به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطيت
سيدمحمد ثقفي در يك نگاه عذر و مستند كافي براي تصويري اسلامگرا از شخصيت مطرح دوره مشروطه، عبدالرحيم طالبوف وجود ندارد، بهويژه اگر عمده مستند، نوشتههاي كسي چون فريدون آدميت باشد و از اينرو نميتوان طالبوف را قرين فقيهي والامقام چون آيتاللّه نائيني، در جبهه اسلامگرايان قرار داد، اما از منظري ديگر كه كاملاً نيز مهم و راهگشاست، توجه به شخصيتهايي است كه ديگران سعي دارند گاه با تحريف و يا حذف برخي از ابعاد زندگي و شخصيتشان، آنان را مال خود كنند. از اين ديدگاه، چنانچه با پرهيز از جزميتگرايي و مطلقانديشي، سعي كنيم شخصيتهاي علمي، سياسي، ديني و ملّي خود را معرّفي كرده و ابعاد مثبت و منفي آنان را فارغ از تعصّبات تحليل كنيم، سرمايههاي فراواني را كه هويت ملّي و ديني ما را تقويت ميكند به دست خواهيم آورد. و اين نكتهاي است كه چه بسيار مورد غفلت قرار ميگيرد. كما اينكه در نگاه نويسنده محترم نيز «آدميت» گرچه سكولار و فراماسون است و قابل احترام نيست اما به عنوان نويسندهاي كه مجموعه آثار او در نهضت مشروطيت، مورد استناد موافق و مخالف قرار ميگيرد؛ طبعا به كلي نميتوان آثار وي را حتي با ديد انتقادي ناديده گرفت. نويسنده محترم در اين مقاله تلاش كرده است از منظر دوم به «ملاّ عبدالرحيم طالبوف» نظر افكند و وي را در جرگه اسلامگرايان معتدلي چون ميرزاي نائيني قرار دهد.«حكومت اسلامي»حادثه انقلاب مشروطيت در تاريخ اجتماعي ايران، پديده نوظهوري بود كه افكار و انديشهها را از ريشه و بن، سخت تكان داد و تار و پود اجتماعي كشور را دگرگون ساخت.در اين حادثه، گرچه ظهور انقلاب، از كتك زدن يك بازاري (قندفروش) آغاز شد،1 اما ريشههاي آن، پيشاپيش در افكار و انديشههاي متفكران نوگرا وجود داشت و دههها جلوتر از حادثه بازار، در ذهن و انديشه ايراني، فكر تحول و دگرگوني اجتماع و ايجاد نظام پارلماني، محدود كردن قدرت سلطنت، پاليزه كردن انديشه سياسي طرح نوين يك فلسفه سياسي مطرح بود.2مهدي قليخان هدايت، در آغاز كتاب خود، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ارائه ميدهد كه گوياي وضع پريشان جامعه، بينظمي امور، ظلم و تعدي و انتظار وقوع يك حادثه اجتماعي در تحول اوضاع را حكايت ميكند. او مينويسد:«ايران را بيساماني و پريشاني فرا گرفته، روس از يك سو ميكَشَد و انگليس از يك سو. تركيه هم سري توي سرها درميآورد. دولت يكجا 5/22 ميليون روبل (درصد پنج) يكجا يازده كرور تومان (درصد چهار) به دولت روس مقروض است، دويست و نود هزار ليره به انگليس.گمركات وثيقه قرض است. خزانه، خالي و دولت محتاج پول.بالمقاطعه حكام پيشكش به شاه و سهمي به صدور و مبلغي به اجزاي دربار و صدراعظم ميدهند و ميروند به بخت و اقبال يا قوه تعدّي كه چه وصول كنند.به انواع اسامي، از رعيت نقد و جنس گرفته ميشود. از مردم، آنكه در شمال است خودش را به روس بسته، آنكه در جنوب است به انگليس. وزراء چشمانشان به دهان «سفارتين» است. مردم بازاري كه خارج از اين بازي هستند، خشمآلود منتظر دست غيباند. شاه مريض است و گرفتار به درد خود. رجال دولت، همه در فكر منفعت، فكري كه در هيچ كلهاي نيست، فكر مملكت است. اگر چند نفري هم در اين فكرند، مغلوب اكثريتاند. مردم، چيزهايي شنيدهاند و آرزوهايي در دل دارند. بُمبي در سينهها مخفي است، تا كي بتركد.».3طبيعي است كه پيشقراولان اين نهضت اجتماعي، انديشهورزان روشنفكر و عالمان نوانديش بودند. نوشتهها و مكتوبات سيدجمالالدين، ميرزا ملكمخان، عبدالرحيم طالبوف و همينطور شيخ هادي نجمآبادي، ملاعبدالرسول كاشاني و از همه مهمتر علامه زمان، آيتاللّه شيخ محمدحسين نائيني، در تحول و دگرگوني اجتماعي، نقش بارزي داشتهاند.اينها، در برابر تحجرگرايان ديني و افراطگران غربزده، خط بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله نويني را ارائه ميدادند.سه جريان
ميتوان گفت، تاريخ ايران، در آن دوره از وجود سه انديشه اجتماعي برخوردار بود:1ـ جريان تحجر و جمود كه هر گونه تحول و دگرانديشي را بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ميشمردند؛2ـ شرقگرايان سوسياليست مانند آخوندزاده و جريان چپ و غربزدگان انگلوفيل مانند ميرزا ملكمخان؛3ـ جريان اسلامي ـ ملي سيدجمالالدين و شاگردانش از جمله ميرزاي نائيني از جناح اسلامگرا، عبدالرحيم طالبوف از جناح روشنفكران.اين گروه سوم، بيشتر خط بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله را دنبال ميكردند و همواره اصلاحات را در مسير بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله پي ميگرفتند. با همه گونه سلطه بيگانه ستيز داشتند و از تسلط فرهنگي و سياسي دولتهاي بيگانه و اجنبي نه تنها تنفر داشتند بلكه به سختي با آن مبارزه ميكردند. و در سلوك و روش مبارزاتي نه تنبل بودند و نه خشن و قهرآلود. راهي ميانه، منطقي، عميق، استدلالي و آگاهانه را در پيش گرفته بودند.تبلور اين خط فكري (اعتدال) را ميتوان در نوشتههاي علاّمه نائيني و عبدالرحيم طالبوف دنبال كرد. مشتركات فكري، اسلوب مبارزه و پيشنهادهاي اصلاحي اين دو انديشمند تحولگرا، چنان عميق است كه آدمي را به شگفتي وا ميدارد.گرچه نويسندگان چپگرا به مانند بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله 4 و بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله 5 تلاش دارند كه طالبوف را يك ماترياليست تجربهگرا، معرفي نمايند، اما او، حقيقتا يك مسلمان دينداري است كه جهان خلقت را (مطابق انديشه زمان خود) عالمانه ميفهمد و باور دارد. بارها در كتابهاي خود، به اصالت اعتقاد به خداوند و سنن هستي، اعتراف ميكند. او به صراحت ميگويد:«گرداننده جهان و مدير كارخانه امكان، عزم بشري نيست، سابقه نامعلوم يا تقدير الهي است و همان تقديرات، عبارت از قانون خلقت است كه در هيچ مدار از موضوع خود، تخلف نميكند. مقدر است كه از هر كس چه فِعل آيد، درخت مفُل نه خرما دهد و نه شفتالو. اما اگر عزم بشري توجه به تربيت درخت شفتالو نمايد، درشتي او را به انار ساده ميرساند و اگر بخواهد از درخت شفتالو، انجير بخورد، چون مخالف قانون خلقت يا همان «تقدير» است عزم او باطل و سعيش عاطل گردد».6انگار كه استاد مطهري است كه در بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله و بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله نظام خلقت را تفسير ميكند و روند كارهاي انسان را بر مقتضاي قانون علت و معلول توجيه مينمايد. طبيعي است كه اين، اعتراف همه دينداران است كه جهان خلقت را همان فِعل خداوند و تقديرات جهان را همان بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله تفسير ميكنند و دقيقا اين همان بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله است كه هر دانشمند مسلمان آن را قبول دارد و باور ميكند.به هر حال، مقايسه آراي اين دو دانشمند و متفكر مسلمان (نائيني و طالبوف) در نهضت مشروطيت، آدمي را به عمق مفاهيم زمان و خواسته اصلي رهبران، آگاه ميسازد، و ايجاب مينمايد كه با ترسيم خطوط فكري آنها، تصوير روشني از خط بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله اسلامگراي رهبران مشروطه، ارائه شود كه خود، الگويي براي رهبريت فكري نسلهاي بعدي و خوانندگان آثار صدر مشروطيت ايران خواهد بود.رهبري عالمان دين در نهضت مشروطيت
سنت فلسفه عقلي در فرهنگ خاص اسلامي ـ ايراني، اصل اجتهاد در نظام شيعي، و بنياد عرفان از منابع تفكر ايراني، سه عاملي بودند كه هر كدام ذاتا ميتوانست حاملان اين انديشه و روش را در تحولات عصري، پيشگام سازد و در اوضاع خاص تاريخي، تجدد و تحولپذير نمايد و اهل حكمت و عرفان را در درك روح زمان و عناصر تحول تيزهوش كند.دقيقا اين سه عامل بودند كه انگيزه رهبري نهضت مشروطه را در عالمان ديني و مرجعيت شيعه، تهييج ميكردند. چنان معروف است كه وقتي از مرحوم آيتاللّه خراساني، مرجع مشروطهخواه و آزاديطلب زمانه، در مقابل مخالفت مرحوم آيتاللّه سيدكاظم يزدي، سؤال شده بود كه چرا و به چه انگيزهاي رهبري نهضت مشروطيت را عهدهدار شديد؟ فرموده بود:«زمان و عصر ما، در آستانه تحول است. دير يا زود تحولات سياسي و اجتماعي رخ خواهد داد. اگر عالمان ديني كه ادّعاي رهبريت جامعه اسلامي را دارند، يا بايد خود زمام فكري نهضت را به دست بگيرند و يا از ادعاي خود، صرف نظر نمايند، و گرنه، ديگران (و بيشتر انديشمندان لائيك) اين مهم را انجام خواهند داد.»7آري درك روح زمان، تشخيص جايگاه اجتماعي و سياسي، احساس مسؤوليت در برابر جريانها و حركات فكري و سياسي، شرط عمده مرجعيت و رهبريت ديني است و گرنه بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله با چنين انگيزهاي است كه مرحوم نائيني قدم به عرصه اصلاح اجتماعي ميگذارد و در دفاع از مشروطيت به عنوان رايزن فكري بيت آيتاللّه آخوند خراساني، و تئوريسين جناح اسلامي، رساله ارزشمند بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله را كه كتاب جامعي در بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله است، تحرير مينمايد.بيوگرافي علامه نائيني(ره) (1355 ـ 1265ه··.ق)او، به حق، يكي از برجستهترين چهرههاي بيدارگري در جهان اسلام است. وي تحصيلات نخستين خود را در نائين، انجام داد و سپس به سال 1293ه··· به اصفهان آمد و 7 سال در آنجا زيست و تحصيل كرد.آنگاه در سال 1303 به عراق رفت، تا سال 1313 در سامرا نزد ميرزاي شيرازي بزرگ و ديگر مجتهدان به تحصيل ادامه داد. نائيني در اواخر حيات خود، در سامرا محرّر ميرزا بود. در همين دوران است كه او با انديشههاي سياسي سيدجمالالدين اسدآبادي آشنا ميشود و بعدها، در بيت آيتاللّه خراساني رايزن سياسي ـ فرهنگي او ميگردد.شيخ آقا بزرگ تهراني مينويسد:«نائيني نزديكترين مشاور آيتاللّه خراساني در زمينه انقلاب مشروطيت بود. در خلال همين دوران است كه نائيني كتاب مهم خود را در باره مشروطيت» نوشت.اين كتاب «تنبيهالامة» در تأييد مشروعيت نهضت مشروطه است و مورد تأييد و تقريظ دو رهبر روحاني نهضت، آخوند خراساني و ملاعبداللّه مازندراني، ميباشد».8منورالفكرها
اصطلاح بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله معادل واژه انگليسي ، بر روشنفكران ايراني در دهه پيش از انقلاب مشروطه، اطلاق ميشد. اينان، همانند روشنفكران فرانسوي، گمان ميكردند كه در برابر نوعي طرز تفكر تاريك و منسوخ و نوعي نظام حكومتي منحط و ستمگر سر به شورش برداشتهاند و تنوير افكار و روشنگري را وظيفه خود ميدانستند.9به زعم بسياري از اين جماعت بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله خصلت روشنفكري با دين و دينداري سر ناسازگاري دارد و نميتوان آن دو را در يكجا گرد آورد!«تغيير ساختار اجتماعي چه با اصلاح تدريجي و چه با انقلاب، در هر حال، با اراده و اقدام انسان صورت ميگيرد. به اين دليل، در مواقعي كه ضرورت تغيير پيش ميآيد، اين پرسش كه «چه بايد كرد»؟ به صورت حادي مطرح ميشود. در زمانه مورد بحث (مشروطيت) انديشهوراني كه سپس به نام روشنانديشان معروف شدند، چنين احساس ميكردند كه پاسخهاي بسيار روشني براي اين پرسش (چه بايد كرد) در آستين دارند.دست برداشتن از خرافات، تعصبات كهن و معتقدات بيپايه، بهره گرفتن از نتايج علوم طبيعي كه پرتو آن تمام صحنه طبيعت را روشن كرده است و جاري كردن اصول ساده و كلي اين علوم در عرصه زندگي فردي و اجتماعي انسان، و در يك كلام، گرايش به انديشه روشن جديد، در مقابل تيرهانديشي قرون وسطي، حل مشكلات اجتماعي، فكري انسان را به عهده دارد.»10اين قوم، چنين تصور داشتند كه چنين انديشهاي با تفكر ديني و باور دينداران، چندان سازگاري ندارد و از اين موضع بود كه به جنگ اعتقادات مذهبي ميرفتند و طبل ضد ديني ميزدند و در نوشتههاي خود، بانگ بيديني سرميدادند. نوشتههاي فتحعلي آخوندزاده و كاسهليسان آنها، در عصر ما، از اين قماش ميباشند.ولي بر خلاف زعم اين جماعت، عدهاي از متفكران صدر مشروطه وجود داشتند كه تحولات عصري و استفاده از آثار علوم طبيعي و انساني را، نه تنها با آيين دينداري منافي نميدانستند، بلكه آيين عقلگراي اسلام را در اصول، موافق تحولات زمان و بهرهمندي از نتايج عقل تجربي، معرفي ميكردند.سيدعبدالرحمن كواكبي و محمد عبده در جهان عرب و ميرزاي نائيني از علماي نجف از يك سو، و حاج عبدالرحيم طالبوف تبريزي، از ديگر سو، اين طيف از عالمان روشنفكر و روشنفكران ديندار را تشكيل ميدادند.هماهنگي، همرأيي و تقارب انديشه اين اصلاحگران اجتماعي و نزديكي و تقارب اين متفكران را بايد گامي مترقي در انديشه اجتماعي جامعه تلقي كرد، گرچه ممكن است در عالم واقع، اين گروه انديشمندان چندان اطلاعي از يكديگر نداشته باشند.ميرزا عبدالرحيم طالبوف
ميرزا عبدالرحيم، در خانواده متوسط پيشهور در محله سرخاب تبريز به دنيا آمد. پدرش استاد ابوطالب نجار بود. در شانزده سالگي به تفليس رفت و مقدمات دانش جديد را تحصيل كرد. زبان و ادبيات روسي را كه كتب و انديشههاي جديد را منعكس ميساخت، فرا گرفت. در ضمن اهل كار و ابتكار اقتصادي نيز بود و در اثر مقاطعهكاري و فعاليتهاي تجاري و اقتصادي خصوصي، به مدارج بالاي طبقه متوسط ارتقا يافت و تاجر موفق و مرفهي گرديد.به تدريج نزد رجال و دانشمندان روسيه به درستكاري و راستگفتاري شناخته شد. در ترخان شوره (داغستان) اقامت كرد و مورد احترام مسلمانان و خيرانديشان بود. به خانهاش، هم دانشمندان رفت و آمد ميكردند و هم اُمرا و اعيان و هم نيازمندان و مستمندان.11 وي يكي از نويسندگان فارسي است كه ايرانيان را به تأليف رمانهاي علمي، تآتر، ترجمه علوم و هنرهاي زيبا و مكارم اخلاق به زبان ساده، آگاه ساخت و اين امر روز به روز به اعتبار او نزد همگان افزود.از آثار او: بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله در احوال حضرت رسول، «ترجمه »، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، از فلاماريون، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ، و بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله را ميتوان شمرد.طالبوف همه آثارش را از 55 سالگي به بعد در بيست و چند سال بقيه عمرش نوشت. كتاب بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله او در آستانه پيروزي مشروطه در سال 1323ه·· در قاهره چاپ شده كه انديشههاي فلسفي و انتقادات اجتماعي او را در قالب گفتگوي فرضي ميان دو مهندس، يك پزشك، و يك معلم شيمي، در بر ميگيرد. در آن كتاب، فرهنگ و انديشه اسلامي، با نو آوريهايي چون نظام وظيفه، اصلاح خط و ... جمع شده است.به سال 1324 در تفليس كتاب بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله او منتشر شد كه در آن از طريق سه سمبل (عالم ديني موافق علم و اقتباس از غرب، عالم ديني مخالف اصلاحات و ترقيات و دانشمند متجدد علوم نو) انديشه حقوق طبيعي در غرب و الگوي ترقي و تحولات ژاپن ستايش شده و در پايان كتاب، بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله 12در مجموعه آثار، به خصوص در بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله است كه به جامعه فرسوده و كهنه عهد قاجار انتقاد ميكند و طرح نظام مشروطهگري و لزوم قانون را، علاج رسمي مشكلات جامعه ايران ميداند.انتشار كتاب طالبوف، آنچنان تأثيري در انديشهها گذاشت كه تغيير و دگرگوني اجتماع را شتاب بخشيد.«نوشتههاي طالبوف و حاج زينالعابدين مراغهاي، در انقلاب ايران، همان اثر را داشته است كه نوشتههاي منتسكيو و ژان ژاك روسو در انقلاب كبير فرانسه».13طالبوف و دينداري
طالبوف كه در اثر مطالعات علمي و اطلاعاتي كه در زمينه اسلام و اصطلاحات عربي داشت، آن اندازه زبان عربي ميدانست كه عبارات و احاديثي را به جا بياورد كه فراوان آورده است؛14 چنين آدمي هرگز عليه دين به ستيز برنميخيزد و همواره آن را تأييد ميكند و به سان يك عالم روشنبين، با خرافهزدايي و پالايش مذهب، جوهره دين را تبليغ ميكند.«كتابهاي آسماني و اندرزهاي پيامبران فقط تحصيل معاش و حفظ وجود است و هيچ اندرزگري، ما را به كاهلي و تنبلي، بيغيرتي و دست روي دست گذاشتن، نشستن و مثل حيوانات خوردن و خفتن رهنمويي نكرده است.اگر ملت ژاپن مثل اكثر ملل بيغيرت آسيا، دست روي دست ميگذاشت تا روسها در سواحل اقيانوس كبير استقرار پذيرند، سزاي كاهلي و سستي و كوري، جز بندگي و نفي مليت آن نبود.»15او انسان را موجودي متعالي ميبيند كه نبايد با پستيها خو بگيرد و انسانيت خود را لكهدار سازد:«هر فرد ملت ايران بايد بداند كه او انسان است، يعني قسمتي از روح خدا در اوست. نبايد مباشر كاري بشود كه در نزد علويت خود منفعل گردد».16طالبوف همواره از اصول و اساس مذاهب آسماني سخن ميگويد، گوهر همه اديان الهي را يكي ميداند، ولي شرايع را متناسب با مقتضيات بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله ميبيند. به ضرورت اجتهاد مستمر ديني و اصلاح و بازسازي انديشه و نظامات مذهبي پا به پاي پيشرفت دانش و يافتهها و تجارب روزگاران معتقد است و سعي دارد مسلمانان را قانع كند كه مبادا به نام مقاومت در برابر بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله و بسماللهالرحمن الرحيم رحمهماالله از اصلاح و تكميل دين رخ بتابند:«اساس همه مذاهب خداپرستي است ... معرفت نفس، حفظ وجود، محبت نوع و مساوات تمامي خلقت.شرايع آسماني و قوانين زميني فقط براي سهولت زندگاني بشر وضع شده ... وقت است كه ما، قدري خدا و رسول را بشناسيم؛ يعني احكام را بدانيم، بدعت و تحريف را از اصلاح و تكميل، فرق بدهيم و معتقد باشيم كه همه شرايع و قوانين براي هدايت بشر؛ يعني ارائه صراط مستقيم زندگي نوع انساني است نه براي تراشيدن صعوبت و ترديد و اشكال و ناداني.البته اصول شرايع به جاي خود، محفوظند. اما هر دورهاي به مقتضيات زمانه تغيير ميپذيرند. «» آنچه در دوران خلفاي عباسي به كار ميرفت، در عصر ترقي از حيّز انتفاع افتاده است.»17از زبان زرتشت ميگويد:«اگر ناشرين اديان، مبعوثين من هستند، پس همه حق گويند و طريقه واحده ميپويند و اگر ديگران با عناوين مختلفه خدا ميخواهند و خالق ميجويند چون جز من خداي ديگر و خالق مكرر نيست، البته مقصود و مرجع توجه آنها، باز منم.اي ديوجان: وحدت اللّه را ذرات كائنات گواه است، زيرا كه موجودات مركب از ذرات است و هر ذرهاي في حده هم واحد و هم حامل وحدت ميباشد. پس ذرهاي در كائنات نيست كه منكر خود يا منكر وحدت من گردد و اگر منكري پيدا شد همان وجود او اقرار اوست.»18بدينسان، طالبوف به مانند يك دانشمند مسلمان بر ديانت خود تأكيد ميورزد و تحول اجتماعي را بر پايه انديشه ديني در مطابقت با تحول زمان پيجويي ميكند.1. مهدي قليخاني هدايت، طلوع مشروطيت، ص25، انتشارات جام، تهران، 1363.
2. همان، ص24.
3. همان، ص24 ـ 23.
4. باقر مؤمني، مقدمه «مسالك المحسنين»، ص54، شركت سهامي كتابهاي جيبي، تهران، 1347.
5. فريدون آدميت، انديشههاي طالبوف تبريزي، ص20، نشر دماوند، تهران، 1363.
6. طالبوف، مسالك المحسنين، ص65، چاپ اول، 1347.
7. به نقل شفاهي از يكي از شاگردان مرحوم آخوند: آيتاللّه حاج ميرزا عبداللّه سرابي از تبريز.
8. شيخ آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر في علماء القرن الثالث عشر، ج6، ص415، نشر مرتضي، قم، 1370.
9. نجف دريابندري، مقدمه كتاب «فلسفه روشنانديشي»، ص28، انتشارات خوارزمي، تهران، 1372.
10. همان، ص14.
11. سيدمحمدمهدي جعفري، نهضت بيدارگري در جهان اسلام، ص245، شركت سهامي انتشار، تهران، 1362.
12. فريدون آدميت، انديشههاي طالبوف، ص4.
13. دكتر محمداسماعيل رضواني، انقلاب مشروطيت ايران، ص48، كتابهاي جيبي، تهران، 1350.
14. آدميت، ص3.
15. طالبوف، مسالكالمحسنين، ص75.
16. طالبوف، آزادي و سياست، ص92.
17. طالبوف، مسالك المحسنين، ص42، به نقل از «انديشهها»، ص81.
18. همان، ص136.