ولايت فقيه از ديدگاه شهيد ثالث
سقوط بغداد در سال 656 هـ . ق و از هم پاشيدگى حكومت عباسيان و ظهور و بروز برخى از حركتها و نهضتهاى تند شيعى عليه دستگاه حاكم مانند: قيام سربداران و... از حوادث مهم و عظيم در تاريخ شيعه اماميه مى باشد.با وقوع اين سلسله حوادث كه آزادى قلم و انديشه و تشكيل مدارس فلسفى را در پى داشت موضوع شيوه حكومت و رهبرى و امامت مسلمانان در عصر غيبت كبرا از مسائل مورد بحث در نزد فقهاى اماميه شد. قطعاً نمى توان گفت: امت اسلامى تا ظهور حضرت مهدى(عج) به حال خود رها و يا سرنوشت آن به دست حكومتهاى طاغوتى سپرده شده باشد.از اين روى موضوع حكومت و ولايت بر امت مسلمان در سرتاسر تاريخ شيعه از مسائل بحث انگيز و جنجال آفرين در فقه و حقوق اسلامى بوده است.جمال الدين ابو منصور حسن بن سديد الدين يوسف معروف به علاّمه حلّى (متولد 27 رمضان 648هـ ق. و متوفى سال 726 هـ ق) مؤسس و مجدد مذهب اماميه در قرن هشتم هجرى در كتاب خود: (تذكره) موجبات و اسباب ولايت را پنج چيز دانسته است.1 . ولايت پدر بر فرزند.2 . ولايت جدّ پدرى بر نوه خود.3 . ولايت مالك بر مملوك.4 . ولايت امام عادل بر مسلمانان.5 . ولايت وصى بر مورد وصيّت.علماى سُنى نيز دو نوع ديگر ولايت را بر آن افزوده اند: ولايت عُصبه و ولايت عتق كه فقهاى شيعه اين دو نوع ولايت را قبول ندارند.آنچه در اين مقال بررسى خواهيم كرد مسأله رهبرى و ولايت امام عادل بر مسلمانان و حدود و ثغور آن در عصر غيبت مى باشد.در ميان فقهاى شيعه اماميه درباره ولايت فقهاء بر مسلمانان دوگرايش فكرى وجود دارد:1 . برخى از فقهاء ولايت فقيه را در عصر غيبت كبرا مطلق دانسته اند. اينان بر اين باورند: به همان گونه كه انبياء و ائمه(ع) ولايت مطلق و غير محدود بر امت اسلامى دارند فقها نيز به عنوان جانشينان آنان:(العلماء ورثة الانبياء) از چنين اختيارى بر خود دارند. براى اثبات نظر خود به ادله و احاديثى چند استناد كرده اند.2 . گروهى ديگر ولايت فقيه را مقيد دانسته اند. بدين معنى: چون اصل عدم ولايت ديگران بر افراد است بايد در اين موضوع به قدر متيقن كه همان ولايت در اذن مى باشد بسنده كرد.در گروه اوّل دو گرايش فكرى در اين باره وجود دارد:1 . فقيه اختيار مطلق دارد در تصرف گر چه هيچ گونه مصلحتى در كار نباشد.2 . فقيه اختيار مطلق دارد در تصرفد منتهى در محدوده مصلحت و صلاح مولى عليه. امام خمينى به همين نظر تمايل دارد.1
از نظر تاريخى بايد اذعان كرد كه اكثريت فقهاء ولايت رامنحصر در اذن دانسته اند.سيد مهدى بحر العلوم (1212هـ . ق) اين نوع ولايت را براى انبياء و ائمه(ع) مورد اشكال قرار داده است.2
ملا احمد نراقى (1185 ـ 1145هـ . ق) از اعاظم علماى اماميّه مى نويسد:(.... المقام الثاني في بيان وظيفه العلماء الابرار والفقهاء الاخيار فى امور الناس ومالهم فيه الولاية على سبيل الكليه فنقول
و بالله التوفيق: ان كلية ماللفقيه العادل توليه وله الولاية فيه امران.احدهما: كلما كان للنبى والآمام الذين هم سلاطين الانام و حصون الاسلام فيه الولاية وكان لهم فللفقيه ايضا ذلك الاما اخرجه الدليل من اجماع او نص او غيرهما.و ثانيهما: ان كل فعل متعلق بامور العباد فى دينهم او دنياهم ولابد من الأتيان به ولامفر منه اما عقلا او عادة من جهة توقف امور المعاد او المعاش لواحد او جماعة عليه واناطة انتظام امور الدين او الدنيا به او شرعا من جهة ورود امر به او اجماع او نفى ضرر او اضرار او عسرا وحرج او فساد على مسلم او دليل آخرا ورود الاذن فيه من الشارع ولم يجعل وظيفة لمعين واحد او جماعة ولا لغير معين اى واحد لابعينه بل علم لابدية الاتيان به او الاذن فيه ولم يعلم المامور به ولا الماذون فيه فهو وظيفه الفقيه وله التصرف فيه والايتان به...)3
سپس نظر خويش را به سلسله احاديث و رواياتى مشهور كه در حق قهاء از پيغمبر اكرم(ص) وائمه معصومين(ع) روايت گرديده استناد مى كند مانند: (العلماء ورثة الانبياء) (وخليفة الرسول) (والحجة من قبلهم) (وانه المرجع فى جميع الحوادث) (وانه الكافل لايتامهم) (افتخر يوم القيامة بعلماء امّتى فاقول علماء امتى كسائر انبياء قبلى).4
سپس در اثبات گفتار اول خود بر مسله ولايت فقيه مى نويسد:(.... اما الاول: فالدليل عليه بعد ظاهر الاجماع حيث نص به كثير من الاصحاب بحيث يظهر منهم كونه من المسلمات ماصرح به الاخبار المتقل مه من كونه وارث الانبياء...).علامه نراقى بحث خويش را در ولايت فقيه بر اساس دو اصل كلى بنا كرده است:1 . ولايت مطلق فقيه. ايشان بر اين باور است: همان گونه كه انبياء وائمه(ع) ولايت مطلق و غير محدود بر امت اسلامى دارند (به استثناى مواردى كه به دليل اجماع يا نص و... خارج شده باشد) فقهاء نيز ولايت مطلق و غير محدود دارند.2 . ولايت فقيه بر كليه مسائل و امورى كه از نظر شرع و عقل قطعى و از براى انجام آنها كسى تعيين نگشته باشد. ايشان بر اين عقيده است: در اين موارد بر عهده فقيه است كه قيام به آنها كند.شهيد ثالث بخشهايى از كتاب بيست و چهار جلدى و دائره المعارف گونه خود در فقه شيعه به نام منهج الاجتهاد كه شرح شرايع علامه حلّى نيز مى باشد در كتاب جهاد قضاء و زكات كه ولايت فقيه را مطرح مى كند به ولايت مطلقه فقيه بر اساس نيابت عامه فقهاء در عصر غيبت كبرا اعتقاد دارد. مانند حضرت ا مام خمينى بنيانگذار جمهورى اسلامى.شهيد ثالث در كتاب جهاد مى نويسد:(.... او عن فرقه من المسلمين التقت مع فرقه منهم وكانت لهم قوة عليها اوعن فرقه من المسلمين من اهل الحق بغت عليها فرقه من اهل الباطل ولم يمكن دفع ذلك الابتهية الجنود وجمع العساكر ففى هذا القسم ان وجد امام معصوم متمكن من ذلك فهو منصبه ومقدم على من عداه ولايرتكب احد ذلك من غير اذنه على الاحوط اقتصارا فيما خالف الاصل على موضع ثبت فيه الاذن والرخصه ممن له الاذن والملك والسلطنه الحقيقيه واذا لم يحضر الامام بان كان غايبا او كان حاضر او لم يتمكن من استيذانه والرجوع اليه وجب على المجتهد القيام بهذا الامر حصول الاذن له بحكم النيابة العامة والاحوط ايضا ان لايرتكب احد التعرض لهذا الامر من غير اذنه لما مر من لزوم الاقتصار فيما خالف على الاصل على موضع اليقين وان لم يجد او وجد لكن لايمكن الاخذ عنه....)5
در صورتى كه طائفه اى از مسلمانان با فرقه اى از دشمن قوى برخورد كردند و يا اين كه طائفه اى از اهل حق مسلمانان مورد حمله و طغيان گروهى از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند كه دشمن را دفع كنند مگر با تهيّه سرباز و سپاه در چنين شرايطى اگر امام معصوم(ع) حاضر باشند تصميم درباره اين امر خاص با اوست وهيچ كس حق اقدام به اين عمل را بدون اذن وى ندارد. بنابر احتياط در آن جايى كه مخالف اصل است فقط در موردى كه امام(ع) به فقيه اجازه داده است كه از طرف وى بر ملك و فرمانروايى ولايت داشته باشد اكتفا مى گردد. اگر امام(ع) حاضر باشد ولى دسترسى به وى براى كسب اجازه مقدور نباشد در اين صورت دستور جهاد واعلان جنگ و تهيه سپاه
بر مجتهد واجب مى گردد بر اساس نيابت عامه.همچنين بنابر احتياط هيچ كس نبايد بدون اجازه مجتهد اقدام به اين امر به همان دليل كه گذشت و آن عبارت است از اكتفا بر موضع يقين در جايى كه خلاف اصل است.بنابراين در صورت غيبت امام(ع) و يا اين كه امام (ع) حاضر باشد ولى دسترسى به او جهت كسب اجازه مقدور و ميسّر نباشد كليه شؤون و اختياراتى كه حفظ نظم و امنيت و تهيه سرباز و سپاه و اداره كشور و اجراى احكام اسلامى بدان بستگى دارد فقيه دارا مى باشد.شهيد ثالث در پايان كتاب ارث خود كه سال فراغت از تأليف آن سنه 1253هـ . ق مى باشد صريحاً حكومت عصر خويش را غير شرعى و جزء دولتهاى ظلمه دانسته است كه زمام دوست و حكومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است:(.... واحفظنا عن شرارة ظلمه اللئام ومفاسد ادانى رجال الايام سيما رجال السوء للدولة الباطلة الحادثه فى عصرنا....)6
اين برهه از زمان كه شهيد ثالث كتاب ارث خود را به پايان رسانده بود مصادف است با روزگار سلطنت محمد شاه فرزند عباس ميرزا فرزند فتحعلى شاه قاجار (جلوس 1250 ـ متوفى 1264هـ . ق).
گذرى به زندگى شهيد ثالث
مولى شيخ محمد تقى مشهور به شهيد ثالث فرزند ملا محمد ملائكه فرزند ملامحمد تقى فرشته فرزند ملامحمد جعفر فرزند ملا محمد كاظم برغانى قزوينى. وى در قريه برغان از توابع قزوين حدود سال 1172هـ ق. ديده به جهان گشود و در تاريخ 17 ذى القعده بر اثر جراحات وارده به هنگام نماز صبح در محراب مسجد در تاريخ 15 ذى القعده سال 1363هـ .ق. در قزوين به شهادت رسيد.وى علوم اوليه و فنون ادب و قسمتى از سطوح و علوم عقلى و منطق را در نزد پدر در برغان فرا گرفت. سپس به قزوين مهاجرت و در آن شهر از محضر علماى اعلام كسب فيض كرد و بعد به اصفهان هجرت كرد و در آن حوزه علوم عقلى را در نزد آخوند ملا آقا بيدآيادى (م: 1197هـ . ق) فرا گرفت و آن گاه عازم عتبات مقدسه عراق شد و به حوزه درس آقا باقر بهبهانى حائرى (م: 1205هـ .ق) پيوست و از آن بزرگوار بهره ها برد.در اين هنگام بر اثر شيوع بيمارى (وباء) در عراق به موطن خويش باز گشت.براى تكميل تحصيلات خود به قم رفت و از حوزه درس ميرزا ابوالقاسم قمى صاحب قوانين (م: 1231 هـ ق.) بهره مند گرديد. بعد به اصفهان رفت و در آن شهر مسكن گزيد و علوم عقلى را نزد ملاعلى نورى (1246 هـ .ق) به پايان رسانيد. بر اثر نبوغ و استعداد و هوش فوق العاده در اندك مدت دانش حكمت و فلسفه را به خوبى فرا گرفت و كرسى تدريس فلسفه را در حوزه اصفهان به خويش اختصاص داد. موضوع درس وى الشواهد الربوبيه نوشته صدر المتألهين بود.7 بر اثر احاطه فراوان به آراء سلف و نظريات صدرالمتألهين و حسن تقرير و طلاقت لسان و حجّت بيان جمع كثيرى از دوستداران علوم عقلى در حوزه او گرد آمدند و از محضرش بهره مى بردند.پس از مدتى اصفهان را به سوى كربلاى مقدس ترك كرد و به حوزه درس سيد على طباطبايى (م: 1221 هـ .ق) صاحب رياض ملحق گرديد و از محضر آن بزرگوار بهره برد. بعد به نجف اشرف رفت و از حوزه شيخ جعفر كبير (م: 1228هـ .ق) صاحب كشف الغطاء سالها بهره برد و از مشايخ خويش اجازاتى دريافت داشت و آن گاه به موطن خويش بازگشت و در تهران ساكن شد. در تهران كرسى تدريس داشت و مقام افتاء از آن او بود.طلاب علوم دينى از اكناف و اطراف براى استفاده و بهره ورى نزد او آمدند و برگردش حلقه زدند.در روزگار رياست وى در تهران بر اثر بى كفايتى فتحعلى شاه قاجار و شكست ايران در جنگ اول ايران و روس (1228 ـ هـ . ق) ولايات شمال ايران به اشغال روسها درآمده بود و انگلستان و فرانسه در ايران شديداً رقابت داشتند و انگلستان در امور داخلى ايران دخالت مى كرد.اين حوادث خشم شهيد ثالث را برانگيخت و براى نخستين بار مسأله ولايت فقيه از طرف ايشان مطرح شد. قيام او شاه
قاجار را با دشوارى جديدى مواجه كرد. از اين روى علماى طراز اول تهران را به كاخ گلستان دعوت كرد. در حضور شاه جلسه اى تشكيل شد. شهيد ثالث در اين جلسه مسأله رهبرى فقهاء را در عصر غيبت كبرا عنوان كرد. اين مسأله مورد تأييد برخى از فقهاى حاضر در جلسه قرار گرفت. ولى شيخ ملا محمد على مازندرانى معروف به جنگلى كه از مقربان در بارشاه بود به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبرى فتحعلى شاه برخاست. شاه شديداً از شهيد ثالث ناراحت شد ودر پى آن دستور تبعيد وى و دو برادرش: شيخ محمد صالح وملاعلى برغانى را به عراق صادر كرد.8
عصر شهيد ثالث و جنبشهاى فكرى
در اروپا ماشين بخار اختراع مى گردد. انقلاب صنعتى غرب پديد مى آيد. دولت انگليس براى بازاريابى كالاهاى خويش و تهيه مواد اوليّه كمپانى هند شرقى را تأسيس مى كند.شعبه هاى كم پانى در دو سوى خليج فارس از بصره تا بوشهر و بحرين و مسقط افتتاح مى گردد. در اين هنگام براى مشغول كردن ذهن و فكر مسلمانان و به دور نگاه داشتن آنان از مسائل كه در اطراف و اكناف مى گذرد مبلغان مسيحى به سوى شرق سرازير مى شوند و نيز در جزيرة العرب دو جريان تند افراط و تفريط براساس يك تفكر غلط كه از طرف مسلمانان مردود شناخته شد پديدار گشت. جريانهايى كه فتنه هاى گوناگون و خون ريزيهاى فراوانى را در پى داشت و هنوز هم آثار آن دو جريان منحوس در جهان باقى است.نخستين حركت در جزيرة العرب وهابيه بود. وهابيّه براساس افكار عالم حنبلى مذهب به نام: محمد بن عبد الوهاب نجدى (1115 ـ 1206 هـ . ق) شكل گرفت.دومين جنبش جزيرة العرب جريان شيخيه است. اين جريان بر اساس افكار شيخ احمد بن زين الدين احسائى (1166 ـ 1241هـ . ق) كه شيعه بود و افكار غلوآميز داشت پى ريزى شد.شيخ احمد احسائى مؤسس فرقه شيخيه كه ايران را مكان مناسبى براى نشر افكار خود يافته بود در ابتدا پيشرفت زيادى داشت تا آن جا كه به دربار ايران راه يافت و روابط صميمانه اى با فتحعلى شاه برقرار كرد و به تبع شاه ديگر شاهزادگان و امراء و اعيان به او ارادت مى ورزيدند.
شهيد ثالث و مدرسه فكرى قزوين
شيخ احمد احسائى پس از مرگ دولتشاه در سال 1337هـ ق. كرمانشاه را به سوى قزوين ترك گفت و به مدرسه فلسفى قزوين كه در آن روزگار از عظيم ترين مدارس فلسفى شيعه بود ملحق گرديد و در مدرسه صالحيه مشغول تدريس آراء و فلسفه خويش گشت.شيخيه افزون بر اختلاف در اصول دين مانند امامت و معاد9 داراى مشرب تند اخبارى هستند. علماى اصولى خطرى كه از جانب اين گروه متوجه كيان تعقل بود احساس مى كردند. قزوين مانند دگر مراكز شيعه به دو قسمت تقسيم شده بود: شيخيه و متشرعه. اختلافات شديد بود. صدها نامه از مراكز علمى شيعه به بيت شهيد ثالث و برادرش شيخ محمد صالح برغانى مى رسيد كه حاكى از سئوال و دادخواهى بود. علماى ايران وعراق به خاطر روابط صميمانه فتحعلى شاه و شاهزادگان با احمد احسائى و پشتيبانى سلاطين آل عثمانى از وى در برخورد با او تقيه مى كردند.10 شهيد ثالث كه خطر را جدى احساس مى كند وارد صحنه پيكار مى شود. با تعيين وقت براى مناظره با احمد احسائى از علماى فريقين براى شركت در جلسه مناظره دعوت مى كند. مناظره ومباحثه آغاز مى شود. پس از مباحثه و مناظره طولانى احمد احسائى رامحكوم كرد. و به ا فهماند كه بر اثر عدم درك و آشنايى با قواعد و اصطلاحات فلسفى وادى گمراهى و ضلالت افتاده و از دين خارج گرديده است. هنگامى كه احسائى بر رأى و نظر خود اصرار مى ورزد شهيد ثالث حكم به تكفير وى دادند. اين فتوا نقطه عطفى در تاريخ شيعه به شمار مى آيد.11
فقهاى اماميّه شهيد ثالث را به عنوان رئيس العلماء شيعه تصديق كردند و شيعه اماميّه در ايران و عراق وساير مراكز شيعه حتى در زادگاه شيخ احمد احسائى تا عصر حاضر از اين فتوا پيروى مى كنند.12
شيخيّه كه منشعب به بابيه گرديد شهيد ثالث دگر بار به ميدان نبرد آمد و فتواى
تاريخى خود را در تكفير اين گروه گمراه صادر كرد. استاد ما شيخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه قيام شهيد ثالث را در مبارزه عليه با بيان چنين ياد مى كند:(در عصر رهبرى شهيد ثالث با بيان سر به شورش برداشتند و خون عده اى بى گناه برزمين ريختند. او شجاعانه قيام كرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دين مبارزه كرد و فتوا بر كفر و نجاست آنان داد. گمراهى آنان را براى مردم روشن كرد و تمام آرزوهاى آنان را نقش بر آب نمود...)13
شهادت شهيد ثالث
قيامها و نهضتهاى شيعى فصل درخشان تاريخ اسلام و شيعه است. قيام ائمه هدى(ع) در برابر ائمه جور الگو و راهگشاى پيشوايان و مصلحان شيعه در قيامهاى آنان عليه طاغوتها بوده هست.مبارزات على(ع) عليه انحرافهاى مذهبى كينه خوارج را برانگيخت و امام را در مسجد كوفه به شهادت رساندند. فرزندان آن بزرگوار يكى پس از ديگر به قافله شهدا پيوستند.فقهاى شيعه كه جانشينان بحق ائمه هدى هستند در قيامهاى خويش عليه حكام جور و طاغوتيان زمان و انحرافات دينى شهداى بسيارى در راه حق و عدالت تقديم جامعه بشرى كرده اند كه علامه امينى در كتاب شهدا الفضيله 127 نفر از مشهورترين آنان را از مطلع قرن چهارم تا قرن چهارده نام مى برد. ولى ازاين تعداد فقط سه نفر به عنوان شهيد در نزد شيعيان مشهور هستند.استاد ما مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در هنگام نگاشتن شرح حال شهيد ثالث مى نويسد:(شهيد اول يا شهيد مطلق نزد علماى اماميه و كلمات آنان شيخ شمس الدين ابوعبد اللّه محمد ابن جمال الدين مكى عاملى نبطى جزينى شهادت در سال 786هـ . ق. وشهيد ثانى شيخ زين الدين بن على جبعى عاملى شامى معروف به ابن الحجة. شهادت در سال 966هـ . ق. و شهيد ثالث شيخ مولى محمد تقى بن محمد برغانى قزوينى. شهادت در سال 1263 هـ . ق هستند).14
از اين روى لقب شهيد كه بر جستگان ائمه(ع) و علماى اماميه بدان شهرت يافته اند يك پديده الهى است كه از جانب غيب به آنان داده شده است و هرگز به شخص يا افراد و يا طائفه اى تعلق ندارد.1 . در بار ايران.2 . شيخيگرى.3 . با بيگرى.اين سه گروه از دشمنان سرسخت او بودند و ائتلاف و هم پيمانى شوم آنان سبب گرديد جنايت هولناكى به وقوع پيوند دو آن به شهادت رساندن آن بزرگوار در محراب عبادت بود. اكنون قبر آن بزرگوار در مزار شهداى قزوين زيارتگاه مؤمنان و شيعيان قدر شناس است. خبر شهادت شهيد ثالث جهان تشيّع را به لرزه در آورد و بازتاب عظيمى در سراسر بلاد اسلامى داشت. تمام حوزه هاى علمى شيعه: هندوستان خليج فارس عراق لبنان و... به سوگوارى پرداختند و شعراى عرب و عجم و هند و ترك قصائدى در رثاى وى سرودند از جمله:
بتاريخ شيهد ثالث آمد
شهيد ثانى محراب اسلام
شهيد ثانى محراب اسلام
شهيد ثانى محراب اسلام
فلا غرو فى قتل التقى اذا قضى
له اسوة بالطهر حيدرة الرضا
وقاتله ضاهى ابن ملجم بالفعل
قصى وهو محمود النقيبة والاصل
وقاتله ضاهى ابن ملجم بالفعل
وقاتله ضاهى ابن ملجم بالفعل
حيف از شهيد ثالث آن قطب و نجم دين
گشت او قتيل و گفت به تاريخ او خرد
گرديد آه و داد تقى قطب دين شهيد
كوبد به زهد و علم و عمل در جهان وحيد
گرديد آه و داد تقى قطب دين شهيد
گرديد آه و داد تقى قطب دين شهيد
قفا لنبل الاجر و الثواب
وكان ناشرا للفتوى هوى
فى الفجر كان ساجدا مناجيا
صار شهيدا لرضى الوهاب
فى مشهد الشهيد فى المحراب
معالم السند و الكتاب
صار شهيدا لرضى الوهاب
صار شهيدا لرضى الوهاب
مؤلفات و مصنّفات شهيد ثالث
شهيد آثار قلمى و مؤلفات ارزنده اى از خود باقى گذاشته كه مشهورترين آنها عبارت است از:1 . كتاب (منهج الاجتهاد) عربى. دائرة المعارف گونه فقه شيعه در بيت و چهار جلد بزرگ كه تمامى ابواب فقه: از طهارات تا ديات دربر دارد.تأليف جلد اوّل در ماه ذى الحجة الحرام سال 1226 هـ . ق آغاز شده و در قريه برغان مسقط الرأس وى در جمادى الاول سال 1227 هـ . ق به انجام رسيده است.تأليف اين دائرة المعارف گونه فقهى سالها به درازا كشيده است.اين كتاب از منابع شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام بوده است15 2 . كتاب شرح الشرايع: اين كتاب كه يك جلد بزرگ مى باشد تمامى ابواب فقه را در بردارد. تاليف سال 1226 هـ . ق
3 . يك دوره فقر فارسى از طهارت تاديات.4 . عيون الاصول. در دو جلد بزرگ. غالب آن اعتراض به ميرزاى قمى صاحب قوانين است.16
5 . شرح الروضه. عربى.6 . شرح بر معالم. عربى.7 . ملخص العقايد. عربى.8 . رسالة فى صلاة الجمعه.9 . رسالة فى عدم وجوب هبة الولى مدة منقطعه المولى عليه.10 كتاب ديات. فارسى.11 . رسالة فى قضاء الصلوات.12 . رسالة القضاء عن الاموات.13 . مجالس المتقين. اين كتاب كراراً به چاپ رسيده است17
شهيد ثالث داراى فتاوى غريبه خلاف مألوف بين فقهاست.1 . حكم به طهارت عصير مغلى قبل از ذهاب ثليثن. مولى احمد نراقى نيز همين نظر را دارد.2 . حكم به جواز صلح دعوا به يمين و جواز تحليف غير مجتهد.3 . فتوا به جواز غناء در رثاى حضرت ابى عبد اللّه الحسين(ع) و غيره(19).از آثار و مآثر ديگر شهيد ثالث:1.مسجد بزرگ در قزوين واقع در محلّه ديمج.2 . مدرسه دينى در سه طبقه در شمال مسجد فوق.3 . مسجد در كربلاى مقدس در محلّه باب السلامه.تمامى اين آثار تا عصر حاضر به نام آن شهيد معروف مى باشد.
10 . (دائرة المعارف فارسى) مصاحب ج1524/2. ماده شيخيته.11 . (دائرة المعارف تشيع) ج500/1 ـ 501.19. (الكرام البررة) شيخ آقا بزرگ تهرانى ج228/1.13 . (الشواهد الربوبيه) مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى 111/ انتشارات دانشگاه مشهد 1346ش.17 . (الذريعه الى تصانيف الشيعه) آقا بزرگ تهرانى ج377/15.15 . همان مدرك) ج226/1.1 . (كتاب البيع) امام خمينى 489/2 انتشارات اسماعيليان قم. (فلو قلنا بان المعصوم عليه السلام له الولاية على طلاق زوجة الرجل او بيع ماله او اخذه منه ولو لم يقتضى المصلحة العامة لم يثبت ذلك للفقيه ولا دلالة للادلة المتقدمه على ثبوتها...)
12 . (دائرة المعارف الاسلاميه الشيعه) سيد حسن امين) ج271/5 ـ 272 بيروت 1410 هـ . ق. 1990 م.18 . (مؤلفين كتب چاپى عربى و فارسى) خان بابا مشير ج448/2.14 . (الكرام البررة) شيخ آقا بزرگ تهرانى ج227/1 دار المرتضى 1404هـ . ق چاپ دوّم.16 . (همان مدرك) ج228/1.4 . (عوائد الايام) ملا احمد نراقى 187/ ـ 188 انتشارات بصيرتى قم.5 . (همان مدرك) 186/ 350 377.6 . (منهج اللاجتهاد) شيخ محمد تقى برغانى فزوينى معروف به شهيد ثالث ج3/8 ـ 4 نسخه مورخه 1246 هـ . ق. از مخطوطات كتابخانه نگارنده اين سطور قزوين
7 . (همان مدرك) ج20 صفحه آخر.8 . (قصص العلماء) ميرزا محمد تنكابنى 19/ انتشارات علميه اسلاميه.9 . (دائره المعارف تشيّع) ج180/ ـ 181. اين برخورد تاريخى را ميرزا محمد تنكابنى در (قصص العلماء) 31/ ـ 32 و مهدى با مداد در (شرح حال رجال ايران) ج204/1 انتشارات زوار به گونه ناقص ذكر كرده اند.