4- 2- رويكرد فرهنگى در تاريخ‏نگارى يعقوبى - مشکله فرهنگ در تاریخ نگاری یعقوبی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مشکله فرهنگ در تاریخ نگاری یعقوبی - نسخه متنی

حسن حضرتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- 2- رويكرد فرهنگى در تاريخ‏نگارى يعقوبى

يكى از وجوه مشخصه تاريخ‏نگارى اسلامى از آغاز قرن سوم به بعد، رويكرد مورخان اسلامى به تاريخ، فرهنگ و تمدن ملل ديگر مى‏باشد.اين رويكرد بدون ترديد معلول علل و عوامل گوناگونى بوده است.فروكش كردن دامنه فتوحات اسلامى و پايان عصر فتوح، ايجاد ارتباط و برقرارى رابطه فرهنگى با ساير ملل متمدن دنيا، جذب و نقل آثار علمى و فرهنگى ملل ديگر و نيز ضرورت نياز مسلمين به تفسير و تحليل ميراث عهد پيامبر اسلام (ص) در تاكيد بر ايجاد يك جامعه متعالى و پويا، و توصيفات قرآن و پيامبر از دانش و دانايى و ارجمندى مقام طالب علم و دانش، هم از عوامل زمينه ساز و مؤثر در توجه مسلمين به فرهنگ و تمدن ملل ديگر در اقصى نقاط عالم بود.

تاريخ‏نگارى اسلامى نيز همپاى اين تحولات و متاثر از آن‏ها، تحولات خاصى را به خود ديد و از آغاز قرن سوم هجرى با توسعه دامنه دانش و دانايى و تكريم مقام علم و علما، به عنوان يكى از دانش‏هاى ارزنده در تمدن اسلامى شناخته شد كه متناسب با نياز جامعه اسلامى براى شناخت عصر بعثت، عصر خلفا و ديگر تحولات اساسى تاريخ اسلام، با سرعت در دامن جامعه اسلامى رخ نموده و پديدار گرديد.اما آن‏چه بيشتر در حوزه كار مورخان اخبارى و اهل حديث‏به عنوان علم تاريخ تلقى مى‏شد عبارت از همان تاريخ عصر پيامبر (ص) و وقايع سياسى آن بود.اما با آغاز دوره عباسى به ويژه از عصر منصور، جامعه اسلامى با فراهم آمدن زمينه‏هاى لازم، شروع به جذب عناصر فرهنگى ديگر جوامع بشرى كرد و با حركت عظيم «نهضت ترجمه‏» امكانات و تداركات بسيارى براى بهره‏مندى از آن فرهنگ‏ها فراهم آمد و خلفا و وزرا و امرا هر كدام به نوبه خود در اين راه كوشيدند تا علوم و معارف سرزمين‏هاى هم‏جوار و يا مفتوحه، وارد حوزه تمدنى اسلام گردد.تاريخ‏نگارى اسلامى نيز به نوبه خود تحت تاثير اين جريان‏هاى فرهنگى و نقل و انتقال علوم مختلف به جهان اسلام قرار گرفت و ضرورت پرداختن به مباحث فرهنگى و علمى و تمدنى ساير ملل مورد توجه برخى از تاريخ‏نگاران مسلمان قرار گرفت.از مورخان طراز اولى كه اين ضرورت را در سطحى بسيار عالى احساس نمود و در اثر تاريخى خود به آن پرداخت، «ابن‏واضح يعقوبى‏» است.

در سه اثر بازمانده از يعقوبى توجه او به علوم مختلفه، فرهنگ و حيات اجتماعى قابل ستايش و تحسين برانگيز است.در «البلدان‏» در توصيف برخى از شهرها، به مراكز علمى و فرهنگى توجه خاصى نموده است.در «مشاكلة الناس لزمانهم‏» در بيان عادات و سلوك خلفا و امراى دانش دوست و فرهنگ‏پرور و نقش آن‏ها در توسعه دانش و رواج مسلك دانش پرورى در جامعه اسلامى، توضيح مى‏دهد كه چگونه زمانى كه حاكم و اميرى داراى خصايل فرهنگى و دوستدار علم و دانش و دانايى باشد، اين روحيه در ميان افراد جامعه شيوع پيدا مى‏كند و كانون‏هاى علمى و فرهنگى متعددى شكل گرفته و همه به نحوى سعى مى‏كنند روحيه‏اى را كه خليفه، امير و يا وزيرى مى‏پذيرد اتخاذ كنند و بدين‏گونه علما و دانايان بسيار مى‏شوند و توجه مردم به علوم فزونى مى‏يابد. (5×)

چنان‏كه در همان كتاب در مورد عصر ابوجعفر منصور خليفه عباسى آورده است:

«و كان اول خليفة اتخذ المنجمين و عمل بالنجوم و كان اول خليفة ترجم الكتب القديمه العجمية و نقلها الى اللسان العربي و فى ايامه ترجم كتاب كليلة و دمنه و ترجم كتاب السند هند و ترجم كتب ارسطاطاليس و كتاب المجسطى لبطلميوس و كتاب اقليدس و كتاب الدر ثماطيقى و سائر الكتب العجميه فى النجوم و الحساب و الطب و الفلسفة و غير ذلك و تنظر فيها الناس‏» .

و فى ايامه ايضا وضع محمدبن اسحاق بن بشار كتب المغازى و لم تكن قبل ذلك مجموعة و لامعروفة و كان اول خليفه، بنى فنزلها و هى مدينه بغداد و اخذ له الطالع فى الوقت الذي اتخذ بنيانها.فقيل له انه لايموت بها خليفة و كان ابوجعفر قد نظر في العلم و روى الحديث و كثرت علوم الناس و رواياتهم في ايامه....» (21) در همين زمينه در كتاب مورد نظر، مثال‏هايى از عصر هارون و مامون نيز آمده است. (22) در «تاريخ يعقوبى‏» نيز مؤلف اثر خود را با يك رويكرد فرهنگى و با توجه ويژه‏اى به تاريخ علم، تحولات علوم، نام و زندگى برخى از علما و دانشمندان ملل ديگر چون يونانيان، روميان، ايرانيان و هنديان و آثار علمى بزرگان و علمايى چون برهمن كبير، بقراط، ارسطو، افلاطون، مانى، بطلميوس و...آغاز كرده و بدين‏وسيله از قالب كليشه‏اى «تواريخ عمومى‏» كه در تاريخ سياسى باقى مى‏ماندند، خارج شده است.بنا به نظر روزنتال، يعقوبى در هر جايى كه دسترسى به تاريخ سياسى يك عصر نداشته است، توجه به مسائل فرهنگى را در اولويت قرار داده است. (23) البته بايستى يادآور شد كه يعقوبى روند مشخصى را در توجه به مسائل فرهنگى و علمى ملل و اقوام مختلف در پيش نگرفته است.به عنوان نمونه، نسبت‏به برخى از علماى ايرانى نظير ابن مقفع كه از نخستين مترجمان كتب فارسى به زبان عربى بوده است، و يا نسبت‏به تحولات علمى «عصر ترجمه‏» و نشاط علمى و فرهنگى عهد هارون و مامون با بى‏اعتنايى و كم توجهى گذشته است و اين بى‏محلى از يعقوبى كه فردى بسيار حساس نسبت‏به اين مسائل است، جاى شگفتى دارد.البته ناگفته نماند كه او بسيارى از علوم و دانش‏هاى انتقالى به جهان اسلام را كه در همين عصر، ترجمه شده است، در ضمن بيان مواريث فرهنگى يونانيان و روميان يادآور شده است.

يعقوبى در جلد نخست كتاب خود كه به تاريخ عمومى قبل از اسلام اختصاص دارد و در شش باب تنظيم شده است، چند باب را به طور جدى به مباحث فرهنگى اختصاص داده است. باب اول دربر گيرنده اطلاعات تاريخى ماخوذ از اسرائيليات و منابع دينى يهوديان و نصارى است. (24) از باب دوم كه به تاريخ هندوستان مى‏پردازد رويكرد فرهنگى و علمى يعقوبى در تاريخ‏نگارى شروع مى‏شود. (25) باب سوم به طور كامل با يك نگاه فرهنگى و علمى به علوم و آثار علمى يونانيان و روميان و ذكر برخى حوادث سياسى و نام برخى ملوك يونانى و رومى آغاز و به انجام رسيده است. (26) او در باب چهارم با وجود اين‏كه فصل مشروحى را به تاريخ ايران اختصاص داده است، اما چندان به آثار علمى و فرهنگى ايرانيان توجه نكرده و نگاهش به مسائل فرهنگى كم‏رنگ شده و فقط به يادآورى پاره‏اى از آثار مانوى اكتفا نموده است. (27) البته با اين تفاوت كه به تحولات مذهبى و دينى توجه ويژه داشته و به امور اعتقادى و آئينى ايرانيان و نيز به پاره‏اى امور ديوانى و ادارى اشارات مفصلى دارد. (28) در باب پنجم، از چينيان و مصريان و قبايل نوبه و بجه، و در باب ششم در مورد تاريخ قديم اعراب و كيش‏ها و آداب و رسوم آن‏ها سخن گفته و به طرح برخى مباحث فرهنگى و آئينى اعراب مبادرت ورزيده است.

در جلد دوم كتاب، وجه غالب رويكرد يعقوبى در تاريخ‏نگارى، پرداختن به تاريخ سياسى است و كم‏تر به اوضاع اجتماعى و فرهنگى خلافت عباسيان توجه نموده است. از اين‏رو در جلد دوم به جز پاره‏اى از پندها و اندرزها و نكات حكمت‏آميز در باب دانش و علم و دانايى، مطلب قابل توجهى در ارتباط با مسائل فرهنگى به چشم نمى‏خورد.اما نكاتى كه در مقدمه جلد دوم آورده است‏بسيار پسنديده است و توجه او را به دانش و دانايى و خردمندى و خردورزى نشان داده و بيانگر عمق انديشه وى در باب اهميت علم و دانش و جايگاه متعالى جويندگان آن مى‏باشد.بر همين اساس است كه او اطلاعات و اخبار تاريخى خود را بر مبناى روايت‏گران صادق و دانا قرار داده و آن‏ها را به تاييد راويان مطلع و دانا مى‏رسانيد. (29) با وجود اين، مؤلف بر اين امر واقف است كه هيچ كس بر تمام علوم و دانايى‏ها اشراف ندارد و آدمى به ويژه از اين باب دچار محدوديت است و نمى‏تواند به تمام درياى بى‏كران دانش دست‏يابد، اما خردمندى حكم مى‏كند كه بكوشد تا آن‏چه را كه ندانستن آن نارواست، بداند. (30) گفتارى كه يعقوبى در مقدمه جلد دوم تاريخ خود آورده است‏به خوبى نشان دهنده قوت حس حقيقت‏جويى و دانش‏پژوهشى او است.امرى كه جان مايه تاريخ‏نگارى او را شكل مى‏داده است تا بر اساس آن، آن‏چه را از مختصر دانش خود به نسل بعدى مى‏سپارد خلاف خردمندى نباشد: (31) «...سپس خواستم آن‏چه را از هر يك از آنان به ما رسيده است جمع‏آورى كنم، چه يك نفر به تمام دانش احاطه پيدا نمى‏كند و امير مؤمنان على‏بن ابى‏طالب گفته است: العلم اكثر من ان يحفظ فخذوا من كل علم محاسنه; علم بيش از آن است كه جمع‏آورى شود، پس از هر علمى قسمت‏هاى برجسته آن را فراگير» .

در ميان مورخان مسلمان كم‏تر مورخى را مى‏توان سراغ گرفت كه تا اين حد به مقام والاى علم و دانش و گردآورى آن اهميت داده باشد.

پس از ذكر مقدمات بالا در مورد توجه يعقوبى به مسائل علمى و فرهنگى، به باب دوم و سوم تاريخ يعقوبى يعنى ابوابى كه مؤلف به جاى ذكر وقايع سياسى، به مباحث علمى و فرهنگى كانون‏هاى مهم علمى جهان باستان نظير هند، يونان، روم و ايران پرداخته و تحولات علمى را در آن حوزه‏ها مورد مداقه قرار داده است، نظرى مى‏افكنيم تا رويكرد فرهنگى او در تاريخ‏نگارى بيشتر نمايان گردد.بدون ترديد اين شيوه عمل مؤلف متاثر از تكاپوى عظيم علمى مسلمين در عصر نهضت ترجمه و برگردان آثار علمى انديشمندان مختلف از زبان‏هاى يونانى، سانسكريتى، پهلوى و سريانى به زبان عربى است و يعقوبى متاثر از اين جنبش و نهضت علمى، بخش پايانى كتاب خويش را بيشتر به جريان‏ها، شخصيت‏ها و آثار علمى و فرهنگى آن كانون‏ها اختصاص داده است. به عبارت ديگر، «نهضت ترجمه‏» راهى را پيش پاى يعقوبى نهاده كه به جاى ذكر وقايع سياسى ناقص اين سرزمين‏ها، رخدادهاى علمى و فرهنگى آن‏ها را كه بر تمدن اسلامى نيز تاثيرگذار بوده‏اند مورد توجه قرار دهد.

مؤلف، اين رويكرد را به صورت كم‏رنگ از صفحات پايانى باب اول آغاز مى‏كند و در آن‏جا توضيحات مفصلى در مورد كتب اربعه مسيحيت و آراى فرق مسيحى در باب مسيح ارائه مى‏كند و بعد در بيان تاريخ بابل به رشد علومى مانند نجوم و رياضيات پرداخته و آن‏گاه به صورتى جدى‏تر از هند آغاز مى‏كند.

/ 18