نگرش ديني بر مؤلفه‏هاي مقوم حزب - نگرش دینی بر مؤلفه های مقوم حزب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرش دینی بر مؤلفه های مقوم حزب - نسخه متنی

سید عبدالقیوم سجادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرش ديني بر مؤلفه‏هاي مقوم حزب

سيد عبدالقيوم سجادي

پگاه حوزه، ش 31

چكيده:

در اين مقاله آقاي سجادي به چهار مؤلفه حزب اشاره مي‏كند و نسبت اسلام را با يكي از مؤلفه‏ها، يعني كثرت‏گرايي سياسي مي‏سنجد. به نظر وي كثرت‏گرايي محدود اعتقادي و اجتهاد تخطئه‏پذير، از مباني‏اي هستند كه امكان پيدايش تكثر سياسي و احزاب را در جامعه اسلامي فراهم مي‏كنند.

در بررسي نسبت دين (اسلام) و تحزب، دو نوع ديدگاه يا تلقي مطرح است: برخي با تأكيد بر مفهوم «حزب» و كاربرد اين واژه در متون ديني، تلاش مي‏كنند تا رويكرد اسلام را در اين زمينه به بحث بگذارند. اين نوع تلقي نسبت به موضوع، با مشكلات خاصي همراه است كه از آن جمله مي‏توان به عدم انطباق محتوايي اين مفهوم با موضوع اشاره كرد. رويكرد حاضر در اين نوشتار، به گونه‏اي متفاوت تلاش مي‏كند تا از طريق عملياتي نمودن تعريف حزب و شاخص‏سازي براي اين مفهوم، عناصر و مؤلفه‏هاي مقوم آن را از منظر ديني به بحث بگذارد تا دريابد كه آيا مي‏توان در جوامع و فرهنگ غيردموكراتيك از نظام حزبي سخن گفت؟

در حالي كه عده‏اي از پژوهش‏گران غربي نوعي ملازمه دوسويه ميان نظام حزبي و دموكراسي ايجاد مي‏كنند، عده‏اي ديگر ميان آن دو جدايي انداخته، با نگرش نخبه‏گرايانه، وجود عده‏اي از نخبگان را كه براي دست‏يابي به قدرت با هم به رقابت مي‏پردازند، به عنوان پيش‏زمينه تحقق نظام حزبي مطرح مي‏نمايند.

در مجموع مي‏توان نسبت به خاستگاه و پيش‏بايسته‏هاي حزب از سه رويكرد عام و نسبتا مشهور ياد كرد:

1. «رويكرد نهادي» كه حزب را با شكل‏گيري نهادهاي جديد سياسي نظير پارلمان پيوند مي‏دهد؛

2. «رويكرد بحران» كه از توالي پنج نوع بحران (هويت، مشاركت، مشروعيت، توزيع منابع و دخالت دولت) و نحوه مواجهه با آن، به عنوان خاستگاه احزاب سخن مي‏گويد؛

3. «رويكرد نوسازي» كه شكل‏گيري احزاب سياسي را با توسعه و نوسازي مرتبط دانسته و معتقد است كه احزاب سياسي تنها زماني زمينه تحقق پيدا مي‏كنند كه اقداماتي در جهت نوسازي به عمل آورند.1

تعاريف مختلفي براي «حزب» ارائه شده است كه از مجموع اين تعاريف مي‏توان چهار عنصر اصلي زير را به عنوان مؤلفه‏هاي مقوم احزاب سياسي مطرح كرد:

1. تكثرگرايي و پلوراليسم سياسي يا پذيرش فعاليت‏هاي حزبي؛

2. رقابت سياسي يا تلاش براي دست‏يابي به مناصب دولتي و كرسي‏ها؛

3. مشاركت سياسي يا تلاش براي اعمال نفوذ در تصميم‏گيري‏ها و سياست‏گذاري‏هاي دولتي؛

4. انتخابات و حق رأي يا تلاش براي دست‏يابي به رأي بيشتر.

بررسي حزب از منظر ديني (اسلام) قبل از هر چيز با اين سؤال اساسي روبه‏روست كه در درون فرهنگ اسلامي و انديشه سياسي ـ ديني اسلام، چه رويكردي نسبت به عناصر و مؤلفه‏هاي چهارگانه مذكور وجود دارد؟

1. اسلام و كثرت‏گرايي سياسي

در فرهنگ‏ها و جوامعي كه نوعي انحصارگرايي فكري در حوزه سياست و مديريت اجتماعي سايه افكنده و مجالي براي بروز و ظهور تنوعات سياسي و ديدگاه‏هاي مختلف وجود ندارد، نمي‏توان از احزاب سياسي صحبت كرد؛ زيرا در چنين جوامعي نوعي سانتراليسم و مركزمحوري حاكم است كه هر نوع حق انتخاب، رفتار و رقابت سياسي را با انسداد روبه‏رو مي‏سازد. در مقابل، سيستم سياسي كثرت‏گرا، از نظر فني سيستمي است كه از چندين مركز قدرت و اقتدار برخوردار است و دولت، به عنوان تنها نظام كنترل‏كننده مردم مطرح نمي‏باشد.

اهميت كثرت‏گرايي سياسي، به مثابه يكي از مؤلفه‏هاي مقوم احزاب سياسي، از آن جهت است كه مفهوم اين واژه، متضمن نوعي توزيع قدرت و پذيرش افكار و آراي مختلف به عنوان يك اصل مفروض است.

تحقق احزاب سياسي منحصرا مشروط به پلوراليسم سياسي، به مفهوم تكثر و تنوع و پراكندگي قدرت در سطح توده مردم نمي‏باشد. علاوه بر اين، تكثرگرايي خود يك مفهوم نسبي است كه در هر جامعه‏اي به تناسب فرهنگ و باورهاي عمومي، با درجات و سطوح مختلف قابل تحقق است. بر اين اساس، جامعه‏اي ديني كه در آن، فرهنگ و نظام ارزشي دين، قالب رفتارها و جهت‏گيري‏هاي سياسي و اجتماعي افراد را رقم مي‏زند، مي‏تواند با سطوحي از تعدد و تكثر و توزيع قدرت همراه باشد و در زمينه تعدد آرا نيز مي‏تواند با انديشه‏ها و آراي متنوع همراه باشد؛ اما اين همه، در چارچوب و محدوده خاصي كه به عنوان مرزهاي مسلم باورهاي ديني تلقي مي‏گردد، پذيرفته مي‏شود.

2. تكثرگرايي و انديشه ديني

بحث از مشاركت سياسي شهروندان نمي‏تواند به پديده تكثرگرايي يا پلوراليسم سياسي توجه نداشته باشد؛ زيرا مباحث رايج در زمينه مشاركت سياسي عمدتا از مبدأ پلوراليسم سياسي آغاز مي‏گردد. بنابراين، در بحث از مباني فقهي تحزب، اشاره به جايگاه تكثرگرايي سياسي در متون و منابع ديني، ما را در فهم بهتر مسأله ياري خواهد كرد.

تكثرگرايي سياسي رابطه مهمي با تكثرگرايي اعتقادي ـ فرهنگي دارد؛ از اين رو لازم است تا اشاره‏اي هر چند گذرا به بحث تكثرگرايي اعتقادي از منظر تعاليم اسلامي نيز داشته باشيم.

الف) تكثرگرايي اعتقادي: تكثرگرايي اعتقادي كه مذهب و دين از عناصر عمده آن محسوب مي‏گردد، بر مبناي تنوع فهم‏ها و برداشت‏هاي افراد و گروه‏ها از متون ديني استوار است. اصولاً سه نوع تفسير براي تكثرگرايي ديني مطرح شده است: 1. تكثرگرايي؛ 2. انحصارگرايي؛ 3. شمول‏گرايي2. از منظر پژوهش‏گران مسلمان، هيچ يك از تفاسير مزبور پذيرفتني نيست.

در مورد رويكرد دين (تعاليم اسلامي) به تكثرگرايي به مفهوم تعدد و تكثر حقايق و تو در تو بودن حقيقت كه در نهايت به نفي هرگونه حقانيت محض مي‏انجامد، شك و ترديدهاي جدي وجود دارد. همچنين جزم‏نگري افراطي كه هر نوع تلقي خارج از نحله فكري و مذهبي خاص را طرد و نفي مي‏كند، داراي پشتوانه منطقي لازم به نظر نمي‏رسد. در اين ميان، تكثرگرايي ديني، به مفهوم پذيرش تنوع و تعدد آرا در امور فرعي دين، بعد از توافق بر سر اصول و كليات به عنوان قوانين موضوعه، تا اندازه‏اي معقول و قابل قبول به نظر مي‏رسد.

ب ـ كثرت گرايي سياسي: در يك تعريف نسبتا جامع مي‏توان گفت پلوراليسم سياسي بدان معناست كه حاكميت را نبايد متعلق به يك گروه واحد، سازمان يا فرقه خاص دانست؛ بلكه حاكميت را بايد در همكاري و وفاق چندين گروه جست‏وجو كرد.3 بنا بر اين تعريف، پذيرش حداقلي از تكثرگرايي، شرط ضروري هر نوع مشاركت سياسي و رقابت افراد و گروه‏هاست كه از رهگذر احزاب و جناح‏هاي سياسي سامان مي‏يابد.

فرهنگ سياسي اسلام چه رويكردي نسبت به تكثرگرايي سياسي دارد؟ همان گونه كه اشاره شد، جهت‏گيري مكاتب و نحله‏هاي فكري در زمينه پلوراليسم سياسي ـ اجتماعي، عمدتا ناظر به رويكرد آنها به تكثرگرايي اعتقادي ـ فرهنگي است؛ به ويژه فرض پيوند همه‏جانبه ديانت و سياست كه پديده‏هاي سياسي را با تعاليم ديني گره مي‏زند و اين رابطه را به صورت جدي‏تري مطرح مي‏سازد.

اگر عنصر اجتهاد در فقه اسلامي و انفتاح باب اجتهاد به مفهوم احترام به آرا و ديدگاه‏هاي افراد در فهم و استنباط مسائل شرعي و فروع شريعت مورد پذيرش قرار گيرد، پذيرش تعدد آرا در زمينه امور عرفي و مسائل حكومتي، به دليل ماهيت عرفي آنها، از زمينه‏هاي مناسب‏تري برخوردار خواهد شد. بنابراين، اصل خطا در اجتهاد، استنباط سياسي افراد و دست اندركاران مسايل سياسي را نيز در معرض خطاپذيري، نقد و انتقاد قرار مي‏دهد و همين امر، به پذيرش درجه‏اي از تكثرگرايي سياسي در فرهنگ سياسي اسلام (حداقل انديشه شيعه) اشاره دارد.

اما سؤال اساسي اين است كه آيا چنين حدي از تكثرگرايي، براي مشاركت سياسي شهروندان و فعاليت احزاب و تشكل‏هاي سياسي كافي است؟ برخي از منتقدان بر اين باورند كه فرهنگ سياسي اسلام، به دليل محدود كردن پذيرش تعدد آرا و نظرات در چارچوبي خاص، به نفي تكثرگرايي تمايل نشان مي‏دهد و وجود تكثر و تنوع در سطح مورد پذيرش اسلام، براي آزادي فعاليت سياسي و مشاركت سياسي افراد ناكافي به نظر مي‏رسد.

ساده‏ترين جواب براي حل اين معضل آن است كه اولاً تكثرگرايي به عنوان يك مفهوم كلي داراي سطوح مختلف است و جوامع مختلف، سطح خاصي از آن را پذيرا مي‏شوند؛ بنابراين تعدد و تكثر مطلق وجود ندارد و همان گونه كه تكثر مطلق در قلمرو دين‏شناسي و اخلاق به نفي حقيقت مي‏انجامد، تكثرگرايي مطلق در حوزه سياست نيز به نفي هر گونه مديريت سياسي كه مستلزم حداقلي از اجماع و توافق است، مي‏انجامد.

ثانيا پلوراليسم، به معناي تكثر مطلق، خود به پارادوكس مهمي تبديل مي‏شود كه تنها راه حل آن، پذيرش اصول موضوعه و مسلم از سوي نيروها و گروه‏هاي متعدد محسوب مي‏شود. ديويد ابتر اين پارادوكس را چنين توضيح مي‏دهد: «مديريت اجتماعي و تصميم‏سازي سياسي، نياز به وحدت و وجود محورهاي مشترك را افزايش مي‏دهد؛ در حالي كه تكثرگرايي بدون توجه به مشتركات نيروها، به افزايش مابه‏التفاوت‏ها و مابه‏الامتيازها مبادرت مي‏كند. از اين رو وجود حداقلي از وحدت، اشتراك و اجماع نظر در جامعه ضروري است». حد و حدود اين تفاوت‏ها و مشتركات و حجم كمّي هر يك نسبت به ديگري، با توجه به فرهنگ‏ها و جوامع مختلف، متفاوت خواهد بود.

3 ـ اصل خطاپذيري، عدم تصويب و كثرت‏گرايي سياسي

خطاپذيري انسان در احكام عقلي نزد همه مسلمانان پذيرفته شده است؛ اما در مورد احكام شرعي، حداقل در ابتداي امر، دو نظريه كلان «مصوبه» و «مخطئه» را مي‏توان شناسايي كرد. اهل سنت با استدلال بر تصويب آراي اجتهادي، فقيهان را از هر نوع خطا و اشتباه تبرئه نموده، آراي آنان را مطابق با حكم خداوند تلقي مي‏نمايند. اما اصل خطاپذيري در اجتهاد، يكي از اصول بنيادين فقه شيعي است كه تمامي فقهاي شيعه بر آن اتفاق نظر دارند. اصل خطاپذيري، هر گونه جزم‏نگري در احكام شرعي را با انسداد روبه‏رو نموده، به انفتاح باب اجتهاد مي‏انجامد. اين امر، كليه اجتهادات فقهي را در معرض نقد و انتقاد عالمانه قرار مي‏دهد و موجب شكوفايي بيشتر اجتهادهاي فقهي مي‏شود. از سوي ديگر، انديشه خطاپذيري فقيه موجب مي‏شود به اجتهادات فقهي او در قبال مسائل اجتماعي، از جمله تصميمات سياسي، با ديده شك و ترديد نگريسته شود و همين امر باعث مي‏شود تا فقه سياسي شيعه، بر خلاف اهل سنت، هرگز به اطاعت مطلق از حاكم مشروع تمايل نشان ندهد؛4 بلكه در اين رويكرد، اطاعت و عدم اطاعت، بر اساس مصلحت و مفسده عقلي كه از رهگذر آراي جمعي عقلا، به‏ويژه كارشناسان مربوطه حاصل مي‏آيد، مورد توجه قرار گيرد.

اصل خطاپذيري با وارد نمودن عنصر عقل‏گرايي و تأكيد بر عقل عملي، عمل سياسي را با معيار «حسن و قبح عقلي» مورد ارزيابي قرار مي‏دهد.

از سوي ديگر، فقه اسلامي در تعيين موضوعات عرفي و مسائل زندگي، پيرو است؛ نه پيشرو؛ از اين رو احزاب اسلامي مي‏توانند به عنوان ساز و كار نهادينه‏سازي آرا و ديدگاه‏هاي آحاد جامعه، سهم مؤثري را در حوزه تطبيق احكام بر موضوعات و نيز در محدوده احكام ثانويه، مشاركت مردم و پذيرش آنان كه از اهميت درجه اول برخوردار است،5 ايفا نمايند.

يكي از پژوهش‏گران ديني، ضمن ايجاد ارتباط ميان پذيرش تعدد و تنوع اجتهادهاي فقهي با پذيرش تكثر و تنوع سياسي در درون جامعه اسلامي، به توضيح مبناي فقهي حزب سياسي پرداخته و مي‏گويد: حال كه تكثرگرايي و تعدد در مذاهب فقهي در عين وحدت شريعت اسلامي پذيرفته مي‏شود و بر اساس آن اجتهادهاي متعدد در فروع صورت مي‏گيرد، در امور عرفي، به‏خصوص مسائل سياسي نيز كه بر معيار مصالح و مفاسد استوار مي‏باشد و اجتهادهاي فقهي مجالي وسيع دارد، همچنان كه مذاهب فقهي و استنباط‏هاي فقهي، متعدد است، ناگزير مي‏بايست تعدد و تكثر در احزاب سياسي مورد پذيرش قرار گيرد.6

اشاره

1. در اين‏كه كثرت‏گرايي محدود در فرهنگ اسلامي از لحاظ نظري و عملي پذيرفته شده است، ترديدي نيست. همچنين اصل تخطئه مورد پذيرش اكثر عالمان مسلمان بوده است؛ گو اين‏كه مؤلف محترم به‏خطا اصل تصويب را به همه اهل سنت نسبت داده است؛ اما اين تنها نظر برخي از اهل سنت است؛ نه همه آنها.

2. برداشت مؤلف محترم از كثرت‏گرايي اعتقادي در پرده ابهام قرار دارد و آن مقدار نيز كه آشكار است، با دشواري قابل فهم يا پذيرش است. نويسنده مي‏گويد: «اصولاً سه نوع تفسير براي تكثرگرايي ديني مطرح شده است: 1. تكثرگرايي؛ 2. انحصارگرايي؛ 3. شمول‏گرايي». معلوم است كه نويسنده تفاوتي ميان مقسم و قسم نگذاشته است، يا اگر هم تفاوتي قائل است، نتوانسته آن را بيان كند. مفهوم «تكثرگرايي» به عنوان مقسم درست نيست. شايد مقصود نويسنده «كثرت اديان» بوده است؛ يعني در برخورد با كثرت اديان سه رويكرد وجود دارد كه يكي از آنها تكثرگرايي است. اصولاً هرگاه پسوند «گرايي» به چيزي اضافه شود، نشان‏دهنده يك گرايش و فكر يا يك مكتب است؛ نه يك امر خارجي و واقعي. كثرت اديان امري واقعي است؛ ولي كثرت‏گرايي امري نظري و مربوط به رويكرد افراد است.

3. از اينها مهم‏تر، اشكالي است كه در مورد پيرو بودن فقه وجود دارد. اين مطلب كه فقيه در مقام فتوادادن، بايد ابتدا به موضوع بنگرد، سپس حكم آن را از منابع استخراج كند، درست است و به همين معنا مي‏توان گفت كه فقه پيرو است؛ نه پيشرو. اما نبايد از اين سخن بلافاصله نتيجه گرفت كه حوزه موضوعات كلاً به دست عرف سپرده شده است تا مردم هر گونه كه خواستند جريان پيدايش موضوعات و شكل گرفتن جهان را جهت دهند و تنها پاره‏اي محدوديت‏هاي فقهي را رعايت كنند و در غير آن موارد، هر چه خواستند، بكنند. دين نيامده است كه انسان را با بيان پاره‏اي محدوديت‏ها فقط از افتادن در چاه‏هاي عميق دوري از خدا حفظ كند. اين نگاه به دين كه آن را در چند حكم فقهي محدود مي‏كند، حقيقت دين را تباه مي‏سازد. فقه بخش مهمي از دين است؛ اما همه آن نيست. پس براي ساختن جامعه، از جمله ساختن نظام سياسي آن، بايد به همه ابعاد هستي‏شناختي، ارزشي، اعتقادي و حتي روشي آن توجه داشت و آنها را ملاك عمل قرار داد. يك تلقي حداقلي از دين اين است كه براي ديني شدن جامعه كافي است كه پاره‏اي محدوديت‏هاي فقهي رعايت شود؛ مثلاً كافي است در اقتصاد، ربا و دزدي و كلاه‏برداري و رشوه‏خواري نباشد؛ اما اين‏كه نظام اقتصادي ما سرمايه‏داري باشد يا كمونيستي و اشتراكي، آيا دولت مداخله‏گر داشته باشيم يا دولت حداقلي، شكل‏دهي ماليات چگونه باشد و مانند آن، به دين مربوط نمي‏شود. اين تلقي، چنان كه گفته شد، حقيقت دين را در صحنه اجتماع كم‏رنگ يا نابود مي‏سازد و دين را بازيچه مي‏كند. در اين تفكر، دين چون بز اخفشي بي حساب و كتاب سر تكان مي‏دهد و برنامه‏هاي ارائه‏شده از سوي كارشناسان را تأييد مي‏كند.

در زمينه سياست نيز همين قاعده حكم‏فرماست. نمي‏توان نظام سياسي را بدون در نظر گرفتن اهداف و غايات دين، مباني نظري و عملي آن، جهت‏گيري دين در شكل دهي به حيات دنيا و مانند آن شكل داد. بنابراين، در مقام ارائه نظريه‏اي در مورد ارتباط احزاب سياسي و دين، بايد به تمام ابعاد دين و نظام سياسي همجهت با دين توجه داشت؛ نه اين‏كه صرفا با يك يا دو حكم فقهي و پيرو دانستن فقه حكم كرد كه عرف عقلا مي‏توانند هر گونه كه خواستند، نظام سياسي خود را شكل دهند. بي‏ترديد خواست و اراده مردم نقشي جدي در نظام سياسي خواهد داشت؛ اما مطلق كردن اين خواست نادرست است. همچنين بايد آن را در نظام اراده‏ها كه جهت‏يافته از ولايت تكويني و تشريعي خداوند متعال مي‏باشد، ملاحظه كرد.

4. اين استدلال نيز كه «همچنان كه مذاهب فقهي و استنباط‏هاي فقهي متعدد است، ناگزير تعدد و تكثر در احزاب سياسي مورد پذيرش قرار مي‏گيرد» مغالطه‏آميز است و حداكثر يك قياس نادرست مي‏نمايد. تكثر در استنباط‏هاي فقهي نمي‏تواند مبناي پذيرش تكثر در احزاب سياسي باشد و بايد براي آن مبناي ديگري يافت.


1. دووژه، موريس، احزاب سياسي، ترجمه رضا علوي، تهران: اميركبير، 1375.

2. هيك، جان، پلوراليسم ديني، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1378 و نيز رك. : رباني گلپايگاني، علي، تحليل و نقد پلوراليسم ديني، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378، بخش اول.

3. the Encyclopedia American, NewYourk: 1968, vol.22 p.9.

4. فيرحي، داوود، «مباني تحزب و آزادي در مذهب شيعه»، نقد و نظر، ش 3 و 4، ص 142.

5. جعفري، محمدتقي، «پلوراليسم ديني»، نقد و نظر، شماره 3 و 4، ص 336.

6. عماره، محمد، الاسلام والتعددية، دار الرشاد، 1997، ص 165.

/ 1