مبلغان مسيحي و متكلمان شيعي در عصر جديد
جدال قلمي ميسيونها و متكلمان شيعه
3-1- در عصر جديد عملاً با پيشرفت فنون كشتيراني و كشف روز افزون سرزمينهاي پهناوري كه تا آن عصر مورد بهرهبرداري قرار نگرفته بود، اروپاييان اعم از پرتغالي و اسپانيايي و انگليسي و فرانسوي و روسي (1) و غيره دست به رقابتهاي تجاري و استعماري بسيار وسيعي زدند كه به هر طريق خاورميانه و كشور ايران نه فقط از آن مصون نماند، بلكه به سبب مجاورت با هندوستان و اختلاف عميق سياسي با عثماني يكي از ميادين اصلي آن گرديد. غربيان، اعم از كاتوليك و پروتستان، مسيحيت را وسيلهي نفوذ و كليد موفقيت خود ميدانستند و حتي اگر منطقهاي را به زور اسلحه ميگرفتند، براي تضمين استقرار حضور خود متوسل به مسيحيت و ترويج آن ميشدند. آنها در اين زمينه اغلب بسيار مبتكرانه عمل كردهاند و مبلغان پر آوازهاي داشتهاند، از جملهي اين افراد، يسوعي معروف پرتغالي، فرانسيس گزوايه (Francis Xavier) است كه از سال 1540 - 1552 م. (60 - 947 ه.ق.)، يعني حدود يازده سال براي استحكام استعمار پرتغاليها در هندوستان و خاور دور به سر برد و براي بوميان تبليغ كرد، هر چند در اين نوشته ما بيشتر به برادرزاده او، يعني ژرمگزاويه (Jerome xavier) نظر داريم كه مستقيماً به مسلمانان فارسي زبان هندوستان و ايران پرداخته است. ژرمگزاويه در لاهور و در دربار جهانگير فعاليت داشت و كتابي تحت عنوان آينه حقنما نوشته بود كه ظاهراً در سالهاي 1596-1609 م. منتشر شده است. اين كتاب را كه به زبان فارسي است، به اين منظور به مناظرهاي كه ميان يك نفر «پادري» و يك «ملاي مسلمان» انجام ميگيرد، اختصاص داده تا آنكه بتواند در انتهاي بحث ملاي مسلمان را وادار به اعتراف عجز خود در مقابل قدرت استدلال «پادري» كند و او را به پيروي از انجيل مسيحيان وا دارد. در آن زمان كتاب ژرمگزاويه را ميان مسلمانان فارسي زبان پخش كرده بودند و نسخهاي از آن را نيز از هندوستان به دارالحكومهي ايران در اصفهان فرستاده بودند. در ميان متكلمان شيعه، سيد احمد علوي عاملي با نوشتن كتاب مصقل صفا به زبان فارسي به رويارويي با مبلغ پرتغالي برخاسته است. سيد احمد، فرزند زينالعابدين علوي عاملي اصفهاني ، حكيم متكلم و محدث مشهور قرن يازدهم ه.ق. (هفدهم ميلادي) خالهزاده و شاگرد و داماد ميرداماد بوده است. تاريخ تولد احمد علوي مشخص نيست، احتمالاً دو سال از ميرداماد جوانتر بوده است. او بيشتر عمر خود را در اصفهان گذرانده و در همان جا ميان سالهاي 1054-1060 ه.ق. (1644-1650 م.) فوت كرده است. بعضيها تصور ميكنند كه سيد احمد با زبان عبري آشنايي داشته، چون در يكجا عبارتي از سفر تكوين را به عبري، ولي به خط عربي آورده و آن گاه به فارسي ترجمه كرده است، ولي مسلماً او محتواي كلي تورات و اناجيل چهارگانه را به حدّ كافي ميشناخته است. او با تسلط كامل بر فلسفه و كلام و ديگر معارف اسلامي در مقابل مبلغان مسيحي به دفاع از اسلام دست يازيده و عنداللزوم از متون عهدين نقل قول كرده و با بيان دقيق، به تحليل آنها پرداخته است و كلاً عقيده دارد كه در اين كتابها به نبوت پيامبر اسلام بشارت دادهاند و محمد (ص) همان فارقليطِ (Paraclet) انجيلِ يوحناست. از آثار شناختهي احمد علوي عاملي، افزون بر مصقل صفا كه به تاريخ 1032 ه.ق (نوامبر و دسامبر 1622م.) به انجام رسيده و نام شاه صفي در مقدمهي آن آمده است، بايد از لوامع رباني و صواعق الرحمان و غيره نام برد. كتاب مصقل صفا به سه فصل طولاني و غيرمساوي تقسيم شده است و در هر بار مؤلف عين متن عبارت پادريِ پرتغالي را نقل كرده و به تفصيل به آن جواب داده است. سخن او همواره بسيار مؤدبانه و متين بوده است. او مطابق عنوان كتاب، كلاً به مسيحيان چنين خطاب ميكند: «آينهتان را پاك كنيد» تا ذات خداوند در آن متجلي گردد. فصل دوم، اختصاص به شناخت مسيح دارد و سومين و آخرين فصل به تعاليم و احكام اناجيل و بحث مبدأ و معاد اختصاص يافته است و در خاتمه نيز نتايج حاصله از بحث خلاصه شده است. احمد علوي عاملي در انتقاد از مسيحيان به دوگونه تناقض در كتب مقدس آنها اشاره كرده است: الف- تناقض بين عهد قديم (خاصّه سفرهاي پنجگانه) و عهد جديد . ب- تناقض بين اناجيل چهارگانه و رسائل ديگر عهد جديد . (2) او مبناي تشخيص انحراف اناجيل را در چهار مورد خلاصه كرده است: 1- تنافي در وجود مسيح؛ 2- وجود احكام شرعيهي مخالف تورات؛ 3- تنافي در قصص و حكايات؛ 4- وجود سخنان ناشايستي كه صلاحيت ندارد از نبي صادر شود. وي به طور كلي علت پيدايش انحراف را دو امر ميداند: الف- اكتفا به حافظه در تدوين اناجيل؛ ب- عدم ايمان راسخ به مُفاد انجيل اصلي؛ (3) نوشتهاي كه از هانري كربن، (Henri Corbin) فيلسوف و مستشرق فرانسوي به عنوان مقدمه در چاپ جديد كتاب مِصقّل صفا آورده شده، حايز اهميت خاصّي و در آن نكات بسياري را ميتوان يافت كه عميقاً تأمل برانگيزند و عملاً مسئله را تا حدودي از چاپ تاريخي آن دورهي معين، رها ساخته و فعليّت بيشتري بدان داده است. هانري كربن فصل دوم مِصقل صفا را - كه به تنهايي بيش از نصف كتاب است - مهمتر از دو فصل ديگر ميداند. خاصّه آنكه به شناخت شخصيت اصلي مسيح اختصاص داده شده كه در واقع اختلاف اصلي اعتقادي ميان مسيحي و مسلمان دربارهي همين موضوع است. سعي سيد احمد علوي بر اثبات اين مطلب است كه مسيحيان از تعاليم مسيح منحرف شدهاند و در اين مورد از اناجيل چهارگانه مطالب زيادي را نقل كرده ولي متأسفانه اشارهاي نكرده كه به كدام متن و يا ترجمه نظر داشته است، در هر صورت گفتههاي او با نسخههاي چاپي رسمي امروزي كه مورد تأييد كليسا است، فرق زيادي دارد. مسلماً سيد احمد علوي به هيچ وجه با نوشتههاي كلمانتين (Clإmentine) آشنايي نداشته و انجيل برنابا را هم نخوانده بوده است، ولي به عقيدهي كربن مطالبي كه او گفته بسيار نزديك به سنّت كلمانتين است و حتي به سهولت ميتوان موارد مشتركي ميان انجيل برنابا و مستندات سيد احمد علوي را پيدا كرد. (4) سيد احمد علوي، مسئله تثليث را به نحو مابعدالطبيعي حل كرده است و ذات الهي را در آن واحد فعل و فاعل و مفعول و يا به عبارت ديگر عقل و عاقل و معقول ميداند، چه به نظر او مسيح را با معرفت الهي نميتوان يكسان دانست و مسيحيان اشتباه ميكنند كه عيسي ناصري را با كلام خدا يكي ميدانند، تنها راه درست اين است كه عيسي را نيز مانند ساير پيامبران بزرگ، در دايرهي نبوت قرار دهيم و اين همان چيزي است كه حكمت الهي اسلامي توانسته است بر پايهي پيامبرشناسي، براساس و مبناي فارقليط، ميان نبوت و امت استوار كند و باز همان چيزي است كه مسيحيت رسمي آن را انكار كرده است. (5) از طرف ديگر، مسلماً مؤلف اسم و بعضي از افكار آريوس (6) را ميشناخته و از گروههاي مختلف مسيحي شرقي بيشتر به نسطوريان تمايل داشته است. كربن حتي' نظر ميدهد كه كلاً ميتوان بين مسيحشناسي نسطوري و امامشناسي شيعي عرفاني نوعي شباهت برقرار ساخت كه احتمالاً سيد احمد علوي از اين موضوع بياطلاع نبوده است، (7) چه او سه مظهر اصلي فارقليط را در موسي و عيسي و محمد (ص) ميداند حتي' در مورد فارقليط، منزلت و عمل روح القدس را در نموداري كه اشراقيون پيرو سهروردي در علم الملائكه طرح كردهاند، يادآوري ميكند. (8) همان طور كه من حيث مجموع مشاهده ميكنيم، سيداحمد علوي صرفاً از لحاظ بحثهاي كلام استدلالي و تحليلي ميخواسته است جواب ادعاهاي ژرمگزاويه را بدهد و اگر اين امر از كاربرد سياسي اثر او ميكاهد، در عوض چنان استحكام و عمق نظري بدان ميبخشد كه سالهاي متمادي بعد از آن، مسيحيان غربي - وابسته به كليساي روم - با تشخيص اهميت آن، در مقام رد نظرات او برآمدهاند. از جمله بايد گفت كه همان موقع كرمليطهاي ساكن اصفهان از بعضي از مطالب كتاب مصقل صفا چنان نگران شده بودند كه نسخهاي از آن را به روم فرستادند و متكلمي متخصص از فرقهي فرانسيسكنها به نام فيليپ گواداگنوني (philip guadugnoli) در سال 1041 ه.ق. (1631 م.) پاسخي بر آن نوشته و در روم به پخش آن پرداخته است. (9) البته دربارهي اين موضوع نبايد نكات مهم ديگري را هم فراموش كرد؛ از جمله اينكه در هر صورت انتقادي كه سيد احمد علوي از اعتقادات رسمي مسيحي ميكند، تا حدود زيادي به همان سنّت تعلق دارد كه از زمان قديم مسيحيان شرقي از جلمه، ملكيتها (Malekites) و ژاكوبيتها (Jacobites) (يعقوبيها) و نسطوريها عنوان كرده بودند و از اين لحاظ بدون شك اولياي كليساي روم، خطر ريشهداري را احساس ميكردند كه از مدتها پيش - شايد از ابتداي پيدايش مسيحيت - اصول اعتقادي رسمي آنها را زير سؤال برده است. در حدود سي و پنج سال بعد از انتشار مصقل صفا در شهر اصفهان جريان ديگري براي مقابله با مبلغان مسيحي پديد آمده است. در زمان شاه عباس دوم (پادشاهي: 1052-1077 ه.ق / 1642-1666 م.)، گروهي از مبلغان مسيحي فرانسوي دورهي لوئي چهاردهم به ايران آمدند و سالها در انجمن مسيحي شهر اصفهان به فعاليت پرداختند، از جمله اينكه كودكان مسلمان را بعد از مرگ آنها غسل تعميد ميدادند. از يادداشتهاي كشيشاني، همچون ژاك ماشو (Jacques Machault) و شِزو (Chezaud) و همچنين رودِس (Rodes) كه بنيانگذار انجمن بوده است، چنين بر ميآيد كه ميان سالهاي 1063-1070 ه.ق. (1652-1659 م.) سلسلهاي مناظرهي مذهبي ميان شِزو و شمار فراواني از رهبران شيعه برگزار ميشده است، خاصّه كه شِزو براي اثبات دين مسيح كتابهايي را به زبان فارسي نوشته و آنها را به اعتمادالدوله، وزير اعظم وقت تقديم كرده است. (10) با اينكه از گفتههاي علماي آن زمان چيزي به دست ما نرسيده، ولي به احتمال مقرون به يقين بحثها بيشتر نظري بوده و حول و حوش مطالبي دور ميزده كه قبلاً سيد احمد علوي اشاراتي به آنها داشته است. حائري در كتاب روياروييهاي ... خود، (11) اشاره به نسخهاي دستنويس تحت عنوان نصرةالحق كرده كه ظهيرالدين تفرشي (احتمالاً در زمان شاه سليمان صفوي) عليه مبلغي به نام « پادري گبرائيل افرنجي » نوشته است. رسالهي «افرنجي» به زبان عربي بوده و ظهيرالدين هم به همان زبان به او جواب داده، البته بعدها كتاب نصرةالحق به فارسي ترجمه شده است. «گبرائيل افرنجي» در اصفهان و تبريز فعاليت داشته و زبانهاي فارسي و تركي و عربي را ميدانسته است. (12) نمونهي ديگري از برخورد ايرانيان را با مبلغان مسيحي در دورهي صفوي از زمان شاه سلطان حسين صفوي (1105-1135 ه.ق ./ 1694-1722 م) ميتوان مثال آورد و اشاره به اثري به عنوان سيفالمؤمنين كرد كه عليقلي جديد الاسلام نوشته است. او همان طور كه از اسمش پيداست، نخست مسيحي بوده و بعد اسلام آورده و نحوهي برخورد او با مبلغان، با تمام آنهايي كه قبلاً گفتيم تفاوت عمدهاي داشته است. از آنجا كه او با زبان لاتين آشنا بوده، با مقابلهي متونِ لاتينيِ كتابهاي مسيحيان و يهوديان، به شمهاي از تحريفهاي آنها در ترجمهي كلمات و لغات پي برده و ادعا كرده كه در اين موارد مكر و حيلهاي در كار بوده است و ميبايستي مطالب را روشن ساخت. (13) با توجه به تبليغات زيادي كه مبلغان مسيحي از زمان شاه عباس به بعد در تمام دورهي صفويه ميكردهاند، شاهان صفوي به سبب احتياجات فني و صنعتي خود - خاصّه در مورد لوازم جنگي - و همچنين به سبب امور تجاري كلاً به خارجيان ميدان ميدادهاند و مانعِ فعاليتهاي مختلف نمايندگان مذهبي و سياسي آنها نميشدند، ولي از طرف ديگر، به خوبي ميتوان ثابت كرد كه هيچ يك از آنها نه فقط از لحاظ روحي و فرهنگي تحت تأثير اين تبليغات قرار نداشتهاند، بلكه كاملاً به سنّت شيعي وابسته بودهاند و حتي' براي خاندان خود از اين لحاظ رسالت خاصّي هم قائل بودهاند. فكر فايق بر عصر روشنايي كه بعد از انقلاب صنعتي انگلستان و انقلاب اجتماعي و سياسي فرانسه، در اوايل قرن نوزدهم ميلادي به صورت گستردهتري در آمده بود، به مرور نه فقط حتي' در كشورهاي غير اروپايي تأثير زيادي گذاشت، بلكه روشهاي استعماري غربيان را نيز كاملاً دگرگون ساخت و به جنبهي كارآمد آن به مراتب افزود. بر اين اساس، در نحوهي تبليغ و اشاعهي دين مسيح نيز تحول بزرگي رخ داد و رقابتهاي سياسي و اسعتماري موجب تقابل عقيدتي شديدي ميان مبلغان سنّتي كاتوليك و نمايندگان پروتستانها شد كه باروح و روش جديدتري فعاليت ميكردند. تعليمات اخلاقي لوتر و كالون كه بيشتر در كشورهاي انگلستان و آلمان و اسكانديناوي رواج يافته بود - همان طور كه ماكس وبر، (Max Weber) (متوفي 1920 م.) جامعهشناس بزرگ آلمان و چند نفر ديگر نشان دادهاند - در قرن هجدهم ميلادي به صورت كاربردي محض در آمد. براي فهم بهتر مطالب بعدي در اين مورد بهتر است اندكي درنگ كنيم: ماكس وبر نشان داده است كه اگر چه بشر هميشه طالب مال و ثروت بوده است، با اين حال جوامع جديد سرمايهداري كاملاً با جوامع قبلي متفاوت بودهاند و عميقاً مبتني بر تعليمات لوتر و خاصّه كالون هستند. براساس اين تعليمات انسان نه فقط به ترك دنيا و اعراض از آن دعوت نميشود بلكه كار صرفاً جنبهي رفع حوايج فردي ندارد و سرمايه عميقاً از آن خداوند دانسته ميشود و كسي كه كار سازندهاي انجام ميدهد، در واقع در راه خواست خداوند قدم برميدارد و كاهلي و ايجاد وقفه در كار به مراتب بدتر از حرص ثروتاندوزي است. مطابق اين تعليمات، وظايف دنيوي بيشتر در نتيجهي خودخواهي است و قبول اين وظايف عين انجام تعهدات ديني است. اصلاحطلبان و پيروان كالون نميخواستند كه كليسا فقط به حيات اخروي انسان بپردازد، بلكه بر عكس مايل بودند كه نظارت بيشتري در حُسن جريان امور مالي داشته باشند. فعاليت اين افراد از طريق كليسا در ممالكي، همچون هلند و انگلستان و آلمان و غيره... بسيار مؤثر بوده است. بر اين اساس وجدان اخلاقي در درجهي اول، وجدان كاري محسوب ميشده و هر نوع صدمهاي به نظام سرمايهداري ملي - حتي' در حدّ بسيار جزئي فردي - گناه كبيره تلقي ميشده است. اصول اعتقادي قومي به مرور در جامعههاي جديد سرمايهداري غربي با اصول لازم براي پيشرفت فني و صنعتي يكي شده است و بدين ترتيب ديگر ثروتجويي، تقابل و تعارضي با ايمان و دينخواهي نداشته است و آن دو نزد پروتستانها تا حدودي لازم و ملزوم يكديگر شدهاند. آزمندي اگر به خودي خود خطري را متوجه روح انسان ميساخت، ولي باز هم از نفي مسئوليت اجتماعي و بيكاري به مراتب كمتر مضر مينمود، يعني ديگر كار، افزون بر وسيلهي امرار معاش و تنظيم اقتصاد فردي و جمعي، به تنهايي هدفي معنوي محسوب ميشد و موجب ارتقاي روحي ميگرديد. فضيلت اخلاقي در درجهي اول نتيجهي اصلاح خود از طريق كار مفيد و سازنده بود و از همين رهگذر نيز ضابطهاي براي تشخيص مؤمن از ملحد به دست ميداد. اعم از اينكه ما با كلّ نظر ماكس وبر موافق باشيم يا نباشيم، بايد گفت كه از نيمهي دوم قرن هجدهم به بعد به نحو انكارناپذيري افكار جديد و گوناگوني در مسيحيان پروتستان انگليسي پيدا شده كه از آن جمله ميتوان نحلهي متديسم (Methodisme) را نام برد. پيروان اين نحله از موضعجان وزلي (Jahn Wesley) (متوفي 1791.) پيروي ميكردند. شاخهي ديگري از اين نظرگاه براساس نفس تعليمات كالون به وجود آمد كه در ميان عامهي مردم نفوذ خاصّي پيدا كرد، چه پيروان آن، با شعار نوع دوستي و انسانيت عملاً به كمك بينوايان و مستمندان ميشتافتند و به همين سبب علاوه بر شهرت، محبوبيت زيادي نيز كسب كرده بودند. از طرف ديگر، انجمنهاي تبليغي زيادي در انگلستان بر همان مبنا ازماندهي شد كه برنامههاي فرامرزي خود را در كشورهاي عقب افتاده - اعم از تحتالحمايه يا غير - بيش از پيش توسعه دادند. يكي از مبلغان معروف پروتستان كه در اوايل قرن نوزدهم ميلادي به ايران آمد هنري مارتين (Henry Martin) متديست است كه با وجود ضعف جسماني در شهرهاي مختلف ايران دست به فعاليتهاي زيادي زده است. البته او اولين مبلغ پروتستان نبوده كه به ايران آمده است، بلكه قبلاً دو كشيش پروتستان آلماني، يعني هوكر (F.W.Hoecker) و روفر (Y. Rueffer) كه هر دو پزشك بودهاند در سال 1160 ه.ق. (1747 م.) در شهر يزد فعاليت داشتهاند، ولي از كار خود نتيجهاي نگرفته و به اروپا برگشتهاند. (14) زندگينامهي هنري مارتين شناخته است: او در سال 1780 م. (1196 ه.ق.) در شهر ترورو (Truro) متولد شده و در سال 1797 م. (1212 ه.ق.) در كمبريج تحصيل كرده است. در سال 1801 م. درجهي تحصيلي «ليسانس» را به دست آورده و در سال 1802 م.، در انجمن اعزام مبلغان به آفريقا و خاور زمين استخدام شده است. سپس در سال 1803 م. به سلك روحانيون پروتستان در آمده و در كالج «سنت جان» به تدريس پرداخته است. او زبانهاي شرقي، از جمله فارسي را آموخته بود و به راهنمايي استاد خود، چارلز سميون ، وارد كمپاني هند شرقي شد و به عنوان كشيش ارتش شاپلَنْ شروع به كار كرد. او در سال 1805 م. (1220 ه.ق.) به هندوستان رفت و در آنجا انجيل را به زبان فارسي ترجمه كرد و آنگاه براي اصلاح متن ترجمهي خود به ايران آمد. سرجان ملكم يكي از دستاندركاران كمپاني هندشرقي كه خود ايران را از نزديك و به خوبي ميشناخت، او را معرفي كرد و توصيهنامههايي به شيراز فرستاد و هنري مارتين بدين طريق نه فقط از حمايت سفير وقت انگليس، گوراوزلي، در ايران برخوردار شد، بلكه جعفرعلي خان نيز جزو حاميان او در آمد. جعفرعلي خان از توانگران سرشناس شهر شيراز و دوست ميرزا شفيع بود و با انگليسيها هم ميانه خوبي داشت و از سالهاي پيش براي كمپاني هندشرقي از شيراز خبر ميفرستاد. هنري مارتين در علوم رياضي و مذاهب و زبانهاي مختلف اطلاعات وسيعي داشت. خود او گفته است كه «به منظور آزمايش جملهاي از كتاب مقدس را به هفت زبان، يعني يوناني، لاتين، فرانسه، ايتاليايي، عربي، فارسي، هندوستاني ترجمه كرده است.» (15) هنري مارتين در مدت اقامت شانزده ماههي خود در ايران (از مه 1811 - سپتامبر 1812 م.) با وجود بيماري و ضعف دائمي جسماني، سعي كرده است در برنامهي تبليغي خود حداكثر كوشش را بكند. او در شيراز با علما و خاصّه با مجتهد معروف آن شهر، يعني محمدابراهيم بنالحسين الحسني الحسيني جلسات بحث طولاني دربارهي نبوت حضرت ختمي مرتبت ترتيب داد. ميرزا ابراهيم كه دو رساله دربارهي اثبات نبوت پيامبر نوشته بود، دو پاسخ از هنري مارتين به زبان فارسي دريافت كرد و در نتيجه يكي از علماي برجستهي اصفهاني، يعني حاج ملاعلي نوري (متوفي 1246 ه.ق./ 1830 م.) در سال 1231 ه.ق. (1815 م.) و همچنين آقا محمدرضا همداني و بعد مردي به اسم آقا اكبر رديههايي عليه تبليغات هنري مارتين نوشتند. البته آن زمان در شيراز شهرت داده بودند كه چون هنري مارتين ميخواهد مسلمان شود با علما و مجتهدان به بحث و مناظره ميپردازد. هنري مارتين به مدد شخصي به اسم سيدعلي ترجمهي انجيل (عهد جديد) خود را كامل كرد و در تهران با تعداد كثيري از علماي دين به مناظره نشست كه با تندخويي و اعتراضات شديد ايرانيان همراه بوده است. آنگاه بدون اينكه موفق به ديدن فتحعليشاه و عباس ميرزا شود در 1227 ه.ق. (دوم سپتامبر 1812.) از ايران خارج شد و در همان سال (16 اكتبر) نيز در موطن خود درگذشت. اوزلي ترجمهي فارسي وي را كه از انجيل كرده بود به فتحليشاه تقديم كرد و از او در ربيعالاول 1229 ه.ق. (فوريه و مارس 1814 م.) فرماني در جهت توجه به اين ترجمه دريافت كرد. ترجمهي هنري مارتين اول بار در سال 1230 ه.ق. (1815 م.) با اقدام اوزلي و كمك يكي از شاهزادگان روسي در شهر پطرزبورگ به چاپ رسيد. (16) بعد از هنري مارتين، اشخاص زيادي با گفتههاي او شديداً به مخالفت پرداختند، حتي' ميرزا عيسي خان قائم مقام (ميرزا بزرگ، متوفي 1239 ه.ق. / 1824م.) به چنين كاري مبادرت ورزيد و سپس فرزند او ابوالقاسم قائم مقام فراهاني ، در ديباچهاي كه در سال 1232 ه.ق. (1816م.) بر مفتاح النبوة آقا محمدرضا همداني نوشت، سخت از سخنان هنري مارتين انتقاد كرد. تا سالهاي بعد از فوت هنري مارتين رديههاي زيادي به زبان فارسي نوشته شد، ولي در آن عصر هيچكس رابطهي اجتنابناپذير تبليغات او را با نقشههاي استعماري كشورهايي چون انگلستان آشكار نكرد و اغلب بحثها در حدّ نظري باقي ماند، (17) آن هم بدون اينكه اصول زيربنايي تفكر هنري مارتين و صورت خاص طرح تبليغاتي او تحليل و روشن شود. اين اين مطلب با تمام اهميتي كه دارد، نبايد به عنوان نشانهي عدم آگاهي و عدم دقت متفكران شيعي ايراني به حساب آيد، چه احتمالاً در ذهن آنها مسائل ايماني مهمتر و زيربناييتر از آن بوده است كه وسيلهي تبليغات سياسي شود؛ اعتقاد ديني آنها تمام اوصاف ذهني ديگر آنان را تحتالشعاع قرار ميداده است و آنها اغلب خارجياني را كه در اين زمينه به بحث ميپرداختهاند، به عينه مثل خود ميپنداشتهاند و اغلب تصور نميكردهاند كه بدون ترس از خداوند، بتوان اعتقاد را وسيلهاي براي بهرهبرداري سياسي و تجاري از اقوام ديگر قرار داد. به هر طريق، بعد از هنري مارتين، مبلغان پروتستان از فرقههاي مختلف، به عنوان رقباي سرسختي براي كاتوليكهايي كه سابقهي طولانيتر در ايران داشتند، شروع به فعاليت كردند و به مرور گروههاي جديدي در مناطق مسيحينشين وارد ميدان شدند كه اين بار اكثر آنها آمريكايي بودند و بحث در اين مورد به ناچار به نوشتهي ديگري محول ميشود. (18)1. البته روسها بيشتر به مسيحيان اُرتودوكس ايران توجه داشتهاند و به مدد آنها ميخواستهاند دايرهي قدرت خود را توسعه دهند. 2. مير سيد احمد علوي عاملي، مصقل صفا: به انضمام گفتار حضرت آيت الله سعيد و پرفسور هنري كربن ، مقدمه و تصحيح و تعليق حامد ناجي اصفهاني، به اهتمام و مقدمهي مختصر سيد جمال الدين ميردامادي، قم، چاپخانه امير، تاريخ 1373 ه.ش./ 1415 ه.ق. 3. همان . ص 65. 4. كربن در يكي از مقالاتش در مجله هرن (Herne) و در شمارهاي كه به منظور برزگداشت خود او تنظيم شده است (نگارنده نيز در آن شماره مقالهاي دارد)، نوشته است: «هر گاه متكلمي شيعه مذهب با متكلم مسيحي بحث كند، معمولاً سعي او بر اين است كه نظر مخاطب مسيحي خود را متوجه نظر و تفسيري از مسيحيت كند كه كلاً در نوشتههاي نوع كلمانتين و انجيل بارنابا وجود دارد (هرن، ص 148).» كلمان اهل اسكندريه (Clإment d'Alexandrie) در حوالي سال 140م. متولد شد و در حدود 220 م. در گذشته است. وي شخصيت مرموزي در تاريخ مسيحيّت به حساب ميآيد. او اولين مؤلفي است كه سعي كرده فرهنگ بسيار كهن يوناني و يهودي را در مسيحيّت جذب و ادغام كند و مسيحيت را به صورت مكتب حِكمي در بياورد. به نظر او مسيح آن عقل كلّي است كه خداوند در منشأ عالم خلقت و همچنين در روح انسان به وديعه گذاشته است. كلمان در واقع اهل اسكندريه نبوده است و از محل تولد او اطلاع دقيقي در دست نيست، ولي در هر صورت به مناطق بسيار مختلف، از جمله يونان و ايتاليا و آسياي صغير و غيره سفرهاي زيادي كرده است و در نهايت در اسكندريه ساكن شده است. از او آثاري در تعليم و تربيت باقي ماند و او برخلاف ارسطو، ترتيب علوم را از حكمت عملي و اخلاق شروع كرده است و نظر دارد كه بدون تهذيب اخلاق، علم آغاز نميشود و فقط پس از آن بايد به مسائل طبيعيات و الهيات پرداخت. كلمان مسيحيت را نوعي فلسفه و يا بهتر بگوييم فلسفهي محضِ واقعي ميداند كه به عرفان منجر شده است و رهاييبخش ميشود. او بر خلاف والانتين (Valantin) و بازيدلد (Basilde) تصور نميكند كهصرف كاربرد فلسفه و علم به نحو ايستمند، اسباب رهايي و رستگاري انسان را فراهم آورد. از طرف ديگر همچنين بايد از آثاري صحبت كرد كه به مجموعهي مؤعظههاي كلماتي (Homelies) (Clإmenties et les reccognitions) معروفند. در اين نوشتهها از سفر فردي مسيحي از دودمان شاهي، به نام كلمان، صحبت شده كه در جستجوي والدين واقعي خود بوده است. همچنين دو نامه ديده ميشود كه به زاهدها (Ascetes) خطاب شده است كه امروزه اين متون منحول محسوب ميشوند. به نظر ميرسد كه اين نوشتهها احتمالاً از قلم كسي باشد كه به گروه بدعتگزاران گروه اِبي يُنتها (Ebionites) تعلق داشته است كه از ابيون (Ebion) ، (كه احتمالاً در قرن اول م. زندگي ميكرده است،) پيروي ميكردهاند. اين گروه الوهيت مسيح را قبول نداشتهاند و بيشتر به الهام و شهود عرفاني در او قائل بودهاند و تصور ميكردهاند كه فقط فقرا و مستمندان حق رستگاري دارند. اين فرقه در قرن دوم و سوم ميلادي در مناطق مختلف آسيا فعاليت داشتهاند. در اينجا مختصري نيز دربارهي بارنابا يا بارنابه (Barnabإ) آورده ميشود: بارنابا يك يهودي و اهل قبرس و يكي از اولين كساني بوده است كه به مسيحيت گرويد و به عنوان يكي از دوازده اصحاب مسيح به حساب ميآيد. او صداقت پولِس قديس (Sl.Paul) را در قبول مسيحيت تأييد كرده است و به اتفاق پولس قديس انتخاب شدهاند تا در آسياي صغير و قبرس كافران را به دين مسيح دعوت كنند، بعد آن دو نفر از هم جدا شدهاند و بارنابا، با برادرزاده خود مارك (Marc) به قبرس رفته است. به نظر مسيحيان رسمي كنوني انجيل و نامهي اعمالي كه به اسم بارنابا باقي مانده و امروزه در دست است به احتمال مقرون به يقين منحول است. (اين انجيل را حتي' آقاي مرتضي فهيم كرماني در 6/7/46 به فارسي ترجمه كرد و در چاپخانهي پيك ايران به طبع رساند.) نامهاي نيز به اسم بارنابه از 130-140 م. باقي مانده است كه باز ادعا ميشود از همان بارناباي قديس است، ولي در واقع نويسندهي آن معلوم نيست. اين نوشته، خواننده را تشويق ميكند كه احكام ديني را به نحو رمزي و تأويلي تعبير كند. اين اثر در قرن سوم ميلادي در اسكندريه مورد توجه بسيار قرار گرفته است. 5. اين مطلب را در يك شعر حافظ ميتوان خلاصه كرد: فيض روحالقدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد. 6. Arius ، كشيشي كه حوالي 236-256 م. در اسكندريه متولد شده و بدعتگزار فرقهاي به اسم خود در عالم مسيحيت بوده است. 7. كربن ادعا ميكند كه در بعضي از نوشتههاي خود توانسته است ميان اعتقادات شيعي دربارهي امام دوازدهم و فارقليط يوحنايي شباهتهايي را نشان دهد. 8. هانري كربن در كتابهاي ديگر خود باز اشارههاي زيادي به افكار سيداحمد علوي كرده و در كتاب فلسفهي ايراني و فلسفهي مقايسهاي ، تهران، 1977، نشان داده است كه او با قائلشدن به توحيد از لحاظ الهيات و توحيد از لحاظ هستيشناسي (ontologie) تفاوت وحدت وجود را با وحدت موجود نشان داده است و از اين حيث به حيدر آملي شباهتي دارد. 9. عبدالهادي حائري. نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران با دو رويهي تمدن بورژوازي غرب ، اميركبير، تهران، 1367، ص 484. 10. همان . صص 485-486. 11. همان . ص 486. 12. همان . ص 486. 13. همان . ص 40. 14. عبدالهادي حائري، ص 509. 15. همان . صص 511 و 512. 16. نگارنده اين چاپ را نديده است، ولي از لحاظ كتابشناسي لازم به يادآوري است كه او چاپ سنگي انجيل ترجمهي هنري مارتين را در اختيار دارد كه به سال 1837 م. در لندن منتشر شده است. در صفحهي اول اين كتاب به عينه آوردهاند: كتاب پيمان تازه خداوند و رهاننده ما عيسي مسيح كه از لسان اصلي يوناني به فارسي ترجمه كردهي افضل الفضلاء المسيحيه هنري مارتين ] اسم اين طور نوشته شده [ كشيش انگليسي است كه در دارالسلطنت لندن محروسه با عانت مجمع مشهور به بيبل سوسيتي - كرّت سيّم بدارالطباعه بنده كمترين رِچارد و اطلس انگليسي مطبوع گرديد. سنه 1837 مسيحيه. نگارنده قسمتهايي از اين متن را با متن فارسي دو چاپ سربي ديگر از انجيل ، يعني چاپ سالهاي 1925 و 1932 م. مقايسه كرده است؛ اسم هنري مارتين در اين چاپهاي اخير به چشم نميخورد، ولي اصل ترجمه همان است، با اينكه آن را ويراستاري كردهاند، اما نام ويراستار معلوم نيست. گويا در چاپ توأم عهدين در مورد عهد عتيق ، نوشته شده كه از زبانهاي اصلي عبراني و گلداني و يوناني ترجمه شده است، گاهي به عنوان مترجم و يا كمك مترجم نام فاضل خان همداني هم آورده شده است. 17. در مورد فهرست اسامي ايرانيان كه عليه هنري مارتين نوشتهاي دارند: عبدالهادي حائري. صص 531 - 538. 18. كريم مجتهدي، آشنايي ايرانيان با فلسفههاي جديد غرب ، تهران، 1369، صص 58-46. منابع حائري، عبدالهادي، نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران با دو رويهي تمدن بورژوازي غرب ، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1367. علوي عاملي، ميرسيداحمد، مِصقَلْ صفا: به انضمام گفتار حضرت آيت الله سعيد و پرفسور هنري كربن ، مقدمه و تصحيح و تعليق حامد ناجي اصفهاني، به اهتمام و مقدمهي مختصر سيدجمال الدين ميردامادي، قم، چاپخانه امير، تاريخ 1373 ه.ش./ 1415 ه.ق. اناجيل، پيمان تازه ، ترجمهي هنري مارتين، لندن، 1837. عهد جديد (يعني) انجيل مقدس ، لندن، 1925. عهد جديد ، لندن، 1932. Corbin, Henri. Heme, Paris, 1981. Philosophie iranienne et philosophie comparإe, tإhإran, 1977.