كرده‌اند: «وكأين من نبيٍ قاتل معه ربيون كثير... ».

بدين ترتيب دستيابي به عدالت نيازمند نهاد قانوني و مقتدر و نظم مبتني بر مديريت قوي و برخاسته از اصول و ارزش‌هاي وحياني و عقلاني است؛ نهادي كه با ستمگري و اجحاف مبارزه و وروحيه عدالتخواهي را در گستره جامعه بيدار و شكوفا کند.

چه راهكارهايي در نظام امامت عدل به‌منظور اجراي عدالت پيش‌بيني شده است؟ چه سازوكارهايي در اين نظام تعبيه شده است تا حكومت و ملت را در پاسداري از عدالت ياري كند؟

اهتمام پژوهش حاضر بر آن است تا مهم‌ترين راهكارهاي اجراي عدالت در نظام امامت عدل را تبيين کند.

تعريف عدالت

عدالت در نزد ارباب لغت به معناي مساوات است. چنان‌كه شيخ طوسي (ره) نيز معتقد است: «العدالة في اللّغة ان يكون الانسان متعادل الاحوال متساوياً». ازنظر فلاسفه حقوق، مهم‌ترين تعريف عدالت اين است: «العدالة اعطاء كل ذي حقٍ حقه»؛ يعني عدالت، دادن حق به صاحب حق است. تعبير: «العدل وضع كل شيءٍ في موضعه» نيز به تعريف فوق نزديك است؛ با اين تفاوت كه در تعريف اول معيار عدالت كه همان «حق» باشد، با صراحت آمده است، ولي تعريف دوم از اين جهت ابهام دارد.

علامه طباطبايي (ره) اين دو را باهم جمع كرده است: «هي اعطاءُ كل ذي حق من القوي حقه وضعه في موضعه الّذي ينبغي له»؛ عدالت اين است که هر نيرويي به حق مسلم خود برسد و در جايي كه شايسته است، قرار گيرد.

از امام علي (ع) پرسيدند که عدل برتر است يا بخشش؟ فرمود:

« العدل يضع الامور مواضعها والجود يخرجها من جهتها العدل سائس عام والجور عارض خاص فالعدل اشرفهما وافضلهما»

عدالت هرچيزي را در جاي خودش مي‌نهد، درحالي كه بخشش آن را از جاي خود خارج مي‌سازد. عدالت تدبير عمومي مردم است، درحالي‌كه بخشش گروه خاصي را شامل است؛ پس عدالت شريف‌تر و برتر است.

1. قانون صحيح

نخستين گام در تأمين عدالت اجتماعي، وجود قانون صحيح و عادلانه است؛ قانوني كه مصالح مادي و معنوي همه شهروندان را به طور يكسان تضمين کند و با اسرار وجودي انسان و اصول حاكم بر روابط اجتماعي بشر هماهنگ بوده و بتواند جامعه را به سوي هدف نهايي رهنمون گردد. وضع يا كشف چنين قانوني فقط از كسي يا كساني انتظار مي رود كه از صلاحيت علمي و اخلاقي كافي برخوردار باشند.

روسو مي‌گويد:

«براي كشف بهترين قانوني كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند، ولي خود هيچ احساسي نكند، با طبيعت هيچ رابطه‌اي نداشته باشد، ولي كاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد، ولي حاضر باشد به ما كمك کند و بالاخره به افتخاراتي اكتفا كند كه به مرور زمان علني مي‌شود؛ يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد؛ بنابراين فقط خدا مي‌تواند چنان‌كه شايد و بايد براي مردم قانون بياورد.»

پيش از او افلاطون نيز گفت: «قانونگذار واقعي خداوند است. فرشتگان الاهي مأموريت دارند با وضع قانون نيكو و گسترش عدالت، ما را از انقلابات در امان نگه‌دارند و خوشبختي ما را تأمين کنند. واقعيت اين است كه در دولت ـ شهرهايي كه انسان فناپذير فرمان مي‌راند، شهروندان نمي‌توانند از بلاها و بدي‌ها در امان باشند.»

از نظر عقلي، زندگي اجتماعي نيازمند قانون و عدالت است. قانون و عدالت وابسته به وجود كسي است كه آن را وضع و اجرا كند. قانونگذار واقعي بايد از شرايط ذيل برخوردار باشد:

الف. قانونگذار بايد قبل از هرچيز يك انسان‌شناس كامل باشد و تمام اسرار وجودي، عواطف و خواسته‌هاي انسان و اصول حاكم برروابط اجتماعي بشر را بداند.

ب. قانونگذار بايد علم كافي داشته باشد، بستر ايجاد و پرورش قانون و راه‌هاي رسيدن به كمال نهايي انسان را به خوبي بداند و آثار قانون را در زندگي اجتماعي بشر به نيكي ارزيابي كند؛ چراكه وضع قانون در زمان حال بدون توجه به بنيادهاي آن در گذشته و آثار آن در آينده كافي نيست.

ج. قانونگذار بايد از صلاحيت اخلاقي بهره‌مند باشد، مرتكب خطا و اشتباه نشود، در عين مهرباني و دلسوزي، قاطع و بااراده باشد تا مصالح جامعه را فداي خواسته‌هاي خود نكند.

د. قانونگذار صالح در وضع قانون، منافع شخصي خود را لحاظ نمي‌كند؛ چراكه منافع شخصي در هرحال در انديشه و انگيزه او اثر مي‌گذارد. اگر همت كند از تأثير آگاهانه آن اجتناب كند از آثار ناخودآگاه آن امكان ندارد مصون بماند.

ه‍ . قانون بايد عملي، شفاف و داراي ضمانت اجرا باشد؛ يعني قانونگذار بايد قانون را بر مبناي مصالح واقعي و نفس‌الامري وضع کند؛ زيرا قانون بدون پشتوانه نمي‌تواند به حال جامعه مفيد باشد.

فقط در پرتو قانوني با اين ويژگي‌ها است كه همه استعدادهاي فردي و اجتماعي شكوفا مي‌شود و از قوه به فعليت مي‌رسد و با كمترين ضايعاتي كه طبيعت زندگي اجتماعي است، حداكثر بهره‌ به جامعه مي‌رسد.

با عنايت به نقش قانون صحيح در تأمين عدالت اجتماعي، حقوقدانان مسلمان معتقدند كه قانون بايد از طريق وحي در اختيار بشر قرار گيرد.

«ابن سينا» حكيم بزرگ مسلمان معتقد است:

« روابط و معاملات به قانون محتاج است. قانون و عدالت وابسته به وجود شخصي است كه قانون را وضع و عدالت را اجرا كند. وضع قانون را نمي‌توان به ميل مردم گذاشت؛ زيرا در اين صورت مردم با يكديگر اختلاف خواهند كرد و از طرفي هم لازم است كه مقنن انسان باشد و كسي كه بتواند با مردم مواجه شود و بتواند آن‌ها را به احترام گذاردن به قانون و اجراي عدالت دعوت کند. اينك كه نوع بشر براي تأمين وجود و بقاي خويش محتاج به چنين شخصي است، برخداوند است كه چنين شخصي را مبعوث کند تا براي همنوعان خود قانون بياورد و عدالت را اجراء نمايد.»

«فارابي» نيز در توصيف رئيس مدينه فاضله مي‌نويسد:

«رئيس نخست، آن‌چنان كسي بود كه مطلقا نيازمند رئيس ديگر نيست و همه علوم و معارف او را بالفعل حاصل شده باشد و هم او را نيروي ادراك امور و وقايع تدريجي الوجود باشد و هم نيروي ارشاد كامل داشته باشد و نيز نيروي قوي و كامل داشته باشد كه به وسيله آن وظايف هركسي را به درستي معين كند ... و آنان را به سوي نيل به سعادت سوق دهد. اين قوا و احوال صرفا در ارباب طبايع عاليه يافت مي‌شود و اين همان انساني است كه بايد گفت مورد وحي الاهي واقع شده است. اين‌گونه افاضات همان وحي خدايي است و هرگاه عصري بيايد كه چنين انساني يافت نشود، بايد همان سنت‌ها و قوانين و شرايعي كه آن‌ها آورده‌اند، مورد عمل واقع شود.»

از نظر قرآن كريم، قانون شايسته قانون الاهي است و قانونگذاري حق خداوند است. غير او چنين حقي ندارد؛ مگر كساني كه صلاحيت علمي و اخلاقي آنها مورد تائيد خداوند باشد. پيامبر و امامان معصوم نيز اجازه قانونگذاري دارند؛ چون عمل و گفتار آنان نيز وحي الاهي است. اطاعت از آنان اطاعت از خداوند است. در عصر غيبت، حاكم اسلامي واجد شرايط صلاحيت قانونگذاري است. اين امر نه‌تنها با ربوبيت تشريعي خداوند تنافي ندارد، بلكه حاكميت آن‌ها از شئون ربوبيت الاهي است. اين همه تأكيد براي اين است كه ميان عدالت و قانون صحيح، ارتباط بسيار عميقي وجود دارد؛ به‌گونه‌اي‌كه قانون صحيح شرط نخست اقامه عدالت اجتماعي است. جامعه بشري زماني به عدالت واقعي دست مي‌يابد كه قوانين را از طريق وحي دريافت کند.

تحليل عقلي حقيقت فوق اين است كه خداوند، خالق جهان و انسان است و از تمام ابعاد و اسرار وجودي بشر آگاه است و نيز به اصول حاكم بر روابط اجتماعي بشر احاطه كامل دارد؛ خداوند عالم مطلق است، گذشته، حال و آينده زندگي بشر را مي‌داند و قادر است آثار قوانين را در زندگي امروز و فرداي جامعه به خوبي ارزيابي كند. او بي‌نياز مطلق است، خطا و لغزش در او راه ندارد. خواسته‌هاي شخصي ندارد تا منافع جامعه را فداي آن كند. خداوند حكيم است، حكمت او اقتضا مي‌كند كه قانونش جنبه عملي داشته و جامعه را به سوي هدف نهايي هدايت كند.

بشر به دلايل «دانش محدود، حبّ ذات، در معرض خطا و نسيان قرار داشتن، نفع طلبي و...» در يك كلام به دليل عدم صلاحيت علمي و اخلاقي نمي‌تواند قانون صحيح و عادلانه وضع کند.

بنابراين انتظار حاكميت عدالت اجتماعي توسط قانون موضوعه بشري آن‌هم به طور كامل و فراگير جاي تأمل جدي دارد. منتسكيو مي‌گويد:

«انسان موجودي محدود است و مانند تمام موجودات با شعور ديگر تحت تأثير جهل و خطا است. معلومات ناقصي هم كه دارد، گاهي از دست مي‌دهد. انسان موجودي است حساس كه دچار هزار هوس مي‌گردد. چنين مخلوقي هرلحظه ممكن است خالق خود را هم فراموش كند و هر آن ممكن است ديگران را هم فراموش كند؛ به همين جهت است كه خداوند به وسيله قوانين مذهبي، او را به طرف خود مي‌خواند تا از ياد خدا غافل نشود.»

وي در يك مقايسه ميان قانون الاهي و بشري، امتيازات قانون الاهي را در اين مي‌داند كه قانون الاهي تابع حوادث و اراده انسان نيست؛ درنتيجه از ثبات و دوام برخوردار است. قانون الاهي بهترين راه حل را ارائه مي‌دهد، مردم به قانون الاهي اعتقاد دارند، ولي از قوانين بشري مي‌ترسند.

از ديدگاه قرآن كريم، قانون جامع و كامل، شرط نخست اجراي عدالت تلقي شده است. «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وانزلنا معه الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط... »؛

ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آن‌ها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق و قوانين‌عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدل كنند...

پيامبران الاهي با اين تجهيزات كامل آمده‌اند تا زمينه برپايي عدالت اجتماعي را فراهم سازند. ميزان يعني چيزي كه تمام اعمال انسان‌ها را مي‌توان با آن سنجيد و آن، احكام و قوانين الاهي يا آيين او به طور كلي است كه معيار سنجش نيكي‌ها و بدي‌ها و ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها است.

بدين ترتيب، قانون بشري بايد با قانون الاهي محك زده شود؛ چراكه قانون، زماني عادلانه خواهد بود كه با مصالح دنيا و آخرت انسان سازگار باشد. عقل بشر از وجود و عدم اين سازگاري عاجز است؛ پس نمي‌تواند قانوني وضع كند كه تضمين كننده عدالت باشد.

تعبير «ليقوم النّاس بالقسط» از خودجوشي مردم سخن مي‌گويد؛ يعني هدف اين است كه مردم مجري عدالت باشند. پيامبران رسالت دارند كه انقلاب فرهنگي و فكري ايجاد كنند و از عقل و منطق استمداد بجويند.

هرگاه مردم به اين شناخت دست پيدا کنند كه قانون موجود مي‌تواند مصالح مادي و معنوي آنان را تأمين کند و احساس كنند كه قانون عادلانه است، در اجراي قانون پيشگام خواهند شد. هرنظام سياسي كه در صدد اقامه عدالت اجتماعي باشد، نخست بايد اين باور اجتماعي را ايجاد و تقويت كند كه قانون موضوعه‌اش مي‌تواند عدالت اجتماعي را تأمين نمايد.

2. قانون‌گرايي

چنان‌كه اشاره كرديم، رسالت قانون، تنظيم عادلانه روابط اجتماعي است. اين رسالت آن‌گاه تحقق مي‌يابد كه قانون ضمن بهره‌مندي از جامعيت كامل، داراي ضمانت اجرا نيز باشد. قانون صحيح، شرط لازم براي اقامه عدالت است، اما كافي نيست.

قانون هرچند عادلانه و برخاسته از علم و حكمت باشد، اگر خوب اجرا نشود، نمي‌تواند عدالت را در جامعه پياده كند. اجراي قانون به مديريتي توانا و شايسته نياز دارد؛ به بيان ديگر، قانون صحيح و تأثيرگذار داراي دو ركن اساسي است: يكي منشأ حكمت داشتن، ديگري ضمانت اجرا که اگر به هركدام از اين دو ركن آسيب برسد، زندگي اجتماعي نابسامان گشته و عدالت خدشه‌دار مي‌گردد.

نظام سياسي كه از مديريت كارآمد برخوردار باشد و كارگزاران نظام بر اساس اصل قانون‌مداري و شايسته سالاري گزينش شوند و قانون گرا باشند و در پياده كردن قانون بکوشد، عدالت اجتماعي ايجاد و تثبيت مي‌شود و توسعه مي‌يابد. برعكس، در نظامي كه كارگزاران خود را فراقانوني دانسته و قانون را فقط براي ديگران لازم بدانند، درمورد خود و اطرافيان و بستگان خود قانون را برنتابند؛ در چنين جامعه‌اي نه تنها عدالت پا نمي‌گيرد، بلكه روحيه قانون‌گريزي، ميدان‌داراي ستمگران، پايمالي ناتوانان و درنهايت تبعيض و بي‌عدالتي فراگير مي‌شود.

قانون گرايي از ويژگي‌هاي نظام قانوني و پاسخگو است. نظام اجتماعي مطلوب نظامي است كه دو اصل عدالت و تعاون در آن تجلّي عيني يابد. اصل تعاون، زمينه‌ساز همزيستي مسالمت‌آميز است و اصل عدالت، تكاثر و افزون‌طلبي‌ها را مهار مي‌كند.

اجراي قانون صحيح از يك سو در رساندن جامعه به كمال و سعادت و شكوفايي استعدادها و بروز هويت واقعي يك جامعه سالم و تأمين نيازهاي منطقي آن كمك مي‌كند و از سوي ديگر بازدارنده است؛ به اين معنا كه قانون صحيح ضمن جلوگيري از فزون‌خواهي‌هاي فرا قانوني، براي تجاوزگران به حريم قانون، كيفر مناسب پيش‌بيني مي‌كند.

بدين ترتيب قانون‌گرايي در نظام سياسي عدالتخواه يك ضرورت عيني است تا همگان اعم از حكومت و ملت ضمن حركت در قلمرو قانون از حرمت‌شكني بپرهيزند. به هر نسبتي كه روحيه قانون گرايي در جامعه توسعه يابد، عدالت گسترش پيدا مي‌كند؛ چنان‌كه شيوع خصلت قانون گريزي زمينه‌ساز حاكميت تبعيض و بي‌عدالتي است.

در نظام امامت عدل، قانون‌گرايي يك وظيفه ديني تلقي مي‌شود و حقوق و تكاليف دولت و مردم در پرتو اصل رعايت قانون تعريف و تفسير مي‌گردد.

رسول گرامي اسلام (ص) در اجراي قانون بسيار جدّي و قاطع بوده است؛ به‌گونه‌اي كه وقتي از ماجراي سرقت فاطمه مخزوميه آگاه شد، به وساطت اسامة بن زيد مبني بر گذشت از كيفر سارق گوش نكرد و فرمود: هلاكت و نابودي اقوام پيشين به اين علت بوده كه قانون خدا را درباره اشراف اجرا نمي‌كردند. سوگند به كسي كه جانم در اختيار او است، اگر فاطمه دختر محمد چنين مرتكب شده بود، دستش را قطع مي‌كردم.

امام علي (ع) ‌قانون گرايي را به عنوان ويژگي بنيادين نظام اسلامي مورد عمل قرار داده و اجراي عادلانه قانون را وظيفه حكومت مي‌داند:

«وان نقيم امر الله في قريب الناس وبعيدهم»

حاكم بايد امر خدا را بر همه مردم، چه دور و چه نزديك، اجرا كند.

حضرت در دوران خلافت خويش تلاش گسترده‌اي به منظور حاكميت اصل قانون‌گرايي انجام داد. با صدور فرمان‌ها، عهدنامه‌ها و دستورالعمل‌هاي حكومتي، به كارگزاران حكومتي آموخت كه قانون‌گرايي را جدّي بگيرند و با قانون‌شكنان در هرموقعيت و جايگاهي كه باشند، برخورد قاطع داشته باشند؛ بويژه زمينه سوء استفاده خواص و نزديكان هيأت حاكمه را از بين ببرند. به طورعام قانون گرايي يعني رعايت عدالت و عدم تبعيض در ميان مردم است؛چنان‌كه امام علي (ع) به عمر بن خطاب فرمود:

«سه چيز است اگر آن را به خوبي حفظ كني و عمل نمايي، تو را از امور ديگر بي‌نياز مي‌كند و اگر آن‌ها را ترك نمايي، چيزي غير از آن تو را سودي نمي دهد.

عمر گفت: آن‌ها چيست اي ابوالحسن؟

امام فرمود: اجراي حدود الاهي نسبت‌به افراد دور و نزديك و حكم برطبق كتاب خدا در خشنودي و غضب و تقسيم با عدالت در ميان سياه و سفيد.

عمر گفت: به راستي مختصر گفتي و حق مطلب را ادا كردي.»

امام علي (ع) صداي عدالت انساني و الگوي نظام امامت عدل است. ايشان قانون‌گرايي را در زندگي خود و اطرافيانش به طور جدي رعايت مي‌كرد. به‌راستي كارگزاران نظام تا چه اندازه از روش و منش زندگاني حضرت درس گرفته‌اند؟ و اين گفتار حضرت را نصب‌العين رفتار خويش قرار داده‌اند كه فرمود:

«به خدا سوگند اگر كه هفت اقليم را با آن‌چه در زير آسمان‌ها است به من دهند تا خدا را نافرماني كنم كه پوست جوي را از دهان مورچه‌اي ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد.»

رفتار امام علي (ع) با برادرش عقيل، نامه حضرت به عثمان‌بن‌حنيف فرماندار بصره و نامه ايشان به يكي ديگر از فرماندارانش به خوبي نشانگر اهميت قانون گرايي و پرهيز از پديده شوم قانون‌گريزي است؛ براي نمونه آن‌جا كه يكي از كارگزارانش را به دليل سوء استفاده از بيت‌المال و قانون‌شكني نكوهش مي‌كند، چنين تأكيد مي‌كند:

« سوگند به خدا اگر حسن و حسين چنان مي‌كردند كه تو انجام دادي، از من روي خوش نمي‌ديدند و به آرزو نمي‌رسيدند تا آن كه حق را از آنان بازپس گيرم و باطلي را كه به ستم پديد آمده است، نابود سازم.»

مديريت سالم، مديريتي است كه هرگز از مدار قانون خارج نشود. اعمال چنين روشي نيازمند نظارت دقيق بر رفتار اطرافيان و كارگزاران حكومت است. قانون‌گرايي و اجراي عدالت فقط در نظام حق امكان‌پذير است.

«لايقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع ولا يضارع ولا يتبع المطامع» فرمان خدا را برپا ندارد، جز آن كس كه در اجراي حق مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو آرزوها نگردد.

آري! آرزوي زندگاني آن‌چناني، زمينه سازشكاري با نااهلان را فراهم مي‌سازد و كارگزاران سازشكار براي اجراي حق به تدريج در وادي تساهل قدم مي‌گذارند که اين روحيه در نهايت موجب مي‌گردد تا حق پايمال و باطل ميدان‌دار حاكميت شود. نفوذ اطرافيان و آقازادگان آفتي است كه اگر چاره‌انديشي نشود، ممكن است خشم عمومي را به دنبال داشته باشد. اگر امر ميان رضايت خواص و عامه مردم داير باشد، از باب تقدم مصالح جمع بر فرد نيز بايد مصالح عامه را پاس داشت.

گويا امام علي (ع) ناظر بر رفتار كارگزاران نظام امامت عدل در همه دوران است و هشدار مي‌دهد:

« همانا زمامداران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاري‌شان را با بريدن اسباب آن بخشكان و به هيچ‌يك از اطرافيان و خويشاوندانت زمين واگذار مكن و به گونه‌اي با آنان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبياري مزارع يا زراعت مشترك، كه هزينه آن را بر ديگران تحميل كند؛ در آن صورت سودش براي آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو خواهد ماند.

حق را به صاحب حق، هركس كه باشد، دور يا نزديك، بپرداز و در اين كار شكيبا باش و اين شكيبايي را به حساب خدا بگذار.»

كارگزاران در نظام امامت عدل بايد قانون‌گرايي را از خود و اطرافيانشان شروع كنند. در جامعه‌اي كه توده مردم احساس كنند هيأت حاكمه قانون‌مدار است، از رفتار آنان الهام مي‌گيرند؛ به گونه‌اي كه در اجراي قانون مشاركت همگاني پديد مي‌آيد و اجراي قانون صحيح نيز عدالت اجتماعي را تضمين مي‌كند.

3. اخلاق

اخلاق همان اكسيري است كه براي تمام افراد بشر در زندگي فردي و اجتماعي، بويژه براي كساني كه رسالت سنگين كشورداري را بر عهده دارند، لازم و ضروري است. در پرتو اخلاق عالي است كه زندگي انسان‌ها حالت تعادل پيدا مي‌كند. جامعه‌اي كه عدالت را حقيقتي جدّي تلقّي کند و درباره عوامل تأمين كننده عدالت و موانع آن بينديشد، قيام به عدالت كرده است؛ چراكه تفكر درباره آثار عدالت و پيامدهاي ظلم، روحيه دادگري را شكوفا ساخته و مبارزه با بيدادگري را تقويت مي‌كند.

در نظام امامت عدل، همان‌گونه كه اخلاق از منابع قانونگذاري است و قانونگذار متأثر از اخلاق است، عدالت اخلاقي كارگزاران و عامه مردم مهم‌ترين پشتوانه عدالت اجتماعي است. در پرتو عدالت اخلاقي همه مردم بويژه فرمانروايان جامعه به سعه‌صدر و ظرفيت بزرگ روحي دست مي‌يابند؛ به‌گونه‌اي‌كه اعتدال در همه زمينه‌هاي زندگي اجتماعي تجلي پيدا مي‌كند.

اطلاع رساني مفيد نسبت به آثار مثبت عدالت و رفتار عادلانه و برشمردن پيامدهاي ناگوار و مخرّب ظلم و بي‌عدالتي، فطرت عدالتخواهي را در جامعه بيدار ساخته و زمينه دادگري را در جامعه فراهم مي‌کند. شناخت عميق دولت و ملت نسبت به دفاع از حقوق خود و اعتقاد به عدم تجاوز به حقوق ديگران، مهم‌ترين ضامن اجراي عدالت است. شهيد مطهري(ره) مي‌گويد:

« اگر مي‌بيني بشريت امروز از عدالت گريزان است، هنوز به مرحله كمال نرسيده است. در نهاد بشر عدالت هست، اگر خوب تربيت شود، واقعا عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش ترجيح مي‌دهد. افرادي عادل و عدالتخواه بوده‌اند كه برخلاف منافع فردي خودشان، عدالت هدف و آرزوي شان بوده است، بلكه خودشان را فداي عدالت كرده‌اند. بشر دوره‌هاي آينده هم چنين خواهد بود.»

اصولا يكي از رسالت‌هاي اصلي پيامبران الاهي، تعليم و تربيت بشر و ايجاد انقلاب فكري و فرهنگي در توده مردم بوده است؛ انقلابي كه در پرتو آن، روحيه عدالتخواهي شكوفا گردد؛ به گونه‌اي كه خود مردم به اقامه عدالت بپردازند: ليقوم النّاس بالقسط. به هر نسبتي كه اخلاق در جامعه پرورش يابد و انسان‌ها اخلاقي شوند، به همان نسبت روحيه پايبندي به قانون و رعايت عدالت در جامعه شكوفا مي‌گردد.

عدالتخواهي امري فطري و عقلاني است. وجدان هر انساني ـ هرچند كه خود ظالم باشد ـ حسن عدل و قبح ظلم را درك مي‌كند. ظلم عامل رنج مظلوم و ظالم است. درباره مظلوم که بديهي است؛ ولي نسبت به ظالم چون وجدان انساني دارد و برخلاف مسير تكاملي حيات قدم بر مي‌دارد، رنج مي‌برد.

عدالت اجراي حق است، اين اقدام هرچند ارادي و اختياري است، ولي حق ريشه در طبيعت وفطرت انساني دارد.

امام علي (ع) در اين زمينه بيان بسيار زيبايي دارد كه مي‌تواند الهام بخش نظام امامت عدل قرار گيرد. از ديدگاه حضرت، عدل يكي از پايه‌هاي ايمان است و خود عدل نيز پايه‌هايي دارد:

عدل بر چهار پايه استوار است:

الف) فكري ژرف انديش (غايص الفهم)

ب) دانشي عميق (غور العلم)

ج) داوري نيكو (زهرة الحكم)

د) استوار بودن در شكيبايي (رساخة الحلم)

كسي كه درست انديشه كند، به ژرفاي دانش مي‌رسد، كسي كه به حقيقت دانش برسد، از چشمه زلال شريعت سيراب مي‌گردد، كسي كه شكيبا باشد، در كارش زياده‌روي نكرده با نيكنامي در ميان مردم زندگي خواهد كرد.

در اين نگاه، شناخت عميق و تفكر سالم، صبر و پايداري و داوري نيكو از عوامل مهم ايجاد و اجراي عدالت به شمار مي‌رود. دو پايه نخست مربوط به تعليم و دو پايه ديگر مربوط به تربيت است. در جامعه‌اي كه تعليم و تربيت رشد كند، اجراي عدالت نيز آسان تر و امكان‌پذير مي‌گردد.

تعليم و تربيت كارگزاران نظام از اهميت ويژه‌اي برخوردار است؛ به‌همين سبب در اسلام و نظام امامت عدل، فرمانروايان جامعه بايد از نظر علم و آگاهي در بالاترين سطح قرار داشته باشند.

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«من امّ قوما وفيهم من هو اعلم منه لم يزل امرهم الي السّفال الي يوم القيامة»

كسي كه امامت و پيشوايي جماعتي را بر عهده گيرد، در حالي‌كه در ميان آنها آگاه تر از او وجود دارد، پيوسته كار آن‌ها رو به انحطاط مي رود تا روز قيامت.

از ويژگي‌هاي بارز نظام امامت عدل، دغدغه‌ خدمت به مردم و اجراي عدالت است. اين رسالت در حكومت نبوي چنان تجلي يافته است كه براي هميشه مي‌تواند سرمشق كارگزاران حكومتي باشد.

سيره و منش پيامبر اسلام، كارگزارانش را چنان تعليم و تربيت كرد كه سوء استفاده از مقام و موقعيت، رشوه‌گيري، منفعت‌طلبي، ‌رانت‌خواري، ستم و تبعيض، تجاوز به حريم ديگران و گذر از حريم الاهي تلقي شده و ممنوع بود. چون آن بزرگواران اين حقيقت را كه حكومت امانت الاهي است، با تمام وجود درك و هضم كرده بودند و اين آيه قرآن را همواره فرا روي خود مي‌ديدند كه:

« ان الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات الي اهلها واذا حكمتم بين النّاس أن تحكموا بالعدل...»

خداوند به شما دستور مي‌دهد كه امانت‌ها را به اهلش بسپاريد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي‌كنيد، از روي عدالت داوري كنيد....

مراد از امانت در آيه شريفه، «امامت» است.

آن‌چه از سيره‌ پيامبر اسلام و حكومت نبوي به يادگار مانده است، سرمايه ارزشمندي است كه نه تنها براي بازگشت مسلمانان به خويشتن و اجراي عدالت اجتماعي، بلكه براي بشر گمگشته جهان معاصر سرنوشت‌ساز و تعيين كننده است.

در اين فرصت به نمونه‌اي از كارگزاران حكومت نبوي اشاره مي‌كنيم:

عبد الله بن رواحه که تازه مسلمان شده بود، مامور جمع‌آوري ماليات از اهالي خيبر گرديد؛ وقتي به آن‌جا رفت، يهوديان خيبر مطابق سنت جاهلي در صدد تطميع او برآمدند و رشوه‌اي عرضه داشتند تا عبدالله در ارزيابي محصولات كشاورزي، با آن‌ها همكاري کرده و كمتر گزارش كند. عبد الله ضمن امتناع از اخذ رشوه، اين رفتار يهوديان خيبر را به شدت نكوهش كرد و گفت: هرچند شما اهالي خيبر در نزد من محبوبيتي نداريد، اما اين موجب نمي‌شود كه در اخذ ماليات بر شما ستم كنم، ضمنا حق عموم را هرگز به خاطر رشوه پايمال نخواهم كرد. رشوه‌اي كه پيش‌كش كرده‌ايد، حرام است و گرفتنش نيز حرام و ما حرامخوار نيستيم.

يهوديان خيبر كه از رفتار عادلانه و بي‌سابقه‌ عبدالله شگفت زده شده بودند با شادماني فرياد برآوردند كه «اين» شالوده استواري آسمان‌ها و زمين است.

آري! در جامعه‌اي كه قرار است مردم به سوي عدل فراگير هدايت شوند، كارگزاران و اداره‌كنندگان بايد جامعه را بر محور عدل رياست كنند. اين امر در صورتي تحقق مي‌يابد كه فرمانروايان در تمام مقاطع عادل باشند، نه فقط به اجراي مقررات پايبند باشند؛ بلكه ايمان، تعهد و تقواي آنان در حد عالي باشد؛

چنان‌که امام علي (ع) بر اين امر تأكيد کرده، فرمود:

«فاصطف لولاية اعمالك الورع والعلم والسياسة»

كارگزاران را از ميان كساني انتخاب كن كه اهل علم، ورع و سياست باشند.

ايمان به عدالت و احترام به رعايت حقوق همگان و خوف از آلودگي به ستم و تبعيض بزرگ‌ترين عامل اجراي عدالت است. در پرتو عدالت اخلاقي، همه مردم بويژه فرمانروايان جامعه به سعه‌‌صدر و ظرفيت بزرگ روحي دست مي‌يابند؛ به‌گونه‌اي‌كه اعتدال در زندگي اجتماعي نماد عيني پيدا مي‌كند و دوستي‌ها و دشمني‌ها آنان را از عدالت جدا نمي‌سازد. كساني كه تربيت‌يافته مكتب قرآن باشند، همواره اين آيه شريفه را نصب‌العين رفتار خويش قرار مي‌دهند:

« يا ايها الّذين كونوا قوامين لله شهداء بالقسط ولا يجرمنكم شنأن قومٍ علي ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي...»

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد، دشمني با جمعيتي شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به پرهيزگاري نزديك‌تر است...

امام علي (ع) كه پرورش‌يافته مكتب قرآن است، خطاب به فرزندش مي‌فرمايد:

« اوصيك بتقوي الله و... و بالعدل علي الصديق والعدوّ»

تو را توصيه مي‌كنم به تقوا و ... و اين كه با دوست و دشمن با عدالت رفتار كني.

حضرت در نهج البلاغه، انسان پرورش‌يافته قرآن را چنين توصيف مي‌كند:

«پرهيزگار را مي‌بيني كه آرزويش نزديك، لغزش‌هايش اندك، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فروخورده است. مردم به خيرش اميدوار و از آزارش در امانند ... در سختي‌ها آرام، درناگواري‌ها بردبار و در خوشي‌ها سپاسگزار است. به آن‌كه دشمن دارد، ستم نكند و نسبت به آن‌كه دوست دارد، به گناه آلوده نشود.»

در نظام امامت عدل كه عدالت اخلاقي ملاك و ميزان رفتارها قرار مي‌گيرد، عدالت در حال رضا و خشم رعايت مي‌شود و حق‌طلبي و عدالتخواهي به صورت يك فرهنگ تبلور مي‌يابد. فرمانروايان نيز همه مردم را عيال خداوند مي‌بينند و اجراي عدالت را به عنوان يك قانون عام و ارزشمند تلقي مي‌کنند.

پيامبر اكرم (ص) اين توفيق را يافت كه در پرتو تعاليم وحي، نظامي را پايه‌گذاري و كارگزاراني را تربيت كند كه در سابقه و آينده نظير ندارد:

« كارگزاراني خداترس و بلندنظر، آن ‌هم از مردمي وحشي و تبهكار، مردمي كه به تاراج ملك و تملك زن و فرزند همديگر شتافتند و به خاطر متاعي ناچيز خون هم مي‌ريختند و در اين راه جان و مالشان را به باد مي‌دادند، در سايه تربيت اسلام چنين شدند كه با همه قدرت، دستبرد به حقوق ديگران را، چه هم‌كيش و چه ناهم‌كيش، روا نمي‌شناختند. رويه تازه‌اي كه محمد (ص) در اقتصاد و سياست پيش گرفت و پيروانش را به تبعيت از آن فرا خوانده بود، چنان در آنان مؤثر افتاد كه خوي و عادات ديرينه را به كلي ترك گفتند.»

به هرنسبت كه كارگزاران نظام دچار گرايش حزبي و باندي كه ريشه در هواي نفس دارد، شوند و برخوردهاي دوگانه با مردم داشته باشند و عدالت عمومي را رعايت نكنند، به همان نسبت از حق و عدالت فاصله مي‌گيرند و در اجراي عدالت ناكام خواهند ماند.

امام علي (ع) در نامه‌اي به اسود بن قطبه، فرماندار سپاه حلوان بر اين واقعيت تأكيد ورزيده، مي‌نويسد:

« اگر رأي و انديشه زمامدار دچار دگرگوني شود، او را بسيار از اجراي عدالت باز مي‌دارد؛ پس بايد كه كار مردم در آن‌چه حق است، نزد تو يكسان باشد؛ زيرا در ستمكاري بهايي براي عدالت يافت نمي‌شود.»

عدالت، شأني ذاتي و نفساني دارد و شأني غيري و اجتماعي و حقيقت عدالت اجتماعي بازگشت به همان شأن ذاتي دارد. كسي كه قواي دروني و افكارش حالت اعتدال يابد، قادر خواهد بود كه در عرصه اجتماع عدالت را نهادينه سازد؛ در غير اين صورت به گفته شاعر:

ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش

مرحوم نراقي معتقد است:

«حقيقت عدالت، مجرد تابع بودن جنبه‌هاي عملي به قوه عاقله است و مانند مديريت و برتري و سياست نيك از لوازم آن است.»

فقدان عدالت اخلاقي باعث مي‌شود كه عدالت اجتماعي نيز تحقق نيابد؛ بدين ترتيب، كساني كه از لحاظ نفساني ساخته نشوند، در اقامه عدالت اجتماعي توفيقي نخواهد يافت.

«هر فردي كه قواي دروني‌اش به تعادل نرسيده باشد، قادر بر اجراي احكام عدالت در بين شريكانش نخواهد بود؛ زيرا آن‌كه از اصلاح نفس خودش عاجز باشد، چگونه خواهد توانست امور ديگران را اصلاح کند؟ پس هركه قوا و صفاتش تعادل يافته باشد و از افراط و تفريط دوري گزيده باشد و در جاده حق مستقر شده باشد، مستعد خواهد بود كه اين طريقه را بين فرزندان نوع خويش را طي کند. و او جانشين خدا در زمين است، و هرگاه به حكومت برسد، در ميان مردم، و رهبري آنها برعهده او قرار گيرد، بلاد نورانيت مي‌يابند، و امور بندگان اصلاح خواهد شد، و كشت زراعت‌ها و نسل افزايش خواهد يافت و بركت دهي آسمان و زمين ادامه خواهد داشت ... سلطان اگر عادل باشد، شريك طاعات صادره از مردم است و اگر جاير وستمگر باشد در گناه آنان شريك خواهد بود.»

4. شايسته سالاري

در نظام امامت عدل، شايسته سالاري به عنوان يك اصل مطرح است. گزينش‌ها بر مبناي ضوابط است نه روابط. نظامي كه رسالتش اقامه عدالت است، تبعيض در واگذاري اختيارات را برنمي‌تابد. در جامعه‌اي كه شايسته‌سالاري حاكم نباشد، عدالت قرباني مي‌شود؛ زيرا از نظامي كه خود بدون ملاك و معياري روي‌كار آمده باشد، نمي‌توان انتظار اجراي عدالت داشت.

شايسته سالاري منشأ وحياني دارد. خداوند عليم و حكيم پيامبرانش را از بهترين‌ها برگزيده است و آنان را با امكانات و تجهيزاتي مانند كتاب، ميزان و آهن (ضامن اجرا) فرستاده تا انسان‌ها را به گونه‌اي تعليم و تربيت كنند كه به صورت خودجوش اقدام به برپايي عدالت كند.

هر پيامبري سرآمد روزگار خويش بوده است. ايمان، امانت، تعهد، صداقت، اخلاص، قاطعيت، نيكوكاري، محبت، خيرخواهي، شجاعت و توكل مطلق بر خداوند از ويژگي‌هاي عمومي پيامبران الاهي است.

در نظام امامت عدل، واگذاري اختيارات پس از ارزيابي صلاحيت انجام مي‌گيرد. امام صادق (ع) مي‌فرمايد:

« ان الله عزّ وجلّ ادّب نبيّه فاحسن ادّبه فلما اكمل له الأدب، فقال: أنك لعلي خلق عظيم ثم فَرضَ اليه امر الدين والأمة ليسوس عباده فقال عزّ وجلّ: ما اَتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا» وان رسول الله (ص) موفقا مؤيداً بروح القدس لا يزل ولا يخطيء في شيء مما يسوس به الخلق فتأدب بآداب الله.»

همانا خداوند عزوجل پيامبرش را ادب آموخت؛ پس نيکو ادب آموخت و زماني‌که ادب او را کامل کرد، فرمود: همانا تو خلقي بزرگ داري. پس امر دين و امت را بر او واجب گردانيد تا به تدبير بندگانش بپردازد؛ پس فرمود: آن‌چه را رسول برايتان آورد، بگيريد و از آن‌چه بازداشت، بازمانيد و همانا رسول‌خدا (ص) توفيق يافته و تاييد شده به روح‌القدس است. درهيچ يک از اموري که خلق را به آن تدبير مي‌کند، نمي‌لغزد و خطا نمي‌کند؛ پس به آداب خدا مودب شو.

در قرآن كريم به مواردي برمي‌خوريم كه به طور صريح به شايسته سالاري اشاره مي‌كند:

الف) قصه طالوت و بني اسرائيل

آن‌گاه كه حضرت طالوت از سوي «اشموئيل» پيامبر به عنوان سرپرست حكومت بني‌اسرائيل معرفي مي‌شود، مردم بني اسرائيل بر اقدام وي خورده گرفتند و طالوت را به‌سبب نداشتن مال و ثروت و عدم انتسابش به خانواده‌هاي سرشناس بني اسرائيل، شايسته اين منصب ندانستند. پيامبرشان به آن‌ها گفت: او داراي دو ويژگي است: فزوني علم و توانايي (قدرت جسمي)، خداوند به خاطر اين دو (علم و قدرت) او را برگزيده است.

ب) داستان حضرت يوسف

در اين داستان به دو ويژگي مديران و كارگزاران ارشد حكومت مانند وزارت دارايي اشاره مي‌كند.

حضرت يوسف (به پادشاه مصر) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار بده كه نگه‌دارنده و آگاهم.» يعني هم در حفاظت بيت‌المال كوشا هستم و هم در مصرف آن كاملا نظارت مي كنم.

ج) داستان موسي و شعيب

در اين قصه، از زبان دختران شعيب، به دو صفت كاركنان شايسته اشاره شده است: يكي از دختران شعيب گفت: اي پدر! او را (حضرت موسي) استخدام كن؛ زيرا بهترين كسي را كه مي‌تواني استخدام كني، آن كسي است كه «قوي» و «امين» باشد.

به اين ترتيب، علم و دانايي، قدرت و توانايي، امانت و درستكاري را در تمام سطوح از رئيس حكومت، وزرا و كارمندان جزء ـ با تفاوت مراتب ـ شرط مي‌كند.

در آيات ديگري نيز به رعايت اصل شايستگي اشاره مي‌كند: پرهيز از پيروي هواي نفس، همكاري نكردن با نادانان و اسرافكاران، دوري گزيدن از دروغگويان، عدم اعتماد به گمراهان و كافران، و ارتباط نداشتن با عيبجويان و مانعان خير و گنهكاران متجاوز از صفاتي است كه در گزينش كارگزاران نظام بايد مورد اهتمام قرار گيرد.

آري! در نظام امامت عدل، مردم كه ولي نعمت دولتمردان و كارگزارانند، به طور طبيعي انتظار دارند كه از لحاظ قانوني، امكانات و فرصت‌ها براي همگان به طور عادلانه فراهم گردد. اين مهم فقط به‌دست شايستگاني محقق خواهد شد كه با علم و دانايي به آثار مطلوب عدالت و پيامدهاي ناگوار و مخرّب تبعيض و بي‌عدالتي بينديشند و با تمام توان در راستاي اقامه عدالت بکوشند.

در نظامي كه كار به كاردان سپرده شود، تعهد و تخصص در واگذاري مسئوليت‌ها اعتبار شود و كارگزاران و كارمندان حكومت بر اساس شايستگي و نه وابستگي‌هاي حزبي، طايفه‌اي و قومي انتخاب شوند، اميد به اجراي عدالت در جامعه جوانه مي‌زند و بر اثر تقويت مستمر به تدريج استحكام يافته و فراگير مي‌شود، تا آن‌جا كه عدالت باوران را به شگفتي وا مي‌دارد.

پيامبر اكرم (ص) كه الگوي حسنه است، شايسته سالاري را در واگذاري مسئوليت‌ها و تفويض اختيارات كاملا رعايت مي‌كرد و افرادي را بر تصدي مناصب برمي‌گزيد كه الگوي عملي عدالت بودند.

بدون شك، اصل واگذاري اختيارات اقتضا مي‌كند كه اختيار بايد به كسي تفويض شود كه توانايي رسيدن به اهداف مورد نظر را دارا باشد؛ چنان‌كه مقتضاي مطلق بودن مسئوليت، تطابق آن با اختيارات است.

گزينش عبدالله بن جحش به عنوان اولين امير سپاه اسلام و اسامه بن زيد، جوان بيست ساله، به سمت فرمانده لشكر عازم جهاد و ... بر مبناي شايسته سالاري بوده است؛ چنان‌كه حضرت ضمن تأكيد بر اين‌كه انتخاب آن‌ها از روي شايستگي بوده، همه را به اطاعت آنان فراخوانده است.

پيامبر همواره كار را به افراد با كفايت مي‌سپرد؛ براي نمونه در عمليات خيبر پس از آن‌كه ديگران نتوانستند خيبرگشايي كنند، فرمود: فردا پرچم را به كسي مي‌سپارم كه:

«كرّار غير فرّار يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله لا ينصرف حتي يفتح الله علي يده»

كسي كه بسيار حمله كننده است و هرگز فرار نمي‌كند، خدا و پيامبرش را دوست مي‌دارد، خدا و پيامبرش او را دوست دارد، باز نمي‌گردد تا خدا به دستان تواناي او فتح نمايد.

آن‌گاه كه معاذ بن جبل را به يمن فرستاد، درباره خصوصيات او به ملك حمير نوشت:

«كسي را به سوي تو فرستاده‌ام كه صلاحيت دارد و مورد اعتماد من است، ديندار است و علم و تخصص دارد؛ يعني كارشناس است.»

وقتي «عتاب بن اسيد» را به عنوان فرماندار مكه انتخاب كرد، فرمود:

«اي عتاب! مي‌داني چرا تو را براي اين مقام برگزيدم؟ و بر كدام قوم فرمانروا كردم؟ تو را به عنوان فرمانرواي اهل حرم خدا و ساكنان مكه برگزيدم، اگر در ميان مسلمانان كسي را شايسته تر از تو مي‌يافتم، او را انتخاب مي‌كردم.»

«عتاب» شخصي ساده‌زيست، بردبار و خردمند بود، دربرابر مؤمنان متواضع و دربرابر مفسدان بسيار قاطع و سختگير بود. پيامبر با اين انتخاب ثابت كرد كه دستيابي به مقام و منصب فقط بر اثر لياقت و شايستگي است.

براساس شواهد تاريخي و روايي، عتاب با عدل و انصاف عمل كرد، احكام خدا را جاري ساخت و مطابق اختيارات تفويض شده رفتار كرد.

پيامبر گرامي اسلام بر اساس توصيه قرآن كريم مبني بر اين‌كه امانت‌ها را به اهلش بسپاريد، ‌به اصل شايسته‌سالاري عنايت ويژه داشته است.

امام علي (ع) به طور شفاف اين اصل را مورد تأكيد قرار داده است:

«ايها النّاس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه واعلمهم بامر الله فيه»

اي مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن كسي است كه در تحقق حكومت نيرومندتر و در آگاهي از فرمان خدا داناتر باشد.

امام (ع) در اين خطابه ارزشمند براي مردم چنين استدلال مي‌كند كه انتخاب او به عنوان خليفه و جانشين پيامبر بر مبناي شايستگي بوده است. رعايت اين اصل در دوران خلافت آن حضرت تجلّي ويژه يافت و با صدور فرمان‌هاي متعدد به كارگزارانش، اصل شايسته‌سالاري را مورد تأكيد قرار داد.

در فرمانش به مالك اشتر چنين توصيه مي‌كند:

« در كار عاملان و كارگزاران خود بينديش و آنان را پس از آزمايش به كار بگمار و هرگز به ميل خود و بي‌مشورت ديگران آنان را به كارهاي مختلف وادار نكن؛ زيرا اين نوعي ستمگري و خيانت است.»

«در امر قضاوت، برترين فرد را انتخاب كن: كساني كه مراجعه فراوان، آن‌ها را به ستوه نياورد برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد، در اشتباهاتش پافشاري نكند، بازگشت به حق پس از آگاهي، براي او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه‌كن كند، ستايش فراوان او را فريب ندهد و چرب زباني او را منحرف نسازد که چنين كساني بسيار اندكند.»

«در بخش نظامي، با خانواده‌هاي ريشه‌دار، داراي سوابق نيكو و درخشان كه دلاور و بخشنده و بلندنظرند، روابط برقرار كن. براي فرماندهي سپاه كسي را برگزين كه خيرخواهي او براي خدا و پيامبر و امام تو بيشتر، دامن او پاك‌تر و شكيبايي او برتر باشد، دير به خشم مي‌آيد و عذر پذيرتر است، بر ناتوان رحمت آورد و با قدرتمندان با قدرت برخورد كند، درشتي او را به تجاوز نكشاند و ناتواني او را از حركت باز ندارد.»

امام علي (ع) پس از توصيه به رعايت اصل شايسته‌سالاري در همه عرصه‌هاي حكومتي، تأكيد مي‌كند:

« اي مالك! در دستوراتي كه دادم نيك بنگر كه همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود كه با نام دين به هواپرستي پرداخت و دنياي خود را به دست مي‌آورند.»

اين توصيه نه تنها براي مالك، بلكه براي همه كارگزاران نظام در همه زمان‌ها است. شايسته‌سالاري، سلامتي و بقاي نظام را تضمين مي‌كند. عدم رعايت اين اصل زمينه سقوط نظام را فراهم مي‌سازد؛ چراكه چنين اقدامي خيانت در امانت است. خيانت از گناهاني است كه بسيار سريع دامنگير خائن مي‌گردد.

پيامبر اكرم (ص) زماني كه «عتاب» را به فرمانداري مكه منصوب كرد، ضمن بيان اين مسئوليت خطير و شايستگي عتاب براي تصدي آن، اصلي را مورد تأكيد قرار داد كه بسيار سازنده و هشدار دهنده است، ايشان فرمود:

« اذا ضعيت الأمانة انتظر الساعة، قيل يا رسول الله وما اضاعتها؟ قال: ‌اذا وسد الأمر الي غير اهله»

اگر امانت را ضايع كردي، منتظر ساعت (قيامت) باش؛ عرض شد يا رسول الله، ضايع كردن امانت چيست؟ فرمود: سپردن كار به غير اهلش.

آري سپردن كار به كسي كه شايستگي تصدي آن را ندارد، نظام سياسي و تمدن اجتماعي را سرانجام به تباهي مي‌كشد؛ همچنين فرمود:

« من امّ قوما وفيهم من هو اعلم منه لم يزل امرهم الي السّفال الي يوم القيامة»

كسي كه امامت و پيشوايي جمعيتي را برعهده گيرد، درحالي‌كه در ميان آن‌ها آگاه‌تر از او وجود دارد، پيوسته كار آن‌ها رو به انحطاط مي‌رود تا روز قيامت.

امام صادق (ع) فرمود:

«من دعي النّاس الي نفسه وفيهم من هو اعلم منه فهو مبدع ضالّ»

كسي كه مردم را به خويشتن دعوت كند، درحالي‌كه در ميان آن‌ها آگاه‌تر از او وجود دارد، او بدعتگذار گمراه است.

از ديدگاه امام علي (ع) نيز عدم رعايت شايستگي در واگذاري مسئوليت‌ها، از عوامل سقوط نظام تلقي شده است:

«يستدل علي ادبار الدول باريع: تضييع الاصول، والتمسك بالغرور وتقديم الأراذل وتأخيير الأفاضل»

چهار چيز نشانه فروپاشي دولت‌ها است: ناديده گرفتن اصول و ارزش‌ها، تمسك به غرور، تقديم فرومايگان و تأخير شايستگان.

5. نظارت اجتماعي

نظارت اجتماعي از مهم‌ترين و كارآمدترين راهكارهاي اجراي عدالت است. در نظام امامت عدل، اصل امر به معروف و نهي از منكر در عرصه‌هاي سياسي و اجتماعي، جايگاه ويژه‌اي دارد. حكومت موظف است كه زمينه‌هاي نظارت اجتماعي يا امر به معروف و نهي از منكر را فراهم سازد تا شهروندان بتوانند اين وظيفه اسلامي و ملي را بدون دغدغه و نگراني انجام دهند. هرحكومتي كه هواي خدمت دارد، بايد جايگاه نظارت اجتماعي را به طور شايسته تعريف کند؛ چراكه امر به معروف و نهي از منكر از احكام ضروري اسلام است كه نه فقط در نصوص ديني مورد تأكيد قرار گرفته، بلكه بر مباني عقلي نيز استوار است.

به ديگر بيان، در زندگي اجتماعي هرضرر فردي امكان دارد كه به صورت زيان اجتماعي درآيد؛ به همين دليل عقل و منطق به هر فردي از اعضاي جامعه اجازه مي‌دهد كه در راستاي تأمين عدالت اجتماعي و پاك نگه‌داشتن جامعه از ناروايي‌ها، ستم‌ها و تبعيض‌ها بکوشند.

امر به معروف و نهي از منكر ضامن اجراي عدالت فردي و اجتماعي و در حكم روح و جان آن است. اگر نظارت اجتماعي تعطيل شود، تمام قوانين و اصول اخلاقي اعتبار و كارآمدي خود را از دست مي‌دهد.

فراهم سازي زمينه نظارت اجتماعي منشأ وحياني دارد. قرآن كريم مسلمانان را به ترويج ارزش‌ها و توصيه به حق، شنيدن آراء و پيروي از بهترين آن‌ها، شور و مشورت در امور اجتماعي و امر به هنجارها و نهي از ناهنجاري‌ها، فرا خوانده است. اين فراخواني عموميت دارد، هيچ كس حتي فرمانروايان و كارگزاران نظام بي‌نياز از اين توصيه‌ها نيستند.

پيامبر اكرم (ص) در باره جايگاه و اهميت نظارت اجتماعي فرموده است:

«من امر بالمعروف ونهي عن المنكر فهو خليفة الله في ارضه وخليفة رسوله وخليفة كتابه »

كسي كه امر به معروف و نهي از منكر كند، جانشين خدا، پيامبر و كتاب الاهي است.

از اين حديث نبوي استفاده مي‌شود كه فريضه بزرگ نظارت اجتماعي يك برنامه الاهي است که بعثت پيامبران و نزول كتاب‌هاي آسماني جزئي از اين برنامه است؛ يعني همه اقدامات در راستاي حاكميت خوبي‌ها و نابودي بدي‌ها است. اجراي عدالت مصداق بارز خوبي‌ها و ستم و تبعيض مصداق آشكار بدي‌ها است.

در حديث ديگري چنين هشدار مي‌دهد: بايد امر به معروف و نهي از منكر كنيد (وظيفه نظارت اجتماعي را جدّي بگيريد) وگرنه خداوند ستمگري را بر شما مسلط مي‌كند كه نه به پيران احترام مي‌گذارد و نه به خردسالان رحم مي‌كند، نيكان و صالحان شما دعا مي‌كنند ولي مستجاب نمي‌شود و از خداوند ياري طلب مي‌كنند، اما خداوند به آن‌ها كمك نمي‌كند؛ حتي اگر توبه كنند، خدا از گناه آنان در نمي‌گذرد.

امام باقر (ع)، نظارت اجتماعي را ضامن اجراي عدالت و سامان يابي زندگي اجتماعي مي‌داند. در نظام امامت عدل، همه امور بايد از طريق تعاون و مشاركت عمومي اداره و نظارت شود. ايشان در فرمايشي گهربار چنين بيان مي‌کند:

« أن الأمر بالمعروف والنّهي عن المنكر فريضة عظيمة تقام به الفرايض وتأمن المذاهب وتحلّ المكاسب وتردّ المظالم وتعمر الأرض وينتصف من الاعداء ويستقيم الأمر»

امر به معروف و نهي از منكر دو فريضه بزرگ الاهي است كه ضامن اقامه ساير فرايض است. با اعمال نظارت اجتماعي، امنيت راه‌ها تأمين مي‌شود، كسب و كار مردم حلال مي‌شود، حقوق افراد تأمين مي‌گردد، زمين‌ها آباد مي‌شود، از ظالمان انتقام گيري مي‌شود و درنهايت همه امور بر اثر نظارت سامان مي‌يابد.

آري! نظارت اجتماعي آثار و بركاتي دارد كه اگر خردمندانه اعمال شود، ظلم و بي‌عدالتي از جامعه ريشه‌كن مي‌شود و زندگي عادلانه سر و سامان مي‌يابد.

نظارت اجتماعي دو مرحله دارد: يكي مرحله فردي كه وظيفه عموم مردم است؛ به اين معنا كه در نظام امامت عدل همه آحاد مردم نسبت به رفتار اطرافيان و حتي كارگزاران نظام مسئولند. عمل به اين وظيفه، هرچند شعاع محدودي دارد، اما مانع گسترش روحيه بزهكاري و رفتارهاي ستمگرانه مي‌شود و جامعه فارغ از ارعاب و تهديد به حيات تكاملي خود ادامه مي‌دهد.

قرآن كريم داشتن روحيه نظارت را دليل برتري يك جامعه دانسته است:

« كنتم خير امة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله ... »

شما بهترين امت هستيد؛ چراكه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنيد و به خدا ايمان داريد.

تقدم نظارت برايمان در آيه شريفه بيانگر اين حقيقت است كه نظارت ضامن اجراي ايمان و زمينه‌ساز گسترش آن است. در عرصه سياسي، نظارت ضامن اجراي قانون است و اجراي صحيح قانون زمينه توسعه عدالت اجتماعي را فراهم مي‌سازد.

ديگري، مرحله گروهي كه شعاع عملكرد آن وسيع‌تر و از وظايف حكومت است.

قرآن كريم مي‌فرمايد:

« ولتكن منكم امة يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر اولئك هم المفلحون»

بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر كنند و آن‌ها همان رستگارانند.

اين دو شكل از نظارت اجتماعي (فردي و گروهي) از شاهكارهاي نظام امامت عدل است كه در نظام حقوقي اسلام پيش‌بيني شده است که از يك سو مردم را به‌گونه‌اي تربيت مي‌كند كه همواره ميداندار فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي باشند و از سوي ديگر، مسأله تقسيم كار در نهاد حكومت اسلامي و لزوم تشكيل گروه نظارت بر اوضاع اجتماعي و رفتار كارگزاران حكومتي را تعريف مي‌كند.

در نظام امامت عدل، هيچ مقامي فرا قانوني و بي نياز از نظارت نيست؛ تا آن‌جا كه امام عدالت، از مردم چنين استمداد مي‌جويد:

« شما ياران حق و برادران ديني من مي‌باشيد، در روز جنگ چون سپر محافظ، دوركننده ضربت‌ها و در خلوت‌ها محرم اسرار من هستيد. با كمك شما پشت‌كنندگان به حق را مي‌كوبم و به ره مي‌آورم و فرمانبرداري استقبال كنندگان را اميدوارم؛ پس مرا با خيرخواهي خالصانه و سالم از هرگونه شك و ترديد ياري كنيد.»

امام خميني (ره) نظارت را حق عمومي دانسته، مي‌فرمايد:

«همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر اين امور، اگر من يك پايم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است كه بگويند پايت را كج گذاشتي، خودت را حفظ كن!»

حضرت آيت الله خامنه‌اي با اعتقاد به نقش نظارت در اقامه عدالت مي‌فرمايد:

«من عرض مي‌كنم هيچ كس فوق نظارت نيست، خود رهبري هم فوق نظارت نيست؛ چه برسد به دستگاه‌هاي مرتبط با رهبري؛ بنابراين همه بايد نظارت شوند. نظارت بر آن كساني كه حكومت مي‌كنند، چون حكومت به طور طبيعي به معناي تجمع قدرت و ثروت است؛ يعني بيت المال و اقتدار اجتماعي و اقتدار سياسي در دست بخشي از حكام است. براي اين‌كه امانت به خرج دهند و سوء استفاده نكنند و نفسشان طغيان نكند، يك كار واجب و لازمي است و بايد هم باشد.»

اگر مردم از سرخيرخواهي نظارت كنند و محاسن و معايب امور را به يكديگر و كارگزاران نظام گوشزد نمايند و هيچ كس خود را مصون از خطا نداند و پذيراي حق باشد، دل‌ها به يكديگر پيوند مي‌خورد و روحيه تعاون و همياري شكوفا مي‌شود و عزت و كرامت اجتماعي تأمين مي‌گردد.

در جامعه‌اي كه نظارت اجتماعي كمرنگ شود و مردم در انجام اين وظيفه خطير كوتاهي كنند، يا دولت نظارت بر رفتار عمال و كارگزارانش را جدي نگيرد، عزت و كرامت عمومي خدشه‌دار مي‌گردد.

مرحوم نراقي (ره) پيامد ناگوار مداهنه در امر به معروف و نهي از منكر را چنين بيان مي‌كند:

« سستي در كار بررسي و سازش، از مهلكاتي است كه فساد و ضررش به عالم و به توده مردم سرايت خواهد کرد، چگونه؟ اگر بساط امر به معروف و نهي از منكر جمع شود، ديانت خوار و نابود مي‌شود، نبوت تعطيل مي‌گردد، سستي عموميت مي‌يابد، گمراهي فراگير، جهالت و ناداني شايع و احكام دين ضايع مي‌گردد؛ همچنين آثار شريعت خداوند كهنه خواهد شد و بندگان هلاك خواهند گشت و بلاد نابود مي‌شوند و به خراج خواهند رفت»

اگر نظارت اجتماعي به عنوان وظيفه همگاني در جامعه اجرا شود، همه امور سامان مي‌يابد.

به همين جهت مي‌بينيم در هردوره‌اي كه اين سنت (امر به معروف و نهي از منكر و تنبيه خطا كاران) احيا شد، بدون اين‌كه از ملامت كسي ترسيده شود، توسط علماي متكفل آن و از ناحيه نيك بختان آمرين به معروف و سعي كنندگان در اجرا و امضاي آن‌ها، مردم به انواع اطاعت‌ها و خيرها روي آورده‌اند و بركت‌هاي آسمان و زمين به روي آن‌ها گسترده شده است.

6. پيوند استوار حكومت و ملت

در نظام امامت عدل، حكومت و ملت نقش تعيين كننده‌اي در اجراي عدالت دارند. به همان نسبتي كه كارگزاران نظام موظفند در برپايي عدالت بکوشند، مردم نيز رسالتي دارند. اقامه عدالت نيازمند تعاون و همياري جدي حكومت و مردم است.

همان‌گونه‌كه رسالت دولت فراهم‌سازي زمينه نظارت اجتماعي است، ايجاد فضاي مناسب فرهنگي به منظور اقامه عدالت نيز وظيفه دولتمردان است. كارگزاران نظام امامت عدل بايد به گونه‌اي زمينه‌سازي كنند كه مردم به صورت خودجوش در برپايي عدالت بكوشند؛ يعني با ايجاد تحول مثبت فرهنگي روحيه عدالتجويي را در آحاد مردم شكوفا سازند؛ چنان‌كه رسالت پيامبران الاهي نيز چنين بوده است: ليقوم الناس بالقسط شرط نخست همياري حكومت و ملت، پيوند استوار آن دو است. اين ارتباط به دو صورت تجلي مي‌يابد:

يكي رابطه حكومت با توده مردم و ديگري ارتباط حكومت با نخبگان و دانايان قوم. به هر نسبتي كه اين دو رابطه قوي و دوستانه باشد، مشاركت و انديشه جمعي قوي‌تر تبلور مي‌يابد. مشاركت مردم بويژه نخبگان، ضريب احتمال خطا و انحراف از مسير عدالت را پايين مي‌آورد؛ چراكه آنان واقعيت‌هاي اجتماعي نظير ضعف‌ها، كاستي‌ها و تبعيض‌هاي موجود نظام را بهتر تشخيص مي‌دهند. اگر فضاي باز سياسي فراهم گردد و مردم و فرزانگان ملت با جرأت و بدون دغدغه و نگراني نظارت فنّي بر عملكردهاي نظام داشته باشند و رفتارهاي نظام را مورد نقد و انتقاد دلسوزانه قرار دهند، از نصيحت و خيرخواهي دريغ نمي‌کنند؛ درنتيجه زاويه انحراف نظام از مسير عدالت كاهش مي‌يابد. امام علي (ع) فرمود:

«من استقبل وجوه الارآء عرف مواقع الخطا»

كسي كه از افكار و آراء گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوب مي‌شناسد.

به همين دليل امام علي (ع) به مالك اشتر فرماندار مصر چنين توصيه مي‌كند:

«با دانشمندان فراوان گفت و گو كن و با حكيمان فراوان سخن در ميان نه، درباره آن‌چه شهرهايت را استوار دارد.»

البته به اين نكته بايد توجه كرد كه هرنظر و انديشه‌اي را نمي‌توان به عنوان راهكار سازنده پذيرفت؛ چراكه ممكن است صاحبان انديشه‌اي بدون تأمل يا به‌تبع خواسته‌هاي نفس نظرهايي ارائه دهند كه با مصالح نظام سازگاري نداشته باشد؛ چنان‌که امام علي (ع) مي‌فرمايد: «اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»

چه بسيار انديشه‌هايي كه قرباني آرزوها است.

نظر انديشمندان از دو حال خارج نيست: اگر برخاسته از عقل و فطرت باشد، درمان است و اگر ناشي از هوا و هوس باشد، بيماري جان است؛ چنان‌که امام علي (ع) فرمود:

«انّ كلام الحكماء اذا كان صوابا كان دواءً واذا كان خطاءً كان داءً»

گفتار حكيمان اگر صحيح باشد، درمان واگر نادرست باشد، بيماري جان است.

داشتن ارتباط مستقيم با مردم و ايجاد فضاي گفت و شنود دوستانه و فراهم ساختن فرصت سازمان يافته براي گفت و گو با انديشمندان جامعه، زمينه نقد و انتقاد و نظارت عمومي را فراهم مي‌سازد. چنين سياستي نه فقط براي اصلاح رفتار كارگزاران و اجراي عدالت اجتماعي نقش راهبردي دارد که شرط بقا و ماندگاري نظام سياسي نيز هست؛ چراكه در پرتو اين سياست، وفاق عمومي تجلي عيني مي‌يابد. نظامي كه متكي به آراء مردم باشد، قوي و شكست ناپذير خواهد بود.

فاصله ميان حكومت و مردم سبب مي‌شود كه كارگزاران حكومتي دچار غفلت شوند، بسياري از واقعيت‌هاي اجتماعي بر آنان پوشيده بماند و يا به صورت غيرواقعي گزارش شود؛ درنتيجه فكر و انديشه كارگزاران نظام در مداري بسته و پيش ساخته جريان يابد. نخستين پيامد فاصله گرفتن حكومت از مردم، محروميت حكومت از نعمت افكار عمومي و عقل جمعي است كه در اداره جامعه به شدت نيازمند آن است.

در نظام امامت عدل، زمينه براي گفت و شنود و انتقاد سازنده و مثبت همواره فراهم است.

پيامبر گرامي اسلام، چنان سياستي را برگزيد كه مردم با خيال آسوده دربرابر خليفه سخن مي‌گفتند:

«خليفه مي‌پرسد، آيا من پادشاهم يا خليفه؟

مسلمان در جواب مي‌گويد: اگر يك درهم كمتر و بيشتر در غيرمورد خرج كني، پادشاه هستي وگرنه خليفه.»

امام علي (ع) در جايگاه خليفه پيامبر، همواره بر اين سياست خردمندانه عنايت داشت كه مردم را در عرصه‌هاي سياسي ـ اجتماعي نظام امامت عدل، فعال و خلاق نگه دارد و پاسخگو بودن كارگزاران حكومت را به عنوان يك ضرورت گوشزد کند.

پس بخشي از اوقات خود را به كساني اختصاص ده كه به تو نياز دارند تا شخصا به امور آنان رسيدگي كني و در مجلس عمومي با آنان بنشين و دربرابر خدايي كه تو را آفريده است، فروتن باش و سربازان و نگهبانان خود را از سر راه آنان دور كن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفت و گو کند.

من از رسول خدا (ص) بارها شنيدم كه مي‌فرمود: «ملتي كه حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه‌اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد.»

پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را به خود هموار كن و تندخويي و خودبزرگ‌بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد و تو را پاداش اطاعت ببخشايد ... كار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زيرا هر روز كاري مخصوص به خود دارد.

سيره عالي پيامبر اكرم و امام علي (ع) و ديگر ياران و اصحاب، امواج انقلاب اسلامي را نخست در جامعه عرب و سپس در جهان گسترش داد. اين رستاخيز بزرگ اسلامي دل‌هاي همه عدالت جويان جهان را تسخير كرد. هنوز كه هنوز است صداي رساي محمد و علي بر ديواره اعصار و قرون مي‌خورد و فرياد عدالت و ظلم ستيزي را به جهانيان آموزش مي‌دهد.

در اين زمينه به داستان سوده همداني اشاره مي‌كنيم:

سوده دختر عماره همداني پس از شهادت امام علي (ع) از ستم كارگزاران معاويه بخصوص «بسربن ارطات» كه در قلمرو حكومتش ظلم و بي‌عدالتي را به نهايت رسانده بود، به معاويه شكايت برد و تهديد كرد اگر «‌بسربن ارطات» را عزل نكند، مردم قيام خواهند كرد.

معاويه او را نكوهش كرد و گفت: با قوم و عشيره‌ات مرا تهديد مي‌كني؟ تو را باز مي‌گردانم تا «بسر» تو را كيفر كند.

سوده پس از لحظه‌اي سكوت اشعاري را در وصف ايمان، عدل و روح بلند امام علي (ع) خواند و سپس با معاويه حكايت ملاقاتش با امام علي را بازگو كرد. سوده گفت: روزي از كارهاي خلاف كارگزارش، به حضرت شكايتي بردم، امام علي گريه كرد و از اعمال نارواي كارگزارش برائت جست؛ سپس بر قطعه پوستي دستور بركناري او را نوشت و به من داد.

معاويه پس از شنيدن سخنان سوده درباره رفتار مردم دوستانه امام علي (ع)، دستور داد آن‌گونه كه سوده مي‌خواهد، نامه‌اي بنويسند.

سپس گفت: آري! علي‌بن‌ابي‌ طالب شما را اين گونه بار آورده است كه دربرابر زمامداران، بي‌پروا سخن بگوييد .

آري! ارتباط سالم حكومت با مردم، عامل عدالت و مبارزه با ستم و تبعيض است. فاصله گرفتن حكومت از مردم و سراپرده نشيني كارگزاران، فضاي بي‌اعتمادي را فراهم مي‌سازد که پيامد بي‌اعتمادي مردم نسبت‌به حكومت، گسترش تدريجي روحيه بي‌تفاوتي است. در جامعه‌اي بي‌تفاوت، حق و باطل جايگزين يكديگر مي‌شود و در چنين نظامي سخن از عدالتخواهي و ظلم‌ستيزي خوشايند مردم نيست تا براي اقامه آن بکوشند و امام علي (ع) چه زيبا فرمود:

«هيچ‌گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار كه پنهان بودن رهبران، نمونه‌اي از تنگ‌خويي و كم اطلاعي در امور جامعه مي‌باشد. نهان شدن از مردم، زمامداران را از دانستن آن‌چه بر آنان پوشيده است باز مي‌دارد؛ پس كار بزرگ، كوچك و كار كوچك، بزرگ جلوه مي‌كند. زيبا، زشت و زشت، زيبا مي‌نمايد و باطل به لباس حق در مي‌آيد. همانا زمامدار، آن‌چه را كه مردم از او پوشيده دارند، نمي‌داند و حق را نيز نشانه‌اي نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود.»

در نظام امامت عدل، پيوند استوار حكومت و مردم بيانگر حقوق و تكاليفي است كه اگر به خوبي اجرا شود، يعني هم حكومت و هم مردم در ايفاي حق و انجام تكليف خود وفادار باشند، آثار و پيامدهايش بسيار مثبت و سازنده است.

عزت يافتن حق، پديداري راه‌هاي دين، پايداري سنت پيامبر(ص)، اصلاح جامعه، اميدواري به بقاي حكومت، نااميدي دشمنان نظام و حاكميت عدالت، از آن‌جمله است.

برعكس، فاصله ميان حكومت و ملت به گونه‌اي كه كارگزاران حكومت نسبت‌به مردم و مردم نسبت‌به نظام بي‌اعتنايي پيشه كنند و به وظايف خود چنان‌كه شايسته و بايسته است عمل نكنند، آثار ويرانگري دارد: تفرقه و اختلاف، نيرنگ بازي در دين، فراموش شدن سنّت، تعطيلي احكام دين، حاكميت هوا و هوس، گسترش بيماري‌هاي رواني، بي‌اعتنايي به حق، رواج يافتن باطل، ذليل شدن نيكان، عزيز شدن بدكاران و در يك كلام پديداري نشانه‌هاي ستم از جمله اين آثار است.

7. زي مردمي داشتن كارگزاران نظام

ارتباط حكومت و مردم در روش و منش حاكمان تأثيرگذار است و موجب مي‌گردد كه آنان زي مردمي پيدا كنند. همسان‌زيستي آنان با مردم بخصوص اقشار محروم، اعتماد و همبستگي ملي را تقويت مي‌كند. تفاوت فاحش سطح زندگاني كارگزاران با سطح زندگي عامه مردم، مديريت جامعه را با بحران مواجه ساخته و سرانجام از كارآمدي ساقط مي‌سازد.

روحيه طبقاتي داشتن همواره مشكل اساسي جوامع بشري بوده است. در جامعه‌اي كه اقليتي حاكم زندگي مرفه داشته باشند و در ناز و نعمت غرق باشند، اما اكثريت مردم از ابتدايي ترين و ساده ترين وسايل و امكانات زندگي محروم باشند، چنين اجتماعي هرگز روي امنيت را نخواهد ديد و ظلم و ستم و استكبار بر آن چيره خواهد شد.

بر اين اساس، پيامبران الاهي كه رسالت هدايت مردم براي اقامه عدالت اجتماعي را بر عهده داشته‌اند، همواره بسان توده مردم زندگي كرده‌اند؛ گويا اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه آنان در عمل، مردم را به راه راست هدايت و عدالت را از خود و اطرافيان خود شروع کنند.

آري! كساني كه رسالت اقامه عدالت را بر عهده دارند، بايد ساده زيست باشند و همانند اكثريت مردم زندگي كنند تا عزم ملي براي اقامه عدل در جامعه پديدار گردد. به بيان كوتاه، كارگزاران نظام امامت عدل بايد از جنس مردم باشند؛ هرچند مرفهان بي‌درد و افزون‌طلبان بي‌درك چنين سياستي را برنمي‌تابند و بر كارگزاران كه از جنس مردم باشند، خرده مي‌گيرند. چنان‌كه ثروتمندان و زورگويان معاصر پيامبران‌الاهي، نوعا چنين منطقي داشته‌اند كه برگزيدن رهبران ديني را از ميان محرومان و پابرهنگان بر نمي‌تابيدند و ايراد مي‌گرفتند كه چرا پيامبر از ميان ثروتمندان و صاحبان قدرت برگزيده نشده است؟

دربرابر اين منطق، خداوند به پيامبر توصيه مي‌كند كه: « به مردم بگو من فقط بشري هستم مثل شما»؛ يعني من از جنس مردم هستم و مي‌خواهم زي مردمي داشته باشم.

در قرآن كريم حشر و نشر با محرومان به پيامبر توصيه شده است:

« واصبر نفسك مع الّذين يدعون ربّهم بالغداوة والعشي يريدون وجهه ولا تعد عيناك عنهم ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هويه وكان امره فرطا»

با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي‌خوانند و تنها رضاي او را مي‌طلبند و هرگز به خاطر دنيا چشمان خود را از آن‌ها بر مگير و از كساني كه قلب شان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن؛ همان‌ها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارهاي شان افراطي است.

در جامعه جاهلي عرب همانند ديگر جوامع اشرافي، فاصله سطح زندگي حاكميت اشراف با توده مردم فرق داشته است. در جامعه عرب آن‌روز اين وضع به شدت حاكم بود، تا آن‌جا كه گاه بر پيامبر اسلام خرده مي‌گرفتند كه چرا پابرهنگاني همانند سلمان و ابوذر گرد او را گرفته‌اند.

در شأن نزول آيه شريفه نوشته‌اند كه جمعي از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خودراضي عرب به محضر پيامبر رسيدند و گفتند: اگر اطرافيان تو (ابوذر، حبّاب و ...) نباشند و آن‌ها را از خود دور سازي، ما نزد تو خواهيم آمد و در مجلست خواهيم نشست؛ مادام كه اين‌ها دور تو جمع باشند، جاي ما نيست؛ چون چنين مجلسي شايسته اشراف و آقازاده‌ها نيست.

در اين زمان آيه مباركه نازل شد و خداوند به پيامبر توصيه كرد كه هرگز تسليم خواسته‌هاي اشراف از خودراضي نشود.

پيامبر فرمود:

« سپاس خدايي را كه به من فرمان داد تا با شما نشست و برخاست داشته باشم؛ زندگي و مرگ با شما خوش است.»

اين باور كه پيامبر (ص) همانند ديگران است و بايد مانند آنان زندگي كند، در دوران حكومتش در يثرب به بار نشست.

امام خميني (ره) مي‌فرمايد:

«پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سه‌اي و اشخاصي كه دورش جمع شده بودند، يك اشخاص فقير و بي بضاعتي و خودش هم يك منزل و اطاق (نه مثل اين اطاق) يك اطاقي با ساقه خرما و ...»

ابن هشام، زندگي ساده و مردمي پيامبر را مفصل تشريح و تبيين كرده است.

پيامبر (ص) فرمود:

«اجلس كما تجلس العبيد »

مانند بنده مي‌نشينم.

رسول خدا همانند بنده مي‌نشست و غذا مي‌خورد و باور داشت كه بنده است.

اين روش حكيمانه و مردمي، بسيار سريع دل‌ها را شيفته خود ساخت. مردم دور پيامبر را گرفتند، يثرب مركز مسلمانان شد، حكومت اسلامي تأسيس كردند كه قوام آن عدالت اجتماعي بود و مردم در حكومت نقش داشتند و به تدريج فعاليت‌هاي سياسي ـ اجتماعي مسلمانان گسترش يافت.

پيامبر از مردمان وحشي و جاهل آن‌روز، كارگزاراني خداترس و بلندهمت تربيت كرد. رويه تازه‌اي كه محمد (ص) در اقتصاد و سياست پيش گرفته بود، چنان مؤثر افتاد كه آنان خوي و عادت ديرينه شان را به كلي ترك گفتند.

رويه موفقيت آميز پيامبر در خدمت‌رساني موجب گرديد تا خداوند او را به عنوان الگوي حسنه معرفي كند.

پس از پيامبر، سيره و منش امام عدالت، تابلوي درخشاني فراروي نظام امامت عدل است. امام علي (ع) الگوي ساده زيستي است و همواره بر ساده زيستي كارگزاران نظام امامت عدل تأكيد مي‌ورزيد.

آن‌گاه كه مطلع گشت كه عثمان بن حنيف فرماندار بصره (در سال 36 هجري) در دعوت يكي از سرمايه‌داران شركت كرده است، به او نامه‌اي به اين مضمون نوشت:

پس از ياد خدا و درود، اي پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردي از سرمايه‌داران بصره تو را به مهماني خويش فراخوانده و تو به سرعت به سوي آن شتافتي، خوردني‌هاي رنگارنگ براي تو آوردند ... گمان نمي‌كردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده وثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‌اند، انديشه كن در كجايي؟ و بر سر كدام سفره مي‌خوري؟

آگاه باش! هر پيروي را امامي است كه از او پيروي مي‌كند و از نور دانشش روشني مي‌گيرد. آگاه باش امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است. بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد؛ اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد ... من نفس خود را با پرهيزكاري مي‌پرورانم تا درروز قيامت كه هراسناك ترين روزها است، در امان و در لغزشگاه‌هاي آن ثابت قدم باشد.

ساده زيستي امام علي (ع) از روي ناتواني نبوده، او مي‌توانست از نعمت‌هاي دنيا به هر گونه‌اي كه مي‌خواست، بهره ببرد؛ اما حضرت به جامعه‌اي مي‌انديشيد كه همه از نعمت‌هاي دنيا يكسان بهره‌مند باشند. او مي‌خواست در زندگي با مردم شريك باشد.

من اگر بخواهم مي‌توانم از عسل پاك و از مغز گندم و از بافته‌هاي ابريشم، براي خود غذا و لباس فراهم آورم؛ اما هيهات كه هواي نفس بر من چيره گردد و حرص و طمع مرا وادارد كه طعام‌هاي لذيذ برگزينم، درحالي كه در «حجاز» يا «يمامه» كسي باشد كه به قرص ناني نرسد يا هرگز شكمي سير نخورد. يا من سير بخوابم و پيرامونم شكم‌هايي كه از گرسنگي به پشت چسبيده و جگرهاي سوخته وجود داشته باشد.

آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمؤمنين خوانند و در تلخي‌هاي روزگار با مردم شريك نباشم؟ و در سختي‌هاي زندگي الگوي آنان نگردم؟

آري! علي و رسول خدا چونان روشنايي يك چراغند يا چون آرنج به يك بازو پيوسته‌اند. آنان تجلي حقيقت و اسوه عدالت هستند و بايد به گونه‌اي زندگي كنند كه نسل‌هاي آينده با تمسك به سيره آنان، اسلام محمدي را از اسلام وارونه و سازگار با اشرافيت و بي‌اعتنا به طبقه محروم بازشناسند.

اگر امام علي (ع) شريك آلام و رنج‌هاي مردم نبود، نمي‌توانست صداي عدالت انساني باشد. در نظام امامت عدل، مردم ولي نعمت كارگزاران هستند و رابطه حاكمان با مردم كاملا عاطفي و انساني است.

شهيد مطهري (ره) مي‌گويد: «قلب زمامدار بايد نسبت به ملت كانون مهر و محبت باشد و قدرت و زور كافي نيست. با قدرت و زور مي‌توان مردم را گوسفندوار راند، ولي نمي‌توان نيروهاي نهفته آنان را بيدار كرد و به كار انداخت. نه تنها قدرت و زور كافي نيست، عدالت هم اگر خشك اجرا شود كافي نيست؛ بلكه زمامدار همچون پدري مهربان بايد قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم بايد داراي شخصيتي جاذبه‌دار و ارادت‌آفرين باشد تا بتواند اراده و همت آنان و نيروهاي عظيم انساني آنان را به پيش برد و در راه هدف مقدس خود به خدمت بگيرد.»

نظام امامت عدل، اشرافيت كارگزاران را برنمي‌تابد، داستان شريح قاضي دراين‌باره بسيار عبرت آميز است. او در زمان تصدي پست قضاوت، خانه‌اي به قيمت 80 دينار خريد، امام علي به خاطر اين اقدام شريح به شدت او را نكوهش كرد كه چرا در جايگاه قضاوت نظام اسلامي، خانه‌اي آن‌چناني خريده است؟

«اي شريح! اگر هنگام خريد خانه نزد من آمده بودي، براي تو سندي مي‌نوشتم كه ديگر براي خريد آن، به درهمي يا بيشتر، رغبت نمي‌كردي. آن سند را چنين مي‌نوشتم: اين خانه‌اي است كه بنده‌اي ذليل آن را از مرده‌اي آماده كوچ خريده، خانه‌اي از سراي غرور كه در محله نابود شوندگان و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، حدود اين خانه به چهار سمت منتهي مي‌گردد:

يك سوي آن به آفت‌ها و بلاها، سوي دوم آن به مصيبت‌ها، سوي سوم به هوا و هوس‌هاي سست كننده و سوي چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مي‌شود و درِخانه به روي شيطان گشوده است.

اين خانه را فريب خرده آزمند، از كسي كه به زودي از جهان رخت برمي‌بندد، به مبلغي كه او را از عزت و قناعت خارج و به خواري و دنياپرستي كشانده، خريداري كرده است.

هرگونه نقصي در اين معامله باشد، بر عهده پروردگاري است كه اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جبّاران را گرفته و سلطنت فرعون‌ها چون «كسرا» و «قيصر» و «تبَّع» و «حمير» را نابود كرده است.»

اين نامه فقط براي قاضي شريح نيست، بلكه براي همه كارگزاران نظام‌هاي ديني است. در نظامي كه قاضي شريح‌ها از بيت المال براي خود هزينه كنند و هيچ‌گونه نظارت و حسابرسي در كار نباشد، انتظار اجراي عدالت امري بيهود است.

امام علي (ع) در نامه‌هاي متعددي كه به كارگزاران نظام علوي نوشته، بر اين حقيقت تأكيد ورزيده كه حكومت امانت است؛ پس مواظب باشيد از موقعيت فراهم آمده سوء استفاده نكنيد و زندگي‌تان ارتباط تان صبغه مردمي داشته باشد.

امام خميني (ره) بنيانگذار نظام امامت عدل، به كارگزاران نظام توصيه كرد كه بايد به حكومت نبوي و علوي اقتدا كنند و چگونه زيستن را از آن بزرگواران ياد بگيرند تا در راستاي اقامه عدالت توفيق يابند.

«آن طرز حكومت اسلام، طرز حكومت آدم سازي است، شما خود، رؤساي اسلام را بايد ملاحظه كنيد، مثل پيغمبر اكرم كه رئيس اسلام است، اميرالمؤمنين كه پس از او رئيس اسلام بود، شما خود آن‌ها را ببينيد كه وضعشان چه جوري بوده است، ديكتاتوري بوده است؟ پيغمبري كه با مردم ديگر وقتي مي‌نشست، معلوم نبود آقا كدام است و نوكر كدام است ـ و عرض بكنم ـ كه اصحاب كدام است و خود پيغمبر كدام است؟ پيغمبري كه با مردم همان طور مي‌نشست، جلسه بنده‌ها و فقرا بود، در زندگيش زندگي فقرا بود و بيت المال، مال مردم بود و هيچ تصرفي نمي‌كردند، مثل يكي از فقرا زندگي مي‌كرد.»

8. مبارزه با ستمگران

بدون شك درهرجامعه‌اي افراد زورمند و از خودراضي وجود دارند كه عدالت را برنمي‌تابند و تلاش‌هاي عدالتخواهانه را مزاحم منافع و بهره‌وري شخصي خود مي‌دانند؛ بنابراين همواره مي‌کوشند كه با لطايف‌الحيل، سلطه ستمگرانه خود را بر مردم حفظ کنند. به همين دليل در نظام امامت عدل، همان‌گونه‌كه قيام دايمي و همه‌جانبه براي عدالت يك رسالت است، مبارزه مستمر و فراگير با عوامل و زمينه‌هاي ستم نيز به عنوان يك وظيفه عمومي مطرح است؛ چراكه با وجود عوامل ستم و حاكميت ظالمانه، دستيابي به عدالت امكان پذير نيست.

جامعه‌اي كه عدالت را حقيقتي جدي تلقي كرده، درباره عوامل تأمين كننده عدالت و موانع برقراري آن بينديشند و نتايج انديشه‌هايش را براي بهره برداري عرضه كند، قيام به عدالت كرده است.

تفكر درباره آثار عدالت و پيامدهاي ظلم نوعي قيام براي عدالت است؛ چنان‌كه انديشه درباره حيات، نماد برتري از حيات است.

در جامعه‌اي كه روحيه بي‌تفاوتي و سهل‌انگاري حاكم شود و مردم و كارگزاران نظام دربرابر تبعيض و بي‌عدالتي‌ها واكنش نشان ندهند، تدريجا عدالت جايش را به بي‌عدالتي مي‌دهد.

توصيه قرآن كريم اين است:

«... وتعاونوا علي البرّ والتقوي ولا تعاونوا علي الإثم والعدوان...»

... و (همواره) در راه نيكي و پرهيزكاري باهم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدي همكاري نكنيد...

براساس اين توصيه ارزشمند، همان‌گونه كه مشاركت در نيكي ممدوح است، همكاري در بدي نيز مذموم است و هرگونه تعاون در اهداف باطل و اعمال ظالمانه ممنوع است.

اگر به اين توصيه قرآني - كه شامل همه مسائل حقوقي، اجتماعي، اخلاقي و سياسي مي‌گردد- عمل شود و حكومت و ملت بدون در نظرداشتن مناسبات شخصي، خويشاوندي، نژادي و ... با كساني كه در راستاي اقامه عدالت گام برمي‌دارند، همكاري كنند و از همكاري با افراد ستمگر درهرمقام و موقعيتي كه باشند، خودداري کنند، زمينه اجراي عدالت فراهم مي‌شود.

ياري نكردن ظالم، خود نوعي مبارزه با ستم و ستمگري است. اگر افراد جامعه آن را جدّي بگيرند، روحيه تعدي و تجاوز و استثمار از جهان ريشه‌كن مي‌شود.

رهبران عادل نظام امامت عدل کوشيده‌اند كه مردم را از ياري دادن به ستمگران بازدارند و بر اين امر تأكيد ورزيده‌اند كه ستمكاران و ياري دهندگان آنان سرنوشت يكسان دارند. رسول اكرم (ص) فرمودند:

«اذا كان يوم القيامة نادي منادٍ اين الظّلمة؟ واعوان الظلمة؟ واشباه الظّلمة؟ حتي من برءً لهم قلما ولاق لهم دواتا، قال: فيجتمعون في تابوتٍ من حديدٍ ثم يرمي بهم في جهنّم.»

هنگامي كه روز قيامت برپا شود، منادي ندا در مي‌دهد: كجايند ستمكاران و كجايند ياوران آن‌ها و كساني كه خود را شبيه آن‌ها ساخته‌اند؟ حتي كساني كه براي آنها قلمي تراشيده‌اند يا دواتي را ليقه كرده‌اند، همه آن‌ها را در تابوتي از آهن قرار مي‌دهند، سپس در ميان جهنّم پرتاپ مي‌شوند.

در حديث ديگري فرمود: «كسي كه به سوي ستمگري برود تا او را ياري كند، در صورتي‌كه مي‌داند او ظالم است، از اسلام خارج شده است.»

صورت ديگر مبارزه با ستمگري، بي‌اعتنايي به ظالمان و عدم اعتماد به آنان است:

«ولا تركنوا الي الّذين ظلموا فتمسكم النّار»

بر ستمگران تكيه نكنيد كه موجب مي‌شود آتش شما را فرو گيرد.

آيه شريفه مهم‌ترين برنامه اجتماعي، سياسي، نظامي و عقيدتي را بيان مي‌كند. اعتماد به ظالمان مفاسد فراواني در پي دارد که مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از:

الف) تكيه بر ستمگران باعث تقويت آن‌ها و موجب گسترش ظلم اجتماعي است.

ب) اعتماد به ظالمان تأثير فكري و فرهنگي دارد؛ چراکه به تدريج زشتي ستمگري را از بين مي‌برد و ظلم و بي‌عدالتي توسعه مي‌يابد.

در يك كلام، سرانجام اعتماد به ظالمان، اسارت اجتماعي است.

در جامعه‌اي كه مردم و كارگزاران نظام، فعال و بيدار باشند، فريب توطئه‌هاي ستمگران را نخورند و به آن‌ها تکيه و اعتماد نكنند؛ درنتيجه فرعون‌ها، قارون‌ها و نمرودها به جود نمي‌آيند تا بر جامعه حاكم شوند.

بدين ترتيب عدالتخواهان در عين تكيه بر عقل و منطق و اخلاق، وظيفه دارند دربرابر گردنكشان و ستمگران بايستند و با آنان پيكار كنند تا فتنه و ظلم از زمين ريشه‌كن شودو چه فتنه‌اي بدتر از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران؟

آيات متعددي در قرآن كريم ستمكاران را محروم از بخشايش خداوندي معرفي مي‌كند و آيات ديگري، ظلم و ستمگري را عامل سقوط تمدن‌ها و متلاشي شدن جوامع مي‌داند. اگر با ستمگري مبارزه جدي نشود، دو گروه مترفين (غوطه وران در عيش و اسراف در اموال) و ملأ (اشراف و اغنياي كامجو) كه در امتداد تاريخ همواره در مسير «خود محوري» حركت كرده و خود را غايت و ديگران را وسيله تلقي كرده‌اند، به حاكميت ننگين خود ادامه خواهند داد که قرآن كريم با بيان كوبنده، اين ستمكاران تاريخ را مورد نكوهش قرار داده است؛ چراكه خودكامگي آنان به تيره‌روزي بينوايان جامعه مي‌انجامد.

از لحاظ تاريخي، اين دو گروه موانع جدي دربرابر قيام‌هاي عدالتخواهانه بوده‌ و هستند. پيامبران الاهي نيز همواره با اين دو گروه از خودراضي پيكار خستگي‌ناپذير داشته‌اند. مبارزات حضرت ابراهيم، موسي، عيسي، نوح، هود، صالح، شعيب و محمد (ص)، خاتم النبيين، الهام‌بخش نظام امامت عدل است.

در قرآن كريم، حدود 290 آيه ناظر به پيكار با ستم و ستمكاري و دفاع از ستمديدگي است. آيا بر پيروان قرآن لازم نيست كه با روحيه طبقاتي مبارزه كنند؟

تشريع قانون جهاد در اسلام، طرح جامع مبارزه با ستمگري و دفاع از ستمديدگي است. جهاد براي محو كفر و شرك و بت‌پرستي، جهاد در راستاي دفاع از مظلومين، جهاد براي خاموش كردن فتنه‌ها و ... همه حاكي از اين حقيقت است كه مبارزه پيگير و خستگي‌ناپذير، از مهم‌ترين راهكارهاي تأمين عدالت و احقاق حق مي‌باشد.

اصولاً مبارزه با موانع تكامل، يك قانون عام در جهان آفرينش است. همه موجودات زنده اعم از حيوانات و نباتات براي رسيدن به هدف مي‌کوشند و با موانع تكامل مبارزه جدّي دارند. اين قانون در عالم انسان‌ها از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. جامعه‌اي كه افراد آن همواره در حال «مبارزه» و «مراقبت» به سر مي‌برند، زنده و سعادتمند است؛ برعكس، جامعه‌اي كه افراد آن در فكر هوسراني و تأمين منافع شخصي‌اند، دير يا زود از بين مي‌رود و اين نابودي نيز به‌دست خود آنان فراهم مي‌شود.

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

« اغزوا تورثوا ابنائكم مجداً»

مبارزه كنيد تا مجد وعظمت را براي فرزندانتان به ميراث بگذاريد.

همچنين هشدار مي‌دهد:

« فمن ترك الجهاد البسه الله ذلاّ وفقراً في معيشته ومحقا في دينه»

آن كس كه جهاد را ترك كند، خدا بر اندام او لباس ذلت مي‌پوشاند و فقر و احتياج بر زندگي و تاريكي بر دين او سايه شوم مي‌افكند.

در اين رويكرد، جهاد فقط به معناي جنگ مسلحانه نيست، بلكه هر نوع تلاش و پيكاري را كه براي تحقق عدالت و احقاق حق انجام گيرد، شامل مي‌شود. به اين ترتيب، جهاد علاوه بر نبردهاي دفاعي و گاهي تهاجمي، مبارزات علمي، منطقي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي را نيز دربرمي‌گيرد؛ يعني در همه عرصه‌ها بايد با ستم و بي‌عدالتي به مبارزه برخاست.

امام نظام امامت عدل، مبارزه با ستمگران را بسيار جدّي مطرح كرد. در سال 35 هجري در روز دوم خلافتش، دربرابر ظلم و بي‌عدالتي چنين اعلام موضع كرد:

« والله لو وجدته قد تزوج به النساء وملك به الاماء لرددته فان في العدل سعة ومن ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق »

به خدا سوگند بيت المال به تاراج رفته را هر كجا بيابم، به صاحبان اصلي آن باز مي‌گردانم؛ گرچه با آن ازدواج كرده يا كنيزاني خريده باشند؛ زيرا در عدالت، گشايش براي عموم است. آن كس كه عدالت براي او گران آيد، تحمل ستم براي او سخت‌تر است.

حضرت در اين اقدام عادلانه بسيار جدي بود و دستور داد اموال بيت المال را نزد هركس بيابند، هرچه سريع‌تر برگردانند. مبارزه قاطع با ستمگران و تلاش پيگير در اجراي عدالت، نيازمند قاطعيت و تحمل دشواري‌ها است. ممكن است افزون طلبان عافيت انديش، از مجريان عدالت فاصله بگيرند و چه‌بسا اقدام به كارشكني کنند؛ به همين دليل بعضي ياران امام علي (ع) از حضرت درخواست مي‌كردند كه در اجراي عدالت، شدت عمل به‌خرج ندهد.

اما در نظام علوي، عدالت شاه‌بيت سرور حكومت است و تساهل در اجراي عدالت ممنوع است.

امام پس از سركوب شورش نهروان در سال 38 هجري، در كوفه خطبه‌اي ايراد فرمود كه در فرازي از آن چنين تأكيد ورزيد:

« الذّليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له، والقوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه .»

خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را بازگردانم و نيرومند در نزد من ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.

حضرت طي نامه‌اي به «زياد بن ابيه» جانشين فرماندار بصره نسبت به خيانت به بيت‌المال چنين هشدار مي‌دهد:

همانا به راستي، به خدا سوگند مي‌خورم اگر به من گزارش كنند كه در اموال عمومي خيانت كرده‌اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده و در هزينه عيال درمانده و خوار و سرگردان شوي.


1-*. کارشناس ارشد حقوق بين‌الملل.
2- . حديث نبوي. بالعدل قامت السماوات والارض، تفسير صافي، ذيل آيه 7 سوره الرّحمن.
3- . كويره، الكساندر: «سياست از نظر افلاطون»، ترجمه امير حسين جهانبگلو، تهران، خوارزمي، صص 47 و 80.
4- . ارسطو: «سياست» ترجمه حميد عنايت، تهران، حبيبي، ص 118.
5- . فارابي، محمد: «سياست مدينه»، ترجمه سيد جعفر سجادي، تهران، انجمن فلسفه ايران، 1358، ص 162.
6- . طوسي، خواجه‌نصيرالدين: «اخلاق ناصري»، تصحيح و تطبيق مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، تهران، خوارزمي، چاپ 2، 1360، صص 247 ـ 257.
7- . ابن خلدون: «مقدمه»، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 79.
8- . ابن سينا: «الشفا» بخش الهيات، مقاله دهم، فصل دوم و سوم، صص 441 ـ 444.
9- . اعراف (7): 29؛ شوري (42): 15؛ حديد (57): 25.
10- . مائده (5) : 8؛ نساء (4): 135؛ حديد (57): 25؛ نساء (4) : 58؛ نحل (16) : 90.
11- . آل عمران (3) : 146.
12- . اصفهاني، راغب: «معجم مفردات الفاظ القرآن»، دار الكتب العربي، ص 336؛ ابن منظور: «لسان العرب»، نشر ادب الحوزه، ج 11، ص 432.
13- . شيخ طوسي: «المبسوط»، المكتبة المرتضويه، ج 7، ص 217.
14- . دفتر همكاري حوزه و دانشگاه: «درآمدي بر حقوق اسلامي»، تهران، سمت، 1368، ص 201.
15- . همان.
16- . طباطبايي، محمد حسين: «الميزان في تفسير القرآن»، ج 1، ص 217.
17- . نهج البلاغه، حكمت 437.
18- . ژاك روسو، ژان: « قرارداد اجتماعي»، ترجمه مرتضي كلانتريان، تهران، آگاه، 1379، ص98.
19- . همان، ص199.
20- . مكارم شيرازي، ناصر: «پيام قرآن».
21- . ابن سينا: «الشفاء»، الهيات (1)، راجعه وقدم له الدكتور ابراهيم مذكور، قم، 1404 ق، ص441.
22- . فارابي، ابونصر: «سياست مدينه»، ترجمه سيد جعفر سجادي، تهران، انجمن فلسفه و حكمت، 1358، ص155.
23- . يوسف (12): 40؛ آل عمران (3): 154؛ شوري (42): 10؛ مائده (5): 44 و 46؛ جاثيه (45) : 18.
24- . يونس (10): 59؛ نحل (16): 116.
25- . نساء (4): 59.
26- . نجم (53): 3 و 4.
27- . نساء (4): 80.
28- . منتسكيو: «روح القوانين»؛ ترجمه علي اكبر مهتدي، امير كبير، چاپ 8، 1368، ص87.
29- . همان، صص 725 ـ 726.
30- . حديد ( 57): 25.
31- . مكارم شيرازي و همكاران ، ناصر: «تفسير نمونه»، ج 23، ص 371، ذيل آيه 25 سوره حديد.
32- . ارشاد الساري لشرح الصحيح البخاري، ج 9، ص 456.
33- . مجلسي، محمد باقر: « بحارالانوار»، ج 27، ص 254.
34- . همان، ج 72، ص 349.
35- . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، آل طه، 1379، خ 224.
36- . همان، خ 224.
37- . همان، نامه 45.
38- . همان، نامه 41.
39- . همان.
40- . همان، حكمت 110.
41- . همان، نامه 53، فرازهاي 127 ـ 129.
42- . مطهري، مرتضي: «مجموعه آثار»، ج 18، صص 155 ـ 159.
43- . حديد (57): 25.
44- . مطهري، مرتضي: «يادداشت‌هاي استاد»، ج 6، ص 265.
45- . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حكمت 31.
46- . الحر العاملي، محمد بن الحسن: «وسائل الشيعه»، بيروت، دار احياء التراث العربي، ط 6، 1412 ق، ج 5، ص 415.
47- . نساء (4): 58.
48- . مجلسي، محمد باقر: همان، ج 23 ، ص 280؛ ج 67، ص 280؛ ج 102، ص 253، مكارم شيرازي: «پيام قرآن»، ج 10، ص 137.
49- .فارسي، جلال الدّين: «انقلاب تكاملي اسلام»، ص 140.
50- . حراني، حسن ابن‌شعبه: «تحف العقول»، تهران، انتشارات اسلاميه، 1366، ص 132.
51- . مائده (5): 8.
52- . حسن ابن شعبه، حراني، همان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1405 ق، ص 78.
53- . نهج البلاغه، خ 194.
54- . محمدي ري‌شهري، محمد: «ميزان الحكمه»، ج 6، ص 88.
55- . فارسي، جلال الدين: «انقلاب تكاملي»، ص 140.
56- . نهج البلاغه، نامه 59.
57- . نراقي، محمد مهدي: «جامع السعادات»، نجف، مطبعة النجف، 1383، ص 54.
58- . همان، صص 85 و 86.
59- . حديد ( 57): 25.
60- . مكارم شيرازي، ناصر: «پيام قرآن»، هدف، 1371، ج 7، صص 55 ـ 75.
61- . مجلسي، محمد باقر: همان، ج 17، ص 2، ح 3.
62- . بقره (2): 246 ـ 247.
63- . يوسف (12 ):55.
64- . قصص (28 ): 26.
65- . نساء (4 ): 135.
66- . نساء (4 ): 5.
67- . شعراء (26 ): 151.
68- . قلم ( 68): 8.
69- . كهف (18 ): 51.
70- . نساء (4 ): 141 .
71- . قلم، (68 ): 10 ـ 13.
72- . فتح ( 38): 29.
73- . المولوي، محسن: «دولة الرّسول»، ج 1، ص 288.
74- . اسد الغابة، ج 2، ص 120.
75- . سيره ابن هشام، ج 3، ص 349.
76- . همان، ج4، ص 237.
77- . اسد الغابة، ج 3، ص 556.
78- . سيره ابن هشام، ج 2، ص 372.
79- . بحارالانوار، ج 2، ص 123، حديث 20.
80- . نساء (4): 58.
81- . نهج‌البلاغه، خ 173.
82- . همان، نامه 53، فراز 72.
83- . همان، فراز 66.
84- . همان، فرازهاي 51، 52، 53.
85- . همان، فراز 71.
86- . مجلسي، محمد باقر،همان، لبنان ـ بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق. ، ج 40، ص 137.
87- . الحر العاملي، محمد بن الحسن: همان، ج 5، ص 415.
88- . «سفينة البحار»، ج 2، (ماده علم).
89- . آمدي، عبدالواحد: «غرر الحكم»، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1366، ج 1، ص 342.
90- . عصر (103): 3.
91- . زمر (39): 18.
92- . آل عمران (3): 195؛ شوري (42): 38.
93- . آل عمران (3): 104.
94- . فضل بن الحسن، الطبرسي: «مجمع البيان في تفسير القرآن»، بيروت ـ لبنان، دارالمعرفة، الطبعة الثانيه 1408 ق، ج 1 و 2، ص 807.
95- . همان.
96- محمد بن الحسن، الحر العاملي، همان، ج 11، ص 395، (حديث 6، ب 1، ابواب امر به معروف و نهي از منكر).
97- . آل عمران (3): 110.
98- . همان.
99- . نهج‌البلاغه، خ 118.
100- . روح ‌الله، (امام) خميني: «صحيفه نور»، ج 7، ص 118.
101- .نراقي، محمد مهدي: «جامع السعادات»، نجف، مطبعة النجف، 1383، ص 233.
102- . همان.
103- . حديد (57): 25.
104- . نهج البلاغه، حكمت 173.
105- . همان، نامه 53.
106- . همان، حكمت 219.
107- . همان، حكمت 219.
108- . ابن سعد: «الطبقات الكبري»، بيروت، دار صادر، ج 3، ص 306.
109- . نهج البلاغه، نامه 53،‌فرازهاي 109 ـ 115.
110- . عقيقي بخشايشي، علي حماسه جاودانه، ص 65.
111- . نهج البلاغه، نامة 53، فرازهاي 121، 122، 123.
112- . همان، خ 216، فراز 8 و 9.
113- . همان، فراز 10، 11، 12.
114- . هود (11): 27؛ اسراء (17): 91 ـ 93؛ زخرف (43): 31.
115- . اسراء (17): 93؛ كهف (18): 110.
116- . كهف (18): 28.
117- . «مجمع البيان في تفسير القرآن»، ج 5 و 6، صص 717 و 718.
118- . خميني، روح الله: «تبيان»، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خميني، 1375، دفتر 12 ص 103.
119- . ابن هشام: «السيرة النبوية»، ترجمه مصطفي شعار و ابراهيم الابياري، قم، انتشارات ايران، 1355، ج2، ص 143.
120- . مجلسي، محمد باقر: همان، ج 16، ص 219.
121- . شهيدي، سيد جعفر: «تاريخ تحليلي اسلام»، مركز نشر دانشگاهي، 1369، ص 67.
122- . فارسي، جلال الدين: «انقلاب تكاملي اسلام»، ص 140.
123- . احزاب (33): 21.
124- . نهج البلاغه، نامه 45.
125- . همان.
126- . مطهري، مرتضي: «جاذبه و دافعه علي»، تهران، صدرا، چاپ 6، 1366، صص 70 ـ 71.
127- . نهج البلاغه، نامه 3 (نامه امام به قاضي شريح).
128- . همان، نامه 19، 20، 41، 43، 5.
129- . خميني، روح الله : همان، ص 102.
130- . مائده (5): 2.
131- . الحر العاملي، محمد بن الحسن: همان، ج 12، ص 131.
132- . همان.
133- . هود (11): 113.
134- . بقره (2): 193.
135- . نساء (4): 168؛ انعام (6): 21؛ شعراء (26): 227؛ زخرف (43): 65.
136- . انعام (6): 45؛ يونس (10): 13؛ كهف (18): 59.
137- . انبياء (21): 11 ـ 14؛ سبا (34): 34؛ اسراء (17): 16؛ اعراف (7): 60، 66، 74، 75 و 85.
138- . جعفري، محمد تقي : «ترجمه و تفسير نهج البلاغه»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ سوم، 1364، ج 3، ص 223.
139- . هود (11): 101؛ نحل (16): 118؛ آل عمران (3): 117؛ نحل (16): 33.
140- . محمد بن الحسن، ‌الحر العاملي، همان، ج 11، ص 9.
141- . همان، ص 5.
142- . نهج البلاغه، خطبه 15.
143- . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 270.
144- . نهج البلاغه، خطبه 27.
145- . همان، نامه 20.

/ 1