مطبوعات
ابوالقاسم مقيمى حاجى آيا مدگرايى، پيشرفت و پويايى و بهره مندى از تمدن جديد نيست؟ گرايش به اين پديده چه اشکالى دارد؟
مدگرايى از جمله پديده هايى است که با گسترش تجدد در دنياى ماشينى، آغاز و به نام پويايى و تمدّن معرفى شده است. استفاده از علم و تکنولوژى امرى پسنديده است، ولى لازمه آن، پذيرش الگوهاى مصرفى وارداتى نيست. نظام سرمايه دارى براى دست يابى به بازار مصرف دايمى و فروش توليد روزافزون خود، نيازمند گسترش فرهنگ مصرف است و بهترين روش براى برآوردن اين نياز، ترويج فرهنگ مدگرايى است. از ديگر جنبه هاى مد مى توان به جنبه فرهنگى آن اشاره کرد که دست هاى پنهان استعمار در قالب مد روز، به ارزش هاى حاکم بر جامعه يورش مى برد. به همين دليل، افراد يک جامعه بايد با تکيه بر علم و عقل، با پديده هاى جديد برخورد کنند تا چرخ توليد جامعه بر مدار مصالح فردى و اجتماعى پيش رود. مد; ترقّى يا تقليد؟
زندگى اجتماعى انسان همواره در حال دگرگونى است و دنيا روز به روز رنگى تازه و نو به خود مى گيرد. انسان، اين فرزند بالغ و رشيد طبيعت نيز به مدد علم و عقل که جانشين غريزه شده است با اين دگرگونى ها روبه رو ميشود.[1] در قرن بيستم، زندگى بشر از نظام سنتى که بر پايه کشاورزى مى چرخيد، به جامعه اى صنعتى تبديل شد و به همراه آن، آداب و اصول اخلاقى نيز تحت تأثير قرار گرفت. از آن جا که پيشرفت جامعه صنعتى و دنياى ماشينى به رفاه و آسايش مردم انجاميد، انسان به حضور فرآورده هاى جديد عادت کرد و پس از چندى، آن ها به ضروريات زندگى روزانه بشر تبديل شدند. سپس نوبت به ايجاد تنوع و ابداع شکل ها و رنگ هاى گوناگون رسيد. اين کار سرانجام به ظهور پديده اى به نام «مُد» منتهى گشت. مد بر همه شؤون زندگى افراد در جامعه هاى غربى تأثير گذاشت و به تدريج، با نفوذ تکنولوژى و صنعت به ديگر کشورها، الگوهاى مصرفى در بستر اجتماعى آن ها به خودنماى مى پرداخت. امروزه برخى افراد در انتخاب لوازم زندگى و لباس و حتّى شغل، تابع مُد روز هستند و تلاش دارند از قافله مُد عقب نمانند و به قيمت چشم پوشى از نان شب با آن همراهى کنند.براى گرايش به «مد» دلايل گوناگونى بيان شده است: الف - «مُدگرايى» از لوازم زندگى ماشينى و بهره مندى از تکنولوژى است. ب - «مُدگرايى» پويايى و حرکت به جلو و همراهى با تجدد است که گريزى از آن نيست. ج - متنوّع و جذّاب است. د- همراهى و هم رنگى با جماعت است.[2]در بررسى اين دلايل بايد گفت: 1. استفاده از ابزار جديد و صنعت پيشرفته مانعى ندارد و انسان مى تواند از علم و تجربه ديگر ملت ها استفاده کند. شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد: اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگى که وابستگى تام و تمام به ميزان دانش بشر دارد، نپرداخته است و با قرار دادن هدف ها در قلمرو خود و واگذاشتن شکل ها و صورت ها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهيز کرده است، بلکه با تشويق به عوامل توسعه و تمدن، يعنى علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلى پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.[3] انسان بايد همگام با زمان پيشرفت کند، ولى در اين ميان ممکن است با مشغول شدن به ظواهر زندگى و سرگردانى در دنياى ماشينى، هدف اصلى زندگى را گم کند. آدمى بايد هوشيار باشد و بداند که استفاده از ابزار جديد، با تقليد از مدها و روش هاى توليدکنندگان آن ملازمه ندارد. بنابراين، مى توان از آخرين فرآورده هاى علمى و صنعتى جهان بهره مند شد و هم زمان با آن بر اساس نيازهاى زندگى در راستاى اهداف متعالى خويش حرکت کرد.2. همراهى با تجدّد و پويايى، با مدگرايى و تقليد در لباس و ديگر شؤون زندگى تفاوت دارد و نمى توان «مُد» را نوعى حرکت[4] رو به جلو معرفى کرد. افزون بر آن، هواداران اين نظريه نيز مى پذيرند که «برخى از مدها، فلاش بکى به گذشته اند و چيزهاى قديمى دوباره مد مى شوند»[5]. پس چگونه مى توان آن چه را تقليد از گذشته و ارتجاعى است، پيشرفت و حرکت به جلو ناميد؟3. درست است که وسايل و ابزار زندگى، همواره در حال تغيير است و به دنبال آن، رفتار و کردار و شيوه زندگى نيز دگرگون مى شود، ولى نکته اساسى اين است که آيا هر گونه نوع تغيير، پيشرفت به شمار مى آيد و بايد از آن استقبال و پيروى کرد؟! شهيد مطهرى در اين باره چنين مى گويد: نه همه تغييرات نتيجه مستقيم علم وصنعت است و نه ضرورت و جبرى در کار است. در همان حالى که علم در حال پيشروى است، طبيعت هوس باز و درنده خوى بشر هم بيکار نيست. علم و عقل، بشر را به سوى کمال جلو مى برد و طبيعت هوس باز و درنده خوى بشر سعى دارد بشر را به سوى فساد و انحراف بکشاند. زمان همان طورى که پيشروى و تکامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. بايد با پيشرفت زمان، پيشروى کرد و با فساد و انحراف زمان هم مبارزه کرد... اگر بشر بايد دست بسته در همه چيز، تابع زمان و تغييرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلاق و سازنده «اراده بشر» کجا رفت؟[6] بنابراين، نبايد به اسم مُدگرايى و تجدّد، به استقبال هر پديده تازه اى شتافت و حکم جواز تقليد از آن را صادر کرد. به راستى، آيا مى توان به عنوان يک «مُد» به اعتياد که يکى از پديده هاى قرن است، روى آورد و آن را پسنديد؟!4. در اين ميان، نقد دليل «هم رنگ جماعت شدن» نيز روشن شده است. انسان موظف است با تکيه بر علم و عقل، پديده ها را بسنجد و اين از امتيازهاى ويژه انسانى است. حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد: لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ أهْلِهِ فَأِنَّ النّاسَ قَدْ اجْتَمَعُوا عَلى مائِدَة يثبَعُها قَصيرٌ وجُوعُها طويلٌ.[7] در راه راست از اين که در اقليت هستيد، نهراسيد; زيرا بيش تر مردم بر گرد سفره اى جمع شدند که سيرى آن کوتاه و گرسنگى آن طولانى است. انسان بايد با تکيه بر خرد و انديشه و شخصيت خود زندگى کند و نبايد به صرف پسند اکثريت،[8]با پديده اى همراه شود; زيرا در اين گونه تقليدها، شعور و اراده و انتخاب و قضاوت خوب و بد تعطيل مى شود[9] و تنها پسند ديگران ملاک قرار مى گيرد.5. درباره «ايجاد تنوّع و تازگى» نيز بايد گفت درست است که انسان به طور طبيعى، نيازمند تنوع بوده و از سکون و درجا زدن گريزان است; ولى به اين احساس روانى بايد در قالب هاى صحيح ديگر پاسخ گفت. سياست گذاران امر «مُد» با استفاده از اين ويژگى، افراد را به استفاده از مدهايى فرا مى خوانند که برخلاف مصالح فردى و اجتماعى است. دکتر عظيمى (روان شناس) مى گويد: «مُد گاهى ممکن است حالتى بى خردانه در برابر تنوع زندگى باشد و گاهى تقليد کورکورانه.»[10] هم چنين بايد تنوع طلبى را تحت کنترل درآورد و آن را با خردورزى هدايت کرد; زيرا در غير اين صورت به عطشى سيرى ناپذير تبديل ميگردد.6. در ميان دلايل گرايش به «مُدگرايى»، از سودهاى اقتصادى آن نبايد غفلت شود. استثمارگران و کارتل هاى اقتصادى براى رسيدن به سود بيشتر و زمينه سازى براى فروش توليد روزافزون خود، نيازمند بازار مصرف جديد و هميشگى هستند. آنان براى آن که بتوانند انبوه ابزارهاى توليد شده خود را به فروش برسانند، بايد به صورت زنجيره اى، کالاهاى گذشته را با رنگ و لعابى تازه جاى گزين کنند. در اين صورت، منافع مالى آنان به خطر نمى افتد و چرخ اقتصادشان همواره در سايه پديده «مُد روز» در گردش خواهد بود. گردانندگان مد براى تبليغات خود به سبب ويژگى هاى خاص زنان و جوانان، از آنان بهره مى گيرند. از آن جا که زن از نظر روحى و روانى تأثيرپذيرى بيش ترى دارد و «از هر طرز نو در لباس و رفتار و عقايد به شدت تقليد مى کند، براى زرق و برقى که جاى گزين فکر مى شود، مايه اى آماده تر از مرد دارد.»[11] سرمايه داران نيز با توجّه به نقش او در جامعه، به استخدام زن مى پردازند و به گفته دکتر شريعتى: در جامعه اى که اصل از آنِ توليد و مصرف و مصرف و توليد اقتصادى است، تعقّل نيز جز اقتصاد نمى فهمد...[12] سرمايه دارى، زن را چنان ساخت که تشويق کننده انسان ها به مصرف بيش تر(بوده) و خلق را به خود بيش تر نيازمند کند و مقدار مصرف و توليد را بالا ببرد.[13]مدگرايى بيشتر در چه بسترهايى رشد ميکند؟
مد افزون بر جنبه اقتصادى مى تواند رنگ و لعاب سياسى و فرهنگى نيز به خود بگيرد و عاملى براى نفوذ فرهنگى و ترويج آداب و رسوم ضدّ فرهنگى در يک جامعه باشد. برخى هواداران مد بر اين باورند که «دقيقاً نمى توان مُد را به تهاجم فرهنگى نسبت داد»[14]، ولى در ميان سخنان آنان بسيار مى يابيم که به مُدپذيرى پوشاک زنان در اروپا و ايران اشاره شده و آمده است: «لباس زنان» از کلاهى بر سر و پيراهنى بلند و چين دار و چادر و روبند (به تدريج در طى سال هاى مختلف) به مينى ژوپ و پوشيدن شلوار و دامن ميدى و ماکسى و سرانجام به شانل ختم شده است.[15] اين عبارت ها، به روشنى نشان مى دهد که سير تهاجم فرهنگى و تغيير لباس در قالب (مد روز)، زن را از پوشش کامل به بدحجابى و در نهايت به عريانى و برداشتن همه قيد و بندهاى اخلاقى کشانده است. بدين گونه چگونه مى توان نقش فرهنگى مد و دست هاى استعماريِ نهان شده در پسِ مد را ناديده گرفت و انکار کرد؟!زنان، جوانان و نوجوانان از جمله بسترهاى مُدخيز هستند. افزون بر گرايش زنان به مُدگرايى، جوانان و نوجوانان به دليل آمادگى روحى و روانى، چه بسا بيش تر در معرض اين خطر قرار دارند. آنان در پى کسب هويت و استقلال و شخصيت اند و در قالب اين مدها و الگوها مى کوشند به ابراز هويت فردى و نقش اجتماعى خويش بپردازند. موريس دبس مى گويد: اثبات شخصيت (در جوانان)، که يک امر طبيعى است، غالباً مخالفتى ميان فرد و محيطى که در آن زندگى مى کند، توليد مى نمايد و اين اثبات شخصيت اجتماعى جوانان در موارد متعددى بروز مى کند.[16] جوان براى ساختن شخصيت خويش و برگزيدن صفات لازم، از ديگران پيروى مى کند و روش آنان را در برنامه کار خود قرار مى دهد. او با انتخاب مد به دنبال خودنمايى و تشخّص طلبى و مقبوليت عمومى است. بنابراين، بر والدين و مربيان و مسؤولان فرهنگى است که با ارايه الگوهاى مناسب، آنان را به سوى شکوفايى و کمال هدايت کنند.چه بسيارند افرادى که ابزار و لوازم و لباس هاى نو و قابل استفاده را تنها به دليل از مُد افتادن رنگ يا شکل آن، دور مى اندازند و پوشش مد روز را خريدارى مى کنند و در راه همراهى با مُد، زندگى خانوادگى خود را به خطر مى اندازند. در مقابل آنان که از غناى فکرى برخوردارند، با خردورزى مى کوشند خود را به گونه اى بيارايند که انديشه و شخصيت آنان را نشان دهد. دکتر بنجامين اسپاک مى گويد: درست است که مُد لباس هميشه اين طور باقى نمى ماند، ولى لباسى که مى پوشيم علاوه بر آن که بدن ما را گرم نگاه مى دارد، نشان مى دهد که ما درباره خودمان و کسانى که ما را مى بينند چه فکر مى کنيم.[17]نتيجه
اگر به مُدگرايى منصفانه بنگريم و درباره عوامل و پى آمدهاى آن بيانديشيم، به خوبى در مى يابيم که مدپرستى افراد را از اهداف بلند اجتماعى باز مى دارد و توان مالى و انسانى جامعه را نابود مى کند. به اميد آن که همه افراد جامعه، با تکيه بر خردورزى و دانش، از گزند مدگرايى در امان مانند و به سوى کمال گام بردارند.آيا از ديدگاه معارف و اخلاق اسلامى، تربيت دينى تنها بر پايه ترس بنا شده است؟
انسان داراى غرايز گوناگونى است که هر يک در زندگى فردى و اجتماعى وى نقش ويژه اى دارند. قابليت درک خوبى ها و بدى ها در فطرت انسان به وديعت نهاده شده است که اين فطرت را بايد با در پيش گرفتن روش هاى تربيتى مناسب هدايت کرد و غرايز را به کنترل درآورد تا انسان به سوى کمال رهنمون شود. در اين ميان، نياز جوانان و نوجوانان به حمايت هاى تربيتى چشم گيرتر است; چون به گفته روان شناسان، «در دوران بلوغ، جهش ناگهانى به طرف مذهب در بيش تر نوجوانان ديده مى شود». به گفته موريس دبس «در اين اوقات، نوعى بيدارى مذهبى حتّى در کسانى که سابقا ًنسبت به مسايل مذهبى لاقيد بودند، ديده مى شود.»[18] بنابراين، خانواده و مربيان تربيتى بايد با پاسخى منطقى به نياز درونى نوجوانان و جوانان و پرسش هاى آنان درباره جهان و وجود خود و فلسفه زندگى، تأثير مذهب را بر شکوفايى جوان و دست يابى وى به اهدافش روشن سازند. در اين صورت، جوانان با تکيه بر شناخت دقيق به دست آمده از خود و رفتار خويشتن و خالق و محبوب حقيقى مى توانند با عزمى راسخ در برابر کج روى ها مقابله کنند. اين شناخت، بزرگ ترين عامل هدايت و بازدارندگى در جوانان است که در کنار اين اصل و براى عملى ساختن آن، استفاده از ابزارها و شيوه هاى ديگر همانند لزوم انديشه درباره ماهيت زشتى ها و انحراف ها، تقويت تفکر، همراهى با دوستان خوب و درست کار و مطالعه سرگذشت بزرگان و نيکان مؤثر است.بنابراين، نمى توان ترس را تنها عامل بازدارندگى از خطاها و انحراف ها دانست، بلکه فرآيندى که به مصونيت و پرهيز از خطاها و نقش بستن ملکه فضيلت در انسان مى انجامد، بر پايه معرفت استوار شده است. گفتنى است سلسله ارزش هاى اخلاقى که انسان از آغاز تولد به صورت فطرى با خود به همراه دارد، در پرتو زمينه هاى آموزشى و پرورشى، شکوفا و تثبيت مى شود. آن چه در شکوفايى استعدادهاى نهفته در نهاد آدمى، نقش بسزايى دارد، شناخت خود فردى و جمعى و معرفت به خالق و معبود است. هر چه اين شناخت ها تقويت شود، انسان يک گام به تکامل نزديک تر مى شود و از زشتى ها که سبب زمين گير شدن اوست، درامان مى ماند. انسان با به دست آوردن شناخت بيشترى از خود و قابليت هايش و با تجربه اندوزى، علم آموزى، تقويت تفکر و توجه به کرامت نفس خويش،[19] بصيرتى دو چندان خواهد يافت. آن گاه مى تواند با واقع بينى و ژرف انديشى بيشترى با محيط پيرامون خود برخورد کند و به انديشه در حقايق رفتار خود بپردازد. گفتنى است اعتقاد و ايمان انسان که بر پايه پرورش حسّ اطاعت و پرستش خالق براى پاسخ گويى به احساس نياز نهفته در درون آدمى استوار است، در سايه عبادت و معرفت[20] به حضرت حق، پديدار مى شود و شناخت او را به دنبال دارد. با تقويت آن، ايمان و باور در قلب وى ريشه مى دواند و بر زبان، جارى مى گردد و حتى در رفتار او تجلى مى يابد که با پيشه ساختن اخلاص و تسليم، رنگ عشق و محبت نيز به خود مى گيرد.در نتيجه، اساس مذهب و ترک گناه بر پايه معرفت به خود و جايگاهش در عالم هستى و شناخت ذات بارى تعالى بنا نهاده شده است. در اين ميان، خوف محروم ماندن از وصال و خشيت از عتاب الهى و رجاء به صبح وصل و رحمت ربوبى هم چون دو بال، سبب تعادل و تعالى انسان در اين مسير دشوار است. خداوند نيز با انذار و تبشير به هدايت انسان پرداخته است.[21] مرحوم فيض کاشانى پس از بيان ترس از دوزخ، در معناى خوف مى گويد: «معناى دوّم خوف که برتر و بهتر از مرتبه اولى است، آن است که بنده از خدا بترسد; يعنى از دورى و مهجورى از حضرت او بيمناک و آرزومند قرب حضرت او باشد.»[22] سپس آياتى از قرآن را به عنوان شاهد بر اين معنى که ويژه عارفان و انديشمندان است، مى آورد.[23] هم چنين در مقابل آن، رجاء و اميد را مطرح مى کند و تعادل [24]و توازن بين اين دو را يادآور مى شود. پس در کنار خوف و اثر تربيتى آن، رجاء و اميد نيز مطرح مى شود و تنها بر(ترس) تکيه نشده است، بلکه اساس تربيت دينى بر معرفت و عرفان استوار است.نقش توبه در تربيت دينى چيست؟
با مراجعه به آموزه هاى تربيتى اسلام درمى يابيم که ترس تنها ريشه توبه نيست. مرحوم فيض کاشانى مى گويد: «توبه به خاطر تعظيم و بزرگ داشت حضرت حق و ترس از غضب و عذاب او است.»[25] ايشان در کنار بيم از عذاب، معرفت و شرمسارى از حضرت دوست را نيز بيان مى کند. هم چنين بايد دانست که تأثير تربيتى توبه، تقويت ترس نيست، بلکه کارکرد اصلى توبه، اميدآفرينى و جبران گذشته است تا انسان خطاکار دچار نااميدى و دل مردگى نشود و بيش از اين در گرداب معاصى نيافتد. توبه، نيروى اميد به جبران کاستى ها است که انسان به وسيله آن توان حرکت دوباره مى يابد و مى تواند با عزم تازه اى گام بردارد. از نظر روانى نيز با نيايش خود و اتصال وى به منبع فيض ربوبى، از فشار روانى او کاسته مى شود. در آيين مسيحيت به اعتراف مسيحيان نزد کشيشان برمى خوريم که از آن به عنوان عاملى مؤثر در تخليه روانى نام مى برند. در اسلام، اين نقش به توبه داده شده است که همان اثر درمانى را به طور کامل و بهتر دارد. بدين ترتيب، با اعتراف فرد نزد کسى که تواناى همه امور است و با برقرارى ارتباط با مبدأ هستى، روح تازه اى در روان او دميده مى شود. دين اسلام، اعتراف انسانى نزد انسان ديگر را حتّى اگر وى از عالمان دينى باشد، قبول ندارد و آن را با عزت و کرامت انسانى مخالف مى داند.البته نبايد اين نکته را فراموش کرد که عدل الهى اقتضا دارد به انسان پرهيزگار، پاداش دهد و خطاکار را به سزاى کردار زشت خود برساند. در نتيجه، ترس از قيامت و انتظار عقوبت دنيوى، وهم و پندار نيست، بلکه در متون دينى ما[26] بر آن تصريح شده است. به همين دليل، پروردگار انسان ها را از پى آمد کردارهاى ناشايست شان در دنيا و آخرت برحذر مى دارد. البتّه نمى توان هر رخداد را به ارتکاب برخى رفتارها ربط داد، به ويژه آن که بايد رحمت واسعه الهى را نيز در نظر داشته باشيم. با اين حال، اگر انسان به جبران کرده ها نپردازد، آثار کردارش دامن گير او خواهد شد. پس همواره بايد با اميد به حضرت دوست گام برداشت و از درياى بى کران عفو و گذشت او غافل نشد; زيرا خداوند، نااميدى از رحمت خود را گناهى بزرگ مى داند.[27] بنابراين، براى تقويت سلامت و طهارت روحى جوانان بايد با تقويت شناخت آنان از خود و اهداف زندگى و معرفت به محبوب ازلى و انس با حضرت دوست و نيز شناساندن پى آمدهاى منفى زشت کارى ها براى فرد و جامعه، جوانان را به سوى خوبى ها رهنمون ساخت.[1]. لذات فلسفه، ويل دورانت، برگردان: عباس زرياب، ص 92; دنياى بهتر براى کودکان مان، بنجامين اسپاک، برگردان: منصوره حکمى،تهران،1375، چ1،ص37. [2]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7. [3]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 128. [4]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7. [5]. همان. [6]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 110; اسلام و مقتضيات زمان،مرتضى مطهرى، قم، صدرا، 1377، چ 14، ج 1، ص 186. [7]. نهج البلاغه دشتى، خطبه 201، ص 422. [8]. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 198. [9]. مجموعه آثار 21، زن، على شريعتى، تهران، نشر چاپخش، 1376، چ 9، ص 79. [10]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7. [11]. لذات فلسفه، ص 139. [12]. مجموعه آثار 21 زن، ص 90. [13]. همان، ص 91. [14]. دنياى بهتر براى کودکان مان، ص 83. [15]. دنياى بهتر براى کودکان مان، ص 83. [16]. چه مى دانم، بلوغ، موريس دبس، صص 82 و 88; گفتار فلسفى جوان، محمد تقى فلسفى، تهران، نشر معارف 1344، ج 1، چ 15، صص 402 و 406 [17]. دنياى بهتر براى کودکان مان، ص 83. [18]. روان شناسى نوجوان و جوانان، احمد احمدى، اصفهان، انتشارات مشعل، 1373، چ 4، ص 60. [19]. نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 31، بندهاى 4، 5، 11، 16 و 18. [20]. همان، خطبه 1، بند 5. [21]. اعراف، 188; حج 49 51. [22]. اخلاق حسنه، ملا محسن فيض کاشانى، برگردان: محمد باقر مساعدى، قم، انتشارات پيام آزادى، 1366، چ 7، ص 184. [23]. آل عمران، 38 و 102; فاطر، 28. [24]. اعراف، 54; نساء، 91; راه نجات، ملا محسن فيض کاشانى، برگردان: رضا رجب زاده، قم، انتشارات پيام آزادى، 1366، چ 3، ص 180; اخلاق حسنه، ص 177. [25]. راه نجات، ص 153. [26]. حجرات، 92 و 93; زلزال، 7، تکاثر،8. [27]. زمر، 53; عبدالحسين دستغيب، کانون تربيت شيراز، 1363، چ 2، ص 71.