پارادایم گفت و گوی فرهنگ ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پارادایم گفت و گوی فرهنگ ها - نسخه متنی

رضا اسماعیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پارادايم گفت وگوي فرهنگ ها

دكتر رضا اسماعيلي

اشاره

پس از بيان نظريه ‹‹ برخورد تمدنها ›› از سوي ساموئل هانتينگتون كتابها و مقاله ها و سخنرانيهاي فراواني در پيروي يا نقد آن نگاشته و ايراد شد . هانتينگتون وضيعيت جهان پس از جنگ سرد را برخورد تمدنهاي بويژه تمدن غرب و تمدن اسلامي مي دانست . در برابر اين نظريه كه معتقد به رويارويي و عدم تفاهم فرهنگ ها و تمدنها ست ، طرح ايده گفت و گوي تمدنها يا فرهنگ ها از سوي آقاي خاتمي مي تواند نگرش جديدتر و مفاهمه آميزي را جايگزين آن بسازد . از اين رو دراين ايده كه مي توان از آن به پارادايم گفت وگوي فرهنگها ياد كرد ، سلسله مراتب برتري و فروتري فرهنگها درهم شكسته مي شود و فرهنگ ها درفراگيري گفت وگويي و نه ديالكتيكي قرار خواهند گرفت .

مطلب حاضر نگاهي دارد به ايده گفت وگوي تمدنها يا فرهنگ ها كه باهم مي خوانيم ،

فرهنگ ونبرد تمدني از نظر هانتينگتون

هانتينگتون پايان جنگ سرد را ختم مناقشات ايدئولوژيك تلقي نمي كند بلكه آن را سر آغاز دوران جديد برخورد تمدنها مي انگارد . وي تمدنها ي زنده جهان را به هفت يا هشت تمدن بزرگ تقسيم مي كند . تمدنهاي غربي ، كنفوسيوسي ، ژاپني ، اسلامي ، هندو ، اسلاو ، ارتدوكس ، امريكاي لاتين ، و حاشيه نيز تمدن آفريقايي . او خطوط گسل ميان تمدنهاي مزبور را منشاء درگيري هاي آتي و جايگزين واحد كهن دولت - ملت مي بيند . هانتينگتون تمدن را بالاترين گروبندي فرهنگي و گسترده ترين سطح هويت فرهنگي اي مي داند كه انسان از آن برخوردار است . تمدن ، هم با توجه به عناصر عيني مشترك ( همچون زبان ، تاريخ ، مذهب ، سنت ها و نهادها ) و هم با توجه به وابستگي ها و قرابتهاي ذهني و دروني انسانها تعريف مي شود .

تقابل تمدنها ،سياست غالب جهاني و آخرين مرحله تكامل در گيرهاي عصر نو را شكل مي دهد چرا كه :

1- اختلاف تمدنها اساسي است .

2- خود آگاهي تمدني درحال افزايش است .

3- تجديد حيات ديني ، وسيله اي براي پركردن خلاء هويت ، در حال رشد است .

4- رفتار غرب موجب رشد خود آگاهي تمدني شده است .

5- ويژ گيهاو اختلاف فرهنگي تغيير ناپذير ند .

6-منطقه گرايي اقتصادي ونقش مشتركات فرهنگي درحال رشد است .

7-خطوط گسل بين تمدنها ، امروز جايگزين مرزهاي سياسي شده وجرقه هاي ايجاد بحران و خونريزي به حساب مي آيند . استعمار اروپايي خاتمه يافته وسلطه امريكايي نيز در حال افول است ، در حالي كه آداب و رسوم كهن ، زبانها ، اعتقادات و نهادهاي بومي ، دگر باره خودرا مطرح مي سازند . فرهنگ غربي نيز روبه فرسايش است . بدين ترتيب ، بر اساس نگاره ( پارادايم ) برخورد تمدني ، صف آرايي هاي تازه اي بر محور تمدنها شكل گرفته است .

در آينده كانون اصلي درگيري ها بين تمدن غرب و اتحاد جوامع كنفوسيوسي شرق آسيا و جهان اسلام خواهد بود . از نظر هانتينگتون ، تنش ها و منازعات جدي در سطح بين المللي ، برخلاف گذشته ، از بحران هويت ملت هايي نشأت گرفته كه براي حفظ موجوديت خود به دنبال يافتن شاخص هاي جديدي درمقوله فرهنگ هستند . سياست داخلي ، سياست قومي و سياست جهاني وجود خواهند داشت ، اما همگي تابعي از سياست تمدني خواهند بود .

به طور خلاصه در خصوص نظريه برخورد تمدنها به ديدگاه عمده وجود دارد :

1-اين نظريه ديدگاه جديدي است كه در تحليل مسائل جهاني ، حائز اهميت بسيار است و تأمل و تعمق در ابعاد نظري و فرهنگي آن ضروري است .

2-برخورد تمدنها يك نظريه استراتژيك است وبايد در سطح سياسي ( اجرايي ) مورد توجه قرارگيرد .

3-اين نظريه درعين اينكه واجد برخي نكات مهم و ارزنده است زير ساخت و پايه ساخت و پايه علمي و نظر مستحكمي ندارد .

نظريه گفت وگوي تمدنها و فرهنگ ها

خاتمي در توصيف تمدن و تفكيك آن از مقوله فرهنگ - برخلاف هانتينگتون كه اين دو رايكي مي داند - مي گويد :‹‹ منظور من از تمدن همان آثار مادي زندگي جمعي و همه نهادها و مؤسساتي است كه درچهارچوب آنها زندگي جاري است . مؤ سسه هاي اقتصادي و نهادهاي سياسي و غير آنها كه غيبت زندگي درآنها جاري است و اما مراد من از فرهنگ عبارتست از : باورها و سنت هاي فكري و عاطفي كه در جامعه وجوددارد ›› بر پايه اين تعريف از تمدن و فرهنگ به تأثير و تآثر فرهنگ ها در يكديگر مي رسد و تولد هر تمدني رانشأت گرفته از تمدن پيشين و انديشه تازه مي داند . خاتمي به درستي در پيدايش و اعتلا و انحطاط تمدنها ، دو عامل اساسي ومهم را دخيل مي داند : ‹‹ د رپيدايش تمدنها ونيز اعتلا و انحطاط آنها ، علل و عوامل فراواني تأثير دارند ، ولي به نظر مي رسد كه دو عامل از همه مهمتر و اساسي تر است : يكي پويايي ذهن آدمي وديگري پيدايش نيازهاي جديد در زندگي او .››

خاتمي پديده گفت وگو ميان فرهنگ ها را بر پايه قرائت خاصي از انسان قرار مي دهد كه درآن آدمي موجود اجتماعي و درمتن جامعه و همراه با ديگر انسان ها معنا پيدا مي كند . فرضيه انسان شناختي خاتمي برجنبه جمعي وجود انسان پي ريزي شده و در واقع دريافتي انسان گرا از آن را در خود جاي داده است . بنابراين تلقي انسان شناختي ، خاتمي معتقد است : فقط آن بخش از فرهنگ ها و تمدن ها توانسته اند به حيات خود ادامه دهند كه داراي ‹‹ قدرت مبادله ›› و ‹‹ گفتن ›› و ‹‹ شنيدن ›› بوده اند . گشتي درسر گذشت تمدن هاي بشري نشان مي دهد كه خاتمي در باور خود بر گشوده بودن فرهنگ ها و تمدن ها برحق است ، مانند سرنوشتي كه فرهنگ و تمدن ايراني - اسلامي دردو قرن عصر زرين خود در سده هاي سوم و چهارم داشت و با مبادله و تفاهم با ديگر تمدن ها به سر مي برد . همچنين دوران رنسانس كه با جذب و ايجاد گفت و گو با فرهنگ ها ، وتمدن مدرن را به وجود آورد .

خاتمي معتقد است :‹‹ سرنوشت جهان ما در آغاز هزاره سوم در طول سال هاي آتي سرنوشتي عادلانه و سعادتمندا نه باشد ،چاره اي جز گفت وگو ميان فرهنگ و تمدن ها ي گوناگون وجود ندارد .›› برپايه اين آموزه ، خاتمي معترف است .‹‹ گفت وگو ، مشاركت و پيوند متقابل بين اللملي از اجزاي ضروري حل مسائل است كه به صلح پايدار و ترميم آينده اي روشن منتهي مي شود .›› خاتمي در اعلام نظريه به گفت وگو ي تمدنها باجابجايي اين مقوله از عرصه سياسي به زمينه هاي فرهنگي و فكري مي گويد :‹‹ اعتقادي من اين است كه ما بايد درميان فرهنگها ، باب گفت وگوي انتقادي رابگشايم ( برخلاف نظرهانتينگتون در نظريه رويارويي تمدنها ) ، دراين گفت وگو ها نظريه پردازان بايد افراد صاحب نظر درعرصه فرهنگ باشند ، زيرا عالمان فرهنگي ، مصالح جامعه بشري را درنظر مي گيرند و اين نقطه مقابل عملكرد سياستمداران است . دراين حالت عالمان دوطرف علاوه بر گفت وگو بر دانش خود وطرف مقابل هم خواهند افزود .››

خاتمي شرط تحقق گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها رانفي سلطه پذيري و سلطه گري در همه اشكال آن مي داند و معتقد است : ‹‹ زندگي مطلوب ، زندگي خالي اززور ، تزوير ، تبعيض ، دورويي و دروغ است و از آن جايي كه انسان فطرتا خواستار همه خوبيهاست ، گفت وگوي تمدنها آغاز راه شكوفايي فطرت انساني است .››

خاتمي به عنوان طراح بديل نظريه برخورد تمدنها و با عنايت به نتايج زندگي در جهان امروز و آگاهي و التزام به لوازم عصر مدرنيته و دوران رسانه ها مي گويد : ‹‹ از والاترين دستاوردهاي اين قرن پذيرش ضرورت و اهميت گفت وگو و جلوگيري از كاربرد زور ، توسعه تعامل و تفاهم درزمينه هاي فرهنگي ، اقتصادي و سياسي و تقويت مباني آزادي و عدالت و حقوق انساني است .استقرار و توسعه مدينيت ، چه در صحنه كشورها و چه در پهنه جهاني، گفت و گو ميان جوامع و تمدنها با سلايق ، آراء و نظرات متفاوت است . اگر بشريت در آستانه هزاره آتي تلاش و همت خود را بر نهادينه كردن گفت و گوي و جايگزيني خصومت و ستيزه جويي با تفاهم و گفت و گو استوار سازد، دستاورد ارزشمندي براي نسل آتي به ارمغان آورده است .››

خاتمي به خوبي آگاه است آن دوران خوشبينانه اي كه عصر روشنگري نويد مي داد، در زير خشونت و كشتارهاي جمعي در قرن حاضر كه در صحنه هاي ويتنام ، مجمع الجزاير گولاك و كوره هاي آدم سوزي آشويتس ، متجلي و ثبت شده است ، بيشتر به رويا شبيه است تا واقعيت و براي كاستن از زشتي خشونت جهاني و همسو با تحولات فرهنگي- اجتماعي كه در جهان غرب رخ داد و از آن به دوران پست مدرنيته نام مي برند، در مقابل تئوري رويارويي تمدنها، نظريه گفت و گوي تمدنها و فرهنگها را مطرح مي كند. به سخن خاتمي ‹‹ نظريه گفت و گوي تمدنها بدون بررسي زمينه هاي جنگ و نزاع و بدون يك مطالعه وسيع در موضوع ‹‹ جدال شناسي ›› طرحي ناقص خواهد ماند . طبعا اين ‹‹جدال شناسي ›› نمي تواند جداي از اوضاع كنوني جهان انجام شود.››

در توضيح و تاكيد بر سخن خاتمي مبني بر خشونت قرن حاضر بايد گفت ، دوران تاريخي كه در قالب ساختارهاي اجتماعي - فرهنگي و با رويكردي فلسفي ، عصر جديد و نظام دانايي مدرنيته را تشكيل مي داد، در دهه هاي 60 و 70 ميلادي قرن حاضر با چالش هاي جدي مواجه گرديد. اين برخوردها با بنيان هاي فكري و اجتماعي مدرنيته اول حاكي از رسوخ عميق لايه هاي معرفتي - اجتماعي در طرح هاي خوشبينانه قرن هجدهم بود. بنيادي ترين مقوله هاي اين جنبش ها كه به دنبال ‹‹ جنبش دانشجويي ›ژ 1968 فرانسه ›› پديد آمد، طرح ‹‹ غيريت ›› و شكست اتوريته انحصاري ‹‹ خرد›› ، ‹‹مرد›› ، ‹‹سفيد›› و ‹‹غرب ›› بود. سخن از درجه صفر فرهنگ كه در واقع تك آوايي غريبان را متجلي مي كرد، فرهنگ هاي به حاشيه رانده شده ، اقليت هاي قومي ، جنسي ، ديني را به صحنه كشاند. ظهور جنبش هاي صلح طلبانه ، جنبش اجتماعي زنان (Feminism) ، جنبش هاي زيست محيطي آزاديخواهانه ، در واقع سياست مدرن را در قالب معماي فرهنگ غربي مطرح كردند . به دنبال اين تحولات ، فرهنگ ها و تمدن هاي بومي نيز فرصت ابراز وجود يافته و با تامل در ميراث فرهنگي خود ، سياست اروپا محور غربي را به چالش گرفتند. به نظر آنتوني گيدنز با وقوع جنبش هاي جديد اجتماعي - فرهنگي مدرنيت در ذات خود معما آميز از كار درآمده است و به نظر مي رسد كه هيچ راهي براي غلبه بر معماي آن وجود ندارد . پرسشهايي روي دست ما مانده اند كه زماني پاسخ به نظر مي آمدند.

آگاهي عمومي به اين پديده ها ، اضطرابهايي را كه بر همگان فشار وارد مي كنند، به بار مي آورد. در واقع جهان با ورود به عصر رسانه ها و شكل گيري جامعه اطلاعاتي دوران جديدي را آغاز كرده و با طرح پروژه هاي ناتمام مدرنيته ، بر غناي آن افزوده است . در ‹‹نظام نوين جهاني ›› در كنار سخن غرب صداي ديگر فرهنگ ها و غير غريبان نيز به گوش مي رسد. احتمالا رساترين واژها اي كه مي تواند موقعيت جديد جهان را با ظهور اصلي ترين دستاورد انقلاب انفورماتيك يعني ابرشاهراه اطلاعاتي (internet ) تبيين كند، مركز زدايي است . خاتمي با آگاهي از شرايط جهان در دهه پاياني قرن بيستم و تحولي كه به دنبال موج انقلاب رسانه اي با گسترش كامپيوترهاي شخصي و پخش سريع انديشه ها و كالاهاي صنعتي و فرهنگي از طريق شبكه جهان گستر و مودم ، به وقوع پيوسته است ، مي گويد : جهاني سازي اقتصاد ، فرهنگ و ارتباطات از سويي و بروز خطر يكسان سازي فرهنگي و زوال پذيري فرهنگ هاي بومي از سوي ديگر، تحقق جريان آزاد اطلاعات در جهان را با مشكل روبه رو ساخته است . اين معضلي است كه از چشم تيزبين روشنفكران غربي نيز پنهان نمانده و عده اي از انديشمندان معاصر جهان در اشاره به چالش هاي معرفتي و اجتماعي كه دامنگير طرح هاي اوليه مدرنيته گرديده ، به روايت نويني از مدرنيته كه عاري از تك آوايي و اروپا محوري است ، روي آورده اند . آلن تورن با توجه به برهم خوردن موازنه پيشين در شرايط فرهنگي - سياسي و اقتصادي كه با رخ نمايي فرهنگ هاي بومي و اقليت هاي مذهبي ، جنسي و صنفي دهه هاي آخر قرن حاضر به وقوع پيوسته و با اشاره به قرائت جياني وايتمو از عصر پست مدرن دوران حاضر را از دوران مدرنيته پيشين متمايز كرده و مي نويسد: ‹‹ به اين سان جهان گرايي كه اهميت محوري براي آن دسته از جنبش هاي اجتماعي قائل بود كه در اروپاي قرن هيجده و نوزده پنداشته مي شد براي همراهي يا ضديت با عقل و ترقي بر پا شده اند ، ناپديد مي شود. بر اين اساس ، جامعه ديگر وحدت و بنابراين هيچ گونه شخصيتي ندارد، ديگر هيچ مقوله اجتماعي و هيچ گفتماني انحصار معنا را در اختيار ندارد. اين به نوعي چند فرهنگ گرايي راه مي برد كه در آثار پست مدرن به خوبي از آن دفاع شده است .››

خاتمي با عنايت به چند آوايي بودن جهان در عصر رسانه ها و شكل گيري جامعه اطلاعاتي ، در تبيين تئوري گفت و گوي فرهنگ ها و تمدن ها ، به درون مايه مقوله گفت و گو اشاره مي كند و با تعبيري هرمنوتيكي از آن كه در برگيرنده دو طرف مكالمه يعني گوينده وشنونده است و با تثبيت و اجراي آن به شكل مفاهمه (فهم پذيري سخنان دو طرف نسبت به هم ) مي گويد: ‹‹ گفت و گوي فرهنگ ها و تمدن ها علاوه بر ‹‹گفتن ›› مستلزم ‹‹شنيدن ›› نيز هست . شنيدن فضليتي است كه بايد آن را كسب كرد. اين فضليت آسان به دست نمي آيد، چون آن ، انسان بايد به نوعي تربيت اخلاقي ، تهذيب نفساني و پرورش عقلي اقدام كند. شنيدن با سكوت كردن فرق مي كند. شنيدن صرفا يك عمل انفعالي نيست . بلكه يك فعاليت است . آن هم فعاليتي كه موجب مي شود شخص شنونده وجود خود را بر جهاني كه گوينده آن را خلق يا كشف مي كند بگشايد. بدون شنيدن حقيقي ، هر گفت و گويي محكوم به شكست است . ›› خاتمي به درستي آگاه است كه : ‹‹ فهميدن نتيجه گفتن و شنيدن است و اين دو (گفتن و شنيدن ) به اضافه ديدن مهمترين فعاليت هاي جسماني ، رواني و روحي انسان را تشكيل مي دهد. آن چه از ديدن حاصل مي شود موجب گسترش دامنه دانايي و همچنين قوام و استواري ‹‹من ›› مي شود.

در حالي كه ما با ‹‹ديگران ›› سخن مي گوييم و از ديگران سخن مي شنويم . ديدن از پايگاه من محقق بينش من هستند. اما گفتن و شنيدن كوششي است دو جانبه و يا چند جانبه براي نزديكتر شدن به حقيقت و دست يافتن به تفاهم . به اين دليل است كه ديالوگ نه نسبتي با شكاكان دارد و نه از آن كساني است كه حقيقت را در چنگ و تصرف خويش مي پندارند، بلكه او چهره زيبا ولي پوشيده خود را به روندگان طريقتي مي نمايد كه سالكان آن ، دست در دست ساير انسانها و همگام ديگر آدميان اين راه را مي پيمايند.›› عبارت گفت و گوي تمدنها و فرهنگ ها تعبير كرد، مبتني بر چنين تعريفي از حقيقت است و اين ، با تعريف معروف حقيقت كه در متون فلسفي از آنها بحث كرده اند تغاير ندارد. گفت و گوي تمدنها مستلزم شنيدن از ساير فرهنگ و تمدنها است و اهميت شنيدن از سايرين اگر بيشتر از گفتن نباشد، قطعا كمترنيست . خاتمي بر پايه اين نگره ، غرب را به خضوع و خشوع در برابر فرهنگ هاي ديگر دعوت مي كند و آنها را براي شنيدن صداي اقليت هايي كه تاكنون مظاهر امپرياليستي دنياي مدرن آنها را عقب رانده است ، آماده مي كند . در واقع خاتمي به نحو احسن و دقيق از فرصت به وجود آمده در ميان غربيان استفاده مي كند و با تكيه بر ابزارهاي اطلاع رساني و بهره گيري از فضايي همگاني كه رسانه هاي جمعي پديد آورده و به بازگويي سخن ايراني كه يكي از صداهاي اقليت در جهان مدرن به شمار مي رود مي پردازد.

پروژه گفت و گوي فرهنگ ها و تمدنها تا جايي گسترش مي يابد كه مهمترين معضلات جامعه بشري و اصلي ترين دغدغه هاي انساني را در آستانه قرن آتي و هزاره سوم در بر مي گيرد.كاوش در تحول رابطه انسان و طبيعت ، دگرديسي در خصوص روابط انساني و تنظيم حقوق مساوي براي زنان و مردان ، مشكل فقر سياره اي ، پرسش از جايگاه اخلاق در سياست جهاني ، نقشي كه هنرمندان در آرايش بهينه چهره جهاني بر عهده دارند و بالاخره ايمان ديني و نقشي كه در متوازن كردن برخوردهاي اخلاقي و اجتماعي ميان انسانها بر پايه رواداري از آن نشات مي گيرد، از توابع شكل گيري اين پديده جهاني در آموزه گفت و گوي تمدنها به شمار مي روند. بر اين اساس خاتمي تاكيد دارد فهم تجويزي و دستوري ‹‹ گفت و گوي فرهنگها و تمدنها ›› موجب ورود به مباحث زنده و مسائل كنوني جهان است .

جديدترين مشكلات جوامع بشر، قديمي ترين دغدغه ها و دلمشغولي هاي او نيز هست . بشر امروز همچون ديروز و پريروز ، تشنه ، محتاج و مشتاق عدالت ، صلح ، آزادي و امنيت است . ‹‹گفت و گوي تمدنها ›› براي تحقق نيازمند صلح است و پس از تحقق گفت و گو موجب استمرار آن مي شود. اين كه مي گويييم براي تحقق گفت و گو نيازمند صلح هستيم ، طبعا معنايي از گفت و گو را مراد مي كنيم كه با مذاكرات سياسي تفاوت دراد و گرنه همه مي دانيم كه چه بسا در طول تاريخ جنگ و مذاكره هم عنان و هم زمان با يكديگر وجود داشته اند .

گفت و گو در اين جا به معني استخدام زبان ديپلماتيم براي جلب منافع سياسي و اقتصادي و غلبه بر دشمن و خلاصه ادامه جنگ ، منتها به زبان ديگر نيست . ‹‹ گفت و گوي تمدنها ›› جز با همدلي ، محبت و كوشش صادقانه براي فهم ديگران و نه غلبه بر آنها ممكن نيست .

منابع

-اميري ، مجتبي ( 1374)نظريه برخورد تمدنها ، تهران ، انتشارات وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران

-خاتمي محمد ( 1377) از دنياي شهر ، تاشهر دنيا ، تهران نشرني

-خاتمي محمد (1377) بيم موج ، تهران ، مؤسسه سيماي جوان

- گيدنز ، آنتوني ،(1377) پيامدهاي مدرنيت ، ترجمه محسن ثلاثي ، تهران ، نشر مركز

/ 1