مقايسه بين تمدن ايران باستان - مصر باستان - بابل و يونان
اهميت خانواده در آئين عيسي و زرتشت
هر آئينه به شما مي گويم هرکسي که براي تقرب به وجود خداوند و ورود به ملکوت او خانه و پدر و مادر و زن و فرزندانش را ترک کند علاوه بر آنکه به پاداش بزرگ در اين دنيا دست خواهد يافت بلکه در آينده زندگي جاودان را تجربه خواهد کرد . انجيل لوقا باب هجدهم آيه بيست و نه هرگاه کسي نز من آيد و پدر و مادر و زن و فرزندانش و برادران و خوهرانش و حتي جان خويش را دشمن نداند شاگر من نيست. (انجيل لوقا باب چهارم آيه بيست و ششم) نه به خاطر آن آمده ام که قانون شمشير را شايسته سازم و نه پيک سلامتي و خوشي مي باشم. بلکه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خود و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم. دشمنان شما اهل خانه شما هستند. هرکه پدر را مادر را بيش از من دوست بدارد لايق من نباشد. هرکه پسر يا دختر را از من بيشتر دوست بدارد لايق من نباشد . هر که صليب را برندارد و به همراه من نيايد لايق من نيست . هرکه جان خود را در يابد هلاک خواهد گشت (انجيل متي باب دهم آيه چهل) پند و اندرز مي دهم شما را اي دوشيزگان که در آستانه زناشوئي هستيد و هم شما اي نوجوانان زيرا که نيک ميدانم به گوش هوش بشنويد. زندگي آسوده و انديشه آسوده را در سايه دين و احترام و فرمانروايي از پدران و مادران بجوئيد چون در سايه پرهيزکاري است که عشق و محبت شما هر روز عميق تر خواهد شد و تنها در اين صورت است که به لذت سالم دست خواهيد يافت. (آموزه هاي زرتشتي اوستا) چون دوشيزگان به سن ازدواج رسند براي بدست آوردن همسران نيرومند و شوهران دلير به سوي تو روي آوردند.( شت پنجم بند هفتاد و هشت) ببخشاي بر ما اين نيکي را تا همسري به دست آوريم. همسري جوان و نام آور از زيباترين آنها. تا ما را در پناه خود گيرد و بتوانيم خانواده اي تشکيل دهيم تا به ما فرزنداني زيبا و دلاور بخشايد. شوهراني که از همه خوش بيان تر باشند . يشت پانزدهم (بند چهارم)
آيا زرتشتيان با محارم خود ازدواج مي کرده اند ؟
در يونان باستان پر است از ازدواجهاي خواهر با برادر - پسر با مادر - دختر با پدر. اساطير آنان در کنار داشتن بزرگاني همچون سقراط و افلاطون پر است از داستانهاي جنسي ميان خانوادهايشان . متاسفانه اين تمدن را به عنوان پيشرفته ترين تمدن اخلاقي جهان معرفي کرده اند و هيچ سخني از آلوده گي ها جامعه يوناني نشده است . زيرا اگر چنين نميکردند بايستي به سراغ تمدن شرقي ايران مي آمدند و آن را برترين جهان معرفي ميکردند که اين نيز بدلايل کاملا آشکار سياسي غربيان به همگان ثابت شده است در اوستا کتاب ديني زرتشتيان حتي يک مورد يافت نمي شود که امر به ازدواج با خواهران و مادران خود داده باشد و حال آنکه بنيان گذار چنين سخناني کساني نيستند جز تاريخ نگاران يوناني مانند : استرابون - هرودوت و خسانتوس. حال آنکه اسکندر گجستک که سه مرد برتر جهان لقب يافته است زندگي اش مملو از آلودگي هاي جنسي بوده است و اين در دهها کتاب و حتي فيلم الکسندر گريت نيز ذکر شده است . هرودوت بنيان گذار اين تهمت به ايرانيان است . وي درباره خشايارشاه مي گويد او درخواست ازدواج با خواهر خويش را مطرح ميکند ولي موبدان وي را از اين کار منع ميکنند ولي با پافشاري وي موبدان قانوني را به ثبت مي رسانند که تنها شاه مجازاست چنين کاري کند . درباره شخصيت هرودوت در نوشته هاي پاياني متذکر مي شويم که او به دهها خدا اعتقاد داشته است و کار به جاي شاهنشاه کمبوجيه در کشتن خداي دروغين مصر که گاوي بوده است را از ديدگان خود که در جامعه اي هرزه و روسپي زندگي کرده است را به شکل زشتي نکوهش ميکند و انتظار داشته است که کمبويجه فرزند کوروش بزرگ که در جامعه ايران باستان يکتا پرستي را آموخته بود به گاوي به نام خداي مصر احترام بگذارد
ازدواج محارم در تورات
پسر داوود به نام امنون عاشق خواهرش به نام تامار مي شود . خواهرش دوشيزه بود و در خانه نزد پدر به سر مي برد و چون دوشيزه بود امنون ازدواج با او را سخت يافت . سرانجام از درد بي قراري لاغر و ضعيف و بيمار شد . چنانکه عمويش يوناداب از او علت اندوهش را جويا شد . امنون نيز داستان دلدادگي به خواهرش را عنوان کرد يوناداب لختي انديشيد و چاره اي ساخت و امنون را گفت که در خانه تمارض کند و چون پدرش داوود شاه بزرگ اسرائيل است خواهرت را به پرستاري ات خواهد فرستاد و چون تو با خواهرت در خانه تنها شدي پيشنهاد را عنوان کن . چنين شد و امنون به تامار درخواست نزديکي کرد ولي خواهر او را از اين کار برحذر داشت و راهي قانوني برايش پيشنهاد نمود تا با پدرانشان درميان گذارد زيرا آنها خواهند پذيرفت . ولي امنون توجهي نکرد و با وي همبستر شد و سپس وي را از خانه اش بيرون کرد . خبر اين ماجرا براي مدتي خشم پدر و برادرانش را بر مي انگيزد ولي پدر وي پس از مدتي او را مي بخشد ولي برادرش ابشالوم کينه اين کار وي را بر دل ميگرد و او را در ميهماني خانوادگي به قتل مي رساند
ازدواج با محارم در مصر و بابل
در تمامي تواريخ باستاني حتي تا قرن دوم پس از ميلاد در شهر ارسي نوئه دوسوم مردمان شهر با خواهران - مادران و دختران خود ازدواج ميکردند. در يونان نيز زنان از ارث محروم بوده اند و انسانهايي دست چندم به حساب مي آمده اند. ولي در مصر زنان بر مردان ارشد تر بودند . در مصر شوهر پس از مدتي همه ميراث خود را به همسر مي بخشيد. در بابل معابد مخصوص سکس براي مردمان داشته اند که نامش معبد ايشتار بوده. ايشتار الهه روسپي گري در ميان مردمان بابل است. پدر و مادران دختران خود را براي احترام به اين معابد تقديم ميکردند تا ديگران از آنان بهره ببرد . حال آنکه در هيچ يک از کتابهاي ديني اوستا و گاتها چنين مواردي يافت نمي شود
خدا از ديد يونان باستان
مردم يونان در عبادت گاهايشان تنديس خداوند را نصب کرده اند و در کنار آتش مقدس را گذاشته اند. بسياري از آتني ها بر اين باور هستند که تنديس سنگي خود خداوند است. هنگامي که مردم از خداوند درخواستي ميکنند و تنديس سنگي به درخواست آنان جامه عمل نمي پوشاند خدا را مردم سرزنش ميکنند و حتي بر اين باورند که تنديس سنگي خداوند در حال اشک ريختن است. اکثر مردم دليل مراسمهاي دينيشان را نمي دانستند و ناخداگاه دست به اجراي آن مي زدند. مردم مجسمه هاي نفيس - ظرف - سلاح و لباسهاي گران قيمت خود را به اين معابد مي برند و به پيشگاه خداوند سنگي تقديم ميکردند . به طوريکه خود گزنفون تاريخ نگار مشهور پس از برگشت با لشگر ده هزار نفري کشورش به يونان چنين کرد . برخي ديگر مانند آگاممنون دختر زيباي خويش به نام ايفيگنيا را در راه خدا قرباني کرد . اخليس نيز ده نفر از دختران را براي دوستش پاتروکلوس قرباني کرد . در شهري ديگر در اطراف قبرس و لئوکاس مردمان براي شادي روح خداوند ( آپولون ) انسانها را از صخره به پايين پرتاب ميکردند . در خيوس و تنودس مردم با قرباني کردن انسان رضايت خداي ديونوسوس را فرهام مي کردند .اسپارتيان در زمان آرتميس جوانان را در شهر شلاق مي زدند و بسياري در زير تازيانه هاي کشته مي شدند . در آرکاديا تا قرن دوم ميلادي مردم براي زئوس خداي يوناني انسانها را قرباني ميکردند . در هنگام شيوع بيماري چند نفر از شهر انتخاب مي شدند و براي جلب رضايت خداوند آنها را با لباسهاي زيبا از بالاي صخره به پايين پرت ميکردند و يا برخي را به معابد مي بردند و در راه خدا مي کشتند تا دفع بلا شود . اين کار هرساله در جشنواره تارگليا برگزار مي شده است . يونانيان باستان پس چند صد سال بر اين نتيجه رسيدن که قرباني کردن حيوان نيز ميتواند به جاي قرباني کردن انسان مفيد باشد و اين را يک انقلاب بزرگ فرهنگي براي خود ميدانستند
خدا از ديد مصريان باستان
مردم مصر بر اين باور بودند که آغاز آفرينش از آسمان شروع گرديد است و هزاران رب النوع ديگر در زمين به حيات ادامه مي دهند . آنان ستارگان را جزوي از خدايان مي دانسته اند . ماه و خورشيد از برجسته ترين خدايان مصر بوده است . آنان هر چيز برجسته و مفيدي را پرستش ميکردند . درخت خرما - چشمه هاي آب - انجير بياباني - درختاني که در وسط بيابان روئيده اند را جزوي از خدايان مي دانسته اند و آنان را پرستش ميکرده اند . آنان حيوانات را يکي از برجسته ترين خدايان مي دانسته اند به صورتيکه معابدشان نمايشگاهي از مجسمه هاي حيوانات بوده که مورد پرستش قرار مي گرفته است . گاو نر - نهنگ - باز ماده - غاز - بزغاله - قوچ - گربه - سگ - مرغ - شغال و افعي جزوي از مهم ترين خدايان مصر بوده است . در بسيار موارد خداي آمون را به صورت غاز - خداي رع را صورت ملخ - خداي اوزيرس را به صورت گاونر - خداي هوروس را به صورت باز - خداي حاتحور به صورت ماده گاو و . . . مي ساختند و در معابد پرستش مي کردند مردم مصر بر اين باور بوده اند که بز نر و گاو نر رمز ازدياد قواي جنسي مردمان مي شود . غالبا خداي اوزيريس را با آلت تناسلي بزرگي نمايش مي دادند تا نيروي جنسي اش براي همگان به نمايش در آيد . مردم در پاره اي مراسم هاي ديني تنديس آلت تناسلي مرد را به شکل بزرگي با خود حمل مي کردند و زنان آن را بروي دست مي بردند . در بسياري از نقاشي هاي مصر باستان که هنوز باقي است تصوير آلت تناسلي مرد با صورت ايستاده و نماد مقدسي از باروي نمايش داده شده است و مردم آن را پرستش مي کردند . در اواخر دوره تاريخ مصريان خدا به صورت آدم نشان داده شد . مرداني که اندام بزرگ و پهلواني داشته تنديشان به صورت خدا مورد پرستش قرار ميگرفت .هرودوت که تهمت ازدواج با محارم را به زرتشتيان زده است در جايي ديگر کمبوجيه فرزند کوروش بزرگ را شخصي ديوانه خطاب مي کند . دليلي که وي براي اين گفته خود مي آورد بسيارجاي تاسف براي چنين مورخ بزرگي دارد . وي مي نويسد کمبوجيه وارد مصر شد و آنجا را تصرف نمود ولي روزي در شهر - مردم مصر هياهو کنان و فرياد زنان راه را براي خداي مصر گشودند ! کمبوجيه که از اين خبر آگاه شد وارد شهر گشت تا خداي مصر را ببيند . خداي مصر گاو نر عظيم الجسته بود که با ديدن آن کمبويجه به خشم آمد و خنجري به دست گرفت و آن را با ضربات چاقو از پاي درآورد و مردم از اين کار او خشمگين شدند و او را کشنده خداي بزرگ مصر ناميدند . بعدها پس از اين جنايت کمبوجيه خدايان مصر او را مجازات دادند و وي ديوانه شد ! اين افسانه تاسف بار هرودوت که نشان از ناداني وي و يکتا پرست نبودن او سرچشمه مي گيرد از جهاتي مايه ابهت و افتخار ما ايرانيان است . زيرا شاهنشاه ايران در بيش از پانصد سال قبل از ميلاد مسيح به چنين کافراني پوزخند مي زده است و حتي خداي دروغين که گاوي بيش نبوده است را براي اثبات جاودان نبودنش مي کشد . از جهات ديگر اين داستان هرودوت مايه تاسف است زيرا بسياري از ما ايرانيان و انيران از اين نوشتار هرودوت استفاده نموده اند و کمبوجيه فرزند ارشد کوروش بزرگ را فردي ديوانه ناميده اند . به هر روي مقايسه اي ساده برترين کشوري بزرگ و مردماني انديشمند چون ايرانيان را بر همه روزگار خود نمايان مي کند
گوشه اي از انديشه شاهان آشور و بابل و سومر
پادشاهان ايران بدون شک معايبي داشته اند چون خصلت طبيعي انسان است و اگر مشکل و خطايي نداشته باشد که مي شود ذات يزدان پاک . اين خطاها را بايستي تجزيه و تحليل کرد که آيا قابل قبول است يا خير ؟ شاهان ايران هرگز قابل مقايسه با روزگاران خود نبوده اند و هزاران سال جلوتر از زمان مي انديشيدند . منشور کورش بزرگ بدون ترديد حداقل 2500 جلوتر از زمان خودش صادر شده است و تا آن روزگار هيچ کس چنين نکرده بود روزگاري که شاهان سومر و بابل و آشور چنين فرمان مي داده اند آشورباني پال: من از شهرهاي عيلام به اندازه اي ويران کردم که براي عبور از ويرانه ها يک ماه و بيست و پنج روز وقت لازم است. شاهزادگان و جوانان و پيران و خواهران شاه را همگي به اسيري بردم. زنان و مردان شهر را به همراه اسبان و گوسفندانشان که شمارشان از دسته هاي ملخ بيشتر بود همگي را به غنيمت بردم. تمام عيلام و شوش و هلتماس را تصرف کردم و بانگ آدميزاد و شادي را از آنجا برانداختم آشورباني پال فرمان داد تا زبان سربازان اسير را بکنند و با گرز سرهايشان را بکوبند تا بميرند . دستور داد تا مردم شهر را در برابر مجسمه گاوان بالدار شهر سر ببرند. اين کار آشورباني پال درست همانند جدش سناخريب است که وي نيز چنين کرده بود. جسد مردگان در شهر بايستي بماند تا خوکان و پرندگان بخورند کتيبه اي از بخت النصر : به فرمان من صد هزار چشم در آورده شد و صد هزار قلم پا را شکستند . من با دست خود چشم فرمانده دشمن را درآوردم و هزاران پسر و دختر را در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان ويران کردم که ديگر هيج بانگ زندگي از آن بر نخواست کتيبه اي از سناخريب پادشاه ماد 689 پيش از ميلاد : نخست بابل را گشودم و سپس آن را آتش زدم . نهر فرات را که روان بود را روي شهر بازکردم تا ويرانه هاي باقي مانده آنجا را نيز آب ببرد کتيبه اي از آشور نصي پال : به گينايو حمله بردم و آنرا تصرف کردم . 600 نفر از جنگاوران دشمن را بيدرنگ سربريدم . 3000 نفر اسير را زنده زنده طعمه آتش کردم . اسيران ديگر را پوست کندم و از دروازه اصلي شهر آويزان کردم . مشرق زمين - تمدن ويل دورانت
حال گوشه اي از انديشه شاهان يکتاپرست ايران باستان
داريوش بزرگ چنين گويد : خداي بزرگ است اهورامزدا. که اين جهان را بيافريد . که خرد و نيروي کوشش را بر من ارزاني داشت به خواست و نيروي اهورامزدا شاهم و فرمانهاي او را اجرا ميکنم اين چنين : دوستدار و پيرو راستي هستم و بدي را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه مي خواهم که از سوي توانايي به ناتواني ستم شود و نه ميخواهم که ناتواني به توانايي بد کند . آنچه موافق راستي است ميل من است و آنچه خلاف راستي است به شدت با آن مخالفم . خويم را در حد اعتدال نگه ميدارم و چون خشم بر مرا فرا گيرد با اراده بر آن چيره ميشوم تا مبادا ناروايي روي دهد . تو كه بعد از من شاه خواهي بود از دروغ سخت بپرهيز . مردي كه خواهد دروغزن بود نيك كيفر ده. اگر چنين مي انديشي بايد كشورم در امان باشد . آنهايي كه پيشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را كه من در يك سال و اندي به خواست اهورامزدا كردم نكردند . از آن رو اهورامزدا مرا ياري كرد، چون بدكردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاكار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پايه راستي رفتار كردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد كردم ، مردي كه با خاندانم همكاري كرد او را نيك پاداش دادم و آنكه زيانكاري كرد ، او را نيك كيفر دادم . تو كه سپس شاه خواهي بود ، مردي كه دروغزن يا خطاكار است او را دوست مباش و او را نيك كيفر ده . تو كه سپس اين نوشته ها را كه من نوشتم ، يا اين نگاره ها را ببيني ، آنها را ويران مكن ، تا جايي كه ممكن است آنها را بپاي ، تا زماني كه تندرست باشي
نتيجه گيري
آري اينگونه مي توان پنداشت که ملتي بزرگ همچون ايرانيان را غرب براي آنکه مردم ما ديگر به انديشه گذشته با شکوهشان نباشند سرکوب کرده اين هيچ دليلي ندارد به جز حقير شمردن ملت بزرگ باستاني ايران که هيچ يک از اين مظاهر فساد اخلاقي را در تاريخ خود نداشته است و همواره يکتا پرست ترين ملتهاي جهان به شمار مي آيد. به همين جهت دهها فيلم و سريال هاي جهاني ساخته مي شود و از شاهان گذشته روم و يونان ستايش ميکنند ولي تا کنون هيچ برنامه و فيلمي براي بزرگ مردان جهان همچون کوروش بزرگ و داريوش بزرگ و زردشت و نوشيروان دادگر و اردشير بابکان و مهرداد بزرگ وتيرداد و خشايار شاه و . . . ساخته نشده است اين اوج جانب داران نگريستن به تاريخ جهان است که تنها ملت ايران مي تواند در برابر آن بايستد و بارديگر به شکوه گذشته اش باز گردد و اين بزرگ ترين خطر براي آنان شمرده مي شود
منابع:
اوستا - استاد هاشم رضي گنجينه اوستا - استاد هاشم رضي تاريخ هرودوت - جرج راولين سن گاتها - سروده هاي ناب و آسماني زرتشت پيام زرتشت - دکتر خاور شناس علي اکبر جعفري تاريخ تمدن ويل دورانت - تمدن مصر - بابل و يونان فرهنگ سه جلدي ايران باستان - شادروان استاد ابراهيم پورداوود زرتشت پيامبري که از نو بايد شناخت - فروغ مزديسنا - ارباب کيخسرو شاهرخ تاريخ و تمدن ايران - پرفسور هانري ماسه - رنه گروسه و انجمن باستان شناسان فرانسه