عباسعلی اسلامی، تندیس استقامت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عباسعلی اسلامی، تندیس استقامت - نسخه متنی

عباس محقق

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسلامي ، عباسعلي

تنديس استقامت

عباس محقق

حاج شيخ عباسعلي اسلامي از نگاه امام(ره )

«اگر آقاي اسلامي را نگذاشتند در تهران منبر برود، ديدند که ايشان در بندر پهلوي منبر رفتند و حقيقت را در آنجا بيان داشتند. اگر در بندر پهلوي از ادامه سخنان ايشان جلوگيري کردند، شک نداشته باشيد که ايشان سخنان خود را در جاي ديگر دنبال خواهد کرد و هر جا که فرصت پيدا کند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند.»

سخنراني تاريخي امام خميني(ره) در تاريخ 1341/12/7به نقل از صحيفه نور، ج 1صفحه .36

آقاي اسلامي را با دستبند ببرند اين ور و آن ور! اين خدمتگزارهاي اسلام، علماي اسلام در حبس بايد باشند، و غاظ اسلام در حبس بايد باشند...»

سخنراني تاريخي امام خميني(ره) در تاريخ 1343/8/4به نقل از صحيفه نور، ج 1صفحه .36

حاج شيخ عباسعلي اسلامي واعظ سبزواري(ره )

در سال 1275هجري شمسي در شهرستان مذهبي سبزوار از خاندان اصيل و رفيع اسلامي، فرزندي بس بابرکت و مسعود ديده به جهان گشود. خاندان ولايي اسلامي نام اين کودک را به ياد فرزند رشيد امام علي(ع) عباسعلي» ناميدند.

جد بزرگ ايشان که از تبار قشقايي‏هاي غيور و شجاع شيراز بودند، در شهر عالم پرور سبزوار با تقديرات الهي با دوشيزه‏اي مؤمن و پاکدامن که از ايل و قبيله بختياريهاي اصفهان بودند، ازدواج نمودند. ثمره شيرين اين وصلت بابرکت، شخصيت والاي حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي، مشهور به واعظ سبزواري - اعلي اللّه مقامه الشريف - گرديد.

چه زيباست براي آشنايي بهتر با اصل و نسب ايشان چند سطري را از قلم روان و بيان شيواي خود او آورده و مورد استفاده قرار دهيم:

«پدرم شيرازي الاصل و از قبيله قشقايي و جد مادريم از بزرگان بختياري بودند. در حال حاضر (زمان تهيه کتاب «طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق») آن گروه از اقوام که در سبزوار به سر مي‏برند، شناسنامه بختياري دارند، سلسله اجداد ما به حسينقلي خان ابوقدّاره که مزار وي در اصفهان است، مي‏رسد.

حسينقلي خان و دو برادر وي، علي و حسين از رؤساي بختيار بودند ظاهراً در زمان فتحعلي شاه قاجار طي اختلافي که ميان بختياري‏ها و دستگاه حاکم پيش مي‏آيد، دولت وقت اين سه تن را دستگير و به سبزوار تبعيد مي‏نمايد. در سبزوار با آنکه از وطن و قبيله و عشيره خود مطرود شده بودند، از موقعيت اجتماعي و منزلت و سياست محروم نگشتند و مردم سبزوار حرمت ايشان را نگاه مي‏داشتند و از ايشان اطاعت مي‏کردند... من از دوران طفوليت خويش به ياد دارم که جد مادريم هر گاه عملي را بر خلاف عدالت و انسانيت از فرماندار مشاهده مي‏کرد، با تني چند از زنان محله به مقرّ فرمانداري مي‏رفت و نسبت به آنچه واقع شده بود، اعتراض مي‏نمود. اعتبار اين خاندان هنوز در ميان مردم آن ديار پابرجاست و خاطره نيکشان هنوز در اذهان برقرار است...»(1)

دوران کودکي و تحصيلات

گرچه مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي تنها فرزند خانواده و عزيزدردانه آن دودمان به حساب مي‏آمد، مع الاسف در اوان کودکي او، اختلاف تلخ خانوادگي منجر به جدايي پدر ايشان از مادر مي‏گردد، به گونه‏اي که ناچار از اول طفوليت تحت سرپرستي مادر و جد پدري و دايي خويش قرار مي‏گيرد. آقاي اسلامي، حقاً از استعداد فوق العاده و از حافظه بسيار قوي و بالايي برخوردار بوده است؛ تا آنجايي که در سن چهار سالگي کتب و نشريات را با علاقه خاصي به تقليد از بزرگان مي‏خواند. و از سن پنج سالگي به مکتب رفته و شروع به يادگيري قرآن کريم مي‏نمايد و در شش سالگي به يادگيري کتاب گلستان سعدي مي‏پردازد و در مدرسه بزرگ سبزوار زير نظر عالمي به نام حاج شيخ محمد سبزواري به تحصيل خود ادامه مي‏دهد و کتاب جامع المقدمات را نزد حاج آقا شيخ گل حسن، امام جماعت سبزوار فرا مي‏گيرد.

فراگيري علوم اسلامي

آقاي اسلامي پس از اينکه تحصيلات ابتدايي خود را که شامل آشنايي با ادبيات، قرآن و سطح ابتدايي و فقه و احکام بود، در زادگاه خويش (سبزوار) فرا گرفت، - پس از طي مقدمات علمي - عازم شهر مقدس مشهد رضوي گرديد. و از محضر علماي بزرگ مشهد به ويژه مرحوم آيت اللّه حاج ميرزا احمدي اصفهاني و آيت اللّه حاج آقا حسين قمي و آيت اللّه کفايي (پسر مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراساني، صاحب کفاية الاصول) بهره‏هاي علمي فراواني کسب نمود. و پس از مدتي براي ادامه تحصيل و کسب مدارج علمي از مشهد به نجف اشرف - که در آن روز مهد علم و از بزرگترين حوزه‏هاي علمي، اسلامي به شمار مي‏آمد. - مشرف گرديد و در جوار باکرامت امير المؤمنين علي(ع)از محضر علماي بزرگ آن روز به حد اعلا کسب فيض نمود و تا حد توان بر مدارج علمي خود افزود؛ که متأسفانه در اثر کثرت مطالعات و اشتغال، دچار عارضه ضعف چشم گرديد، به طوري که اطبا اکيداً او را از مطالعه و نگاه به کتاب منع نموده و برحذر داشتند که به هيچ وجه به کتاب نگاه نکند!! لذا بنا به پيشنهاد دوستان تصميم گرفت که تا به دست آمدن بهبودي نسبي چشم خود، به کربلاي معلّي مشرف شده و در جوار حضرت ابا عبداللّه الحسين(ع)مجاورت اختيار کند. و ظاهراً مدت يکسال در کنار تربت پاک سيد الشهدا(ع)از محضر علماي بزرگ همچون حضرت آيت الّه خويي(ره) و آيت اللّه حاج شيخ جعفر رشتي(ره) به کسب علم و دانش مي‏پردازد و به قدر توان بهره‏مند مي‏گردد. در اين روزها است که بار ديگر در اثر هواي گرم کربلاي معلي ضعف چشم و عارضه آن شدت مي‏گيرد که ناچار باز هم بايد تغيير مکان دهد و از هواي مطلوبتري استفاده کند ؛ لذا با توفيقات الهي از کربلا روانه سامرا مي‏گردد و در کنار حرم باشکوه و روحاني عسکريين(ع)(2) مأوي مي‏گيرد و از برکات معنوي آن دو بزرگوار هر چه بيشتر به فيض عنايات رباني نايل مي‏گردد و در موقعيت و زمان مناسب - که حدوداً هفت سال تمام در سامراء بوده‏اند. - از محضر علماي بزرگ همچون آقا ميرزا محمد تهراني(ره)، علم کلام و از محضر آيت اللّه حاج آقا بزرگ تهراني، علم اصول و از محضر حاج شيخ محمد تقي شوشتري، علم فقه تحصيل نموده و به مقام والاي معنوي و درجات علمي نايل مي‏گردد.

در سايه بارگاه ملکوتي عسکريين(ع )

مرحوم اسلامي مي‏نويسد:

«... هفت سال در سامرا مجاورت کردم، در اين هنگام در مقام تحقيق برآمدم که قبور خلفاي عباسي را - که ده سال استقرار حکومتشان در سامرا بود. - بيابم، اما هر چه بيشتر تفحص کردم، کمتر به نتيجه رسيدم. سرانجام خانه متروکه و مخروبه‏اي را يافتم که شهرت داشت: گور خلفا در آن مکان است!

با آنکه اکثريت ساکنان سامرا را اهل سنت تشکيل مي‏دهد و بر اساس بينش اينان، هر کس با هر پيشه و کرداري و منزلت و رفتاري - هر چند منحط و پست - بر اريکه حکومت تکيه زند، به حکم قرآن کريم «اولوالامر» است و بايد از او فرمان برد!! ولي به رغم اين باور عمومي، نام و ياد اين حاکمان جائر تاريخ در مقر حکومتشان نيز فراموش شده است! در برابر، شکوه و عظمت امامان پاک سيرت روز به روز افزوده مي‏شود و بارگاه ملکوتي حضرت عسکريين(ع) در قلب سامرا چشم آشنا و بيگانه را مي‏نوازد!

گنبد رفيع اين بارگاه ملکوتي در طول اعصار متمادي نشانه شرافت و آزادگي بوده است و ضريح مزار آن امامان همام - که به همت والاي ايرانيان و در عهد مرجعيت مرحوم آيت اللّه العظمي سيد محسن حکيم ساخته شده - بوسه گاه عاشقان مشتاق است. آيينه اين تجربه تاريخي، ترجمان همان آيه کريمه است که: «اي دارنده ملک هستي! تو هر کس را که مي‏خواهي، عزت و حشمت بخشي و هر که را خواهي، پست و فرومايه گرداني.»(3)

بازگشت به ايران

پس از سالها اقامت در کشور عراق و بعد از تحمل زحمات طاقت فرسا همچون همه طلاب و علماي دين، جهت به دست آوردن مدارج علمي و معارف مذهبي، به حکم آيه مبارکه:

(فلو لا نفر من کلّ فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون)(4)

و حسب الامر حضرت آيت اللّه العظمي آقاي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) - که زعامت علمي و مرجعيت ديني آن زمان را بر عهده داشتند. - اسلامي عزيز با کوله باري از اندوخته‏هاي علمي و معارف مذهبي به ايران مراجعت مي‏کند.

و بعد از چندي که در کنار تربت پاک امام هشتم(ع)در مشهد مقدس رضوي رحل اقامت مي‏افکند، پس از مدتها تدبر و تفکر جهت انجام وظيفه خود، سرانجام تصميم مي‏گيرد که به تهران رفته و پايگاه تبليغي و خدمات معنوي خويش را در آنجا قرار دهد، که اين تصميم به جا و مناسب به مرحله عمل مي‏رسد و رسماً تهران را محل فعاليت برنامه‏هاي تربيتي و مذهبي خود قرار مي‏دهد و براي نجات نسل جوان از طوفان ويرانگر فرهنگ منحط غرب - که سر تا سر ممالک اسلامي جهان و مخصوصاً کشور ايران را فرا گرفته بود. - جداً وارد ميدان عمل مي‏گردد.(5)

فکري نو و ابتکاري نوتر

در عصر اختناق و روزهاي استبداد و در زماني که دشمن سر سپرده اسلام، رضا شاه خائن صريحاً فرمان کشف حجاب را صادر کرد! و در روزهايي که دختران و زنان مسلمان به حکم پهلوي مزدور حق نداشتند با حجاب اسلامي از خانه‏هاي خود بيرون بيايند! و به گفته پسر پست‏تر از پدر (محمد رضا پهلوي):

«پدرم دستور منع حجاب را صادر کرد ؛ به موجب اين دستور هيچ زن و يا دوشيزه‏اي حق پوشيدن چادر و نقاب نداشت، و اگر زني با روبند و چادر در کوچه پيدا مي‏شد، پاسبان از وي تقاضا مي‏کرد که روبند خود را بردارد و اگر امتناع مي‏کرد، جبراً چادر او را بر مي‏داشتند! تا زماني که پدرم سلطنت مي‏کرد، در سراسر کشور اين منع برقرار بود.»(6)

اسلامي شجاع و عالم به زمان، اوضاع و شرايط سياسي، پس از ايستادن و استقامت در مقابل اين فرمان ننگين و خلاف قرآن و بعد از رنجها و شکنجه‏ها و زندانها، از همان راهي که دشمن پيش گرفته و ريشه‏هاي ديني را يکي پس از ديگري قطع مي‏کرد و پيش مي‏رفت! از همان راه وارد ميدان عمل مي‏شود و براي دفاع از حريم ديني و قرآن به پيش مي‏رود.

جالب آنکه اسلامي بزرگ در مقابل قدرت دژخيمي و قلدري جاهلانه پهلوي و اربابانش، با دلي قوي و روحيه‏اي قويتر و استوار ايستاد. با اتکاي کامل و اميدي روشن به فرمان حضرت احديت - جلّت عظمته - که مي‏فرمايد:

(... ان تنصروا اللّه ينصرکم و يثبت اقدامکم)(7)

«اگر ياري کنيد خدا را (دين خدا)، خداوند شما را ياري مي‏کند و شما را ثابت قدم نگه مي‏دارد.»

و جالب‏تر آنکه اين عالم فرزانه و روحاني بااخلاص، با نيتي پاک براي نجات نسل جوان، خانه دو اتاقي خود را به مدرسه شبانه تبديل مي‏کند که روزها خود در آن زندگي مي‏کند و شبها مدرسه است و آرام، آرام برنامه‏هاي تربيتي و مذهبي خويش را آغاز مي‏کند و عده‏اي انگشت شمار از آشنايان و همسايگان به عنوان شاگردان اوليه اين مؤسسه کوچک درآمده و مشغول فراگيري احکام الهي و مسائل اخلاقي مي‏گردند.

و از آنجايي که هدف، لله و قصد، ياري دين خدا بوده، طولي نکشيد که اين مؤسسه به ظاهر کوچک و ناچيز در سراسر ايران گسترش پيدا کرده تا جايي که به صورت جامعه تعليمات اسلامي با تعداد بيش از 180مدرسه و دبيرستان دخترانه و پسرانه با بيش از پنجاه هزار دانش‏آموز باايمان جلوه‏گر مي‏گردد.(8)

سخن که از دل برخيزد، بر دل نشيند

هر گاه شنونده بداند که گوينده خود به گفته هايش عمل مي‏کند و ايمان دارد قهراً تحت تأثير گفته‏هاي او قرار مي‏گيرد و تأثير عمل در دعوت به عمل، از همين جا سرچشمه مي‏گيرد زيرا وقتي شنونده بداند که گوينده از دل سخن مي‏گويد، گوش جاي خود را به روي سخنان او مي‏گشايد و اين است حقيقت اين جمله حکمت‏آميز که: «سخن که از دل برخيزد، بر دل نشيند.»

به حکم اين واقعيت، اسلامي عزيز علم را چراغ راه عمل خويش قرار داده بود. او پيش از اينکه مطلبي را پيشنهاد کند،

خود پيشتر عامل آن بوده و رمز موفقيت ايشان در کارهايش را در همين اصل بايد جستجو نمود.

او اين حقيقت را از بيان نوراني اميرالمؤمنين علي(ع)ياد گرفته و به خوبي مورد استفاده قرار مي‏داد. که حضرت مي‏فرمود:

«اي مردم! به خدا قسم، شما را به هيچ طاعتي تشويق نمي‏کنم مگر آنکه قبلاً آن را انجام مي‏دهم و از کار خلافي نهي نمي‏کنم مگر آنکه پيش از شما از آن دوري مي‏جويم.»(9)

پيرو راستين اميرالمؤمنين علي (ع) مرحوم اسلامي در دوران زندگي خويش شعاري داشت که نه تنها در زبان بلکه از اعماق قلب او سرچشمه مي‏گرفت و به مرحله عمل مي‏رسيد. او بارها در برخورد با علماي بزرگ و مراجع ديني مي‏گفت:

«روحانيت پاسدار اسلام و نوکران امام زمان(ع)هستند و بايد با تمام وجود به دفاع از حريم اسلام و ارزشهاي ديني به پا خيزند.»

او با صراحت مي‏گفت:

«وظيفه روحاني بسيار سنگين است و روحاني وظيفه دارد، مساجد و محافل مذهبي را به پايگاه نشر معارف اسلامي مبدل سازد و رسالت روحاني در اين خصوص دشوارتر از ديگران است. روحاني به لباس سرباز ديني درآمده است و بايد راهدار طريق شرع باشد.»

او مي‏گفت: «امر به معروف و نهي از منکر بر همگان فرض و واجب است، ولي مسئوليت سنگين آن بر عهده روحانيت است. وظيفه روحاني است در سامان بخشيدن به نابساماني‏هاي مسلمانان بکوشد و در اخلاقيات و اقتصاديات، اجتماعات و حتي مسائل شخصي و خانوادگي اعم از کلي و جزئي يار و مددکار آنان باشد. و از روحاني راستين جز اين انتظار نمي‏رود. اعاظم روحانيون عالم تشيّع مي‏کوشيدند که گام در جاي پاي ائمه خويش(ع) بنهند و جز اين سان عمل ننمودند.»(10)

آثار فرهنگي

هر گاه زندگي پر بار و بابرکت بنيانگذار جامعه تعليمات اسلامي (حاج شيخ عباسعلي اسلامي(ره)) را با دقت بنگريم و آثار گرانمايه و کردار و رفتار آن مجاهد نستوه را زير نظر بگيريم، چيزي جز خير و برکت و احياي فرهنگ و معنويت باارزش اسلامي را مشاهده نمي‏کنيم. با اينکه مي‏دانيم اين شخصيت والاي مذهبي از نظر شرايط خاص زماني و موقعيت سياسي کاملاً تحت مراقبت‏هاي ظالمانه دولت قرار گرفته بود، اما در هر حال مي‏کوشيد تا حد توان وظيفه ديني خود را نسبت به حمايت از اسلام و قرآن ايفا نموده و رضايت خالق خويش را فراهم سازد، لذا در حالي که حکومت وقت در اوج قدرت سعي داشت بي پروا ارزشهاي ديني و اسلامي را از بين برده و يا لااقل کمرنگ جلوه دهد تا جائي که رضا شاه دختران و همسر خود را بدون حجاب وارد مجلس مي‏نمايد و از رؤساي وقت مي‏خواهد در اين عمل خلاف قرآن و اسلام با او همکاري نمايند و بي عفتي و لاابالي گري را ترويج کنند! در اين گيرودار، اسلامي عزيز با بينش خاص و شهامتي وصف‏ناپذير قدم به ميدان مي‏گذارد و با جديتي تمام طرح مدارس جامعه تعليمات اسلامي را پي ريزي مي‏کند.

لذا مهمترين آثار فرهنگي و اجتماعي بنيانگذار «جامعه تعليمات اسلامي» را مي‏توان همان تأسيس و بنيان مدارس اسلامي در سراسر کشور ايران نام برد تا جائي که بيش از 180مدرسه به نام ايشان در دفاتر مربوطه ثبت و ضبط گرديد.

از ديگر آثار فرهنگي آقاي اسلامي، علاوه بر تأسيس چندين باب دارالايتام و حسينيه، قريب 80مسجد و پايگاه مهم ديني است که با جديت و کوشش فراوان تأسيس نموده و مورد بهره برداري همنوعان مسلمان او قرار گرفته است.(11)

مي‏دانيم که مؤسس محترم جامعه تعليمات اسلامي از نظر سياسي در وضعيتي قرار داشت که اختناق سراسر ايران را فرا گرفته و نفسها در سينه‏ها حبس شده و آزادي انديشه و گفتار حقايق در ميان جامعه جايي نداشت!! لذا اسلامي در سنگر خطابه با شجاعتي وصف‏ناپذير از دولت و شخصيتهاي مملکتي و حتي شاه انتقاد مي‏کرد که نتيجه اين مبارزه علني با دستگاه حکومتي، دوازده بار زندان است.

در عين حال هر گاه فرصتي به دست مي‏آمد و زمينه‏اي فراهم مي‏شد، علاوه بر خطابه، ايشان با سلاح قلم مطالب را به صورت مقاله و مجله و يا کتاب در اختيار برادران مسلمان خود قرار مي‏داد.

در اين زمينه مي‏توان کتابهاي: جهاد، راه حسين و دوازياد رفته را نام برد. کتاب «طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق»، خاطرات آن مرحوم است که پس از مرگ ايشان نشر يافت.

طرح تأسيس تربيت مبلغ با استمداد از آراء مراجع ديني

وضع نابسامان و بي ضابطه امر تبليغات ديني در زمان مرحوم اسلامي به اوج خود رسيده بود! زيرا بدون هيچ برنامه و ضابطه‏اي هر کس از هر کجا و به هر کيفيت و سليقه‏اي بي محابا دست به آن امر خطير و حساس مي‏زد! و چه بسإے؛ّّ مفاسدي که به بار مي‏آورد به مراتب بيشتر از مصالح آن بود و در اين راستا بعضي از ساده انديشان - که گاهي در لباس روحاني هم بودند. - مورد تشويق بلکه تحريک دشمنان دين قرار مي‏گرفتند و به نام دين لطمه‏اي جبران‏ناپذير به دين وارد مي‏کردند!

آقاي اسلامي دورانديش، همانند بسياري از علماي راستين از اين وضع نابهنجار رنج مي‏برد و تا حد توان مي‏کوشيد که شايد سر و ساماني به آن وضع داده و جلوي اين خطر بزرگ را بگيرد. گوشه‏اي از کوشش و جديت ايشان را در اين راستا از کتاب بسيار ارزشمند او (طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق) با قلم شيواي او مي‏آوريم:

... آيات عظام، خوانساري، حجت، صدر، فيض و بروجردي(12) دعوت ما را پذيرفتند، اجتماعي اين گونه تا حدودي که اطلاعات اينجانب اجازه مي‏دهد، کمتر برپا شده است، از اين رو موفقيت بسيار مغتنمي فراهم شده بود تا از محضر آيات در خصوص استمرار فعاليت فرهنگي استمداد شود... سپس مسئله تأسيس جامعه تعليمات اسلامي و فعاليت آن به ميان آمد و من در آغاز طرح مسئله، به ديدار خويش با آيت اللّه گلپايگاني(ره) و مذاکرات خود با معظم له اشاره کردم و در ادامه کلام اين چنين افزودم: «... موضوع دوم هجوم اديان و مکاتب مختلف عليه اسلام و بخصوص تشيّع است. امروزه پيروان ملل و نحل گوناگون - آنان که نقش ايدئولوگ را به عهده دارند. - مي‏کوشند تا اصول و مباني ديني را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و انحاء مختلف خدشه بر مباني ايماني مردم وارد سازند. به عقيده اينجانب گام نخست در اين مبارزه، تأسيس مدرسه‏اي براي تربيت «مبلّغ» است تا پرورش يافتگان آن چون سرباز خط مقدم جبهه همواره در مصاف دشمنان انديشه و فکر و آرمان الهي مهيا باشند.»

عرايض بنده که به اينجا رسيد، مجلس را اندکي سکوت فرا گرفت سپس مرحوم آيت اللّه العظمي فيض رشته کلام را اين گونه در دست گرفت: «طرح تأسيس تربيت مبلغ در زمان مرحوم آيت اللّه العظمي حائري نيز مطرح بود...» سپس مرحوم آيت اللّه خوانساري شروع به سخن کرده، آن چنان پرهيجان ايراد کلام فرمود که حاضران را تحت تأثير قرار داد...

در آن هنگام، کوچه‏هاي قم سراسر خاکي بود و بارندگي اندکي موجب مي‏شد سطح معبر انباشته از گل و لاي شود، با اين حال در شبهاي بلند و سرد زمستاني ترجيح مي‏دادم تا دير وقت از خانه دوستي به خانه دوست ديگر بروم و از مقصد و مقصود خود با ايشان گفتگو نمايم. در يکي از شبهاي آخر اقامتم در قم، همراه جمعي از آشنايان به منزل آيت اللّه العظمي خميني رفتم تا از طرح تأسيس «مدرسه تربيت مبلغ» از ايشان استمداد نمايم، آن جناب نيز نظر حضرات عظام مخصوصاً مرحوم آيت اللّه صدر را تأييد نمودند.(13)

خصوصيات اخلاقي

شکي نيست که مرحوم اسلامي در دوران زندگي از موفقيت‏هاي شاياني برخوردار بوده‏اند. شاهد گوياي اين حقيقت، آن همه آثار بابرکت و به ياد ماندني بعد از ارتحال او مي‏باشد. مي‏دانيم که اين توفيقات بي سبب نصيب کسي نمي‏شود بلکه به يقين نشأت گرفته از الطاف بي پايان الهي و ثمره عمل بااخلاص و رفتار و کرداد خداپسندانه آن روحاني نستوه مي‏باشد.

او در دوران زندگي با افتخار خويش، خروشي بود که آرام نداشت. او هميشه به اهداف والاي اسلامي، در تبليغ و ترويج و ارشاد و تأسيس مدارس، مساجد و حسينيه و نشر فرهنگ پربار شيعه فکر مي‏کرد. او در سخت‏ترين شرايط زندگي شخصي خويش، وظيفه اخلاقي و روحاني خود را فراموش نمي‏نمود. از ويژگيهاي اخلاقي مرحوم اسلامي، عشق و ارادت خالصانه او نسبت به مقام والاي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بود.

او در سوگواري آنان به ويژه حضرت صديقه کبري(س)و حضرت سيّدالشهدا(ع)بي قرار اشکهايش جاري مي‏گشت. اين روحيه ارزشمند و گريه‏هاي پرسوز و گداز او از سخنرانيها و منبر و مجالس وعظ او به خوبي نمايان بود.(14)

سحر خيزي و شب زنده داري و راز و نياز و دعاها و زيارتهاي او از مهمترين عوامل توفيق آن مرد بزرگ به شمار مي‏رود. از خصوصيات اخلاقي او رشادت و قاطعيت و برخورد صريح در برابر سخن ناروا و آشتي ناپذيري او در مقابل باطل مي‏باشد.

دشمن ستيزي و روحيه انقلابي

چهره انقلابي و دشمن ستيزي مرحوم اسلامي و سوابق زندانهاي طولاني او، به سالهاي بسيار دور برمي گردد. درگيري او در حادثه کشف حجاب با رژيم منحط پهلوي او را تا پاي اعدام به پيش برد.

روابط بسيار نزديک ايشان با فدائيان اسلام و رهبر شجاع و جهادگر اين نهضت، مرحوم نواب صفوي(ره) و همکاري نزديک او با مرحوم آيت اللّه سيد ابوالقاسم کاشاني(ره) و مسافرت‏هاي او به نمايندگي از ايشان به شهرهاي مختلف کشور و سخنراني‏هاي پرشور او، همه و همه نشانگر چهره انقلابي و مبارزاتي آن مجاهد آگاه مي‏باشد.

از همه مهمتر، همکاري بااخلاص آن دانشمند فرزانه در کنار رهبري در دوران پرفراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران و در آن روزهاي حساس و خطرناک، گوياي اين واقعيت است که او در هر فرصت و زماني به فکر ياري اسلام و مسلمين بوده است. و شاهد گوياي اين واقعيت، سخنراني پرشور امام امت(ره) است که در تاريخ 1341/12/1بعد از ذکر جنايات رژيم پهلوي، مي‏فرمايد:

اگر آقاي اسلامي را نگذاشتند در تهران منبر برود، ديدند که ايشان در بندر پهلوي منبر رفتند و حقيقت را در آنجا بيان داشتند. اگر در بندر پهلوي از ادامه سخنان ايشان جلوگيري کردند، شک نداشته باشند که ايشان سخنان خود را در جاي ديگر دنبال خواهند کرد و هر جا که فرصت پيدا کند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند.(15)

اسلامي در جبهه حق

مرحوم اسلامي در اواخر عمر خود با کهولت سن مي‏کوشيد به هر کيفيت خود را به جبهه‏هاي حق عليه باطل برساند و وظيفه ديني خود را نسبت به اسلام ايفا نمايد.

او در سنگرهاي بسيجيان، دوشادوش جوانان رزمنده و دلاواران ايران اسلامي به پيش مي‏رفت. او در جبهه حق با جان و دل از حريم اسلام دفاع مي‏نمود. ايشان در بازگشت از جبهه، قطعات کوچک خمپاره‏هاي دشمن را به عنوان سوغات با خود مي‏آورد و بارها مي‏گفت: «مدتها در انتظار بودم که قطعه‏اي از اينها نيز نصيب من مي‏گشت تا فوز عظيم شهادت در راه خدا را در آغوش گيرم ولي نصيبم نگشت!!»(16)

او با روحيه دشمن ستيزي که داشت تا حد امکان از حريم اسلام و قرآن دفاع نمود و سرانجام با قلبي مالامال از عشق به خدا و اسلام، دعوت حق را اجابت نمود.

چکيده گفتار

«اسلامي» يک عمر با افتخار در راه دين اسلام خدمت نمود، بيش از نيم قرن عليه ظلم و ظالم فرياد کشيد. بهترين دوران زندگي خود را در راه وعظ و ارشاد و تبليغ صرف نمود.

او از راه نوشتار و قلم نيز آثار پربرکتي از خود به يادگار گذاشت. ايشان علاوه بر تأسيسات مهم عام المنفعه از قبيل مساجد، کتابخانه، حسينيه، دارالايتام و... با دور انديشي خاصي موفق شد بيش از 180باب مدرسه دخترانه، پسرانه، دبستان و راهنمائي و دبيرستان در تهران و در اکثر شهرهاي بزرگ و کوچک تأسيس نمايد و بيش از 50هزار دانش‏آموز، در هر دوره تحصيلي از مدارس ايشان به کسب علم و دانش با تربيت اسلامي مشغول باشند و جامعه تعليمات اسلامي عنوان همه مدارس ايشان است.

او در مواقع حساس و خطرناک با شهامت در مقابل دشمنان اسلام و قرآن ايستاد. ايشان در راه دين با فدائيان اسلام و با مرحوم آيت اللّه کاشاني(ره) همکاري نزديک داشت و در دوران انقلاب شکوهمند اسلامي به رهبري بزرگ مرد تاريخ اسلام و جهان، نايب الامام حضرت آيت اللّه العظمي امام خميني:؛ با اطاعت کامل در کنار امام امت ايستاد و از اسلام و قرآن دفاع نمود.

او در اواخر عمر در ميدانهاي حق عليه باطل در کنار بسيجيان جان برکف و در صف حزب اللّه و جنداللّه به عنوان مجاهد في سبيل اللّه حضور يافت و از قرآن و اسلام حمايت نمود.

عاش سعيداً و مات سعيداً

باسعادت زيست و سعادتمندانه بدرود حيات گفت.

مرحوم اسلامي، در آخرين لحظات روزهاي زندگي با قلبي مالامال از نعمت پرفيض ولايت و با دلي از استقرار جمهوري اسلامي، در فروردين ماه 1364شمسي (مطابق با بييست و پنجم رجب شهادت حضرت موسي بن جعفر(ع)) جان به جان آفرين تسليم و در جوار کريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س)در شهر مقدس قم، (عشق آل محمد(ص) ) در آرامگاه ابدي خويش بيارميد. محل دفن: گوشه صحن بزرگ دست چپ اولين حجره. از خداوند منّان علوّ درجات مرحوم اسلامي و همه علماي راستين اسلامي را خواستاريم.

1 به نقل از کتاب طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، صفحه .17

2 سامرا و يا سُرَّ مَنْ رَأه از آن جهت که رود دجله از کنار آن مي‏گذرد از هواي لطيف و خنک برخوردار است و در گذشته تاريخي خود مقرّ عده‏اي از خلفاي عباسي بوده و به دليل آنکه مرقد پاک دهمين و يازدهمين پيشواي شيعه حضرت امام هادي(ع)و امام حسن عسکري(ع)شهر مي‏باشد عسکريين نيز ناميده مي‏شود.

3 سوره آل عمران آيه - 6به نقل از کتاب طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، ص .28

4 سوره توبه، آيه .122

5 طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، ص .363

6 نقل از کتاب مأموريت براي وطنم، ص .466

7 سوره محمد (ص) آيه .7

8 کتاب آيينه دانشوران، ص .69

9 ايها الناس انّي واللّه ما احثکم علي طاعة الا و اسبقکم اليها و لا انتهي عن معصية الا و انتهي هي من قبلکم. نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 10ص 10انتشارات اهل البيت(ع).

10 طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، ص .33

11 آئينه دانشواران.

12 مراجع بزرگ تقليد آن روز: حضرت آيت العظمي حاج سيد محمد تقي خوانساري، حجت کوه کمري، حاج سيد صدر الدين صدر و حضرت آيت الله العظمي بروجردي.

13 طلايه دار فرهنگ اسلامي، ص 443و .448

14 نگارنده خوب به ياد دارد، در سال 1335که ايشان براي تأسيس مدرسه اسلامي در شهرستان خوانسار آمدند و در چند جلسه سخنراني و منبر که داشتند واقعاً شور و شعفي در مستمعين ايجاد کرد که حقير بعد از چهل و چند سال حتي جملات و کلمات او را از ياد نبرده و بر روحش درود مي‏فرستيم.

15 سخنراني تاريخي امام در تاريخ - 1341/12/1صحيفه نور، ج 1ص .36

16 طلايه دار فرهنگ اسلامي در عصر اختناق، ص


/ 1