مناسک حج در دوره جاهلی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مناسک حج در دوره جاهلی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناسك حج در دوره جاهلى

در صفحات گذشته به سابقه تاريخى - عقيدتى كعبه نزد اعراب از دير ايام تا آستانه ظهور اسلام اشاره شد.

تاريخ عقايد و آراء جاهلى عرب نشان مى دهد كه احترام كعبه و انجام مراسم ويژه در نزد اعراب از ديرباز معمول بوده است . اين تعظيم و تكريم يادگار سنت ابراهيمى است ؛ هر چند كه معنى و محتواى اوليه و حتى رنگ و شكل نخستين خود را از دست داده است . اعراب بر گرد كعبه طواف مى كردند و قربانى مى نمودند. از لابلاى آقاويل اعراب جاهلى كه بر گرد كعبه در حال طواف مى گفته اند، توحيد كم رنگى به گوش مى رسد و به چشم مى خورد. شعار لا اله اله الله هر چند اصالت ابراهيمى خود را از دست داده بود، ولى در اشكال التفاطى و مخلوطى از ديگر اوراد و الفاظ وجود داشت . قرآن به اين واقعيت تصريح كرده است . بدون شك در اجراى مناسك و مراسم حج ، اشكالى از شرك وجود داشته است . گويند قبيله اى از اعراب به هنگام حج و طواف بر گرد كعبه ، دو غلام سياه را جلوى خود قرار مى دادند و آن دو غلام اين ذكر را مى گفتند: ما دو كلاغ بت عك يا دو كلاغ قبيله عك هستيم . و افراد قبيله همصدا مى گفتند: قبيله عك بندگان يمنى تو هستند و...

در قبل از اسلام مراسم حج جاهلى چنين انجام مى شد كه اعراب به حج و عمره مى آمدند، برگرد كعبه هفت بار طواف مى كردند، حجر الاسود را مسح مى نمودند، بين صفا و مروه سعى مى كردند، قربانى و رمى جمرات مى كردند و در ماه هاى حرام دست از كار و جنگ مى كشيدند؛ به استثناى برخى قبائل كه حرمت اين ايام را نگاه نمى داشتند.

((مناسك )) جمع ((نسك )) به معناى پرستش و قربانى است . گويند اين لغت ريشه پارسى باستان دارد و در اوستا بكار رفته است .(606)

همان گونه كه گذشت ، سنن ديگر ابراهيمى كم و بيش در ميان اعراب جاهلى جارى بود: برخى از اعراب غسل مى كردند و مردگان خود را نيز غسل مى دادند و محتضر را تلقين مى نمودند و بر اموات نماز مى گذاردند، به اين صورت كه ابتدا خوبى هاى ميت را بازگو مى كردند و پس از دفن بر فراز قبر ايستاده و مى گفتند: بر تو باد رحمت و بركات . در اشعار جاهلى به اين مراسم اشاره شده است : مردى از قبيله بنى كلب در جاهليت بر مرگ نواده خود گفته است : اى عمرو! اگر تو مردى و من زنده بودم ، برايت نمازهاى فراوان خواهم خواند:




  • يا عمرو ان هلكت و كنت حيا
    فانى مكثر لك فى صلاتى



  • فانى مكثر لك فى صلاتى
    فانى مكثر لك فى صلاتى



شهرستانى مى گويد: در جاهليت گروهى بودند كه ايمان به خدا داشتند و براى اين دنيا و آن جهان عقايد مشخصى داشته اند.

برخى ديگر منكر معابد بودند، اما به وجود خداوند ايمان داشتند. ((دهريون )) نيز در جاهليت حضور بسيار داشته اند. آنان خداوند را همان ((دهر)) تلقى مى كردند. خداوند در قرآن به عقايد اين دو دسته اشاره كرده است . در اشعار جاهليت نيز انكار معاد و باور به ((دهر)) آمده است .

انديشه هاى ماترياليستى جاهليت عربى پس از اسلام ، خود را در رژيم امويان نشان داد. اين شعر معروف و منسوب به يزيد بن معاويه مبين اين واقعيت است :




  • لعبت هاشم بالملك فلا
    خبر جاء و لا وحى نزل



  • خبر جاء و لا وحى نزل
    خبر جاء و لا وحى نزل



برخى ديگر از اعراب جاهلى به خداوند ايمان داشتند، اما رسالات انبياء را انكار مى كردند. درادامه همين جريان بايد از منكران رسالت پيامبر اسلام ياد كرد، كه قرآن به آنان اشاره كرده است .

جزيرة العرب سرشار از خرافات و موهامات نيز بود. و مى دانيم كه اين مساءله در جوامع و قبائل و امت هاى ديگر شايع بوده است . خرافات و موهومات اصولا بخشى از اساطير و افسانه هاى دوران باستان هر ملتى را مى سازد. خرافات و موهومات جامعه جاهلى در ابعاد، عقايد، شعائر و مراسم خلاصه مى شود. در ملل پيش رفته تر، اساطير و خرافات داراى تحليل و تبيين فلسفى است و بنابراين برخى ملت ها اساطير مدون دارند. اساطير ايرانى ، رومى و يونانى چنين وضعى دارند. اساطير و خرافات جاهلى عرب همچنان خام و دست نخورده باقى است . متاءسفانه اين اساطير پس از اسلام و غلبه نظام جاهلى مخصوصا از دوره امويان به بعد در ميان مسلمانان تعميم يافت و افزودن خرافات و اساطير ايرانى ، هندى ، رومى و يونانى مزيد بر علت گرديد.

اوهام ، خرافات و اساطير جاهليت عربى

حبس البلايا و عقر؛ از خرافه هاى پرطرفدار دوران جاهليت عربى بوده است . وقتى فردى ثروتمند در مى گذشت ، بستگان او گودالى حفر كرده و شترى را تا گردن در آن گودال حبس مى كردند و به آن حيوان آب و علف نمى دادند تا بميرد. آنگاه لاشه اش را سوزانده و پوست آن حيوان را پر از كاه مى كردند، تا متوفى در روز قيامت پياده نباشد و سوار آن شتر شود. برخى پارچه اى بر پشت پوست پر كاه مى انداختند تا متوفى موقر جلوه كند. گويا اين مراسم در ميان ديگر اقوام وجود داشته است . در برخى قبائل التائى اسبى را مى كشتند. در برخى از جاها غلام يا كنيز متوفى را در كنار او دفن مى كردند. اين رسم در مصر باستان و آفريقا مرسوم بوده است . در كشورهاى اروپائى و آمريكائى با متوفى سكه دفن مى كردند. در برخى از مناطق نام متوفى را عوض مى كردند تا ارواح موذيه را به اشتباه اندازند. آنان مى خواستند ماءموران حساب و كتاب عالم برزخ را به اشتباه اندازند تا مرده را عوضى بگيرد!! گاهى به هنگام دفن ، متوفى را از راههاى فرعى و مخفيانه به خاك مى سپردند تا از چشم ارواح و ماءموران مرگ مخفى بماند. در كامرون براى متوفى جشن مى گيرند. اين جشن 9 روز ادامه دارد. پس از اين مدت است كه روح به استراحتگاه ابدى خود رهسپار مى شود.

در ميان اعراب جاهلى رسم بر اين بود كه خون شتر را بر قبر متوفى مى پاشيدند و اين رسم را عقر گويند. اين اقدام نوعى احترام تلقى مى شد و رضايت ارواح و اصنام را فراهم مى كرد. انتخاب شتر براى اين كارها معلوم است ، زيرا تنها حيوان اهلى جزيرة العرب شتر بود و از طرفى براى اعراب باديه چيزى عزيزتر و گران قيمت تر از شتر نبود. قربانى شتر مى توانست مبين عظمت فاجعه باشد و عمق عزاى خانواده متوفى را برساند كه در سوگ عزيزشان عزيزترين شان را قربانى كرده اند.

اسلام اين خرافه را محو كرد.

ضرب الثور؛ يعنى زدن گاو نر، و اين نيز يكى ديگر از خرافه هاى جاهليت عرب بوده است . به اين صورت كه : چون گاوهاى نر و ماده را براى آب دادن مى بردند، گاهى گاوهاى ماده از نوشيدن آب خوددارى مى كردند. اعراب اين را به فال بد مى گرفتند و معتقد بودند كه ديوها در بين شاخهاى گاوهاى نر كمين كرده اند و علت ترس و آب نخوردن ماده گاوها به اين خاطر است . براى رماندن ديوها گاوبان با چوب و چماق مى افتاد به جان نر گاوها، تا ديوها رميده و ماده گاوها به اين خاطر است . براى رماندن ديوها گاوبان با چوب و چماق مى افتاد به جان نر گاوها، تا ديوها رميده و ماده گاوها آب خورند. اين خرافه از مصر و هند به حجاز راه يافته است .

تعصبات در ميان اعراب بسيار شديد و قوى بود و بخشى از قوميت عربى را مى ساخت . اين رويه كه به نژاد پرستى مفرطى انجاميد، پس از اسلام و حاكميت سران قبائل و اشراف عرب ، مخصوصا امويان ، اوج گرفت . در دوره جاهليت ، اعراب بر اين باور بودند كه سرور مردم جهان هستند. كليه افراد بشر براى حمايت و خدمت اعراب خلق شده اند. اعراب افراد اسير غير عرب خود را ((مولى )) و ((موالى )) مى گفتند. آنان از موالى براى انجام كليه كارها استفاده مى كردند. اعراب تعصب هاى قومى و نژادى را به جائى رساندند كه بى سابقه است . اين روحيه قومى پس از اسلام به دلائل سياسى خاصى با شدت بسيار ادامه يافت . اعراب مى گفتند: اللهم ارحمنى و محمدا و لا ترحم معنا احدا!! بار خدايا من و محمد را رحمت كن و فرد غير از ما را رحمت مكن .

اعراب جاهلى براى ريزش باران ، آتش مى افروختند و آن را ((آتش طلب باران )) مى گفتند. اعراب جاهلى به دليل شرايط جغرافيائى خاص جزيرة العرب از بى آبى رنج مى بردند. آنان از خون حيوانات براى نوشيدن و به جاى آب استفاده مى كردند. گفته مى شود كه اعراب باديه مشكهاى خون قربانيها را با خود حمل مى كردند. آنان براى طلب باران آتش مى افروختند. در اين مراسم ، گاو نقش مهمى داشت : كاهنان مراسم ويژه را انجام مى دادند و هيزم فراوانى انباشته مى شد. براى به آتش كشيدن هيزمهاى انبوه و پراكنده در مناطق مختلف ، بوته هاى مخصوصى را به پاهاى گاو بسته و آتش مى زدند. گاو دچار اضطراب و ترس مى شد و به اطراف فرار مى كرد و بدين وسيله خرمن هائى از آتش روشن مى شد.

انتخاب گاو براى اين كار، بخاطر قداست و احترامى كه اين حيوان در نزد اعراب داشت ، بوده است .

قداست گاو يك ارزش وارداتى از هند و ايران بود. اعراب از قبل ظرفهائى براى جمع كردن آب باران تدارك مى ديدند.

((نارالتحالف ))؛ آتش سوگند و عهد و پيمان . اين آتش را نارالمهول نيز گفته اند. قبايلى كه مى خواستند با يكديگر پيمانهاى بسيار محكمى منعقد سازند، يا متهمى را مى خواستند به اعتراف وادار سازند، يا برائت و بى گناهى خود را مى خواستند ثابت كنند، آتشى افروخته و در آن قدرى نمك و گوگرد مى ريختند تا آتش خشمگين جلوه كند، يعنى رنگ طبيعى خود را از دست بدهد و با سوختن نمك ها سر و صدائى ايجاد كند. آنگاه بزرگان قوم در اطراف آتش ، پيمانها را منعقد مى ساختند و يكديگر را در صورت نقض عهد، به آتش تهديد مى كردند و مى گفتند كه بركات آتش ‍ نصيب پيمان شكن نشود، بلكه قهر و غضب آتش بر او باد. و يا متهم را در كنار آتش نشانده ، به او مى گفتند: اين آتش دودمانت را تهديد مى كند. متهم را هراس مى گرفت و معمولا اقرار مى كرد و يا به برائت خود سوگند ياد مى كرد.

((نارالتوسم ))، آتش داغ زدن و نشان دار كردن حيوانات . هر قبيله اى از قبائل عرب براى مشخص كردن حيوانات خود، طى مراسم خاصى در صحرا، آتشى افروخته و رئيس قبيله علامت آن قبيله را داغ نموده ، بر پوست حيوان مى نهاد.

((نارالغدر))؛ آتش براى رسوا نمودن پيمان شكنان و حيله گران . اين آتش ‍ در هنگام مراسم حج ، بالاى كوه ابوقيس و قعيقعان افروخته مى شد و گروهى جارچى فرياد مى زدند: اين آتش براى رسوا كردن فلان حيله گر و شياد است .

نارالسلامه ؛ آتش سلامتى و احترام مسافر. اين آتش در هنگامى افروخته مى شد كه شخصى از سفر باز مى گشت . در اين آتش بخورهاى معطر مى ريختد.

نارالطرد؛ آتش دور كردن شخص گناهكار و خائن .

اگر فردى از افراد قبيله مرتكب خيانت يا اذيت و آزار قبيله متحد ديگرى مى شد و يا پدرش از او ناراضى بود، او را از قبيله طرد مى كردند و در پشت سر او آتش مى افروختند و مى گفتند: پروردگارا! او را از ما دور گردان و آتش ‍ بر او افروز.

نارالفدا، آتش براى دادن فدا و گرفتن اسيران قبيله ؛ اين آتش در شب افروخته مى شد تا اسيران قبائل شناخته شوند.

اعراب جاهلى آتش هاى رسمى ديگرى بر مى افروختند؛ از قبيل نارالضيافة ، نار القرى و ... آتش ميهمانى ، آتش ده براى راهنمائى مسافران ، آتش ميهمانخانه براى راهنمائى افراد غريب و...

يكى از سنت جاهلى ((عقد الترتم )) بود كه وقتى مردى به سفر مى رفت ، با گره زدن دو شاخه از درختى مخصوص كه دانه هاى آن شبيه عدس بود، نيت مى كرد كه همسرش پس از او خيانت نكند. وقتى برمى گشت ، به درخت سر مى زد تا ببيند كه گره به قوت خود باقى است يا باز شده است . اگر باز شده بود، معلوم بود كه همسرش خيانت كرده است .

معناى ديگر عقد الترتم اين بود كه وقتى براى خريد و انجام چند كار سفر مى كرد، نخى را به انگشت مى بست تا كارهاى مخصوص از يادش نرود.

اعراب به تطير و تفال اعتقاد خاصى داشتند.

آنان براى انجام امورى ، پرنده اى را پرواز مى دادند و بر اساس جهت پرواز پرنده نيت خوب و بد مى كردند. اگر پرنده به طرف راست پرواز مى كرد، خوب بود و اگر به طرف چپ پرواز مى كرد، بد بود.

اعراب كوچك ترين حادثه اى را به فال بد و نيك مى گرفتند و هر حركتى را منشائى در سرنوشت مى دانستند.

اين اوهام و خرافات سرتاسر زندگى اعرابى و ديگر اقوام و ملل را گرفته بود و هنوز على رغم ظهور اسلام و نفى مطلق اين خرافات ، به قوت خود باقى است . زندگى ايرانيان به مراتب بدتر از اعراب است . كليه اوهام جاهلى پس ‍ از حمله عرب به ايران به اين سرزمين صادر شد و با خرافات داخلى معجونى شگفت ساخت . امروز كمتر خانواده ايرانى را مى توان يافت كه اسير اوهام و خرافاتى اين چنين نباشد.

اعراب صداى حيوانات و پرندگان را به فال بد و نيك مى گرفتند، حتى نسبت به نگاه حيوانات حساس بودند كه تمام حركات و سكنات آنان معنا و مفهوم خاصى داشت و خبر از حادثه اى بد و خوب مى داد!! همه چيز در هاله اى از سعد و نحس فرو رفته بود.

متاءسفانه همين اوهام و خرافات جاهلى عربى و باستانى ايرانى ، هندى ، يونانى و چينى و رومى پس از سيطره خلافت عربى بر بخش بزرگى از جهان ، در قالب هاى مذهبى ، عقايد مذهبى عامه مسلمانان را ساخت و روز بروز بر قوت و شدت آن افزوده شد.

اعراب جاهلى خشونت بسيار داشتند و زندگى آنان در جنگ و غارت خلاصه مى شد. در عين حال اين سنت پايدار را پاس مى داشتند كه در چهار ماه حرام جنگ نكنند. اسلام نيز حرمت اين چهار ماه را حفظ كرد و در قرآن به اين مساءله صريحا پرداخته شده است .

اعراب نسبت به ستارگان حساسيت ويژه اى داشتند و معتقد به تاءثير آنها در زندگى خويش بودند. حوادث طبيعى نيز معلول اراده ستارگان بود. همان طور كه گفته شد، پرستش ستارگان در ميان اعراب رايج بود. گروه صابئين در جزيرة العرب آئين ويژه اى داشتند.

/ 1