معلم؛ ركن آموزش و پرورش
غلامرضا گلى زواره
كسى گفت: چونى چنين رنج بر
بگفتا: زد آن نقش آب و گِلم
از آن شد تن من پذيراى جان
وزين آمدن زنده و جاودان
به تعظيم استاد بيش از پدر؟
وزين تربيت يافت جان و دلم
وزين آمدن زنده و جاودان
وزين آمدن زنده و جاودان
تعليمات معلمان بشريت
در فرهنگ لغت معلم به معناى تعليم دهنده، آموزنده، مدرّس، آموزگار، استاد و شيخ آمده است. در اهميت مقام معلم همين بس كه پروردگار متعال نخستين معلم انسانيت است، چرا كه به قول قرآن كريم خداوند تمامى اسماء را به آدم آموخت: و علّم آدم الاسماء كلّها؛(1) و نيز كلام وحى تأكيد دارد معلم و آموزنده شما خداست: و يعلّمكم اللّه و اللّه بكلّ شىءٍ عليم(2) و در سوره اقرأ كه به قول جمعى، آغازين سوره بود كه بر رسول اكرم(ص) نازل گرديد، خداوند مىفرمايد: الّذى علّم بالقلم، علّم الانسان ما لم يعلم(3) و در سوره الرحمن مىخوانيم: الرّحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البيان.(4) اساس فرهنگ و معارف بشرى خواندن، نوشتن و سخن گفتن است و آنچه بشر را از ساير موجودات ممتاز مىسازد همين سه مورد مىباشد و معلّم اينها خداى عزّو جلّ است زيرا در مقام خواندن مىفرمايد: علّم القران و علّم بالقلم و علّمه البيان كه به نوشتن و تكلّم اشاره دارد. بنابراين عالم صنع به منزله مدرسهاى است كه افراد بشر به تفاوت مراتب، تفاوتهاى فردى و استعدادها، فراگيران اين مدرسه هستند. خداوند متعال علاوه بر اين كه معلّم عمومى و مربّى تمام انسانها مىباشد، تعليم اختصاصى هم دارد و شاگرد اول و برجستگان تدريس خصوصى او انبياء و اولياء عظام هستند. در سوره كهف ذيل داستان خضر و موسى(ع) خداوند درباره خضر مىفرمايد: آتيناه رحمةً من عندنا و علّمناه من لدنّا علماً(5)، در اينجا خداوند معلّم اختصاصى يكى از بندگان با استعداد و شايسته خود است كه به مرتبه علم لدّنى در برابر دانش اكتسابى ارتقاء داده شد. رسول اكرم(ص) در روايتى فرمودهاند: ادّبنى ربّى فاحسن تأديبى: پروردگارم مرا تربيت كرده و نيكو مرا ادبآموخته و مرا به حسن ادب پرورش داده است. بعد از خداوند كه معلّم و مربّى اول خلايق است، انبياء و فرستادگان الهى معلّم ثانى جوامع بشرى هستند، در واقع اين شاگردان شايسته مكتب حق بر حسب مشيّت و عنايت خداوندى به مقام و رتبه معلمى ديگر آحاد بشر رسيدهاند و با نيل چنين منزلتى، اعتبار و افتخار يافتهاند. آنان به مدد وحى و الهام ربّانى بدون واسطه يا توسط يكى از ملائكه كه امين وحى و جبرئيل يا پيك پروردگار ناميده مىشود تعليم و تربيت يافته تا به سرحد خلافت معلم اول(خداوند) ترقى نمودهاند. پيك وحى يا به تعبير قرآن «شديد القوى» همچون دانشيار از طرف خداوند مأمور املاء و تعليم و تدريس كتاب وحى است، درباره رسول اكرم(ص) قرآن مىفرمايد: هو الّذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة؛(6) در آيهاى ديگر تصريح گرديده است: لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة(7) پس از پيامبران، اولياء الهى و ائمه هدى مربّى و معلم انسانهاى تشنه معارف و مكارم مىباشند. معلم نخستين امام، رسول اكرم(ص) مىباشد چنانكه آن حضرت مىفرمايد: آن زمان كه كودكى بيش نبودم (رسول خدا) مرا به خانه خود برد و مورد پرورش قرار داد. هر روز از اخلاق و منش خود لوايى به من مىنماياند و مرا در درجهاى بالاتر و برتر قرار مىداد و دستور مىداد تا بدان راه گام نهم و هرسال مرا با خود به كوه حراء مىبرد و چيزهايى نشانم مىداد كه به ديگران ارائه نداد.(8) اين نمونه و شواهد فراوان ديگر نشان دهنده يك نوع تربيت ويژه است كه نبى اسلام آن را در مورد امام اول به انجام رسانيد تا او را براى معلّمى جامعه اسلامى مهيا سازد. حضرت امام حسين(ع) در قيام خود عليه استبداد يك كلاس درس و مكتبى آموزشى و تربيتى تربيت داد كه طى آن در برابر انحرافات پايمردى نشان داد، در قالب ارزشهاى قرآنى از مكتب اسلام پاسدارى كرد و براى اصلاح امت اسلامى و احياء نمودن عنصر امر به معروف و نهى از منكر با مخالفان به مبارزه برخاست، از چهرههاى مزوّرى كه در وراى آنها جز فساد،تباهى و تجاوز به آبرو و نواميس و اموال مردم انگيزه ديگرى وجود ندارد، پرده برداشت، نيروهاى مخلص را جذب كرد و در جهت تزكيه و تهذيب اصحاب خويش كوشيد و براى استمرار راه و رسيدن به هدف عالى و مقدّس نيروهاى زبده، خبره و برگزيده را تربيت كرد. پيامبران و ائمه هم يادآورنده و متذّكرند و هم معلم، زيرا چه بسا خيلى مطالب به طور مبهم در ذهن افراد جامعه وجود دارد اما آنان نسبت به اين مسايل بىاعتنا و در حال غفلت هستند و آن بزرگان سعى دارند انسان را بيدار كنند، در واقع زواياى روح در خوابى عميق فرو رفته است و پيامبر يا امامى آن روح غافل را آگاه مىسازد، آنان علاوه بر آن كه مطالبى را كه تاكنون در ذهن مردم نيامده است به آنان ياد مىدهند (و يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون)(9) به كمك نور تذكر، تنبّه و يادآورى، اشخاص را از ظلمت گناه و عصيان و تاريكىها و آلودگىها بيرون مىآورند و به فضاى نورانى تقوا و پارسايى و پاكيزگى سوق مىدهند.(10) نكته ديگر اين كه در تعاليم انبياء و وارثان آنان يعنى اولياى الهى تعليم كتاب با آموزش حكمت توأم است و اين واژه يعنى حكمت به معناى مفاهيم خشك و بى روح فلسفه نمىباشد بلكه منظور ادراك و شناخت حقيقى امور و اشياء است به نور باطن و روشنى درونى قرآن تأكيد مىنمايد به هر كس حكمت داده شود خير فراوانى نصيب او گرديده است: «و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثير»(11) آنچه موجب رستگارى و سعادت دنيوى و اخروى بشر مىگردد همين حكمت قرآنى و ايمانى است كه از راه تهذيب اخلاق و صفاى باطن و اتصال به عالم قدس و ملكوت، براى مشتاقان طريق حق بدست مىآيد و نتيجهاش رسيدن به مقام «علم اليقين» و «حق اليقين» است نه آنچه محصول اوهام و تخيّلات متزلزل افكار بشر است كه نتيجهاى جز ترديد، نگرانى و آشفتگى ندارد. از مرادف بودن كتاب با حكمت اين نكته استنباط مىشود كه تعليم كتاب وقتى فايده دارد كه با حكمت و تدبّر و فهم لطايف و دقايق محتويات كتاب قرين گردد و در ياد دادن و ياد گرفتن و كسب علوم و فنون صرفاً خواندن، نوشتن و به حافظه سپردن مضامين كتاب نيست بلكه درست فهميدن و درك كردن روح مطالب نيز شرط است. صلاح دينى و سعادت واقعى جامعه و افراد وقتى تأمين مىگردد كه تحصيل علوم و فنون با حكمت ايمانى، فضايل معنوى و مكارم اخلاقى مقرون باشد.(12) مقام و منزلت معلم
معلم از زبان واسطه فيض الهى، در ملكوت آسمانها عظيم خوانده مىشود: «من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه دعى فى ملكوت السموات عظيماً»(13) معلم مظهر اسم شريف محيى است كه نفوس مستعد را به آب حيات علم احيا مىكند، معلم اگر در مسير ارزشها گام بردارد و كارش الهى باشد در حقيقت فرزندان معنوى پرورش مىدهد و از عقيم بودن بدر مىآيد و تا آثار وجوديش باقى است از آنها بهرهمند است كه ارتقاى درجات نورى در نشأت ماوراى طبيعت عايدش مىگردد، بدون اين كه از پاداش عاملان به آثارش چيزى كم شود. علم شخص روح انسان و عمل ويژه بدن او در عالم آخرت است و هر كس به صورت علم و عمل خويش در سراى ديگر برانگيخته مىشود و اين معلم است كه مىتواند چنين ملكاتى را در انسانها شكوفا سازد و آنها را به سوى سعادت جاويدان رهنمون نمايد. اگر نهال وجود طفل و نوجوانى به دست باغبانى شايسته قرار گيرد، شجره طيّبهاى پديد مىآيد كه ثمرات نورانى و معنوى آن معلم و متعلّم را ارتقاء خواهد داد:
قدر خود بشناس و مشمر سرسرى
آن كه دست قدرتش خاكت سرشت
حرف حكمت بر دل پاكت نوشت(14)
خويش را كز هرچه گويم برترى
حرف حكمت بر دل پاكت نوشت(14)
حرف حكمت بر دل پاكت نوشت(14)
خصال معلّم
چنين نيست كه هر كس قوت حافظه و انبار كردن و تحويل دادن اصطلاحات و محفوظات علمى و ادبى را بدست آورد و آنها را به فراگيران انتقال داد، معلم است و منزل و مقام معنوى و شايستگىهاى روحانى را به خويش اختصاص داده است، دانش اكتسابى اگر با ايمان، درست كردارى و راست گفتارى حكيمانه مقرون نباشد نه تنها سرچشمه هدايت و رشد نخواهد بود بلكه مايه ضلالت است. مقصود و هدف اسلام از تحصيل علم و معارف اين علوم اكتسابى كه در مدرسه و نزد معلمان و استادان ياد مىگيرند نيست و اين آئين چنين دانشى را براى سعادت بشر كافى نمىداند بلكه غرض عالىترى دارد و آن عبارت است از تربيت اخلاق، رشد معنوى و معرفت حقيقى كه روح و روان آدمى را به فضايل و كمالات عالى آراسته نمايد: آن علمى كه بر عبادت خداوند رحجان دارد و عالمش وارث انبياست و مداد فضلش از خون شهيدان برتر است ياد دادن و فراگرفتن تعدادى تعاريف و فورمولهاى خشك فيزيك و رياضى و انباشتن حافظه از چند واژه تازه و مباهات كردن به آنها نمىباشد، تازه عدهاى اين دانستهها را كه اثرى بر فكر و ذهنشان هم ندارد و صرفاً چون بسته هايى در انبار مغز جادادهاند مايه تكبّر، سرمايه خودنمايى، خودستايى و فضل فروشى قرار مىدهند و جاهلانه مىگويند ما مدرك بالا هم داريم! در حالى كه درك پايينترى دارند، علمى كه مقصودش تحصيل امور دنيوى، رياستطلبى و صدرنشينى كاذب و فخر فروشى بر مردمان جامعه باشد در واقع علم نيست بلكه جهالتى است در پوستين علم و دارندهاش جاهل عالم نماست، علم حقيقى بايد مايه صفاى روح و روشنايى ضمير باشد و تيرگىهاى دل و جان را زايل كند، خير و بركت و صلاح و نيكى به همراه دارد و نفاق، بخل و حسد را محو مىسازد و صاحبش را فروتن و عارى از هرگونه عجب، داعيه دارى، گزافه گويى و لاف زدن و خود ستايى مىنمايد معلم نيز بايد دانشى را تحصيل نمايد و به دانشآموزان بياموزد كه مايه آمادگى، آرامش درون، سكينه قلب و سبكبارى روح گردد تا شايسته اين شغل مقدس و لياقت اين مقام و منزلت عالى را داشته باشد و جا دارد كه معلمان راستين به شغل شريف خود دلگرم باشند و از اين كه در خور چنين جايگاهى شدهاند بر خود ببالند و خداوند عالم را از اين بابت سپاسگزار باشند و روز به روز بر اهتمام خود براى تعالى و ترقى بيفزايند. شهيد آية اللّه دكتر بهشتى مىگويد: معلم بايد در جهت خودسازى الهى كار كند، مهربانى و فروتنى را حفظ نمايد، خصال خوب را در وجود خويش بيارآيد و پيگير راستى و درستى باشد.(27) كسى كه مىخواهد عهده دار منصب تعليم گردد بايد قبلاً شرايط احراز چنين مقامى را در وجود خويش فراهم آورد و كسى كه چنين نكند موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم ساخته و به جامعه خصوص نسل جوان خيانت بزرگى كرده است، ميوه نارس طعمى تلخ دارد، به علاوه خاصيت اصلى خود را هنوز بدست نياورده است ولى وقتى رسيد هم طعم آن شيرين شده و هم خاصيت اصلى را پيدا مىكند. در ذيل به خصالى كه معلم بايد به آنها آراسته باشد، اشاره مىكنيم: 1ـ پاكيزگى و آراستگى ظاهر: شايستگى معلم بايد در تمام مظاهر وجودش پديدار باشد يعنى سيما، طرز سخن گفتن و گفتارش نمايانگر اهليّت او باشد، تناسب بدنى، سلامتى فيزيكى و روانى، پاكى، نظافت و طهارت ظاهرى بر عملكرد معلم و رابطه مستقيم او با شاگردان اثر مىگذارد انبياء پاكيزه و طاهر بودند و خداوند خطاب به رسولش مىگويد: «وثيابك فطهّر»(28) 2ـ توانايى علمى: معلم بايد در سطحى از معلومات و معارف باشد كه بتواند پاسخ گوى سؤالات دانشآموزان باشد و نيز مشكلات رفتارى آنها را به شيوهاى حكيمانه حل كند، با تدبير، هوشيارى و فراست بر حسب تفاوتها و استعدادهاى دانشآموزان مبانى فكرى و علمى را مطرح نمايد معلّم بايد بر مطالبى كه تدريس مىنمايد احاطه علمى داشته و با وسعت نظر و سعه صدر نسبت به شكوفايى دانشآموزان بكوشد، آگاهىهاى معرفتى به معلم نوعى فروتنى مىدهد و نيز اقتدار معنوى او را نزد فراگيران افزايش مىدهد، در غير اين صورت، سير آموزش دچار لغزش گرديده و متعلمين در معرض اشتباهات آشكار قرار مىگيرند، معلومات غلط و سطحى كه در روح و ذهن معلم به صورت ملكه درنيامده است او را دچار فشار روانى و واكنشهاى رفتارى منفى و هيجانى مىكند در نتيجه به دليل اين گردبادهاى عصبى نمىتواند فكر منظم و هدايت شده داشته باشد، تسلط كلاس از دستش خارج مىگردد و هرج و مرج و آشفتگىهاى حاكم بر كلاس را به دوش دانشآموزان خاطى مىاندازد. معلم بايد همواره براى تقويت معلومات و توانايىهاى فكرى و آموزشى تلاش نمايد و لحظهاى از آموختن نكتههاى علمى، اخلاقى و روانشناسى غافل نباشد. رسول اكرم(ص) با آن مقام ملكوتى و معنوى وقتى مشاهده كرد در مسجد دو كلاس تشكيل شده است كه در يكى علوم اسلامى مىخوانند و در ديگرى به دعا و نيايش مشغولند فرمود: هر دو در مسير خيرند امّا من براى تعليم برانگيخته شدهام پس در كنار دانشآموزان نشست.(29) ابوريحان بيرونى در حالت احتضار، همسايه دانشمند خود را فراخواند تا از او سؤالى بكند، آن مرد عالم با شگفتى گفت حالا كه زمان ارتحال شماست و هنگام پرسيدن نمىباشد، ابوريحان پاسخ داد فكر مىكنم اگر بدانم و جان دهم بهتر از آن است كه ندانم و بميرم.(30) ابونصر فارابى معلم بزرگ حكيم ايرانى هشتاد سال از عمر خويش را بدون برخوردارى از امكانات رفاهى و حتى با وجود محروم بودن از خانه و كاشانه وقف مطالعه، تفكر و كسب معرفت و نگارش نمود، كتاب نفس ارسطو را بارها خواند و بازهم خود را نيازمند مراجعه مجدد به آثار اين فيلسوف مىدانست.(31) 3ـ اخلاق و رفتار شايسته: معلمى كه خوش خلقى و رأفت را روش خود قرار مىدهد دانشآموزان را به سوى خود جذب مىنمايد، كلاس درسش شيرين و در حضور او، فراگيران احساس آرامش و امنيت روانى مىكنند، چنين همدلى و صميميت از يك سو باز دهى آموزشى را بالا مىبرد و از طرف ديگر بر دانشآموزان اثر مىگذارد و آنان به خلق و خوى اسلامى و انسانى علاقهمند مىشوند معلّم سخت گير كه كلاس خود را به يك پادگان نظامى تبديل كرده است و برخود مىبالد در كلاس من دانشآموزان حق نفس كشيدن هم ندارند! در وهله اول ميزان اعتماد به نفس و سلامتى روانى فراگيران را دچار مخاطره مىسازد، كلاس او تلخكام و توأم با شرنگ مىگردد، شاگردان نسبت به درس او رغبتى نشان نمىدهند و حتى از مدرسه گريزان مىگردند و احتمال دارد ترك تحصيل نمايند در صورتى كه به قول شاعر:
درس معلم ار بود زمزمه محبتى
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاى را
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاى را
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاى را
وظايف معلّم در برابر دانشآموز
از ره پنهان صلاح و كينهها
صحبت طالح تو را طالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
مىرود از سينهها در سينهها
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
قدر دانى از تلاش معلم
وقتى رسول اكرم(ص) تأكيد مىفرمايد كه من معلم برانگيخته شدم و حضرت على(ع) فرموده است: هر كس به من سخنى آموزد مرا بنده خويش ساخته است و چون عبدالرحمن سلمى به فرزند امام حسين(ع) سوره حمد را آموزش داد آن فروغ اصالت علاوه بر پول نقد و پارچهاى كه از راه حقشناسى به معلم طفل داد، دهان آموزگار را از مرواريد پر نمود، برخى افراد از اين همه عطا تعجب نمودند و دليلش را خواستند، خورشيد عاشورا فرمود: كجا پاداش مالى با آموزش اين معلم برابرى مىكند.(44) اين نمونههاى مستند مقام و ميزان تلاش آموزشى و پرورشى معلم را به اثبات مىرساند امّا.
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقى خواند و معانى دانست
كه نه هر كو ورقى خواند و معانى دانست
كه نه هر كو ورقى خواند و معانى دانست
گر جسم و جان فداى معلم كنى رواست
تعليم و تربيت به جهان كار انبياست
تعليم و تربيت به جهان كار انبياست
تعليم و تربيت به جهان كار انبياست
1. سوره بقره، آيه 32. 2. همان، آيه 282. 3. سوره اقرأ (علق)، آيات 4 و 5. 4. سوره الرحمن، آيات 1 و 2 و 4. 5. سوره كهف، آيه 65. 6. سوره جمعه، آيه 2. 7. سوره آل عمران، آيه 164. 8. نهج البلاغه، خطبه قاصعه. 9. سوره بقره، آيه 151. 10. آشنايى با قرآن، شهيد مطهرى، ج 8، ص 58 ـ 57. 11. سوره بقره، آيه 269. 12. با استفاده از مقاله استاد جلال الدين همايى كه بصورت مقدهاى بر كتاب «مقام معلم» در تاريخ پنجم مرداد 1345 هـ.ش نوشته است. 13. اصول كافى، ج 1، ص 27. 14. گفتگو با علامه حسن زاده آملى، ص 154 ـ 153. 15. كلمات قصار امام خمينى، ص 204. 16. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر 22، ص 355. 17. ديدگاهها، آيةاللّه خامنهاى، ص 287. 18. چهار ساله دوم رياست جمهورى حضرت آية اللّه خامنهاى، ج 2، ص 153. 19. آداب تعليم و تعلم در اسلام، دكتر سيد محمد باقر حجتى، ص 257. 20. آنچه معلمان و مربيان بايد بدانند، فرهاديان، ص 10. 21. بحارالانوار، ج 2، ص 17. 22. گلچينى از كشكول شيخ بهايى، هاشم نجفى يزدى، ص 27. 23. جرعههاى جانبخش، ص 65. 24. آفاق مرزبانى، عبداللّه نصرى، ص 24. 25. جرعههاى جانبخش . 26. منظومه معرفت، از نگارنده، ص 40. 27. يادنامه شهيد بهشتى، سيد فريد قاسمى، ص 159. 28. سوره مدثر، آيه 3. 29. منية المريد، شهيد ثانى، ص 10. 30. تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهرى، ص 200. 31. زندگى و شرح حال معلم ثانى فارابى، دكتر سيد ابوالقاسم هاشمى، ص 25 ـ 20. 32. نك: غررالحكم، ج 2، ص 672. 33. نك: كنزالعمال، ج 10، ص 186. 34. اصول كافى، ج 1. 35. سيرى در نهج البلاغه، شهيد مطهرى، مقدمه. 36. انگيزش در كلاس درس، ال. اسپالدينگ، ترجمه حسن يعقوبى و ايرج خوش خلق، ص 10 و 69.كار آفرينى خلّاق، انواع و شيوههاى حمايت، دكتر حسن قاسم زاده، فصلنامه پژوهش و مهندسى، ش 11 و 12، بهار 1378. 37. نك: منية المريد، ص 68 ـ 58. 38. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، ص 248. 39. انسان مربى و نويسنده، ماكارنكو، ترجمه ب. كيوان، ص 89 ـ 88. 40. تحف العقول 7 ص 84. 41. الحياة، ج 1، ص 97. 42. تحف العقول، ص 267. 43. نك: مجموعه رويههاى آموزشى(تدريس) جربروفى، دفتر همكارىهاى علمى بين المللى آموزش و پرورش، جزئيات روش تدريس، دكتر نادر قلى قورچيان. 44. مستدرك الوسايل، ج 1، ص 290، و نيز بنگريد به كتاب حضرت على اكبر(ع) شبيه پيامبر شهيد ولايت، از نگارنده. امام صادق(ع) در اين زمينه فرمود: در مورد كودكان خطاكار حدّ شرعى جارى نمىشود امّا بايد به نحو صحيح او را تأديب نمود.(23)