ابوريحان محمد بيروني
بيروني از نگاه ديگران
1-1- محمدبن احمد بيروني خوارزمي ، در سال 362 هجري / 937 ميلادي در خوارزم از مادر بزاد و چنان كه ياقوت حموي (1) ذكر كرده به سال 440 هجري / 1048 ميلادي راه جهان ديگر سپرد . پيش از آنكه زندگي او را باز گوييم ، به عقيده چند تن از اهل فن و بزرگان دانش درباره وي اشارت مي كنيم : * سيد امين گويد: «بيروني حكيم رياضي ، عالم به نجوم بود و در فلسفه و طب و جغرافي و تاريخ و ادب و شعر لغت مهارت داشت » (2 ) * ابن ابي اصيبعه گويد: «ابوريحان به علوم فلسفي اشتغال داشت و در هيئت و نجوم فاضل بود و همو در صناعت طب نظري نيكو داشت .» (3 ) * صفدي او را چنين وصف مي كند: «... در دانشهاي فلسفه و رياضي يگانه روزگار خود بود، و در طب و نجوم بسيار كوشيده و ماهر گشته بود .» (4) غير از اينها كه برشمرديم بسياري از اهل علم درباره بيروني نظر مساعد و نيكو داده اند . اما دانشمندان جديد، به ويژه خاورشناسان درباره « ابوريحان » بحثهاي زياد كرده اند و گوششان به نام اين نابغه بزرگ ايراني آشناست : * سخائو ( Sachau ) خاورشناس آلماني درباره بيروني تحقيقات جالب كرده و چند اثر جاوداني او را چاپ كرده و از آن جمله به اين نتيجه رسيده است كه : «بيروني بزرگ ترين شخصيت عقلي است كه تاريخ اسلام نظير او را به خود نديده است ». (5 ) * سميث در جزء نخستين از كتاب تاريخ رياضيات گويد كه : «بيروني درخشان ترين چهره علمي زمان خود در رياضي بوده است ، و اروپاييان بسياري از معلومات نادر و كمياب خود را در باب «هند» مديون ابوريحان و آثار ارزنده او هستند (6 ) * جرج سارتن در كتاب مقدمه اي بر تاريخ علم (7) به نبوغ بيروني و وسعت اطلاعات او اذعان كرده و گويد : « بيروني نه فقط از فيلسوفان و رياضيان و جغرافي دانان نامبردار است ، بلكه از بزرگ ترين موّرخان اسلام و از نامدارترين دانشمندان جهان است .» * بروكلمان در تاريخ رجال اسلامي (8) گويد :
« حقيقت اين است كه شجاعت فكري بيروني و حب او به آگاهي علمي و دوربودنش از تو هم و دوستداري حقيقت و تسامح و پاكي ضمير او، جملگي از خصالي است كه در قرون وسطي بي نظير بوده است . در واقع او نابغه اي نوآور بود و در مسائل علمي بصيرت كامل داشت و نظرش نافذ و صائب بود .» * از همه بهتر و دلپذيرتر وصفي است كه ابوالفضل بيهقي نويسنده و تاريخ نگار زبردست از وي كرده است : «... و من كه اين تاريخ پيش گرفته ام ، التزام اين قدر بكرده ام تا آنچه نويسم يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردي ثقه ، و پيش از اين به مدتي دراز كتابي ديدم به خط استاد ابوريحان ، و او مردي بود كه در ادب و فضل و هندسه و فلسفه در عصر او چنو ديگري نبود و به گزاف چيزي ننوشتي ،... و اين دراز از آن دادم تا مقرر گردد كه من در تاريخ ، چون احتياط مي كنم .» (9) زندگاني بيروني
1-2- جاي تأسف است كه از زندگاني اين دانشمند چيز زيادي نمي دانيم . آنچه مي دانيم اين است كه بيروني از بيرون سند است كه روستايي است از توابع خوارزم . (10) بيروني در آنجا زاده و در آنجا بزرگ شده است . نيز مدتي در خوارزم اقامت كرده و در آنجا به تحصيل علوم و معارف پرداخته و از ابونصر منصوربن علي بن عراق (وفات حدود 427 ه 1036 م ) كسب علم كرده و چنان كه پس از اين خواهيم گفت با « ابن سينا» هم مراسلاتي داشته است . و نيز گفته اند كه در اثر حادثه اي مهم مجبور به ترك خوارزم شده و به محلي در شمال آن رفته به نام (گرگانج ) ، ليكن ما از ماهيت و چگونگي اين حادثه بزرگ چيزي نمي دانيم (11) و همچنين گفته اند كه وي با منصوربن نوح ساماني (حكومت 389 - 387 ه.ق ) نيز ديدار كرده است . (12 ) بيروني پس از مدتي گرگانج را ترك گفته و رهسپار «جرجان » شد و به خدمت شمس المعاني قابوس بن و شمگير زياري (حكومت 366 - 304 ه.ق ) امير جرجان و طبرستان رسيد. در اين مدت بيروني كتاب الآثار الباقيه را تأليف و آن را حوالي سال 390 ه. ق تكميل كرد، او در اين وقت هنوز به سي سالگي نرسيده بود . بيروني اين كتاب بسيار نفيس را به قابوس اهداء كرد . امير زيادي خواست تا او را از خاصان قرار دهد و كار امر و نهي را به وي بسپارد، ليكن بيروني از اين كار سرباز زد و نپذيرفت . بيروني در نظر قابوس بدان مرتبه از احترام و حرمت نائل آمد كه بدون اذن و بار به دربار او رفت و آمد مي كرد . بيروني دوباره به گرگانج بازگشت و به واسطه دهاء و نبوغ خويش در نزد مأمونيان ؛ پادشاهان خوارزم ، به مقامي بلند رسيد. و پس از آنكه سلطان غزنوي بر تمام خوارزم مستولي شد، بيروني (گرگانج ) را ترك كرد و با او به سوي هند رهسپار شد و در آنجا روزگاري دراز بماند. گفته اند: كه چهل سال آنجا ماند، و در اين مدت به شهرهاي مختلف مي رفت و در بحثها و انجمنهاي گوناگون حاضر مي آمد، و از اين راه بود كه توانست درباره هند آن همه دانستنيهاي گرانبها گردآور كه پس از گذشت هزار سال باز هم اهميت خود را از دست ندند. بيروني سرانجام به غزنه آمد و در آنجا در سن هفتاد سالگي وفات يافت . بيروني فقط نوروز و مهرگان از كار دست مي كشيد
1-3- بيروني در تحصيل دانش و كسب معرفت حرص عجيبي داشت . نوشته اند كه پيوسته تفكر و مطالعه مي كرد، چشمان او از نظركردن و دستهايش از نوشتن و زبانش از بيان كردن و مغزش از فكركردن خسته نمي شد. فقط دو روز يعني : عيد نوروز و مهرگان از كار دست مي كشيد و به طوري كه مي دانيد اين دو عيد از اعياد بزرگ ايرانيان است . هنگام مردن
1-4- و از جمله داستانهاكه شوق او را به كسب دانش مي رساند اين است كه : يكي از ياران بيروني فقيه قاضي ابوالحسن علي بن عيسي بر بيروني وارد شد، در حالي كه بيروني سخت بيمار بود (13) دانشمند ما از او پرسيد: آن روز حساب جدات فاسده (14) را براي من چگونه گفتي ؟ گفت : در اين حال كه جاي اين سؤال نيست . بيروني گفت : «اي دوست دنيا را ترك كن كه من به او داناترم ! بهتر نيست كه اين مسئله را بدانيم ؟ چه من آن را نمي دانم .» من آن مسئله را به او گفتم و بيرون آمدم ، و همان دم بود كه صداي گريه اهل بيت او بگوشم رسيد، آري بيروني مرده بود. (15) فقيه قاضي علي بن عيسي گويد : امتيازات بيروني
1-5- از امتيازات بزرگ بيروني اين بود كه چند زبان را به نيكي مي دانست ؛ به ويژه سرياني و سانسكريت و فارسي و عبري و عربي را. (16 ) گفته اند: در همان اثناء اقامتش در هند فلسفه يونان را تعليم مي كرد و فلسفه هندي را فرا مي گرفت . (17 ) بيروني در سال 408 هجري به دربار محمود غزنوي رسيد. و آن وقتي بود كه ستاره ملك محمود به اوج خود رسيده بود و تمام بلاد خوارزم را زير تسلط خويش درآورده بود. بيروني در دربار محمود روزگاري به سرآورد و نبوغ و مقام خويش را ظاهر گردانيد و از عطاياي او بهره مند گشت جز اينكه او نيز سرانجام به غضب سلطان سختگير و متعصب غزنوي گرفتار آمد. دليل آن را چنين نقل كرده اند : «... آورده اند كه يمين الدوله سلطان محمودبن ناصرالدين به شهر غزنين بر بالاي كوشكي در چهار دري نشسته بود به باغ هزار درخت ، روي به ابوريحان كرد و گفت : من از اين چهار در از كدام در بيرون خواهم رفت ؟ حكم كن و اختيار آن بر پاره اي كاغذ بنويس و در زير نهالي (18 ) من نه .» و اين هر چهار در، راه گذر داشت . ابوريحان اسطرلاب خواست و ارتفاع بگرفت و طالع درست كرد و ساعتي انديشه نمود. و بر پاره اي كاغذ بنوشت ، و در زير نهالي نهاد، محمود گفت : «حكم كردي ؟» گفت : «كردم ». محمود بفرمود تا كننده و تيشه و بيل آوردند، بر ديواري كه به جانب مشرق بود دري پنجمين بكندند و از آن در بيرون رفت . و گفت آن كاغذ پاره بياوردند، ابوريحان به روي كاغذ نوشته بود كه : «از اين چهار در هيچ بيرون نشود، بر ديوار مشرق دري كنند و از ان در بيرون شود!» محمود چون بخواند طيره گشت (19) و گفت : او را به ميان سراي فرواندازند، چنان كردند، مگر بابام ميانگين دامي بسته بود، بوريحان بر آن دام آمد، و دام دريد و آهسته به زمين فرود آمد چنان كه افگار و آزرده نشد. محمود گفت : «يا بوريجان ! از اين حال باري ندانسته بودي .» گفت : «اي خداوند دانسته بودم .» گفت : «دليل كو؟» غلام را آواز داد و تقويم از غلام بستد و تحويل خويش از ميان تقويم بيرون كرد، در احكام آن روز نوشته بود كه : «مرا از جاي بلند بيندازند، و ليكن به سلامت به زمين آيم و تندرست برخيزم .» اين سخن نيز موافق رأي محمود نيامد طيره تر گشت . گفت : «او را به قلعه بريد و باز داريد!» او را به قلعه غزنين بازداشتند و شش ماه گشت . گفت : « او را به قلعه بريد و باز داريد!» او را به قلعه غزنين بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند . «... و در اين شش ماه كس حديث بوريحان پيش محمودنيارست كرد و از غلامان او يك غلام نامزد بود كه او را خدمت همي كرد (20) گويند خواجه بزرگ احمد حسن ميمندي در اين شش ماه فرصت همي طلبيد تا حديث بوريحان بگويد. آخر در شكارگاه سلطان را خوش طبع يافت ، سخن را گردن گردان همي آورد تا به علم نجوم . آن گاه گفت : «بيچاره بوريحان كه چنان دو حكم بدان نيكويي بكرد. و بدل خلعت و تشريف و بند و زندان يافت .» محمود گفت : «خواجه بداند كه من اين دانسته ام ، و مي گويند كه اين مرد را در عالم نظير نيست مگر بوعلي سينا، لكن هر دو حكمش برخلاف رأي من بود، فردا بفرماي تا او را بيرون آرند و اسب و ساخت زر و جبه ملكي و دستار قصب دهند و هزار دينار و غلامي و كنيزكي ...» (21 ) اين حكايت چه راست باشد و چه ناراست ، به هر صورت بيروني در مصاحبت سلطان غزنوي چند بار به هندوستان رفت و بارها شد كه در هر مسافرت چند سالي در هند اقامت گزيند و اين امر براي بيروني مجالي داد و راه را براي او آسان كرد كه با هنديان آميزش و سلوك كند و به تقاليد و عقايد و علوم آنها آگاهي يابد و زبان سانسكريت را فراگيرد و بر بسياري از كتابهاي ايشان دانا گردد برخي از آنها را ترجمه كند، ميوه اين همه مدت و اين همه پژوهش كتاب «تحقيق ماللهند...» است كه آن را به سال 423 هجري يعني كمي پس از وفات سلطان محمود تمام كرد. (22 ) تأليفات بيروني
بيروني از پركارترين دانشمندان ايراني است ، تا به جايي كه در حق او گفته اند: «تصانيف او از بار شتري بيشتر است !» (23) و ياقوت گويد كه : «تصانيف او در نجوم و هيئت و منطق و حكمت برتر از شماره است و من فهرست آنها را در شصت ورق ديده ام .» (24) حتي يكي از پژوهشگران جديد گفته است : هنگامي كه سن او به 65 سال قمري و 63 سال شمسي رسيده بود، 470 كتاب تأليف كرده بوده است . (25 ) آري مؤلفات بيروني كتابخانه بزرگي تشكيل مي دهد كه پر از انواع فرهنگ و معرفت است ، از فلسفه و تاريخ و رياضيات و فلك و ادب و ديگر علوم ، كه شماره آنها به 120 عدد مي رسد، و برخي از آنها به زبانهاي لاتين و فرانسه و انگليسي و آلماني ترجمه شده است ، و اروپاييان از آنها استفاده كرده اند و بر آنها اعتماد دارند . اينكه با نام ترين تأليفات او را بر مي شماريم : * الاثار الباقية عن القرون الخالية ، كه از مشهورترين كتابهاي اوست و از نظر ماده و محتوي سودمندترين آنها مي باشد. اين كتاب به سال 1878 م در لايپزيك چاپ شده و با آن مقدمه اي بود به زبان آلماني به قلم سخائو كه در آن از بيروني بحثي مفيد آورده و آنچه را هم كه مورخان قديم درباره ي او و آثار علميش گفته اند همه را نقل كرده است . (26) سپس چاپ آن تكرار شد، و علي قلي ميرزا آن را شرح كرد و اين بار سخائو آن را به انگليسي ترجمه كرد و به سال 1879 م آن را در لندن چاپ كرد . در اين كتاب بيروني از ماه و روز و سال در نزد اقوام مختلف به ويژه ايرانيان بحث مي كند. و آنچه از تعديل و تغيير در تقاويم ، دقيق و درست است سخن مي گويد، همچنين در اين كتاب جداول ماههاي پارسي و عبري و رومي و هندي و تركي را ذكر مي كند و كيفيت بيرون آوردن برخي تواريخ را از برخي ديگر بيان مي داريم . نيز در اين كتاب جدولهاي پادشاهان آشور و بابل و كلده و مصر و يونان را پيش از روزگار مسيحيت و پس از آن ذكر كرده است . نيز جدول پادشاهان ايراني پيش از اسلام را با تمام اختلاف طبقات آنها ذكر مي كند و جز اينها درباره موضوعاتي از قبيل اعياد طوائف مختلف و بت پرستان و بدعت گذران همچون ماني و مزدك و حسين منصورحلاج و المقنع بحث مي كند. (27 ) همان طور كه پيش گفتيم ، بيروني اين كتاب را براي - قابوس بن و شمگير زياري نوشته و حدود سال 390 هجري از تأليف آن فارغ شده در حالي كه هنوز به سي سالگي نرسيده بوده است . (28) چهره علمي بيروني در اين كتاب به خوبي آشكار است ، چه بدون هيچ گونه كوته فكري و تنگ نظري مسائل را بررسي مي كند و به حقيقت اخلاص مي ورزد و بيان مي كند كه تعصب از نوشتن راستي و حقيقت مانع مي شود . * الاستشهاد باختلاف الارصاد ، صاحب كشف الظنون گويد كه : بيروني اين كتاب را در «آثار الباقيه » ذكر كرده است و گفته كه : اهل رصد از ضبط انطباق اجزاء دايره ي كوچك عاجز بوده اند، لذا من اين كتاب را جهت اثبات و تسهيل اين مطالب نوشتم . (29 ) * تاريخ الهند ، و آن در چند جلد است . اين كتاب را هم «سخائو» به انگليسي برجمه كرده و اصل آن را در سال 1887 م و ترجمه انگليسي اش را در سال 1888 م چاپ كرد . بيروني در اين كتاب ، زبان هنديان و عادات و علوم ايشان را بررسي كرده است و بروكلمان (30) و ديگر مؤلفان ، زمان بحث از رياضيات هند و عرب بدين كتاب اعتماد داشته اند. و راجع به هندسه و فلك و جغرافيا دانستنيهاي سودمندي در اين كتاب پيدا مي توان كرد. (31 ) * كتاب تحقيق ماللهند من مقولة مقبولة في العقل او مرذولة ، اين كتاب نيز به سال 1887 به انگليسي ترجمه شد . در اين كتاب بيروني اديان هند و فلسفه و ادب و تاريخ و عادات و قوانين و همه معارف آنان را در تاريخ و فلك و تنجيم (32) بيان مي كند و آن را حوالي سال 423 هجري و 1031 ميلادي يعني اندكي پس از وفات سلطان محمود غزنوي به پايان آورده است . در اين كتاب بيشتر سخن در رياضيات و فلكيات است و در ضمن افسانه هاي ديانات هندي را نيز از نظر دور نداشته است . در اهميت اين كتاب « بروكلمان » گويد: «نظر به تصوير كامل و معرفت و اطلاع سرشاري كه در اين كتاب هست ، بايد آن را برترين نتيجه اي دانست كه علماي اسلام در ميدان شناخت امتها به دست آورده اند.» (33 ) اهميت اين كتاب از آن نظر است كه مصنف در آن تصوير زندگاني هنديان را در آن روزگار به صورتي علمي و دقيق و جاودانه جلوه گر مي كند و اين نيست مگر در سايه اينكه بيروني سفرهاي متعدد به آن ديار كرده و حدود چهل سال در نقاط مختلف اين سرزمين اسرار و شگفتيها پژوهش كرده است . بيروني روح امانت و راستي را در اين كتاب به نهايت رعايت كرده و فصل مشبعي نوشته در اينكه دروغ علما چه زيانهايي دارد، و دانشمند در بيان حقايق علمي بايد از هيچ نيرو و قدرتي ترس نداشته باشد و تعصب و خامي نورزد . و در مورد كار خود مي گويد: «هرگز در حق آنها كه با ما اختلاف ديني دارند، تهمت بي اساس روا نداشتيم ، و نيز مخالفت دينداري و مسلماني خود نپنداشتيم كه كلمات ايشان را در آنجا كه خيال مي كردم براي روشن شدن مطلبي ضرورت دارد با طول و تفصيل نقل كنم ». (34) و در تشجيع مردم به راستي از اين بهتر سخني نمي توان يافت كه در مقدمه همين كتاب مي گويد : « آن كس كه ، جز راست سخن نمي گويد و از دروغ گريزان است ، قابل تمجيد و ستايش است و نزد دروغگويان نيز گرامي خواهد بود، تا چه رسد نزد راستگويان . و گفته شده است كه : حق را بگوييد اگر چه به زيانتان هم باشد (35) و مسيح در انجيل گفته است : كه از حق گويي و راستگويي ، نزد سلاطين و پادشاهان مهر اسيد، زيرا آنان جز بدن شما را مالك نيستند. اما روح شما، از حيطه قدرت آنان بيرون است .» * مقاليد الهيأة و ما يحدث في بسيط الكرة ، در اين كتاب در شكل سايه بحثي مفيد مي كند و اعتراف مي كند كه در استنباط شكل ظلي فضل از آن ابوالوفاء بوزجاني (در گذشته 376 ه.ق ) است . * القانون المسعودي ، در هيئت و تنجيم ، كه آن را براي سلطان مسعود پسر محمود غزنوي تأليف كرده است . اين كتاب به قول يكي از دانشمندان : «نور سپيدي است بر پيشاني تصنيفات او» (36) . اين كتاب را بيروني در سال 421 هجري تأليف كرد، و راجع به فلك هم بياني ارزنده و وافي در آن آورد بيروني در اين كتاب همان كار را كرد كه بطليموس در «المجسطي » كرد . قانون مسعودي در اين فن از مبسوط ترين كتابهاست ، و همچنان كه خود بيروني مي گويد در اين كتاب تمام مسائل و مشكلات راجع به فلك را مورد بحث و پژوهش قرار داده به نحوي كه پيش از آن سابقه نداشته است ، در اين كتاب هم حسابهاي اقوام و سالهاي آنان را ضميمه كرده و نيز معلومات زيادي در مورد «جغرافياي عامه » گنجانيده است . (37 ) اين كتاب نيز در سال 1878 م در «لايپزيك » توسط «سخائو» چاپ شد و بعد همو آن را به زبان انگليسي ترجمه و به سال 1789 چاپ كرد . (38) * التفهيم لاوايل صناعة التنجيم ، كتابي است در مقدمات هيئت و نجوم به طريق سؤال و جواب كه ابوريحان آن را در سال 420 براي «ريحانة بنت الحسن خوارزمية » تأليف كرده است . گفته اند: ابوريحان خود اين كتاب را به هر دو زبان پارسي و عربي نوشته بدون آنكه يكي ترجمه از ديگري باشد . (39) ليكن راجع اين است كه يكي از دو كتاب عيناً ترجمه از ديگري است ، (40) و احتمالاً تقدم متن عربي و فارسي راجع تر است . بيروني در اين كتاب مي گويد: منجم را بدين نام نتوان شناخت مگر وقتي كه اين فروع معرفت يعني : حساب و هندسه و جبر و عدد هيئت عالم و احكام نجوم را به تمام بداند . اين كتاب به اشكال و رسوم توضيح داده شده و بيان بيروني نسبت به كتب ديگرش در اين كتاب آسان تر است . (41 ) * كتاب الصيدلة في الطب ، در اين كتاب بيروني درباره ماهيت ادويه و شناختن نام آنها و اختلاف آراء متقدمان در مورد آنها بحث كرده ، و كتاب را به ترتيب حروف معجم مرتب كرده است . (42 ) * الجماهر في معرفة الجواهر، در اين كتاب بيروني از سنگهاي قيمتي و انواع و حجمهاي گوناگون آنها بحث مي كند و چگونگي ايجاد و پيداشدن آنها را بيان مي دارد، و دوباره برخي از آنها داستانها و قصه هايي نقل مي كند . كار مهم بيروني در اين كتاب آن است كه تكاثف نوعي هيژده نوع از سنگهاي قيمتي و ارزش تجاري و طبي آنها را تعيين مي كند و معادن مختلف آنها را در نواحي گوناگون نام مي برد، آن هم از راههاي ساده از قبيل « تضعيف عدد» نه از راه عمليات ضرب و جمع طولاني سخت . روح پژوهش و دقت علمي او در اين كتاب جابه جا به چشم مي خورد. اينك نمونه اي از آن را ياد مي كنيم . افسانه افعي و زمرد را شنيده ايد و مشهور است كه اگر افعي به زمرد بنگرد كور مي شود. اما بيروني مي گويد: من خودم مدت 9 ماه در گرماي تابستان و سرماي زمستان ، اين مطلب را با مارها و افعيهاي گوناگون آزمودم ، ولي چشم اينجانور كور نشد، اگر نور آن بيشتر نگرديد. (43) آن كتاب را بيروني به نام سلطان مودودبن مسعود غزنوي تأليف كرد . نسخه هايي از اين كتاب در آستانه ، و اسكوريال اسپانيا موجود است . اين كتاب را استاد كرنكو در حيدرآباد دكن به سال 1355 هجري چاپ كرد. (44 ) غير از اينها كه شمرديم بيروني حدود 50 اثر ديگر دارد كه هم اصحاب ترجمه و هم خود او در رساله اي جداگانه از آنها نام برده و اين رساله در ضمن كتاب «الآثار الباقيه » چاپ پروفسور ادوارد ساخائو آمده است كه علاقه مندان مي توانند در آن كتاب بنگرند. كتاب تحديد نهايات الاماكن نيز از كتابهاي ارزشمند بيروني است و اخيراً به كوشش دانشمند رياضي روزگار ما آقاي احمد آرام به فارسي استوار درآمده است . آراء علمي و فلسفي بيروني
1-7- بيروني در انواع علوم ، آگاهي و اطلاع وسيع داشت و فكرش صائب و نظرش دقيق بود و در رياضي و فلكيات و جغرافيا و طبيعيات عقايد شايان توجه داشت . البته او يك فيلسوف رسمي كه داراي روش خاص فلسفي باشد نبود حتي شهرزوري درباره او گفته است كه : «خوض در نظر در بحار معضلات در شأن او نمي باشد!» (45) وليكن ترديد نمي توان كرد كه بيروني داراي آگاهي عميق فلسفي بوده و اين امر از اشارات بسياري كه در ضمن كتابهايش به چشم مي خورد، مسلم مي شود. حتي در ضمن اين مباحث مي بينيم كه برخي مشكلات كلامي و مذاهب فلسفي را نام مي برد و با عباراتي بس پر معني و پخته از آنها انتقاد يا استقبال مي كند. (46 ) گذشته از جنبه علمي ، كتابهاي او از آگاهيها و اطلاعات ذي قيمتي درباب تاريخ امم و تاريخ اديان گوناگون و فرقه ها و كتب ايشان - به ويژه فرقه هاي نصراني و مانويان و ديصانيان و جز اينها- مشحون است كه در هيچ يك از كتب مربوطه بدين حد نيست . * در مآخذ فلسفي كه در دسترس ماست آراء فلسفي به معني اخص آن از او نمي يابيم ، بل از تمام كتابهاي متعددي كه نوشته حتي يك كتاب هم نمي توان يافت كه به بالاستقلال در فلسفه پرداخته باشد. با اين همه توجه عميق او را به فلسفه انكار نتوان كرد و مترجمان او اين امر را به كراهت ذكر كرده اند، براي نمونه ابن ابي اصيبعه گويد : « او معاصر با شيخ الرئيس ابن سينا بود و ميان آن دو مراسلات و محادثاتي رد و بدل مي شد و من جواب چند سؤال را از آن ابن سينا كه ابوريحان از او پرسيده بود پيدا كردم كه حاوي امور مفيد و سودمندي بود.» (47) و از طرفي بيشتر مترجمان او، از او به لفظ حكيم و يا فيلسوف تعبير كرده اند. و به هر صورت بيروني آرايي فلسفي دارد، نهايت آنكه داراي روش معلوم و نظام معين نيست ، و اين امر از لابه لاي كتابها و رسالات او آشكار مي گردد . * از كارهايي كه «بيروني » كرده اين است كه ، « وجوه توافق ميان فلسفه فيثاغوري افلاطوني ، و حكمت هندي و بسياري از مذاهب صوفيه را بيان كرده است .» بيروني معتقد است كه آنچه متعلق به آغاز آفرينش و احوال امتهاي گذشته است به سبب دوري عهد و بي اعتنايي به حفظ و ضبط آنها، آميخته به «اساطير و تزويرات » است به حدي كه قول خداي تعالي در حق آنان مصداق دارد كه فرمود: «آيا خبر آن كسان كه پيش از شما بودند براي شما نيامد... آنها را كسي جز خدا نداند.» (48 ) چرا بيروني ، ضد مشايي مستقل است ؟
1-8- بيروني در رد فلسفه مشاء، پيرو مكتب تهافت نيست . بيروني به رد همه امور، فقط به سبب غرابت آنها، نمي پردازد. بلكه شيوه احتياط پيش مي گيرد، و بيان مي كند كه در حكم بر تاريخ امتهاي گذشته و احوال آنها استعمال استدلال عقلي و قياس بر مشهودات صحيح نيست ، جز اعتماد به مطالبي كه كتابي معتمد و درست ؛ صحت آن را تأكيد كند... زيرا مشاهده عادي و تجربه محدود مقياس درستي براي شناخت گذشته نيست ، چه عمر انسان كوتاه است و براي شناخت همه احوال كافي نيست و عدم مشاهده چيزي غريب و نو آيين كه در اخبار گذشته حكايت شده و همانند آن در زمان و مكان معيني رخ نداده دليل كافي براي انكار آن نمي شود، از اين قبيل است آنچه در طول عمر گذشتگان يا بزرگي اجسامشان مي آورند، كه به نظر عقلي محال مي نمايد، زيرا حوادث بزرگ در همه وقتي رخ نمي دهد.» و در گذشته غرايبي بوده كه در زمان ما نيست ، از اين رو نبايد همه چيز را به آنچه كه به مشاهده ي عادي در مي يابيم ، قياس كرد. (49 ) بيروني بر آن است كه طبيعت قانونهاي ثابتي دارد كه خطاپذير نيست ، حتي ظهور مخلوقات نادر هم به خلاف گمان برخي موجب غلط و نقصان اين قانونها نمي شود، بلكه اين امر ناشي از خروج ماده است از حد اعتدال و بر اين اساس حكايتي را كه مي گويند: در يكي از شهرهاي يهود روز شنبه آب كم شد و آسيابها از كار افتادند تا اينكه روز شنبه سپري شد و آب بسيار گشت ، رد مي كند و در اين راه استناد مي كند به اينكه : در طبيعيات مأخذي بر اين عقيده نيافته است ؛ چه مدار اين حكايت به اختلاف ايام است و حال آنكه روزها يكي هستند. (50 ) علم يقيني و تكيه بر حواس مؤلف به نظر بيروني ، علم يقيني حاصل نمي شود مگر از احساسهايي كه عقل به روش منطقي ميان آنها تأليف كند. حوائج زندگي ما را ناگزير از فلسفه اي عملي مي كند كه با آن خير از شر و دوست را از دشمن باز شناسيم ولي البته نمي گويد كه آن اخلاق يا فلسفه عملي كدام است . از جمله آراء بيروني كه در سده پنجم در علم ، بديع و مهم شمرده مي شود اين امور را مي توان نام برد : اولاً- رأي به اينكه : «شعاع نور از جسم مرئي به چشم مي آيد» و او و ابن سينا از جمله كساني هستند كه در بيان اين نظر با ابن هثيم (در گذشته حدود 430 ه.ق ) شريك هستند . ثانياً- رأي به اينكه : « زمين بر محور خود مي چرخد.» چه - به طوري كه مي دانيد در آن زمان بيشتر عالمان و فيلسوفان را نظر بر اين بود كه زمين ساكن است ؛ جز اينكه در اين راه به نتيجه قطعي نرسيده است . (51 ) ثالثاً- نظريه اي است كه راجع به استخراج اندازه محيط زمين ابراز كرده و آن را در آخر كتاب اسطرلاب خود بيان نموده است . بيروني براي اين كار معادله اي در حساب كردن نصف قطر زمين به كار برده كه برخي از فرنگيان آن را «قاعده بيروني » نام گذاشته اند. همچنين توانسته است خطوط طولي و خطوط عرضي كره را بيابد و معين كند و همو تسطيع كره را به وسيله نقل خطوط از كره به سطح مي شناخته است . اعتراف نالينو
1-9- نالينو مي گويد كه : آنچه شايسته ذكر است اين است كه بيروني پس از تأليف كتاب خود، در اسطرلاب ، اين طريقه را از قوه به فعل آورد و همو در كتاب قانون مسعودي گويد كه : من خواستم قياس موسوم به مأمون را تحقيق كنم ، از براي اين كار كوهي در يكي از شهرهاي هند برگزيدم كه به دريا مشرف بود و تقريباً با خشكي مساوي ، پس از آن ارتفاع كوه را اندازه كردم كه يك بيستم 652 دقيقه بود، و از اينجا پي بردم كه فاصله آن از خط نصف النهار تقريباً 58 ميل است . (52 ) سپس نالينو اعتراف مي كند كه قياس فلكيان مأمون و قياس بيروني از محيط زمين ، از كارهاي با ارزش و پراهميت عالمان اسلام است . (53 ) طبيعت گرايي ژرف
1-10- بيروني در پژوهشهاي خويش توجه عظيمي به طبيعت داشت ، و در «مكانيك » و «نجوم » به نتايج چندي نائل گشت . و در بحثهاي خود همواره به تجربه تكيه داشت و آن را محور استنتاجات خود قرار داده بود . * بيروني جهت حساب وزن مخصوص آزمايشي انجام داد؛ بدين وسيله كه ظرفي به كار بست كه مصب آن متوجه به پايين بود و از وزن كردن جسم در آب و هوا شناخت مقدار آب بيرون ريخته را ممكن مي ساخت و از راه سنجيدن وزن جسم در هوا بر حسب «وزن مخصوص » آن و ديگر راههاي تجربي كه به كار بست توانست «وزن مخصوص » 18 نوع عنصر و مركب را پيدا كند كه برخي از آنها از جمله سنگهاي قيمتي مي باشد. (54 ) توضيح اين مطلب آن است كه : بيروني نخست جسم را در هوا وزن مي كرد، بعد از آن جسم را - پس از آنكه در ظرف مخروطي شكل سوراخي داخل كرده بود- در آب وزن مي كرد و از آب بيرون ريخته شده حجم جسم را مي شناخت و از تقسيم كردن وزن جسم در هوا بر وزن آب بيرون ريخته شده وزن مخصوص جسم يا ماده موزون = سنجيده به دست مي آورد . مقايسه محاسبات بيروني در 1000 سال قبل با محاسبات امروزين
اينك جدولي را كه بيروني براي وزن مخصوص اجسام استخراج كرده به دست مي دهيم و براي تكميل فايده آن را با ارقام جداول جديد مقايسه مي كنيم تا دقت نظر و فكر روشنگر بيروني را كه سالها پيش از اروپاييان - با نداشتن اين همه ابزارهاي دقيق و باريك سنج به آنها پي برده بوده است ، معلوم شود : ماده | ارقام بيروني | ارقام جديد |
طلا | 26 ر19 و 05ر19 | 29 ر19 |
جيوه | 74 ر12 و 59ر13 | 56 ر13 |
مس | 72 و 8 و 83ر8 | 85 ر8 |
برنج | 67 ر8 و 55ر8 | 4 ر8 (55 ) |
معارضات بيروني با ارسطو و ابن سينا
1-11- از آنچه گذشت به اجمال ، افكار علمي و ابتكارات بديع بيروني را فهميديم و ليكن نبايد فراموش كرد كه «اين مرد دقيق النظر، دقت و اصابت نظر خود را - به واقع - مديون مطالعات فلسفي خويش است . اما با اين همه او در فلسفه پيرو روش متعارف عهد خويش يعني آن روش كه به وسيله الكندي و فارابي و نظاير آن تحكيم و تدوين شده بود، نيست (56) بلكه در شكوك و ايراداتي كه بر ارسطو و بالتبع بر ابن سينا كرده ، گوشه هايي از افكار فلسفي خويش را بيان داشته است و ليكن نه با تفصيل و نه به روش منطقي منظم و مرتب . از اينها گذشته ، ابوريحان به كتب فيلسوفان بيگانه نبوده است و چنان كه از مطالعه كتب رجال و ارباب ترجمه برمي آيد: او برخي از آثار فلسفي هنديان را به زبان تازي در آورده كه اهم آنها كتاب شامل نام دارد كه در آن درباب موجودات محسوس و معقول سخن مي دارد . ابوريحان در رساله اي نيز كه جهت ذكر فهرست تأليفات محمدبن زكرياي رازي و آثار خويش ترتيب داده ، برخي از مطالعات خويش را در فلسفه بيان كرده است . از همه اينها مهم تر سؤالاتي است ك از ابوعلي سينا كرده و ايراداتي كه بر جوابهاي او وارد دانست . نقدهاي بيروني بر ارسطو
1-12- « ابوريحان » ده ايراد بر ارسطو وارد مي دانست و براي پژوهش حقيقت آنها، آن سؤالات به ترتيب به قرار زير است : 1- ارسطو چرا براي فلك ، نه حركت خفيف و نه حركت ثقيل قائل شده است ؟ توضيح مطلب آن است كه ارسطو معتقد بود كه : فلك نه از مراكز و نه به سوي مركز حركتي دارد؛ بيروني به اين مطلب اعتراض كرده و گويد : سبكي يا سنگيني فلك دور از امكان نيست و ممكن است كه فلك بالذات و بالطبع حركت مستقيم داشته باشد و بالقسر و العرض حركت مستدير . 2- چرا ارسطو درباره فلك عقيده پيشينيان را پذيرفته و بدانها اعتماد كرده و حال آنكه سخن آن كسان را كه اعتماد بر ظاهر كرده اند هميشه نبايد قبول كرد . 3- ارسطو بيهوده چرا به جهات سته ] =شش جهت [ اعتقاد دارد؟ چه ما در مكعب بيش از شش جهت مي يابيم و نيز چرا ارسطو براي هر جسم شش جهت قائل شده در حالي كه كره يك سطح دارد و سطح داراي جهات گوناگون نتواند بود . 4- ارسطو چرا جزء لايتجزي (57) را انكار كرده و جسم را متصل واحد پنداشته است ؟ ابوريحان مي گويد: عقيده قائلان به اين مذهب اگر چه خالي از عيب نيست در صحت آن «اگري مي رود و حكايت هست ». و ليكن قول مشائيان از آن هم نا استوارتر و ناپسنديده تر است . 5- گروهي از حكيمان پيشين وجود عالم يا عوالمي را جز عالم ما ممكن پنداشته اند، چرا ارسطو آن را رد و انكار كرده است ، زيرا جز اين نيست كه اطلاع ما بر وجود اين عالم از راه حواسمان است ، و اين امر دليل آن نمي شود كه وجود هرگونه عالمي را غير از عالم محسوس خودمان انكار كنيم و ديري است تا گفته اند: «عدم الوجدان لايدل علي عدم الوجود= نيافتن چيزي دليل بر نبودن آن نمي شود ». 6- چرا ارسطو قائل شده است كه بيضي و عدسي در حركت دوري نيز به خلاء نياز دارد؟ چه كره حاجتي به خلاء ندارد و اين رأي صاحب منطق ] ارسطو [ درباره بيضي و عدسي صحيح نيست . 7- چرا ارسطو يمين (طرف راست ) را مبدأ حركت گرفته است ؟ و نيز چرا مبدأ حركت كواكب را از مشرق دانسته است ؟ چه با قبول اين مبادي گرفتار « برهان دوري » مي شويم . 8- چرا ارسطو شكل كره هوا و كره اثير را كروي مي داند و قائل است به اينكه فلك در حال حركت ، حرارتي ايجاد مي كند؟ چه ما مي دانيم كه هر چه حركت سريع تر باشد حرارت بيشتر و هر چه كندتر باشد حرارت كمتر است و نيز مي دانيم كه تندترين حركات در جسم فلك ، حركت دايره معدل النهار و كندترين آنها در جاهايي است كه نزديك دو قطب باشد. از اين جهت بايد غلظت و حرارت به وجود آمده از هوا در اطراف دايره معدل النهار بيشتر باشد و هر چه به دو قطب نزديك تر شويم كمتر شود و عنصر ناري ضعيف تر گردد . 9- ارسطو مي گويد: حرارت از سوي مركز به طرف محيط متصاعد مي شود پس چرا حرارت از خورشيد و شعاعات آن به ما مي رسد يعني از جانب محيط به طرف مركز مي آيد؟ و اصلاً حقيقت اين شعاعات چيست ؟ آيا اجسامند يا اعراض اند و يا غير اينها؟ 10- چرا انقلاب و استحاله از برخي چيزها و برخي عنصرها به بعض ديگر ممكن مي شود؟ آيا اين امر بر سبيل مجاورت حاصل مي شود يا تداخل در مجاوري و سوراخهاي اشياء در يكديگر؟ هشت پرسش بيروني از ابن سينا
1-13- بيروني غير از اين سؤالات كه برشمرديم هشت سؤال ديگر هم از ابن سينا كرد و ابن سينا در واقع پژوهش را فرو گذاشت و در جواب ابوريحان كوشيد كه سخنان ارسطو را اثبات كند و به هر طريق كه شد سخنان معلم اول را به كرسي بنشاند از اين رو، ابوريحان پس از مشاهده جوابها اعتراضاتي ديگر هم كرد و پيش ابن سينا فرستاد. (58 ) گرايش بيروني به مانويان و رازي
1-14- كارهاي مهم بيروني در مطالعه فلسفه ، توجه او به كتب مانويان و آثار محمد زكرياي رازي طبيب و حكيم نامدار ايران (در گذشته 320 ه ق ) است . خود بيروني گويد : من كتاب رازي را در علم الهي خواندم و او در اين كتاب خواننده را به كتابهاي ماني به ويژه كتاب «سفر الاسرار» او حواله مي كند. (59) وي از رازي در برابر ابن سينا دفاع مي كند و توهيني را كه «ابن سينا» در حق رازي كرده و او را «متكلف فضولي » خوانده بود، شايسته مقام يك دانشمند نمي داند . ليكن بيروني از تظاهر به مطالعه اين كتب ابا و امتناع مي ورزيد چه از شكنجه و آزار معاصران و به ويژه از دربار متعصب غزنوي كه بيشتر عمر خود را در آنجا گذرانيد بيمناك بود و از اينكه او از پيروان رازي بشمارند تحاشي داشت ، از اين رو تعجب نبايد كرد كه بيروني در مبحث «نقض نبوات » رازي و ديگر بزرگان و فاضلان را رد كرده و از استخفاف آنان خودداري نكرده است . (60 ) متأسفانه جمعي از حكيمان «بيروني » را ناآگاهانه ، از شمار فيلسوفان و حكيمان بيرون دانسته اند! مثلاً بيهقي نقل كرده است كه : « كم يكن اخوض في بحار المعضلات من شأنه و كل ميسر لما خلق له = يعني ، بحث و خوض در درياي مشكلات فلسفه كار او نيست و هر كسي را بهر كاري ساخته اند.» (61) به نظر مي رسد كه تمايلات او به تصوف بي تأثير نبوده است ؛ زيرا :
خرده كاريها علم هندسه
كان تعلق با همين دنييتش
اين همه علم بناي آخر است
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل داند آن را با دلش (62)
يا نجوم و علم طب و فلسفه
ره به هفتم آسمان بر نيستش
كه عماد بود گاو و اشتر است
صاحب دل داند آن را با دلش (62)
صاحب دل داند آن را با دلش (62)
1. معجم الادباء، 2/93 . 2. اعيان اشيعة ، 45/99 . 3. عيون الانباء، 459، چاپ بيروت . 4. نعمه ، عبدالله : فلاسفه الشيعه ، 369 (بيروت ، بي . تا .). 5. طوقان ، قدري : تراث العرب العلمي ، 275، قاهره ، چاپ سوم ، 1963 . 6. Smith, D, E., History of Mathematics, vol., 1, p. 219, U.S.A, 1953. چاپ سال 1927 7. Sarton, G.,Inroduction To The History of science. Washington, 1927- 1950, p. 199. 8. C.Brockelmann, History of the Islamic Peoples, p. 293, London, 1958. 9. بيهقي ، ابوالفضل : تاريخ ، مسعودي ، 906 چاپ دوم ، دانشگاه مشهد، 1350 ه.ش 10. نعمه ، عبدالله : فلاسفه الشيعه ، 372 . 11. خوانساري : روضات الجنات ، 67؛ وقمي ، عباس : الكني و الالقاب ، 1/75 چاپ صيدا، 1939 . 12. عمر فروخ : تاريخ العلوم عندالعرب ، 417، چاپ بيروت ، 1970 . 13. بسنجيد با اين نكته كه راغب اصفهاني در محاضرات الادباء، 1/47، چاپ بيروت آورده است كه « قيل لحكيم : ما حدالتعليم ؟ فقال : حدالحياة ؛ اي يجب له ان يتعلم مادام حياً. و قال شيخ للمأمون : اقبيح بي أن استفهم ؟ قال : بل قبيح بك أن تستبهم = از دانشمندي پرسيدند: حد آموزش چيست ؟ و انسان بايد تا چه پايه اي در ياد گرفتن بكوشد؟ گفت : حد آموزش حد حيات است يعني تا جان در بدن دارد و زنده است بايد ياد بگيرد. و پيرمردي مأمون را گفت كه براي من زشت است كه بپرسم تا ياد بگيرم گفت : نه بلكه زشت آن است كهب بپرسند و از سخن درست گفتن فروماني .» 14. جدات فاسده ، مبحثي فقهي در باب ارث است ، كه تفضيل آن در شرايع الاحكام محقق حلي و الفقه المسير، احمد عيسي عاشورا، چاپ بيروت ، 1972، 143-141 آمده است . 15. احمد الشحات : ابوالريحان البيروني ، 29، چاپ دارالمعارف مصر 1968 . 16. دائرة المعارف بريتانيكا Britannica 3/2 - 611 مقاله ي « AI- Biruni ». 17. طوقان ، قدري : تراث العرب العلمي ، 277 . 18. نهالي : بالش ؛ متكا . 19. طيره گشتن : خشم گرفتن . 20. و آورده اند: اين غلام روزي بيرون شهر رفته بود. فالگيري او را ديد و گفت : گفتنيها دارم از احوال تو در همي ده رو كنم اقبال تو پس از گرفتن درهم ، فال بگرفت و چنين گفت : تو عزيزي داري اندر درد و رنج چون رهايي يافت يابد جاه و گنج 21. چهار مقاله ، چاپ دكتر معين ، 4-93. 22. كتاب ماللهند، 203 و 252.- اين كتاب به وسيله خاورشناس نامدار آلماني Sachau در سال 1887 در لندن تخت عنوان AI- Beruni's India چاپ شد . 23. دبور: تاريخ الفلسفة في الاسلام 291، حاشيه ، ترجمه دكتر هادي ابوريده ، چاپ مصر، 1952 . 24. خوانساري روضات الجنات ، صفحات 69 و 179 . 25. احمد الشحات : ابوالريحان البيروني ، حياته ، مؤلفاته ، أبحاثه العلمية ، تقديم الدكتور عبدالحليم المنتصر، چاپ دارالمعارف مصر. سال 1968. اينجانب مطلب مذكور را جز در اين كتاب نديده ام . و «عهده بر راوي است بر من نيست !». 26. دايرة المعارف بريتانيكا، چاپ 1968، 3/711 . 27. اين كتاب را فاضل رياضي مرحوم علي اكبر دانا سرشت به فارسي ترجمه كرده است : و اخيراً با تجديدنظر و اصطلاحات هم ايشان دوباره چاپ شد . 28. مقدمه آثار الباقيه 22-21؛ كشف الظنون ج 1، ص 49؛ و تاريخ الفلسفة قي الاسلام ص 4-293. 29. كشف الظنون ، 1/92 . 30. Carl Brockelmann. 31. نعمه ، عبدالله : فلاسفة الشيعة ، 384 . 32. تنجيم : علمي است كه در آن بهره ها و سرنوشت مردم به حسبت مواقع نجوم شناخته مي شود. و داناي اين علم را منجم گويند. (تهانوي ، محمد: كشاف اصطلاحات الفنون ، 803، كلكته ، 1278 ه . ق ). 33. به نقل از نعمه ، عبدالله ، فلاسفة الشيعه ، 382 . 34. بيروني : تحقيق ماللهند، 22، به نقل از مقدمه زاخائو . 35. قرآن ، آيه 134 از سوره 4 ؛ و انجيل متي ، فصل 10، آيه 28 . 36. بيهقي : تتمه ، 62 . 37. دبود : تاريخ الفسلفة في الاسلام ، 296-297، ترجمه دكتر هادي ابوريده . 38. سيد امين : اعيان الشيعه ، 3/214 . 39. عروضي ، نظامي : چهارمقاله ، با حواشي مرحوم قزويني ، 251 . 40. بيروني : التفهيم ، چاپ آقاي همايي ص كز-لح . 41. دبور: تاريخ الفسلة في السلامي ، 298 . 42. ابن ابي اصيبعه : عيون الانباء، 659، چاپ بيروت . 43. بيروني : الجماهر في معرفة الجواهر، 168، چاپ حيدرآباد 1935 «... و منها مااطبق الحاكون عليه من سيلان عيون الافاعي اذا وقع بصرها علي الزمرد... و مع اطباقهم علي هذا فلم تستقر التجربة عن تصديق ذلك . فقد بالغت في امتحانه به لا يمكن ان يكون ابلغ منه من تطويق الافاعي بقلادة زمرد و فرش سلته به و تحريك خيط امامها منظوم منه مقدار تسعة اشهر في زماني الحر و البرد و لم يبق الاتكحيله به فما اثر في عينيه شيئاً اصلا ان لم يكن زاده حدة بصر !». 44. قصة الحضاره 2/186، بيروت ، 1983؛ و قدري طوقان : تراث العرب العلمي ص 75 - 285 . 45. شهرزوري : تراجم الحكماء، 83؛ بيهقي : تتمه صوان الحكمة ، 63. اين سخن از آن بيهقي است . 46. مثلا رجوع بفرماييد به صفحات 292 و 298 از كتاب آثار الباقيه ترجمه مرحوم دانا سرشت ؛ و صفحات 12 و 13 و 22 و 25 از كتاب : تحقيق ماللهند، چاپ حيدرآباد دكن . 47. ابن ابي اصيبعه : عرون الانباء، 459، چاپ بيروت . 48. بيروني ، الآثار الباقيه ، 14؛ و قرآن ، سوره 14 (ابراهيم )/ ، آيه 9 . 49. بيروني : الآثار الباقيه ، 4 و 14، ترجمه مرحوم داناسرشت . 50. دبور: تاريخ الفلسفة في الاسلام ، 301- 300، حواشي دكتر هادي ابوريده . به نقل از الآثار الباقيه . 51. فروخ ، عمر: تاريخ العلوم عندالعرب ، 419 چاپ بيروت . 52. راجع به تفضيل اين قاعده رجوع بفرماييد به كتاب تراث العرب العلمي ، 97 و 479، تأليف استاد حافظ طوقان . 53. قدري ، طوقان : تراث العرب العلمي ، 279 . 54. ايضاً همين مأخذ، 80-279 . 55. فروخ ، عمر: عبقرية العرب ، 71، چاپ سوم ، بيروت و صيدا، 1969 . 56. دبور: تاريخ الفلسفة في الاسلام ، با ترجمه و تحشيه دكتر محّمد هادي ابوريده . 57. جزء لايتجزي همان است كه امروز Atom مي گويند. و متكلمان اسلامي آن را جوهر فرد نيز گفته اند. خواجه شيراز با استفاده از اين اصطلاح در غزلي لطيف گفته است : بعد از اينم نبود شائبه در جوهر فرد كه دهان تو بر آن نكته خوش استدلالي است . 58. نامه دانشوران ، 7/252؛ و رسالة للبيروني صفحات 40-29-21؛ و نابغه بزرگ ايران ، از مرحوم علامه علي اكبر دهخدا، 42-51 . 59. رسالة للبيروني ، 4-3 . 60. صفا، ذبيح الله : تاريخ علوم عقلي ، 282 . 61. بيهقي : تتمه صوان الحكمه ، 63-62 . 62. مولوي : مثنوي ، 4/363، چاپ علاءالدوله . 63. الجماهر في معرفة الجواهر، خاتمة الطبع ، 3، چاپ حيدرآباد، 1355 ه.ق «كنت أتعجب من جودة معرفته لدواوين الشعراة و وجود هذه الكتب في شرق خراسان ...» 64. بيروني : الآثار الباقيه ، 398، ترجمه مرحوم دانا سرشت ؛ ياقوت حموي : معجم الادباء، 4/93 «... أنشد ابوالريحان البيروني في الكتاب الآثار الباقية عن القرون الخالية لا حمد بن فارس : قد قال فيما مضي ...» 65. تاريخ بيهقي ، 70-669 چاپ دكتر فياض و دكتر غني 66. . F.Bacon. 67. دهخدا، علي اكبر، لغت نامه ، 1/487، ماده ابوريحان .