قربانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قربانی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرباني

حجّ گزاران پس از رمي جمره عقبه و پيش از حلق يا تقصير بايد در سرزمين منا گوسفند،گاو و يا شتر قرباني کنند:(لا تَحلقوا رءُوسکم حتّي يبلغ الهَدي مَحِلّه .... فمن تمتّع بالعمرة إلي الحجّ فمااستيسَر من الهَدي).اين سنّت ويژه الهي در حجّ،موجب تقرّب مخصوصي است که در عبادات ديگر کمتر يافت مي شود.

خداوند در طرد سنّت زشت جاهلي و براي بيان تقربي که حاصل قرباني است، و چه بسا به همين جهت به قرباني موسوم شده، مي فرمايد: (لن ينال الله لحومها و لا دماؤها و لکن يناله التّقوي منکم)؛ اين آيه شريفه کعبه را از سنن جاهلي پيراسته مي دارد و از طرفي در دفع اين پندار که «چون خداوند از جهانيان بي نياز است، پس نَحر و ذَبح بر حجّ گزار واجب نيست »، اين نکته را اظهار مي دارد که اصل قرباني لازم است اگر چه خداوند از آن بي نياز است و آنچه از اين قرباني به خداي سبحان مي رسد گوشت يا خون نيست، بلکه روح کردار و جان عمل، که همان تقواست، به حضرتش مي رسد.

نيل حج گزار متّقي به خداي سبحان

آنچه درباره ذيل آيه شريفه، يعني(و لکن يناله التّقوي منکم) بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است که بين اين سخن که: اين عملِ صالح را خداوند سبحان مي پذيرد، و بين اين کلام که: سخن پاک به سوي او بالا مي رود و عمل صالح آن را بالا مي برد: (إليه يصعد الکلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه) و بين اين بيان که: تقواي شما به خداوند مي رسد: (يناله التقوي منکم) تفاوت بسيار است و اين تعبيرها يکسان و معادل با هم نيست؛زيرا واژه «قبول» معنايي مي دهد و «صعود» به سوي خداوند معنايي برتر از آن دارد. واژه «نيل» نيز داراي معناي ديگري است که هيچ يک از آن دو تعبير با آن برابر و معادل نيست.

فرق بسياري است ميان «صعود به سوي خداوند» با «نيل به او» زيرا دومي تصريح دارد به اينکه هيچ حجابي ميان اين «تقواي نائل» و خداوند متعالي نيست،بر خلاف اولي، زيرا «صعودإلي الله » به اين امر صراحت ندارد،هر چند که آن را نفي نيز نمي کند.دليلي هم نيست که ما «نيل» را بر«صعود» حمل کنيم،آن هم پس از آنکه دريافتيم هيچ برهان عقلي و نيز نقلي براي اين معنا وجود ندارد.

مؤيد حمل «نيل» بر مفهومي عالي و عاري از نيل مادي که خداي سبحان از آن منزّه است، احاديثي است که دلالت مي کند خدواند سبحان بدون ستر مستوري استتار جسته و بدون حجاب محجوبي احتجاب گزيده و ميان او و خلقش حجابي جز خلقش نيست؛ يعني مخلوق تا زماني که متوجّه به خويش است، حجاب است و از پروردگار خويش محجوب.

بنابراين، وجود امکاني خود بذاته حجاب است و محجوب، و چنانچه او به ذات خويش التفات نکند و خويشتن را نبيند و به بقاي مخصوص خويش محبت نداشته باشد،بلکه به آفريدگار خود نزديک شود و از مرکب خودبيني فرود آيد و جز مولاي خويش را نبيند و جز به خداي سبحان محبّت نورزد، حجاب از ميان برمي خيزد و نور آسمانها و زمين،يعني خداوند جلوه گر مي شود و ستارگان درخشان بي نور مي شود و قمرهاي تابان محو مي گردد و در اينجاست که اين تقواي اخص به خدا مي رسد،نه تقواي خاص تا چه رسد به تقواي عام .

پس حج گزاري که قرباني اش خالص براي خداست و از آن جز خدا را نمي خواهد،همان گونه که تقوايش به خدا مي رسد،خودش نيز به خداوند مي رسد؛زيرا تقواي او بيرون از وجود خود او نيست،طوبي له و حسن مآب .

شايد به خاطر همين تقواي ارزشمند موعود در نحر باشد که روز نحر را «حج اکبر» خوانده اند و به همين جهت امام صادق عليه السّلام فرمود:چون قرباني ات را خريدي آن را رو به قبله کرده نحر کن يا سرش را ببر و بگو « وجّهت وجهي للّذي فطر السّموات و الأرض حنيفاً مسلماً و ما أنا من المشرکين . إنّ صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين لا شريک له و بذلک أمرت و أنا من المسلمين اللّهمّ منک و لک.بسم الله و بالله و الله اکبر. اللّهمّ تقبّل منّي»؛زيرا نحر،با اين تقوا که در آن جز خداوند ديده نمي شود،شايسته است که به خداوند نايل شود و متّقي،که نماز و عبادت و زندگي و مرگ و خلاصه همه امورش براي پروردگار جهانيان است و فقط خدا را در قرباني در نظر دارد،نيز سزاوارتر است که به خدا برسد.اين همان هدف والايي است که حج با آداب سنن متعالي خود،نمايشگر آن است.

تفاوت مراتب مؤمنان

بايد توجّه داشت که اين گونه ملکات، اموري ذهني يا صفاتي عرضي نيست.شاهد مطلب اينکه، خداي سبحان در باره برخي مؤمنان فرمود:آنان خود،درجات هستند:«هم در جاتٌ» و اين سخن دقيقتر از اين فرموده خداست که:«لهم درجاتٌ» زيرا جمله نخست درباره اوحدي از پرهيزکاران است و بيان دوم در باره متوسطان آنها .

شاهد ديگر اينکه،خداي سبحان فرمود:انسان مقرّب،ذاتش رَوح و نفسش رَيحان و دلش جنّت نعيم است:« فأمّا إن کان من المقرّبين - فروح و ريحانٌ و جنّت نعيم) و اين سخن لطيف تر از اين فرموده خداست که:«جنّات تجري من تحتها الانهار»؛ زيرا سخن نخست درباره اوحدي از مخلَصان دومي از آنِ متوسطان مخلِصان است .

مطلب مزبور درآيات ديگري همچون:« فأدخلي في عبادي - و ادخلي جنّتي» و «ادخلوها بسلام امنين» مشهود است که آيه نخست لطيف تر از دومي است،همان گونه که در آيات «والله خيرٌ و أبقي» و «ما عندالله خيرٌ و أبقي» اين چنين است .

بنابراين،اوحدي از انسانها دو بهشت دارند:يکي بهشت ديدار که در آيه شريفه ( وادخلي جنتي) به آن اشارت رفته است و ديگري بهشتي است که در بسياري از آيات قرآن بدان تصريح شده است؛مانند «تجري من تحتها الأنهار».

بهشت منحصر در« عند مليکٍ مقتدر» نيست؛زيرا خداي سبحان خود تصريح کرده است که:«إنّ المتّقين في جنّات و نهر» آري براي مؤمنان متوسط،تنها بهشتي است که از زير آن جويبارها روان است؛امّا بهشت لقاء براي آنان نيست.

از آنجا که درجات بهشت به شمار آيات قرآني است و ميان هر درجه با درجه ديگر فاصله بسيار است،بر متخلّق به خُلق عظيم است که به کسي که خود عظيم است،يعني رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم تأسي و اقتدا کند و چون آن حضرت فرمود:«ربّ زدني علما»، پيرو راستين او نيز مي گويد:«ربّ زدني علما» و در حدي متوقّف نمي شود و بدان بسنده نمي کند،بلکه بر اوست که بخواند.و بالا رود و گردنه را در نوردد و تنها بر پيمودن راه هموار اکتفا نکند.پس چون فرا روي او کريمه «فاذکروني أذکرکم» قرار دارد،نبايد بدين سخن خداي سبحان بسنده کند که:«أذکروا نعمتي الّتي أنعمت عليکم »؛ زيرا ميان ذکر خدا و ذکر نعمت خدا فرق بسياري است. و چون پيش روي وي اين سخن خداي سبحان است که:« عيناً يشرب بها عباد الله يفجّرونها تفجيراً»،تنها به اين فرموده خدا که:«إنّ الأبرار يشربون من کأسٍ کان مزاجها کافوراً» چشم ندوزد؛زيرا چشمه اي که بندگان خدا از آن مي نوشند،خالص و ناب است؛امّا آنکه ابرار از آن مي نوشند ممزوج به مقداري از اين چشمه خالص است؛ نه خود همان چشمه!پس براي ابرار شراب ممزوج و براي مقرّبان شراب خالص است؛چنانکه اين نکته از آيات ديگري نيز استفاده مي شود؛مانند:« و يسقون فيها کأساً کان مزاجها زنجبيلاً - عيناً فيها تسمّي سلسبيلاً » و«يسقون من رحيقٍ مختومٍ - ختامه مسکٌ و في ذلک فليتنافس المتنافسون - و مزاجه من تسنيمٍ - عيناً يشرب بها المقرّبون) .

اين آيه دلالت دارد که ابرار از شرابي آميخته از تسنيم (نه از تسنيم خالص) مي نوشند؛زيرا شراب خالص تسنيم از آنِ مقرباني است که از ابرار برترند و شاهد کتابهاي ابرار و نامه هاي اعمال آنها هستند.

همچنين اقتدا کننده به رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم چون فرا روي خويش کريمه «و سقاهم ربـُّهم شراباً طهوراً »را ديد،نبايد بدانچه مقرّبان اکتفا کرده اند بسنده کند تا چه رسد به ابرار.در اين آيه شريفه که بياني از لطف خدا به بندگان مخلصش بوده و جز در يک جا در قرآن کريم نيامده و نظير ندارد نکاتي است که در اينجا به آنها اشاره مي شود:

1- ساقي تنها دراين مورد (و نه در ديگر موارد) خداست : (سقاهم ربـُّهم) امّا در آيه ديگر فرمود: «يُسقون ».

2- براي شراب مزبور،ظرف و جام و پياله تعيين نکرده است؛زيرا هيچ ظرفي گنجايش آن را ندارد، چون براي شرابي که ساقي آن خداست هيچ قدر و حد و نصاب و منتهايي نيست، برخلاف ساير شرابهايي که براي آنها ظرف و جام معين شده است.

3- براي اين شراب،چشمه و سرچشمه و منبع ذکر نشده و برخلاف شرابهايي که از آنِ ابرار و مقرّبان است که براي آنها چشمه ها و مخازن ويژه اي است که از آنجا سرچشمه گرفته، جاري مي شود .

4- اين شراب،به صفتي وصف شده که غير آن بدان وصف نشده است و آن صفت ( طهوراً ) است . امام صادق عليه السّلام که خود از اين شراب نوشيده بود در تفسير آن فرمود:يعني آنان را از هر چيزي جز خدا پاک مي کند: « يطهرهم عن کلّ شيء سوي الله».

نکاتي در باره قرباني و اسرار آن

1- خلاصه مطالب مشروح فوق اينکه،حکمت انجام قرباني،تقرب و تعالي قرباني کننده و تقواي او به سوي خداست:« لن ينالَ الله لحومُها و لا دماؤها و لکن يناله التقوي منکم ».

بنابراين،قرباني آنگاه مقبول است که با تقوا انجام گيرد و روح اين عمل تقوا باشد؛ زيرا بر اساس آيه شريفه« إنّما يتقبّل الله من المتّقين» همان طور که هيچ عملي بدون تقوا پذيرفته نيست،عملي نيز که همراه تقوا بوده،ليکن عامل آن در غير اين عمل،تقواي الهي را رعايت نمي کند،اگر چه از وي پذيرفته است، ليکن آن گونه که شايسته است بالا نمي رود؛زيرا خداوند عملي را مي پذيرد که همه شئون عامل آن خواه در اين عمل،خواه در اَعمال ديگر،بر پايه تقوا تنظيم شده باشد:

«أفمن أسّس بُنيانه علي تقوي من الله و رضوانٍ خير أم من أسّس بُنيانه علي شفا جُرُف هارٍ فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظّالمين » .

بنابراين،آنچه به خدا مي رسد،باطن و روح عمل است.قرباني نيز حقيقتي دارد به نام تقوا،و قداست و تعالي قرباني از آنِ تقواست نه از آن گوشت و خون:«يناله التّقوي منکم»چنانکه هيچ يک از مناسک ديگر حج نيز به خدا نمي رسند،مگر روح آنها که همان سّر حج است.

2- هرعملي که به قصد قربت انجام گيردقرباني است،چنانکه در حديث است که زکات و نماز قرباني مسلمانان است :« إنّ الزکاة جعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام».

بنابراين، هرعملي که در آن تقرّب به خدا باشد،قرباني است؛زيرا اولاً،خداوند عمل با تقوا را قبول مي کند:« إنّما يتقبّل الله من المتّقين».ثانياً، تقواي عمل نه تنها به طرف خدا صاعد مي شود،بلکه به خدا مي رسد؛چنانکه درباره قرباني فرمود:«يناله التقوي منکم». ثالثاً،چون تقوا جداي از جان انسان با تقوا نبوده،وصف نفساني روح انسان متقي است،اگر تقوا به خدا رسيد،انسان سالک نيز پيش از مرگ به لقاء الله نائل مي شود .

3- سرّ قرباني،طبق بيان نوراني امام سجّاد عليه السّلام اين است که حج گزار و قرباني کننده با تمسک به حقيقت ورع، گلوي ديو طمع را بريده،او را بکُشد.بنابراين صرف ذبح گاو و گوسفند و يا نَحر شتر و رها کردن آنها بدون توجّه به سّر قرباني،مايه تعالي حج گزار نخواهد بود، از اين رو از باب تشبيه معقول به محسوس،شايسته است قصد او از اين عمل،کشتن ديو دروني آز و طمع باشد .

4- قرباني جايگاهي ويژه در روايات دارد.نمونه اينکه،امام باقر عليه السّلام فرمود:خداي سبحان قرباني کردن را دوست دارد:«إنّ الله عزّ وجلّ يحبّ إطعام الطعام و إراقة الدماء» .ممکن است يکي از دلايل آن بهره مندي گرسنگان و محرومان از گوشت قرباني باشد.گرچه در اين زمان آنان که آيات الهي را به اسارت گرفته اند نه خود استفاده مطلوب از اين سنّت الهي مي کنند و نه به ديگران اجازه اداره و بهره برداري صحيح از اين برنامه جامع و سودمند را مي دهند.

درحديث ديگري که اهتمام به قرباني در آن مشهود است،امام صادق عليه السّلام فرمود:رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در حجة الوداع،100شتر با خود برده بودند.بيش از30 شتر را به اميرالمؤمنين علي عليه السّلام بخشيدند که آن حضرت همه را نَحر کردند و رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز بقيه شتران را قرباني کردند.البته اين حديث به گونه اي ديگر نيز نقل شده است و آن اينکه رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم66شتر براي قرباني از مدينه با خود آوردند و اميرالمؤمنين عليه السّلام نيز - که در آن سال از سوي رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به يمن اِعزام شده بودند- 34 شتر براي قرباني از يمن به همراه آورده بودند.

5-آيه شريفه « ليشهدوا منافع لهم و يذکروا اسم الله في ايّام معلومات علي ما رزقهم من بهيمة الأنعام) گذشته از شمول سود صوري و منفعت معنوي امّت اسلامي،ياد حق را هدف دانسته و مهمتر آنکه به جاي نام قرباني،يادخدا را ذکر فرمود تا روشن شود که هدف از« تضحيه» همانا«تسيمه خداست» نه صرف نَحر و ذَبح » يعني به جاي اينکه بفرمايد:« قرباني کنند»،فرمود: « خدا را به ياد آورند که آنها را از دامهاي حلال،مانند گوسفند،روزي داد» ،به طوري که هم اصل قرباني به نام حق آغاز گردد و هم همه نعمتهاي دامي در طول مدّت زندگي براي همه انسانها به عنوان ياد خدا مطرح شود.

مراد از «أيّام معلومات» در آيه مذکور همان زمان حجّ،به ويژه دهه نخست ذيحجه است که جزء ماههاي حرام به شمار مي آيد.ماههاي حرام چهار است که سه ماه آن، يعني ماههاي ذيقعده ، ذيحجه و محرم ، متصل و يک ماه آن، يعني رجب، فرد و منفصل است.

6- سالار شهيدان امام حسين سلام الله عليه از همان آغاز حرکت خود از مدينه به مکّه در سال60 هجري،قصد عمره مفرده داشت و اصلاً قصد حجّ تمتع نکرد.به هر تقدير،آن حضرت اگر چه به منا نرفت،ليکن قربانيهاي گرانقدري داد و نيز وجود مبارک خويش را فدا کرد تا مکّه و منا بماند.از اين رو امام سجّاد سلام الله عليه در شام خود را فرزند مکّه و منا معرّفي فرمود:« أنا ابن مکّة و مني، انا ابن المروة و الصفا».

بنابراين،کسي که جانش را فداي دوست،يعني خداي سبحان کرد،او را منا و عرفات و .... ارث مي برد،زيرا هم زمين مال خداست و آن را به هر کس صلاح باشد ارث مي دهد:« إنّ الأرض لله يورثها مَن يشاء» و هم زمينه کمال متعلق به اوست و به هر کس بخواهد ارث مي دهد.از اين رو همه شهدا و راهيان راه امام وارثان عرفات و مشعر و منايند؛زيرا اهداي جان و فدا کردن فرزند،انسان را وارث اسرار منا مي کند؛نه صِرف حضور جسماني در منا و قرباني کردن گوسفند و مانند آن.

/ 1