تاریخ غربگرایی را درست‌ بخوانیم‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ غربگرایی را درست‌ بخوانیم‌ - نسخه متنی

فارو اوزارسلان‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريــخ غربگرايــى را درســت بخوانيــم

نويسنده : فارو اوزارسلان

جنگ هاى صليبى و تأثير تفكر اسلامى در غرب

تركان و اعراب و يا به عبارت ديگر شرق كه در تكوين تفكر و نظام انديشه غرب آنچنان مؤثر بوده اند،چرا بعداً به سير قهقرايى افتادند؟ (دنياى اسلام ) آثار مربوط به تفكر يونان قديم را ترجمه مى كرد وفلسفه در همان ادوار اوليه از طريق علم كلام وارد تفكر اسلامى شده بود.

اروپاييان كه براى رهايى بيت المقدس از دست مسلمانان به جنگ هاى صليبى متوسل شده و دريافته بودند كه دنياى اسلام تا چه حد از آنان جلوتر است دنبال علت مى گشتند.جنگ هاى صليبى سبب شد كه ميان تمدن هاى شرق و غرب ، رابطه فرهنگى ايجاد گردد. در غرب دشمنى با مسلمانان تأثيرش را از دست داد و غرب ، شرق و انديشه اش را از نزديك تعقيب كرد.

فلسفه اسلامى به سرعت در مدارس يهودى و مسيحى رخنه كرد. در جريان قرن سيزدهم و نيمه قرن چهاردهم آثار ابن سينا، ابن رشد، الكندى و فارابى ترجمه شدند. امپراتور فريدريش دوم اشاره كرد كه مفتون تمدن اسلامى است و دانته در بخش جهنم «كمدى الهى » خود از ابن سينا و ابن رشد به عنوان مبرزترين نوابغ دنياى باستان ياد كرد.

راجر بيكن ، يكى از بزرگ ترين انديشمندان دوره رنسانس به تمجيد از ابن رشد پرداخت .فلسفه ابن سينا و ابن رشد تا قرن شانزدهم در ايتالياى شمالى مناقشات و مباحثات بزرگى را سبب شد. ريموند لول در سال 1311 به منظور نابود ساختن اسلام و ممانعت از تأثيرات ابن رشد از مجلس روحانيون خواست تا تدابيرى اتخاذ كند.

غرب مسيحى انديشه عقلانى و علمى را از شرق گرفت و مسيحيت با اينكه به اعتبار جوهر وماهيتش روح عرفانى دارد، بعداً به ايجاد تمدنى عقل گرا و طبيعت گرا توفيق يافت . چراغى كه در دست ابن سينا و ابن رشد بود همه غرب را روشن ساخت . مى توان گفت كه اگر ابن سينايى نبود هرگزارسطويى هاى يهودى تشكل نمى يافتند. اگر آثار ابن سينا و ابن رشد به زبان لاتينى برگردانده نمى شدند واروپا آنها را نمى شناخت ، مدرس گرايى مسيحى سنت توماس امكان عمل پيدا نمى كرد. رنان معتقداست كه آلبرت بزرگ از ابن سينا و سنت توماس از ابن رشد الهام گرفته اند. اين دو انديشمند مسيحى به همان اندازه كه از اين دو دانشمند اسلامى تقليد كرده اند به انتقاد از آنان نيز پرداخته اند.همان گونه كه فلاسفه اسلامى به ترجمه آثار ارسطو اكتفا نمى كردند و براى تفهيم هر چه بيشتر يك اثربه تهيه شرح ، مدخل و غيره مى پرداختند، علماى غربى نيز عكس اين عمل را انجام مى دادند.

به طور خلاصه مى توان گفت كه غرب مسيحى ، ارسطو را از طريق انديشمندان اسلامى شناخت وانديشه ورزان غربى در طول اعصار و قرون از سوى آثار شرقى احاطه گشتند.

غرب مسيحى به آسانى نتوانست وارد انديشه علمى عقل گرا بشود. وقتى كوپرنيك ، دانشمندلهستانى اعلام كرد كه سيارگان دور خورشيد مى گردند، كليسا كه اين سخن را مخالف با كتاب مقدس مى ديد دخالت كرد و تعدادى را كه موافق اين ديدگاه بودند، به دستور دادگاه تفتيش عقايد سوزانيد وكشت . زمانى كه گاليله رياضيدان و منجم مشهور همين مسأله را عنوان كرد، با هجوم كليسا مواجه شد.وى در مقابل اين تعرض ، از ديدگاه خود دفاع كرد و گفت :

«انحيل به ما ياد مى دهد كه چگونه مى توانيم به بهشت برويم ، نه اينكه دنيا چگونه مى گردد. به علاوه خدا خالق دين و طبيعت است . ميان دو چيزى كه از يك منبع مى آيد تناقض و تنافرى نمى تواند وجود داشته باشد...»

اين سخن كليسا را قانع نكرد و گاليله كه در آن موقع بيمار و هفتاد ساله بود، به دادگاه تفتيش عقايدرفت . دادگاه سه روز طول كشيد و گاليله مجبور شد اعترافنامه اى بخواند كه در آن به خطاى خود اقرار واظهار ندامت كرده بود. دانشمند سالخورده پس از اين اعترافنامه به حبس ابد محكوم گرديد. وى دردادگاه ضمن اينكه از جاى خود برمى خاست چنين زمزمه كرد: E Pur Si Mouve (ولى دنيامى گردد).

همان گونه كه مشاهده شد در اروپاى قرون وسطى كليسا روند ورود به انديشه علمى عقل گرا را به حالتى دردآور درآورده بود.

اقدامات عليه كليسا و دين

در اثر اقدامات ناسازگار و ستيزه جويانه پاپ و رفتارى كه در مقابل انديشه علمى اتخاذ مى كرد،قدرت كليسا به لرزه افتاد. در اواخر قرن چهاردهم انتقاد از پاپ و كليسا شدت يافت و در قرن شانزدهم اعلام شد كه پاپ از موقعيت و وظيفه دينى خود تجاوز كرده است . در همين اوان يزدان شناس مسيحى لوتر، انتقادات خود را عليه كليسا در بيانيه 95 ماده اى جمع آورى كرد و در تاريخ 31 سپتامبر 1517 ميان مردم پخش كرد؛ بدين طريق دروازه بازسازى مذهب پروتستان و لاييسم باز شد. او اعتقاد داشت كه قدرت دين نه در دست پاپ ، كه در كتاب مقدس است . به نظر وى هر مسيحى مؤمن حق داشت كتاب مقدس را بخواند، بفهمد و تفسير كند.

به همين جهت براى اينكه مسيحيان بتوانند كتاب مقدس را بفهمند به ترجمه آن به زبان آلمانى (بدون دخالت كليسا) متوسل شد و خاطرنشان كرد كه ترجمه به ساير زبان ها نيز بايد انجام گيرد. اوهمچنين پيشنهاد كرد كه مسيحيان عبادت هاى خود را نه به زبان لاتينى (كه چيزى از آن نمى فهمند)، كه به زبان خود بايد انجام بدهند. وى ض من اشاره به عدم ضرورت و لزوم صنف رهبان اظهار داشت كه هرمسيحى بايد به نوبه خود يك فرد دينى باشد و در ارتباط با خدا، صنف رهبان را از ميدان بدر كند.

جان كالون در فرانسه ، اولريخ زوينگيل در سوئيس ، و جان كنوكس در اسكاتلند اين تفكر را دركشورهاى خود شايع كردند.

غرب از طريق عثمانى در شرق دخالت كرد

وقتى چنين حوادثى در غرب اتفاق مى افتاد، عثمانى كه به عنوان نماينده شرق ديده مى شد از حس خودفزون بينى ـ اگرچه دير هم شده بود ـ بيدار مى گشت .

قرارداد كارلوفچه (1699) نقطه عطفى در تاريخ عثمانى است . اين قرارداد سبب شد كه هم حاكميت عثمانى در اروپا به پايان رسيد و هم عثمانى قدم در مسير قهقرا گذاشت . اين قرارداد را مى توان سندى خواند كه براساس آن نقش هاى شرق و غرب جاى خود را عوض كردند.

به جاى عثمانى كه به سياست جهانى جهت مى داد، دولتى نشست كه مى خواست از ارتباط بادولت هاى اروپايى چيزى به دست بياورد. دولتمردان عثمانى كه متوجه شده بودند دولت متعفن شده است ، دنبال چاره مى گشتند.

در كنار پاره اى اصلاحات مالى ، در زمينه نظامى (بويژه دريادارى ) نيز اقدامات اصلاحى شروع شده بود. ارتش عثمانى افزون بر اينكه نمى توانست در مقابل غرب قد علم كند، قادر نبود اميران و فرماندهان خود را نيز تحت حاكميت خود داشته باشد. مردم از فقر و ماليات هاى سنگين به تنگ آمده بودند وقيام ها پشت سر هم صورت مى گرفت . در صورتى كه اروپا برخلاف عثمانى به سرعت گسترش و توسعه مى يافت و موازنه عليه عثمانى مى چرخيد. به جهت كشف آمريكا و توسعه بازرگانى درياى آزاد،حاكميت عثمانى در مديترانه اهميت خود را از دست داد. عثمانى چگونه مى توانست از اين وضع نجات يابد و چگونه مى توانست در سياست اروپا و جهان تأثير بگُذارد؟

علت عدم پيشرفت دولت را مى توان از رساله هاى كوچى بيگ كه ابتدا به مراد چهارم و سپس به سلطان ابراهيم تقديم كرده بود مشاهده كرد. وى نوشته بود كه عثمانى از زمان سلطان سليمان قانونى به بعد پاى در ضعف گذاشت ، ولى چون ساختار دولت قوى بود، چنين وضعى پيش نيامد؛ و سى سال پس از درگذشت اين سلطان (1566) ضعف و ناتوانى خود را در دوره سلطان مراد دوم نشان داد.

محمد چلبى (ييرمى سكيز) كه اروپا را از نزديك زيرنظر داشت ، نخستين كسى بود كه راه هاى نجات را طى گزارشى به دولت تسليم كرد (بسيارى از نويسندگان معتقدند كه تاريخ غرب گرايى در تركيه با محمد چلبى آغاز مى شود). وى نخستين سفيرى بود كه از سوى دولت عثمانى به فرانسه فرستاده شد(1721). او كه كاخ ها، كليساها، كارگاه هاى رسمى ، رصدخانه ، باغ وحش پاريس را گشته بود به تدوين سفارتنامه مشهورى دست زد. و گزارش خود را تسليم سلطان احمد سوم و داماد ابراهيم پاشا(نوشهيرلى ) كرد.

استانبول براى اينكه به شكل شهرهاى اروپايى درآيد، با كاخ هاى سلاطين ، خانه هاى وزيران ،مساجد و چشمه ها تزيين شد. اغلب ساختمان ها به خاطر خوشگذرانى و تفريح به كار گرفته مى شدند وفعاليت هاى عمرانى در سطح كشور گسترده نمى شد.

در دوره احمد سوم (1730ـ1703) آموزش نظاميان براساس اصول اروپايى آغاز شد. چاپخانه اى كه بتواند آثار علمى تركى را به چاپ برساند به همت محمد چلبى و پسرش سعيد محمد افندى كه پاريس را گشته بود احداث گشت . دولت عثمانى در اين دوره (عصر لاله ) از نقطه نظر تفريح و خوشگذرانى جلب توجه مى كرد. اقداماتى كه در اين دوره انجام مى گرفت همه مقدمه ورود دولت به غرب گرايى بود.

شكست دولت عثمانى در جنگ هايى كه صورت گرفت حقيقتى را آشكار كرد: غرب از هر جهت برعثمانى تفوق يافته بود. دولت عثمانى اگر مى خواست موجوديت سياسى خود را حفظ كند، مجبور بودعقب ماندگى خود را جبران كند و به پاى غرب برسد. بدين سبب جز قبول نوآورى هايى كه در غرب صورت مى گرفت چاره اى باقى نمى ماند. ولى به جهت اينكه دين غرب مسيحى بود، مكتب ها واجاقهاى «قاپى قولى » ضمن مخالفت مشكلاتى فراهم مى آوردند.

ارتش نظام جديد كه در اين دوره تأسيس يافته و افرادش براساس نظام آموزش غرب تربيت يافته بوددر عكّا بر ناپلئون بناپارت غلبه كرد و در نتيجه بر كينه و نفرت ينى چرى ها افزوده شد. زيرا اجاقينى چرى فهميده بود كه با تأسيس اين ارتش موجوديتش به مخاطره خواهد افتاد.

سلطان سليم سوم علاوه بر تقويت ارتش درخصوص مسايل ادارى و اقتصادى نيز به نوآورى هايى دست زد؛ و براى اينكه به صورتى پيوسته از اوضاع اروپا مطلع گردد، سفيران دايمى به لندن ، پاريس ،وين و برلين اعزام كرد. وقتى سلطان سليم سوم از ارتش نظام جديد براى سركوبى مصطفى كاباكچى به خاطر جلوگيرى از برادركشى استفاده نكرد، نقطه پايان بر اقتدار خود نيز گذاشت .

براى اينكه نشان بدهيم نوآورى هايى كه در اين دوره صورت مى گرفتند سطحى و عارى از عمق بودند به ذكر دو نمونه مى پردازيم :

مهندس سيد مصطفى افندى كه در دوره سليم سوم مى زيست چنين مى نويسد:

«ملت براى اولين بار درس مى خواند. جهالت ما را از پاى انداخت و بسيار مورد انتقاد قرار گرفتيم . به ماحمله كردند كه اين افراد خطوطى روى كاغذ مى كشند... آيا با پرگار جنگ خواهيم كرد؟...»

حادثه محمود سرّى افندى كه در دوره محمود دوم زندگى مى كرد برداشت علماى دينى آن روز را ازعلم به خوبى نشان مى دهد. او در خانه كوچكى واقع در تنگه بسفر مى زيست و همه امكاناتى را كه پادشاه مى خواست براى وى بدهد رد مى كرد و مى خواست با كتاب هايى كه در طول زندگى جمع كرده ،خوانده و نوشته بود زندگى كند. وى وقتى بيمار مى شود و احساس مى كند كه مرگش نزديك است ازپادشاه مى خواهد گنجينه اى را كه در طول حياتش جمع كرده به كاخ سلطنتى منتقل گردد. محمود دوم درخواست او را قبول مى كند، ولى به عهدش وفا نمى كند. زيرا شيخ الاسلام مى خواست كتاب هاى اين مرد غريب را مورد بررسى قرار بدهد. بالاخره بررسى صورت مى گيرد و تصميم زير اتخاذ مى گردد:

«كتاب هاى مرحوم محمود سرى افندى مورد بررسى قرار گرفت . به جهت اينكه در ميان اين كتاب هاآثارى در هندسه ، جبر، فيزيك ، شيمى ، نجوم ، زمين شناسى ، پزشكى و فلسفه وجود دارد كه فقط كفار به خواندن آن مجاز هستند، همه بايد سوزانده شوند...»؛ و كتابخانه سوزانده مى شود.

محمود دوم نوآورى هايى را كه سليم سوم درخصوص ارتش انجام داده بود دنبال كرد و مجدداًامنيت دولت را در استانبول تأمين كرد. اصول جديد آموزشى براى اجاق ينى چرى وضع نمود و به جاى ارتش نظام جديد، اجاق جديدى با عنوان «سگبان جديد» احداث كرد. با اينكه ينى چرى ها بلافاصله دست به عصيان زدند، طولى نكشيد كه مغلوب شدند و در نتيجه در سال 1826 اجاق ينى چرى بسته شد و به جايش ارتش جديدى به نام «عساكر منصوره محمديه » احداث گرديد. دانشجويان براى آموزش نظامى به غرب اعزام گشتند و افسران غربى به كشور فرا خوانده شدند. محمود دوم براى اينكه بتواندنظام دولتش را با نظام غرب هماهنگ سازد به اصلاحاتى دست زد. به تهيه آمار جمعيت فرمان داد؛نخستين روزنامه رسمى را با عنوان «تقويم وقايع » منتشر ساخت ؛ شلوار به طرز اروپايى پوشيد؛ ريشش را كوتاه كرد؛ دستور داد عكسش بر ديوار ادارات دولتى نصب گردد؛ براى احداث مؤسسات آموزشى متناسب با غرب همت گماشت ؛ آموزش ابتدايى را مجانى كرد؛ مدارس رشديه ، حربيه و طبيه تأسيس نمود؛ و دستورات لازم براى ترجمه آثار بيگانه به زبان تركى صادر كرد.

بعضى از تلاش هاى اصلاح طلبانه سلطان محمود دوم نظير اجبار استفاده از فس به جاى عمامه بالكل شكلى بود و نوعى تقليد شكلى از غرب به حساب مى آمد.

باز در همين دوره بود كه وزارتخانه هاى داخليه (كشور)، خارجيه (امورخارجه ) و ماليه (دارايى )تأسيس شدند. اطاق ترجمه كه به جهت افزايش روابط سياسى با اروپا احداث گشته بود در مدتى كوتاه به صورت مؤسسه اى درآمد كه در آن دولتمردان و روشنفكران تربيت مى شدند. عالى پاشا، فؤاد پاشا،احمد وفيق پاشا، رشيد پاشا و نامق كمال از افرادى بودند كه در اين مؤسسه تربيت يافتند.

غرب به سياست عثمانى جهت مى دهد

در نتيجه فشارهاى سياسى و نظامى كه در اين دوره از سوى اروپا بر دولت عثمانى اعمال مى شد،مؤسساتى احداث گشتند كه در روند غرب گرايى نقش آفرين بودند.

محمود دوم كه از سوى ملت عنوان «پادشاه كافر» كسب كرده بود با اقداماتى كه انجام داد طلايه دارى حركت غرب گرايى را به عهده گرفت . اصولاً غرب گرايى را نه به عنوان دليل فروپاشى ، كه به عنوان تلاش جهت جلوگيرى از فروپاشى بايد تلقى كرد. انتظار مى رفت فرمان تنظيمات و اقداماتى كه متعاقب صدوراين فرمان صورت گرفت دولت عثمانى را از ورطه بن بستى كه در آن فرو افتاده بود نجات بدهد. اين فرمان را بايد به عنوان سند اقدامات دولت عثمانى ارزيابى كرد كه موجوديتش را در بطن تعادل قدرت هاى اروپا جستجو مى كرد.

فرمان تنظيمات بدين جهت از ساير فرمان ها متمايز است كه روى كاغذ باقى نماند؛ به علاوه كليدهمه اقدامات نوگرايى در عثمانى و جمهوريت تركيه بوده و نشانه اش هنوز نيز باقى است . در اين دوره براى جلوگيرى از سوءاستفاده هاى محلى ، اخذ ماليات حالتى متمركز يافت ؛ دادگاه مجلس تمييز كه كيفيت مشابهى با قوه قضاييه داشت شروع به كار كرد؛ مجلس با اينكه نمايندگى اداره كنندگان (نه اداره شوندگان ) را برعهده داشت ، تا حدودى مردم سالارانه كار كرد؛ دستور جلسه قبلاً به اداره نمايندگان مى رسيد؛ اگر نماينده اى مى خواست صحبت كند، وقت مى گرفت ، نقطه نظرهايش را آزادانه و بدون محدوديت بر زبان مى آورد و به خاطر صحبتى كه كرده بود مسئول شناخته نمى شد. صحبت ها ثبت مى شد و تصميمات با اكثريت آراء اتخاذ مى گرديد.

نمايندگان انتصابى بودند. اگر بر تعداد نمايندگان افزوده مى شد، غيرمسلمانان نيز وارد مجلس مى شدند؛ اعضا از ميان دولتمردان ، علما و نظاميان ، به پيشنهاد صدراعظم و تأييد سلطان معين مى گشتند.

به هنگام وضع قانون ، منابع داخلى و خارجى مورد توجه قرار مى گرفت . قانون نامه تجارت نخستين قانونى بود كه از قوانين تجارى اروپا ترجمه شد (1850). روشنفكرانى چون ضياء پاشا، نامق كمال وعلى سعاوى ، با اقتباس قوانينى كه بر قدرت الهى استناد نمى كردند به شدت مخالفت مى ورزيدند.

دادگاه هاى نظامى كه در دهه 1860 احداث شدند، نهادهايى بودند كه به شكل محاكم اروپايى كارمى كردند و حوزه عملشان در مقابل محاكم شرعى پيوسته گسترده مى شد.

تنظيمات ، اختيارات سلطان را محدود كرد و حيات و امنيت مالى رجال دولت را تحت تضمين درآورد. قانون مقرر مى داشت كه هيچ كس را نبايد بدون حكم دادگاه به كيفر رسانيد و مال و ملكش رامصادره كرد.

با اينكه دولتمردان تنظيمات عروسك غرب نبودند، در اداره دولت از تأثير سفيران فرانسه ،انگلستان ، آلمان ، روسيه و اتريش در امان نمى ماندند.

فرمان تنظيمات برابرى مسلمانان و غيرمسلمانان را در هر زمينه تصويب كرد و بر تفرقه هاى متكى براختلافات دينى خاتمه داد. اين برداشت و ذهنيت ، نظام لاييسم را وارد نظام سنتى عثمانى كرد و نقطه عطفى به وجود آورد، در نتيجه مدل متداول در روابط دين و دولت از ريشه عوض شد.

در فرمان تنظيمات آمده بود كه پس از اين ميان مسلمانان و غيرمسلمانان فرق و تفاوتى گذارده نخواهد شد. در دعايى كه پس از صدور اين فرمان خوانده شد، على افندى از اعضاى معارف دستش رابه دعا باز كرد و چنين گفت : «اى خداوند محول الاحوال ، حال ما را به بهترين احوال بگردان ؛ به امت محمدى مرحمت كن و در پناهت نگهدار.» كشيشانى كه در قرائت فرمان حضور داشتند عصبانى شدندو سرعسكر رشدى پاشا به آنانى كه در كنارش بودند گفت : «كسى كه تا ساعت نه شب مى نشيند و گزارش مفصلى مى نويسد و پس از فراغت از نوشتن براى خشك كردن نوشته اش اشتباهاً مركب روى آن مى ريزد، چقدر از اينكه زحمتش به هدر رفته است آزرده مى شود، دعا خواندن پس از اين فرمان نيزچنين شد.» فرمان ، اعلام برابرى مسلمان و غيرمسلمان بود؛ ولى علماى دينى با دعايى كه خواندندنشان دادند كه از مفهوم آنچه كه صورت گرفته است بى اطلاعند.

وقتى كه اروپا در دهه 1820 بااستفاده از كشتى هاى بخار، هزينه حمل و نقل دريايى را كاهش داده ودر پى فرصتى مى گشت تا به فروش توليدات و محصولات خود موفق شود، دولت عثمانى كه متعاقب جنگ كريمه (1854) با بحران مالى مواجه شده بود، نخستين قرارداد اخذ وام را امضا كرد. اين قرارداد راقراردادهاى ديگر تعقيب كردند و دولت در باتلاق وام در مفهوم كامل كلمه فرو افتاد.

دولت عثمانى بيست و يك سال پس از نخستين وام در حالتى قرار گرفت كه حتى نتوانست بهره وام هاى دريافتى را نيز پرداخت كند. وقتى جنگ روسيه ـ عثمانى رخداد، مذاكراتى صورت گرفت وبالاخره در سال 1881 نهاد «ديون عموميه » تأسيس گرديد. اين نهاد در كوتاه مدت چنان گسترش يافت كه ثلث درآمد دولت را تحت كنترل خود درآورد.

روشنفكر عثمانى كه غرب را بازجويانه بررسى مى كرد، فهميد كه در پشت غناى اقتصاد اروپا، فردى قرار دارد كه همه حقوق اصليش تحت تضمين قرار گرفته است و در ثروت ملّى سهمى دارد.

در اين ميان روشنفكرانى نيز بودند كه اعتقاد داشتند رشد اقتصادى به تحول اجتماعى وابسته است .

در قرن نوزدهم تغييرات ريشه دار صورت گرفت . دنياى اسلام به سرعت در پنجه استعمار افتاد و به جز ايران ، عثمانى و مغرب ، كشور مستقل اسلامى باقى نماند.

انديشه و تفكر اصيل اسلامى منجمد شده بود. روزبروز بر تعداد مراسم دينى افزوده مى شد و حوزه تقدس گسترش مى يافت و تفاسير عرفانى به ذهنيت اسلامى مردم جهت مى دادند. اسلام با عرف وعادات ، سنت ها، مناقب اولياء و رفتارهاى مخالف با جوهر دين شكل مى گرفت . در مقابل ، شرقشناسى كه در غرب گسترش فوقالعاده اى يافته بود درخصوص همه جوانب اسلام به تحقيقات اساسى دست مى زد و اطلاعات و انتقادات شرقشناسان در ارتباط با اسلام ، دنياى اسلام را به حيرت مى انداخت .غرب دين ، تاريخ و شخصيت هاى تاريخى ما را بيشتر از خود ما مى شناسد.

تولد و تأثيرات اثبات گرايى

اثبات گرايى كه معتقد است دوران همه اديان سپرى شده و به زباله دانى تاريخ پيوسته است ، در غرب حاكميت دارد. اثبات گرايى عقل انسان را به عنوان تنها مقياس و معيار معرفى مى كند و حوزه عمل دين را پيوسته تنگ تر مى سازد. منبعى كه دين ، انسان ها را از آن مى ترساند مواردى است كه انسان قادر به درك و فهمش نيست . اين موارد و مفاهيم كه ويژگى مذهبى و مافوقالطبيعه دارند، به جهت اينكه قابل مشاهده و تجربه نيستند نمى توانند در حوزه علم قرار گيرند. حقيقتى وجود ندارد كه نتوان با تمسك به علم بدان دست يافت . اصولاً مسيحيت كه پرونده قطورى دارد موجبات اجتماعى ـ كه منجر بدين نگرش مى شوند ـ را بيش از حد در احتوا دارد.

دولت عثمانى كه مى خواست با حركت هاى نوگرايى ، دوره مذهبى را پشت سر بگذارد، نخستين اشاره در گذر به دوره اثبات گرايى را توسط سلاطين ، پاشاهان و روشنفكران آغاز كرد.

آراء و نظريه هاى مهم انقلاب فرانسه و عصر روشنگرى از طريق تراجمى كه متعاقب تنظيمات ازمنابع غربى صورت مى گرفت به صورت شعار به زبان روشنفكران ترك افتاد. استنباط روشنفكر نوگراى عثمانى از «حريت » آزادمنشى و از «ترقى » غرب گرايى بود. از نشريه «مشورت » كه از سوى تركان جوان در پاريس منتشر مى شد، عبارت اثبات گرا به شكل «اتحاد و ترقى » ترجمه گرديد و به عنوان اسم يك سازمان سياسى به كار گرفته شد. نوگرايى ، غرب گرايى ، تمدن معاصر، سطح تمدن معاصر، ترقى ، ارتجاع و مرتجع (مخالفت با نوگرايى ها و جانبدارى از نظام كهنه )، به صورت واژه هايى درآمدند كه روشنفكرنوگرا به كار مى برد.

مجله «اجتهاد» كه پيش از مشروطيت از سوى عبدالله جودت در مصر انتشار مى يافت بيست و هشت سال تمام از غرب گرايى جانبدارى كرد.

روشنفكر تنظيمات وقتى مى انديشيد كه چگونه كشورش را به سطح تمدن خواهد رسانيد، بدون اينكه خود احساس كند لباس اثبات گرا بر تن مى كرد. از ميان اين روشنفكران مدحت پاشا، رضا توفيق ،احمدرضا، بشير فؤاد و بهاء توفيق نخستين روشنفكرانى بودند كه شعورشان پيچ خورده بود. احمدرضادر نوشته هايش همانند ارنست رنان فروپاشى تمدن شرق را به اسلام مى بست و بشير فؤاد به عنوان نخستين اثبات گرا و طبيعت گرا قد علم مى كرد.

خليفه (سلطان )، غرب گرا، غلام ، برده (برده سلطان ) و روشنفكر، بى هويت و مشوش بودند؛ هزاران تناقض و بى نظمى به چشم مى خورد؛ به ملت و ارزش هاى ملى توجه نمى شد؛ ملت ناآگاه ، بدون سامان ، به صورت رمه درآمده و آماده هرگونه تحريك بود. نه ملت و نه علما، هيچ كدام انديشه اى مثبت عنوان نمى كردند و در دوره هاى تنظيمات ، مشروطيت و جمهوريت مهر مرتجع مى خوردند.

جمعيت نو عثمانيان نخستين گروه سياسى مخفى بود كه به رشد و توسعه عثمانى مى انديشيد.مصطفى رشيد پاشاى تنظيماتچى كه اقدامات مصطفى رشيد پاشا و على فؤاد پاشا را سطحى تلقى مى كرد، اعتقاد داشت كه اين اقدامات فقط به خاطر فريب اروپا صورت گرفته است . جمعيت مى خواست با تغيير نظام موجود و جايگزينى يك نظام پارلمانى براى رفع تشويش ادارى كه دولت درورطه اش افتاده بود چاره اى بيابد.

شناسى (فـ . 1871) رشيد پاشا را به شكل پيامبرى مى ستود كه دروازه هاى تمدن را به روى ما بازكرد. شناسى كه در نقطه اوج حركت نو عثمانيان قرار داشت نويد بشير فؤاد و توفيق فكرت را مى داد.

نقطه اساسى حركت تركان جوان در دوره عبدالحميد نيز عزل سلطان و رجوع مجدد به قانون اساسى بود. جمعيت اتحاد و ترقى كه شاخه اى از تركان جوان بود، در دوره مشروطيت و پس از آن در مسايل سياسى نقش تعيين كننده اى داشت .

غرب گرايان در نشريه «اجتهاد» كه از نشريات مدافع انديشه غرب گرايى در قرن نوزدهم بود ازاقداماتى صحبت مى كردند كه مى بايست براى دست يابى به تجدد و رسيدن به سطح تمدن معاصرانجام گيرد. بعضى از اين اقدامات چنين بودند:

1) سلطان فقط يك همسر خواهد داشت .

2) به جاى فس ، كلاه ديگرى به كار گرفته خواهد شد.

3) زنان به دلخواه خود لباس خواهند پوشيد و لباس الواط و متعصبين كهنه پرست به لباس زنان دخالت نخواهند كرد.

4) زنان و دختران جوان ـ به شكلى كه نزد بوسنيايى و چرك ها متداول است ـ از مردان فرار نخواهندكرد و به جاى خواستگارى (از طرف والدين ) هر كس با آن كه خود انتخاب كرده است و دوستش داردازدواج خواهد كرد.

5) مدارس پزشكى جهت بانوان احداث خواهد شد.

6) تكايا و زوايا تعطيل خواهند شد.

7) پوشيدن عمامه و جبه فقط به علماى دينى منحصر خواهد بود.

8) دكان دعانويسان و مالاريابندها تخته خواهد شد و افراد مبتلا به مالاريا مطلقاً به نوشيدن كينين مجبور خواهند شد.

9) در هر محله براى آنهايى كه به مكتب نرفته اند و نيز سالمندان بيسواد مدرسه باز خواهد شد.

10) زبان شناسان و اديبان به تدوين فرهنگ عثمانى مبادرت خواهند ورزيد. تحصيل زبان هاى فارسى و عربى بيش از حدى كه براى فهم زبان عثمانى ضرورت دارد اجبارى نخواهد بود. قوانين وجلوتر از همه قوانين اراضى و اوقاف اصلاح خواهد شد.

11) محاكم شرعى تعطيل و به جايش دادگاه هاى نظامى تأسيس خواهد شد.

12) الفباى فعلى متروك و به جاى آن الفباى لاتين مورد قبول قرار خواهد گرفت .

13) به تعدد زوجات و به طلاق مطلقاً پايان داده خواهد شد. (شماره 55 سال 1912)

حكومت اتحاد و ترقى كه پس از سال 1908 قدرت را در دست گرفته بود، در سال 1915 قانونى وضع كرد كه براساس آن كليه مؤسسات خارجى موجود در سرزمين عثمانى به استعمال زبان تركى مجبور شدند. در سال 1916 به دليل اينكه تقويم قمرى به جز امور دينى به درد كارهاى ديگر نمى خورد،تقويم غربى از سوى مجلس مورد تصويب قرار گرفت . در سال 1917 دارالفنون و شعبه درس هاى تجارى براى بانوان گشايش يافت . زنان به شرط اينكه جدا از مردان بنشينند در سالن هاى كنفرانس حضور مى يافتند و در مباحثات شركت مى كردند. در اين دوره تعدادى جمعيت طرفدار زن نيز گشايش يافت و ارتش به پوشيدن سرپوشى به نام «انوريه » آغاز كرد.

نتيجه

انديشه و هوشمندى بزرگ ترين نعمتى است كه غرب در ادوار اوليه در يونان پيدا كرد، در قرون وسطى از دست داد و در دوره رنسانس مجدداً به دست آورد. بايد بدانيم كه اين نعمت در قرون وسطى چگونه به دست شرق مسلمان افتاد و سپس اروپاييان چگونه آن را از دست مسلمانان گرفتند.

اين مقاله همچنين لزوم آشنايى با تاريخ را به ما آموخت و نشان داد كه تا چه حد از اطلاعات تاريخى و حافظه تاريخى محروم هستيم . اگر بخواهيم وضع و موقعيت امروزى خود را بفهميم و براى احداث فردا دست به كار شويم ، مطلقاً بايد اطلاعات تاريخى داشته باشيم و از تاريخ درس لازم را بگيريم . قرآن كه سه چهارمش تاريخ است به ما مى آموزد كه بايد از تاريخ درس و عبرت بگيريم :

«روى زمين را بگرديد و ببينيد كه مكذّبين چه سرانجامى داشته اند»؛ «هر امت اجلى دارد»؛ «اگر قومى رفتار و روند نيكش را به بد تبديل نكند، خداوند نعمتش را از آنان باز پس نمى گيرد.»

قرآن عدالت و تسليم امانت به اهلش را دستور مى دهد، به فضايل و حقوق انسانى تأكيد مى كند ومؤمنان را به انجام اعمال صحيح تشويق مى نمايد.

عبارت «به قدر لياقتتان اداره مى شويد» اصلى است كه از روح قرآن برخاسته است . اگر ما شايستگى خوب را داشته باشيم اراده پروردگار به سود ما در تاريخ تجلى خواهد كرد.

/ 1