به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطيت - به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت - نسخه متنی

سید محمد ثقفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به بهانه 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطيت

سيدمحمد ثقفي

در يك نگاه عذر و مستند كافي براي تصويري اسلام‏گرا از شخصيت مطرح دوره مشروطه، عبدالرحيم طالبوف وجود ندارد، به‏ويژه اگر عمده مستند، نوشته‏هاي كسي چون فريدون آدميت باشد و از اين‏رو نمي‏توان طالبوف را قرين فقيهي والامقام چون آيت‏اللّه‏ نائيني، در جبهه اسلام‏گرايان قرار داد، اما از منظري ديگر كه كاملاً نيز مهم و راهگشاست، توجه به شخصيتهايي است كه ديگران سعي دارند گاه با تحريف و يا حذف برخي از ابعاد زندگي و شخصيت‏شان، آنان را مال خود كنند. از اين ديدگاه، چنانچه با پرهيز از جزميت‏گرايي و مطلق‏انديشي، سعي كنيم شخصيتهاي علمي، سياسي، ديني و ملّي خود را معرّفي كرده و ابعاد مثبت و منفي آنان را فارغ از تعصّبات تحليل كنيم، سرمايه‏هاي فراواني را كه هويت ملّي و ديني ما را تقويت مي‏كند به دست خواهيم آورد. و اين نكته‏اي است كه چه بسيار مورد غفلت قرار مي‏گيرد. كما اينكه در نگاه نويسنده محترم نيز «آدميت» گرچه سكولار و فراماسون است و قابل احترام نيست اما به عنوان نويسنده‏اي كه مجموعه آثار او در نهضت مشروطيت، مورد استناد موافق و مخالف قرار مي‏گيرد؛ طبعا به كلي نمي‏توان آثار وي را حتي با ديد انتقادي ناديده گرفت. نويسنده محترم در اين مقاله تلاش كرده است از منظر دوم به «ملاّ عبدالرحيم طالبوف» نظر افكند و وي را در جرگه اسلام‏گرايان معتدلي چون ميرزاي نائيني قرار دهد.«حكومت اسلامي»

حادثه انقلاب مشروطيت در تاريخ اجتماعي ايران، پديده نوظهوري بود كه افكار و انديشه‏ها را از ريشه و بن، سخت تكان داد و تار و پود اجتماعي كشور را دگرگون ساخت.

در اين حادثه، گرچه ظهور انقلاب، از كتك زدن يك بازاري (قندفروش) آغاز شد،1 اما ريشه‏هاي آن، پيشاپيش در افكار و انديشه‏هاي متفكران نوگرا وجود داشت و دهه‏ها جلوتر از حادثه بازار، در ذهن و انديشه ايراني، فكر تحول و دگرگوني اجتماع و ايجاد نظام پارلماني، محدود كردن قدرت سلطنت، پاليزه كردن انديشه سياسي طرح نوين يك فلسفه سياسي مطرح بود.2

مهدي قلي‏خان هدايت، در آغاز كتاب خود، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ارائه مي‏دهد كه گوياي وضع پريشان جامعه، بي‏نظمي امور، ظلم و تعدي و انتظار وقوع يك حادثه اجتماعي در تحول اوضاع را حكايت مي‏كند. او مي‏نويسد:

«ايران را بي‏ساماني و پريشاني فرا گرفته، روس از يك سو مي‏كَشَد و انگليس از يك سو. تركيه هم سري توي سرها درمي‏آورد. دولت يكجا 5/22 ميليون روبل (درصد پنج) يكجا يازده كرور تومان (درصد چهار) به دولت روس مقروض است، دويست و نود هزار ليره به انگليس.

گمركات وثيقه قرض است. خزانه، خالي و دولت محتاج پول.

بالمقاطعه حكام پيشكش به شاه و سهمي به صدور و مبلغي به اجزاي دربار و صدراعظم مي‏دهند و مي‏روند به بخت و اقبال يا قوه تعدّي كه چه وصول كنند.

به انواع اسامي، از رعيت نقد و جنس گرفته مي‏شود. از مردم، آنكه در شمال است خودش را به روس بسته، آنكه در جنوب است به انگليس. وزراء چشمانشان به دهان «سفارتين» است. مردم بازاري كه خارج از اين بازي هستند، خشم‏آلود منتظر دست غيب‏اند. شاه مريض است و گرفتار به درد خود. رجال دولت، همه در فكر منفعت، فكري كه در هيچ كله‏اي نيست، فكر مملكت است. اگر چند نفري هم در اين فكرند، مغلوب اكثريت‏اند. مردم، چيزهايي شنيده‏اند و آرزوهايي در دل دارند. بُمبي در سينه‏ها مخفي است، تا كي بتركد.».3

طبيعي است كه پيشقراولان اين نهضت اجتماعي، انديشه‏ورزان روشنفكر و عالمان نوانديش بودند. نوشته‏ها و مكتوبات سيدجمال‏الدين، ميرزا ملكم‏خان، عبدالرحيم طالبوف و همين‏طور شيخ هادي نجم‏آبادي، ملاعبدالرسول كاشاني و از همه مهمتر علامه زمان، آيت‏اللّه‏ شيخ محمدحسين نائيني، در تحول و دگرگوني اجتماعي، نقش بارزي داشته‏اند.

اينها، در برابر تحجرگرايان ديني و افراط‏گران غرب‏زده، خط بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله نويني را ارائه مي‏دادند.

سه جريان

مي‏توان گفت، تاريخ ايران، در آن دوره از وجود سه انديشه اجتماعي برخوردار بود:

1ـ جريان تحجر و جمود كه هر گونه تحول و دگرانديشي را بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله مي‏شمردند؛

2ـ شرق‏گرايان سوسياليست مانند آخوندزاده و جريان چپ و غرب‏زدگان انگلوفيل مانند ميرزا ملكم‏خان؛

3ـ جريان اسلامي ـ ملي سيدجمال‏الدين و شاگردانش از جمله ميرزاي نائيني از جناح اسلام‏گرا، عبدالرحيم طالبوف از جناح روشنفكران.

اين گروه سوم، بيشتر خط بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله را دنبال مي‏كردند و همواره اصلاحات را در مسير بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله پي مي‏گرفتند. با همه گونه سلطه بيگانه ستيز داشتند و از تسلط فرهنگي و سياسي دولتهاي بيگانه و اجنبي نه تنها تنفر داشتند بلكه به سختي با آن مبارزه مي‏كردند. و در سلوك و روش مبارزاتي نه تنبل بودند و نه خشن و قهرآلود. راهي ميانه، منطقي، عميق، استدلالي و آگاهانه را در پيش گرفته بودند.

تبلور اين خط فكري (اعتدال) را مي‏توان در نوشته‏هاي علاّمه نائيني و عبدالرحيم طالبوف دنبال كرد. مشتركات فكري، اسلوب مبارزه و پيشنهادهاي اصلاحي اين دو انديشمند تحول‏گرا، چنان عميق است كه آدمي را به شگفتي وا مي‏دارد.

گرچه نويسندگان چپ‏گرا به مانند بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله 4 و بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله 5 تلاش دارند كه طالبوف را يك ماترياليست تجربه‏گرا، معرفي نمايند، اما او، حقيقتا يك مسلمان دينداري است كه جهان خلقت را (مطابق انديشه زمان خود) عالمانه مي‏فهمد و باور دارد. بارها در كتابهاي خود، به اصالت اعتقاد به خداوند و سنن هستي، اعتراف مي‏كند. او به صراحت مي‏گويد:

«گرداننده جهان و مدير كارخانه امكان، عزم بشري نيست، سابقه نامعلوم يا تقدير الهي است و همان تقديرات، عبارت از قانون خلقت است كه در هيچ مدار از موضوع خود، تخلف نمي‏كند. مقدر است كه از هر كس چه فِعل آيد، درخت مفُل نه خرما دهد و نه شفتالو. اما اگر عزم بشري توجه به تربيت درخت شفتالو نمايد، درشتي او را به انار ساده مي‏رساند و اگر بخواهد از درخت شفتالو، انجير بخورد، چون مخالف قانون خلقت يا همان «تقدير» است عزم او باطل و سعيش عاطل گردد».6

انگار كه استاد مطهري است كه در بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله و بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله نظام خلقت را تفسير مي‏كند و روند كارهاي انسان را بر مقتضاي قانون علت و معلول توجيه مي‏نمايد. طبيعي است كه اين، اعتراف همه دينداران است كه جهان خلقت را همان فِعل خداوند و تقديرات جهان را همان بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله تفسير مي‏كنند و دقيقا اين همان بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله است كه هر دانشمند مسلمان آن را قبول دارد و باور مي‏كند.

به هر حال، مقايسه آراي اين دو دانشمند و متفكر مسلمان (نائيني و طالبوف) در نهضت مشروطيت، آدمي را به عمق مفاهيم زمان و خواسته اصلي رهبران، آگاه مي‏سازد، و ايجاب مي‏نمايد كه با ترسيم خطوط فكري آنها، تصوير روشني از خط بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله اسلام‏گراي رهبران مشروطه، ارائه شود كه خود، الگويي براي رهبريت فكري نسلهاي بعدي و خوانندگان آثار صدر مشروطيت ايران خواهد بود.

رهبري عالمان دين در نهضت مشروطيت

سنت فلسفه عقلي در فرهنگ خاص اسلامي ـ ايراني، اصل اجتهاد در نظام شيعي، و بنياد عرفان از منابع تفكر ايراني، سه عاملي بودند كه هر كدام ذاتا مي‏توانست حاملان اين انديشه و روش را در تحولات عصري، پيشگام سازد و در اوضاع خاص تاريخي، تجدد و تحول‏پذير نمايد و اهل حكمت و عرفان را در درك روح زمان و عناصر تحول تيزهوش كند.

دقيقا اين سه عامل بودند كه انگيزه رهبري نهضت مشروطه را در عالمان ديني و مرجعيت شيعه، تهييج مي‏كردند. چنان معروف است كه وقتي از مرحوم آيت‏اللّه‏ خراساني، مرجع مشروطه‏خواه و آزادي‏طلب زمانه، در مقابل مخالفت مرحوم آيت‏اللّه‏ سيدكاظم يزدي، سؤال شده بود كه چرا و به چه انگيزه‏اي رهبري نهضت مشروطيت را عهده‏دار شديد؟ فرموده بود:

«زمان و عصر ما، در آستانه تحول است. دير يا زود تحولات سياسي و اجتماعي رخ خواهد داد. اگر عالمان ديني كه ادّعاي رهبريت جامعه اسلامي را دارند، يا بايد خود زمام فكري نهضت را به دست بگيرند و يا از ادعاي خود، صرف نظر نمايند، و گرنه، ديگران (و بيشتر انديشمندان لائيك) اين مهم را انجام خواهند داد.»7

آري درك روح زمان، تشخيص جايگاه اجتماعي و سياسي، احساس مسؤوليت در برابر جريانها و حركات فكري و سياسي، شرط عمده مرجعيت و رهبريت ديني است و گرنه بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله

با چنين انگيزه‏اي است كه مرحوم نائيني قدم به عرصه اصلاح اجتماعي مي‏گذارد و در دفاع از مشروطيت به عنوان رايزن فكري بيت آيت‏اللّه‏ آخوند خراساني، و تئوريسين جناح اسلامي، رساله ارزشمند بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله را كه كتاب جامعي در بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله است، تحرير مي‏نمايد.

بيوگرافي علامه نائيني(ره) (1355 ـ 1265ه··.ق)

او، به حق، يكي از برجسته‏ترين چهره‏هاي بيدارگري در جهان اسلام است. وي تحصيلات نخستين خود را در نائين، انجام داد و سپس به سال 1293ه··· به اصفهان آمد و 7 سال در آنجا زيست و تحصيل كرد.

آنگاه در سال 1303 به عراق رفت، تا سال 1313 در سامرا نزد ميرزاي شيرازي بزرگ و ديگر مجتهدان به تحصيل ادامه داد. نائيني در اواخر حيات خود، در سامرا محرّر ميرزا بود. در همين دوران است كه او با انديشه‏هاي سياسي سيدجمال‏الدين اسدآبادي آشنا مي‏شود و بعدها، در بيت آيت‏اللّه‏ خراساني رايزن سياسي ـ فرهنگي او مي‏گردد.

شيخ آقا بزرگ تهراني مي‏نويسد:

«نائيني نزديكترين مشاور آيت‏اللّه‏ خراساني در زمينه انقلاب مشروطيت بود. در خلال همين دوران است كه نائيني كتاب مهم خود را در باره مشروطيت» نوشت.

اين كتاب «تنبيه‏الامة» در تأييد مشروعيت نهضت مشروطه است و مورد تأييد و تقريظ دو رهبر روحاني نهضت، آخوند خراساني و ملاعبداللّه‏ مازندراني، مي‏باشد».8

منورالفكرها

اصطلاح بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله معادل واژه انگليسي ، بر روشنفكران ايراني در دهه پيش از انقلاب مشروطه، اطلاق مي‏شد. اينان، همانند روشنفكران فرانسوي، گمان مي‏كردند كه در برابر نوعي طرز تفكر تاريك و منسوخ و نوعي نظام حكومتي منحط و ستمگر سر به شورش برداشته‏اند و تنوير افكار و روشنگري را وظيفه خود مي‏دانستند.9

به زعم بسياري از اين جماعت بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله خصلت روشنفكري با دين و دينداري سر ناسازگاري دارد و نمي‏توان آن دو را در يك‏جا گرد آورد!

«تغيير ساختار اجتماعي چه با اصلاح تدريجي و چه با انقلاب، در هر حال، با اراده و اقدام انسان صورت مي‏گيرد. به اين دليل، در مواقعي كه ضرورت تغيير پيش مي‏آيد، اين پرسش كه «چه بايد كرد»؟ به صورت حادي مطرح مي‏شود. در زمانه مورد بحث (مشروطيت) انديشه‏وراني كه سپس به نام روشن‏انديشان معروف شدند، چنين احساس مي‏كردند كه پاسخهاي بسيار روشني براي اين پرسش (چه بايد كرد) در آستين دارند.

دست برداشتن از خرافات، تعصبات كهن و معتقدات بي‏پايه، بهره گرفتن از نتايج علوم طبيعي كه پرتو آن تمام صحنه طبيعت را روشن كرده است و جاري كردن اصول ساده و كلي اين علوم در عرصه زندگي فردي و اجتماعي انسان، و در يك كلام، گرايش به انديشه روشن جديد، در مقابل تيره‏انديشي قرون وسطي، حل مشكلات اجتماعي، فكري انسان را به عهده دارد.»10

اين قوم، چنين تصور داشتند كه چنين انديشه‏اي با تفكر ديني و باور دينداران، چندان سازگاري ندارد و از اين موضع بود كه به جنگ اعتقادات مذهبي مي‏رفتند و طبل ضد ديني مي‏زدند و در نوشته‏هاي خود، بانگ بي‏ديني سرمي‏دادند. نوشته‏هاي فتحعلي آخوندزاده و كاسه‏ليسان آنها، در عصر ما، از اين قماش مي‏باشند.

ولي بر خلاف زعم اين جماعت، عده‏اي از متفكران صدر مشروطه وجود داشتند كه تحولات عصري و استفاده از آثار علوم طبيعي و انساني را، نه تنها با آيين دينداري منافي نمي‏دانستند، بلكه آيين عقل‏گراي اسلام را در اصول، موافق تحولات زمان و بهره‏مندي از نتايج عقل تجربي، معرفي مي‏كردند.

سيدعبدالرحمن كواكبي و محمد عبده در جهان عرب و ميرزاي نائيني از علماي نجف از يك سو، و حاج عبدالرحيم طالبوف تبريزي، از ديگر سو، اين طيف از عالمان روشنفكر و روشنفكران ديندار را تشكيل مي‏دادند.

هماهنگي، همرأيي و تقارب انديشه اين اصلاح‏گران اجتماعي و نزديكي و تقارب اين متفكران را بايد گامي مترقي در انديشه اجتماعي جامعه تلقي كرد، گرچه ممكن است در عالم واقع، اين گروه انديشمندان چندان اطلاعي از يكديگر نداشته باشند.

ميرزا عبدالرحيم طالبوف

ميرزا عبدالرحيم، در خانواده متوسط پيشه‏ور در محله سرخاب تبريز به دنيا آمد. پدرش استاد ابوطالب نجار بود. در شانزده سالگي به تفليس رفت و مقدمات دانش جديد را تحصيل كرد. زبان و ادبيات روسي را كه كتب و انديشه‏هاي جديد را منعكس مي‏ساخت، فرا گرفت. در ضمن اهل كار و ابتكار اقتصادي نيز بود و در اثر مقاطعه‏كاري و فعاليتهاي تجاري و اقتصادي خصوصي، به مدارج بالاي طبقه متوسط ارتقا يافت و تاجر موفق و مرفهي گرديد.

به تدريج نزد رجال و دانشمندان روسيه به درستكاري و راست‏گفتاري شناخته شد. در ترخان شوره (داغستان) اقامت كرد و مورد احترام مسلمانان و خيرانديشان بود. به خانه‏اش، هم دانشمندان رفت و آمد مي‏كردند و هم اُمرا و اعيان و هم نيازمندان و مستمندان.11 وي يكي از نويسندگان فارسي است كه ايرانيان را به تأليف رمانهاي علمي، تآتر، ترجمه علوم و هنرهاي زيبا و مكارم اخلاق به زبان ساده، آگاه ساخت و اين امر روز به روز به اعتبار او نزد همگان افزود.

از آثار او: بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله در احوال حضرت رسول، «ترجمه »، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، از فلاماريون، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله ، و بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله را مي‏توان شمرد.

طالبوف همه آثارش را از 55 سالگي به بعد در بيست و چند سال بقيه عمرش نوشت. كتاب بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله او در آستانه پيروزي مشروطه در سال 1323ه·· در قاهره چاپ شده كه انديشه‏هاي فلسفي و انتقادات اجتماعي او را در قالب گفتگوي فرضي ميان دو مهندس، يك پزشك، و يك معلم شيمي، در بر مي‏گيرد. در آن كتاب، فرهنگ و انديشه اسلامي، با نو آوري‏هايي چون نظام وظيفه، اصلاح خط و ... جمع شده است.

به سال 1324 در تفليس كتاب بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله او منتشر شد كه در آن از طريق سه سمبل (عالم ديني موافق علم و اقتباس از غرب، عالم ديني مخالف اصلاحات و ترقيات و دانشمند متجدد علوم نو) انديشه حقوق طبيعي در غرب و الگوي ترقي و تحولات ژاپن ستايش شده و در پايان كتاب، بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله 12

در مجموعه آثار، به خصوص در بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله است كه به جامعه فرسوده و كهنه عهد قاجار انتقاد مي‏كند و طرح نظام مشروطه‏گري و لزوم قانون را، علاج رسمي مشكلات جامعه ايران مي‏داند.

انتشار كتاب طالبوف، آنچنان تأثيري در انديشه‏ها گذاشت كه تغيير و دگرگوني اجتماع را شتاب بخشيد.

«نوشته‏هاي طالبوف و حاج زين‏العابدين مراغه‏اي، در انقلاب ايران، همان اثر را داشته است كه نوشته‏هاي منتسكيو و ژان ژاك روسو در انقلاب كبير فرانسه».13

طالبوف و دينداري

طالبوف كه در اثر مطالعات علمي و اطلاعاتي كه در زمينه اسلام و اصطلاحات عربي داشت، آن اندازه زبان عربي مي‏دانست كه عبارات و احاديثي را به جا بياورد كه فراوان آورده است؛14 چنين آدمي هرگز عليه دين به ستيز برنمي‏خيزد و همواره آن را تأييد مي‏كند و به سان يك عالم روشن‏بين، با خرافه‏زدايي و پالايش مذهب، جوهره دين را تبليغ مي‏كند.

«كتابهاي آسماني و اندرزهاي پيامبران فقط تحصيل معاش و حفظ وجود است و هيچ اندرزگري، ما را به كاهلي و تنبلي، بي‏غيرتي و دست روي دست گذاشتن، نشستن و مثل حيوانات خوردن و خفتن رهنمويي نكرده است.

اگر ملت ژاپن مثل اكثر ملل بي‏غيرت آسيا، دست روي دست مي‏گذاشت تا روسها در سواحل اقيانوس كبير استقرار پذيرند، سزاي كاهلي و سستي و كوري، جز بندگي و نفي مليت آن نبود.»15

او انسان را موجودي متعالي مي‏بيند كه نبايد با پستي‏ها خو بگيرد و انسانيت خود را لكه‏دار سازد:

«هر فرد ملت ايران بايد بداند كه او انسان است، يعني قسمتي از روح خدا در اوست. نبايد مباشر كاري بشود كه در نزد علويت خود منفعل گردد».16

طالبوف همواره از اصول و اساس مذاهب آسماني سخن مي‏گويد، گوهر همه اديان الهي را يكي مي‏داند، ولي شرايع را متناسب با مقتضيات بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله مي‏بيند. به ضرورت اجتهاد مستمر ديني و اصلاح و بازسازي انديشه و نظامات مذهبي پا به پاي پيشرفت دانش و يافته‏ها و تجارب روزگاران معتقد است و سعي دارد مسلمانان را قانع كند كه مبادا به نام مقاومت در برابر بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله و بسم‏الله‏الرحمن الرحيم رحمهما‏الله از اصلاح و تكميل دين رخ بتابند:

«اساس همه مذاهب خداپرستي است ... معرفت نفس، حفظ وجود، محبت نوع و مساوات تمامي خلقت.

شرايع آسماني و قوانين زميني فقط براي سهولت زندگاني بشر وضع شده ... وقت است كه ما، قدري خدا و رسول را بشناسيم؛ يعني احكام را بدانيم، بدعت و تحريف را از اصلاح و تكميل، فرق بدهيم و معتقد باشيم كه همه شرايع و قوانين براي هدايت بشر؛ يعني ارائه صراط مستقيم زندگي نوع انساني است نه براي تراشيدن صعوبت و ترديد و اشكال و ناداني.

البته اصول شرايع به جاي خود، محفوظند. اما هر دوره‏اي به مقتضيات زمانه تغيير مي‏پذيرند. «» آنچه در دوران خلفاي عباسي به كار مي‏رفت، در عصر ترقي از حيّز انتفاع افتاده است.»17

از زبان زرتشت مي‏گويد:

«اگر ناشرين اديان، مبعوثين من هستند، پس همه حق گويند و طريقه واحده مي‏پويند و اگر ديگران با عناوين مختلفه خدا مي‏خواهند و خالق مي‏جويند چون جز من خداي ديگر و خالق مكرر نيست، البته مقصود و مرجع توجه آنها، باز منم.

اي ديوجان: وحدت اللّه‏ را ذرات كائنات گواه است، زيرا كه موجودات مركب از ذرات است و هر ذره‏اي في حده هم واحد و هم حامل وحدت مي‏باشد. پس ذره‏اي در كائنات نيست كه منكر خود يا منكر وحدت من گردد و اگر منكري پيدا شد همان وجود او اقرار اوست.»18

بدين‏سان، طالبوف به مانند يك دانشمند مسلمان بر ديانت خود تأكيد مي‏ورزد و تحول اجتماعي را بر پايه انديشه ديني در مطابقت با تحول زمان پي‏جويي مي‏كند.


1. مهدي قلي‏خاني هدايت، طلوع مشروطيت، ص25، انتشارات جام، تهران، 1363.

2. همان، ص24.

3. همان، ص24 ـ 23.

4. باقر مؤمني، مقدمه «مسالك المحسنين»، ص54، شركت سهامي كتابهاي جيبي، تهران، 1347.

5. فريدون آدميت، انديشه‏هاي طالبوف تبريزي، ص20، نشر دماوند، تهران، 1363.

6. طالبوف، مسالك المحسنين، ص65، چاپ اول، 1347.

7. به نقل شفاهي از يكي از شاگردان مرحوم آخوند: آيت‏اللّه‏ حاج ميرزا عبداللّه‏ سرابي از تبريز.

8. شيخ آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر في علماء القرن الثالث عشر، ج6، ص415، نشر مرتضي، قم، 1370.

9. نجف دريابندري، مقدمه كتاب «فلسفه روشن‏انديشي»، ص28، انتشارات خوارزمي، تهران، 1372.

10. همان، ص14.

11. سيدمحمدمهدي جعفري، نهضت بيدارگري در جهان اسلام، ص245، شركت سهامي انتشار، تهران، 1362.

12. فريدون آدميت، انديشه‏هاي طالبوف، ص4.

13. دكتر محمداسماعيل رضواني، انقلاب مشروطيت ايران، ص48، كتابهاي جيبي، تهران، 1350.

14. آدميت، ص3.

15. طالبوف، مسالك‏المحسنين، ص75.

16. طالبوف، آزادي و سياست، ص92.

17. طالبوف، مسالك المحسنين، ص42، به نقل از «انديشه‏ها»، ص81.

18. همان، ص136.

/ 1