محمد باقر وحید بهبهانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محمد باقر وحید بهبهانی - نسخه متنی

عباس عبیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وحيد بهبهاني، محمد باقر

عباس عبيري

ولادت

فقيه گران پايه حضرت علامه محمد باقر بن محمد اکمل وحيد بهبهاني ، در حدود 1118 ق . در اصفهان به سراي خاکي گام نهاد.(858)پدر ارجمندش ‍ محمد اکمل از نوادگان شيخ مفيد بود و در شمار مجتهدان شهر جاي داشت و مادر پرهيزگارش از نوادگان ملا صالح مازندراني - داماد علامه محمد تقي مجلسي - شمرده مي شد.(859)آن گوهر يگانه درياي علوم اهل بيت عليه السلام در چنين خانواده اي باليد و از آموزشهاي پدر وارسته اش ‍ بهره گرفت .

تحصيل

در سالهاي آغازين بلوغ آموزگار بزرگ پرهيزگاري و معارف الهي اش را از دست داد.

محمد اکمل گيتي را وداع گفت و فرزند پاکدلش را در سخت ترين شرايط اجتماعي تنها نهاد، شرايط دشواري که با سقوط پايتخت صفويان و پيروزي افغانها به اوج رسيد.

هرج و مرج اصفهان و دشواري تحصيل دانش پژوه جوان خاندان محمد اکمل را در انديشه مهاجرت فرو برد، پس بار سفر بست و در حدود 1135 ق . رهسپار نجف شد. (860)او در حريم پاک امير مومنان علي عليه السلام از محضر پرفيض دانشوران برجسته اي چون حضرت سيد محمد طباطبايي بروجردي و حضرت سيد صدر الدين قمي بهره برد و اندوخته هاي علمي اش را کمال بخشيد.(861)دانشمند گران پايه حضرت سيد محمد طباطبايي بروجردي با ديدگان نافذ خويش آثار بزرگي را در چهره در يتيم سپاهان ديد. او را در حريم خويش جاي داد و به شرف دامادي خويش ‍ مفتخر ساخت .(862)

دانشجوي نستوه اصفهاني در تابش آفتاب وجود بزرگان ياد شده رشد کرد و اندک اندک در شمار فقيهان و صاحب نظران جاي گرفت . او در آغاز راه اخباريان را پسنديد و مدتي بر آن طريق راه سپرد ولي در پژوهشهاي خويش دليلهايي بر نادرستي اين روش يافته ، از آن عدول کرد.(863)بنابراين وقتي در درس سيد صدر الدين همداني حضور مي يافت با استدلالهاي روشن و متين گفتار استاد را در بوته نقد قرار مي داد و آن سرور فقيهان را از پيمودن راه اخباريان باز مي داشت .

اين کردار آن محقق فرزانه سبب شد که کتاب گران سنگ شرح وافيه سيد صدر الدين به مشرف مجتهدان نزديک شود ولي حضور سرور دانشوران سپاهان در نجف ديري نپاييد و آن بزرگمرد پيش از پايان کتاب شرح وافيه درس سيد صدر الدين را ترک کرد.(864)


هجرت

محقق خستگي ناپذير اصفهاني در اين سالها راه خويش را از نجف نشينان جدا ساخت و براي انجام دادن وظيفه الهي اش رهسپار بهبهان شد.

بهبهان در آن روزگار يکي از مراکز رشد اخباريگري بود. کوچه وسيعي به نام خط دو محله عمده اين آبادي را از يکديگر جدا مي کرد، محله هايي که بهبهان و قنوات خوانده مي شدند و مردمش از ديرباز با هم اختلاف داشتند. سيد فقيهان اصفهاني تبار نخست به قنوات گام نهاد و در آن بخش به اقامه نماز و ارشاد پرداخت . مردم محله بهبهان براي نماز و بهره گيري از محضر آن مجتهد پارسا به قنوات مي رفتند ولي در دل از اين کار ناخشنود بودند. آنها چنان مي انديشيدند که بايد آفتاب هدايت در محله بهبهان بدرخشيد و از آنجا نور و گرما در منطقه پراکنده سازد. يکي از بازرگانان بهبهان با اين هدف محقق وارسته اصفهاني را همراه گروهي از دانشوران و مومنان قنوات به خانه خويش دعوت کرد.

چون آقا به بهبهان گام نهاد و در ميهماني شرکت جست . ميزبان ، که انديشه ماندگاري وي در آن محله را در سر مي پروراند. از آقا خواست در مسجد محل نماز جماعت بر پا کند و براي تبرک چند روزي به تدريس علوم اهل بيت عليه السلام بپردازد. فقيه وارسته سپاهان تبار، که به چيزي جز هدايت مردم و پديد آوردن برادري و دوستي نمي انديشيد، خواسته بازرگان را اجابت کرد. بهبهانيان اندک اندک مقدمات زندگي آن دانشور پارسا را آماده ساختند و بدين ترتيب بهبهان منزلگاه مجتهد پاک راي آقا محمد باقر اصفهاني شد. (865)و مسجد ((امير ابراهيم )) پايگاه علمي وي گشت .(866)

آن بزرگمرد منطقه اي گسترده را زير پوشش انوار هدايت خويش قرار داد. با دانشوران اخباري بسيار مناظره کرده ، حوزه درسي پيشرفته اي پديد آورد و شاگردان بزرگي تربيت کرد. در سايه تلاشهاي شبانه روزي آفتاب فقاهت يخهاي روابط قنواتيان و بهبهان نشينان آب شد. اخباري گري براي هميشه از منطقه رخت بر بست و اعتقادات و کردار مردم در مسير درست نيامد. گوهر يگانه درياي تحقيق سي سال از بهترين سالهاي عمر پربرکتش را در آن ديار به سر برد، با گروهي که خود را از فقيهان بي نياز مي پنداشتند مبارزه کرد.(867)و سرانجام وقتي ماموريت الهي اش را پيروزمندانه به انجام رساند با شنيدن اخبار نگران کننده پيشرفت اخباريان در کربلا و نجف عزم سفر به آن نواحي کرد تا با منطق روشن خويش شبهه هاي خبرگرايان را از حريم دين دور سازد.

ديار نور

مجتهد گران پايه بهبهان در مهاجرت خويش نخست به حريم آسماني امير مومنان علي عليه السلام گام نهاد. چند روزي در درس بزرگان آن ديار حضور يافت و چون پژوهشهاي آن استادان را براي خويش سودمند نيافت به کربلا، که مرکز آمد و شد اخبارگريان شمرده مي شد، شتافت .

حريم پاک سالار شهيدان در آن روزگار موقعيتي شگفت داشت . شدت پيشرفت اخبارگرايي در ميان استادان و دانشجويان آن سامان چنان بود که خواندن اصول را حرام مي شمردند و کتابهاي مجتهدان را با پارچه مي گرفتند تا دستشان نجس نشود. (868)سرور دانشمندان شيعه ناگزير در زيرزمين و دور از چشم اخباريان بساط تدريس گسترد و شاگرداني چند را از درياي بي پايان اندوخته ها و پژوهشهاي خويش برخوردار ساخت .(869)

ناگفته پيداست که آن آفتاب هدايت هرگز تنها به قاضي نمي رفت و خود را برتر از ديگران نمي ديد بنابراين براي آگاهي از انديشه هاي اخباريان کربلا و نقد و بررسي آن در درس استاد بزرگ دانشوران شهر حضرت شيخ يوسف بحراني حضور يافت . ولي بزودي دريافت که او سختي متين تر و قوي تر از ديگر دانشمندان اخباري بر زبان نمي راند. پس تصميم گرفت ديار خردستيزان را ترک گويد و در سرزميني ديگر آزادانه به تدريس و تحقيق پردازد اما يک روياي صادق وي را از اين کردار باز داشت . آن فقيه فرزانه سرور شهيدان را در خواب ديد. امام حسين عليه السلام به او فرمود: راضي نيستم از شهرم برون روي .(870)

با اين رويا انديشه هجرت از ذهن استاد مجتهدان حوزه هاي علمي تشيع بيرون رفت و بر آن شد پيوسته در آن شهر آسماني اقامت کند. فقيه بزرگ بهبهان به پيشنهاد جمعي از دين باوران محله زندگي خويش اداره مسجدي را به عهده گرفت و به اقامه نماز و ارشاد مردم پرداخت .

بي ترديد محقق بزرگي چون وي هرگز نمي توانست در برابر انحرافهاي رايج ديده بر هم نهد و آسوده بنشيند. ولي از کجا و چگونه بايد آغاز مي کرد؟

آنچه وحيد روزگار برگزيد بهترين پاسخ اين پرسش به شمار مي آمد. او چنان مي انديشيد که بايد کار را از بالا آغاز کند و به مناظره و گفتگو با استاد بزرگ شيخ يوسف بحراني روي آورد.

اين عزم با يک روياي صادق تقويت شد و بدين ترتيب زمان رويارويي انديشه ها فرا رسيد. نبرد علمي سرنوشت ساز با مراجعه سيد به خانه استاد حوزه کربلا آغاز شد. هنگامي که آن بزرگمرد به خانه شيخ وارسته حضرت يوسف بحراني رسيد، گفت : امشب حضرت سيد الشهداء را در خواب ديد. آن جناب به من فرمود: ناخن خود را بگير!

از خواب برخاستم و چنان تعبير کردم که مراد از ميان برداشتن اخباريان و بحث و مناظره با آنهاست . اکنون آمده ام که با شما در اين باره بحث کنم .(871)

استاد گروه اخباريان مردي پرهيزگار و روشن بود. او، که به نوشته برخي از تاريخ نگاران به مسلک خبرگرايي انتقادهايي داشت و از ابراز باور خويش ‍ در برابر ناآگاهان هراسناک بود، راي سرور فقيهان شيعه را پذيرفت و با او قلبي مهربان و رويي گشاده به استقبال انديشه مجتهد تازه وارد کربلا شتافت . آن بزرگان روزها و شبهاي بسيار با يکديگر بحث کردند.

حجت خداوند

منابع موجود چنان مي نمايد که دو فقيه بزرگ کربلا به توافقي اصولي دست يافتند. شيخ بحراني که خبرگرايي را مسلکي نادرست مي انگاشت ، گفتار گوهر يگانه درياي دانش را پذيرفت و براي از ميان بردن انديشه خبرگرايي با وي يار شد.

در پي اين توافق دانشجويان و زائران حريم پاک سالار شهيدان با پديده اي شگفت روبه رو شدند. روزي استاد فقيهان شيعه در صحن شريف حسيني ايستاد و با صداي بلند فرياد برآورد: اي مردم ، من حجت خدا بر شمايم .

دانشجويان و محققان از هر سو پيرامونش گرد آمده ، پرسيدند: چه مي خواهي ؟

آفتاب رخشان آسمان فقاهت فرمود: مي خواهم استاد شيخ يوسف بحراني منبرش را به من سپرده ، شاگردانش را به حضور در درس من فرمان دهد.

شاگردان خبر ظهور دانشور دلاور بهبهان و خواسته اش با شيخ بحراني در ميان نهادند.

شيخ ، که بر درستي راه فقيه بهبهاني ايمان داشت . منبر تدريس را به وي سپرد. گوهر يگانه حوزه هاي علمي شيعه سه روز بر جايگاه استاد بحراني تکيه زده ، به درس و بحث پرداخت .

او در اين مدت اکثر دانشجويان را به راه درست باز گرداند و شيخ يوسف را خشنود ساخت . (872)آن بزرگوار در راستاي فروپاشي انديشه خبرگرايي نماز جماعت شيخ يوسف را تحريم کرد. فقيه بحراني ، که در دل با اهداف بلند وحيد بهبهاني موافق بود، در پاسخ گروهي از مردم نماز آن مجتهد گران پايه را درست شمرد و چون با اعتراض جمعي از طرفدارانش روبه رو شد گفت : تکليف شرعي او همان است که مي گويد و تکليف شرعي من اين است ، هر يک از ما به وظيفه الهي خود عمل مي کنيم .(873)

تلاشهاي پيدا و نهان وحيد در کنار همکاري همه جانبه فقيه بحراني به از ميان رفتن کامل اخباريان انجاميد. در سال 1186 ق . دانشمند بزرگ بحريني زندگي را وداع گفت(874)و وصيتنامه اي از خود بر جاي نهاد که مي تواند از سند روشن دوستي و پيوند آن پاکان شمرده شود، او وصيت کرده بود که وحيد بهبهاني بر وي نماز گزارد.(875)

سيره سبز

سرور فقيهان کربلا لباسهاي ساده مي پوشيد، (876)همنشيني با تهيدستان را دوست داشت و در برآورده ساختن نياز ناتوانان جامعه از هيچ کوششي دريغ نمي کرد. بسيار اتفاق مي افتاد که استاد بزرگ بهبهان عبادت استيجاري انجام مي داد و درآمد آن را به شاگردان تنگدستي چون ميرزاي قمي مي سپرد تا در راه دانش اندوزي به کار گيرد.(877)

ميرزا محمد تنکابني مي نويسد:

زوجه آن جناب در ايام زمستان جبه اي بر او درست کرد. آن بزرگوار جبه را پوشيد و چون وقت مغرب شد به مسجد رفت . در راه يکي از اوباش کلاه از سر برداشته ، برهنه پاي نزد آقا شتافت و عرض کرد: آقا، سرم برهنه است و کلاهي ندارم ، هوا سرد است ، فکري برايم کنيد.

آن جناب فرمود: چاقو همراه داري ؟

مرد پاسخ داد: آري .

استاد با چاقو يک آستين جبه را بريد به مرد تهيدست داد و فرمود: اين آستين را بر سر بگذار و شب را بگذران تا صبح فکري برايت شود.

چون به خانه بازگشت همسرش جبه وي را بي آستين ديد بسيار ناخشنود شد و گفت : من مدتها زحمت کشيده ، جبه اي آماده ساختم شما آن را ناقص ‍ کرديد.(878)

علاوه بر اين فقيه يگانه روزگار زندگي فرزندانش را نيز زير نظر داشت تا در استفاده از نعمتهاي جهان زياده روي نکنند و پابرهنگان جامعه را از ياد نبرند. روزي حضور زني با پيراهن رنگارنگ در خانه توجه اش را جلب کرد.

از اطرافيان پرسيد: اين زن کيست ؟

گفتند: عروستان است ، آقا عبدالحسين لباس تازه برايش خريده .

استاد خشمگينانه به چهره فرزندش نگريسته ، وي را از تکرار اين کردار باز داشت ، آقا عبدالحسين اين آيه را تلاوت کرد: قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده ...(879)

وحيد دوران فرمود: من نيز اين آيه را شنيده ام ولي بسياري از فقيران پيرامون ما زندگي مي کنند که به ناداري ما تسلاي خاطر مي جويند.(880)

نوه گرانقدر آن فقيه فرزانه درباره دنيا گريزي پدربزرگ ارجمندش چنين نوشته است :

در همه عمر به گردآوري زخارف دنيوي همت مصروف نفرموده ، بلکه اصلا به سکه هاي مختلف دينار و درهم و فرق انواع آنها مطلع نبود. عزلت از اهل دول بر مزاج آن بزرگوار به غايت استيلا داشت و از معاشرت آنها دامن کشيده ، مصاحبت با فقرا را خوش داشت .(881)

استاد يگانه بهبهان از کسي هديه نمي پذيرفت بر اين سيره نيک پاي مي فشرد و از شاگردانش مي خواست که به جاي پرداختن به اين مسائل به درس و تحقيق روي آورند. يکي از شاگردان وي در اين باره خاطره اي شنيدني دارد:

هنگامي که در کربلا از محضر آقا، فيض مي بردم تاجري به زيارت آمد و پارچه اي براي آقا هديه آورد. او شنيده بود که آقا از پذيرفتن هديه سر باز مي زند پس در پي چاره اي بود تا هديه اش پذيرفته شود.

... او نزد من آمد و از من خواست در اين راه اقدامي کنم ولي نپذيرفتم . مرد بر خواسته اش پاي فشرد و گفت : اگر کاري کني آقا اين پارچه قبايي را بپذيرد يک قبا نيز به شما مي دهم ...

پارچه را از تاجر گرفتم و در گرماي هوا به خانه استاد رفتم و بر در کوفتم . آقا با پيراهن عربي و شب کلاه تشريف آورده ، در را گشود و چون مرا ديد، فرمود: چه شده است ؟

گفتم : آقا مرد مومني هديه اي برايتان آورده تا جامه خود سازيد. آقا دگرگون شد و خشمگينانه فرمود: گمان کردم در اين هواي گرم ، آمده اي تا مساله اي علمي بپرسي يا يکي از مشکلات علمي را حل کني .

بعد در را بست و برگشت . من عرض کردم : آقا، عرض ديگري نيز دارم .

آقا در گشود و فرمود: چه چيز است ؟

عرض کردم : اين مرد وعده داده اگر شما پارچه را قبول کنيد، يک پارچه قبايي هم به من دهد، راضي نشويد اين فرصت از دستم برود.

آقا خنديد و فرمود: فرزندم ، درس بخوان ، وقت خويش را در اين کارها تلف نکن .

پس پارچه را پذيرفت و فرمود: به اين شرط مي پذيرم که ديگر هرگز از اين کارها نکني .(882)

البته اين رفتار مرجع پاک راي کربلا تنها به مردم عادي اختصاص نداشت آن بزرگمرد درباريان و شاهزادگان را نيز نوميد مي کرد و از پذيرش هدايايشان سر باز مي زد. در کتاب فردوس التواريخ چنين مي خوانيم :

قرآني به خط ميرزاي تبريزي ، که جلد آن به ياقوت و الماس و زبرجد و ساير رنگهاي گرانبها آراسته بودند، از سوي سلطان آقا محمد خان براي آقا فرستاده شد. آورندگان قرآن به منزل آقا رفته ، در کوفتند. آقا در را باز کرد و در حالي که قلم به دست مبارکش بود به فرستادگان دربار نگريست و فرمود: چه کار داريد؟

گفتند: حضرت سليمان قرآني برايتان فرستاده است .

آن حضرت نگاهي به قرآن آراسته کرده ، فرمود: اين زينتها چيست که بر جلد آن فرا گرفته ؟

پاسخ دادند: سنگهاي گرانبهاست .

استاد فرمود: چرا کلام خدا را چنين کرده ، سبب حبس و تعطيل آن مي شويد. آنها را از جلد قرآن جدا کرده ، بفروشيد و قيمتش را ميان دانشجويان علوم ديني و تهيدستان قسمت کنيد.

فرستادگان دربار گفتند: قرآن را بپذيريد، به خط ميرزاي تبريزي است و بهاي بالايي دارد.

استاد فرمود: هر کس قرآن را آورده ، آن را نزد خويش نگهدارد و پيوسته تلاوت کند.

يگانه روزگار با اين سخن در را بست و پي کار خويش رفت .(883)

راز سرافرازي

فقيه فرزانه کربلا با همه گستردگي انديشه و ژرفناي دانشي که داشت بسيار گشاده رو، شيرين گفتار (884)و فروتن بود. روزي گروهي از مومنان ضمن نامه اي از وي پرسيدند: چگونه به چنين جايگاه بلندي در دانش ، سرافرازي ، شرافت و مقبوليت دوسرا دست يافته ايد؟

آن بزرگوار در پاسخ نوشت : من هرگز خود را چيزي نمي دانم و در شمار افراد موجود جاي نمي دهم ، آنچه ممکن است مرا به اين وضع رسانده باشد اين است که همواره دانشوران را به نيکي ياد کرده ، يادشان را گرامي داشتم ، هرگز اشتغال به تحصيل را رها نکردم و آن را بر هر کاري مقدم مي دارم .(885)

ميراث ماندگار

استاد يگانه کربلا پس از سالها تدريس و پژوهش و نگارش به سالهاي کهولت گام نهاد. ثمره روزگار دراز دانش اندوزي و نورافشاني آن مرجع گران پايه شاگردان بزرگي چون : علامه بحرالعلوم ، ميرزا محمد مهدي شهرستاني ، سيد علي طباطبايي ، شيخ جعفر کاشف الغطا، ميرزاي قمي سيد محسن اعربي ، ملا مهدي نراقي ، حاج محمد لابراهيم کلباسي ، سيد محمد باقر شفتي و بسياري ديگر بودند که همگي در شمار اختران هميشه فروزان آسمان فقه شيعه جاي گرفتند. (886)

در کنار اين کهکشان بزرگ فرزانگان ، گنجينه اي سرشار از پژوهش و نوآوري را بايد از ديگر دستاوردهاي آن دانشور نستوه دانست گنجينه اي با بيش از هفتاد عنوان کتاب و رساله که اشاره اي گذرا به نام تعدادي از آنها مي تواند سودمند باشد:

1. شرح مفاتيح الفقه ملا محسن فيض کاشاني در 8 جلد

2. فوائد حائريه

3. حاشيه بر مدارک

4. رساله الاجتهاد و الاخبار

5. رساله اي در جبر و اخبار

6. فوائد الرجاليه

7. تعليقات بر رجال ميرزا محمد استر آبادي

8. حاشيه بر مسالک

9. رساله اي در حجيت استصحاب و انواع آن

10. رساله اي در اصل برائت .(887)

درس يقين

آن فقيه وارسته در روزگار کهنسالي درس حوزه کربلا را به سيد علي طباطبايي و ديگر شاگردانش وانهاد. سيد مهدي بحرالعلوم را براي اداره حوزه نجف به تدريس شرح لمعه بسنده کرد.

البته درس استاد با همه دروس ديگر تفاوتي آشکار داشت . محفل او پيش از آنکه جايگاه دانش اندوزي باشد. مجلس معنويت و عرفان بود. دانشجوي شرح لمعه وي با نگاه در چهره ملکوتي آن عارف پاکدل و گوش سپردن به کلام نوراني اش درس يقين آموخت و با راههاي روشن کمال آشنا مي شد. دانشور پرهيزگار حضرت سيد زين لالعابدين لاهيجي از آن درس خاطره اي ارزنده باز گفته است :

ما در عتبات عاليات تحصيل علم مي کرديم . آقا به سبب کهنسالي ضعيف شده ، تدريس را ترک کرده بود و تنها شرح لمعه اي مي گفت . ما چند نفر بوديم که به خاطر تبرک و تيمن به درس آن بزرگمرد مي شتافتيم .

روزي دير از خواب برخاستم ، نماز صبح قضا شده ، وقت درس آقا نيز رسيده بود. با خود گفتم : اول در درس حضور مي يابم و بعد به گرمابه رفته و غسل مي کنم .

پس به درس رفتم . هنوز نيامده بود. اندکي بعد استاد تشريف آورد با شادي و بهجت تمام به اطراف نگريست ولي يکباره آثار اندوه در چهره اش آشکار شد. سپس فرمود: امروز درس نيست ، برويد!

شاگردان برخاستند و رفتند، چون خواستم برخيزم به من فرمود: بنشين !

من نشستم ، چون مجلس خلوت شد آقا فرمود: زير بساطي که بر آن نشسته اي اندکي پول هست ، آن را بردار، برو غسل کن و از اين پس با بدن ناپاک در چنين محفلي حاضر مشو.

من شگفت زده پول را گرفتم و به حمام رفتم . (888)


عروج

عمر پربار استاد يگانه حوزه هاي علميه شيعه از نود سال فراتر رفت . سرانجام شوال رسيد و همراه آن فرشتگان ويژه براي استقبال از روان آسماني وحيد دوران به کربلا گام نهادند و در انتظار عروج آن ستاره خاک نشين به لحظه شماري پرداختند. ولي انتظار آنها ديري نپاييد. سرانجام بيماري بر پيکر استاد چيره شد، ناتواني اش فزوني يافت و در روزي که شيون مومنان همه شهر را پر کرده بود و آثار اندوه در همه چيز آشکار بود، روان آسماني اش سمت ابديت پر کشيد و با انبوه فرشتگاني که به استقبالش ‍ شتافته بودند رهسپار ديار جاودانگي شد، 1205 ق را براي دين باوران سالي تلخ و دشوار ساخت . (889)

مومنان از هر سو پيرامون خانه آفتاب بي غروب سپاهان گرد آمدند، پيکر پاکش را تا حريم مقدس سالار آزادگان همراهي کردند و در رواق شرقي آن آستان نورنشان ، کنار آرامگاه شهيدان به خاک سپردند.

/ 1