قرآنشناسي حديدي
رزمآرا و عباسي بهطور كلي ميتوان گفت كه قرآنشناسي دكتر حديدي، قرآنشناسي ادبي است. اين امر در باب نظريهپردازي او راجع به ترجمه قرآن نيز صدق ميكند. دليل گرايش ادبي او به قرآن و قرآنشناسي را بايد در سير زندگي وي جست كه داستان زندگي او هم غمانگيز است هم دلانگيز. دكتر حديدي هفتادسال پيش (1311) در قم به دنيا آمد. فضاي فكري و اجتماعي آن دوران اين شهر از يكسو و تربيت خانوادگي او از سوي ديگر در شكلگيري شخصيت وي و كشاندهشدن او به اين گرايش، سخت تأثيرگذار بوده است. بنابراين در بررسي سير زندگي او هم به فضاي فرهنگي محيط خانوادگي او خواهيم پرداخت هم به محيط اجتماعي دوراني كه او در آن تربيت شد.دهه آغازين حيات دكتر حديدي دورهاي است پركشاكش. زادشهر حديدي از يكسو چندسالي است كه مركزيت ديني يافته و در نتيجه صبغه مذهبي آن پررنگتر شده و از ديگر سو، همزمان، حكومت وقت به نام تجدد، راهي را درپيش گرفته كه با فرهنگ مذهبي مردمان ديندار در تضاد بود. در نتيجه اين اقدامات، جوّ بدبينانه نسبت به حكومت در ميان اقشار مذهبي روزبهروز فزوني ميگرفت.از نظر اقشار مذهبي روند رويدادها يكسره بر بيدينكردن مردم استوار بود. پس تا آنجا كه ميتوانستند در مقابل آن ميايستادند و از پذيرش و همراهي سرباز ميزدند.درنظر اين مردمان نظام نوين آموزش و پرورش نيز در همين راستا ترفندي براي بيدين بارآوردن بچهها بود.پيامد اين تعارضات در خانوادههاي مذهبي سختگرا براي حديدي و ديگر كودكان چون او اين بود كه اجازه نداشتند تا چون ساير كودكان به مدارس جديد بروند و درنتيجه ناگريز بچههاي اين خانوادهها يا بيسواد بار ميآمدند و يا روانه مكتبخانه ميشدند و تحصيلات مكتبي را ميگذراندند و اين درحالي بود كه حديدي در عالم كودكي خود و فارغ از همه اين كشمكشها عاشق مدرسه بود. او هر روز ظهر كنار جوي آب روبهروي مدرسه مينشست و با حسرت بسيار بچهها را كه از مدرسه بيرون ميپريدند، تماشا ميكرد و ميديد كه چگونه از سروكول هم بالا ميروند. او اين همه را ميديد و اشك ميبرد. خود نوشت نامهنويساني چون دكتر عبدالهادي حائري - كه از يكسو آن محيط و آن دوره را تجربه كرده و از سوي ديگر، سير زندگي تقريباً مشابه با زندگي دكتر حديدي را داشته است - فضاي فرهنگي آن محيط و آن دوره را در «آنچه گذشت.... نقشي از نيمقرن تكاپو» استادانه طرح و شرح ميكند.دكتر حديدي در چنين محيطي زندگي ميكرد، تحصيل ميكرد و خانواده او - كه يك خانواده مذهبي و با پدر و مادري بيسواد بود - در بستر اين محيط قرار داشت. دهه اول عمرش با تحصيل در مكتبخانه آغاز شد و آنگاه با وساطت يك روحاني روشنضمير و نيكمحضر در جلب رضايت خانواده، تحصيلاتش را در مدرسه ادامه داد. وساطت آن روحاني روشنضمير در آن زمان به دنبال خواهشهاي مصرانه جواد حديدي بود. درواقع عشق به تحصيل در مدرسه - كه از سوي خانواده "تحريم" شده بود - به جاي هر محيط آموزشي ديگر همواره در او موج ميزد. شايد عنوان فصل اول كتابي كه در دهه آخر عمرش نوشت و نخستين جمله كتاب كه جمله آغازين اين فصل است گوياي اين آرزوي تحققيافته او باشد. نام كتاب، "نگاهي در آينه"، عنوان فصل، "مكتب" و جمله موردنظر چنين است: «حميد [بهعنوان نام مستعار] عاشق مدرسه بود». افزون بر اين ميتوان آن را بهعنوان نخستين چالش جدي وي با خانوادهاش تلقي كرد كه بهصورت مخالفت موءدبانه با طرز تفكر خانواده خودنمايي ميكند. همچنين ميتوان تحليل كرد كه تعريف ديگري از مذهبيبودن در مقايسه با آنچه كه خانوادهاش ميپنداشتند در ذهن او در حال شكلگيري بود. به هر حال، تحصيلات ابتدايي در مدرسه - كه برخلاف امروز تا كلاس ششم بود - با شاگرد اولي حديدي پايان يافت. پايان اين دوره در واقع ورود به دهه دوم زندگي نيز به حساب ميآمد.دهه دوم عمرش را بايد مثل هر نوجوان ديگري سختترين و پراضطرابترين دهه عمرش دانست زيرا راهي كه خود در دهه اول عمرش انتخاب كرده بود ميبايست با شهامت تمام ادامه دهد و از سوي ديگر بهطور ضمني به خانواده نيز ثابت كند كه تصميم او درست بوده و مشخصاً اينكه تحصيل در مدرسههاي جديد با مذهبيبودن منافاتي ندارد. از اينرو، سخت مراقب گفتار و كردار خويش بود. افزون بر اين، گاه قوانين غلط آموزشي در نظام آموزشي كشور نيز عرصه را بر او تنگ ميكرد. يكي از مهمترين آثار اين مراقبت از خود را ميتوان در تحولي كه در روحيات او پديد آمده بود جست: گرايشهاي مذهبي در او بيدار ميشود، به خواندن قرآن و نماز آگاهانه - نه از روي ترس بزرگترها - علاقهمند ميشود، پس از بازگشت از مدرسه قبل از هرچيز به تكاليف خود ميپردازد، مشقهايش را مينويسد و درسهايش را ميخواند و به هنگام نماز با خداي خود خلوت ميكند (ص37 - 38).تا مبادا ديگران بگويند كه جواد تصميم نادرستي گرفته يا منصرف شده است.رويداد بسيار مهم و سرنوشتساز ديگري كه در اين دهه رخ داد و بسيار مبارك بود آشنايي با زبانهاي ديگر بود، چيزي كه هر نوجواني بايد خود را آماده آن كند و به اصطلاح، خود را با آشنايي با زبانهاي بيگانه آراسته سازد و در فضاي محدود زبان مادري توقف نكند. زبان مادري او فارسي بود زيرا از يكسو در محيط فارسيزبانان ايران بزرگ شده بود و از سوي ديگر، پدر و مادرش ايرانيان فارسيزبان بودند. نخستين زبان بيگانه كه با آن آشنا شد زبان عربي بود. دليل آن را بايد در فضاي فرهنگي محيط خانوادگي او جست. برادر بزرگش با زبان عربي آشنا بود و كتابهاي عربي در منزل داشت. جامعالمقدمات، امثله و شرح امثله از جمله آنها بود. او با خواندن امثله و شرح امثله با زبان عربي - در اوايل دهه دوم عمرش يعني برابر با دوره راهنمايي در نظام آموزشي امروز كشور - آشنا شد و بعدها نيز عربي خود را تقويت كرد. زبان ديگري كه در اين ايام با آن آشنا شد زبان فرانسه بود. آشنايي او در حد الفباي فرانسه بود كه متأسفانه گاه برخي از نوجوانان آشنايي با يك زبان ديگر ولو در حد الفباي آن را بيفايده ميدانند. چندوچون اين آشنايي را بايد در محيط مدرسه جست: روزي يكي زا همكلاسيهايش يك برگ كاغذ با خود آورد كه الفباي فرانسه روي آن نوشته شده بود. حديدي آن را از همكلاسياش گرفت و مدتها با آن تمرين ميكرد تا آشنا شود. نكته آموزنده ديگر در اين دوران اين است كه او تحصيلات دبيرستاني را به موازات تحصيلات حوزوي در قم به پايان برد و پس از آن خود را براي امتحانات ششم ادبي آماده كرد. از آنجا كه قم آن روز، مقطع تحصيلي ششم ادبي را نداشت به دبيرستاني در اراك رفت و بالاخره موفق به اخذ ديپلم شد. پس از اخذ ديپلم، براي تحصيل دو راه را پيش ر وي خود ديد: تحصيلات حوزوي يا تحصيلات دانشگاهي كه در انتخاب هريك عملاً ورود به دهه سوم عمرش نيز بود. حساسيت دهه سوم عمر آدمي كمتر از دهه دوم نيست زيرا مهمترين تصميمها و اقدامات از قبيل رشته تحصيلي، شغل و ازدواج غالباً در همين دهه صورت ميگيرد و در واقع سير زندگي آدم در دهههاي بعدي كموبيش تحتتأثير تصميمهاي دهه سوم و غالباً در راستاي آن دنبال ميشوند.شايد بتوان گفت كه مهمترين رويداد در دهه سوم عمرش تحصيل در دانشگاه بود زيرا بعدها از رهگذر همين تحصيل در دانشگاه - با توجه به شايستگيهايي كه در طول تحصيلات دانشگاهي در ايران از خود نشان داده بود - تحصيل در دانشگاههاي اروپا را نيز تجربه كرد. هنگام انتخاب رشته، پزشكي، فلسفه و زبان فرانسه به ترتيب دلمشغوليهاي او بودند. نميتوانست پزشكي بخواند زيرا وضع ماليشان خوب نبود؛ فلسفه نميتوانست بخواند زيرا در آن سال انتخاب رشته، پذيرش دانشجو در رشته فلسفه استثنائاً منتفي شده بود؛ به اين ترتيب بالاخره در زبان فرانسه تحصيل كرد. وي بهعنوان شاگرد اول در زبان فرانسه در مقطع ليسانس كه امروزه كارشناسي نيز گويند فارغالتحصيل شد. دو سال در آموزش و پرورش مشهد - شهري كه مانند زادگاه او مذهبي است - تدريس كرد و آنگاه عازم اروپا شد تا تحصيلات تكميلي را بگذراند. كشورهاي محل تحصيل او سوئيس و فرانسه بودند.زمينههاي گرايش به ادبيات در او از يكسو و سنت نيرومند تحقيق در ادبيات بهويژه ادبيات تطبيقي در دانشگاههاي اروپا خصوصاً فرانسه موجب شد تا دكتر حديدي در ادبيات تطبيقي بدرخشد و كاري ماندگار از خود به يادگار گذارد و حتي وقتي كه به علوم قرآني و فعاليتهاي قرآني و مشخصاً نظريهپردازي در ترجمه قرآن كشانده ميشود سخت متأثر از رويكرد ادبي و يافتههاي خود در ادبيات است. به علت تأثيرگذاري او بر تاريخ ادبيات فارسي و نيز تاريخ ترجمه قرآن نزد صاحبنظران هر دو حوزه علوم انساني سخت مورد اعتناست. تا آنجا كه به ادبيات مربوط ميشود با نوشتن كتاب از سعدي تا آراگون كاري بيسابقه و بينظير - نه در سطح ايران بلكه در سطح جهان - انجام داده است. زيرا او تنها به بررسي تأثير يك شاعر يا نويسنده ايراني در آثار فلان شاعر يا نويسنده فرانسوي - چنانكه پيش از او محققان ايراني و غيرايراني انجام داده بودند - اكتفا نكرد بلكه تأثير ادبيات فارسي در طول چهار قرن ادبيات فرانسه (از آغاز قرن هفدهم تا تقريباً پايان قرن بيستم يعني مهمترين دوران ادبيات فرانسه) در آثار مجموعاً 94 شاعر و نويسنده در طول اين چهار قرن مورد بررسي دقيق قرار داده است. بيشك قبل از او كارهايي بسيار ارزشمند در زمينه ادبيات تطبيقي در ايران صورت گرفته بود، گو اينكه متأسفانه هيچگاه كتابي همچون "الأدب المقارن" در ايران نوشته نشده است. بههرحال، هرچند اين كتاب در دهه آخر عمرش چاپ شده است اما حاصل تلاش او در سه دهه يعني دهه چهارم، پنجم و ششم ميباشد كه با سيسال تدريس تاريخ ادبيات فرانسه همراه است. در واقع دهه چهارم عمرش با پشتوانهاي از تحصيل در خارج از ايران ميتواند دهه نوشتن او تلقي شود كه اين ويژگي تا پايان عمر بهطور چشمگير و زايدالوصفي ادامه يافت.اما تا آنجا كه به علوم قرآني و فعاليتهاي قرآني او مربوط ميشود، كشيدهشدن او به سوي قرآن - به صورت علمي و تحقيقي نه سنتي - در همان دهه سوم كه تحصيلات تكميلي را ميگذراند، شكل گرفت و تا پايان عمر ادامه يافت. عنوان پاياننامه دكتراي او "اسلام از نظر ولتر" كه به زبان فرانسه نوشته شد موءيد سخن ماست. حديدي اين پاياننامه را در سن 32 سالگي (1343) در ايران به زبان فارسي منتشر كرد. استواري مطالب كتاب، جايگاه اسلامشناسي او را به خوبي نشان ميدهد. در فعاليتهاي بعدي از جمله در مجله لقمان - كه به زبان فرانسه در ايران (مركز نشر دانشگاهي، بزرگترين ناشر كتابهاي فرانسه در طول تاريخ ايران) منتشر ميشود - سهم اسلامشناسي او در مقام يك اديب كاملاً مشخص است. از آنجا كه آشنايي با ادبيات خصوصاً ادبيات عرب در رشته علوم قرآني از ميان مجموعه الهيات و معارف اسلامي، ضرورت بيشتري پيدا ميكند، كشيدهشدن اين اديب به علوم قرآني كاملاً معنا مييابد. اما اين كه چرا از ميان مباحث قرآني به ترجمه قرآن كشيده شد شايد بهدليل تجربه او در ساليان دراز ترجمه متون فارسي و فرانسوي بوده باشد. حتي ميتوان گفت كه اظهارنظر او راجع به ترجمه از رهگذر همين تجربه و كاملاً ذوقي - نه بر مبناي اصول علم ترجمهشناسي - بوده است. معالوصف، دغدغه وي در ترجمه قرآن به راستي ارزنده و آموزنده است: روششناسي ترجمه قرآن. آرزوي او اين بود كه اين دغدغه در ترجمه قرآن به زبان فرانسه واقعاً عملي شود. براي اين منظور، ترجمه قرآن را وجهه همت خود ساخت اما اجل، مهلتش نداد و مرغ جانش به سراي باقي شتافت. در نتيجه، ترجمه موردنظر او از قرآن ناتمام ماند. در كنار ترجمه قرآن، آرزوي ديگري نيز داشت و آن به سرشوقآمدن دانشجويان رشته ادبيات فارسي بود كه در واپسين لحظات عمرش نيز آرزو ميكرد. تلاش در جهت تحقق آرزوهاي آنكه از دسترفته است غم از دستدادن او را خواهد كاست. بيشك آرزوي او خالصانه و از سر شاگردنوازي و دانشجوپروري بود. و در واقع از حديديشدن ديگران هرگز نميهراسيد. به راستي درخور تحسين است براي كسي كه همكاري با مراكز تحقيقاتي بزرگي چون فرهنگستان زبان و ادبفارسي، مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاي خارجي را در كارنامه خود داشته باشد و از سوي ديگر، از چنين شخصيت والاي انساني نيز برخوردار باشد. از اين پس بايد او را در "سينهدانايان" بجوييم.
از شمار دو چشم يك تن كم
وز شمار خرد هزاران بيش
وز شمار خرد هزاران بيش
وز شمار خرد هزاران بيش
محو كي گردد ز دلها ذكر من
من همان ذوقم كه مييابند از گفتار من
من همان ذوقم كه مييابند از گفتار من
من همان ذوقم كه مييابند از گفتار من
1 - عبدالهادي حائري، آنچه گذشت... نقشي از نيم قرن تكاپو، تهران: انتشارات معين چاپ اول، 1372. 2 - جواد حديدي، نگاهي در آينه، تهران: انتشار نيلوفر، چاپ اول بهار 1374. 3 - جواد حديدي، از سعدي تا آراگون، تهران: نشر دانشگاهي چاپ اول 1373. 4 - ترجمه اين كتاب با مشخصات زير به چاپ رسيده است: محمد غنيمي هلال، ادبيات تطبيقي: تاريخ و تحول اثرپذيري و اثرگذاري فرهنگ و ادب اسلامي، ترجمه و تحشيه و تعليق، سيدمرتضي آيتاللهزاده شيرازي، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1373. 5. جواد حديدي، اسلام از نظر ولتر، مشهد: انتشارات دانشگاه، چاپ اول، 1343.