از تاريخ دقيق تولد يعقوبى و چگونگى نشو و نماى او اخبار و اطلاعات چندانى به دست نيامده است.خود او نيز در اين باره به جز اشاراتى ابهامآميز، سكوت اختيار كرده است. با توجه به قرائن موجود، به نظر مىرسد تولد و نشو و نماى او در بغداد بوده است. يادآورى پارهاى اشارات در باب امارت اجدادش در بغداد، علاقه خاص وى به اين شهر به عنوان «ناف دنيا» و بهترين و پاكترين و نيكوترين و معتدلترين شهرهاى جهان و نيز بيان شرح و توصيف اين شهر در آغاز كتاب «البلدان» و برخى آثار و نامهايى كه در زمان خود از نياكان بر روى بناها و آثار شهر باقى مانده است، همه نشان دهنده علاقه وطنى وى به بغداد بوده است; به ويژه آنكه شرح و توصيف آن شهر و جزئيات آن را به تفصيل برگزار كرده است. (2) اين وابستگى خاطر، به وضوح در عبارات زير نمايان است: «...تنها بدان جهت ابتدا به عراق كردم كه عراق وسط دنيا و ناف زمين است و بغداد را بدان جهت آغاز كردم كه در وسط عراق واقع است...بغداد علاوه بر آنچه كه گفتيم، شهر بنىهاشم و دارالملك ايشان و مركز سلطنت آنان است و هيچ كس پيش از ايشان آن را آغاز نكرده و پادشاهانى جز اينان در آن سكونت نگزيدهاند.ديگر بدان جهت كه نياكان من آنجا اقامت داشتهاند و يكى از ايشان آنجا فرمانروا بوده است.» (3) درباره تاريخ وفات يعقوبى نيز روايات متفاوت و گاه متناقض گزارش شده است.محمد ابراهيم آيتى، در مقدمه «البلدان» ، ويليام ملورد در مقدمه كتاب «مشاكلة الناس لزمانهم» و نيز محسن امين در «اعيان شيعه» بر اختلافات فاحش منابع در اين باره اشاره كردهاند، كه ضرورتى به ذكر آنها در اينجا نيست.تنها به موردى كه يعقوبى در تاريخ آلطولون بيان كرده و نشان دهنده حيات و فعاليت علمى و فكرى وى تا سال 292ه است اشاره مىكنيم.در ملحقات كتاب «البلدان» در اين باب سند قاطعى است كه نشان مىدهد مرگ يعقوبى مىبايستحداقل در سال 292ه و يا مدتى پس از آن روى داده باشد: «و محمد (احمد) بن ابى يعقوب كاتب خبر داد و گفت: چون شب عيد فطر سال دويست و نود و دو پيش آمد، وضع خوبى را كه خاندان ابن طولون در چنين شبى داشتند و آن همه اسلحه و علمهاى رنگارنگ بزرگ و پرچمها و جامههاى فاخر و اسبان بسيار و آواز بوقها و طبلها را يادآور شدم و بدان جهت انديشهاى مرا فرا گرفت و در همان شب خوابيدم و هاتفى را شنيدم كه مىگويد: ذهب الملك و التملك و الز ينة لمامضى بنوطولون پادشاهى و جهاندارى و آراستگى با رفتن خاندان طولون از ميان رفت.» (4) سند مذكور و نيز توضيح يعقوبى در باب اخلاق و رفتار معتضد در كتاب «مشاكلة الناس لزمانهم» كه در مورد اخلاق شاهان و خلفاى هر عصر و تقليد مردم زمانه از آنان مىباشد، نشان مىدهد كه او تا عصر خلافت المعتضد، خليفه عباسى، در قيد حيات بوده است. (5)