بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدهيدجي ، محمدالگويي گرانقدر هر که با پاک دلان صبح و مس ايي دارد دلش از پرتو ايام صفايي دارد ( پروين اعتصامي) گراميداشت فرزانگان و سنگرداران جبهه ستيز با جهالت و رذالت به گردهمايي، و هم انديشي منحصر نميگردد و پاسداشت واقعي، حق اين گوهرهاي گرانبها با تأسي بر اخلاق و رفتار و شيوههاي دانش پژوهش و تداوم راه و دميدن معنويت آنان در کالبد نسلهاي بشر عملي است و تنها از اين راه دين آنان ادا ميگردد. حکيم « هيدجي» در زمره دانشوراني است که با وجود کسب کمالات گوناگون علمي هيچ گاه خود را بي نياز از عبادات و بجاي آوردن فرائض و نوافل نديد و توانمندي در عرصه دانشوري را با فضيلتي که با اخلاق و تقوا به خود اختصاص داد، توأم ساخت و در واقع علم و ايمان را مکمل و متمم هم نمود و به همين دليل به جاي آنکه در درّه خوديت به بام غرور برود، دامنههاي ديانت را پيمود و خويشتن را به قله کرامت انساني رسانيد و در اقيانوس پژوهش به غواصي پرداخت و مرواريدهاي معرفت را بدست آورد و جان خود را از تعلقات دنيايي و پيوستگيهاي فناپذير پيراست. زادگاه استان زنجان از جمله نقاط باستاني ايران است که در سال 24هجري توسط لشکر اسلام به فرماندهي براءبن غارب از اصحاب رسول اکرم (ص)فتح گرديد. اين ناحيه و توابعش در طول تاريخ داراي سوابق علمي و فرهنگي درخشاني بوده است و رادمراني خردمند و وارسته از آن و پيرامونش برخاستهاند.(1) يکي از شهرستانهاي مهم اين استان ابهر است. اين شهر در منطقه معتدل کوهستاني در دره وسيعي در جنوب غربي زنجان و بر سر راه تهران به تبريز قرار گرفته و 3275کيلومتر مربع مساحت دارد. از ويژگيهاي مهم ابهر اين است که در قرن چهارم هجري جزو قلمرو علويان قرار گرفت.(2) اثيرالدين مفضل بن عمر ابهري ( متوفي 663ه.ق) از دانشمندان رياضي قرن هفتم که در رصد خانه مراغه با خواجه نصير طوسي همکاري ميکرد، از اهالي اين ديار است. در چهارده کيلومتري شمال غربي ابهر به جانب زنجان شهر « هيدج» واقع شده که اهالي آن شيعه هستند و به زبان ترکي سخن ميگويند.(3) در هر حال حکيم الهي و فيلسوف جهان تشيع حاج ملا محمد فرزند حاج معصوم علي به سال 1270ه. ق مطابق 1233ه. ش در اين آبادي ديده به جهان گشود و موجب شهرت آن گشت. حکيم هيدجي دوران طفوليت را در خانوادهاي متديّن و نيکوسرشت سپري کرد و از همان اوان نوجواني استعداد خود را در زمينههاي علمي و ادبي بروز داد. او بخشي مقدماتي را در موطن خويش از آخوند ملا محمد فرا گرفت.(4) اقامت در تهران ملا محمد در سال 1297و به هنگامي که 27بهار را پشت سر نهاده بود زادگاهش را به قصد اقامت در قزوين ترک نمود و در اين شهر ادامه تحصيل را پي گرفت و از خرمن انديشه سيد علي خوئيني قزويني صاحب حاشيه بر قوانين ميرزاي قمي توشهها برچيد، او که در هيدج زندگي ساده و عاري از تکلف داشت، در قزوين و در مدرسه حسن خان روزگار را با عسرت و تنگدستي ميگذرانيد، اينکه در برخي منابع ادعا شده که نامبرده مقدمات علوم ديني و حکمت را در زنجان آموخته به استناد منابع متعدد واقعيت ندارد.(5) وي پس از هشت سال اقامت در قزوين و تکميل معلومات نزد استادان برجسته اين شهر، به سال 1305ه. ق و در حالي که 35ساله بود به تهران عزيمت نمود، در شرح حالي که خودش نوشته چنين ميخوانيم، « ... باري من بنده، حاجي ملا محمد آغاز شباب در مدرسه واقع در قريه مزبور ( هيدج) چند گاهي در قزوين به آموختن علوم رسميه مانند نحو و صرف، منطق و معاني و بيان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافه تهران از بهشتي روان آقاميرزا حسين سبزواري که سرآمد شاگردان دانشور يگانه و آموزگار فرزانه حاج ملا هادي سبزواري عليه الرحمة الباري بود، بحري از علوم کلاميه و رسوم رياضيه استفاضه نموده...»(6) سبزواري استاد هيدجي در مدرسه عبداللّه خان واقع در بازار بزّازان تهران ادبيات فقه و اصول تدريس ميکرد و شهرت بيشتر او به مهارت وي در رياضي، نجوم و هيئت است و آقاميرزا ابراهيم زنجاني از تلاميذ اين دانشور است. (7) موقعي که حکيم هيدجي به تهران رحل اقامت افکند حکيم ميرزا ابوالحسن جلوه زوارهاي ( 1314 - 1238ه. ق) آخرين دهه تدريس حکمت و فلسفه را در مدرسه دارالشفاي تهران طي ميکرد و نيز انساني سالخورده به نظر ميرسيد، حکيم هيدجي موقعيت اين حوزه درسي پر فيض را مغتنم شمرد و چنين محفلي را درک کرد و مدتي در اين مدرسه به تحصيل و تکميل معارف تشيع و فنون فلسفي و عرفاني پرداخت، خودش به اين موضوع اشارهاي روشن دارد: « در محضر حکيم بارع و متأله شامخ آقا ميرزا ابوالحسن متخلص به جلوه قدس سره اخذ معارف حقه و تحصيل فنون حکميه کرده ساير علوم را از فقه و اصول و حديث از هر کدام به لياقت و مراتب استعداد خود استفاده نموده...»(8) از مختصات روحي اين حکيم حالت شهامت در بررسي افکار قدماي حکمت و فلسفه است و گويي اين صفت را از استادش جلوه آموخته بود و همچون وي برخي آثار معروف چون اسفار را به ديد انتقاد مورد بحث قرار ميداد.(9) برخي تراجم نويسان خاطر نشان ساختهاند که حکيم هيدجي براي تقويت آموختههاي خود به عتبات عاليات رفته، از محضر اساتيد عراق مستفيض شده است.(10) مهدي مجتهدي نوشته است: « به عتبات عاليات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فرا گرفتن معقول رنجها کشيده است.» (11) شيخ آقا بزرگ تهراني نيز از نجف رفتن وي سخن گفته است.(12) و معلم حبيب آبادي اظهار داشته است: حکيم هيدجي پس از 20سال به تهران بازگشت (13) و شهيد مطهري مينويسد: « ملا محمد هيدجي زنجاني... سفري به عتبات براي تکميل معلومات رفت و در آنجا نيز ضمن تحصيل علوم نقلي به تکميل علوم عقلي پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزه درس داشت. طالبان حکمت از محضرش استفاده ميکردند...»(14) جواد محقق ذيل تذکره علماي شاعر و شعراي عالم از آية اللّه حاج ملامحمد حکيم هيدجي سخن به ميان آورده و ادعا کرده است: « اين حکيم زاهد و فقيه مجاهد و عالم عامل و عارف کامل پس از مقدمات علوم اسلامي در محل تولدش براي تکميل تحصيلات راهي عتبات شد و در آنجا ضمن تحصيل فقه و اصول و تفسير حديث در فرا گرفتن فلسفه و علوم عقلي نيز رنج فراوان برد و تا چهل سالگي در همانجا اقامت گزيد، وقتي به ايران بازگشت در تهران ساکن شد»(15) که در اين نوشتار حتي اشارهاي به تحصيلات حکيم هيدجي در قزوين و تهران هم نشده است، هيدجي شرح حال خويش را نگاشته ولي به مسافرت به عتبات براي تحصيلات اشاره نکرده است و چنين مستفاد ميگردد تا آخر عمر در تهران ساکن بوده و حظّ آفاقي کمتر داشته است وي ميگويد: « جز حج بيت اللّه الحرام و زيازت مشاهد مشرف ائمه (ع) به جايي مسافرت نکردهام»(16) و قطعا اگر چنين موضوعي واقعيت داشت، آن هم تحصيل چندين ساله در نجف و مانند آن امکان نداشت از آن بگذرد زيرا در همين زندگي نامه خود نوشت به پارهاي مسايل جزيي هم اشاره دارد. بر کرسي تدريس حکيم هيدجي پس از بهره مندي از محضر بزرگان حکمت و فلسفه و فقه و حديث در مدرسه منيريه اين شهر اقامت گزيد، اين مکان که چندين دهه در آن تدريس مينمود از بناهاي امير نظام حاکم تهران بود که خواهرش منيرالسلطنه - همسر ناصرالدين شاه - آن را تکميل کرد و از اين جهت آن را منيريه ناميدهاند. جنب مدرسه مزبور امامزاده سيد ناصرالدين از اولاد حضرت امام زينالعابدين (ع)جد سادات طالقان واقع شده است که حکيم هيدجي ضمن تبيين معارف عميق در قلمرو حکمت از فضاي معنوي اين مکان مسکين نيز نصيبي داشت.(17) گفته شده وي مدت سي سال در اين مدرسه، معقول تدريس نمود و خود پنج سال قبل از رحلت خويش نوشته است. « مدت بيست و پنج سال است در مدرسه منيريه واقع در جنب سيد ناصرالدين به عنوان تدريس معقول به درس و بحث با طلاب مشغوليم».(18) منوچهر صدوقي شها چنين نگاشته است: « شيخ العلماء العاملين مرحوم مغفور آخوند ملاعلي الهمداني را شنيدم قدس سره به عصر 12خرداد 1354ه. ش که آن بزرگوار (حکيم هيدجي) صاحب روحانيتي بود عظيم، مدام روي به قبله جلوس ميفرمودي و نافله شب ترک نگفتي و (کتاب) کافي (در حديث) و امثال آن بر زير مغني و امثال (آن) نهادي...»(19) حکيم هيدجي تا آخر عمر به تدريس مشغول بود و هر کس از طلاب علوم ديني هر درس ميخواست، او ميگفت، شرح منظومه سبزواري، اسفار ملاصدرا، شفا، اشارات ابو علي سينا و حتي دروس مقدماتي همچون صرف و نحو را بيان ميکرد و از اين برنامه هيچ دريغ نداشت و همه را ميپذيرفت.(20) شاگردان برخي از تربيت شدگان حوزه درسي اين حکيم والا مقام عبارتند از: آقا ميرزا احمد آشتياني (21) آقا شيخ محمد تقي آملي، ميرزا ابوالحسن شعراني، آقا جمال نوري، شريعت سنگلجي، آقا ميرزا محمد همداني، آقا نورالدين شريعتمدار رفيع، آقا شيخ جعفر لنکراني،آقا سيد جعفر مرتضوي، حاج ملا نظر علي هيدجي،(22) آخوند ملا علي همداني(23) مرحوم خرّمشاهي.(24) تراوش انديشه حکيم هيدجي عمر با برکت خويش را به تحقيق، تأليف و مطالعه آثار فلسفي و روايي صرف نمود و به کتاب اشتياق شگرفي داشت، در سرودهاي زيبا اين علاقه را به طرز جالبي در شيوايي وصف کرده است: من مونسي گزيدهام از بهر خود مرا يک لحظه در مفارقتش صبر و تاب نيست خوش رو و نغز گو ادبآموز و نکته دان هرگز نياورد سخني کان صواب نيست گويند بي زبان سراينده بي صدا رأيش به مثل و قال و سؤال و جواب نيست(25) حکيم هيدجي ضمن بررسي منابع تاليف شده توسط علماي سلف بر آنها حواشي و تعليقات آموزنده و ارزنده مينگاشت و خود نيز رسالاتي در موضوعات فلسفي، عرفاني، کلامي و ادبي به رشته تحرير در آورد. از آثار وي که مرغوب اهل علم و مطلوب دانشوران عرصه حکمت واقع شده، تعليقهاي است بر منظومه سبزواري در منطق و حکمت.(26) رساله دخانيه و کتاب کشکول که به طبع نرسيده، ولي سروده هايش چاپ شده است. طبع لطيف حکيم هيدجي از دوران طفوليت ذوق شعري داشت و در نوجواني به سرودن اشعار فارسي و ترکي پرداخت. او در سنين بالاتر که دانستههاي فلسفي و اعتقادي خود را غني نمود، شعر را به خدمت حکمت علمي و مواعظ و اندرزهاي ارزنده گرفت، او شعر و شاعري را نه تنها به عنوان حرفه ادبي بلکه همچون تلاشي ذوقي ميدانست و در کنار ساير اشتغالات علمي و اجتماعي بدان ميپرداخت؛ بيشتر اشعارش از استحکام موضوع و مضمون حکايت دارد و به دليل پرداختن به اين مورد اهتمام به جنبه محتوايي کمتر به آرايشهاي هنري و شعري و جنبههاي تخيّلي مبادرت ورزيده است. نخست در اشعار « مغني» تخلص مينمود، چنانچه در اين شعر ميگويد: مغنيادل، به توبه و پند ز مطرب و مي ميتوان کند به گوشه غم، خموش تا کي به کنج محنت، ملول تا چند(27) خلق و خوي حکيم هيدجي بعد از رحلت والدش علايق ارثي را از ملک و مواشي پدر به برادران خود واگذار نمود و به حالت قناعت در تهران زيست و جز سفر حج و زيارت مشهد ائمه هدي (ع) مسافرت ديگري ننمود. (28) او به آنچه عمل ميکرد، ديگران را توصيه مينمود و به هر چه ميگفت، عامل بود: حکيم جلوه، استاد حکيم هيدجي موت اختياري را به عنوان دليل بارز تجرد نفس قبول داشت و يک بار هم موت ارادي در خويش پديد آورد.(29) ولي مرحوم هيدجي منکر مرگ اختياري بود و خلع و لبس اختياري را محال ميدانسته، در بحث با شاگردان انکار و رد ميکرد، شبي در حجره خود پس از به جا آوردن فريضه عشا رو به قبله مشغول تعقيبات نماز بود که مردي روشن ضمير وارد شد، سلام کرد آنگاه عصايش را در گوشهاي نهاد و گفت: جناب آخوند تو چه کار داري به اين کارها؟ آن مرد که صفاي نفس و نورانيت دل داشت، گفت: موت اختياري، هيدجي گفت اين وظيفه ماست بحث و نقد و تحليل کارمان است، بي دليل و برهان نميگوييم، آن مرد بار ديگر گفت راستي قبول نداري، حکيم زنجاني پاسخ منفي داد، او هم درنگ ننمود در برابر ديدگانش پاي خود را رو به قبله کشيد و به پشت خوابيد و گفت انا للّه و انا اليه راجعون و گويي که مرده است، حکيم هيدجي نگران شد در حال اضطراب و تشويش دويد و طلاب را خبر نمود، آنها نيز از ديدن اين وضع آشفته شدند، سرانجام بنا گرديد خادم مدرسه تابوتي بياورد و شبانه او را به فضاي شبستان مدرسه ببرند تا فردايش براي استشهادات و تجهيزات آماده شوند، ناگاه آن مرد از جا برخاست و گفت بسم اللّه الرحمن الرحيم و رو به هيدجي نمود، لبخندي زد و اظهار داشت: حالا باور کردي، وي گفت: به خدا باور کردم ولي امشب جانم را از هراس گرفتي! پير مرد در خاتمه گفت: آقا جان معرفت تنها از طريق درس خواندن به دست نميآيد، عبادت نيمه شب، تعبّد، راز و نياز و مانند اينها هم لازم است، اينکه تنها بخوانيد و بنويسيد و بگوييد کفايت نميکند، از همان شب هيدجي روش گذشته را عوض نمود، نيمي از اوقات را براي مطالعه و تدريس و تحقيق قرار داد و نيم ديگر را براي تفکر در قدرت و آفرينش الهي، ذکر و عبادت خداوند عزوجل، او شبها توجه و اقامه نماز شب را جديتر انجام ميدهد و به جايي ميرسد که دلش به نور خداوند منور و سرّش از غير و او منزه و در هر حال انس و الفت با خداي خود داشته و از سروده هايش اين حالات زاهدانهو عابدانه هويداست.(30) شهيد مطهري از تهذيب نفس و صفاي نفس او سخن گفته است.(31) اهل مزاح و خوشرويي هم بود و با آخوند ملا قربانعلي زنجاني فقيه حامي مشروطه مشروعه مراوده داشت.(32) از دامگاه تا آرامگاه حکيم هيدجي از آن دسته انسانهاي بود که به دنيا به عنوان دار عبرت و مزرعه آخرت مينگريست و کوشيد تا در ايام کوتاهي زندگي دنيوي توشه هايي براي جايگاه ابدي و خانه جاويدان تدارک ببيند، آن چنان خود را در چشمه معرفت شستشو داد که ديگر به امور فناپذير هيچ گونه تعلّقي نداشت و حتي تن خويش را قفسي ميديد که روان او را در بند کرده بود. در فرازهايي از وصيّت نامه خود خاطر نشان نموده است: اختيار جنازهام با آقاي حاج سيد حسن لاجوردي است، تتمه وصايا از دوستان و رفيقان خواهش دارم که هنگام حرکت جنازهام عمامهام را بالاي عماري قرار ندهند و در حمل آن به اختصار کوشند، هياهو لازم نيست، براي برقراري مجلس ختم براي کسي اسباب زحمت پديد نياورند و دوستان مسرور و خندان باشند چرا که از زندان محنت و بلا رهايي جستم و از دار غرور به سراي سرور پيوستم و به جانب مطلوب خويش شتافتم، حيات جاويدان يافتم اگر جهت مفارقت از يکديگر محزون و افسرده ميباشيد، به زودي تشريف آورده انشاء اللّه خدمتان ميرسيم، هر گاه وجهي ميداشتم وصيت ميکردم شب دفن که ليله وصالم است، دوستان انجمني فراهم آورده شاد باشند و به ياد ايشان من نيز خوشحال شوم، باري با اين همه اظهار دليري نهايت هول و هراس دارم ولي به فضل پروردگار و شفاعت اولياء حق اميدوارم، به همه دوستان سلام و التماس دعاي خير از همگان دارم همه گونه حق در ذمه من دارند، مرا حلال نمايند.(33) طلاب مدرسه منيريه نقل کردهاند: مرحوم هيدجي هنگام شب همه طلاب را جمع کرد و نصيحت و اندرز ميداد و به اخلاق اسلامي فرا ميخواند و بسيار شوخي و خنده مينمود و ما در شگفت بوديم مردي که شبها پيوسته در عبادت و تهجد بود، چرا اين مزاح ميکند و ما را به عبارات نصيحت مشغول مينمايد و از حقيقت امر خبر نداشتيم، هيدجي نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرميد پس از ساعتي که در حجره را گشودند، ديدند رو به قبله خوابيده، رحلت نموده است.(34) زمان ارتحال اين عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربيع الاول سال 1349ه. ق مطابق تابستان 1314ه. ش نوشتهاند. (35)، شهيد مطهري سال فوتش را 1339ه. ق ( 1314ه. ش) ميداند، جنازهاش را بر حسب وصيت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز ميت توسط آية اللّه حاج شيخ عبدالکريم حائري در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقي بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدي نيز ساختهاند و مادر او در جوار قاضي سعيد قمي دفن شده است. (36) پي نوشتها: 1- در اين باره بنگريد به تاريخ زنجان، هوشنگ ثبوتي، ادره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي زنجان. 2- ابهر(گذري و نظري) ، محمد آقامحمدي، ص .98 3- همان مأخذ، ص .146 4- علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم، آيةاللّه زين العابدين احمدي زنجاني، ص .33 5- از جمله منابع «رجال آذربايجان در عصر مشروطيت» به قلم مهدي مجتهدي (ص )183ميباشد. 6- ابهر، ص .184 7- البته آقا ميرزا حسن سبزواري(متوفي 1317ه.ق) مقيم تهران غير از حاجي ميرزا حسين سبزواري از شاگردان حکيم سبزواري و ميرزاي شيرازي و صاحب ارجوزه حکميه ميباشد. 8- ميرزا ابوالحسن جلوه حکيم فروتن، از نگارنده، ص 91به نقل از اواخر تعليقه حکيم هيدجي به شرح منظومه سبزواري(طبع تهران) 9- تاريخ حکماء و عرفا متأخرين صدرالمتألمين، ص .26 10- ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج 6ص .381 11- رجال آذربايجان در عصر مشروطيت، مهدي مجتهدي، ص .183 12- الذريعه، ج (9بخش چهارم) شيخ آقا بزرگ تهراني، ص .1304 13- مکارم الاثار، ج 6ص .196 14- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري. 15- تذکره علماي شاعر و شعراي عالم (آيةاللّه حکيم هيدجي) قسمت اول، جواد محقق، نشريه صحيفه(محراب انديشه و هنر اسلامي) شماره مسلسل 24ص .22 16- ابهر، ص .185 17- مکارم الآثار، ج 6ص 1966الذريعه، ج 6ص .137 18- تاريخ حکما و عرفا، ص .170 19- تاريخ حکما و عرفا...، ص .170 20- معادشناسي، علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، ج اول، ص .99 21- درباره وي بنگريد به مقاله نگارنده در مجله سپاه پاسدار اسلام، سال چهاردهم، شماره 366تحت عنوان حکايت معرفت. 22- تاريخ زنجان، زنجاني، ص (88طبع تهران، 1352ه.ش) 23- تکبير وحدت - شهيد مفتح، از نگارنده. 24- ياد ياد آن روزگاران ياد باد، بهاءالدين خرمشاهي، مجله کلچرخ، شماره مسلسل 17آذر .376 25- ابهر، ص .186 - 185 26- الذريعه، ج 6ص 137و نيز تاريخ زنجان، ص 88اين اثر به سال 1346ه.ق در 432صفحه در تهران طبع شد و که در خاتمهاش شرح احوال حکيم سبزواري و زندگينامه حکيم هيدجي آمده است. 27- رايحةالادب، ج 6ص .382 28- مکارم الاثار، ج 6ص .1965 29- ميرزا ابوالحسن جلوه حکيم فروتن، ص .170 30- معادشناسي، ج 1ص .101 31- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري، ص .683 32- رجال آذربايجان در عصر مشروطيت، ص 184و در مورد ملاقربانعلي بنگريد به کتاب خط سوم در انقلاب مشروطه، ابوالفضل شکوري و نيز سلطنت فقر دولت علم، علي ابوالحسني (مندر). 33- تاريخ زنجان، ص 96مشروح وصيت نامه در آخر ديوانش درج شده است. 34- معادشناسي، ج اول، ص 103 - 102مشروح وصيت. 35- الذريعه، ج 6ص 137مکارم الاثار، ج 6ص 196علما نامدار زنجان، ص .33 36- ماده تاريخ فوت او توسط سيد محمد رياضي: از مشرب مهر هيدجي را جامي زلال وصل دادند