ما 4 تا اشکال اصلي داريم يعني از 4 موضع و زاويه 4 سؤال طرح مي کنيم 4 مسئله داريم بايد به اين 4 سؤال انديشيد اشکالات ما در اين 4 حوزه است: سوال اول: اين قدرت و ثروت و علم که امروز در اروپاي غربي و آمريکا به خصوص در پنج يا شش کشور انباشته و متمرکز شده. سؤال اول از کجا آوردهايد. آيا اين قدرت و ثروت که الان بخش اعظم قدرت و ثروت در دنيا در پنج يا شش کشور متمرکز شده و در رأسش آمريکا آيا اين علم واقعاً محصول تلاش شرافتمندانه خود شما بوده است؟ چه مقداري از آن محصول تلاش شرافتمندانة خود شماست که آنها گواراتان هر ملّتي تلاش مي کند و به نتيجه اش مي رسد و چه مقدار محصول غصب حقوق ساير بشريت ستم بر آنها استعمار آنها غارت ملّت هاي آسيايي و آفريقايي و آمريکاي لاتين در سيصد سال گذشته است. اولين سؤال ما در اين محاکمه و اين دادگاه خطاب به تمدن کنوني غرب اين است. اين قدرت و ثروت و علم متمرکز را از کجا آورده ايد همة اين ها مال خود شماست آيا محصول تلاش خود شماست يا بخش اعظم آن با خون انسان هاي محروم و منابع زير زميني و رو زميني ساير ملل جهان و بشريت در ظرف اين سيصد چهار صد سال اخير بدست آمده است کجا بوده که شما در اين سيصد سال اخير لشکر کشي نکرده باشيد جنگ راه نينداخته باشيد برده نگرفته باشيد. منابع زير زميني آنها را از نفت و غير نفت غارت نکرده باشيد معلوم است که الان کسي برود به شش هفت تا شهرهاي اصلي که عروس هاي شهرهاي دنيا هستند لذت مي برد اين همه امکانات اين همه زيبايي اين همه تجمل ولي کسي نمي پرسد اين ها را از کجا آورده ايد مگر اروپاي غربي سيصد سال پيش اينطوري بوده سؤال دوم: کجا مصرف مي کنيد. خيلي خوب حالا اين علم و قدرت و ثروت که علايم اصلي يک تمدن شکوفا هستند ما هم حسود و بخيل نيستيم بايد استفاده کنيم وقتي ضعيف تريم بايد شاگردي کنيم و بياموزيم حالا چطوري اين ها را مصرف مي کنيد؟ آيا عليه بشريت يا در خدمت بشريت؟ آيا در خدمت يک اقليت فاسد در غرب و مافياي سرمايه داري صهيونيستي که حاکم است بر غرب و بر جهان يا در خدمت بشريت چطوري مصرف مي کنيد؟ چرا يک اقليت سير و اکثريت گرسنه در جهان؟ و چرا غارت؟ اين سؤال اول، سؤال دوم اينکه حالا اين قدرت و ثروت و تکنولوژي در اختيار شما چرا اينطوري از آن استفاده مي کنيد عليه بشريت چرا بيشترين سرمايه ها و نيروي همين ثروت و قدرت در خدمت مواد مخدر در خدمت مفاسد اخلاقي در خدمت لشکرکشي به کشورهاي ديگر در خدمت تهاجم به اخلاق و انسانيت. چرا اينطوري مصرف مي کنيد. سؤال سوم اينکه چطور مصرف مي کني؟ حالا اينکه در چه مسير و هدفي مصرف مي کني؟ يک بحث است نحوه و چگونگي استفاده. شما که داريد طبيعت را مصرف مي کنيد استثمار مي کنيد و متمتع مي شويد از آن و ما با اين هم ذاتاً مشکلي نداريم چرا مسرفانه چرا زياده روي مي کنيد چرا حد اعتدال را رعايت نمي کنيد در استثمار طبيعت. اين ها همه خصلت هاي سرمايه داري غرب است ديگر چرا اسراف و تبذير چرا صدها برابر نيازهاي حقيقي تان نيازهاي کارشناسي از ولع سرمايه داري و زياده خواهي و تکاثر و آن حرص حيواني. چرا حقوق خود طبيعت و ظرفيت آن را رعايت نمي کنيد چرا به فکر آيندگان نيستيد چرا به فکر محيط زيست نيستيد و اشکال چهارم که به نظر خيلي ها نمي آيد ولي به نظر من از همه مهمتر و زيربنايي تر است اين اشکال بيشتر جنبة کلامي دارد و آن اين است که از جهان و طبيعت استفاده بکنيد و بايد بکنيد بايد آباد کرد و استفاده کرد خداوند منابع زيرزميني را براي استخراج آفريده بايد کار کرد امّا سؤال اين است چرا از جهان و طبيعت تقدس زدايي مي کنيد با اسم اسطوره زدايي. چرا بعد از حذف خدا و طبيعت مي آئيد سراغ طبيعت. مثل حيوانات حتي بدتر از آن ها چرا جهان و طبيعت را نعمت خدا نمي دانيد نه شکر مي گوئيد لفظاً نه شکر مي کنيد قلباً و نه شکر مي کنيد عملاً. مي گفتند در ورايت شکر نعمت استفاده درست از نعمت است الهي شکر به من پول دادي الهي شکر به من دانش دادي الهي شکر به من زيبايي دادي به من نعمت دادي به من آبرو دادي اين ها را بگويي بعد از همة اينها عليه ديگران استفاده بکني اين که شکر نيست. شکر عملي يعني استفادة درست از تمامي نعمت هايي که داري چرا شکر نمي کنيد چرا پشت به خدا سر سفرة طبيعت مي نشينيد. چرا سر سفره طبيعت مي نشينيد امّا بسم الله نمي گوئيد چرا خودتان را مالک حقيقي و ذاتي عالم طبيعت مي دانيد چرا فکر مي کنيد که طبيعت مثل يک فاخته اي است که بايد تملکش کرد و خودتان را مثل يک حيواني مي دانيد که آمده براي تملک عالم. چرا اينطوري با طبيعت و جهان روبرو مي شويد چرا دنيا و طبيعت و امکانات آن را امانت خدا نمي دانيد؟ چرا دنيا و طبيعت را اصيل و مستقل مي بينيد؟ نه مزرعة آخرت و نه سفره اي که خدا پهن کرده براي بشريت. بنابراين ببينيد پروژة تمدن اسلامي در هر چهار مرحله اي که من الان گفتم با تمدن سکولار مشکل دارد اختلاف دارد يک جايي بايد باشد مناظره بکنيم در سطح جهان به علاوه در علوم عقلاني و انساني سر گزاره هاي انسان شناختي يعني سر نحوة توصيفي که از انسان کرديد و در نتيجه توصيه هايي که به انسان مي کنيد در اين علوم سر آنها هم ما با هم مشکل داريم. اين مشکل هم همين هاست که گفتم و به اين معناست که جامعه شناسي و روان شناسي و علوم تربيت، اقتصاد و .... همة اينها سکولار و ديني معني دارد لذا اقتصاد و جامعه شناسي و روان شناسي و علوم تربيتي واقعاً اسلامي و غير اسلامي دارد هم در مبدأش هم در غايتش و هم در بسياري از گزاره هايش اختلاف دارد فرق مي کند با گزاره هاي فيزيک و شيمي و هندسه. اين اشکالات اصلي متفکران الاهي و مسلمان نسبت به غرب است و ميگويند که تمدن غرب چرا مشرکانه و ملحدانه به سراغ طبيعت آمد نه موحدانه و شاکرانه و چرا مسرفانه مي آيد نه عادلانه و معتدل و چرا حق خدا را در طبيعت رعايت نمي کند و حقوق بشريت و حقوق ملت هاي ديگر و آيندگان را و چرا حق خود طبيعت را رعايت نمي کند. اشکال اينجاهاست چرا طبيعت را جامد مي پنداريد و همة پديده ها را معنويت زدايي و بي معنا مي کنيد و سکولاريزم يعني همين ها تمدن سکولار علم سکولار سياست و قدرت سکولار همين است که ويژگي الهي و مقدس کائنات را حذف کنيم همه چيز را دنيايي ببينيم. فقط ماتريال- ماده را فقط ببينيم. شعوري در اين ماده و غايتي در پس اين ماده ديگر نبينيم. اگر شما مي بينيد اين ها اخلاق را ارزش ها را دين و همه چيز را مي گويند نسبي است مشکوک است مسايل شخصي است علتش اين است که ماترياليست است کسي که فقط ماتريال سرش مي شود فقط ماده مي فهمد اين معلوم است که هر چه شما بگوئيد ارزش و دين و اخلاق و .... مي گويد کجاست من که لمس نمي کنم اين ها را لذا مي گويد اين ها من در آوردي است که به سليقة خودت مربوط مي باشد اين که مي گويد حساب دين از سياست و حکومت جداست حساب اخلاق از اقتصاد جداست حساب معنويت از علم جداست. حساب دانش از ارزش جداست ريشه اش همين هاست. تفکيک دانش از ارزش اين ها تفکيک سکولاريستي است ولي تو چيزهايي که مربوط به ماده و ماديات مي شود اين ها اينقدر خشن هستند اصلاً اين ها مي گويند آن چيزي علمي است که از نگاه پوزيتيويستي و تجربي به عنوان يک ماده بشود محاسبه اش کرد والّا علمي نيست عيني و واقعي نيست لذا به آدمهايي که دنبال ارزش و عدالت و اخلاق هستند مي گويند آقا واقع بين باشيد واقع بين باش يعني ارزش و عدالت و... واقعيت نيست اين ها که تو داري شعار مي دهي واقعيت نيست که واقع بين باش يعني همين طبيعت. آقا تا کي منافع ما فداي ايدئولوژيمان بشود اصلاً اين طوري حرف مي زنند مي گويند آقا چرا منافع ملي را فداي ايدئولوژي مي کنيد منافع يعني آنچه مي شود چرتکه انداخت ايدئولوژي مربوط مي شود به اخلاق و عدالت و ارزش ها و عقل و... اين ها که واقعي نيست. اين که مي گويد آقا منافعتان را فداي ايدئولوژي تان نکنيد مي گويند انسانيت انسان به عقيده اش نيست به همين بدنش است هر کس ريخت و شکل آدم را داشت عيني آدم است درست برخلاف انبياء که آمدند که به ما همين را بگويند که آقا شما فکر نکنيد آدم هستيد به همة ما گفتند که شما وقتي به دنيا مي آئيد انسان بالفعل نيستيد همه انسان بالقوه هستيد همة ما حيوان بالفعل هستيم و انسان بالقوه يعني وقتي به دنيا مي آئيم همة ما حيوان هستيم ولي ظرفيت و استعداد انسان شدن داريم فطرت و عقل و تعاليم انبياء و... مي آيد که با تعليم و تربيت کاري کند که ما به کمک خودمان انسان بشويم. اين هم که گفتند انسان اشرف مخلوقات است انسان بالقوه را که نگفتند انسان بالفعل را مي گويند اشرف مخلوقات است والّا انسان بالقوه که حيوان بالفعل است که خيلي از ما اين طور هستيم ما کجا اشرف مخلوقاتيم کي گفته ما از حيوانات جنگل ها و بيابان ها شريف تريم آقا آنها را آفريده اند براي ما کي گفته؟ما را بايد بيافرينند براي آنها. بنابراين مسئله اصلي روشن بشود که اختلاف علم سکولار و علم ديني يا تمدن سکولار و ديني يا تکنولوژي در خدمت اهداف سکولاريستي يا ديني دقيقاً اختلاف و اشکالت کجاست و تو اين تفکر است که کميت زدگي و حس پرستي به وجود مي آيد نتيجه اش اين هاست که عرض مي کنم نتيجه اين کميت زدگي و حس پرستي همين پوزيتيويسم به اصطلاح که در واقع نقطة شروع سکولاريسم معنوي است يا نقطة کانون سکولاريسم معنوي است امروز در دنيا و روح حاکم بر تمدن و فرهنگ غرب است متأسفانه. و نتيجه اش هم اين همه فاصله هاي طبقاتي در دنيا اين همه جنگ و خشونت سلاح هاي شيميائي ميکروبي و هسته اي مواد مخدر فسادهاي اخلاقي. چيزهايي گفتند که فسادهاي اخلاقي سابقاً در دوره هاي قبل هم بوده اين ها اختراع امروز نيست که همة مفاسد اخلاقي هميشه بوده منتهي قبلاً اين ها را مخفي مي کردند يعني آدم ها و ما وقتي فساد مي کرديم يواشکي اين کار را انجام مي داديم بعد هم که علني مي شد حاشا مي کرديم مي گفتيم نه اشتباه کردند من نبودم. ولي اين ها مي آيند وقيح ترين اعمال را علني و روز روشن بالاي سن انجام مي دهند تئوريزش مي کنند روشنفکريش مي کنند و به آن افتخار مي کنند و مي گويند ما اين هستيم. اين است تفاوتش. مثلاً در تاريخ غرب و شرق دنيا هميشه بوده نه خيلي قبل در همين پنجاه شصت سال اخير فرض بفرمائيد بيماري هاي جنسي مثلاً همجنس گرايي يک بيماري و يک جرم و يک فساد بود. گروه هاي مدافع حقوق بشر دارند وکيل دارند وکيل مي فرستند مجلس فراکسيون دارند در پارلمان ملي غرب و اين ها جزء حقوق بشر شناخته مي شود پايان نامه مي نويسند کتابخانه دارند تز مي نويسند کرسي هاي تدريس رسمي دارند در دانشگاه هاي غرب جلسه و ميتينگ مي گذارند يکي از بزرگترين تظاهرات تاريخ آمريکا تظاهرات همين هاست يعني وقتي که اين ها مي آيند در خيابان ها ديگر دولتمردها حساب کار خودشان را مي کنند اينقدر زياد هستند و اينقدر وقيح و رسمي هميشه فساد بود و هميشه مخفي مي کردند الان علني مي کنند و افتخار مي کنند و مي گويند ما اين هستيم. مي گويند آنهايي که ما را قبول ندارند آنها دچار فوبيا هستند آن ها بيمارند مي ترسند رواني هستند تمدن سکولار اين طوري مي کند بشريت را ول کرده است. اين کميت زدگي و حس پرستي نتيجه اس اين هاست اصالت لذت در اخلاق. سود در علوم انساني که معطوف به قدرت و ثروت است اصالت قدرت در سياست اصالت زر و سرمايه و پول در اقتصاد اصالت تجربه در معرفت و علم اصالت من اسمش را مي گذارند اصالت فرد اسمش را مي گذارند «اندي ليزم» ولي واقعيتش «اِگوئيزم» يعني خود محوري خودخواهي خود پرستي من مرکز عالم هستم آنچه که به نفع من باشد و به من لذت بدهد به همان ميزان که به من لذت مي دهد خوب و خير است و من به رسميت مي شناسمش و ارزش است و آن که برخلافش است ضد ارزش است و لذا مي گويند ارزش ها فردي هستند براي اينکه بستگي دارد به لذت فرد بستگي دارد به تجربة او و به سود و لذت او. خود محوري و اصالت فرد حتي در دين حتي ديني که اين ها قبول مي کنند معنويت و اخلاق و... آن ديني را که قبول مي کنند آن دين و معنويت و اخلاقي است که به من خدمت محسوس و لذت تجربي بدهد و لذا شما ببينيد در جامعه شناسي دين يا روان شناسي دين در غرب امروز وقتي بحث اين مي کنند مي گويند اينکه وحي و پيغمبر و خدا و ... همه بيخود است چون اين ها «پوزيتيويستي» نيست که. يک عده اي از آن ها سريع مي گويند که پس چون سود تجربي و محسوس و مادي ندارد پس مزخرف است اين ها مال دوران سنت مي باشد امروز دوران مدرن است يک عده اي از آنها تأمل کردند و گفتند درست است که دينداري و ايمان و معنويت اگر معنويت را در يک کفه ترازو قرار دهيد و دلار را در کفه ديگر دلار مي آيد پائين و آن طرف هواست مي رود بالا ولي يک محاسبه اي کردند و گفتند درست است که حقيقت ندارد و مال دوران سنت و .... است ولي مي تواند يک فايده اي داشته باشد. مگر ملاک ارزش گذاري ما فايده و سود نيست خيلي خوب اين هم يک فايده اي دارد حقيقت ندارد ولي يک فايده اي مي تواند داشته باشد. مثلاً اگر من خيال کنم واقعاً خدايي هست و حساب کتابي هست و بهشت و جهنمي وجود دارد جامعه اي که فکر کند اين ها هست اين جامعه کمتر از ديوار همديگر بالا مي روند کمتر دزدي مي کنند لذا هزينه پليس و زندان و دادگاهش پائين مي آيد پس از اين نظر فايده دارد بنابراين از اين منظر خوب است عيب ندارد باشد. در حوزه روان شناسي دين مي گويند که کسي که خيال مي کند در اين عالم فرشته وجود دارد ملائکه الله هستند و تک تک اعمال ما دارد ثبت مي شود ما در محضر خدائيم و... کساني که اين حرف ها را باور مي کنند کم هستند ولي اگر بالاخره يک کسي باور کرد واقعاً سرش کلاه رفت و باور کرد که در محضر خداست و در اين عالم تقديري هست حساب و کتابي است تو به خودت وا گذاشته نشدي اگر کسي اين ها را باور کرد قبول داريد که يک کمي آرامش پيدا مي کند خوب آرامش يک جور لذت تجربي است خوب تجربة مادي نيست امّا تجربة دروني که هست. لذا عرفان و معنويت و دين و... را به عنوان اينکه ما يک تجربه باطني يک تجربه رواني و شخصي است که يک فوايدي دارد به اين عنوان قبول مي کنند. اين الاهيات سکولار اين طوري شروع مي شود نه اينکه به وحي به عنوان يک مبدأ معرفت و به عنوان يک مبدأ مشروعيت نگاه کنند در حوزة نظر داراي يک معرفت حقيقي داراي يک ما به ازل عيني در عالم و در حوزه عمل منشأ مشروعيت اين را قبول ندارند که دين بيايد حقوق و تکاليف ما را تعيين کند اين ها را قبول ندارند مي گويند دين به حقوق بشر و تکاليف و زندگي و دنيا عدالت و حکومت و... نبايد کاري داشته باشد درست برخلاف قرآن که مي گويد انبياء آمدند براي کمک به بشريت براي اقامه قسط و اجراي عدالت چطور مي شود که انبياء آمده اند و دين آورده اند کمک کنند که عدالت و قسط انجام و اجرا بشود بعد بگوئيد که اين دين با سياست و اقتصاد و... کار ندارد ولي مي خواهد عدالت و قسط اجرا بشود خوب چطوري؟ مگر قسط و عدالت جداي از اقتصاد و سياست است قسط و عدالت يعني همين عدالت سياسي و عدالت اقتصادي و عدالت قضايي و... بنابراين چطور مي شود دين با حقوق بشر و با سياست و اقتصاد بي ربط باشد بله آن ديني که اينها مي گويند که همين بود که عرض کردم بله آن چرا با همه چيز بي ارتباط است فقط کار حشيش و مواد مخدر را انجام مي دهند براي اينکه آرامش بدهد آن هم به آدمهاي ساده لوح و کاريک پليس مخفي را مي کند در جامعه براي اينکه يک مقداري جرم کمتر بشود بنابراين دين را به عنوان يک پليس مخفي اجتماعي يک پليس دروني اجتماعي در حوزة جامعه شناسي و به عنوان يک مخدر و آرام بخش و يک قرص اعصاب قوي در حوزة روان شناسي ديني به همين عنوان فقط به رسميت مي شناسند. مي گويند ما از دين معنويت و اخلاقش را قبول داريم يک حرف هاي شبه عرفاني و ظاهراً عرفاني مي زنند و يک آدم ساده لوح هم باور مي کند و مي گويند آقا اينها عرفا اند چقدر شعر و عرفان مي دانند چطور مي شود که اينها لائيک باشند اينها حواسشان نيست که اين معنويت و اخلاق معنويت و اخلاق و الهيات سکولار است والّا مي گويد ما بخش معرفتي دين را قبول نداريم غرب امروز الان اين را مي گويد. مي گويد ما چيزي به نام عقايد حقه، معارف. جهان بيني که در آن توحيد و معاد و نبوت و... ما اينها را قبول نداريم. دين را نوعي معرفت نمي دانيم حجيّت معرفتي براي آن قائل نيستيم اين دين راستي يک نوع آزادي هاي مشرکانه اي آورده است. پس معارف دين را مي گويند قبول نداريم. ما از اين کلامش را، جزمياتش را مجادله هاي عقيدتي آن را نمي خواهيم آنها را مي گذاريم کنار آن ها مال مدرسه هاست تا اينجا شد اين منهاي عقايد دين منهاي معارفش از آن طرف هم مي گويند دين در حوزة اقتصاد و سياست و حقوق بشر نبايد دخالت کند به همين دليل که گفتم لذا مي گويند آقا احکام دين شريعت دين قوانين دين و به خصوص قوانين اجتماعي دين تو حوزة سياست و اقتصاد و حقوق آن را هم ما قبول نداريم اين هم دين منهاي شريعت پس يکي دين منهاي عقايد و معارفش که آنجا مي گويند عقايد و معارف خيلي مهم نيست اصل اين است که دلت پاک باشد برو حال کن اهل تجربة باطني باش چه فرق مي کند بودايي، مسلمان بتپرست چه فرقي مي کند عقايد را خيلي دخالت ندهيد در اين مسايل براي اينکه اصلاًقبول ندارند اين چيزها را. اسلام و دين منهاي عقايدش و از اين طرف دين منهاي احکام و شريعتش فقه و قوانينش، حالا چي مي ماند از دين تا حالا ديني که سرش رو زدي يعني مباني فکر آن را گفتي اين حرف ها چيست؟ جزميات است اصلاً هر کس هر تفسيري کرد، کرد هر قرائتي مي خواهي بکني، بکن همة قرائت ها درست است اصلاً معارف ديني نسبي اند ما هيچ عقيده اي که قطعي و ضروري و ثابت و محکمات اسلام باشد ما نداريم از اين طرف هم مي گويند احکام و قوانين اجتماعي و فقه و حکومت ديني را قبول نداريم ما از دين اخلاق اجتماعي و معنويت فردي آن را قبول داريم. اصل دين هم معنويت و اخلاقش است ما مي گوئيم که آقا مگر معنويت و اخلاق اسلام از معارف و عقايدش جداست و از قوانين و احکامش جداست اصلاً اين ها سه ضلع يک مثلث هستند اين ها روي هم سوار شده اند آن عرفان و معنويتي اخلاقي که اسلام مي گويد بدون آن معارف و عقايدش يعني بدون توحيد و جهان بيني و معادش اصلاً بدرد نمي خورد اثبات نمي شود اصلاً مباني تئوريک آن همانهايي است که شما مي گوئيد مشکوک است نسبي است خيلي هم لازم نيست و قوانين اجتماعي و اقتصادي و سياسي آن هم به عرفان و اخلاق و معنويتش مربوط است اصلاً قوانين اجتماعي و احکام اسلام مي دانيد و براي چه آمده است آمده است که همان معنويت و اخلاق را نهادينه کند يعني به آن تحقق عيني بدهد. اگر شريعت و احکام ديني نباشد ارزش ها در حد شعار و سخنراني و... باقي مي ماند مگر همين الان بوش و شارون در سخنراني هايشان حرف هاي اخلاقي نمي زنند. اگر کسي گفت من اخلاق و معنويت را قبول دارم بدون توحيد و عقايد الهي، وحي را قبول ندارم ولي اخلاق و معنويت را قبول ندارم و بدون قوانين ديني يعني بدون واجب و حرامش اگر کسي اين را گفت بدانيد که مي خواهد کلاه شما را بردارد و کلاه بشريت را اين طوري برداشته اند براي اينکه تو مي تواني بگويي من معنوي ام اخلاقي هستم طرفدار حقوق بشرم بدون اينکه سيستم حقوق بشري که انبياء و دين آورده با همه قوانين و حقوق و فقهش آن را قبول ندارم اگر تو واقعاً معنوي هستي چرا به احکام انبياء عمل نمي کني اگر تو حقيقتاً موجود اخلاقي هستي چرا به اين احکام عمل نمي کني؟ تو چطور مي تواني واقعاً اخلاقي و معنوي باشي بدون اينکه معارف دين را قبول کرده باشي؟ چون در معارف دين داريم که ماوراي عالم طبيعت عالمي هست. بنابراين شما معنوي باشيد اهل تجربة الهي باشيد بعد تو مي گويي که آن بخشي را که مي گوئيد ماوراي عالم طبيعت عالمي هست قيامت و آخرتي هست را قبول ندارم اين ها جزميات است مال دوران سنت است خرافاتي بوده است در جزيره العرب يک عده اي به عده اي گفتند يک عده آدم هاي ساده هم باور کردند آنها را من قبول ندارم امّا اين تکه را که مي گوئيد معنوي باش من قبول دارم يعني چه؟ اصلاً اين معنوي باش نتيجه اي است که روي آن مبنا بنا شده بود چطور تو مي گويي زير بنا را قبول ندارم امّا خود بنا را قبول داري؟ مثل اينکه من مي گويم سيم اين ميکروفون را قطع مي کنم امّا ميکروفنش باشد خوب به چه درد مي خورد ميکروفن بدون سيم و ارتباطش. اين نتيجه اش اين است که مي گويند ما از دين عقايد و احکامش را قبول نداريم اين حرف ها قشري ارتجاعي است مال دوران قديم بوده اين ها جزء ذات دين نيست همينطوري به دين بسته شده بشري است لذا دورانش گذشته امّا اخلاق و معنويتش را قبول داريم اين را بدانيد که اخلاق اجتماعي و معنويت فردي که انبياء آوردند نيست اين چيست؟ اين همان اخلاق و معنويت سکولار است اخلاقي که به درد آرام بخشي به فرد مثل يک قرص مسکن مثل يک LSD و ماري جوانا مثل هروئين، کارکرد اينها را دارد و در حوزة اجتماع هم کارکرد يک پليس مخفي را. يعني جامعه اي که به اخلاق ديني معتقد باشند دروغ کمتر بگويند غيبت کمتر بکنند دزدي کمتر بکنند ربا کمتر بخورند اين جامعه کلاً مخارجش پائين مي آيد راحت تر مي شود اداره اش کرد توي آن خشونت و... کمتر مي شود. راست هم مي گويند منتهي اين ها جزء فوايد معنويت و اخلاق ديني است نه اينکه معنويت و اخلاق همين هاست در واقع معنويت و اخلاقي را مي خواهند که فقط به درد دنيا مي خورد در آن رشد انسان و تکامل الي الله معني ندارد اين حواستان باشد بعضي ها مي گويند اخلاق سکولار يعني چه؟ معنويت سکولار يعني چه؟ مگر مي شود؟ بله مي شود شده الهيات سکولار وجود دارد اينها از نقاط اختلافات بسيار اساسي ماست با آن چيزي که ما به عنوان تمدن غرب از آن ياد مي کنيم. دعوا با تکنولوژي غرب و هواپيما نداريم آقا ما بايد برويم سوار الاغ بشويم و براي اينکه ثابت کنيم خيلي عاقل نيستيم سوار الاغ مي شويم ديگر خيلي مذهبي مي شود. اين حرف ها نيست؟ اختلاف بدانيد کجاست؟ از کجا شروع مي شود و به کجا ختم مي گردد؟ والّا ابزار که خيلي مهم نيست اين فردگرايي و من محوري در حوزة دين چطوري معنا مي شود اين حرف هايي که من مي گويم گفته شده نوشته و ترجمه شده در دانشگاههايشان دارد تدريس مي شود تو مطبوعات تو کتابها در بازار نشر فراوان است. چند صد کتاب در اين زمينه ترجمه شده و دارد آموزش داده مي شود استاد به دانشجو مي گويد بايد در پايان نامه ات به اين منابع ارجاع بدهي اين معنويت و اصالت فرد و من حتي در دين داري نتيجه اش چيست؟ ادامه دارد... منبع: باشگاه انديشه 14/10/85