رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، مسكو، 1380 چكيده : تمدن اسلامي شامل مجموعه فرهنگهايي است كه هسته اصلي آنها را در شرايط مشخص تاريخي، اسلام تشكيل داده است. باوجود موفقيتهاي جدايي دين از دولت و آموزش عمومي مردم، ايمان مذهبي و ديني، محور فرهنگ معنوي بوده وميباشد. اسلام در مبارزه دولتها و ائتلافهاي منطقهاي بر سرجايگاه شايسته جهاني وبه عنوان وسيله اعمال فشار جهان اسلام برغرب مورد استفاده قرار خواهد گرفت. شيوههاي جديد زندگي، مسلمانان را وادار ميكند خود را با شرايط جديد تطبيق دهند و به تعبير مكتب اسلام مطابق با روح زمان و در چارچوب اجتهاد بپردازند. تمدنها نظامي ( mechanism ) براي تطبيق بهتر انسان با شرايط عيني تشكيل ميدهند و انسان از اين نظام كه محصول جمعي و توليد مادي و معنوي بشريت است در فعاليتهاي خود استفاده ميكند. تمدنها موجودات زنده فضاي اجتماعي جهاني هستند وفقط با توجه به جهتگيري عمومي توسعه آنها در عصر معاصر، ميتوان درباره آيندهشان قضاوت كرد. گرايش اصلي توسعه معاصر جهاني، تشكيل شرايطي بينالمللي براي نظام ( Sistem ) جهاني و تمدن عمومي كره زمين وجهاني شدن فزاينده همه جنبه هاي وجود انساني است كه البته اين روند در محيطهاي گوناگون اجتماعي- فرهنگي و اجتماعي - اقتصادي سرعت متفاوتي دارد . نظام جهاني مطابق بانمودار منحني شكلي كه منعكس كننده تكامل نظامهاي زنده است توسعه مي يابد . آنها مراحل جمع آوري توان مادي، رشد (ساختار بندي توان مادي و طراحي نظام هاي ثمر بخش)، بلوغ (ثبات موجوديت) وافول را طي ميكنند. نظام جهاني درحال حاضر در مرحله رشد است : از يك سو وابستگي متقابل جوامع تشكيل دهندة آن، افزايش يافته و از سوي ديگر اين جوامع تابع مقتضيات نظام جهاني ميشوند؛ اين روند به طور عجيبي با افزايش شديد نابرابري جوامع مختلف و قطب بندي منافع آنها توأم ميشود. مراكز قدرت و نفوذ سياسي، اقتصادي، علمي، فني ( technological ) از اتحاديههاي كشورها و مناطقي كه از نظامهاي فرامليتي برخوردارند و با هم رقابت ميكنند به وجود ميآيند. ساختارهاي مكتبي ( ideologi cal ) هم ايجاد شدهاند كه وحدت منافع گروهي را منعكس ميكنند (مانند آسيايي كردن آسيا ، انديشه اوراسيايي، نظريه جهاني شدن با برتري آشكار آمريكا). يكي از ويژگيهاي اين مرحله تحرك ناپايدار تشكيل اين مراكز و اتحاديههاست كه ناشي از عدم مطابقت منافع ملي وگروهي است. تا زماني كه دولتهاي ملي با منافع خاص خود و مراكز رقيب قدرت وجود داشته باشند ، هميشه براي مناقشه و پيدايش مكتبها متخاصم و نيز براي جدال كاذب تمدنها بهانهاي فراهم خواهد شد . مرحله رشد كه باتوجه به شرايط ميتواند بسيار طولاني باشد، ناگزير به پيدايش نظم پخته جهاني، برمبناي تمدن عمومي بشر خواهد انجاميد. اين نظام بسيار پايدار و قادر به حل همه مسايل دروني براي حفظ خود خواهد بود . فرهنگ معنوي عمومي بشري كه از طريق تماسهاي فرا فرهنگي و تا حدودي از طريق مخلوط شدن نژادهاي كره زمين شكل ميگيرد، بخشي از نظامهاي روبنايي تنظيم كننده اين نظام را تشكيل خواهد داد. ولي تا زماني كه قارههاي قومي وجود داشته باشند (كه فرض از بين رفتن آنها فقط در آينده بسيار دور قابل پيش بيني است)اين قاره ها كانون ماهيت خود ويژه قومي و فرهنگي باقي خواهند ماند . اين ضمانت حفظ تنوع فرهنگي در فضاي اجتماعي كره زمين است . همين امر در مورد تمدن اسلامي هم صحت دارد تمدني كه مجموعه فرهنگهايي است كه اسلام در شرايط مشخص تاريخي، هسته آنها را تشكيل داده است . اين تمدن در جاهايي به عنوان پديده خود ويژه حفظ خواهد شد كه اقوام پيرو اسلام جمعيت پيوسته زيادي را تشكيل ميدهند. اين ادعا در مورد تمدن اروپايي با هسته مسيحي آن نيز صحت دارد . بنابر اين ، ترس از خطر نابودي تمدن اروپايي از طريق اسلامي شدن اروپا ، اغراق آميز است (البته با انتقال مراكز جهاني قدرت وانتقال از يك منطقه تمدني به منطقه ديگر، توسعه يافته ترين فرهنگ به قطب جاذب تمدن جهاني تبديل ميشود : همانطور كه در برخورد فرهنگ ابتدايي رم با فرهنگ توسعه يافته يونان، فرهنگ ابتدايي بربرها با فرهنگ رم و فرهنگ ابتدايي عربهاي كوچنشين با فرهنگ قديميتر ملتهايي كه آنها تابع خود كردند، چنين چيزي اتفاق افتاد. ) اكنون عقلانيت ، انديشه سلطه انسان بر طبيعت و برداشت خطي از تاريخ از ويژگيهاي بارز جهان تمدن غربي است، ولي باتوجه به محدود بودن امكانات پيشرفت اجتماعي و توسعه فني اين تمدن ، الگوي ديگري در جهان جستجو ميشود كه بر توان سازنده سنت و دين استوار باشد؛ چرا كه با وجود موفقيت در جدايي دين از دولت و آموزش مردمي عمومي، ايمان ديني تاكنون محور فرهنگ معنوي بوده و ميباشد . اين وضع در آينده دورتر هم ادامه خواهد داشت زيرا هستي اجتماعي برعقلانيت استوار نخواهد شد و با وجود پديده هاي مجهول همواره جايي براي ايمان خواهد بود. در جامعه بهروز آينده نيز انسانهاي عادي علل مصيبتهاي خود را ندانسته ، با دردها و ترسهاي خود زندگي خواهند كرد و در زندگي آرامش واقعي نخواهند يافت . آينده تمدن اسلامي در چارچوب طرح پذيرفته شده توسعه نظام جهاني با ويژگيهاي مكتب اسلامي ارتباط خواهد داشت : در اين مكتب امور دنيوي و مقدس و منافع اجتماعي و شخصي با هم ارتباط دارد و جهان به دار الاسلام و دارالحرب تقسيم ميشود . اين امر از يك سو اسلام را به مكتب خودكامه ( Totalitarian ) و عامل نيرومند فعاليت سياسي و اجتماعي تبديل ميكند و از سوي ديگر سبب انعطافپذيري بالا و تطبيق آن ميشود؛ لذا بدون اغراق ميتوان فرض كرد كه تا زمان پيدايش نظام پخته جهاني، اسلام عامل نيرومند سياسي خود را حفظ خواهد كرد . اسلام مانند سابق جهانبيني جنبشهاي اعتراض آميز را تغذيه ميكند و در مبارزه دولتها و ائتلافهاي منطقهاي بر سر جايگاه شايسته جهاني، و به عنوان وسيله اعمال فشار برغرب مورد استفاده قرار ميگيرد وكشورهاي غرب نيز در رقابتي متقابل از اسلام بهرهمند خواهند شد. بنا براين، در مرحله مورد نظر پيدايش دولت اسلامي كه چالشهاي شديد اسلامي با غرب، از جمله جدال تمدنها را درپي دارد، كاملا امكان پذير است. خصلت خودكامه اسلام شدت اين چالشها را تعيين خواهد كرد . در جهان اسلام هر حركتي بر عليه شيوه عادي زندگي و هويت قومي به عنوان دست درازي به اسلام تلقي ميشود و واكنش در برابر اين حركتها به مبارزه با ايمان منجر ميشود . اين كه جهاد را فقط به جنگ مقدس تعبير ميكنند بسيار بد است. در سرزمين روسيه در مناقشه مستقيم بين فرهنگهاي اسلامي و اروپايي - مسيحي، چالش اسلامي شدت خواهد گرفت. ممكن است در آينده دور كه نياز اسلامگرايي به عنوان مكتب سياسي - اجتماعي از بين خواهد رفت ، اسلام به تدريج به عرصه احساسات شخصي و انساني منتقل شود . از سوي ديگر مسلمانان مجبورند كه خود را با شرايط متغير زندگي تطبيق دهند و چون امور دنيوي و مقدس اموري جدائي ناپذيرند، ناگزير در موازين و برداشتهاي سنتي اسلامي تغييراتي به وجود ميآيد. به همين دليل است كه گرايشهاي اصلاح طلبانه و نوگرا در انديشه اسلامي تقويت ميشوند . لذا به موازات تسريع روند جهاني شدن بايد منتظر تلاشهاي نوبتي براي دنيوي تر كردن اسلام باشيم. منظور از دنيوي كردن اسلام : تعبير مكتب اسلام، مطابق با روح زمان در چارچوب اجتهاد يا تعبير معاني قرآن و سنت براساس مفاهيم معاصر است. (ويابه عبارتي قضاوت آزاد درباره متن مقدس، مطابق با روح متون مقدس ديگر) . همچنين ميتوان نتايج مثبت گفتگوي مسيحي - اسلامي ، پيدايش انواع جديد سنتز ديني مانند : مسيحيت اسلامي يا اسلام هندي انتظار را داشت. تا زماني كه فرهنگ اروپايي آتلانتيك جريان اصلي توسعه تمدن جهاني را تعيين كند ، مي توان از روي نظريات در حال تكوين اسلام اروپايي يا اسلام تاتاري درباره جنبه اسلامي فرهنگهاي ملي قضاوت كرد . روحيه محافل اجتماعي كشورهاي اسلامي نشان ميدهد كه قرن بيست و يكم ، قرن احيا و بهره برداري از ميراث فرهنگي جهان اسلام (كه هنوز گنجينه اي دور از دسترس عمومي است) خواهد شد . (برگرفته از كتاب مجموعه مقالات روسيه و جهان اسلام)