سید جمال الدین اسد آبادی، غریو بیداری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سید جمال الدین اسد آبادی، غریو بیداری - نسخه متنی

محمد باقر مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسد آ بادي، سيد جما ل الدين

محمد باقر مقدم

تولد و تبار

در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه ((امامزاده احمد)) مردماني نجيب از سادات حسيني زندگي مي گذرانند و پاکمردي از تبار پيامبر صلي الله عليه و آله راهبري آنان را بر عهده دارد. سيد صفدر عالمي پرهيزگار و دانشمندي پارساست که ساکنان کوچه سيدان ، سالاري آن بزرگوار را پذيرفته و دل به فرمانش سپرده اند.(1252)

وي از نوادگان امام سجاد عليه السلام است و خاندانش از سال 673 ق در محله ((سيدان )) اسد آباد همدان جاي گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم و مقتداي مردم و قاضي ديار خود بودند و از ميانشان خوشنويسان معروفي چون ((ميرزکي )) (برادر سيد صفدر) برخاسته اند. اين دودمان در ميان مردم اسبازگشت به وطن

پس از سه ماه ، مذاکرات سران انگليس با سيد جمال الدين به شکست انجاميد. وي با هدف ايجاد مرکز خلافت اسلامي در جزيره العرب از پاريس به سوي قطيف رهسپار گشت . در اين ايام سيد توسط اعتماد السلطنه و حاج سياح محلاتي از طرف ناصر الدين شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پي در پي رسيد و محافل براي حضورش در تهران آماده گرديد.(1274) از اين رو سيد، از سفر به جزيره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شيراز شد و در روز 23 ربيع الاول 1304 ق وارد پايتخت شد و در منزل حاج امين الضرب براي خود مسکن گزيد،(1275) ولي ديري نپاييد که مورد ترس و وحشت و کينه شاه و اطرافيان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجي امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفي سيد نيز که بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسي (کاتکوف ) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن کشور هجرت کرد. وي در آنجا دو سال اقامت گزيد و با رجال سياسي ، نظامي و مذهبي روسيه ديدار و مذاکره نمود. يک روز تزار روسيه از وي خواست تا ((شيخ الاسلامي )) مسلمانان آن کشور را به عهده گيرد ولي سيد در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مي دانم . علاوه سيد از تيرگي ميان دولت روس و انگليس استفاده مناس کرد و افشاگريهاي وسيعي را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد که تا آن روز نظير نداشت .

در اين هنگام ناصر الدين شاه که براي شرکت در جشن جمهوريت پاريس ‍ عازم اروپا بود راهش از طريق روسيه افتاد. وي در اين کشور پهناور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت . سپس در اروپا نيز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشني مشاهده کرد. لذا از کار قبلي خود پشيمان شد و در ديداري که با سيد در مونيخ داشت سعي کرد گذشته ها را جبران سازد. و او را براي آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسي و اقتصادي کشور تشويق نمايد.

سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت . نخست در محرم 1307 ق . وارد مذاکره با رجال سياسي روسيه شد و آنها را راضي کرد تا از امتيازاتي که در آن زمان مي خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثاني همان سال به ايران بازگش تا کار اصلاحات را به طور جدي آغاز کند.

ولي در اثر توطئه هاي پشت پرده استعمار پير (انگلستان )، زمينه بد بيني درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجي امين الضرب به دست وي رسيد. وقتي سيد جمال الدين از حکم اخراج خود آگاه گرديد به عنوان اعتراض به شهر ري (حرم حضرت عبدالعظيم حسني ) عزيمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيها پر شور، حرم را به دژي استوار مبدل ساخت . چندي بعد فضار سفارت بريتانيا فزوني يافت و ناصر الدين شاه حکم توقيف واخراج وي را صادر کرد. وقتي دستخط شاه به دست ((مختار خان )) حاکم شهر ري رسيد، بي درنگ بيست نفر فراش فرستاد و سيد را از بست حرم حضرت عبدالعظيم بيرون آورده ، در 28 جمادي الاولي 1308 ق . روانه غرب کشور کرد.

غروب آفتاب

وي در نيمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه اي بسيار مهم و سرنوشت ساز به آيت الله ميرزاش شيرازي نوشت . آنگاه از عراق به سوي لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بيشتري اوضاع نا هنجار دربار ايران را در روزنامه هاي اروپايي افشا نمود و خطر استبداد داخلي و استعمار خارجي را بر ملل مشرق زمين توضيح داد. همچنين نامه هايي با سران قبايل و علماي برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه اي به علماي بزرگ ايران تحت عنوان ((حمله القرآن )) ارسال داشت و از خيانتها و بي لياقتي ناصر الدين شاه در اداره کشور پرده برداشت . او با ايجاد نشريه اي موسوم به ((ضياء الخافقين ))، که اولين شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار يافت ، به فعاليتهاي افشاگرانه خود شعاع بيشتري بخشيد تا اينکه دولت بريتانيا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سيد را نيز بشدت در تنگنا قرار داد.(1276)

در اين هنگام نامه ((سلطان عبدالحميد)) توسط ((رستم پاشا)) سفير عثماني در لندن مبني بر دعوت سيد جمال الدين به ((آستانه )) به منظور اصلاحات سياسي در کشور و حکومت عثماني به دست وي رسيد. از طرفي هم چون سيد از مدتها پيش به فکر ايجاد تقويت ((جبهه متحد اسلامي در مقابل استعمار غرب بريتانيا بود، به اين دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرماني بزرگ در سال 1310 ق وارد مرکز خلافت اسلامي شد تا با تاءسيس جبهه واحد اسلامي عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال براي تحقيق اين هدف مقدس سرمايه گذاري کرد و نامه هاي بسياري به شخصيت هاي سياسي ، مذهبي و فرهنگي جهان اسلام نوشت و آنها نيز استقبال خوبي از اين حرکت انقلابي به عمل آوردند.

از اين سوي ، سلطان عبالحميد هم به خيال اينکه فردا خليفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سيد جمال الدين همکاري مي کرد. ولي هنگامي که احساس کرد تخت و تاج وي نيز بايد فداي اين آرمان بزرگ بشود به بهانه هاي گوناگون مخالفت و کار شکنيها را شروع کرد. او راه چاره را در آن ديد که بايد کار سيد را يکسره کند و با يک ترفند شيطاني ((مسموميت )) آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام اين نقشه شوم در مورد سيد جمال الدين عملي گرديد و او در سال 1314 ق به ديدار محبوب خويش شتافت .

پيکر پاک سيد با شور و احترام مردم در قبرستان ((شيخ لر مزاري )) در شهر بندري استانبول به خاک سپرده شد.

در آيينه آثار

با اينکه سيد جمال الدين اسد آبادي از ده سالگي همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است ، در هر زمان که فرصتي به دست مي آورد در امر تاليف و تصنيف تلاش کرده است . از اين رو آثار مکتوب اين مرد بزرگ را به دو دسته مي توان تقسيم کرد:

الف : آثاري در موضوعات مختلف که نام برخي از آنها به شرح زير است .

1. تتمه البيان في تاريخ الافغان

2. القضا و القدر

3. اسلام و علم

4. نيجريه يا ناتوراليسم

5. الوحده الاسلاميه

6. الواردات في سر التجليات

ب : نامه ها، سخنرانيها، مقالات ، مذاکرات و مصاحبه ها. که تعداي از اينها با عناوين ((مقالات جماليه ))، نامه هاي سيد جمال الدين ))، ((شرح حال و آثار سيد جمال الدين )) يا در کتابهايي که پيرامون زندگي و آرمان سيد نوشته شده به چاپ رسيده است .

يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.د آباد به طايفه شيخ الاسلامي معروف بوده و هستند. مردم اسد آباد براي سيد صفدر و نياکان وي احترام خاصي قائل بودند بخصوص ‍ اينکه سلسله کرامات و سجاياي برجسته اي داشته اند.(1253)

سيد صفدر و همسرش (سکينه بيگم ) از يک ريشه و اصل بودند. نياي بزرگوار آن دو، ((مير اصيل الدين )) فرزند ((مير زين الدين حسيني )) دو پسر به نامهاي ((مير رضي الدين )) و ((مير شرف الدين )) داشت که سکينه بيگم دختر مير شرف الدين بود. او زني با سواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوي خويش از تربيت خانوادگي و نجابت ذاتي برخوردار گشته ، پيوسته در رونق کانون گرم زندگي مي کوشيد.

آري ، سيد جمال الدين در ماه شعبان 1254 ق . (آبان 1217 ش ) در چنين فضاي پاک معنوي پا به عرصه وجود نهاد.(1254)

پرورش مرواريد

نبوغ ذاتي ، هوش سرشار و فراست قوي سيد جمال وي را از همان دوران کودکي در پي تجزيه و تحليل محتواي داستانها به آفاقي ديگر سوق مي داد از همان ايام کودکي به فکر چاره و علاج دردها و رنجها مي پرداخت . سيد جمال الدين با اينکه کودک بود بازي هايش بزرگمنشانه مي نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگي و کمال هويدا بود. ((حيرت افزاتر اينکه بازي هاي بچه گانه اش اکثر، تهيه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را بر اسبهاي چوبي بسته ، خود و يکي دو نفر از اطفال را منتخب مي کرده ... با پدر و مادر و همشيره هاي خود وداع مي کرده است که بايد به هند و مصر و روم و افغان و... بروم . ايشان به زبان کودکانه با او همساز مي شدند و او هم نويدهايي چند از مسافرت خود به پدر و مادرش ‍ شرح مي داد.))(1255)

تحصيلات

سيد از پنج سالگي در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربي را طي سالهاي اول تحصيل بخوبي فرا گرفت .

در همين ايام به موجب اختلافات موجود ميان قبايل آن ديار و همچنين تنگ نظري بعضي و نيز در پي وسعت بخشيدن به دانسته هاي خود، زادگاه خويش را ترک مي گويد و در سال 1264 ق . به همراه پدرش ((سيد صفدر)) وارد شهر قزوين مي شود و چهار سال در آنجا ماندگار مي گردد.(1256)وي با پشتکار و جديت در حوز علميه اين شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتياق ياد گرفت و در ادبيات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد. با بهره جويي از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن يک کتاب در رشته اي از علوم ، ساير کتب همان رشته را خود مي خواند يا به ديگران درس مي داد. او احساس ‍ خستگي در تحصيل را با تفکر در آفاق و انفس مي گذراند و بيهوده اوقاتش ‍ را از دست نمي داد. روزي پدر براي سرکشي به فرزند به قزوين مي رود. در آن موقع شمال ايران در چنگال ((وبا)) گرفتار آمده سيد صفدر مي گويد: ديدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگاني است که به مرض وبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا مي گريزند، تو چگونه خود را به مردگان مشغول مي داري ؟ جواب داد: مي خواهم بدانم که اين مرض در اعضا و جوارح انسان چه تاءثير دارد!(1257)

ورود به تهران

سيد جمال الدين در سال 1266 ق . در معيت پدر وارد تهران شد. در اين هنگام اميرکبير در سمت صدارت عظمي همچنان قدرت را در دست داشت . سيد جوان در آغاز ورود به اين شهر، پس از استراحتي کوتاه ، اقدام به شناسايي پايتخت و اوضاع و احوال حکومتي آن مي کند و آنگاه سراغ بزرگترين مجتهد وقت (آقا سيد محمد صادق طباطبايي همداني ) را مي گيرد و در پاي درسش مي نشيند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محيط درس و دايره نفوذ حکم آن سرور را از نزديک ببيند. او بي درنگ مباحثه علمي را با استاد آغاز مي کند به طوري که آقا سيد محمد صادق را خيلي زود شيفته خود مي گرداند و استاد نيز وقتي از فضل و کمال سيد آگاه مي شود براي اولين بار عمامه بر سر شاگردش مي گذارد.(1258)

نبوغ علمي و فضل و کمال سيد بسرعت فضاي شهر تهران را فرا مي گيرد و بيشتر علما، فيض حضورش را غنيمت شمرده ، به خدمتش مي رسند. آنان سپس چند روزي هم به دعوت حاج ميرزا محمود طباطبايي ، در منزل وي پذيرايي مي شوند و همچنان علما و طلاب به ديدارشان مي شتابند.(1259)

هجرت به نجف

سيد صفدر در مدت اقامت خود در تهران ، به اسرار پيچيده اي که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بيش از پيش پي برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پايه ، همانند دانشمندي زبر دست و مطلع از رموز علوم يافت که زباني گويا و سخني نافذ داشت . بر اين اساس ‍ مصم شد وي را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامي (نجف اشرف ) ببرد و به درياي پر تلاطم علم شيخ انصاري (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.

سيد در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت مي کند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمي با عالمان آن شهر، به عتبات عليات مشرف شده ، به خدمت شيخ مرتضي انصاري - طاب ثراه - مي رسد. وي چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصيل علوم اسلامي مي شود و در علوم تفسيري ، حديث ، فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ، رياضي ، طب ، تشريح ، هيئت و نجوم به تحقيق مي پردازد و در تمام اين مدت مخارج سيد جمال الدين را شيخ انصاري به عهده مي گيرد و در نهايت درجات علمي او را تصديق و به فتوا دادن در امور شرعي اجازه اش فرمايد. اين در حالي بود که آوازه فراست و نبوغ سيد جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حيرت واداشته بود، تا اين که مورد حسد و کينه برخي نا اهلان قرار گرفت و به توصيه استاد بزرگش ، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئي در هندوستان شد.(1260)

سيد در هند و افغان

وي در 16 سالگي به همراهي يکي از علماي مورد وثوق ، از راه آبي (بوشهر - بمبئي ) وارد شهر بمبئي شد ولي از آن جايي که بمبئي بيشتر يک بندر تجاري بود تا يک شهر علمي ، نتوانست به روح پر خروش سيد آرامش لازم دهد، از اين رو پس از مدتي به اطرف ايالات مرکزي هند حرکت کرد و خود را به مرزهاي شرقي هند (کلکته ) رسانيد.

وي در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگي مردم بخوبي دريافت که هندوستان يکسره در اختيار دولت انگليس است و کشور بريتانيا گرچه به اندازه يک ايالت هندوستان نيست و جمعيتش در مقايسه با جمعيت هندوستان ناچيز به شمار مي رود توانسته است به آساني اين کشور پهناور را زير سلطه در آورد و تمامي منابع ملي و محصولات با ارزش و حتي جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.

از اين زمان بود که فعاليتهاي سياسي و اصلاحي سيد جمال الدين آغاز شد. او در ضمن شناسايي استعدادهاي دشمن استعمارگر و بررسي جنبه هاي قوت و رمز موفقيتشان ، به تجزيه و تحليل علل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمين بر آمد و در پي يافتن راه حلهاي اساسي ، شب و روز تلاش کرد. در اين موقع افغانستان بتازگي از ايران جدا شده و به پشتيباني انگليسيها بر ضد حکومت ايران شوريده و به حکومت نيمه مستقلي رسيده بود. بنابراين سيد تصميم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بيدار کند و آنان را از حيله بريتانيا آگاه سازد.

او در سال 3 - 1272 ق (1234 ش ) به قصد مکه و زيارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تا اواخر 1275 ق . از مکه مسير مدينه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجف را طي کرد و اوضاع تمامي شهرهاي مهم اسلامي را بررسي نمود و در نهايت خود را به وطن اصلي (اسد آباد همدان ) رساند. اما با اوضاع نابساماني که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ايران توقف کند و از همين رو از راه خراسان عازم ((هرات و کابل )) گرديد. سيد بعد از ورود به افغانستان ، حدود پنج يا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعاليتهاي اصلاحي چشمگيري را به انجام رساند و رهبران سياسي و مردم افغانستان را از نقشه هاي پشت پرده استعمار پير، انگليس آگاه ساخت که نمونه اي از آنها چنين است .

1. تاءليف و نشر کتاب ((تتمه البيان في تاريخ الافغان ))

2. انتشار روزنامه ((شمس النهار))

3. اصلاح اموري از قبيل تشکيل کابينه وزراء، تنظيم سپاه ، ايجاد مکتبهاي لشکري و کشوري براي جوانان ، توجه دادن مردم به زبان ملي ، تاسيس بيمارستان ، مرکز دامپزشکي ، پستخانه و کاروانسراها.

با گسترش دامنه فعاليتهاي فرهنگي - سياسي سيد، چون دشمن خود را در آستانه نابودي ديد با دسيسه هاي وسيع عرصه را بر وي تنگ کرد. از اين رو سيد به ناچار عازم هندوستان شد ولي به محض ورود دانست که دشمن پيشدستي کرده و در کمين او نشسته است . با اين حال او شجاعانه وارد ميدان نبرد شد و با سخنرانيهاي آتشين به روشنگري مردم هندوستان پرداخت و اين چنين آنان را بر ضد استعمار پير تشويق کرد:

((هرگاه شما صدها ميليون پشه شويد و زمزمه در گوش بريتانيا نماييد... و هر گاه شما صدها ميليون از هند با هم باشيد يا خداوند شما را مسخ کرده و لاک پشت شويد و در جزيره بريتانيا فرو رويد، آزاد مرداني در هند خواهيد شد.))(1261)

دولت انگليس بيش از اين نتوانست تماشاگر اين صحنه ها باشد و در حالي که خود در ابتداي ورود سيد جمال الدين ، مدت اقامت او را دو ماه تعيين کرده بود، هنوز يک ماه نشده دستور اخراج وي از هند را صادر کرد. اين بود که سيد تصميم گرفت هندوستان را به سوي کشور مصر ترک گويد.

حضور در مصر

او در سال 1285 ق . از راه دريا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماي بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود براي جوانان عرب کرسي درس بر پا نمود و با سخنرانيهاي پر شور آنان را مجذوب خويش ساخت . ولي اين سفر چهل روز دوام نياورد زيرا حکم اخراج وي از سوي ((خديو مصر)) صادر شد و سيد به ناچار روانه اسلامبول شد. وقتي ترکان عثماني خبر آمدن سيد را شنيدند بسيار خوشحال شدند و دو شخصيت علمي و سياسي امپراتور عثماني ((عالي پاشا)) صدر اعظم و ((فواد پاشا)) به پيشواز سيد شتافتند و او را در دربار مورد تکريم و مشاور خويش قرار دادند. ولي چندي نگذشت که در اثر کج انديشي و ترس درباريان و حسادت ((شيخ الاسلام ))، سلطان عثماني دستور داد تا سيد مدتي را به خارج از اسلامبول سفر کند. از اين رو ، وي در سال 1287 ق . به بهانه سفر سياحتي و مشاهده آثار باستاني بار ديگر وارد کشور مصر شد. در اين سفر، پس از ديداري که ميان سيد و رياض پاشا (رئيس دولت مصر) انجام پذيرفت ، رياض پاشا سخت شيفته کمالات روحي و معنوي سيد شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزيند. سيد جمال الدين از اين فرصت طلايي استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براي جوانان دانشگاهي و طلاب پر شور تشکيل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسياري را مشتاق خويش ساخت . او علاوه بر اساتيد و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار مي کرد. حتي در قهوه خانه هاي مصر حاضر مي شد و افکار و انديشه هاي خود را براي مردم بيان مي داشت ، به طوري که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگي را از نظر فرهنگي ، سياسي و اجتماعي در اذهان مردم ايجاد کند. او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاي کثير الانتشار مانند، مصر و التجاره (که با پيشنهاد وي از سوي اديب اسحق راه اندازي شده بودند)، ادبيات مصر را از ريشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهي دادن به مردم ، توطئه هاي پشت پرده دشمنان را بر ايشان معرفي کرد تا اينکه ريضا پاشا اين دو روزنامه را توقيف کرد ولي سيد همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختي را بر ضد دولتهاي خارجي و استبداد داخلي آغاز کرد و در نهايت شب 17 رمضان 1296 ه‍ توقيف و به ((سوئز)) فرستاده شد تا وي را از آنجا به کشور ايران گسيل کنند.(1262)

دارايي سيد در مصر، منحصر به يک کتابخانه بود که هنگام توقيفش ، کتابهاي آن را ((رچرس )) مستشار انگليس ماليه مصر، به تصرف خود در آورد ولي بعدها ناگزير شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.(1263)

طلوع ديگر در هند

سرانجام سيد با شاگردش ((ابوتراب عارف افندي )) يکسره با کشتي وارد جده شد. مدتي در آنجا ماند. سپس به مکه عزيمت کرد و با شخصيتهاي مهم اسلامي تماس بر قرار ساخت . آنگاه به سوي کشور هند روانه گشت(1264)و اين بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه ديگري نيز بر ضد افکار روشنفکري در آن کشور بنا نهاد و با انديشه هاي تجددخواهي ((سيد احمد خان هندي )) که طرفدار همکاري و سازش با انگليسها بود، به ستيز جانانه برخاست و رهبري هر دو جبهه را بخوبي اداره نمود.(1265)

سيد جمال الدين در پي اين اقدام به ((حيدر آباد دکن )) تبعيد شد و شرکت در مجامع عمومي از وي سلب گرديد. ولي او از پاي ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبيعيون و افکار متجددانه آنان تاليف کرد. او اين کتاب را به زبان فارسي نوشت و سپس به زبان اردو و نيز به وسيله شيخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربي ترجمه شد.(1266)علاوه يک جمعيت سري به نام ((عروه )) را در حيدر آباد تشکيل داد.(1267)و جوانان شجاع و بزرگي را در آن تربيت نمود که بعدها شخصيت هايي چون : محمد اقبال ، شوکت علي و محمد علي جناح از شاگردان و تربيت يافتگان اين جمعيت به شمار مي آمدند. اما همه اين تلاشها در نهايت سبب شد تا سيد براي چندمين بار از هند اخراج گردد.(1268)

ستيز در قلب اروپا

او در سال 1300 ق . از هند خارج شد. نخست قصد کشور آمريکا را داشت ولي از اين سفر منصرف گشت و در ماه جمادي الاخر يا رجب همين سال وارد لندن شد. مدتي به فعاليت و شرکت در محافل علمي مشغول بود که يکباره پايتخت انگلستان را به سوي کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاريس براي خود مسکن گزيد.(1269)در اين حال او مرد جهاني شده بود. زيرا وي به تنهايي قدرتمندترين کشورهاي موجود را به هراس و نگراني وا داشته بود. مجامع سياسي و علمي اروپا از تلاشهاي همه جانبه وي در مشرق زمين براي زدودن جهل و ناداني ، مقالات و سخنرانيها ارائه داده بودند. بنابراين همگان مايل بودند اين مرد افسانه اي را از نزديک ببينند. مردم فرانسه و ساير مردان دانشمند و آزاديخواه که از کشورهاي ديگر در آنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.

از مهمترين فعاليتهاي سيد در قلب اروپا، مي توان به شرح زير نام برد:

1. راه اندازي مجليه معروف ((عروه الوثقي )) که با مقاله هاي پر شور و مستدل آن ، دست پليد استعمار انگليس را براي مردم ، سياستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشيد و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگليس حکم به تعطيل اين مجله داد.(1270)

2. ديدار وي با ((ارنست رنان )) حکيم و مورخ مشهور فرانسوي . در اين ملاقات بحثهاي فلسفي درباره ((علم و اسلام و حقيقت قرآن )) انجام پذيرفت که رنان به درستي فرهنگ اسلامي آگاه شد و از بسياري از عقايد خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران مي دانست دست برداشت .(1271)

3. گفتگوهاي سيد با رجال انگليس که در صدد بودند تا با هيات تحريريه روزنامه ((عروه الوثقي )) تفاهم پيدا کنند و او نيز نماينده اش (شيخ محمد عبده ) را در اين خصوص به لندن فرستاد.(1272)و همچنين ديدارهاي وي با ((چرچيل ))، ((سردروندولف )) و ((لرد ساليسبري )) در مورد حل مساءله سودان . در اين ديدار رهبران سياسي انگلستان پس از تعريف و تمجيد از وي ، پادشاهي کشور سودان را به سيد پيشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت :

((اين تکليف بسي شگفت انگيز است و اين کارها دليل ناداني در امور سياسي شماست . حضرت لرد اجازه دهيد که از شما سوالي نمايم . آيا سودان را مالک شده ايد که مي خواهيد مرا پادشاه آن کنيد؟! مصر از آن مصريان و سودان هم چزء جدانشدني آن است .))(1273)

/ 1