چگونه پس از رحلت پیامبر (ص‌) افکار و سنت های جاهلی بازگشت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چگونه پس از رحلت پیامبر (ص‌) افکار و سنت های جاهلی بازگشت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چگونه‌ پس‌ از رحلت‌ پيامبر(ص‌) افكار و سنتهاي‌ جاهلي‌ بازگشت‌

عمر كوتاه‌ تحول‌ بني‌اكرم‌ (ص‌ )

24-1- پيامبر (ص‌ ) طي‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ رسالت‌ خود كوشيد كه‌ براساس‌ ارزشهاي‌ متعالي‌ اسلام‌، امتي‌ نمونه‌ و الگو تربيت‌ كند و با توجه‌ به‌ وضعيت‌ اسف‌بار و منحط‌ عرب‌ پيش‌ از اسلام‌ 1 ، توفيق‌ بسيار در اين‌ راه‌ كسب‌ نمود. سابقه‌ي‌ اسلام‌ آوردن‌ بيشتر مسلمانان‌ يا به‌ سال‌ ششم‌ هجرت‌ و پس‌ از صلح‌ حديبيه‌ 2 و يا به‌ سال‌ هشتم‌ هجرت‌ يعني‌ پس‌ از فتح‌ مكه‌ باز مي‌گشت‌. مردم‌ مناطق‌ دورتر حجاز نيز غالباً پس‌ از سال‌ نهم‌ با فرستادن‌ نمايندگاني‌ به‌ نزد پيامبر (ص‌) اسلام‌ خود را اعلام‌ داشتند. 3

بديهي‌ است‌ كه‌ اين‌ مدت‌ براي‌ ايجاد تحوّل‌ فرهنگي‌ در ميان‌ يك‌ ملت‌ و سازندگي‌ ايشان‌ بر طبق‌ معيارها و ارزشهاي‌ اسلامي‌ بسيار كوتاه‌ است‌ و شايد به‌ همين‌ دليل‌ بود كه‌ پيامبر (ص‌) جهت‌ تداوم‌ تعليمات‌ خود بر جانشيني‌ فردي‌ كه‌ پرورده‌ و تربيت‌ شده‌ي‌ مستقيم‌ خويش‌ بود، تأكيد داشت‌. 4

در اين‌ زمان‌ اگر چه‌ بيشتر مردم‌ به‌ اسلام‌ گرويده‌ بودند و گروه‌ گروه‌ به‌ تبعيّت‌ از سران‌ قبايل‌ خود مسلمان‌ شده‌ بودند ولي‌ نسبت‌ به‌ تعاليم‌ و احكام‌ آن‌ جاهل‌ بودند. اسلام‌ گروهي‌ اعراب‌ كه‌ دسته‌ جمعي‌ به‌ اين‌ دين‌ گرايش‌ پيدا كرده‌ بودند و با تعبير «افواج‌» در قرآن‌ از آنها سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌. 5 ناشي‌ از مشاهده‌ي‌ پيروزيهاي‌ چشمگير مسلمانان‌ بود و ايشان‌ از شناخت‌ كافي‌ اسلام‌ برخوردار نبودند. دوره‌اي‌ مي‌بايست‌ در پي‌ عصر رسالت‌ پديد مي‌آمد كه‌ آموزه‌هاي‌ ديني‌ اسلام‌ تعميق‌ و توسيع‌ مي‌گرديد. شواهد بسياري‌ حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ توده‌ي‌ مسلمان‌ در اين‌ دوره‌ حتي‌ از ابتدايي‌ترين‌ و بديهي‌ترين‌ دستورات‌ اسلام‌ نيز بي‌اطلاع‌ بوده‌اند. داستان‌ زير نشان‌ دهنده‌ي‌ عدم‌ آگاهي‌ برخي‌ از مردم‌ نسبت‌ به‌ روشن‌ترين‌ احكام‌ شرع‌ يعني‌ حرمت‌ خمر و نكاح‌ مقت‌ 6 مي‌باشد. «منظور بن‌ زبان‌» پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ با همسر وي‌ ازدواج‌ كرد و هنگامي‌ كه‌ در روزگار خليفه‌ي‌ دوم‌ به‌ سبب‌ شراب‌خواري‌ دستگير شد، پس‌ از اقرار، چهل‌ بار سوگند ياد كرد كه‌ از حرمت‌ هر دو كار بي‌اطلاع‌ بوده‌ است‌. 7

اين‌ ميزان‌ ناآگاهي‌ اگر از توده‌ي‌ مردم‌ دور از پيامبر (ص‌) امري‌ پذيرفته‌ شده‌ باشد، در مورد صحابه‌ي‌ نزديك‌ حضرت‌ غيرقابل‌ قبول‌ مي‌نمايد. اما واقعيت‌ آن‌ بود كه‌ جانشينان‌ پيامبر(ص‌) نيز نسبت‌ به‌ برخي‌ از احكام‌ اسلام‌ آگاهي‌ چنداني‌ نداشتند. در صحيح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ مردي‌ نزد عمر آمد و گفت‌ : غسل‌ بر من‌ واجب‌ شده‌ و به‌ آب‌ دسترسي‌ ندارم‌. عمر در پاسخ‌ گفت‌ كه‌ «نماز مگزار»، در همين‌ وقت‌ عمار ياسر كه‌ حاضر بود به‌ عمر گفت‌: آيا به‌ خاطر نداري‌ كه‌ در فلان‌ سريه‌ كه‌ بر هر مردي‌ غسل‌ واجب‌ شده‌ بود، تو نماز نخواندي‌ و من‌ تيمم‌ كردم‌ و نماز گزاردم‌ و پيامبر (ص‌) كار مرا تأييد كرد؟ 8

عدم‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ نص‌ آيات‌ قرآن‌ و سنت‌ پيامبر (ص‌) از يكي‌ از نزديك‌ترين‌ صحابه‌ي‌ آن‌ حضرت‌ امري‌ غريب‌ اما واقعي‌ بود. موارد فراوان‌ ديگري‌ نيز از اين‌ دست‌ داوريها و فتاواي‌ ناصواب‌ خليفه‌ي‌ دوم‌ را در جلد ششم‌ كتاب‌ الغدير مي‌توان‌ يافت‌. 9 او خود بارها اين‌ جمله‌ را بر زبان‌ رانده‌ بود كه‌: «كلّ افقه‌ من‌ عمر حتي‌ العجائز» يعني‌ همه‌ كس‌ حتي‌ پيرزنان‌ از عمر فقيه‌ترند، و يا مي‌گفت‌ «الا تعجبون‌ من‌ أمام‌ اخطأ و امرأة‌ أصابت‌، فاضلته‌»، آيا از پيشوايي‌ كه‌ خطا كرده‌ و زني‌ در طريق‌ صواب‌ بر او پيشي‌ گرفته‌ حيرت‌ نمي‌كنيد! 10

آغاز بازگشت‌ به‌ جاهليت‌

24-2- شايد آغاز رجعت‌ جاهليت‌ را بتوان‌ از نخستين‌ روز مرگ‌ پيامبر (ص‌) دانست‌. رقابت‌ در سقيفه‌ي‌ بني‌ ساعده‌ براي‌ تعيين‌ خليفه‌ با شعار قبيله‌اي‌ آغاز شد. مهاجر و انصار هر يك‌ خليفه‌ را از قبيله‌ي‌ خود مي‌خواستند. ابوبكر نيز با تكيه‌ بر ارزشهاي‌ قومي‌ و قبيله‌اي‌ خلافت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. احتجاج‌ او برانصار آن‌ بود كه‌ «پيامبر(ص‌) از قريش‌ بود و خلافت‌ نيز بايد در قريش‌ باشد و عرب‌ جانشيني‌ پيامبر (ص‌) را در غير قريش‌ نمي‌پذيرد.» 11 از اين‌ پس‌ قوم‌ عرب‌ بر همگان‌ ترجيح‌ داده‌ شد. هيچ‌ غير عربي‌ حق‌ سكونت‌ در مدينه‌ را نداشت‌. 12 وصلت‌ با غير عرب‌ امري‌ ناخوشايند تلقي‌ مي‌شد. هنگامي‌ كه‌ سلمان‌ فارسي‌ دختر عمر را خواستگاري‌ كرد، عبداللّه‌ بن‌ عمر خشمگين‌ شد و از عمر و عاص‌ خواست‌ كه‌ به‌ حيله‌ او را منصرف‌ كند و او نيز چنين‌ كرد. 13 به‌ تدريج‌ همان‌ اختلافات‌ و كشمكشهاي‌ دائمي‌ گذشته‌ ميان‌ قبايل‌ رقيب‌ - مضر و ربيعه‌ - تجديد شد. غير عرب‌ حتي‌ اگر اسلام‌ مي‌آورد. از حقوق‌ شهروند مسلمان‌ برخوردار نمي‌گشت‌ و همچنان‌ ناگزير به‌ پرداخت‌ جزيه‌ بود. 14 غير عرب‌ لايق‌ مقام‌ خلافت‌ شناخته‌ نمي‌شد 15 و با آنكه‌ پيامبر(ص‌) فرموده‌ بود مولاي‌ 16 هر قومي‌ از آن‌ قوم‌ محسوب‌ مي‌شود، از زمان‌ خليفه‌ دوم‌ كه‌ آميختگيهاي‌ قومي‌ روي‌ داد، سياست‌ تبعيض‌ نژادي‌ كمابيش‌ آغاز گرديد. تنها علي‌ (ع‌) بود كه‌ موالي‌ را در عراق‌ به‌ خود نزديك‌ كرد. 17 با روي‌ كار آمدن‌ بني‌اميه‌ تعصبات‌ جاهلي‌ عرب‌ بيش‌ از پيش‌ جلوه‌ نمود. به‌ واسطه‌ فتوحات‌ اسلامي‌ و زيادي‌ اسيران‌ و بردگاني‌ كه‌ به‌ عنوان‌ هديه‌ وارد قلمرو اسلام‌ مي‌شدند شماره‌ موالي‌ روبه‌ فزوني‌ نهاد . بني‌اميه‌ نسبت‌ به‌ موالي‌ بسيار سخت‌ مي‌گرفتند، كارهاي‌ دشوار را به‌ ايشان‌ واگذار مي‌كردند و در عين‌ حال‌ به‌ تحقير با آنان‌ رفتار مي‌نمودند. با افزايش‌ تعدادشان‌ معاويه‌ تصميم‌ گرفت‌ شماري‌ از آنها را كشته‌ و تعدادي‌ را نگه‌ دارد كه‌ البته‌ احنف‌ بن‌ قيس‌ او را منصرف‌ كرد. 18 همچنين‌ معاويه‌ طي‌ نامه‌اي‌ به‌ «زياد» عامل‌ خود در عراق‌ نوشت‌: با عجمها و غلامهايي‌ كه‌ تسليم‌ مي‌شوند، به‌ روش‌ عمر بن‌ خطاب‌ عمل‌ كن‌. خواري‌ و ذلّت‌ آنها در اين‌ است‌ كه‌ اعراب‌ بتوانند از آنان‌ زن‌ بگيرند وارث‌ ببرند اما آنها از اين‌ حقوق‌ محروم‌ باشند و سهم‌ ايشان‌ از بيت‌ المال‌ كمتر از عرب‌ باشد. در جنگها آنها را پيشاپيش‌ بفرست‌ تا راه‌ را آماده‌ كنند و درختها را از سر راه‌ بردارند. آنان‌ را از امامت‌ جماعت‌ و حضور در صف‌ مقدم‌ نماز منع‌ كن‌. هيچ‌ يك‌ از مرزهاي‌ مسلمين‌ را به‌ ايشان‌ مسپار و آنان‌ را فرماندار هيچ‌ شهري‌ مكن‌. غير عرب‌ نبايد قضاوت‌ و حكمراني‌ مسلمين‌ را در دست‌ بگيرد. اين‌ شيوه‌ و سيرت‌ عمر درباره‌ اينان‌ بود و جزايش‌ از امت‌ محمد به‌ ويژه‌ بني‌اميه‌ بهترين‌ جز است‌. 19

اگر مولايي‌ زن‌ عرب‌ مي‌گرفت‌ حاكم‌ محل‌، آن‌ زن‌ را طلاق‌ مي‌داد، چنان‌ كه‌ براي‌ اعراب‌ بني‌سليم‌ در روحاء اين‌ اتفاق‌ افتاد. همچنين‌ هنگامي‌ كه‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ (ع‌ ) كنيزكي‌ را آزاد كرد و به‌ عقد خود در آورد، مورد انتقاد و طعن‌ شديد عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ قرار گرفت‌. 20 اين‌ همه‌ نشان‌ دهنده‌ي‌ آن‌ است‌ كه‌ پس‌ از پيامبر ( ص‌) به‌ ويژه‌ از عصر امويان‌، جاهليت‌ نخستين‌ بازگشتي‌ دوباره‌ نمود .

با فاصله‌ گرفتن‌ جامعه‌ از ارزشهاي‌ اسلامي‌ و بازگشت‌ تدريجي‌ سنن‌ جاهلي‌، نمودهاي‌ ديگر آن‌ نيز پديدار گشت‌. از جمله‌ي‌ اين‌ نمودها، تحقير و خوارداشت‌ زن‌ بود. در اينجا به‌ خصايص‌ جامعه‌ي‌ عصر جاهليت‌ در رابطه‌ با زنان‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌ .

اعراب‌ جاهلي‌ براي‌ زن‌ ارزش‌ و مقامي‌ قائل‌ نبودند. 21 محققان‌ ايام‌ مقارن‌ با ظهور اسلام‌ را بيشتر داراي‌ خصايص‌ جامعه‌ي‌ پدر سالار دانسته‌اند. 22 آيات‌ قرآن‌ نيز نشانگر وضعيت‌ اسف‌بار زن‌ در اين‌ روزگار است‌. 23 سنّت‌ قساوت‌ آلوده‌ي‌ وأد (زنده‌ به‌ گور كردن‌ دختران‌) در ميان‌ بسياري‌ از قبايل‌ عرب‌ رواج‌ داشت‌. 24 «هشام‌ كلبي‌» كتابي‌ مستقل‌ با عنوان‌ الموؤدات‌ - دختران‌ زنده‌ به‌ گور شده‌ - داشته‌ كه‌ نشانگر تداول‌ اين‌ سنت‌ در ميان‌ عرب‌ بوده‌ است‌. 25

گويند «صعصعه‌ بن‌ ناجيه‌» جد «فرزدق‌» به‌ تنهايي‌ حدود سيصد دختر را از زنده‌ به‌ گورشدن‌ نجات‌ داد، 26 كه‌ اين‌ خود نيز شاهد ديگري‌ بر رواج‌ وأد و عدم‌ محدوديت‌ اين‌ سنّت‌ در ميان‌ قبيله‌اي‌ خاص‌ بوده‌ است‌ .

گاه‌ مردان‌ با شنيدن‌ خبر تولّد دختر، خانه‌ و زندگي‌ را ترك‌ مي‌كردند . « ابوحمزه‌ الضبي‌» هنگامي‌ كه‌ همسرش‌ دختري‌ به‌ دنيا آورد، ديگر به‌ خيمه‌ او نرفت‌ و روز و شب‌ را در خانه‌ همسايه‌ به‌ سر مي‌كرد. روزي‌ از كنار خيمه‌ همسرش‌ مي‌گذشت‌ كه‌ شنيد مادر براي‌ دختر خود چنين‌ مي‌خواند :

مالابي‌ حمزه‌ لايأتينا يظل‌ في‌ البيت‌ الذي‌ يلينا

غضبان‌ ألانلد البنينا تاللّه‌ ما ذلك‌ في‌ ايدينا

و انما نأخد ما أعطينا و نحن‌ كالارض‌ لزارعينا

ننبت‌ ما قد زرعوه‌ فينا 27

پس‌ بر سر عقل‌ آمده‌ و وارد خيمه‌ شد و زن‌ و فرزند را بوسيد. 28

در هنگام‌ تولد دختر به‌ تهنيت‌ به‌ پدر مي‌گفتند: خداوند از ننگ‌ او در امانت‌ بدارد، مؤونه‌ي‌ او را كفايت‌ كند و قبر را دامادت‌ نمايد .

در اين‌ دوران‌ زن‌ شخصيت‌ حقوقي‌ نداشت‌ و به‌ منزله‌ي‌ شي‌ء و كالايي‌ بود كه‌ جزء لاينفك‌ دارايي‌ شوهر يا پدر خويش‌ به‌ شمار مي‌رفت‌. 29 عرب‌ براي‌ زن‌ هيچ‌گونه‌ حق‌ و حرمتي‌ قائل‌ نبود از جمله‌ شواهد اين‌ امر محروميت‌ ايشان‌ از ارث‌ و حتي‌ حق‌ الارث‌ بودن‌ آنان‌، 30 انواع‌ ازدواجهاي‌ اجباري‌، 31 تعدد زوجات‌ به‌ نحوي‌ بي‌حد و شرط‌، 32 وجود اقسام‌ طلاقهايي‌ كه‌ اسلام‌ از آن‌ با عنوان‌ « ضرار» ياد كرده‌ 33 و... مي‌باشد .

اعراب‌ جاهلي‌ نسبت‌ به‌ زن‌ ديدگاهي‌ منفي‌ داشتند. ضرب‌ المثلهاي‌ رايج‌ در يك‌ جامعه‌ نشان‌ دهنده‌ي‌ فرهنگ‌ آن‌ جامعه‌ مي‌باشد. زن‌ در ميان‌ عرب‌ جاهلي‌ به‌ مكر و كيد شناخته‌ مي‌شد و به‌ مار مثل‌ زده‌ مي‌شد. انديشه‌ و فكر زن‌، سست‌ و ضعيف‌، و نظر خواهي‌ و مشاوره‌ با وي‌ نشانه‌ي‌ حماقت‌ بود: «من‌ الحمق‌ الاخذ برأي‌ المرأه‌»، 34 و چون‌ مي‌خواستند به‌ سست‌ رأيي‌ فردي‌ مثل‌ بزنند، آن‌ را به‌ «رأي‌ النساء» تشبيه‌ مي‌نمودند. دستورالعمل‌ «شاوروهن‌ و خالفوهنَّ» كه‌ بعدها در عصر رجعت‌ جاهليت‌، حتي‌ گاه‌ به‌ پيامبر (ص‌) نسبت‌ داده‌ مي‌شد، در ميان‌ ايشان‌ معمول‌ بود. 35 زن‌ مظهر بي‌وفايي‌ و بي‌مهري‌ بود و اعتماد را نمي‌شايست‌. 36 در لجاجت‌ نيز چنان‌ بود كه‌ مي‌گفتند: «زن‌ از كاري‌ نهي‌ نمي‌شود مگر آنكه‌ آن‌ را انجام‌ مي‌دهد.» 37

با ظهور اسلام‌ زن‌ از مقام‌ و موقعيتي‌ والا برخوردار گرديد. اسلام‌ حقوق‌ پايمال‌ شده‌ي‌ زنان‌ را اعاده‌ نمود. پيامبر(ص‌) مي‌كوشيد كه‌ ديدگاه‌ مسلمانان‌ را نسبت‌ به‌ زنان‌ متحول‌ كرده‌ و ايشان‌ را در خلقت‌ مساوي‌ با مردان‌ معرفي‌ كند. 38 او ضرب‌ و تحقير زنان‌ را امري‌ ناشايست‌ مي‌دانست‌ و مردان‌ را از آن‌ منع‌ مي‌نمود. 39 پيامبر(ص‌) براي‌ زنان‌ شخصيت‌ قائل‌ شده‌ و با ايشان‌ مشورت‌ مي‌كرد و به‌ رأي‌ آنان‌ عمل‌ مي‌نمود، نمونه‌ي‌ آن‌ مشورت‌ وي‌ با ام‌ سلمه‌ در جريان‌ صلح‌ حديبيه‌ بود. 40 اسلام‌ در حقوق‌ اساسي‌ و از آن‌ جمله‌ علم‌ آموزي‌ تمايزي‌ ميان‌ زن‌ و مرد قائل‌ نبود. پيامبر(ص‌) مي‌فرمود: «طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كلّ مسلم‌ و مسلمة‌» علم‌ آموزي‌ بر هر مرد و زن‌ مسلماني‌ واجب‌ است‌ . 41 و در حديث‌ ديگري‌ فرموده‌: «ما مِن‌ مؤمنٍ و لامؤمنةٍ و لا حرٍّ و لا مملوكٍ الاّ و للّهِ عليه‌ حقٌ واجبٌ أن‌ يتعلّمَ من‌ العلم‌ و يتفّقَّه‌ فيه‌» خداوند بر گردن‌ هر زن‌ و مرد مؤمن‌ و آزاد و بنده‌اي‌ حقي‌ واجب‌ دارد و آن‌ آموختن‌ دانش‌ وژرف‌انديشي‌ در آن‌ است‌. 42 پيامبر در حديث‌ ديگري‌ به‌ طور خاص‌ به‌ آموزش‌ دختران‌ اشاره‌ مي‌كند و مي‌فرمايد: «ايما رجلٍ كانت‌ عندَه‌ وليدهٌ فعلَّمها فأحسن‌ تعليمها و أدِّبها فأحسن‌ تأديبَها... فَلَهُ أجران‌» هر كس‌ دختري‌ داشته‌ باشد و او را خوب‌ تعليم‌ دهد و ادب‌ آموزد... از جمله‌ كساني‌ است‌ كه‌ اجر مضاعف‌ دارند. 43 شرع‌ حنيف‌ به‌ تعليم‌ زنان‌ اهتمامي‌ خاص‌ داشت‌ و خروج‌ آنان‌ را از منزل‌ جهت‌ علم‌ آموزي‌ مجاز و حتي‌ ضروري‌ مي‌دانست‌ . 44 تأكيد رسول‌ خدا(ص‌) بر عدم‌ ممانعت‌ از حضور زنان‌ در مساجد كه‌ در حقيقت‌ مراكز تعليم‌ و تعلّم‌ در صدر اسلام‌ بود، حاكي‌ از اين‌ امر است‌. 45 اما زنان‌ به‌ اين‌ حد نيز راضي‌ نشده‌ و براي‌ درك‌ محضر پيامبر(ص‌) و بهره‌گيري‌ علمي‌ از او سهمي‌ برابر مردان‌ مي‌خواستند. پيامبر(ص‌) نيز روزي‌ را به‌ تعليم‌ ايشان‌ اختصاص‌ داده‌ بود. 46 زنان‌ در محضر آن‌ حضرت‌ كه‌ صرفاً براي‌ آنان‌ تشكيل‌ مي‌شد، گرد مي‌آمدند و پيامبر(ص‌) آموزه‌هاي‌ و حياني‌ خود را به‌ ايشان‌ مي‌آموخت‌. علاوه‌ بر اين‌ زنان‌ در مجالس‌ عمومي‌ نيز شركت‌ مي‌كردند و بهره‌هاي‌ علمي‌ مي‌بردند. بسياري‌ از علوم‌ شرعي‌ و احكام‌ فقهي‌ از طريق‌ زنان‌ مسلمان‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌. 47 زنان‌ و دختران‌ پيامبر (ص‌) به‌ عنوان‌ نزديك‌ترين‌ افراد به‌ ايشان‌، در علم‌اندوزي‌ و ترويج‌ دانش‌ پيشگام‌ ديگر زنان‌ بودند. 48

پيامبر(ص‌) زن‌ را نه‌ عورت‌ و مايه‌ي‌ شرمساري‌ بلكه‌ لايق‌ محبت‌ و عشق‌ورزي‌ مي‌دانست‌ و از او در كنار نماز ياد مي‌كرد. 49 اما در همين‌ روزگار مردان‌ مسلمان‌ گرفتار رسوبات‌ جاهلي‌ نزد پيامبر(ص‌) مي‌رفتند و از جسارت‌ يافتن‌ زنان‌ شكايت‌ مي‌كردند و اجازه‌ زدن‌ ايشان‌ را از حضرت‌ مي‌خواستند. 50 كثرت‌ روايات‌ نقل‌ شده‌ از پيامبر(ص‌) در تقبيح‌ زدن‌ زنان‌ و منع‌ مردان‌ از آن‌، خود دليلي‌ بر رواج‌ اين‌ امر در جامعه‌ آن‌ روز مي‌باشد. 51 با آنكه‌ پيامبر(ص‌ ) همواره‌ رعايت‌ حال‌ زنان‌ را توصيه‌ مي‌كرد و زدن‌ ايشان‌ را كار اشرار مي‌دانست‌ . 52 صحابي‌ بزرگ‌ عمر بن‌ خطاب‌ پس‌ از سالها مسلماني‌، هنگامي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ از همسران‌ خود دلگير شده‌ و از آنان‌ كناره‌ گرفته‌ بود، نزد ايشان‌ آمد و پس‌ از آنكه‌ حضرت‌ را به‌ ضرب‌ و شتم‌ زنان‌ توصيه‌ كرد، گفت‌: اي‌ رسول‌ خدا من‌ جميله‌ بنت‌ ثابت‌ را چنان‌ سيلي‌ زدم‌ كه‌ با صورت‌ بر زمين‌ افتاد، زيرا از من‌ چيزي‌ خواسته‌ بود كه‌ قادر به‌ انجامش‌ نبودم‌. 53 هنگامي‌ كه‌ عمر به‌ خواستگاري‌ عاتكه‌ بنت‌ زيد بن‌ عمرو رفت‌، عاتكه‌ با وي‌ شرط‌ كرد كه‌ از رفتنش‌ به‌ مسجد ممانعت‌ نكند و نيز او را كتك‌ نزند و عمر با اكراه‌ شرايط‌ وي‌ را پذيرفت‌. 54

عمر علاوه‌ بر اينكه‌ همسران‌ خود را كتك‌ مي‌زد، در وقت‌ مقتضي‌ ديگر زنان‌ مسلمان‌ را نيز با تازيانه‌ مي‌زد. 55 هنگامي‌ كه‌ زنان‌ در مرگ‌ رقيه‌ دختر پيامبر(ص‌) عزاداري‌ مي‌كردند، عمر آنان‌ را با شلاق‌ تنبيه‌ كرد. 56 او حتي‌ پيش‌ از نزول‌ آيات‌ حجاب‌ بر حسب‌ تعصب‌ و غيرت‌ شخصي‌ خود زنان‌ را به‌ رعايت‌ آن‌ وادار مي‌كرد. روزي‌ زنان‌ قريش‌ مشغول‌ گفتگو با پيامبر(ص‌) بودند كه‌ عمر اجازه‌ي‌ ورود خواست‌. زنان‌ همگي‌ حجاب‌ گرفتند. 57 هنگامي‌ كه‌ عمر وارد شد، پيامبر(ص‌) را ديد كه‌ لبخند بر لب‌ دارد، علت‌ را جويا شد، حضرت‌ فرمود: به‌ اين‌ زنان‌ كه‌ با شنيدن‌ صداي‌ تو حجاب‌ گرفتند، مي‌خندم‌، عمر خطاب‌ به‌ ايشان‌ گفت‌: اي‌ دشمنان‌ خويشتن‌ آيا از من‌ حساب‌ مي‌بريد و از رسول‌ خدا خير؟ زنان‌ گفتند: آخر تو خشن‌تر و تندخوتر از رسول‌ خدايي‌. 58

زبير صحابي‌ ديگر پيامبر(ص‌) نيز نسبت‌ به‌ زنان‌ بسيار خشن‌ و سختگير بود، اما مي‌كوشيد كه‌ پيامبر(ص‌) از آن‌ مطلع‌ نگردد. 59 او زنان‌ خود را كتك‌ مي‌زد و گاه‌ چوب‌ بر سر ايشان‌ مي‌شكست‌. 60

ابن‌ عمر صحابي‌ ديگر پيامبر(ص‌) نيز به‌ گفته‌ي‌ خود، از ترس‌ آن‌ حضرت‌ و نزول‌ وحي‌ الهي‌ نمي‌توانست‌ چنان‌ كه‌ مايل‌ بود با زنان‌ خود رفتار كند. او پس‌ از رحلت‌ پيامبر(ص‌) به‌ اين‌ خشونت‌ جاهلي‌ اين‌گونه‌ اقرار كرده‌ است‌: «ما مردان‌ در عصر پيامبر(ص‌) از بيم‌ آنكه‌ مبادا در مذمّت‌مان‌ آيه‌اي‌ نازل‌ شود، مراقب‌ حرف‌ زدن‌ و رفتار خويش‌ با زنان‌ بوديم‌ ولي‌ همين‌ كه‌ پيامبر(ص‌) درگذشت‌، دست‌ و زبان‌ به‌ روي‌ ايشان‌ گشوديم‌». 61

گاه‌ حتي‌ خود زنان‌، مردان‌ را به‌ ديده‌ي‌ برتر مي‌نگريستند. هنگامي‌ كه‌ آيه‌ي‌ «النّبي‌ اولي‌ بَالموُمنين‌ مِن‌ اَنفُسِهِم‌ و ازاوجُهُ اُمِّهاتُهُم‌ » 62 نازل‌ شد، زني‌ خطاب‌ به‌ عايشه‌ گفت‌: يا امه‌! و عايشه‌ در پاسخ‌ گفت‌: من‌ مادر مردان‌ شما هستم‌ نه‌ زنانتان‌. 63 بسياري‌ از مردان‌ كه‌ متأثر از غيرت‌ عصر جاهلي‌ بودند، حتي‌ در عصر پيامبر(ص‌) و با و جود تأكيدات‌ فراوان‌ وي‌ مبني‌ بر حضور زنان‌ در مسجد و عدم‌ ممانعت‌ مردان‌ از آن‌، نسبت‌ به‌ خروج‌ زنان‌ خود از منزل‌، حساسيت‌ نشان‌ مي‌دادند. عمر از رفتن‌ همسر خود به‌ مسجد، رضايت‌ نداشت‌ . اما تنها به‌ خاطر دستور پيامبر(ص‌) او را از اين‌ كار نهي‌ نمي‌كرد. 64 زبير نيز براي‌ انصراف‌ همسر خود از رفتن‌ به‌ مسجد، به‌ حيله‌اي‌ متوسّل‌ گرديد. شبي‌ هنگام‌ رفتن‌ همسرش‌ به‌ مسجد، به‌ گونه‌اي‌ ناشناس‌ راه‌ را بر او گرفت‌ و متعرّض‌ وي‌ گرديد زن‌ كه‌ از اين‌ رفتار زشت‌ كه‌ به‌ گمانش‌ بيگانه‌اي‌ با او انجام‌ داده‌ ، بسيار متأثر شده‌ بود با خود گفت‌ كه‌ زمانه‌ عوض‌ شده‌ و مردم‌ فاسد شده‌اند و ديگر براي‌ نماز عشا به‌ مسجد نرفت‌. 65 بعدها چنان‌ شد كه‌ وقتي‌ عبداللّه‌ بن‌ عمر حديث‌ پيامبر(ص‌) «لاتمنعوا إماء اللّه‌ أن‌ يصلّين‌ في‌ المسجد » 66 را نقل‌ مي‌كرد، پسر وي‌ بي‌توجه‌ به‌ فرمان‌ رسول‌ خدا(ص‌) گفت‌: اما من‌ ايشان‌ را از رفتن‌ به‌ مسجد باز مي‌دارم‌. 67 همچنين‌ گويند كه‌ چون‌ ابن‌ عمر به‌ نقل‌ از پيامبر(ص‌) گفت‌ كه‌ زنانتان‌ را اجازه‌ دهيد شب‌ هنگام‌ به‌ مسجد بيايند، پسرش‌ به‌ اعتراض‌ گفت‌: به‌ خدا قسم‌ اجازه‌ نمي‌دهيم‌ به‌ مسجد روند و آن‌ را وسيله‌ي‌ فريب‌ و نيرنگ‌ قرار دهند. 68

بدين‌ ترتيب‌ زنان‌ از مهم‌ترين‌ تعليم‌ و تعلّم‌ - مسجد - به‌ دور ماندند و از فرهنگ‌ و معارف‌ اسلامي‌ محروم‌ شدند. به‌ زودي‌ سنّت‌ پيامبر(ص‌) در مورد حضور زنان‌ در مسجد، با وجود تأكيدات‌ مكرر آن‌ حضرت‌ چنان‌ مغفول‌ و متروك‌ گرديد كه‌ كسي‌ باور نمي‌كرد، زنان‌ در عصر ايشان‌ به‌ مسجد مي‌رفته‌اند. تا جايي‌ كه‌ مردي‌ از انس‌ بن‌ مالك‌ صحابي‌ پيامبر(ص‌) مي‌پرسد: آيا زنان‌ در نماز جماعت‌ رسول‌ خدا(ص‌) حاضر مي‌شدند؟ و انس‌ پاسخ‌ مي‌دهد: شگفتا از اين‌ پرسش‌ ! اگر زنان‌ به‌ مسجد نمي‌رفتند چگونه‌ پيامبر(ص‌) مي‌فرمود: بهترين‌ صف‌ زنان‌، صف‌ آخر و بدترين‌ صف‌ آنان‌ صف‌ اول‌؛ و بهترين‌ صف‌ مردان‌ صف‌ اول‌ و بدترين‌ صف‌ ايشان‌ صف‌ آخر است‌. 69

با توجه‌ به‌ اينكه‌ پس‌ از پيامبر(ص‌) عمده‌ سياست‌گذار جامعه‌ اسلامي‌، عمر بن‌ خطاب‌ بوده‌ و سنّت‌ وي‌ - به‌ همراه‌ سيره‌ي‌ ابوبكر - حتي‌ پس‌ از مرگش‌ با عنوان‌ «سنت‌ شيخين‌» در كنار «كتاب‌ خدا» و «سيره‌ پيامبر(ص‌)» مطرح‌ مي‌شده‌ 70 و خلفاي‌ بعدي‌ موظّف‌ به‌ رعايت‌ آن‌ بوده‌اند، آگاهي‌ از ديدگاه‌ و عملكرد وي‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ ضروري‌ مي‌باشد .

زماني‌ كه‌ عمر به‌ خلافت‌ رسيد با اقتدار بيشتري‌ به‌ ايده‌هاي‌ خود جامعه‌ عمل‌ پوشاند. 71 تأكيد بر روشن‌ نمودن‌ ديدگاه‌ عمر نسبت‌ به‌ زنان‌ با توجه‌ به‌ سيطره‌ سياسي‌ او بر جامعه‌ پس‌ از پيامر(ص‌) امري‌ ضروري‌ و معقول‌ است‌ و با تبيين‌ آن‌ مي‌توان‌ دانست‌ كه‌ زن‌ در اين‌ دوره‌ از چه‌ پايگاه‌ اجتماعي‌ برخوردار بوده‌ و به‌ تبع‌ آن‌ مي‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ وضعيت‌ علمي‌ و فرهنگي‌ او چگونه‌ بوده‌ است‌ .

عمر مي‌گفت‌: «با زنان‌ حديث‌ عشق‌ مگوييد تا دل‌ ايشان‌ تباه‌ نشود، كه‌ زنان‌ همچون‌ گوشتند بر صحرا افكنده‌، نگاه‌ دارنده‌ي‌ ايشان‌ خداي‌ است‌.» 72 عمر زنان‌ را به‌ زشتي‌ توصيف‌ مي‌كرد و مردان‌ را به‌ زشت‌ رفتاري‌ با ايشان‌ فرا مي‌خواند. او مي‌گفت‌ : « زنان‌ عورات‌اند، يعني‌ عيبهايند پس‌ ايشان‌ را زن‌ بارداري‌ كه‌ به‌ نزد عمر فرا خوانده‌ شده‌ بود، از هيبت‌ خليفه‌ جنين‌ خود را سقط‌ نمود. 73 برخوردهاي‌ تند خليفه‌ تا آنجا پيش‌ رفت‌ كه‌ مردم‌ از عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌ خواستند به‌ نزد خليفه‌ رفته‌ و بگويد كه‌ دختران‌ پشت‌ پرده‌ نيز از او ترسيده‌اند، دست‌ از خشونت‌ بردارد. 74 اين‌ تماماً همان‌ چيزي‌ بود كه‌ در عصر جاهليت‌ وجود داشت‌. يعني‌ تحقير زنان‌، رفتار خشونت‌آميز نسبت‌ به‌ ايشان‌ و شخصيت‌ انساني‌ قائل‌ نبودن‌ براي‌ آنان‌ و... لذا وقتي‌ علي‌(ع‌) به‌ خلافت‌ نشست‌ در نخستين‌ خطبه‌ي‌ خود از متروك‌شدن‌ و ارزشهاي‌ اسلامي‌ و بازگشت‌ جاهليت‌ پيشين‌ اين‌گونه‌ ياد كرد: «الا و انَّ بَلِيَّتِكُم‌ قَد عادَت‌ كَهَيئَتَها يَومَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيّكُم‌ ( صلّي‌اللّهُ عَلَيهِ وَ آلهِ) آگاه‌ باشيد كه‌ محنت‌ و بلاي‌ شما بازگشته‌ است‌ مانند محنت‌ و بلاي‌ روزي‌ (عصر جاهليت‌) كه‌ خداوند پيامبر شما را برانگيخت‌. 75

بازگشت‌ جاهليت‌ در تمامي‌ ابعاد زندگي‌ مسلمانان‌ تأثير خود را بر جاي‌ گذاشت‌. انحطاط‌ منزلت‌ زن‌ در جامعه‌ و نيز در خانواده‌ در اثر اختلال‌ در روند تعميق‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ بعد از پيامبر(ص‌) از جمله‌ پي‌آمدهاي‌ آن‌ بود . 76

منابع‌

قرآن‌ كريم‌، ترجمه‌ مهدي‌ الهي‌ قمشه‌اي‌، انتشارات‌ صبانگار، تهران‌، 1378 ه- ش‌ .

نهج‌البلاغه‌، فيض‌ الاسلام‌ .

آلوسي‌، سيد محمد شكري‌، بلوغ‌ الارب‌ في‌ معرفه‌ العرب‌، مصر، المكتبة‌ ا لاهلية‌، الطبعة‌ الثانية‌، 1342 ه .

ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، بيروت‌، دارالجبل‌، الطبعة‌ الاولي‌، 1407 ه 1987م‌ .

ابن‌ اثير، عزالدين‌ ابوالحسن‌ علي‌ بن‌ محمد، اسد الغابة‌ في‌ معرفة‌ الصحابة‌، بيروت‌، دار احياء التراث‌ العربي‌، الطبعة‌ الاولي‌، 1417 ه - 1996م‌ .

1 ن‌.ك‌. جواد علي‌، المفصل‌ في‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌، دارالعلم‌ للملابين‌، 1969 م‌، ج‌ 5، صص‌ 533-566 و نيز ابن‌ هشام‌، السيرة‌ النبوية‌، ج‌ 1، ص‌ 373 (سخنان‌ جعفر بن‌ ابي‌طالب‌ در حضور نجاشي‌ و در توصيف‌ وضعيت‌ عرب‌ پيش‌ از اسلام‌ ).

2 ابن‌ هشام‌، السيره‌ النبويه‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربي‌، الطبعه‌ الثالثه‌، 1421 ه - 2000م‌، ج‌ 3، ص‌ 351 .

3 همان‌، ج‌ 4، ص‌ 214 .

4 اشاره‌ به‌ داستان‌ غدير خم‌ و نصب‌ علي‌(ع‌) به‌ جانشيني‌ خود .

5 اشاره‌ به‌ سوره‌ي‌ نصر؛ نيز نك‌. ابن‌هشام‌، السيره‌ النبويه‌، ج‌ 4، ص‌ 214 .

6 اسارس‌ اين‌ ازدواج‌، مالكيت‌ مرد بر همسرش‌ بود. زن‌ پدر پس‌ از فوت‌ شوهر جزء تركه‌ي‌ فرزند ارشد محسوب‌ مي‌شد و اگر متوفي‌ پسري‌ نداشت‌؛ هر يك‌ از مردان‌ فاميل‌ كه‌ زودتر پارچه‌اي‌ بر سر زن‌ مي‌انداخت‌، صاحب‌ او بود و در هر حال‌ اين‌ به‌ مالك‌ جديد بستگي‌ داشت‌ كه‌ او را به‌ ازداوج‌ خود در آورد و يا مانع‌ ازدواج‌ او شده‌ تا بميرد و ميراث‌ وي‌ بگيرد. نك‌: جواد علي‌، المفصل‌ في‌ التاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج‌ 5، صص‌ 533-536 .

7 علي‌ بن‌ الحسين‌ ابوالفرج‌ اصفهاني‌، كتاب‌ الاغاني‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربي‌، الطبعه‌ الثانيه‌، 1418 ه 1997 م‌، ج‌ 6، ص‌ 407 .

8 عبدالحسين‌ احمد اميني‌، الغدير في‌ الكتاب‌ و السنه‌ و الادب‌، قم‌: مركز الغدير للدراسات‌ الاسلاميه‌، الطبعه‌ الاولي‌، 1416 ه 1995 م‌، ج‌ 6، ص‌ 120-121 به‌ نقل‌ از صحيح‌ مسلم‌، 1/355 .

9 احكام‌ قضايي‌ خليفه‌ي‌ دوم‌ در مورد سنگسار كردن‌ زن‌ ديوانه‌ي‌ زاني‌؛ زن‌ مضطري‌ كه‌ از بيم‌ هلاك‌ تن‌ به‌ زنا داده‌ بود؛ زن‌ بارداري‌ كه‌ به‌ حرام‌ بار گرفته‌ بود و زني‌ كه‌ نوزاد خود را شش‌ ماهه‌ به‌ دنيا آورده‌ بود، نمونه‌هايي‌ از خطا در حكم‌ و عدم‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ شرع‌ اسلام‌ بود. نك‌: اميني‌، الغدير، 6/136،145،159،171 .

10 ابن‌ طيفور، ابوالفضل‌ احمد بن‌ ابي‌ طاهر، بلاغات‌ النساء، بيروت‌، دارالنهضة‌ الحديثة‌، 1972 م‌، ص‌ 177؛ ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌البلاغه‌، بيروت‌، دارالجيل‌، الطبعة‌ الاولي‌، 1407م‌، ج‌ 1، ص‌. 181،182، ج‌ 12، ص‌ 17 .

11 ابومحمد عبداللّه‌ بن‌ مسلم‌ ابن‌ قتيبه‌ دينوري‌، الامامة‌ و السياسة‌، قم‌، منشورات‌ الشريف‌ الرضي‌، 1388 ه - 1969م‌، ج‌ 1، ص‌ 6: سيوطي‌، جلال‌ الدين‌ عبدالرحمن‌ بن‌ ابي‌ بكر، تاريخ‌ الخلفاء، تحقيق‌ محمد محي‌الدين‌ عبدالحميد، بيروت‌؛ دارالجيل‌، 1408 ه - 1998م‌، ص‌ 80 .

12 علي‌ بن‌ حسين‌ مسعودي‌، مروج‌ الذهب‌، ترجمه‌ پاينده‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، چاپ‌ چهارم‌، 1370 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 322 .

13 ابن‌ عبد ربه‌ اندلسي‌، احمدبن‌ محمد، العقد الفريد، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربي‌، الطبعة‌ الثالثة‌، 1420ه - 1999م‌، ج‌ 6 ، ص‌ 99 .

14 اعظم‌ ما أنت‌ هذه‌ الامة‌ بعدنبيّها (ص‌) ثلاث‌ خصال‌ : قتلهم‌ عثمان‌، و احراقهم‌ الكعبه‌، و أخذ هم‌ الجزيه‌ من‌ المسلمين‌ ( ابوعبيدالقاسم‌ بن‌ سلام‌، كتاب‌ الاموال‌، بيروت‌، دارالفكر، 1420 ه - 2000 م‌، ص‌ 60-61) و نيز نك‌: ابن‌ جوزي‌، اخبار الحمقي‌، و المغفلين‌، تحقيق‌ علي‌ خاقاني‌، بغداد، 1966، ص‌ 132 .

15 ابن‌ قتيبه‌ دينوري‌، عبداللّه‌ بن‌ مسلم‌، عيون‌ الاخبار، قاهره‌، دارالكتب‌ المصريه‌؛ الطبعه‌ الاولي‌، 1349 ه - 1930 م‌، ج‌ 4، ص‌ 137 .

16 مولي‌ به‌ لحاظ‌ اجتماعي‌ از بنده‌ بالاتر و از آزاد پايين‌تر بود. اسير يابنده‌ي‌ آزاده‌ شده‌ منتسب‌ به‌ قبيله‌ و طائفه‌ صاحبان‌ خود مي‌شد. آقا، هم‌ پيمان‌، دوست‌، اما معناي‌ اصطلاحي‌ مولي‌ كه‌ ميان‌ عربها معمول‌ بود از سه‌ نوع‌ بنده‌ تشكيل‌ مي‌شد: مولي‌ عتاقه‌، مولي‌ عقد (حلف‌)، مولي‌ رحم‌ ( جرجي‌ زيدان‌، تاريخ‌ تمدن‌ اسلام‌، ترجمه‌ علي‌ جواهر كلام‌، انتشارات‌ اميركبير، چاپ‌ پنجم‌، صص‌. 662-664 .

17 جاراللّه‌ زمخشري‌، الفائق‌ في‌ غريب‌ الحديث‌، مصر، مطبعة‌ الحلبي‌، ج‌ 1، ص‌ 319 .

18 احمد بن‌ محمد ابن‌ عبدربه‌ اندلسي‌، العقد الفريد، ج‌ 3، ص‌ 378 .

19 سليم‌ بن‌ قيس‌ هلالي‌، اسرار آل‌ محمد، چاپ‌ ششم‌، صص‌ 150 - 152

20 ابن‌ قتيبه‌، عيون‌ الاخبار، ج‌ 4، ص‌ 8 .

21 اميرعلي‌، روح‌ اسلام‌، ترجمه‌ ايرج‌ رزاقي‌. محمد مهدي‌ توحيدي‌پور، مشهد، 1366 ه ص‌. 212؛ احمد امين‌، فجر الاسلام‌، قاهره‌، مكتبة‌ المصرية‌، الطبعة‌ السابعة‌، 159 م‌، ص‌ 64 .

22 جواد علي‌، المفصل‌ في‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ترجمه‌ محمد حسن‌ روحاني‌، مشهد، چاپ‌ اول‌، 1367 ش‌، ج‌ 1، صص‌: 408-410 .

23 در اين‌ دوره‌ دختران‌ از ابتدايي‌ترين‌ و طبيعي‌ترين‌ حق‌ انساني‌ خود يعني‌ حق‌ حيات‌ نيز محروم‌ بودند. برخي‌ آنها را از ترس‌ فقر و گرسنگي‌ و برخي‌ از روي‌ سفاهت‌ و حميت‌ مي‌كشتند و بعضي‌ نيز مي‌گفتند ملائكه‌ دختران‌ خدا هستند پس‌ دختران‌ را به‌ دختران‌ ملحق‌ كنيد.نك‌: قرطبي‌، ابوعبداللّه‌ محمد، الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌، قاهره‌، دارالكتب‌ المصريه‌، 1357 ه - 1938 م‌، ج‌ 19، ص‌. 232. قرآن‌ كريم‌ چنين‌ سنت‌ ناپسندي‌ را اين‌گونه‌ ترسيم‌ كرده‌ است‌: «و چون‌ يكي‌ از ايشان‌ را به‌ فرزند دختري‌ مژده‌ آيد از شدت‌ غم‌ و حسرت‌ رخسارش‌ سياه‌ شد و سخت‌ دلتنگ‌ مي‌شود و از اين‌ عار روي‌ از قوم‌ خود پنهان‌ مي‌دارد و به‌ فكر مي‌افتد كه‌ آيا اين‌ دختر را با ذلت‌ و خواري‌ نگه‌ دارد و يا زنده‌ به‌ گور كند.» نحل‌ / 58-59؛ نيز نك‌: تكوير / 8-9؛ انعام‌ /140 .

24 زنده‌ به‌ گور كردن‌ دختران‌ در ميان‌ قبايلي‌ از عرب‌ همچون‌ مضر، خزاعه‌، بنوتميم‌، كنده‌ و... رواج‌ داشت‌. آلوسي‌، سيد محمود شكري‌، بلوغ‌ الارب‌ في‌ معرفة‌ العرب‌، مصر، المكتبة‌ الاهيلة‌، الطبعة‌ الثانية‌، 1342 ه - ج‌ 3، ص‌ 43؛ قرطبي‌، ابوعبداللّه‌ محمد، مختصر تفسير القرطبي‌، اختصار و تعليق‌ محمد كريم‌ راجح‌، بيروت‌، دارالكتاب‌ العربي‌، 1407 ه 1987م‌، ج‌ 3، ص‌ 79 .

25 ابن‌ نديم‌، محمد بن‌ اسحاق‌ النديم‌، كتاب‌ الفهرست‌، ترجمه‌ محمدرضا تجدد چاپخانه‌، بانك‌ بازرگاني‌ ايران‌، چاپ‌ دوم‌، 1346 ه - ص‌ 161 .

26 ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ج‌ 13، ص‌ 177 .

27 ابوحمزه‌ را چه‌ مي‌شود كه‌ نزد ما نمي‌آيد و از خشم‌ آنكه‌ پسر نزاده‌ام‌ در خانه‌ي‌ مجاور مانده‌ است‌! به‌ خدا قسم‌ اين‌ امر به‌ دست‌ ما نيست‌. آنچه‌ را به‌ ما مي‌دهند، مي‌گيريم‌. همچون‌ زمين‌ براي‌ كشاورز هستيم‌ كه‌ هر چه‌ در ما مي‌كارند، پرورش‌ مي‌دهيم‌ .

28 جاحظ‌، محمدبن‌ عمر و بن‌ بحر، البيان‌ و التبيين‌، تحقيق‌ درويش‌ جويدي‌، بيروت‌، المكتبة‌ العصرية‌، الطيعة‌ الثانية‌، -1421 ه 2000 م‌. ج‌ 3، ص‌ 616 .

29 The Oxford Encyclopedia of Modern Islamic World, V.4, P 323.

30 جواد علي‌، المفصل‌ في‌ تاريخ‌ العرب‌، ج‌ 5، ص‌ 566؛ جرجاني‌، حسين‌ بن‌ الحسن‌، جلاء الاذهان‌ و جلاء الاحزان‌ (تفسير گازر)، تصحيح‌ و تعليق‌ ميرجلال‌ الدين‌ حسيني‌ ارموي‌، الطبعه‌ الاولي‌، 1378 ه ش‌، ج‌ 1، ص‌ 197؛ ابوالفتوح‌ رازي‌، تفسير روض‌الجنان‌ و روح‌الجنان‌، تصحيح‌ و حواشي‌ ابوالحسن‌ شعراني‌، كتاب‌ فروشي‌ اسلاميه‌، 1352 ش‌، ج‌ 3، 321 .

31 جواد علي‌، المفصل‌، ج‌ 5، ص‌ 533؛ آلوسي‌، بلوغ‌ الارب‌، ج‌ 2، ص‌ 3-5 .

32 جوادعلي‌، المفصل‌، ج‌ 4، ص‌ 633-634 ، ج‌ 5، ص‌ 547، مردان‌ كثيرالزوجه‌ چندان‌ زياد بودند كه‌ ابوالحسن‌ مدائني‌ كتابي‌ درباره‌ كساني‌ كه‌ بيش‌ از چهار زن‌ داشته‌اند، تأليف‌ نمود (ابن‌ نديم‌، ص‌ 102 ).

33 بقره‌، آيه‌ 232، براي‌ توضيح‌ بيشتر نك‌: جرجاني‌، تفسير گازر، ج‌ 10، ص‌ 5-8 .

34 جواد علي‌، المفصل‌، ج‌ 4، ص‌ 618 .

35 همو، ج‌ 4، صص‌ 617-619 .

36 ابن‌ عبدربه‌، العقد الفريد، ج‌ 6، ص‌ 135 .

37 همو، ج‌ 6، ص‌ 136 .

38 نساء / 1 .

39 صنعاني‌، عبدالرزاق‌ بن‌ همام‌، المصنّف‌، من‌ منشورات‌ المجلس‌ العلمي‌، ج‌ 9، ص‌ 443 .

40 واقدي‌، محمد بن‌ عمر، كتاب‌ المغازي‌، تحقيق‌ مارسدن‌ جونز، بيروت‌، مؤسسه‌ الاعلمي‌ للمطبوعات‌، 1409 ه - 1989م‌، ج‌ 2، ص‌ 613 .

41 طبرسي‌، ابوعلي‌ فضل‌ بن‌ الحسن‌، مجمع‌ البيان‌ في‌ تفسير قرآن‌، تحقيق‌ سيد هاشم‌ رسولي‌ محلاتي‌ و سيد فضل‌ اللّه‌ يزدي‌ طباطبايي‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌، الطبعه‌ الثانيه‌، 1408 ه، ج‌ 1، ص‌ 74؛ كراجكي‌ طرابلسي‌، ابوالفتح‌ محمد بن‌ علي‌، كنزالفوائد، قم‌، الطبعه‌ الاولي‌، 1410 ه، ج‌ 2، ص‌ 107 .

42 طبرسي‌، مجمع‌ البيان‌، ج‌ 2، ص‌ 782 .

43 بخاري‌، محمدبن‌اسماعيل‌، الصحيح‌، دارالفكر، 1410 ه - 1981 م‌، ج‌ 6، ص‌ 120، كتاب‌ النكاح‌ .

44 صنعاني‌، ج‌ 3، ص‌ 146 .

45 همانجا .

46 بخاري‌، الصحيح‌، ج‌ 1، ص‌ 34، كتاب‌ العلم‌ .

47 ابن‌ حجر عسقلاني‌، احمد بن‌ علي‌، الاصابة‌، في‌ تمييز الصحابة‌ بيروت‌، دارالكتاب‌ العربي‌، ج‌ 4، ص‌ 455؛ ابن‌ عبدالبر القرطبي‌، الاستيعاب‌ هامش‌ الاصابه‌، بيروت‌، دارالكتاب‌ العربي‌، ج‌ 4، ص‌ 452 .

48 ابن‌ سعد، محمد بن‌ سعدبن‌ منبع‌ الهاشمي‌، الطبقات‌ الكبري‌، تحقيق‌ محمد عبدالقادر عطا، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية‌، الطبعة‌ الانية‌، 1418 ه  1997 م‌، ج‌ 8، صص‌: 16-31 و 42-104 .

49 نسائي‌، سنن‌، شرح‌ جلال‌ الدين‌ سيوطي‌، بيروت‌، داراكتب‌ العلميه‌، ج‌ 7 ، ص‌ 61، كتاب‌ عشرة‌ النساء باب‌ حب‌ النساء، حديث‌ 1 .

50 ابن‌ سعد، الطبقات‌ الكبري‌، ج‌ 8، صص‌ 165؛ صنعاني‌، المصنف‌، ج‌ 9، ص‌ 443؛ بخاري‌، الصحيح‌، ج‌ 6، ص‌ 148 .

51 ابن‌ سعد، الطباقت‌ الكبري‌، ج‌ 8، صص‌ 164-165؛ صنعاني‌، المصنف‌، ج‌ 3، ص‌ 151 .

52 صنعاني‌، المصنف‌، ج‌ 9، ص‌ 443 .

53 ابن‌ سعد، الطبقات‌ الكبري‌، ج‌ 8، ص‌ 145 .

54 ابن‌ اثير، عزالدين‌ ابوالحسن‌ علي‌ بن‌ محمد، اسد الغابة‌ في‌ معرفة‌ الصحابه‌، بيروت‌، دار احياء التراث‌ العربي‌، الطبعة‌ الاولي‌، 1417 ه  - 1996 م‌، ج‌ 7، ص‌ 201 .

55 ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ج‌ 1، ص‌ 181 .

56 ابن‌ سعد، الطبقات‌ الكبري‌، ج‌ 8، ص‌ 165 .

57 حكم‌ حجاب‌ در سال‌ پنجم‌ هجرت‌ و در جريان‌ ازدواج‌ پيامبر (ص‌) با زينب‌ بنت‌ جحش‌ نازل‌ شد و آنچه‌ در اصطلاح‌ تاريخ‌ و حديث‌ اسلامي‌ با عنوان‌ «آيه‌ حجاب‌» ياد مي‌شود، آيه‌ پنجاه‌ و سوم‌ سوره‌ احزاب‌ است‌ و خاص‌ زنا پيامبر(ص‌) مي‌باشد. (اين‌ سعد، ج‌ 8، ص‌ 139-142). آنچه‌ براي‌ عموم‌ زنان‌ مسلمان‌ مطرح‌ بوده‌، در قديم‌ و به‌ ويژه‌ در اصطلاح‌ فقها با واژه‌ «ستر» به‌ كار مي‌رفته‌ است‌ و استعمال‌ كلمه‌ «حجاب‌» در مورد پوشش‌، اصطلاح‌ نسبتاً جديدي‌ است‌ و تسامحاً از آيات‌ 31 سوره‌ نور و 59 سوره‌ احزاب‌ هم‌ به‌ عنوان‌ آيات‌ حجاب‌ ياد مي‌شود. ر. ك‌: مطهري‌، مرتضي‌، مسئله‌ حجاب‌، انتشارات‌ صدرا، تهران‌، 1372 ش‌، ص‌ 78-79 .

58 ابن‌سعد، الطبقات‌ الكبري‌، ج‌ 8، ص‌ 146 .

59 همو، ج‌ 8، صص‌: 197-198 و نيز نك‌: همو، ج‌ 8، ص‌ 184 .

60 صنعاني‌، المصنف‌، ج‌ 2، ص‌ 442 .

61 بخاري‌، الصحيح‌، ج‌ 6، ص‌ 146 ، باب‌ الوصاه‌ بالنساء .

62 احزاب‌ / 6 .

63 ابن‌ سعد، الطبقات‌ الكبري‌، ج‌ 8، ص‌ 144 .

64 ابن‌ حجر عسقلاني‌، الاصابة‌ في‌ تمييز الصحابه‌، ج‌ 4، ص‌ 364 .

65 ابن‌ اثير، اسد الغابه‌، ج‌ 7، ص‌ 201 .

66 كنيزان‌ خدا را از نماز گزاردن‌ در مسجد ممانعت‌ نكنيد .

67 صنعاني‌، المصنف‌، ج‌ 3، ص‌ 148 .

68 همانجا .

69 همانجا .

70 ابن‌ قتيبه‌ دينوري‌، ابومحمد عبداللّه‌ بن‌ مسلم‌، امامت‌ و سياست‌، ترجمه‌ طباطبايي‌، تهران‌، انتشارات‌ ققنوس‌، 1380 ش‌، ص‌ 47 .

71 اميني‌، الغدير، ج‌ 6، ص‌ 170.

72 غزالي‌، ابوحامد محمد، نصيحة‌ الملوك‌، تصحيح‌ جلال‌ الدين‌ همايي‌، تهران‌، انتشارات‌ بابك‌؛ 1361 ش‌، ص‌ 268 .

73 ابن‌ ابي‌ الحديد، شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ج‌ 1، ص‌ 174 .

74 ابن‌ قتيبه‌، عيون‌ الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 12 .

75 نهج‌البلاغه‌، خطبه‌ 16، بند 2 .

76 دكتر زهرا الهويي‌ نظري‌، بازگشت‌ سنن‌ جاهلي‌ در دوران‌ پس‌ از پيامبر(ص‌)، فصلنامه‌ دانشگاه‌ الزهرا ( س‌) ، سال‌ چهارم‌، شماره‌ 517، پاييز 1383 .




/ 1