تحولات فرهنگی، ارتباطات جهانی و امنیت ملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحولات فرهنگی، ارتباطات جهانی و امنیت ملی - نسخه متنی

احمد فرد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحولات فرهنگي، ارتباطات جهاني و امنيت ملي

احمدفرد حسيني

تحولات فرهنگي

ستيز فرهنگها با هم به قصد چيرگي بر يكديگر،‌ واقعيتي است انكارناپذير؛ كه همپاي تاريخ زندگي انسان همواره وجود داشته است و از اين پس هم به سبب پيشرفتهاي سريع در فناوري ارتباطات- كه هيچ نوع فاصله و سد و مرز حفاظت‌كننده‌اي ميان فرهنگها باقي نمي‌گذارد- با شدت بيشتري ادامه خواهد يافت.

هيچ فرهنگي تا سرزندگي، زايايي و نيرومندي را يكجا در خود گرد نياورد، نمي‌تواند جهانگير شود و جهان و نگرش مردم جهان را به ميل و سود خود تغيير دهد.

در عرصة فرهنگ با توجه به پيشرفتهاي حيرت‌انگيز تكنولوژي ارتباطات، نه پرد‌ه آهنين شوروي حافظ و دافع است و نه ديوار بلند چين. زيرا همة فرهنگها تنها از طريق داد وستد با فرهنگهاي ديگر سرزندگي؛ زايايي و نيرومندي مي‌يابند. از اين رو فرهنگ اسلامي- ايراني ما در شرايط كنوني در صورتي مي‌تواند در چالش با فرهنگهاي پيش روي خود ايستادگي كند كه به داد وستد دليرانه با آنها بپردازد و به معناي واقعي كلمه، تجديد حيات كند. اين فرهنگ بايد به آن حدي از سرزندگي، زايايي و نيرومندي برسد كه چه در حوزة فرهنگ و هنر خاص فرهيختگان و چه درعرصة فرهنگ و هنر عامة   مردم كه سخت علاقه‌مند به حفظ هويت ملي و پايبند به ارزشهاي مذهبي و ملي هستند، خود را توانمند، مجهز و آماده سازد.

در مقطع كنوني، جمهوري اسلامي ايران براي غلبه بر آنچه پيش روي خود دارد، ناگزير است به يك بسيج همگاني روي آورد. سياست فرهنگي ما اگر بخواهد براساس نقشة سياسي و فرهنگي جامعه بر مبناي واقعيت عيني و تحولات جديد حركت كند، بايد به ابداع اصطلاحات جديد- كه همانا طرح نو انداختن و گشودن عرصه‌هاي نو در انديشه‌هاي انسانها و فراتر بردن مرزهاي معرفت ديني و اسلامي ملي است- دست يازد. در واقع چنين حركتي فرآيندي است براي فرهنگ‌سازي حقيقي و مهيا شدن براي يك گفت‌وگوي واقعي و مستمر به منظور پيشبرد تفاهم ميان ملتها.

گفت‌وگوي تمدنها

گفت‌وگوي تمدنها اگر به معناي آن باشد كه در آن هر كس متاع فرهنگي خود را عرضه كند، به منزلة «بازار مكاره» تمدن است. تمدن يعني تراكم و تبلور انديشه‌ها، تجربه‌ها و دستاوردهاي يك ملت براي جهانيان از قديمترين زمانها تا به امروز. بنابراين عمر آن به درازاي زندگاني يك ملت است. در واقع پيشنهاد «گفت‌وگوي تمدنها» نه براي خودنمايي و كسب اعتبار، بلكه براي برداشتن قدمي در راه گشايش كار جهان طرح شده است. از اين رو جبر زمانه ايجاب مي‌كند تا حرفها و سخنها جامة عمل بپوشند؛ ادعاها توخالي نباشند؛ رسانه‌ها رسالت خويش را ادا نمايند؛ گفته‌هاي غيرقابل اثبات به كار گرفته نشوند؛ و ادعاها و گفتارهاي بي‌سند، به بازار سياست راه نيابند.

از آنجا كه جمهوري اسلامي ايران در جمع كشورهاي جهان و در نظام بين‌المللي از اهميت راهبردي اقتصادي، فرهنگي، و سياسي والايي برخوردار است، همراهي آن با جريان قدرت، علم و فرهنگ جهاني نه يك انتخاب بلكه نوعي الزام و جبر فكري است. ملت ايران داراي فرهنگي با پشتوانة غني و پايه‌هاي فراگير جهاني است و به طور طبيعي نمي‌تواند در كناره بماند.

لازمة ورود به عرصة جهاني فرهگ و علم، اعتماد به نفس و تمرين است تا هويت و ارزشهاي ملي ملت ما دچار آسيب نشود. هم اكنون كوششهايي براي حفظ هويت فرهنگي- به عبارتي فرهنگ ملي- در اغلب كشورهاي كهن جهان مانند چين، هندوستان، فرانسه و روسيه آغاز شده است. جمهوري اسلامي ايران به عنوان كشوري متمدن و برخوردار از فرهنگ و تمدن غني و كهن مي‌تواند از طريق بارور كردن نظام آموزشي خويش و نيز گسترش اطلاع رساني و قدرتمند ساختن اقتصاد خود، در عرصة جهاني فعاليت كند؛ بي آنكه نگران تأثيرپذيري منفي از جريانهاي بيروني باشد.

فرآيند جهاني شدن و چگونگي حراست از امنيت ملي

برباور ما چنين پنداري نقش بسته است كه: ما بايد درست همانطور وارد اين عصر جديد بشويم كه روزگاري اسلام را پذيرفتيم. در آن روزگار افتخارآميز ما نه تنها هويت ملي‌مان را از دست نداديم، كه بهترين عناصر و ارزش‌هاي ايران را با ارزش‌هاي اسلامي به نحوي خلاق درآميختيم؛ يكي از افتخارآميزترين فرهنگها و تمدنهاي بشري را پديد آورديم، و بهترين و والاترين نگرش اسلامي را پي‌افكنديم كه عالي‌ترين تجلي آن عرفان عاشقانه ايراني است.

آن روز كه دولت ساساني پس از چهار قرن فرمانروايي از هم پاشيد، كشور ايران با چند دگرگوني روبرو شد:

ا. مرزهاي كشور باز شد؛

2.ساختار طبقاتي كشور فرو ريخت؛

3. استعدادها و تواناييهاي طبقات فرودست آزاد شد،

4. لايه‌هاي اجتماعي جامعه به هم آميخت و آميختگي با ملتهاي ديگر نيز پيش آمد.

در نتيجة اين دگرگونيها، فرهنگي آميخته، جوشان، جستجوگر و دفاع كننده سربرآورد. در واقع باروري فرهنگي جامعه به نحوي رنگ خود را بر اين دگرگونيها زده بود كه به ياري آن نياكان ما امپراتوري سياسي خود را به امپراتوري فرهنگي تبديل كردند.

خمير مايه و جوهرة تمدني ما به ويژه پس از حاكميت اسلام، بردانش «كلام» استوار گرديده و ايرانيان اين دانش را براي بيان خود و ارتباط با ديگران برگزيده‌اند. مجموعة تجربه‌هاي مردمان اين ديار، در كشاكش زمان و در پي رنج‌هاي بسيار، در كتابها گرد آمده است. جوهره و نبوغ ايراني بيشتر در كلام و به خصوص در فن شعر عرض اندام كرده است كه چكيدة بخشي از سه هزار سال تاريخ تمدن ايراني را در خود جاي داده‌اند. اين كتابها با آنكه ترجمه‌هايي از آنها در سراسر جهان صورت گرفته است، در مقايسه با شاهكارهاي غربي جهان هنوز آنطور كه شايسته است،‌ شناخته نشده‌اند؛ از آن جمله شاهنامة فردوسي، مثنوي معنوي‌، گلستان سعدي، و ديوان حافظ را مي‌توان نام برد. اين نارسايي متاسفانه به گوشه‌نشيني و سكون زبان فارسي مربوط است؛ زباني كه به دليل شرقي بودن و ضعف بنية اقتصادي كشورهاي گاهواره خود،‌ نتوانسته است نقشي جهاني بر عهده گيرد. در هر يك از اين آثار، اسطورة انساني در ابعاد گسترده و ژرف و عميق خويش به عنوان الگويي قابل دفاع و پذيرفتني، تعريف و ارائه شده‌اند؛ از آن جمله:

ابرمرد فردوسي: رستم، در شاهنامه نه يك تن بلكه روح و هنجار سامان بشري است. او تركيبي است از نيروي بدني (زور)، چاره‌جويي (فكر)، و دادمندي (اخلاق). او به هيچ قيمت نمي‌گذارد اصول و شرف انساني پايمال شود. از اين رو تا هست، سرافرازي و پيروزي هم هست.

ابرمرد مولوي: اصلاح و ساماندهي كار جهان كه در شاهنامه از طريق نيرو بايد صورت مي‌گرفت،‌ در زمان مولوي، جاي خود را به اصلاح فردي و جهاد با نفس مي‌دهد: «توران» هر كسي در درون خود اوست، و ضحاك هر قوم از ميان خود آن قوم سر برمي‌آورد.

ابرمرد سعدي: در نظر سعدي وظيفة اول ابرمرد روزگار او، زندگي، و وظيفة دوم او زندگي اخلاقي است.

ابرمرد حافظ: ابرمرد حافظ درد روشن‌بيني دارد؛ با آن درد مي‌سازد، و با آن خوش است. اين انسان خلوص و عدل دارد و در دنيايي زندگي مي‌كند كه چندان از اين مفهومها برخوردار نيست. با اين حال مي‌جويد و مي‌بويد و ثمرة همين جستجو، ميوة روشن‌بيني است.

«كلام ايراني» كه مهمترين ابزار فرهنگي ماست و در شعر شاعران بنام ايراني تجلي يافته است و در فراسوي مرزها- به ويژه در جهان غرب علاقه‌مندان بسياري را به خود جلب كرده است- در بحث گفت‌وگوي تمدنها‏، قاعدتاً بايداز جايگاهي والا برخوردار باشد. «گفت‌وگوي تمدنها» يعني بازخواني اين متنها و بهره‌گيري دوباره از آنها، و در يك كلام، تشريح و تدريس اين متنها: ما بايد در اين راستا امكانات خود را بسيج نماييم. با آغاز دورة جديد بايد بكوشيم متخصصان فرهنگي و اديب در تركيب هيأتهاي تبليغاتي اعزامي ايران به خارج، جاي بگيرند.

در اينجا يادآوري چند نكته، مهم است:

1. وجه مهم تمدن جديد بشري، قاعده‌مند كردن رفتارهاست.

2. متاسفانه بايد بپذيريم كه ورود ايده‌آليسم سوسياليستي، ايده‌آليسم مذهبي، و ناسيوناليسم احساسي به حوزة‌ انديشة ما و به خصوص انديشة سياسي، سياست را از صورت يك علم خارج كرده و درك درست واقعيتها و امكان هر گونه برنامه ريزي براي تغيير و تحول و برقراري اعتدال در رفتار را از ما گرفته است.

3.علمي نبودن فرهنگ نخبگان و فرهنگ عمومي ما، زمينه‌هاي تداوم بي‌قانوني را فراهم كرده است. دستيابي به ثبات در گروه قاعده‌مندي است؛ و توسعة سياسي به معناي پذيرفتن آن دسته از قواعد رفتار سياسي است كه تمامي مدعيان قدرت نه تنها در معناي آن همداستان باشند،‌ بلكه در عمل نيز به آنها معتمد باشند و خويشتنداري پيشه كنند. قانون‌مندي و قاعده‌مندي زماني گسترش مي‌يابد كه انصاف و بي‌غرضي در كل نظام وجود داشته باشد. انصاف، مؤلفه‌‌اي بسيار مهم در مديريت و در تصميم‌گيري كلان است.

براي توانمند كردن چهرة داخلي اين سياست خارجي، پيش‌زمينه‌هايي براي تدارك دادوستدهاي فرهنگي لازم است كه بايد آنها را در دستور كار قرار داد:

1. تعريف دوبارة مفهوم هويت ملي

به نظر مي‌رسد ناسيوناليسم ايراني از مرحلة سياسي خود به مرحلة توليد قدرت ملي نرسيده است. ما همچنان بايد به سختي كوشش كنيم تا به ناسيوناليسم، جنبة استدلالي و فكري پايداري بدهيم. ما ايرانيان پروردة فرهنگي التقاطي هستيم. اين فرهنگ به ما آموخته است كه به يك بارو بسنده نكنيم، بلكه به دنبال آگاهي از نگرش‌هاي ديگر هم باشيم. از اين رو در حالي كه به عرفان اعتقاد داريم، تشريعي هم هستيم؛ در عين حال از مايه‌هاي فرهنگي پيش از اسلام هم بهره‌اي داريم و با چنين دستمايه‌اي مايل به دستيابي به تجدديم و با اين انديشة سيال،‌ ناگزير تفكيك‌گرا هم هستيم اوامر و نواهي را تقسيم مي‌كنيم و صواب را همان مي‌دانيم كه ميل‌مان مي‌كشد. شخص موفق كسي است كه تعريف روشني از خود دارد و پيوسته در راه باروركردن تعريف خود مي‌كوشد. ميان توسعه يافتگي- كه از اركان امنيت ملي است- و هويت قوي ملي، ارتباطي مستقيم وجود دارد.

2. مفهوم واقعي استدلال و تفكيك آن از حاكميت ملي

مفهوم استقلال از مفاهيمي است كه در دورة جنبشهاي ضد استعماري دهه‌هاي پنجاه و شصت ميلادي كشورهاي آفريقايي پديد آمد. از آنجا كه اين كشورها در دوران استعمار تجربيات بسيار تلخي را پشت سر گذاشته بودند، قطع هر گونه ارتباط با دنياي استعمارگر را مبناي مبارزه و كسب دوبارة هويت ملي قرار داده بودند. مفهوم استقلال در سه دهة اخير معناي سنتي خود را از دست داده است و كشورها بيشتر به دنبال اختلاط و همكاري و وابستگيهاي متقابل هستند. امروزه حتي ژاپن و آلمان و آمريكا كه نزديك به 60 درصد از توليد جهاني را در اختيار دارند‏، مستقل نيستند و به شدت به يكديگر وابسته‌اند. در عين حال، كشورها به دنبال حفظ كميت ملي و تداوم تصميم گيريهاي كلان و ملي خود هستند. مفهوم حاكميت ملي مفهومي حقوقي است و دربردارندة معناي سياسي «حق تصميم گيري ملي» است. برداشت غلط از مفهوم استقلال و پذيرفتن معناي قديمي اين واژه باعث شده است كه ارتباطات فكري، سياسي و اقتصادي كشور ما با خارج تحت‌الشعاع نوعي انزاوطلبي دروني قرار گيرد و از تعامل و اختلاط معقول كه فرايندي مؤثر فراگيري متقابل است، پرهيز شود. كشور ما اكنون داراي استقلال سياسي است و خود براي خود تصميم مي‌گيرد و لزومي ندارد انديشه‌هاي قديمي را كه امروزه ديگر معنايي ندارند،‌ مبناي فرهنگ سياسي خود در داخل و خارج از ايران قرار دهد.

3.نظام آموزشي و توسعة سياسي

بحرانهاي پي‌درپي در تاريخ سياسي معاصر ايران، فرصتي براي آموزش معقول و آرام سياسي فراهم نياورده است. هيجان و حماسه و تعصب جايگزين آموزش شده و نتيجة آن نيز روشن است.

يك آموزش قاعده‌مند فكري و رفتاري مي‌بايستي از دورة آموزش ابتدايي آغاز شود و تا دبيرستان ادامه پيدا كند. متاسفانه در نظام آموزشي ما مجموعه‌اي از مواد خام غيرقابل استفاده با روشهاي عموماً نادرست غيراستدلالي و حفظ كردني به دانش‌آموز ارائه مي‌شود و در دورة دانشگاه زمينه‌هاي پرسش، كنجكاوي علمي و استدلال و فكر كردن از او گرفته مي‌شود. تربيت در دورة زير پانزده سال در شكل‌گيري شخصيت و سرنوشت فرد انساني بسيار تعيين كننده است. قاعده‌مندي فكري مهمترين ركن اين آموزش است. جمهوري اسلامي ايران براي توسعة سياسي ناگزير از درپيش گرفتن شيوه‌اي جديد در تمامي دوره‌هاي نظام آموزشي خود- ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان است؛ به نحوي كه دانش‌آموزان را با نگرش استدلالي و قاعده‌مند تربيت نمايد، و مطالب درسي نظام آموزشي را از حجم و كميت غيرمنطقي كنوني به حجمي نزديك به يك سوم از اين مطالب اما باكيفيت آموزشي بهتر تبديل نمايد. در صورتي كه نسل كنوني بامنطق و استدلال و تحمل سياسي تربيت شود، مي‌توان به آيندة توسعة سياسي ايران اميدوار بود.

4. عقلانيت صنعتي

هيچ ملتي نمي‌تواند بدون برخورداري از سرمايه و هزينة آن، به اهداف سياسي و فرهنگي خود دست يابد. هدف از اين كسب ثروت، دستيابي به ثبات سياسي و   ايجاد نظمي پايدار براي ظهور استعدادهاي فردي است. پذيرفتن حقانيت علم و دامن زدن به تحقيق و حمايت از دانشگاه و متخصص به عنوان مهمترين پشتوانه‌هاي تصميم گيري، از اصول اولية كسب سرمايه به معناي غيرتجاري و سنتي آن است. صنعتي شدن يك كشور با مساحت، جمعيت، موقعيت جغرافيايي و بهره‌مندي از نسل جوان با استعداد، ارتباط دارد. صنعتي شدن مهمترين و مطمئن‌ترين راه افزايش ثروت ملي است؛ و نه تنها اهميت فردي را به ارمغان مي‌آورد بلكه به امنيت ملي و غني‌تر شدن هويت ملي مي‌انجامد. آرامش سياسي و رعايت قواعد بازي سياسي و گردش منظم قدرت، از استوانه‌هاي اين نظم صنعتي است. در تاريخ توسعه، جامعه‌اي سراغ نداريم كه با هياهو و هرج و مرج و بي‌نظمي و نداشتن سامان سياسي به اهداف خود رسيده باشد. بنابراين نخبگان سياسي عاقل كساني هستند كه با انديشه‌ها و اقدامهاي خود، زمينه‌هاي افزايش ثروت معقول و مشروع شهروندان را فراهم مي‌آورند.

/ 1