تحقّق آرزو
نوشته زيگموند فرويدترجمه مهسا كرمپور خانمها و آقايان، اجازه دارم بار ديگر مسألهاى را به شما يادآورى كنم كه اخيراً بدان پرداختيم؟ اينكه زمانىكه آغاز كرديم روشمان را به كار بنديم، چگونه توانستيم بر تحريف در روءياها dreams) in (distortion فايق آييم، اينكه چگونه انديشيديم مىتوانيم با كنار گذاشتن آن آغاز كنيم و اولين اطلاعات قطعى و مسلّم خود را درباره سرشت ذاتى روءياها از روءياهاى كودكان اخذ كنيم؟ اينكه سپس چگونه درحالىكه مسلّح به آموختههايمان از اين كندوكاو بوديم، مستقيماً به تحريف روءيا ( d ream-distortion ) پرداختيم و اميدوارم گام به گام بر آن فايق شده باشيم؟ در هر حال ملزم هستيم بپذيريم كه چيزهايى كه از يك مسير كشف كردهايم، كاملاً منطبق بر آنهايى نيستند كه از مسير ديگر به دست آمدهاند. اين وظيفه ماست كه دو مجموعه از يافتههايمان را كنار همديگر قرار دهيم و با يكديگر سازگارشان كنيم. از اين دو منبع دريافتيم كه كاركرد روءيا ( dream-work ) اصولاً متضمن تغيير شكل افكار به تجربهاى توهّمى است. چگونگى رخ دادن چنين امرى خود به اندازه كافى اسرارآميز است. اما اين مسأله، مشكل روانشناسى عمومى است، كه در اينجا دقيقاً مدّنظر ما نيست. از روءياهاى كودكان آموختيم كه هدف كاركرد روءيا آن است كه به كمك تحقق آرزو از محركى ذهنى خلاصى يابد، كه همان خواب ناراحتكننده است. مادام كه دريابيم چگونه روءياهاى تحريف شده را تعبير و تفسير كنيم، قادر نبوديم چيزهايى از اين قبيل دربارهشان بگوييم. اما از آغاز انتظارمان اين بود كه بايد بتوانيم روءياهاى تحريفشده را در همان پرتو روءياهاى كودكان بنگريم.نخستين گواه بر چنين انتظارى با كشفِ اين واقعيت بر ما عيان گشت كه تمام روءياها، روءياهاى كودكاناند و با همان مواد و مصالح كودكانه كار مىكنند، با همان تكانهها ( impulses ) و سازوكارهاى ذهنى كودكانه. اكنون كه معتقديم به امر تحريف روءيا واقف گشتهايم بايد در پى اين پرسش برويم كه آيا بينشى كه روءياها را تحقق آرزو مىداند، در مورد روءياهاى تحريفشده نيز صدق مىكند. اندك زمانى پيش، مجموعهاى از روءياها را تعبير و تفسير كرديم اما مسأله تحقق آرزو را كاملاً از شرح خود حذف كرديم و كنار گذاشتيم. من اطمينان دارم كه شما به طور مكرر برانگيخته مىشويد كه از خود بپرسيد: «اما تحقق آرزو كجاست؟ ــ چيزى كه بناست هدف و مقصود كاركرد روءيا باشد.» اين پرسش، پرسشى مهم است زيرا پرسشى است كه ناقدان معمولى ما آن را مطرح مىسازند. همانطور كه مىدانيد آدميان گرايشى ذاتى دارند كه از پذيرش امور بديع و تازه فكرى سر باز زنند، يكى از راههايى كه طى آن چنين تمايلى آشكار مىشود، فروكاهيدن بلاواسطه امر تازه و بديع به كوچكترين اجزاى آن است، آن هم در صورت امكان با خلاصه كردن آن به تكيهكلامى جمع و جور. «تحقق آرزو» بدل به تكيهكلام نظريه جديد روءياها شده است.
آدم معمولى مىپرسد «تحقق آرزو كجاست؟» و از آنجا كه شنيده است روءياها تحقق آرزوها هستند، در خود عمل طرح سوءال بلافاصله به پرسش پاسخى منفى مىدهد. او بىدرنگ به تجارب بىشمار شخص خودش با روءياها مىانديشد، كه در اين تجارب روءيا با انواع احساسات ــ از احساسات ناخوشايند گرفته تا اضطراب شديد ــ همراه است. بنابراين گفتههاى نظريه روءياهاى مربوط به روانكاوى به نظر او كاملاً غيرممكن مىآيد. ما از اين بابت مشكلى نداريم كه پاسخ دهيم كه در روءياهاى تحريفشده، تحقق آرزو نمىتواند هويدا باشد، بلكه بايد در پى آن بود. بنابراين نمىتوان آن را نشان داد مادام كه روءيا تعبير و تفسير شود. همچنين مىدانيم كه آرزوهاى موجود در اين روءياهاى تحريفشده، آرزوهايى منع شدهاند ــ كه سانسور آنها را رد كرده است ــ كه وجودشان دقيقاً علّت تحريف روءيا و سبب مداخله سانسور روءياست. اما دشوار است به ناقد معمولى بفهمانيم كه پيش از آنكه روءيا تعبير و تفسير گردد نمىتوان در باب تحقق آرزوى مستتر در آن تحقيق كرد. او مدام اين موضوع را به دست فراموشى خواهد سپرد. ردّ نظريه تحقق آرزو از جانب او عملاً چيزى نيست جز پيامدى از سانسور روءيا كه جايگزينى است براى ردّ آرزو ـ روءياهاى ( dream-wishes ) سانسور شده و شاخهاى است از آن. البته، ما نيز خود حس مىكنيم لازم است براى خود شرح دهيم كه چرا روءياهايى با مضامين ناراحتكننده تعدادشان آنقدر زياد است و خصوصاً چرا روءياهاى اضطرابآور ( anxiety-dreams ) وجود دارند؟ در اينجا براى نخستينبار با مسأله حالات ( affects ) در روءياها مواجه مىشويم؛ ممكن است براى شرح چنين چيزى لازم باشد رسالهاى به آن اختصاص داد، اما متأسفانه نمىتوانيم در اينجا بدان بپردازيم. اگر روءياها تحقق آرزوها باشند، وجود احساسات ناراحتكننده مىبايست در آنها ناممكن باشد: ممكن است در اينجا به نظر آيد كه حق با ناقدان معمولى است. اما بايد سه نوع پيچيدگى را در نظر داشت كه [ اين ناقدان ] به آنها نينديشيدهاند. اولاً، ممكن است كاركرد روءيا موفق به خلق تحقق آرزو به طور كامل نشده باشد؛ بنابراين قسمتى از اين حالات ناراحتكننده در اجزاى انديشگون روءيا ( dream-thoughts ) در روءياى آشكار (2) ( manifest dream ) باقى مانده است. در اين حالت، تجزيه و تحليلها مىبايست نشان دهند كه اين اجزاى انديشگون روءيا، از روءيايى كه با آنها ساخته شده است به مراتب ناراحتكنندهترند. تا به اين حد را همواره مىتوان به اثبات رساند. اگر چنين باشد، بايد بپذيريم كه كاركرد روءيا بيشتر از روءياى نوشيدن به هدف خود نرسيده است، روءيايى كه براى پاسخ به محرك تشنگى شكل گرفته و موفق به رفع عطش تشنگى شده است. [ ص 165 [ روءيا بين تشنه مىماند و ناگزير است بيدار شود تا آب بنوشد. به هر شكل چنين روءيايى، روءياى اصيلى است و از تمام آنچه كه طبيعت اصلى روءيا را شكل مىدهد چيزى كم ندارد. فقط مىتوانيم بگوييم ut desint vires tamen est I laundana voluntas (گرچه نيرو كم است، اراده درخور ستايش است.) دستكم اين نيّت، كه به روشنى قابل درك است، باارزش است. چنين نمونههايى از برآورده نشدن نادر نيستند. اين حقيقت به چنين امرى كمك مىكند كه براى كاركرد روءيا تغيير معناى حالات روءيا بسيار دشوارتر از تغيير محتواى آن است. گاهى حالات بىاندازه پايدارند. آنچه سپس رخ مىدهد اين است كه كاركرد روءيا محتواى ناراحتكننده اجزاى انديشگون روءيا را به تحقق آرزو بدل مىسازد، درحالىكه حالت ناراحتكننده بدون تغيير باقى مىماند. در روءياهايى از اين نوع، حالت كاملاً با محتوا همخوانى ندارد و ناقدان مىتوانند بگويند كه روءياها چنان از تحقق آرزو بودن به دورند كه روءيايى با محتواى بىضرر مىتواند چونان روءيايى ناراحتكننده احساس شود. مىتوانيم براى پاسخ به اين اظهارنظر سخيفانه، چنين بگوييم كه مشخصاً در چنين روءيايى است كه هدف تحقق بخشيدن به آرزو كه از آنِ كاركرد روءيا است به روشنترين شكل عيان مىشود، چرا كه اين روءياها جداى از ديگر روءياهايند. خطا از آنجا به وجود مىآيد كه كسانى كه با روانرنجورى ( neuroses ) ناآشنايند، پيوند بين محتوا و حالت را آنچنان نزديك مىپندارند كه ناگزير نمىتوانند تصور كنند كه محتوا تغيير يابد بدون آنكه تجلّى حالت، كه وابسته به آن است، به طور همزمان تغيير كند.
دومين عامل كه بسيار مهمتر و گستردهتر است، اما باز هم فرد معمولى به طور برابر آن را ناديده مىگيرد از اين قرار است. ترديدى نيست كه تحقق آرزو بايد خوشى به همراه آورد. اما اين پرسش مطرح مىشود كه «براى چه كسى؟» البته، براى كسى كه آن آرزو را دارد. اما، همانطور كه مىدانيم رابطه فرد روءيابين با آرزوهايش رابطهاى كاملاً خاص است. او منكر آنهاست و آنها را سانسور مىكند؛ سخن كوتاه او آنها را دوست ندارد. بنابراين نه فقط تحقق اين آرزوها هيچ خوشىاى به او نمىدهند، بلكه درست عكس آن است؛ و تجربه نشان مىدهد كه اين تضاد به شكل اضطراب بروز مىكند، واقعيتى كه هنوز جا براى تبيين دارد. بنابراين نسبت روءيابين با آرزوهايش در روءيا را فقط مىتوان با تركيبى از دو آدم مجزّا قياس كرد كه نوعى عامل نيرومند مشترك آنها را به هم پيوند داده است. به جاى بسط دادن اين موضوع حكايت آشنايى را به خاطرتان مىآورم كه در آن تكرار همين وضعيت را درمىيابيد. پرى مهربانى به زن و شوهرى فقير قول مىدهد سه آرزوى اولشان را برآورده كند. آنها شاد مىشوند و تصميم مىگيرند به دقت سه آرزوى خود را انتخاب كنند.
اما بوى سوسيسهايى كه در كلبه همسايه سرخ مىشوند زن را چنان تحريك مىكند كه دو سوسيس آرزو كند. [ سوسيسها ] در يك آن ظاهر مىشوند و اين نخستين تحقق آرزو است. اما مرد خشمگين مىشود و حين خشم خود آرزو مىكند سوسيسها روى دماغ زنش آويخته شوند. چنين چيزى هم اتفاق مىافتد؛ و سوسيسها از جاى جديدشان جدا نمىشوند. اين دومين تحقق آرزو است؛ اما آرزو، آرزوى مرد است و تحقق آن براى زن او كاملاً ناخوشايند است. شما خود بقيه داستان را مىدانيد. از آنجا كه آن دو يعنى زن و شوهر در حقيقت يكىاند، سومين آرزو به ناچار اين است كه سوسيسها مىبايست از دماغ زن جدا شوند. ممكن است اين افسانه در موارد ديگر مورد استفاده قرار گيرد؛ اما در اينجا فقط براى روشن ساختن اين امكان به كار مىرود كه چنانچه دو آدم با يكديگر همرأى نباشند تحقق آرزويى از يكى از آنها مىتواند براى ديگرى ناخشنودى به همراه آورد. اينك برايمان دشوار نخواهد بود كه به فهمى باز هم بهتر از روءياهاى اضطرابآور برسيم. ما نكته ديگرى را متذكر مىشويم و سپس تصميم مىگيريم فرضيهاى را بپذيريم كه به نفع چيزى است كه درباره آن بايد بسيار سخن گفت. اين نكته از اين قرار است كه روءياى اضطرابآور اغلب داراى محتوايى به كلّى تحريف نشده است، محتوايى كه به اصطلاح از چنگ سانسور گريخته است. روءياى اضطرابآور، اغلب تحقق نامستور آرزويى است ــ البته نه آرزويى پذيرفتنى، بلكه آرزويى انكار شده. ظهور اضطراب جاى سانسور را مىگيرد. در حالى كه درباره روءياى كودكانه مىتوانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى مجاز است و در باره روءياى تحريفشده معمولى مىتوانيم بگوييم كه چنين روءيايى تحقق نامستور آرزويى سركوبشده است. يگانه فرمول مناسب براى روءياى اضطرابآور اين است كه چنين روءيايى تحقق آشكار آرزويى سركوب شده است.
اضطراب نشانهاى است از اينكه آرزوى سركوبشده، خود را به شكلى نيرومندتر از سانسور نمايانده و اينكه به رغم سانسور به آرزويش تحقق بخشيده يا در حال تحقق بخشيدن به آن است. آنچه ما درك مىكنيم اين است كه آنچه براى [ آرزوى سركوبشده ] تحقق روءيا است فقط مىتواند براى ما ــ كه طرفدار سانسور هستيم ــ موجب احساسات ناراحتكننده و همچنين احتراز از آرزو گردد. اگر اينگونه مىپسنديد، اضطرابى كه در روءيا ظهور مىكند اضطرابى است به شدت آرزوهايى كه در حالت عادى ناديده گرفته مىشوند. اين را كه چرا چنين احترازى به شكل اضطراب ظهور مىكند نمىتوان از بررسى روءياها به تنهايى فهميد. اضطراب را بايد به وضوح در جاى ديگرى بررسى كرد. ممكن است گمان كنيم آنچه درباره روءياهاى اضطرابآور تحريفنشده صدق مىكند براى آن دسته از روءياهاى اضطرابآورى كه تا اندازهاى تحريف شدهاند نيز به كار مىرود، كه در آنها احساسات ناراحتكننده محتملاً با نزديك شدن به اضطراب تناظر دارند. روءياهاى اضطرابآور بنا به قاعده همچنين روءياهايى بيداركنندهاند. ما معمولاً از خواب مىپريم پيش از آنكه آرزوى سركوبشده در روءيا به رغم سانسور به طور كامل متحقق گردد. در چنين حالتى كاركرد روءيا شكست خورده است، اما سرشت فطرىاش با اين عمل تغيير نمىكند. ما روءياها را با نگهبان شب يا محافظ خواب مقايسه مىكنيم، كسى كه مىكوشد از آشفتگى خوابمان جلوگيرى كند. [ ص 165 [نگهبان شب نيز ممكن است به جايى برسد كه آدم خوابيده را بيدار كند و اين در حالى است كه احساس كند او به تنهايى ضعيفتر از آن است كه از پس خطر برآيد. با اين همه ما گاهى حتى وقتى كه روءيا مخاطرهآميز است و آهسته آهسته به اضطراب بدل مىشود، موفق مىشويم به خوابمان ادامه دهيم. در خواب به خود مىگوييم «دست آخر اين فقط روءيا است» و به خواب ادامه مىدهيم. چه وقت اتفاق مىافتد كه آرزو در روءيا در موقعيتى قرار گيرد كه بر سانسور چيره گردد؟ ممكن است شرط لازم براى چنين امرى با آرزو در روءيا و يا به طور برابر با سانسور روءيا تحقق يابد. ممكن است آرزو به دليلى نامعلوم در برخى مواقع بيش از اندازه قدرتمند باشد، اما اين احساس به وجود مىآيد كه اغلب، رفتار سانسور روءياست كه مسبب اين جابهجايى قوّتهاى نسبى آنهاست. پيش از اين ديديم [ ص 176 ] كه سانسور در هر مورد خاص با شدّتى متغير عمل مىكند. بدينمعنا كه با هر عنصرى از روءيا با درجات متفاوت از جدّيت رفتار مىكند. اينك مىتوانيم فرضيه ديگرى را بدين منظور بيفزاييم كه سانسور عموماً بسيار متغير است و هميشه سختگيرى يكسانى را نسبت به همان عنصر ناخوشايند اعمال نمىكند. اگر وضعيت به شكلى ظاهر شود كه در برخى مواقع سانسور خود را در برابر آرزو ـ روءيايى كه سانسور را با موقعيت غيرمترقبهاى روبهرو مىكند ناتوان حس كند، به جاى تحريف، از آخرين ترفند باقيمانده استفاده مىكند و وضعيت خواب را بر هم مىزند و در همان حال اضطراب به وجود مىآورد. در اين حال ما باز با شگفتى روبهرو هستيم كه چرا هنوز اطلاعات چندانى از دليل اين موضوع نداريم كه چرا آرزوهاى سركوبشده شرور دقيقاً در شب فعال مىشوند و ما را در حين خوابمان آشفته مىسازند. تقريباً مسلّم است كه پاسخ، به برخى فرضيههايى بستگى دارد كه به سرشت وضعيت خواب بازمىگردند. به هنگام روز وزن سنگين سانسور روى اين آرزوها مىافتد و بنا به قاعده، اين امر را براى آنها ناممكن مىسازد كه خود را به هر شكلى بروز دهند. در شب اين سانسور، مانند تمامى علقههاى ديگر زندگى ذهنى، احتمالاً به نفع يگانه آرزو كه همان خوابيدن باشد، كنار مىكشند يا دستكم به ميزان زيادى تقليل مىيابند. آرزوهاى منعشده بايد براى دوباره فعال شدن خود در شب از اين كاهش سانسور در شب هنگام سپاسگزار باشند. برخى بيماران روانرنجور وجود دارند كه قادر نيستند بخوابند و به ما قبولاندهاند كه بىخوابىشان در اصل امرى عمدى است. اين بيماران جرأت ندارند بخوابند زيرا از روءياهايشان مىترسند ــ ترسى كه از نتايج تضعيف سانسور است.
در هر حال به سادگى خواهيد ديد كه به رغم اين امر، پس كشيدن سانسور به معناى هيچگونه بىقيدى فاحشى نيست. وضعيت خواب قدرتهاى انگيزشى ما را فلج مىسازد. اگر مقاصد شرورانه ما برانگيخته شوند، دستآخر نمىتوانند كارى كنند مگر آنكه دقيقاً مسبب روءيايى شوند كه از ديدگاه عملى بىخطر است. همين ملاحظه تسكينبخش است كه بنيان گفته كاملاً معقول كسى است كه به خواب فرو رفته است. البته واقعيت اين است كه در شب گفته مىشود امّا قسمتى از حيات روءيا را شكل نمىدهد: «دست آخر اين فقط روءياست. پس بگذار آن را به حال خود گذاريم و بگذار به خواب خود ادامه دهيم.» اگر در سومين مورد شما ايده ما را به ياد آوريد كه روءيابينى كه با آرزوهاى خودش مىجنگد مىبايست با دو آدم جداگانه كه از برخى جهات كاملاً به يكديگر مرتبطاند مقايسه شوند، امكان ديگرى را درك خواهيد كرد. زيرا امكانى وجود دارد كه تحقق آرزو مىتواند منجر به چيزى بسى بعيد از خوشى گردد ــ يعنى مجازات. در اينجا بار ديگر مىتوانيم حكايت سه آرزو را به عنوان مثال به كار بريم. سوسيسهاى سرخشده در بشقاب، تحقق مستقيم آرزوى شخص اوّل يعنى زن بود. سوسيسهاى روى دماغ زن، تحقق آرزوى شخص دوم يعنى مرد بود، اما در عين حال مجازاتى بود براى آرزوى احمقانه زن. (در روانرنجورى انگيزه آرزوى سوم، آرزوى پابرجا در حكايت را خواهيم فهميد.) رفتارهاى مجازاتكننده بسيارى از اين دست در زندگى ذهنى انسانها وجود دارند كه بسيار قدرتمندند، و ممكن است اين رفتارها را مسبب برخى از روءياهاى ناراحتكننده بدانيم.
اينك شايد بگوييد كه به اينگونه چيزى از مقوله تحقق آرزوى مشهور باقى نمىماند. اما اگر دقيقتر بنگريد خواهيد پذيرفت كه در اشتباهيد. در برابر اين چيزهاى چندگانهاى كه روءياها مىتوانند باشند (كه بعداً متذكر خواهم شد) بر طبق بسيارى از قدرتهايى كه عملاً موجودند، راهحلهاى ما يعنى تحقق آرزو و تحقق اضطراب و تحقق مجازات، راهحلهايى بسيار محدودند. مىتوانيم اضافه كنيم كه اضطراب نقطه مقابل آرزوست، در تداعيها اين تضادها به شكلى خاص به يكديگر نزديكاند و در ناخودآگاه با همديگر متحدند. [ ص 213 F.F ] و باز مىتوان افزود كه مجازات تحقق آرزو نيز هست، تحقق آرزوى فردى ديگر، يعنى فرد سانسوركننده. پس در مجموع، من با اعتراض شما به نظريه تحقق آرزو هيچ مصالحهاى نكردهام. گرچه اين وظيفه ماست كه قادر باشيم تحقق آرزو را در هر روءياى تحريفشدهاى كه ممكن باشد به آن برخوريم نشان دهيم، و قطعاً از زير اين وظيفه شانه خالى نخواهيم كرد. اجازه دهيد به روءياى سه بليط تئاتر به قيمت يك و نيم فلورين بازگرديم [ ص 153 و 172 ] كه قبلاً آن را تعبير و تفسير كرديم؛ روءيايى كه از آن بسيار آموختيم. اميدوارم شما هنوز آن را به خاطر داشته باشيد. خانمى ــ كه شوهرش در طول روز به او گفته كه دوستش اليزه كه سه ماه از او كوچكتر است نامزد كرده ــ خواب مىبيند كه با شوهرش در تئاتر است. يك سمت لژ تقريباً خالى است. شوهر خانم به او مىگويد كه ايزه و نامزدش هم تمايل داشتهاند به تئاتر بيايند اما نتوانستهاند، فقط به اين دليل كه صندليهاى بد جايى نصيبشان شده ــ سه صندلى به قيمت يك و نيم فلورين. خانم فكر مىكند كه اگر آنها مىآمدند خيلى اذيت نمىشدند.
ما درمىيابيم كه اجزاى انديشگون روءيا ( dream-thoughts )به خشم خانم از ازدواج بسيار زودهنگام و به نارضايتى او از شوهرش مرتبطاند. ممكن است كنجكاو باشيم به كشف اينكه چگونه اين افكار تير ه و تار به شكل تحقق آرزويى بدل شدهاند كه ردّ پايى از آن را مىبايست در محتواى آشكار روءيا يافت. پيش از اين مىدانستيم كه جزءِ «خيلى زود، با عجله» را سانسور از روءيا حذف كرده است [ ص 172 ] لژ خالى به اين امر اشاره مىكند. اينك به كمك سمبوليسمى كه با آن آشنا گشتيم، «سه جا به قيمت يك و نيم فلورين» اسرارآميز برايمان مفهومتر مىشود. «3» در واقع به معناى يك مرد [ يا شوهر ] است و عنصر آشكار را به سهولت مىتوان ترجمه كرد: «خريد شوهر با جهيزيه زن.» (من مىتوانستم با جهيزيهام شوهرى ده برابر بهتر خريدارى كنم.) «ازدواج كردن» به روشنى جايگزين «رفتن به تئاتر» شده است. «گرفتن زودهنگام بليط تئاتر» بىشك جايگزينى فورى براى «ازدواج زودهنگام» است. به هر تعبير اين جايگزينى عملكرد تحقق آرزو است.
روءيابين ما قبلاً به اندازه روزى كه خبر نامزدى دوستش را شنيده از ازدواج زودهنگامش ناراحت نبوده است. او زمانى از ازدواج خود خرسند بوده و به خاطر آن خود را ممتازتر از دوست خود مىپنداشته است. مشهور است كه دختران سادهانديش پس از نامزد كردن اغلب ابراز خرسندى و شادمانى مىكنند؛ شادى از اينكه به زودى مىتوانند به تئاتر و به تمامى نمايشنامههايى بروند كه تاكنون برايشان ممنوع بوده است و به زودى اجازه مىيابند همه چيز را ببينند. بىشك بايد به لذت ديدن يا كنجكاوىاى كه در اينجا نمايان مىشود به عنوان تمايلى جنسى براى تماشابارگى ( scopophilia ) نگاه كرد كه معطوف به ماجراهاى جنسى و خصوصاً متوجه والدين دختر است، و بنابراين به انگيزه قدرتمندى بدل مىشود براى اينكه دختران را وادار به ازدواج زودهنگام كند. بر همين سياق، رفتن به تئاتر به شيوهاى تمثيلى جايگزين آشكار ازدواج كردن مىشود. بنابراين روءيابين در خشم آنى خود از ازدواج زودهنگامش به ياد وقتى مىافتد كه اين ازدواج زودهنگام تحقق آرزويى بوده است، زيرا تماشابارگى او ارضا شده و با راهنمايى اين تكانه آرزومندانه قديمى، رفتن به تئاتر را جايگزين ازدواج مىكند. نمىتوان مرا متهم ساخت كه مخصوصاً سادهترين مثالها را به عنوان گواهى براى تحقق آرزوى پنهان انتخاب كردهام. اين روش مىتوانست در مورد ديگر روءياهاى تحريفشده نيز به همين شكل باشد. من هماكنون نمىتوانم اين موضوع را براى شما اثبات كنم و فقط اعتقاد خود را بيان مىكنم كه اين روش هميشه مىتواند به شكل موفقيتآميزى به انجام رسد. با اين همه در اين نكته نظرى اندكى بيشتر درنگ مىكنم. تجربه به من آموخته كه [ نظريه تحقق آرزو ] در كلّ نظريه روءياها در معرض بيشترين حملات است و سوءتفاهمها و تضادهاى بسيارى از آن منبعث شدهاند. جداى از اين ممكن است شما تحتتأثير اين امر باشيد كه پيش از اين از بخشى از ادعايم صرفنظر كردم كه مىگويد روءيا آرزوى تحققيافته و يا چيزى خلاف آن، يا اضطراب و يا مجازاتى تحقق يافته است؛ و ممكن است بينديشيد كه اين فرصت، فرصتى است براى آنكه مرا مجبور به تعديلهاى بيشترى كنيد. از اين گذشته من به سبب اين امر سرزنش شدهام كه نكاتى را كه به نظر خودم بديهى مىآيند، به شيوهاى بسيار موجز و در نتيجه متقاعدنكننده مطرح كردهام. هنگامى كه كسى ما را تا [ مرحله ] تعبير و تفسير روءياها همراهى كرده باشد و تمامى چيزهايى را كه تا اينجا در مورد اين موضوع مطرح شده پذيرفته باشد، اغلب اتفاق مىافتد كه در مورد تحقق آرزو دچار ترديد شود و بگويد: «گيريم كه روءياها همواره معنادارند، و اينكه آن معنا با روشهاى روانكاوانه كشف مىشود، [ اما ] چرا آن معنا برخلاف تمامى شواهد بدون انعطاف به زور در فرمول تحقق آرزو گنجانده مىشود؟ چرا نبايد معناى اين انديشههاى شبانه مانند معناى انديشههاى روزانه انواع بسيارى داشته باشد؟ بدينمعنا كه چرا روءيا كه زمانى با تحقق آرزو متناظر است، نبايد زمانى ديگر همانطور كه خود شما گفتهايد با چيزى ضدّ آن يا ترسى تحقق يافته و زمانى با تجلّى قصد و نيّتى يا اخطارى يا تأملى كه مبتنى بر «طرفدارى» و «ضدّيت» است يا سرزنش يا عذاب وجدان يا كوشش براى آماده ساختن امرى و جز آن مربوط باشد؟ چرا روءيا ديدن همواره بايد آرزو باشد يا در نهايت ضدّ آن؟ ممكن است فكر كنيد اختلافنظر درباره اين موضوع اهميت ندارد اگر كسى با ساير موارد موافق باشد. ممكن است بگوييد براى ما كافى است كشف كنيم معناى روءياها و راه بازشناسى آن چيست؛ اينكه به نظر آيد كه ما اين معنا را به شكلى بسيار محدود تعريف كردهايم اهميت كمترى دارد. اما چنين نيست. كجفهمى اين موضوع اساس يافتههايمان را درباره روءياها متأثر مىسازد و ارزش آنها را براى فهم روانرنجورى به مخاطره مىافكند. افزون بر اين، مصالحهاى از اين دست ــ چيزى كه گمان رود در زندگى مالى امرى «بجا» است ــ نه تنها جايش در امور علمى نيست بلكه زيانبخش است. نخستين پاسخ من به اين پرسش كه چرا روءياها نبايد به شكل مذكور داراى معناهاى گوناگون باشند در مواردى از اين قبيل همان پاسخ هميشگى است: «من نمىدانم چرا [ روءياها نبايد معناهاى ديگرى داشته باشند. ] من اعتراضى به اين امر ندارم. تا آنجا كه به من مربوط است مىتواند اينگونه باشد. در سر راه اين ديدگاه موجهتر و گستردهتر از روءياها فقط يك نكته وجود دارد و آن هم اينكه در واقعيت چنين نيست.» دومين پاسخم مىتواند اين باشد كه اين فرضيه كه روءياها به مجموعهاى از شيوههاى فكر كردن و عمليات عقلانى مرتبطاند، براى من شخصاً امرى دور از ذهن نمىنمايد. يك بار در يكى از شرححالهاى مريضانم روءيايى را گزارش دادم كه طى سه شب متوالى تكرار و سپس متوقف شده بود. من اين اتفاق را با اين واقعيت شرح دادم كه اين روءيا به يك نيّت مرتبط بوده است، و پس از تحقق نيّت تكرار آن لزومى نداشته است. سپس روءيايى را منتشر كردم كه يك اقرار بود. پس چگونه مىتوانم خود را نفى كنم و ادعا كنم كه روءياها هرگز چيزى نبودهاند به جز آرزويى تحقق يافته؟ من اين كار را مىكنم زيرا نمىخواهم اجازه دهم سوءِتعبير سخفيانهاى بتواند ما را از رسيدن به ثمرات تلاشهايمان بازدارد ــ سوءِتعبيرى كه روءيا را با اجزاى انديشگون روءياى نهان اشتباه مىگيرد و به اولى چيزى را نسبت مىدهد كه فقط در مورد دوم كاربرد دارد. زيرا كاملاً درست است بگوييم كه هر چيزى كه پيش از اين برشمرديد مىتواند به جاى روءيا بنشيند و آن را بازنمايى كند ــ نيّت، هشدار، تأمّل، آمادگى، كوششى براى حلّ مسأله، و جز آن. اما چنانچه به درستى بنگريد، خواهيد ديد كه تمامى اينها فقط شامل حال اجزاى انديشگون روءياى نهان مىشود، اجزائى كه به روءيا بدل شدهاند. از تعبير و تفسيرهاى روءيا مىتوان دريافت كه انديشهورزى ناخودآگاه مردم متوجه اين نيّتها، آمادگيها، تأملات و جز آنهاست؛ چيزهايى كه سپس كاركرد روءياها را از آنها مىسازد. چنانچه در اين لحظه شما به كاركرد روءيا علاقهمند نباشيد بلكه به ميزان زياد به فعاليت فكرى ناخودآگاه مردم علاقهمند باشيد، كاركرد روءيا را حذف مىكنيد و در مورد روءيا چيزى را اظهار مىكنيد كه در عمل كاملاً صحيح است ــ اينكه روءيا به هشدار، نيّت و جز آن مربوط است. چيزى كه اغلب در فعاليّت روانكاوانه رخ مىدهد اين است كه كوششهاى ما عمدتاً به ناديده گرفتن شكل روءيا و قرار دادن انديشههاى پنهان در پسزمينه، به رغم آن شكل، معطوفاند. انديشههاى پنهانى كه روءياها از آنها ساخته مىشوند. بنابراين به طور كاملاً اتفاقى ما از بررسى اجزاى انديشگون روءياى پنهان مىآموزيم كه تمامى اين عملكردهاى ذهنى بسيار پيچيدهاى را كه نام برديم مىتوانند به شكل ناخودآگاهى رخ دهند ــ دستاوردى كه همانقدر كه بغرنج و گيجكننده است، حيرتانگيز هم هست. با توجه به آنچه گذشت شما فقط تا به آنجا در راه صحيح گام برمىداريد كه به روشنى واقف باشيد كه از نوع خلاصهشدهاى از بيان استفاده كردهايد و تا آنجا كه باور نداشته باشيد امرى چند بُعدىاى كه شرح مىدهيد بايد به سرشت ذاتى روءياها مرتبط شود. هنگامى كه از «روءيايى» سخن مىگوييد بايد يا مقصودتان روءياى آشكار باشد ــ كه محصول كاركرد روءيا، يا حداكثر همان خود كاركرد روءيا نيز هست ــ يعنى همان فرايند روانىاى كه روءياى آشكار را از اجزاى انديشگون پنهان شكل مىدهد. هر استفاده ديگر از اين واژه به منزله خلط كردن ايدههاست و فقط مىتواند سرانجام بدى داشته باشد. اگر درباره انديشههاى نهان در پس روءياها گزارهاى صادر مىكنيد، اين كار را با صراحت و دقت انجام دهيد و مسأله روءياها را با شيوه شلخته سخن گفتن تيره و تار نسازيد. اجزاى انديشگون روءياى پنهان مصالحىاند كه كاركرد روءيا آنها را به شكل روءياى آشكار تغيير شكل مىدهد. چرا بايد بخواهيد كه مصالح را با فعاليتى كه آنها را شكل مىدهد خلط كنيد. اگر چنين كنيد امتيازى بر كسانى نخواهيد داشت كه فقط محصول فعاليت را مىشناسند و نمىتوانند تبيين كنند كه اين محصول از كجا آمده يا چگونه ساخته شده است. يگانه موضوع پر اهميّت در باره روءياها، كاركرد روءيايى است كه مصالح انديشه را تحتتأثير قرار مىدهد. ما هيچ حقى نداريم كه در نظريهمان از آن چشم بپوشيم، حتى اگر در وضعيتهاى عملى خاص بتوانيم آن را به كنار بگذاريم. علاوه بر اين مشاهدات تحليلى نشان مىدهند كه كاركرد روءيا هرگز خود را به ترجمه اين افكار به شكل بيانى كهن يا واپسگرايانه كه برايتان آشناست محدود نمىكند. افزون بر اين، كاركرد روءيا معمولاً بر چيز ديگرى چنگ مىاندازد كه بخشى از انديشههاى پنهان روز قبل نيست، بلكه نيروى محرك اصلى براى برساختن آن روءياست. اين ضميمه حياتى به شيوهاى برابر آرزوى ناخودآگاهى است كه براى تحقق آن محتواى روءيا شكل نوِ خود را بروز مىدهد. پس روءيا مىتواند هر چيزى باشد مادام كه شما فقط افكارى را كه اين روءيا مىنماياند به حساب آوريد ــ هشدار، نيّت، آمادگى و جز آن؛ امّا همچنين روءيا هميشه تحقق آرزويى ناخودآگاه است و چنانچه شما آن را به عنوان محصول كاركرد روءيا در نظر بگيريد، چيزى بيش از اين نيست. بنابراين روءيا هرگز فقط نيّت يا هشدار نيست، بلكه همواره نيّت و جز آن است كه به كمك آرزويى ناخودآگاه به شيوه كهن انديشه ترجمه شده است و تغيير شكل يافته تا آن آرزو را تحقق بخشد. يك خصيصه يعنى تحقق آرزو عنصر تغييرناپذير است. خصيصه ديگر مىتواند تغيير كند، كه بار ديگر مىتواند آرزويى باشد كه در اين حالت، روءيا ــ به كمك آرزويى ناخودآگاه ــ آرزوى پنهان روز پيش را به عنوان چيزى تحقق يافته بازنمون خواهد كرد. من مىتوانم تمامى اين جريان را به روشنى بفهمم، اما نمىتوانم بگويم كه آيا توانستهام آن را به همين شكل به شما تفهيم كنم. همچنين در اثبات آن براى شما دچار مشكل هستم. اين كار بدون تحليل دقيق شمار بسيار زيادى روءيا ممكن نيست و از سوى ديگر اين نكته را كه در ديدگاهمان درباره روءيا مهمترين و انتقاديترين است نمىتوان به شكلى قانعكننده بدون رجوع به آنچه از اين پس مىآيد باز نمود. ناممكن است اينگونه فرض كنيم كه چون همه چيزها كاملاً به هم مرتبطاند، آدمى بتواند عميقاً در سرشت چيزى غور كند بىآنكه خود در چيزى ديگر كه سرشت مشابه دارد تفحص كرده باشد. از آنجا كه ما هنوز درباره نزديكترين خويشاوندان روءياها يعنى نشانههاى روانرنجورى هيچ نمىدانيم، بايد بار ديگر از رسيدن به همين نقطهاى كه در آن هستيم خشنود باشيم. من فقط براى شما مثال روشنكننده ديگرى مىآورم و بررسيهاى ديگرى را پيش رويتان مىگذارم. اجازه دهيد بار ديگر به روءيايى بپردازيم كه اغلب به آن رجوع كردهايم: روءياى سه بليط تئاتر به قيمت يك و نيم فلورين. مىتوانم به شما اطمينان دهم كه من اصلاً اين مثال را بىهيچ نظر خاصى انتخاب كردهام. شما اجزاى انديشگون روءياى پنهان را مىشناسيد: خشم از تعجيل در ازدواج كه هنگامى سر برآورد كه آن خانم خبردار شد دوستش اخيراً نامزد كرده است شوهرش را كمارج شمرد و برايش اين فكر پيش آمد كه اگر دست نگاه داشته بود مىتوانست شوهر بهترى بيابد. ما قبلاً از آرزويى كه از اين انديشهها روءيا ساخت اطلاع داريم كه همين ميل به نگاه كردن و توانايى به تئاتر رفتن است كه به احتمال زياد نتيجهاى فرعى از كنجكاوى ديرينه زن براى اين است كه سرانجام كشف كند وقتى كسى ازدواج مىكند واقعاً چه اتفاقى مىافتد. همانطور كه مىدانيم اين كنجكاوى همان كنجكاوى است كه توجه كودكان را به طور منظم به زندگى جنسى والدينشان معطوف مىدارد: چنين كنجكاوىاى مادام كه بعدها نيز باقى بماند كنجكاوىاى كودكانه است و بعدها نيز كماكان تكانهاى غريزى است با ريشههايى كه به دوران طفوليت بازمىگردند.
اما اخبارى كه روءيابين در آن روز دريافت مىكند امكان بيدار كردن چنين ميلى به نگاه كردن را نمىدهد، بلكه فقط خشم و حسرت را بيدار مىكند. اين تكانه آرزومند در لحظه اول به اجزاى انديشگون روءيا ربطى نداشت و ما قادر بوديم كه نتيجه تعبير روءيا را در تجزيه و تحليلمان دخيل كنيم بدون آنكه شرحى از آن تكانه به دست دهيم. اما خشم فىنفسه نمىتواند چنين روءيايى را خلق كند. روءيا نمىتواند از اين انديشه نشأت گيرد كه «ازدواج زودهنگام امرى پوچ و بىمعناست» مادام كه آن انديشهها آن آرزوى قديمى را كه براى ديدن اينكه در درازمدت چه چيزى در ازدواج رخ مىدهد بيدار كنند.
اين آرزو به محتواى روءيا شكل خود را ــ كه تحقق آرزويى قديميتر بوده است ــ مىبخشد، آن هم با نشاندن ازدواج به جاى رفتن به تئاتر: «بله! اينك مىتوانم به تئاتر بروم و هر آنچه را كه ممنوع است ببينم و تو نمىتوانى! من ازدواج كردهام و تو بايد صبر كنى!» اينگونه روءيابين موقعيت را به گونهاى توصيف مىكند كه انگار به عكس خود تغيير شكل يافته است، پيروزى قديم به جاى شكست اخير نشانده مىشود و اتفاقاً رضايت تماشابارگى آن خانم با رضايت حس رقابت جوى خودپسندانه او در هم مىآميزد. اين رضايت سپس محتواى آشكار روءيا را معيّن مىكند، كه در آن وضعيت عملاً چنين بود كه زن در تئاتر نشسته در حالى كه دوستش نمىتواند اجازه ورود به آنجا را بگيرد. آن بخشهايى از محتواى روءيا كه در پس آن اجزاى انديشگون روءياى پنهان هنوز نهان ماندهاند، به اين وضعيت مبتنى بر رضايت به عنوان تعديل جابهجا شده و نافهميدنى آن تحميل مىشوند. تعبير و تفسير روءيا بايد تمام چيزهايى را كه در خدمت بازنمون تحقق آرزويند فرو گذارد و بايد اجزاى انديشگون روءياى پنهان ناراحتكننده را از اين اشارات مبهم باقىمانده دوباره تثبيت كند. بررسيهاى تازهاى را كه اميد دارم پيش رويتان گذاشته باشم به منظور آن است كه توجه شما را به اجزاى انديشگون پنهانى جلب كنم كه اكنون در معرض توجّه ما هستند. خواهشمندم فراموش نكنيد كه در درجه نخست، اينها براى فردِ روءيابين ناخودآگاهاند و ثانياً كاملاً عقلانى و منسجماند به گونهاى كه مىتوانند به عنوان واكنشهايى طبيعى به علل وقوع روءيا فهميده شوند. ثالثاً آنها مىتوانند معادل با هر تكانه ذهنى يا فعاليت فكرى باشند. اينك چنين انديشههايى را با تأكيد بيشترى از قبل به عنوان «پسماندههاى روز» توصيف مىكنم، خواه روءيابين به آنها اعتراف بكند خواه نكند. اينك بين پسماندههاى روز و اجزاى انديشگون روءياى پنهان تمايز مىگذارم و در سازگارى با كاربرد اوليهتر، هر آنچه را قبلاً در تعبير و تفسير روءيا آموختيم، به عنوان اجزاى انديشگون روءيا متصور مىشوم، درحالىكه پسماندههاى روز فقط بخشى از اجزاى انديشگون روءياى پنهاناند. پس ديدگاه ما اين است كه چيزى به پسمانده روز اضافه شده است، چيزى كه بخشى از ناخودآگاه بوده است، تكانه آرزومندانه قدرتمند اما سركوبشده. فقط اين امر است كه برساختن روءيا را ممكن مىسازد. تأثير اين تكانه آرزومندانه بر پسمانده روز قسمت بعدى اجزاى انديشگون روءيا را مىسازد و از آنجا كه از زندگى زمان بيدارى ناشى شده است لازم نيست عقلانى و قانعكننده به نظر آيد. من از مقايسه رابطه بين پسماندههاى روز با آرزوى ناخودآگاه استفاده كردم و فقط مىتوانم آن را در اينجا تكرار كنم. در هر كارى بايد سرمايهدارى وجود داشته باشد كه هزينه آنتروپرونورى را تأمين كند كه ايده دارد و مىداند آن ايده را چگونه به سرانجام برساند. در برساختن روءياها نقش سرمايهدار را آرزوى ناخودآگاه به تنهايى بر عهده دارد و انرژى روانى براى برساختن روءيا را فراهم مىكند. آنتروپرونور، پسماندههاى روز است كه تصميم مىگيرد چگونه اين سرمايه تخصيص يابد. البته ممكن است اتفاق افتد كه خود سرمايهدار ايده و دانش تخصصى داشته باشد، يا خود آنتروپرونور سرمايه داشته باشد. اين امر وضعيت عملى را ساده مىكند اما فهم نظرى آن را دشوار مىسازد. در اقتصاد، فردى واحد دائماً بين دو نقش سرمايهدار و آنتروپرونور در نوسان است و اين امر وضعيتى اساسى را ايجاد مىكند كه مقايسه ما مبتنى بر آن است. در برساختن روءيا همين دگرگونيها رخ مىدهند و من شما را به حال خود مىگذارم كه در پى آن رويد. بيش از اين نمىتوانيم پيشتر رويم زيرا احتمالاً ديرزمانى است كه شكّى شما را آزار مىدهد كه لازم است به نداى اين شك گوش سپريد. خواهيد پرسيد: «آيا پسماندههاى روز واقعاً به همان معنا خودآگاهاند كه آرزويى ناخودآگاه كه بايد به آنها ضميمه شود تا آنها را قادر به توليد روءيا كند؟» شكتان بجاست. اين امر نكته چشمگير كلّ ماجراست. آنها به يك معنا ناخودآگاه نيستند. آرزو ـ روءيا به ناخودآگاهى متفاوت تعلق دارد، ناخودآگاهى كه پيش از اين آن را به عنوان چيزى بازشناختهايم كه در كودكى ريشه دارد و مجهز به مكانيسمهاى خاصى است. شايد كاملاً بجا باشد كه اين دو ناخودآگاه را به نامهايى متفاوت بشناسيم، اما ترجيح مىدهيم درنگ كنيم تا زمانى كه با حيطه پديدههاى روانرنجورى آشنا شويم. مردمان ناخودآگاهى واحد را به عنوان چيزى خيالى و شگفتانگيز مىشناسد؛ چه خواهند گفت هنگامى كه اقرار كنيم نمىتوانيم بدون اين دو ناخودآگاه تغيير و تحولى ايجاد كنيم. اجازه دهيد همينجا رشته كلام را قطع كنيم. بار ديگر شما فقط چيزى را شنيديد كه كامل نبود. اما آيا اميدى نيست كه بگويم اين دانش ادامهاى خواهد داشت كه ما يا مردمانى ديگر آن را به بار خواهند نشاند؟ و آيا ما خودمان به اندازه كافى نياموختهايم كه اين دانش بديع و حيرتانگيز است؟ اين مقاله ترجمهاى است از فصل چهاردهم كتاب زير : Wish-fulfilment , in Introductory Lectures on Psychoanalysis, Sigmund Freud , Penguin Books, 1975 .