بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدويژگيهاي عرفان حقيقي در برابر رازآموزيهاي دروغين از نظرسنتگرايان معناي دين از ديدگاه سنتگرايان 7-1- درست است كه اعتقاد به وحدت متعالي اديان لازمهاش اين است كه سنّتگرايانِ اهل باطن، هيچ متن مقدّس يا هيچ حيات قدّيسانهاي را يگانه نحوهي بيان خداي متعال، يا بهترين نحوهي بيان خداي متعال، ندانند، بلكه معتقد باشند كه خداي متعادل در متون مقدّس ساير اديان و مذاهب يا در حيات شخصيتهاي مقدّس ديگري نيز مقاصد و منويّات خود را، به همان درجه، منكشف ساخته است، با اين همه، از اعتقاد به وحدت متعالي اديان لازم نميآيد سنّتگرايان كه به همهي پديدههايي كه به نام «دين» عرضه شده و ميشود به يك چشم بنگرد و همهي آنها را برخوردار از صدق و حقّانيّت يكساني ببينند. سنّتگرايان استعمال كلمهي «دين» را به معناي هر آنچه كه يك فرد يا گروه آن را صادق بداند يا رفتار سلوك خود را براساس آن تنظيم كند، كه استعمال شايعي هم هست، استعمال صحيحي نميدانند، چرا كه بنابراين استعمال حتي كمونيزم و ليبراليزم هم ميتوانند دين تلقّي شوند و حال آنكه، به نظر سنّتگرايان، چنين مكاتب و مشاربي را نميتوان، به معناي درست كلمه، «دين» خواند، بلكه نهايت چيزي كه در باب اينها ميتوان گفت اين است كه اينها جانشين دين شدهاند. مراد سنّتگرايان از واژهي «دين» چيزي است كه مصنوع ذهن و عقل بشري نباشد، بلكه، وحياني، يا رازآميز است، و هدفش هم ايجاد پيوند كارآمد و ژرفي ميان آيين هندو، آيين بودا، و آيين دائو است كه مصاديق بارز اين مفهوم از «دين»اند. (همهي اديان راههايياند كه به مقصد واحدي ميرسند و ميرسانند. اگر چنين نميبود، خدا باب نجات را به روي اكثريت عظيم خاكيان، درگذشته، حال، و آينده، بسته بود.) اين عرفانهاي جعلي و ساختگي، به عقيدهي سنّتگرايان، ويژگيهايي دارند كه فقط به اهم آنها اشاره ميشود: 1) اين عرفانها احكام عبادي دين را دست و پاگير و مايهي دردسر ميدانند. درست است كه دين ممكن است به وضعي دچار شود كه در آن همّ و غمّ متديّنان همه معطوف به قالبها و صورتها شود و محتواها و معناها يكسره مغفول واقع شوند و بايد پذيرفت كه صورتهاي خالي از معنا، به هيچ روي، غرض دين را برآورده نميكند؛ اما اين نيز واقعيّتي است كه اگر به جاي اينكه محتوا و معنا را در قالب و صورت بجوييم آن را در ترك قالب و صورت جست و جو كنيم به بيراهه رفتهايم. بنابراين همانطور كه خاليشدن قالبها و صُور از محتوا و معنا، دين حقيقي را تبديل به ديننُما ميكند، ترك گفتن قالبها و صور نيز عرفان حقيقي را به عرفان جعلي مبدل ميسازد. 2) اين عرفانها برآوردنِ پارهاي نيازهاي اين جهاني را غايت قصواي خود قرار ميدهند. اين نيازها ممكن است نياز به كسب نوعي قدرت (و در اغلب موارد قدرت شفابخشي)، نياز به بهبود بخشيدن به شخصيت و منش، قوا و استعدادها، و حتي تن و اندام خود، نياز به در زمرهي «خواصّ» درآمدن، يا نياز ديگري باشند و ممكن است بهتوسط اين عرفانها برآورده هم بشوند؛ اما دو نكته جاي تأمل دارد: يكي اينكه برآورده شدن اين نيازها هيچ چيزي را تضمين يا اثبات نميكند. هيچ يك از اين نيازها نيست كه نتوان آن را به طريق يا طُرُقِ ديگري، مثل مصرف موادّ مخدر يا توهّمزا يا استفاده از هپيوتيزم يا روانكاوي، هم برآورده كرد و، بنابراين از اين واقعيّت كه اين عرفانها چنين نيازهايي را برآورده ميكنند نميتوان بر صحّت روش، نظام، يا تعليمات آنها استدلال كرد. 3) اين عرفانها سنتهاي ديني و عرفاني مختلف را باهم ميآميزند و اين آميختگي را بديننحو توجيه ميكنند كه ميگويند: ما از هر سنّت ديني و عرفانياي بهترين اجزا و عناصرش برميگزينيم و با اين كار نظام عرفانياي پديد ميآوريم كه نقاط قوّت همهي سنّتهاي ديني و عرفاني را دارد و نقاط ضعف هيچ يك از آنها را ندارد؛ غافل از اينكه نفس همين تركيب و تلفيق بزرگترين عيب اين عرفانهاست. درست است كه تعلّق به يك سنّت ديني و عرفاني لزوماً مانع فهم يك سنّت ديگر و حتي همدلي با آن نيست؛ اما اگر انساني را كه به يك سنّن تعلّق خاطر و التزام نظري و عملي دارد، با وعدهي ارائهي يك سنّت تركيبي و تلفيقي به او، نسبت به سنّت خودش سست باور و بيمهر كرديم نتيجهاي كه عايد او ميشود چيزي جز سرگرداني و راندگي از يكي و ماندگي از ديگري نخواهد بود. از اين گذشته، عقل و ذهن بشري چگونه ميتواند اجزاء و عناصر يك سنّت الهي را به خوب و بد، بهتر و بدتر تقسيم كند؟ خلاصه آنكه اين تلفيق و تركيب نه ممكن است و نه مطلوب. عرفان حقيقي و اصيل كدام است؟ 7-2- از نظرگاه سنّتگرايان، بگوييم. در عرفان حقيقي و اصيل التزام نظري و علمي كامل و بيچون و چرا نسبت به تعاليم و احكامي كه خداي متعادل در جهت خير و صلاح ما آدميان مقرّر و وحي كرده است اجتنابناپذير است. التزام مذكور سه بُعد دارد: در بُعد عقيدتي، بايد تعاليم الهي را فهم و يا قبول كنيم؛ در بُعد عبادي، بايد از هيچ يك از احكام عبادي قصور نورزيم؛ و در بُعد اخلاقي، بايد نظام اخلاقي دين را مو به مو به كار بنديم. علاوه بر آن التزام، بايد تسليم يك استاد و مرشد معنوي شد؛ اين تسليم بيان و جلوهي عملي يا نُمادين تسليم به خداست.