کريمي، عمادالدين
واعظ مبارز غلامرضا گليزواره زادگاه و خانواده
شهرستان نوشهر از مناطق غربي استان مازندران است که از شمال به درياي خزر، از مشرق به شهرستان نور، از جنوب و جنوب غربي به سلسله جبال البرز و شهرستان کرج و از مغرب به تنکابن محدود ميشود. اين شهرستان در نواحي کوهستاني واقع شده است و آب و هوايي سرد و خشک با زمستاني طولاني و پربرف دارد و در بخش کنارهاي، آب و هوايي معتدل و مرطوب بر آن حاکم ميباشد. وسعت نوشهر تقريباً به 3695 کيلومتر مربع، بالغ ميگردد.(1) يکي از آباديهاي آن، کشکک نام دارد(2) که شرايط ويژه جغرافيايي از قبيل نزديکي به ارتفاعات و مجاورت با دريا، طراوت و سرسبزي خاصي به اين سامان بخشيده است. اما آنچه موجب صفاي روحاني و معنوي آن شده، وجود خانوادههاي دينداري است که از قديم الايام مبلّغ فرهنگ قرآن و عترت بودهاند. محمد کريمي، روحاني مشهور همين ديار است که عمر با برکت خود را در جهت تشريح مسايل ديني و آموزش احکام به مردم علاقمند صرف ميکرد و براي احياي ارزشهاي مذهبي تلاش بسيار ميورزيد. وي با وجود آن که از افراد سرشناس کشکک بود، اما وضع اقتصادي نامطلوبي داشت و روزگار را به مشقت و سختي ميگذرانيد. آن شهيد عزيز اين شيوه زندگي را با عزت و قناعت پي ميگرفت و اجازه نميداد، براي تأمين نيازمنديهاي خود، زحمتي را براي ديگران، که خيلي هم مشتاق اعانت بودند، فراهم کند. در واقع زندگي اين مرد، سيره بزرگان دين را در اذهان زنده ميسازد. پدر خانواده نيز تلاشگرانه ميکوشيد، با کسب و کار حلال خود، حداقل معيشتي را که ميتوانست، براي عائله خود تدارک ببيند. وي در اين راستا دقت ميورزيد که نه تنها اندک حرامي، بلکه حتي شبه ناک هم به زندگي او وارد نشود. اين کوششها و در کنارش، فعاليتهاي تبليغي جهت نشر تعاليم ديني، نوعي نورانيت را در اين خانواده آفريده بود که به خوبي ميتوانست نهال اخلاص، پارسايي و صداقت را رشد دهد. نهال ناب
در يکي از روزهاي سال 1311 ش، فرزندي در اين خانواده ديده به جهان گشود و پدرش او را عمادالدين ناميد تا چون به سنين رشد و شکوفايي رسد، در حفظ و پابرجايي «عماد دين» و پاسداري از معنويت بکوشد. پدر چون اين نوزاد را در آغوش گرفت، برايش دعا کرد و از پيشگاه پروردگار متعال خواست تا وي را در پرورش اين طفل در سايه فضايل و مکارم ياري دهد. عمادالدين همچون ديگر کودکان آبادي کشکک از نظر جسمي رشد ميکرد، اما چون زلال خداباوري در خانوادهاش جريان داشت، جان و دلش از چنين سرچشمهاي تغذيه ميشد. بدين گونه دوران صباوت او به محيطي آکنده از صميميت سرشته و در محبت خاندان عترت، پيوند ميخورد. عمادالدين همچون شکوفهاي سبز و با طراوت در دامني پاک و بي آلايش شکل گرفت و فضيلت از همان اوان کودکي بر لوح پاک اين پسر نقش بست. اين ويژگي نه تنها عمادالدين را از گزند آفات و هرزهرويها مصون ميداشت، بلکه وي را براي رسيدن به مراتب فکري، فرهنگي و روحاني مهيا ميکرد. او نخستين آموزههاي ديني و قرآني را از پدر آموخت و نزد آن مربي خوش خو، نيل به فضايل اخلاقي و کرامتهاي انساني را تمرين ميکرد و نهال وجود خويش را از جرعههاي ناب قرآن و حديث سيراب ميساخت.(3) تحصيلات
عمادالدين کريمي دوران کودکي و نوجواني را در فقر گذرانيد. وي تحصيلات دوره ابتدايي را در شهرستان نوشهر به اتمام رسانيد و در تهران موفق به اخذ ديپلم گرديد.(4) او به شوق بارگاه پاک و مطهر حضرت علي بن موسيالرضا (ع) ، به جوار آن حضرت شتافت و با استمداد از فضاي ملکوتي مشهد مقدس به کمالاتي نايل آمد. شهيد کريمي دوران تحصيلات حوزوي خود را در مدارس علميه اين شهر آغاز کرد و استعداد و قريحه سرشارش سبب گرديد تا بتواند در مدتي کوتاه ادبيات، لمعه، قوانين و مقداري از رسائل را در آنجا فرا گيرد. او مدت پنج سال در حجرههايي تنگ و تاريک در اوج فقر و تنگدستي به کسب معارف و علوم اهلبيت (ع) پرداخت و سرانجام به پايگاه فقه و حديث شيعه يعني شهر مقدس قم روي آورد.(5) مهاجرت به قم
اقامت در شهر قم براي شهيد کريمي با مشکلاتي توأم بود؛ اما چون تحصيل معارف و مکارم را در نظر داشت و به جلوههاي معنوي بارگاه مطهر بيبي فاطمه معصومه (س) توجه ميکرد، به اين سختيها وقعي نمينهاد و هر گونه عسرت و ناملايمت را، حکمتي براي رسيدن به موفقيتهاي بزرگ تلقي ميکرد. در آن زمان، مرجع عالي قدر جهان تشيع، حضرت آيت اللّه العظمي بروجردي (1292-1381ق) با بياني رسا و دانشي گسترده درقلمرو فقه و اصول، حوزه درس پرکششي را در قم بنيان نهاده بود؛ به همين دليل بسياري از طلاب فاضل به محضرش ميشتافتند و از خرمن دانش و انديشه وي بهره ميگرفتند. شهيد کريمي هم فرصت به دست آمده را غنيمت شمرده، مشتاقانه از انوار پرفيض اين عالم عامل و جامع معقول و منقول، بهرهها برد.(6) و تحت تأثير افکار روشن و نظريههاي مستدل اين مجتهد پرآوازه، ضمن فراگيري دروس خارج فقه و اصول، خود به ابتکارات و نوآوريهايي دست يافت. استادش، حضرت آيت اللّه بروجردي، شاگرد آخوند خراساني بود که در همان ايام اقامتش در نجف، بر کفاية الاصول آخوند حاشيهاي نگاشت و از اين طريق بر شهرت علمي خود افزود. شهيد کريمي مينگريست که چگونه برخي طلاب در فراگيري اين کتاب به مشکل بر ميخورند و متن عربي و دشوار آن را نميتوانند بخوانند؛ لذا تصميم گرفت اين اثر را به زبان پارسي برگرداند تا براي علاقهمندان بيش از گذشته قابل فهم باشد و در اين مسير به توفيقاتي نيز دست يافت.(7) يکي ديگر از استادان وي، فقيه فرزانه، استاد پرآوازه و دانشمند والا مقام، حضرت آيت اللّه العظمي حاج ميرزا هاشم آملي (1322-1413 ق)، يکي از مفاخر عاليقدر کاروان فقاهت است. مرحوم ميرزا هاشم آملي در پرتو الطاف الهي و کوششهاي مستمر و بهرهمند شدن از محضر اساتيد حوزههاي علميه شيعه، به آن چنان مقامات علمي دست يافت که جز براي اندکي از فرهيختگان، چنين برجستگي ميسر نميشود. حلقه درس اين عالم فرزانه صفاي زائد الوصفي داشت، جلسات علمي وي محفل انسي بود که فضاي معنوي آن، براي هميشه در ذهن شاگردانش ميماند؛ زيرا تدريس اين استاد گرانمايه به فراگيران جان ميداد و فصاحت بيان و طلاقت کلامش لذتي معنوي ميآفريد که نميتوان آن را به منبر بيان کشيد. او به خصوص در تدريس اصول، مهارت خاصي داشت و زواياي گوناگون و نقاط مبهم اين رشته از دانشهاي اسلامي را به سرپنجه تفکر و تواناييهاي علمي خود روشن ميکرد.(8) شهيد کريمي اين سعادت را به دست آورد تا به چنين محفلي راه يابد و تابشي از آن فروغ فقاهت را دريافت کرده و ذهن و فکر خويش را غنا بخشد. به برکت همين جلسات پرمايه بود که او موفق گرديد در کنار فراگيري علوم گوناگون، خود به تدريس برخي دروس حوزه، خصوصاً اصول عقايد، بپردازد و با شاگردپروري در زمينه فقه و اصول(9) خود نيز آگاهيهاي نسبتاً گستردهاي را به دست آورد.(10) ناگفته نماند که شهيد کريمي بسان گوهرشناسي ماهر به توانمندي استادش، آيت اللّه ميرزا هاشم آملي، در تدريس اصول پي برده بود و ميدانست که حيف است اين دُرهاي منثور منقح نگردد؛ لذا با دقت و کنجکاوي به تقرير فرمايشات استاد خويش همت گماشت. اين اثر که از جمله دست نوشتههاي آن شهيد است به ظاهر هنوز هم به زيور طبع آراسته نگرديده است.(11) گوهر افشانِ افشاگر
شهيد کريمي ضمن آن که خود را به فضل و دانش ميآراست و از بوستان عطرآگين حوزه علميه قم مشام جان خويش را نوازش ميداد، با غنا بخشي به دانستههاي خود در زمينه معارف ديني و احکام شرعي و تزکيه درون، همه ساله در ايام ماه مبارک رمضان، محرم و صفر جهت تبليغ مسايل اعتقادي و افزايش آگاهي مردم، به بخش علمده از توابع شهرستان نوشهر(12) ميرفت و نصايح آموزندهاي را از زلال چشمه معرفت به کشتزارهاي تشنه جاري ميکرد. آري، آن شهيد والامقام با آن ابعاد علمي و انديشههاي ارزنده، مهياي ارشاد جامعه ديندار نوشهر از طريق وعظ و خطابه گرديد. موعظه او با حکمت همراه بود و گفتههايش مخاطبين را بيدار ميساخت. او اين مسؤوليت را احساس ميکرد که بايد زمينههاي تربيت ذهنهاي مستعد را با خطبهها و حرکتهاي تبليغي خود پديد آورد؛ چه، نيک آموخته بود که مواعظ آموزندهاي که از قرآن و عترت الهام گرفته باشد، دلها را از زنگار خشم و شهوت ميشويد، و با تسکين اميال نفساني، موجب صفاي قلوب ميگردد. اين ويژگي هم تأثير افزونتري در اتحاد و همبستگي مردم براي ياري رساندن به يکديگر دارد و هم ميتواند آنان را براي زدودن آثار شرک، ستم و نفاق بسيج کند. شهيد کريمي اجراي اصل سازنده امر به معروف و نهي از منکر را نيز با همين شيوه در پيش گرفت؛ زيرا چنين روش موجب ميشد تا مردم از بديها، نيکيها، عواقب زيان بار گناهان و مزاياي درخشان خوبيها آگاهي يابند. بيان او از فصاحت و بلاغت بهرهمند بود و چون سخنش از دل بر ميآمد، در ژرفاي جانها مينشست و با برگرفتن حجاب وابستگيهاي دنيايي از سيماي جان و روان افراد، آنها را متوجه فضيلتهاي اخلاقي و مکارم انساني ميساخت. علاقههاي پست و حقير را فرو ميريخت و چون در گفتههاي خود به مقتضيات زمان و موقعيت پيش آمده براي جامعه اشراف داشت، در سخنرانيهايي که در مجامع مختلف ايراد ميکرد، از يک سو به ارشاد مردم نسبت به مباني راستين اسلام ميپرداخت و حقايق ناب را که با غواصي در درياي معارف ديني به دست ميآورد، به آنان ميسپرد و از سوي ديگر به اصلاح باورها و اخلاقيات شنوندگان خويش توجه داشت. سالم سازي جامعهاي را که آنان در آن ميزيستند، در نظر ميگرفت و تيرگيها و تاريکيهاي پيش آمده را براي مستمعين باز ميگفت.او مظالم رژيم ستم شاهي و توطئههاي استکبار را افشا ميکرد و در ساماندهي مردم عليه حکومت طاغوت تلاش بسياري از خويشتن نشان ميداد. غالب اين سخنرانيهاي سازنده در شهرستان نوشهر و اطراف آن خصوصاً علمده انجام ميگرفت. چندين مرتبه ساواک به وي اخطار کرد که از اين شيوه خود دست بردارد؛ اما او با بياعتنا به تهديد کارگزاران ستم، راه درستي را که آگاهانه برگزيده بود، ميپيمود. بار نخست که آن شهيد را احضار کردند تا از او تعهد بگيرند که اينگونه سخن نگويد و ضمن مواعظ خود به افشاي سيماي ستم نپردازد، حاضر نشد بپذيرد. لذا دو مرتبه به ساواک نوشهر احضار گرديد و دو روز متوالي تحت شديدترين بازجوئيها قرار گرفت؛ اما موفق نشدند از او مدرکي و اعترافي دال بر فعاليتهاي سياسي به دست آورند تا به اين بهانه او را محکوم کرده و روانه زندانش نمايند. از اين جهت در پايان اين بازجويي آزاد شد. او به جاي آن که از اين تهديدها هراسي به دل راه دهد، به فعاليت خود عليه رژيم شاه شتاب بيشتري بخشيد. به همين دليل مکرر مورد آزار و هتک و شتم ساواک مازندران قرار ميگرفت و چندين بار ناگزير شد تا شبانه منطقه را ترک کند.(13) در آن ظلمتکده طاغوت که زبانها را به تيغ سياست بريده بودند و قلمها را بشکسته و توان فريادها را گرفته بودند، مردان راه خدا را به بنده کشيده، نامردمان را به مسند نشانيده و زر و زور و تزوير بر جامعه حاکم و جرأت و شجاعت را در محبس تنگ طاغوت و رذالت به هجر وا داشته بودند، تواني براي رفتن نمانده بود؛ اما امثال شهيد کريمي به مبارزه برخاستند و خروش رعد اسلام را در شب بيداد ستم و صحراي خشک ظلم برآوردند. سخنرانيهاي او که با افشاي طاغوتيان توأم بود، 24 سال(14) بيداري و آگاهي مردم را از پي داشت. در يکي از همين سالها، در تاريخ ششم بهمن (روز انقلاب سفيد!) مصادف با دوازدهم محرم، عوامل استبداد از وي دعوت کردند تا براي دعا کردن به جان شاه ملعون در مجلسي که به اين منظور تدارک ديده شده، حضور به هم رساند؛ اما وي بهانه آورد که در آن زمان بايد درقم باشد و نوشهر را ترک نمود. چون مأموران متوجه غيبت او در منطقه شدند، به ساواک گزارش کرده و آنان نيز دستور دادند تا اين روحاني مورد تعقيب قرار گيرد و سرانجام موفق شدند او را دستگير کنند. در اين حال شديدترين اهانتها را متوجه او ساختند؛ شکنجهاش کردند و سخت تحت فشارش قرار دادند که چرا از خواسته آنان روي برتابانده است؛(15) وي با بيتوجهي به اين وضع آشفته، مصممتر از گذشته، براي محو آثار شرک و ظلم مسير خود را ادامه داد و هر گونه تهديد و فشاري را به جان خريد.
فضايل و مکارم
شهيد کريمي بر اثر تربيتهاي خانوادگي و تأثيرپذيري از خلق و خوي استادان خود در حوزه و نيز مجاهدت با نفس اماره و ارتباط با خداوند، مجموعهاي از صفات نيک را در خود پرورده بود که به برخي از آنها اشاره ميکنيم: 1 - تواضع و فروتني:
او نسبت به مردم بسيار برخورد خودماني داشت و در جلسات، رفتاري عادي و نازلتر از منزلت خود بروز ميداد تا افراد را جذب نمايد. اگر کسي به او اهانتي ميکرد، با کرامت از وي در ميگذشت و سعي ميکرد پاسخ بدي را با نيکي بدهد. خشم خود را فرو ميخورد و مهار نفس را در دست ميگرفت. اگر کسي حتي يک مرتبه با ايشان در يک جلسه همنشين ميگرديد، شيفته اخلاقش ميگشت. برخي از اشخاص رفتار هايي نابخردانه با اين شهيد داشتند و حتي از اهانت نسبت به وي هم ابا نميکردند؛ اما وي نه تنها در مقابل آنان عکس العمل منفي نشان نميداد، بلکه وقتي به اين گونه افراد ميرسيد، در سلام کردن پيشقدم ميشد و با موج نشاط و شادماني در رفتارش اهانت آنان را ناديده ميگرفت و بدين وسيله شيوه نامطلوب آنان را اصلاح ميکرد و آنها را به خوبي فرا ميخواند.2 - خوش خويي:
شهيد کريمي در برخورد با مردم بسيار نرمخو و ملايم بود. اين حلم و متانت موجب ميشد تا چون پروانه بر گرد شمع وجودش جمع گردند و از سخنان او بهرهمند شوند. همين عامل، سبب موفقيت او در بسيج مردم عليه ظلم و طاغوت ميگشت.3 - استقامت و پايداري:
صلابت آن شهيد در عرصههاي گوناگون کم نظير بود. هر چه از سوي مأموران رژيم فشار و شکنجه و ناملايمات ميديد، مقاومتر ميشد و بر شدت و سرعت مبارزات خود ميافزود. وي هر مصيبتي را که در اين راه به سويش ميتاخت، سکّويي براي تلاشهاي بعدي خود قرار ميدادو با توکل به خداوند و استعانت از پيشگاه پروردگار بلاها را به جان ميخريد، ابتلائات را بر خويشتن هموار ميساخت و هراسي به دل راه نميداد.4 - سخاوت:
شهيد کريمي بر اساس تربيت خانوادگي خود، دست پرورده سخاوت بود و در ميهمان نوازي و پذيرايي از افرادي که به خانهاش ميآمدند، اهتمام وافري داشت. او از بذل آنچه در اختيار داشت بر نيازمندان، اکراه نداشت و بر حسب تواناييها و امکانات خويش، حاجت اين گونه اشخاص را برطرف ميکرد و براي رفع مشکلاتشان با تمام همت ميکوشيد. وي چون بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مسؤوليتهاي اجتماعي را پذيرفته بود، به اين ويژگي اهتمام خاصي ورزيد.5 - مسؤوليت پذيري:
از ويژگيهاي بارز آن شهيد به خون خفته، همين احساس مسؤوليت بود. اين خصوصيت وي را از گوشه خلوت و انزوا، به سوي يک زندگي اجتماعي پرتکاپو سوق داده بود و پيوندي عميق بين سعادت او با سرنوشت ديگران ايجاد کرده بود. به همين دليل وقتي مشاهده ميکرد، مردم به لحاظ ناآگاهي از معارف ديني مشکلاتي دارند و نسبت به اوضاع زمان در بي خبري نسبي به سر ميبرند، به منطقه نوشهر آمد و در فرصتهاي پيش آمده، به افزايش آگاهي آنان در اين زمينهها پرداخت و وظيفه سنگيني چون مبارزه با ستم و از ميان برداشتن موانع موجود بر سر راه نشر حقايق را به دوش ميگرفت. او در امر به معروف و نهي از منکر، اهتمام به امور مسلمين منطقه و پيکار با دشمنان لحظهاي آرام نگرفت و به عنوان خطيبي توانا و سخنوري بليغ در اين مسير گام نهاد.(16) وي همچنين براي افزايش اطلاعات مردم، به تدوين جزواتي در خصوص اصول عقايد اسلامي مبادرت ورزيد.(17) در سنگر مجلس
با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي، شهيد کريمي در جهت حفظ دستاوردهاي اين عطيه الهي و هديه غيبي به سازندگي پرداخت و چون مسئله انتخابات مجلس شوراي اسلامي مطرح گرديد، به اصرار اهالي نوشهر و چالوس و با آگاهي کامل به اين مسؤوليت خطير و وظايف سنگين يک نماينده در راه صيانت از ارزشها و دفاع از نظام اسلامي، نامزدي مجلس شوراي اسلامي را پذيرفت. او براي پرهيز از تبليغات کاذب براي کسب رأي بيشتر، به کساني که برايش فعاليت تبليغاتي ميکردند، ميگفت: «پس فردا نکند بگويند بايد خواسته هر کدام از ما بايد برآورده شود، خدمت دراين سمت بايد به تمامي افراد منطقه صورت گيرد و رسيدگي به امور گروهي خاص، با ارزشهاي اسلامي و اهداف نظام اسلامي مغايرت دارد و با روح اين جانب نيز سازگار نميباشد.» سرانجام اين روحاني آگاه و مبارز با رأي قاطبهمردم، به سنگر مجلس راه يافت و در موقعيت پيش آمده جديد، به فعاليتهاي خود ادامه داد و خدمات ارزندهاي را به مردم محروم منطقه تقديم کرد.(18) يک سال کوشش و تلاش صادقانه وي همت والاي اين روحاني وارسته را مينماياند.(19) البته او در کنار اين برنامهها از امور سياسي نيز غافل نميماند و به افشاي چهره نفاق و رسوا کردن ارتجاع منطقه ميپرداخت. تلاش چندين ماهه او در دوران پس از پيروزي را ميتوان دراين محورها خلاصه کرد: دفاع از انقلاب اسلامي؛ مقابله با استکبار و اعوان و اذناب او؛ نفي جهالت و از بين بردن نارساييهاي فرهنگي منطقه نوشهر و چالوس؛(20) خدمت به جامعه خصوصاً محرومان و ساکنين روستاها و مناطق عشايري. دفاع از ارزشها
شهيد عمادالدين کريمي انقلاب اسلامي را بر سه اصل و يک محور متکي و استوار ميدانست. از آن سه اصل، دو مورد آن منفي و يک مورد هم مثبت است: نخست شعار طرد الههها و خدايان مصنوعي و نفي ارتباطات و سلطه ابرقدرتهاي خارجي است -که از صدر اسلام هم شعار مسلمانان چنين بود: لا اله الا اللّه.- سوم اتکا به خداي يکتا و قادر متعال. وي در نطق پيش از دستور خود ميگويد: «... دشمنان خارجي و داخلي ما در جبهههاي گوناگون، دارند با انقلاب ميجنگند و مبارزه ميکنند و عوامل و ايادي زيادي هم دست به دست هم دادهاند. همان هايي که در گذشته رقيب و دشمن هم بودند و امروز ملت قهرمان ايران آن چنان وحشت و ترس و رعب در دل آنها ايجاد کرده که خصومتهاي چندين ساله خود را کنار گذاشتند و دست به دست هم دادند تا آن که انقلاب ما را از حرکت باز دارند...»(21) چون جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع گرديد و برخي حکومتهاي منطقه به دفاع از متجاوزين پرداختند، ايشان آنها را به شدت مورد حمله قرار داد و از اين روش رژيمهاي به ظاهر اسلامي انتقاد کرد و معتقد بود: «بايد اين دولتهاي وابسته به ابرقدرتها تحقير شوند.» به عنوان مثال وقتي که اردن به دفاع از صدام پرداخت، شهيد کريمي گفت: «همين اردن که 27 سال است شاه حسين دارد بر آن حکومت ميکند، ببينيد دراين مدت بر آن چه گذشته است. سال 1967 م بود که اسرائيل يک مرتبه، حمله کرد عليه سه کشور اسلامي اردن، سوريه و مصر و از مجموع اين سه کشور حدود 68000 کيلومتر مربع زمين را اشغال کرد و به تصرف در آورد و اينها خاموش نشستند و در سال 1973 م چون اسرائيل در مقابل مصر و سوريه ايستادگي کرد و مشغول جنگ شد، همين اردن که حدود 5900 کيلومتر از سرزمينش توسط غاصبان صهيونيستي اشغال شده بود خودش را به خواب خرگوشي زد. اگر جمعيت عربي بود، تو که عرب بودي! و اگر تعصب مذهبي و مکتبي بود، تو که مسلمان بودي! چرا نفس نکشيدي و حتي يک تير هم به سوي اسرائيل شليک نکردي! و امروز داد عربيت و اسلاميت ميزني که آقا، عرب در خطر افتاده است بيائيد از عراق حمايت کنيد! تو نه غيرت عربي داري و نه تعصب مکتبي. براي آنکه تاريخ گذشته تو، تو را معرفي کرد.»(22) آن شهيد تأکيد داشت: «در مقابل توطئه ابرقدرتها و فعاليتها و تبليغات عوامل استکبار، ما بايد متحد شويم و اگر ملت همان وحدت را حفظ کند، و از موضعش خارج نشود، به هيچ وجهي نميتوانند ابرقدرتها، با اسلام و ايران و مکتب ما بجنگند.» همچنين او در اين نطق خود از آنان که اظهار ميداشتند آزادي نيست، به شدت انتقاد کرده و فرمود: «اين نعمت، مولود انقلاب اسلامي است؛ اما حد و مرزي دارد و بايد کسي که از آن استفاده ميکند، حريمها را بشناسد و ازاهانت به مقامات، نهادها و مردم پرهيز کند و حقوق آحاد جامعه را محترم بشمارد.»(23) در جوار عرشيان
وي سرانجام در روز هفتم تير ماه سال 1360 درکربلاي سرچشمه، به دست مزدوران استکبار به آرزوي ديرينه خود، يعني شرف شهادت، دست يافت و در جوار عرشيان آرام گرفت و پيکر پاکش در قبرستان شيخان قم در کنار مزار عالمان و شهيدان اين ديار، به خاک سپرده شد.
آنان که نداي حق شنيدند همه
بر تن کفني زاطلس خون کردند
در سنگر سرخ آرميدند همه
با شوق به سوي حق دويدند همه
در سنگر سرخ آرميدند همه
در سنگر سرخ آرميدند همه
1 - جغرافياي کامل ايران، گروهي از نويسندگان تهران، وزارت آموزش و پرورش، ج دوم، ص1140. 2 - در پرونده آن شهيد به شماره 315، بنياد شهيد قم، اين آبادي از توابع تنکابن تلقي شده که صحّت ندارد. 3 و 4 - «يادنامه شهداي هفتم تير»، روزنامه جمهوري اسلامي، 8 تير 1362، ص 8. 5 - شهداي روحانيت شيعه در يکصد ساله اخير، علي رباني خلخالي، ج اول، ص 536. 6 - پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 141. 7 - شهداي روحانيت در يکصد ساله اخير، ج اول، ص 538. 8 - نک: مقاله «فروغ فروزان»، مجله نور علم، شماره، 53-52. 9 - به نقل از پرونده شهيد کريمي، موجود در بنياد شهيد قم. 10 - شهداي روحانيت در يکصد ساله اخير، ص 536. 11 - به نقل از پرونده شهيد در بنياد شهيد قم. 12 - در پرونده آن شهيد، اين ناحيه از توابع نور تلقي شده که درست نميباشد. 13 - يادنامه شهداي مجلس شوراي اسلامي، روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، ص 87 و 88. 14 - به نقل از پرونده آن شهيد. 15 - همان و نيز پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 141. 16 - با استفاده از مطالب مندرج در پرونده آن شهيد. 17 - شهداي روحانيت شيعه در يکصد ساله اخير، ج اول، ص 536. 18 - «يادنامه شهداي هفتم تير»، روزنامه جمهوري اسلامي، 8 تير 1362، ص 8. 19 - پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 142. 20 - شهداي روحانيت در يکصد ساله اخير، ص 537. 21 - از نطق شهيد کريمي در هفتاد و سومين جلسه علني مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 5 آذر 1359. 22 - شمعها از گرمي مجلس حکايت ميکنند (سخنان شهداي مجلس هفتم تير)، ص 331. 23 - همان. 24 - به نقل از پرونده آن شهيد.