جامعه مدني و سرمايه داري - جامعه مدنی و سرمایه داری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جامعه مدنی و سرمایه داری - نسخه متنی

محمد حکیم پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جامعه مدني و سرمايه داري

دکتر محمد
حکيم پور

عدالت و چالش ها (
توزيع ثروت

)

آزادي -
اصلاحات

در اين
نوشته، «سرمايه‏دارى‏»، به معناى
اصطلاحى آن منظور است که پديده‏اى
استثمارى با عملکردو راهکارهايى ويژه
مى‏باشد نه سرمايه‏دارى به معناى لغوى
آن که معطوف به هرگونه در اختيار
داشتن‏مال و سرمايه است. نگرش اسلام به
اصل اموال و سرمايه، بسيار مثبت است.
اموال و هرگونه کالا که‏بگونه‏اى
نيازهاى بشرى را برآورد، در نظر اسلام،
امرى حياتى و عامل بقاء و برپايى جامعه،
و راه تداوم‏حيات انسانى، و رشد دين و
دين‏باورى است. اين موضوع را، در سراسر
تعاليم اسلامى به روشنى مى‏بينيم‏که
با تعبيرهايى گونه‏گون، از ضرورت
تمتعات زندگى، و حياتى بودن اموال و
کالاها سخن گفته و سهم‏اصولى «اموال‏»
را در جامعه انسانى، تبيين کردند.

از
آنجا که در اين مقاله، بنابر ارزيابى
فشرده و کوتاه است، تنها به چند نمونه
از اين تعاليم اشاره‏مى‏شود:

در
قرآن کريم، «اموال‏»، عامل قوام و
امداد الهى شمرده شده است:

1- ولا توء
توا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم
قياما... (1)

اموال خود را، که خداوند
سبب برپايى زندگى شما قرار داده است، به
دست‏سفيهان (ناواردان وغيرمتخصصان)
مسپاريد...

2- و امدد ناکم باموال و
بنين... (2)

از طريق اموال و فرزندان به
شما کمک رسانديم.

در احاديث نيز «مال
و ثروت‏»، عامل پايدارى اسلام و
مسلمانان و ابزار سامانيابى کار اجتماع
دانسته‏شده است:

امام باقر(ع) - به
روايت امام صادق(ع):

... هى (الدنانير و
الدراهم) خواتيم الله فى ارضه، جعلها
الله مصحه لخلقه، و بها تستقيم شوؤنهم
ومطالبهم (3) درهم و دينار، مهر (سکه) خدا
است در زمين، خداوند آن را براى
سامان‏يابى کار خلق قرار داده است،تا
بدان وسيله، امور زندگانى مردمان بگذرد
و نيازهاى آنان برآورده شود.

مقصود از
اين تعبير، اينست که خداى متعال چنين به
فکر و نظر آدميان داده است که اين ابزار
ووسيله (درهم، دينار، تومان و هر پولى)
را پديد آورند و براى آن، اعتبار مالى
قرار دهند، تا از تعويض کالا باکالا -
که‏کارى دشوار و دراکثر موارد،
غيرعملى‏است - آسوده گردند و زندگى و
امور آنان به آسانى برگزار شود.

امام
صادق(ع):احتفظ بما لک فانه قوام دينک (4)

از اموالت مراقبت کن که مايه پايدارى
دين تو است.

اسلام بر دستيابى به رشد
اقتصادى و آبادى مزارع و سرزمينها و
بهره‏بردارى از منابع و
سرمايه‏هاى‏طبيعى آن نيز تاکيد کرده
است:

در قرآن کريم آمده است:

هو
انشاکم من الارض و استعمرکم فيها... (5)

خداوند شما را از زمين پديد آورد و
آباد کردن آن را به شما سپرد...

امام
صادق(ع) نيز فرمود:

فکر يا مفضل فى هذه
المعادن و ما يخرج منها من الجواهر
المختلفة، مثل الجص، و الکلس، و الجبس،
والزرانيخ و المرتک و القونيا و
الزيبق، و النحاس و الرصاص، و الفضه و
الذهب،... و الياقوت وضروب الحجاره، و
القار، و الموميا، و الکبريت، و النفط و
غير ذلک مما يستعمله الناس فى
مآربهم;فهل يخفى على ذى عقل ان هذه کلها
ذخائر ذخرت للانسان فى هذه الارض
يستخرجها فيستعملهاعندالجاجه اليها...
اى مفضل! درباره اين معادن بينديش، و
درباره مواد گوناگونى که از آنها بيرون
آورده مى‏شود، همچون گچ و آهک و سنگ گچ
و زرنيخ و مردار سنگ و توتيا و سيماب و
مس و سرب و سيم و زر... و ياقوت واقسام
سنگها نيز قير و موميائى و گوگرد و نفت
وجز اينها، که مردمان براى رفع
نيازمنديهاى خود به‏کار مى‏برند; آيا
ممکن است‏بر شخص خردمند اين مطلب
پوشيده بماند که همه اينهاچيزهايى
است‏که (برطبق حکمت) براى انسان در اين
زمين ذخيره شده است، تا آنها را از زمين
بيرون آورد و هنگام‏نياز به کار
برد؟...

سرمايه‏گذارى توليدى و پرهيز
از راکد گذاردن اموال و کنز و گنج کردن
آنها، نيز مطرح گرديده است:

... و
الذين يکنزون الذهب و الفضه و
لاينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب
اليم (6)

و کسانى‏که طلا و نقره گنج
مى‏کنند و آن را در راه خدا انفاق
نمى‏کنند به کيفرى دردناک نويدشان
ده.

اندوختن طلا و نقره (که در دوران
گذشته، وسيله مبادله بوده و واحد پول را
تشکيل مى‏داده است) واموال فراوان و
متراکم، «کنز» است و هرگونه استفاده
عمومى و سرمايه‏گذارى اموال، انفاق و
خدمت‏به‏خلق است.

امام على(ع):ليس فى
المال الصامت نفل (7) در مال راکد، زياده
و رشدى نيست.

امام صادق(ع):ما يخلف
الرجل بعده شيئا اشد عليه من المال
الصامت ... قلت له: کيف يصنع به؟ فقال:
يجعله فى الحائط و البستان و الدار (8)
آدمى، ثروتى ناخوشايندتر از
سرمايه‏هاى راکد پس از خويش باقى
نمى‏گذارد. سئوال شد پس بااينگونه
اموال چه کند؟ امام فرمود: آن را در
خانه‏سازى و احداث باغ، سرمايه‏گذارى
کند. امام سجاد(ع):

استنماء المال
تمام المروة (9) رشد و نمو مال، از مروت
است.

همچنين استفاده بهينه از
سرمايه‏ها و منابع نيز مطرح شده است:

امام على(ع):لم يکتسب مالا من لم
يصلحه
(10) آنکس که از سرمايه‏اش درست استفاده
نکند در حقيقت، مالى به دست نياورده
است. (11)

بنابراين تعاليم که
نمونه‏اى بسيار اندک‏درباره مسائل
مالى بوده روشن مى‏گردد که به
سرمايه‏ها و اموال در اسلام با نگرشى
بسياراصولى و مثبت نگريسته شده و ثروت
در جامعه‏اسلامى، جايگاهى ويژه دارد.
پس چگونه است‏که اسلام در عين حال، با
سرمايه‏دارى درقلمروى گسترده آن
مبارزه کرده و مال پرستى و افزونخواهى
را به شدت محکوم کرده است؟

اسلام در
برابر اموال، از عوارض منفى آن‏نيز سخن
مى‏گويد و سرمايه‏دارى را با شيوه
واخلاقيات و عملکردهاى ناهنجار آن
معرفى‏مى‏کند. اگر اموال و سرمايه‏ها
در جهتى درست‏و انسانى هدايت نشود، و
در خدمت کل جامعه‏بشرى قرار نگيرد، و
از صورت ابزارى و آلى درآمده و به صورت
هدف واصل در نزد گروهى‏خاص ذخيره گردد،
مردود است‏بعبارت ديگر،بعد منفى
سرمايه‏دارى، مردود است
زيراعملکردهايى ناعادلانه و
راه‏کارهاى ظالمانه وضدانسانى دارد و
اقتصاد بازار آزاد که رکن‏قرائت
ليبرال - سرمايه‏دارى از جامعه
مدنى‏غربى است، دقيقا بر همين
عملکردها وراهکارها مبتنى شده است.

پديده سرمايه‏دارى مصطلح، به اين
معنا و در بعد منفى آن، از ناهنجارترين،
ويرانگرترين و شوم‏ترين‏پديده‏هايى
است که در اجتماعات بشرى رخ نموده است.
از آغاز پيدايش اين پديده تاکنون،
پديده ديگرى‏به اين شومى و ويرانگرى
نداشته‏ايم; زيرا که يا خود به تجاوز و
نابودى انسانها دست‏يازيده است، و
يادستيار نزديک همه تجاوزکاران و
دژخيمان تاريخ بوده است. اگر قدرتهاى
بدنى و خانوادگى يا قبيله‏اى
درگذشته‏هاى دور، يکه‏تازى کردند، و
يا قدرتهاى نظامى و خودکامه سياسى، در
دورانهاى بعد، ره بيدادپوئيدند، و يا
قدرتهاى صنعتى و نظامى در اين دوران،
خاستگاه اصلى بسيارى از تجاوزگريها و
بيدادگريها
وپايمال‏شده‏حقوق‏انسانهاگرديدند،
ريشه‏اصلى‏همه اينها درسرمايه‏دارى
و تمکن بى‏حساب مالى نهفته است.

خصلت
«سرمايه‏دارى‏»، در تبيينى کلى و
فشرده، خاستگاه اصلى خودخواهيها و
سودجوييها، وسرچشمه نابسامانيها و
نابوديها و تبعيضها و محروميتها و
ستيزها و آشوبها بوده است. تراکم سرمايه
دربخشى و مال‏اندوزى گروهى، همواره
ره‏آوردهايى ويرانگر داشته است و
افراد و اجتماعات و حتى طبيعت ومحيط
زيست را نيز به تباهى کشيده است.

«اقتصاد سرمايه‏دارى‏» و جامعه
مدنى
به اين معنا و در قرائت‏سکولار، نظامى
ضد الهى و بستر اقتصادى‏طاغوتى است،
لگام گيسخته و مرزنشناس و عدالت‏گريز و
قانون‏ستيز، که جز به خود و قانون خود و
آزادى‏در راه کارهاى خود، به هيچ
قانون، و آزادى و شيوه و روشى حرمت
نمى‏نهد، و جانب هيچ حق و عدلى رارعايت
نمى‏کند.

سرمايه‏دارى با معيارهاى
ليبراليسم اقتصادى، داراى ويژگيهاى
همه تجاوزگران و طاغوتان در طول‏تاريخ
است، بلکه امروزه با تکامل ابزارى که
پديد آمده است، اين تجاوزرگريها بسيار
پيچيده‏تر، سهمگين‏ترو ضدانسانى‏تر
از همه مستکبران تاريخ گذشته، عمل
مى‏کند. تجاوزگرى که از حد منطقه و
کشورهاى‏خاص گذشته و فرامنطقه‏اى و
جهانى شده است، از حريم انسانها هم
گذشته و به حريم طبيعت و منابع آن‏نيز
پنجه افکنده، حتى کمربند امنيتى کره
زمين، يعنى لايه اوزن نيز از عملکرد آن
در امان نمانده است. وشگفت اينجاست که
در عين حال، داعيه اصلاحگرى و
قانونمدارى نيز دارد و از حقوق انسانى و
آزادى وآزادگى نيز دم مى‏زنند؟ چه نيک
و
شگرف، قرآن کريم، کارنامه اينان را
ترسيم فرموده است:

و اذا قيل لهم لا
تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون
(12)

چون به آنان گفته شود که در زمين،
فساد مکنيد، مى‏گويند: ما مصلحانيم.

قرآن کريم، مسرفان را مفسد معرفى
مى‏کند.


ديدگاههاى اسلام
درباره سرمايه‏دارى

اکنون پاره‏اى
از ديدگاههاى اسلام درباره
سرمايه‏دارى را تبيين مى‏کنيم، و در
ارزيابى شتابزده‏اى،برخى از راه کارها
و ره‏آوردهاى آن را برمى‏شماريم. و در
آغاز از پيامدهاى فردى آن گفتگو
مى‏کنيم که‏زمينه اصلى عملکردهاى
اجتماعى آن نيز هست:

1- الهاء و
باز دارندگى

اين عنوان، در سوره
«تکاثر» آمده است، که احوال
زياده‏داران را ترسيم مى‏کند، و
پيامدهاى منفى‏افزون‏دارى را به
تصوير مى‏کشد:

الهيکم التکاثر. حتى
زرتم المقابر. کلا سوف تعلمون. ثم کلا
سوف تعلمون! نازيدن به فزوندارى (و
فزونخواهى)، شمايان را سرگرم ساخت. (و در
دنيا غرق کرد) تا (مرگ فرارسيدو) به
ديدار
گورها شتافتيد. نه آن است (که
مى‏پنداريد)، به همين زودى خواهيد
دانست. نيز نه آن‏است (که مى‏پنداريد)،
به همين زودى خواهيد دانست.

در اين
آيه کريمه، زياده‏دارى و افتخار به آن،
از عوامل بازدارنده انسان، به حساب
آمده
است. «الهاء» به‏معناى بازدارندگى از
ياد خدا و گردن نهادن به قوانين الاهى و
به لهو افکندن است.

امين‏الاسلام طبرسى مى‏گويد:

الهاء، به معناى سرگرم کردن کسى به
لهو
و لعب است; و «الهيکم التکاثر»، يعنى
نازيدن (و پز دادن) به‏فزونى مال و
فرزند شما را از فرمانبردارى خدا، و به
ياد آخرت بودن باز داشت و غافل ساخت و به
قولى‏يعنى: مباهات کردن به فزونى مال و
افراد، شما را از تدبر درکارخدا
(حکمتهاى تکوينى آفرينش، وحکمتهاى
تشريحى احکام)، باز داشت... (13)

تعبيرهاى ديگرى نيز در قرآن آمده
است،
که گر چه از اين ريشه و ماده نيست; ليکن
در ژرفاى معنا،به همين حقيقت نظر دارد،
يعنى بعد منفى وتباهگر مال اندوزى و باز
دارندگى سرمايه‏دارى‏را تبيين
مى‏کند
چون:

... و ما الحيوة الدنيا الا
متاع‏الغرور... (14)

... زندگى دنيا جز
کالايى گول زننده‏نيست.

با دل بستن
به سود و سرمايه و کالاهاى‏دنيايى،
حالت غرور و خود محورى در نفس‏آدمى
پديد مى‏گردد، و انسانى را از هر فکر
وانديشه درست و راهگشاى ديگرى باز
مى‏دارد.

امام على(ع) فرمود:

...و
التکاثر، لهو و لعب و شغل،واستبدال
الذى هو ادنى بالذى هوخير (15)

تکاثر،
لهو است و لعب ومشغوليت، و گرفتن چيزى
که‏پست‏تر است در برابر دادن
چيزى‏بهتر.

همچنين تعبير «فتنه‏»
در آيه کريمه:

انما اموالکم و
اولادکم فتنه... (16)

جز اين نيست که
دارايى و فرزندان شما براى آزمونند.

اموال و فرزندان از عوامل آزمايش و
آزمون انسانها شمرده شده است، و بسيارى
از صاحبان سرمايه‏هادر آزمونى شرکت
مى‏کنند که از آن، مردود بيرون
مى‏آيند زيرا که ثروت زياد، موجب باز
دارندگى آنان ازسعادت و معنويت است.
تعبيرهاى ديگرى نيز چون: مترف، مسرف،
مستکبر و تهلکه که
درباره‏سرمايه‏داران است، همه به
نوعى بيانگر الهاء و بازدارندگى
زياده‏دارى از عمل به حق و تن‏دادن
به‏ارزشهاست. و مترف و مسرف نيز که به
معناى مصرفهاى شاد خوارانه و زياده از
حد است، انسان را ازراههاى درست‏باز
مى‏داد، و تعبير «استکبار» نيز به همين
سرکشى از گردن نهادن به حق و حقيقت
نظردارد، و «تهلکه‏» و نابودى، پيآمد
انکارناپذير اين دست گرايشهاى
سرمايه‏دارى است.

تعبير «موتى‏» در
قرآن نيز با نظر به همين معيار، به مال
اندوزان، تفسير شده است:

انک لا تسمع
الموتى (17) ... تو نمى‏توانى مردگان را
شنوا سازى... از پيامبر بزرگوار اسلام
پرسيدند... مردگان چه کسانيند؟
فرمود:«هر غنى مترف‏» يعنى هر ثروتمند
شادخوار (18) .

آرى سرمايه‏داران در
چنين جامعه و مدنيت استکبارى، از خود و
تعالى معنوى خويش باز مى‏مانند، وراه
رشد و سعادت خويش گم مى‏کنند، و تمامى
عمر و نيروى حيات در بيراهه روى
مى‏گذارند. آنان براستى‏از خود بيگانه
و از خود وامانده‏اند، به خود فراموشى
گرفتار شده‏اند و تمامى هوش و
استعدادهاى بدنى وروانى خويش را در
راهى سرمايه‏گذارى کرده‏اند که گوهر
اصلى انسانى را شکوفا نمى‏سازد; بلکه
آن را درغبارها و لايه‏هاى تيره ماديات
مى‏پوشاند. بنابراين گر چه يک سوره به
نام «تکاثر» ناميده شده و ازپيآمدهاى
شوم افزونخواهى سخن گفته است، ليکن در
سراسر قرآن، تعبيرهاى فراوانى است که
در جوهرو ماهيت از همين دنيا دوستى‏ها
و دنياطلبى‏هاى افراطى و آثار آن سپرده
برداشته است.

2- باز دارندگى از
اخلاق و ارزشهاى انسانى

اخلاقيات در
جامعه مدنى سرمايه‏دارى، زمينه‏هاى
اصلى بسيارى از خوى‏هاى غيرالاهى و
سرشتهاى‏غيرانسانى است. استکبار
اقتصادى، بستر مناسب استکبار اخلاقى و
طغيانگريهاى روانى است،
چنانکه‏کمبوددارى و استضعاف اقتصادى،
زمينه استضعاف اخلاقى و فکرى
مى‏باشد.

مال اندوزى و
زياده‏خواهى، انسانى را به خصلتهايى
شيطانى چون: آزمندى،
حرص‏سيرى‏ناپذير، نجل، خودخواهى، خود
برتربينى، طغيان و سرکشى، لذت پرستى،
شاد خوارى وشکم‏بارگى، شهوت‏پرستى،
تن آسايى، بى‏احساسى و سنگ دلى
مى‏کشاند و عامل اصلى اين‏اخلاقهاى ضد
انسانى، همان داشتنهاى افراطى و مال
اندوزيهاى افرونخواهانه است. از
اينرومى‏نگريم که در تعاليم اسلامى
براى مبارزه باسرمايه‏دارى، چه بسيار
که با اين خصلتها مبارزه‏شده است. از
باب نمونه به چند روايت توجه کنيم:

پيامبر(ص):


ان صلاح اول هذه الامة
بالزهد و اليقين، و هلاک آخرها بالشح و
الامل (19) سامانيابى کار اين امت، در
آغاز، به زهد و يقين است، و بيسامانى
آن، در پايان، به آزمندى‏و بخل و
آرزودارى.

امام سجاد(ع) در دعايى از
خداوند مسئلت مى‏کند که به او چندان
ثروت بدهد که از حدنيازدارى بگذرد اما
به سرمايه‏دارى نرسد و اين همان زندگى
بسنده و کفاف است تا به مشکلات‏فقر و
اخلاق غيرانسانى سرمايه‏دارى گرفتار
نيايد:

امام سجاد(ع):


اللهم انى
اسئلک خيرالمعيشة، معيشة اقوى بها على
جميع حاجاتى، و اتوصل بها اليک فى‏حياة
الدنيا و فى اخرتى، من غير ان تترفنى
فيها فاطغى (20) ... خدايا از تو معيشتى نيک
خواهانم: معيشتى که با آن، همه
نيازمنديهايم را برآورم، و درزندگى اين
دنيا و در آخرتم با آن به قرب تو برسم،
بى
آنکه مرا غرق در نعمت‏سازى تا
به‏طغيان
افتم...

حرص و آزمندى سيرى‏ناپذير، از
ارکان اخلاق ليبرال - سرمايه‏دارى است،
و اين حالت‏چنان گريبانگير آنان
مى‏گردد که هر چه به سود و سرمايه و
گستره ثروت خويش مى‏افزايند،
سيرنمى‏شوند، و به سراغ بيشتر و
بيشترها مى‏روند. اين روند بگونه‏اى
وحشتناک دنبال مى‏شود، و در
نقطه‏اى‏باز نمى‏ايستد و احساس
بى‏نيازى و سيرى پيش نمى‏آيد.

پيامبر(ص):


يا ابن مسعود! اجسادهم
لاتشبع، و قلوبهم لا تخشع (21) ...: اى ابن
مسعود! بدنها (شکمها)شان سير نمى‏شود، و
دلهاشان خشوع پيدا نمى‏کند...

در اين
سخن نبوى به تاثير متقابل جسم و جان، در
حالت مال‏اندوزى اشاره شده و آمده است
که‏سيرى ناپذيرى فزونخواهانه مال
پرستان، با فقدان خشوع و خضوع قلب و روح
(تفرعن و گردنفرازى)همراه است.

و
اصولا اين حالت در مسائل مادى هست که
اگر انسان بااحساس بسندگى با آنها
روبرو گشت، و به‏بهره‏بردارى به
اندازه لازم و مفيد دست‏يازيد، پس از
برخوردارى از زيستى معقول و بسنده و
مرفه،احساس بى‏نيازى مى‏کند، و از
زياده خواهيهايى باز دارنده، روى بر
مى‏تابد و گرنه هيچگاه
احساس‏بى‏نيازى نمى‏کند.

امام
على(ع):


من رضى من الدنيا بما يجزيه،
کان ايسرما فيها يکفيه. و من لم يرض من
الدنيا بما يجزيه، لم يکن فيهاشيى
يکفيه (22)

آن کسى که به اندازه کفاف،
از دنيا راضى شود، کمترين چيز دنيا براى
او بسنده است; و آن کس که به‏اندازه
کفاف
راضى نشود، چيزى نيست که بتواند او را
بسنده باشد.

آرى گرفتارى جامعه بشرى
بر سر همين ماهيت افزونخواه و
زياده‏طلب است که در پهنه
اقتصادجهانى، هر چه را ماليت و بهاء
داشته باشد و بگونه‏اى در بازارها و
مبادلات، ارزش آفرين و سودآور
باشد،بايد به چنگ آورد و سلطه خويش را
بر آن تثبيت کند، و در هيچ حد و مرزى
درنگ نکند و چون جهنمى،همه چيز را
ببلعد. و به تعبير قرآن کريم هر چه به او
بدهند زياده بر آن را طلب کند:

و جعلت
له مالا ممدودا... ثم يطمع ان ازيد (33)

به او مالى فزاينده دادم باز طمع آن
دارد که آن را افزونتر کنم.

سرمايه‏داران، چون به هيچ حد و
اندازه‏اى قانع نيستند و احساسى
سيرناپذير دارند، هيچگاه به‏بى‏نيازى
دست نمى‏يابند:

امام کاظم(ع) فرمود:

من قنع بما يکفيه استغنى، و من لم
يقنع
بما يکفيه لم يدرک الغنى ابدا (24)

هر
کس به آنچه او را بسنده است قناعت کند،
بى نياز است، و هر کس چنين نباشد، هرگز
به بى‏نيازى‏نرسد (25) .

از اينرو در
تعاليم اسلامى، با زير بناهاى روحى و دد
صفتى درونى سرمايه‏دارى مبارزه شده
است;چنانکه با عملکرد بيرونى و اجتماعى
آن; تراکم مال پرستى در نظر اسلام يک
پديده ساده مادى يااجتماعى محض و يا
سياسى صرف نيست; بلکه پديده‏ايست که بر
مجموع زمينه‏هاى فرهنگى و فکرى
وتربيتى افراد بنا شده است. بدينجهت
اسلام به ويران کردن زمينه‏ها و
پايگاههاى درونى و روحى‏مال‏اندوزى
نيز توجهى شايان کرده است.

3-
باز دارندگى از داده‏هاى عقل انسانى

تفکر سرمايه‏دارى و راه‏کارهاى آن،
از موانع شکوفايى خرد ناب انسانى است،
که داده‏هاى عقل آدمى رادر زير
لايه‏هاى سنگين و تيره حب مال و آمال،
مدفون مى‏سازد و روشنگيريهاى او را فرو
مى‏پوشاند وبدينسانند همه
دلبستگى‏هاى‏افراطى‏وحب‏وعشقهاى
سرکش که در راه عقل و بررسيها و
روشنگريهاى اومانعى عظيم
پديدمى‏آورد.

منظور از عقل، عقل
انسانى است. عقلى که براى انسانها ارزش
قائل است، و جانداران و گياهان و
حتى‏مواد بيجان را حرمت مى‏نهند. عقلى
که خوب و بد و زشت و زيبا را مى‏شناسد، و
به ارزشهاى اخلاقى واصول نوع دوستى و
ديگر خواهى فرا مى‏خواند، عقلى که از
درد و رنج ديگران رنج مى‏کشد و به
اندوه‏اندوهگينان، غمگين مى‏گردد.
عقلى که خودخواهى و خودپرستى را محکوم و
مردود مى‏شناسد و فراخوان‏به ديگر
دوستى‏ها و انسانگرايى‏ها است.

اين
عقل، منظور است که با عشق‏هاى مادى و
دلبستگى‏هاى مال اندوزى بتدريج کم
فروغ مى‏شود تابکلى از کار بيفتد; نه
عقل ابزارى استوار بر محور سودپرستى و
خودخواهى. بنابراين، نيرنگ
بازيهاوزيرکيهاى سودجويانه و
نقشه‏کشى‏هاى برخاسته از خودخواهى و
خودمحورى، منظور نيست، که با
همه‏بى‏تعهدها و مسئوليت نشناسى‏ها و
قانون شکنى‏ها نيز سازگار مى‏افتد و
همه ارزشهاى اخلاقى ومعيارهاى انسانى
را در راه جلب منافع، زير پا مى‏نهد و
با ترفندها و حيله‏گريها، هر مرز و
حريمى رامى‏شکند و بر هر فضيلتى گام
مى‏گذارد، و آن را پيروزى به حساب
مى‏آورد. اين حسابگريهاى مادى درمنطق
دين، نيرنگ و سالوس و شيطنت است.

تفکر
سرمايه‏دارى ليبرال، با اين عقل
انسانى، ناسازگار است. چون تلاشهاى
اقتصادى آنگاه که ازاهداف تامين
نيازهاى انسانى و رفاه همگانى دور گردد
و مال‏اندوزى، هدف شود و آزمندى پديد
آيد،فرصت فکر کردن درباره همه چيز جز
افزايش سود و سرمايه را از انسان
مى‏گيرد و از همدمى با خرد ودريافت
فروغ آن باز مى‏دارد، و ديگر
نمى‏تواند از اين فروغ، براى بازدارى
خود از تلاش دايم در طلب مال،و بيرون
آوردن آن از چنگ ديگران، بهره‏مند
گردد. و بدينگونه خرد انسانى از روشنگرى
و ارائه نيک و بد وانسانى و ضدانسانى،
باز مى‏ماند و در چاله حسابگريهاى مادى
مدفون مى‏شود.

همچنين داشتنهاى
افراطى، به زيستى افراطى و شهوتباره، و
زياده‏رويهاى ويرانگر همه
نيروهاى‏آدمى مى‏کشاند و انسان را در
گرداب کامورى و شادخوارى و لذت‏پرستى،
غوطه‏ور مى‏سازد و اين شيوه‏هادر
زندگى فردى نيز از عوامل تباهى جسم و
روح و در نتيجه، خرد آدمى است; زيرا که
کاموريهاى افراطى ولذت‏پرستى و
غوطه‏ورى در خور و خواب و تمايلات
جنسى، مايه تباهى جسم و هرز رفتن نيروها
و از ميان‏بردن سلامت و تعادل لازم در
مزاج انسانى است، و موجب بر هم خوردن
توازن در همه قواى انسانى بويژه‏عقل
خواهد گرديد.

امام على(ع)
مى‏فرمايد:

قد فرقت الشهوات عقله (26)
:

شهوتها، خرد او (دوستدار دنيا و مال)
را تباه کرده است.

امام على(ع):

...
اقبلوا على جيفة قد افتضحوا بآکلها، و
اصطلحوا على حبها. و من عشق شيئا اعشى
بصره، و امرض‏قبله، فهو ينظر بعين غير
صحيحة، و يسمع باذن غير سميعة (27)

(دنياداران) به مردارى روى آورند که
با
خوردن آن رسوا شدند، و بر سر دوست داشتن
آن با يکديگرهمداستان گشتند. هر کس چيزى
را سخت دوست‏بدارد، چشمش نابينا و دلش
بيمار مى‏شود. چنين‏کسى با چشمى
ناسالم مى‏بيند و با گوشى ناشنوا
مى‏شنود.

چشم و گوش و همه حواس مال
پرستان، يک سونگر است و همان سمت و سوى
افزايش سرمايه رامى‏نگرد و جوانب و
معيارهاى ديگر را منظور نمى‏دارد.
بنابراين براستى مى‏توان گفت که با چشم
معيوب وگوش ناشنوا به مسائل مى‏نگرد و
با شناختى بيمارگونه و يک سونگر
رويدادها را بررسى مى‏کند و
بدينگونه‏از درک و دريافت‏حقايق باز
مى‏ماند.

زياده‏دارى در سخنى از
امام صادق(ع) از سپاهيان نادانى شمرده
شده است:

... القوام و ضده المکاثرة (28)
(از سپاهيان خرد) مالدارى در حد قوام
(اعتدال) است و ضد آن فزونخواهى است.

اينکه قرآن مى‏گويد، انسانهايى
هستند
که قلبهاشان مهر شده است و از درک و
احساس انسانى تهى‏گرديدند، توجه به
همين واقعيت است که با پيروى از تمايلات
و سرسپردگى به اميال و شهوات،
عقل‏انسانى از کار مى‏افتد گر چه عقل
ابزارى او کارآ باشد.

... و طبع على
قلوبهم فهم لا يفقهون (29)

... بر
دلهاشان مهر نهاده شده پس آنان درک
نمى‏کنند.

يا در تعبير ديگر قرآن:

... لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين
لايبصرون بها... (30)

ايشان را دلهايى
است که بدان نمى‏فهمند و چشمهايى است
که بدان نمى‏بينند...

آنها عقل
دارند، ليکن درحوزه عمل، گوش به‏فرمان
شهواتند وهدايتهاى عقل انسانى را
ناديده‏مى‏گيرند.

4- باز
دارندگى از عواطف انسانى

بيگمان در
ميان ويژگيهاى انسانى، عواطف، جايگاهى
بسى بلند دارد که زندگى فرد و جامعه و
بقاء نوع‏و سامانيابى خانواده و ... بر
آن استوار است. بگونه‏اى که براستى
مى‏توان گفت ضعف عواطف يا مرگ آن،
باضعف و مرگ انسانيت همراه است. انسان
با عواطف خويش زندگى مى‏کند بيش از
آنکه با خرد بزيد. محوراصلى ديگر دوستى
و جامعه‏گرايى نيز عواطف است. انسان در
پرتو عواطف است که به اخلاقهاى انسانى
ومدنى روى مى‏آورد و از خويهاى حيوانى
و جنگلى دورى مى‏گزيند.

پيامبر(ص)
فرمود:

فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و
صحت، سلم بها سائر الجسد، فاذا
سقمت‏سقم بها سائر الجسد وفسد و هى
القلب (31) در انسان، پاره گوشتى است (قلب
ظاهرى و مظهر قلب باطنى) که چون صحيح و
سالم بماند،قسمتهاى ديگ بدن نيز سالم
مى‏ماند، و چون بيمار شود، باقى بدن
بيمار و گرفتار فساد خواهد شد; وآن قلب
است...

اما عواطف انسان در
مال‏اندوزى و سرمايه سالارى، ضعيف
مى‏شود و يا چنان تحت تاثير
گرايشهاى‏آزمندانه پول‏پرستى قرار
مى‏گيرد که از کارآيى در درون آدمى
مى‏افتد.

امام على(ع):

... اعلمو ان
کثرة المال مفسدة للدين، مقساة للقلوب
(32)

... بدانيد که فراوانى مال مايه
تباه شدن دين است و سخت‏شدن دلها.

سخت‏شدن دلها و سنگوارگى قلبها،
همين
بى‏احساسى و ميرش وجدان و عواطف در
انسانهاى‏شادخوار و خوش گذران است. در
جامعه مدنى «ليبرال - سرمايه‏دارى‏»،
انسانها بمنزله ابزار و کالا هستند
وتنها با معيار بازدهى و سودآورى،
ارزيابى و ارزشگذارى مى‏شوند، حتى
علم، فن، هنر و... هم ارزش ذاتى‏ندارد;
بلکه آنگاه که به سود بيشتر و رشد توليد
کمک کند، ارزشمند مى‏گردد. بنابراين،
نگرش سرمايه‏دارى‏به انسانهاى ديگر،
نگرش ارزشى و انسانى نيست، بلکه نگرشى
اقتصادى است. و اين نوع نگرش يعنى‏نگرش
ابزارى و کالايى به انسان، از ويژگيهاى
تفکر سرمايه‏دارى است. بارى اگر وجدان
آدمى، کنار زده‏شود و قلب او در هم
آلايد و سخت‏شود، استوانه‏هاى اصلى
شخصيت انسان از لحاظ عقيده و عاطفه
وديگر گرايشهاى ارزشى فرو مى‏ريزد و
ايمان و اخلاق او رو به نشيب مى‏گذارد و
اين فروپاشى ونشيب‏گرايى، به ديگر
نواحى وجود آدمى و گستره زندگى علمى،
فرهنگى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى
اوسرايت مى‏کند و بينش و عمل آدمى را به
ناشايستگى‏ها سوق مى‏دهد.

اين قساوت
قلب، انگيزه نيرومندى‏است در زندگى
مال‏اندوزان و روش برخورد ايشان با
اجتماع و چگونگى روابط با مردمان، و
پيآمد حتمى‏آن، ستم کشيدن مردم و
استثمار حقوق آنان و مکيده شدن خون
ايشان است. از اينجا روشن مى‏گردد
که‏بر اجتماع سرمايه‏دارى، عواطف
انسانى فرمانروايى نمى‏کنند بلکه
سرورى و حاکميت، با سنگدلى،بى‏احساسى،
بى‏تعهدى و ظلم و تجاوز اقتصادى است و
لازمه آن فشار بر گرده ديگران است.

قرآن، بى احساسى سرمايه‏داران و نظر
توده‏هاى مردم درباره آنان را چنين
ترسيم مى‏کند:

ان قارون کان من قوم
موسى فبغى عليهم و آتيناه من الکنوزما
ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولى
القوة‏اذقال له قومه لا تفرح ان الله
لا يحب الفرحين (33)

قارون از قوم موسى
بود. پس بر آنان سرکشى کرد (ستم روا
داشت)، و ما چندان گنج‏به او داده
بوديم،که حمل آنها براى گروهى مردم
نيرومند گران بود; آنگاه قومش به او
گفتند: (از سرمستى دارايى)شادى مکن که
خداوند (اينگونه) شادمانان را دوست
ندارد.

مى‏بينيد که ثروتمندان،
سرمست و شادمانند و حزن و اندوه را به
دلهاى سنگواره آنان راهى نيست. درشادى و
غرور، غرق شدند و از اندرز و درد
دردمندان غافلند. گر چه اين شادمانيها
عمقى ندارد، و بهر حال،افکار عمومى و
قضاوت انسانها زندگى را بر آنان تلخ
مى‏سازد، و وجدان آدمى هر چند در
لايه‏هايى از زنگار لذت‏پرستى پنهان
شده باشد، آنان را سرزنش مى‏کند، و
نگرانيهاى روزافزون از دست دادن
ثروتها، خواب‏خوش را از آنان
مى‏گيرد.

امام على(ع) فرمود:

...
فالمتمتعون من الدنيا تبکى قلوبهم و ان
فرحوا، و يشتد مقتهم لا نفسهم و ان
اعتبطوا ببعض مارزقوا (34)

...دلهاى
بهره‏مندان از دنيا، گريان است هر چند
شادمان باشند، و با آنکه ديگران حتى به
پاره‏اى ازآنچه بهره ايشان شده است رشک
مى‏برند، اما خود آنان همواره از خود (و
زندگى خود) بيزارترمى‏شوند.

1- سوره نساء 4/5.

2-
سوره اسراء، 17/6.

3- امالى طوسى 2/133 و
292.

4- امالى طوسى 2/133 و 292.

5- سوره
هود 11/61.

6- بحار 3/128.

7- سوره توبه
9/34.

8- مستدرک الوسائل 11/126.

9- وسائل
الشيعه 12/44.

10- تحف العقول 204.

11-
غررالحکم 259.

12- نبود سرمايه و فقر و
کمبوددارى نيز در تعاليم‏بسيارى محکوم
و مردود شناخته شده و معادل کفر ومرگ به
حساب آمده است، که شرح آن نياز به
رساله‏اى‏جداگانه دارد.

13- سوره
بقره 2/11.

14- سوره تکاثر 102 / 1-4.

15-
مجمع البيان 10/534.

16- سوره حديد 57/20.

17- کافى 2/394.

18- سوره تغابن 64/15.

19-
سوره نمل 27/80.

20- الحياة 3/434.

21-
امالى شيخ صدوق 201.

22- بحار 90/12.

23-
مکارم الاخلاق 526.

24- کافى 2/140.

25-
سوره مدثر 74/12 و 15.

26- تحف العقول 286.

27- چنانکه در آغاز اشاره کرديم،
منظور
از اينگونه تعاليم،ترويج زندگى
صوفيانه و ترک دنيا و پرهيز از رفاه
وبهبود وضع معيشت جامعه و مردم و ناديده
گرفتن‏ارزش توسعه اقتصادى نيست; بلکه
هدف چنانکه‏روشن است، ويژه‏سازى
امکانات رفاهى، و سلطه‏افکنى‏بر کل
منابع و سرمايه‏ها و بازارها، توسط
گروههاى‏اندک و سود پرست است، چنانکه
در نظام سرمايه‏دارى‏کنونى جهان
معمول است. براى توضيح بيشتر به
اين‏کتابها مراجعه شود:

1. ديکتاتورى
کارتلها،

2. مفهوم امپرياليسم
اقتصادى،

3. چگونه نيمى ديگر مى‏ميرند،

4.

مشکلات اقتصادى جهان سوم،

5. گرسنگى،
ارمغان استثمار،

6. جغرافياى‏کم رشدى،

7. سيطره جهانى،

8. کمربند فقر،

9.
موانع‏توسعه در جهان سوم،

10. غولهاى
غلات،

11. درون‏جهان سوم،

12. امپرياليسم
و کشورهاى توسعه نيافته،

13. بشريت و
تهديد گرسنگى،

14. تاريخ
توسعه‏طلبى‏آمريکا در ايران،

15. فاصله
عقب‏ماندگى،

16. غارت جهان سوم،

17. بيست
کشور آمريکاى لاتين.

28- نهج‏البلاغة
330.

29- نهج‏البلاغة 330.

30- کافى 1/22.

31- سوره توبه 9/87.

32- سوره اعراف 7/179.

33- خصال صدوق 31.

34- تحف العقول 141.

35- سوره قصص 28/76.

36- بحار 78/21.

فصلنامه کتاب نقد شماره 9

/ 1