4-1- مرقيون در سينوپ ، واقع در نزديكي آنكارا ، زاده شد و حدود سال 160 ميلادي درگذشت. مرقيون به دو خدا اعتقاد داشت: خداي صاحب عدل عهد عقيق و خداي صاحب فضل عهد جديد. وي خداي صاحب فضل را بر خداي صاحب عدل، رجحان مينهاد. مرقيون دو كتاب، يكي به نام انجيل و ديگري به نام تناقضات، براساس انجيل لوقا و نامههاي قديس پولس نوشته بوده است. پيروان مرقيون، با داشتن كليساي خاص خود، تا سدهي دهم ميلادي در شرق و غرب جهان آن روزگار پراكنده بودند.
مرقيون به روايت شهرستاني
4-2- بنا به گفته شهرستاني: «اصحاب مرقيون، دو اصل قديم متضاد را اثبات كردهاند: يكي از آن دو: نور و ديگري: ظلمت. و اصل سومي را اثبات كردهاند و آن معدل جامع است و آن سبب آميزش. چون ] دو چيز [ متنافر متضاد، جز به جامع، نميآميزند. و گويند جامع در مرتبه از نور فروتر و از ظلمت برتر است، و از اجتماع و امتزاع ] آن دو [ اين جهان به وجود آمده است. برخي از آنها گويند: آميزش ميان ظلمت و معدل واقع گرديد، چون ان به ظلمت نزديكتر بود. ظلمت با جامع در آميخت تا بدان خوش شود و از لذات و لذت ببرد. پس نور، به سبب رحمت ] خود [ نسبت معدل جامع سليم، گرفتار در شبكهي ظلمت رجيم، روحي مسيحي، و آن روحاللّه و پسر اوست، فرستاد، تا او را از بندهاي شياطين رهايي دهد. پس كسي كه از او (يعني از مسيح) پيروي كند و با زنان نزديكي نكند و از گوشت چرب پرهيز كند، رها ميشود و نجات مييابد، و كسي كه با او مخالفت كند زيان ميبيند و هلاك ميشود. 4-3- گويند: معدل را اثبات كرديم، چون نور، كه خداي تعالي است، بر او روا نيست با شيطان درآميزد، و نيز دو ضد به طبع از هم ميگريزند و به ذات و نفس مانع يكديگرند، پس چگونه اجتماع و امتزاج آن دو جايز باشد؟ پس گريزي نيست از معدلي، كه فروتر از نور و برتر از ظلمت باشد و امتزاج بدو انجام بگيرد و اين خلاف چيزي است كه مانويان ميگويند و اگر چه مرقيون پيشتر بوده است. 4-4- و همانا ماني مذهبش را از او گرفته، و معدل با او مخالفت كرده است و آن نيز خلاف آن چيزي است كه زردشت گفته است، چون او تضاد ميان نور و ظلمت را اثبات ميكند و معدل را، چون حاكمي بر دو خصم و جامع ميان دو متضاد، اثبات ميكند: روا نيست كه طبع و گوهرش از يكي از دو ضد باشد، و او خداي عزوجل است، كه ضد و نظيري ندارد. 4-5- محمدبن شبيب از ديصانيان روايت كرده كه آنها پندارند كه معدل انسان حساس دراك است، چون او نه نور محض است و نه ظلمت محض. و از آنها حكايت كرده است كه ازدواج را و هر چه را در آن نفعي براي بدن و روح باشد، حرام ميدانند و از ذبح حيوان، به سبب زنجي كه در آن است، پرهيز ميكنند. 4-6- از گروهي از ثنويه حكايت شده است كه نور و ظلمت هميشه زنده بودهاند، جز اين كه نور حساس، عالم و ظلمت جاهل، كور است، و نور حركتي درست، راست و ظلمت حركتي نادرست، تند و ناراست انجام ميدهد. در حالي كه آن دو چنان بودند، يكي از همامههاي ظلمت به حاشيهاي از حاشيههاي نور هجوم برد و نور قطعهاي از آن را، به جهل، نه به قصد و علم، بلعيد، مانند طفلي كه ميان اخگر و خرما فرق نگذارد، و آن سبب آميزش ] نور و ظلمت [ بود. پس نور اعظم تدبير كرد، پس اين جهان را ساخت تا آنچه را از نور با آن آميخته رهايي دهد. نور اعظم جز بدين تدبير نميتواند نور را رهايي دهد».