اثرات ایمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اثرات ایمان - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اثرات ايمان

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد

زمان : صبح شهادت حضرت زهرا (س) سال 83

جلسه ششم از بحث اثرات ايمان رو در خدمت شما عزيزان هستيم در پنج قسمت قبل تأثيري كه ايمان بر روح ، روان ، زندگي و اخلاق و حتي بر ظاهر و باطن شخص مي ذاره رو بيان كرديم و به اينجا رسيديم : ما برئت من بابك و لا كففت عن تملقك

يكي ديگه از اثرات ايمان اينه كه انسان غير از درگاه خداوند ، درگاه ديگه اي رو نمي شناسه ولو اينكه به دليل اشتباه هايي كه كرده فكر مي كنه مورد علاقه اين درگاه نيست ! بعضي وقتا ما يه خطايي انجام مي ديم بعد هم فكر مي كنيم خدا علاقه اي به ما نداره ؛ مي گه : حتي در اين لحظات هم انسان خودش رو از اين درگاه دور نمي كنه و تملق احد و الناسي رو نمي گه اما با تملق خدا افتخار مي كنه و لا كففت عن تَملُقِك يعني : هر چقدر از تو تعريف كنم ، باز هم برام كافي نيست . خيلي بيشتر از اينا دوست دارم تملق كنم . تملق براي تو سيري نداره . تملق ، يعني دائماً از خوبي خدا

مي گه ، حالا تملق يه مقداري اغراق هم داره . مثلاً خدا خيلي خوبه ، اما ممكنه توي بعضي از مسائل اين خوبيش به من نرسيده باشد .

كسي كه به اين درجه از ايمان رسيد ، دائماً اين ور و اون ور كه مي شينه از خوبيها و از درجات بالاي رحمانيت و قدرت خدا تعريف مي كنه ، از خداي خودش خيلي دم مي زنه ، حتي برخي اوقات به اون چيزي كه داره مي گه قلباً هم نرسيده ، حالا نمي گيم اعتقاد نداره ، نرسيده . ولي دائماً در حال دم زدنه . روايت داريم كه خداوند به ملائكش خطاب مي كنه ببينيد بنده من به چيزي كه خودش هم زياد اعتقاد نداره ، اينقدر با تعصب داره تأكيد مي كنه ، در حالي كه هنوز از طرف ما اونقدري كه داره مي گه بهش نيكي نرسيده ، ببينيد چقدر داره براي ما مشتري جمع مي كنه ! بعد مي گه اي ملائكه ! من اين بنده رو خيلي دوست دارم ، داره براي من مشتري جمع مي كنه ولو خودش هم نرسيده باشه . تو تاكسي ، تو محل كار ، تو محل تحصيل ، تو جمع فاميل و هر جاي ديگه كه مي شينه ( خيلي وقتا توي اين جمع ها صحبت هاي مفيد كم

مي شه و اين يه اشكالي ديگه ) اين سريع يه جوري مسير بحث رو مي بره ، سمت خداوند و شروع مي كنه از خداي خودش تعريف كردن ؛ مثل كسي كه واقعاً دوست داره معشوقش ، معشوق عالم باشه . دائماً در حال دم زدنه . بهش

مي گي : بابا تو خسته نمي شي اين همه از معشوقت تعريف مي كني ؟‌ مي گه نه ، خيلي تعريفيه ! خيلي ! و لا كففت عن تملقك هر چقدر من تملق تو رو مي كنم سير نمي شم . اين از اثرات ايمانه .

انساني كه ايمان داره از تعريف كردن خداوند سير نمي شه ، دائم داره از خدا دم مي زنه . توي كشور عراق يه روحاني بزرگوار و اهل اشكي هست به نام شيخ عبد الزهراي كعبي ، اغلب ايشون رو به اسم شيخ عبد الزهرا مي شناسن . اين روال و سبك نوحه اي كه الان عراقي ها مي خونن و توي تلويزيون هم پخش مي شه ، ابداع ايشونه . خيلي وقتا مثلاً

مي گيم پدر نوحه ايران فلانيه ، پدر نوحه عراق هم عبدالزهراست . اين شيخ عبدالزهرا جز كسانيه كه به خدمت وجود مقدس ولي عصر (عج) هم زياد رسيده ؛ اولين تشرفش توي اولين سفرش به كربلا بود . يعني وقتي مي خواست به كربلا مشرف بشه ، رفت نجف ؛ از نجف هم پياده رفت به سمت كربلا . در آخرين منزلي كه مي خواستن به كربلا برسن شب همون جا اتراق كردن . ايشون مي ره روي بام مهمونسرايي كه داخلش بودن و رو به حرم آقا اباعبدالله (ع)‌ عرض مي كنه آقا ! اين اولين سفرمه كه اومدم مي خوام آخرش رو بهم بدي ! اولين سفرمه ولي بالاترين چيزي كه به هر كي مي دي رو مي خوام بهم بدي . همين رو ازت مي خوام ! مي گه خيلي توسل مردم و خيلي در خونه اباعبدالله (ع)‌ سماجت به خرج دادم . يه دفعه ديدم دست و پام شل شد ، بدنم داغ شد ! اصلاً احساس يه حرارت خاصي تو بدنم كردم ، ناگهان ديدم وجود مقدس ولي عصر ( عج) تشريف آوردن ! ( همون جا بود كه با امام زمان (عج) آشنا شد ! )

تعريف مي كنن يه روز دوتا عالم داشتن توي حرم آقا اباعبدالله (ع) بحث مي كردن بحث هم اين بوده كه زيارت آقا امير المؤمنين (ع) ‌فضيلتش بيشتره يا زيارت آقا اباعبدالله (ع)‌ ؟ ( چون اينقدر براي زيارت اين دو بزرگوار تأكيد شده كه آدم بعضي وقتا مي مونه كدوم افضله و ثوابش بيشتره . روايت هم مي گه خداوند در روز عرفه اول به زائران امام حسين (ع) نگاه مي كنه بعد مي ياد تو عرفات در صورتيكه عرفات خيلي مهمه و حج واجبه و همه تو عرفات جمع مي شن . ) اينا داشتن سر اين بحث مي كردن كه اتفاقاً شيخ عبدالزهرا سر رسيد . گفتن : خوب كسي اومد ! از ايشون سؤال مي كنيم . گفتند : آقا ! ما بحث داريم . سر چي ؟ سر اينكه زيارت امام حسين (ع) ثوابش بيشتره يا زيارت اميرالمؤمنين (ع)‌ ؟ شيخ عبدالزهرا مي گه :‌ ما نريد الثواب ما ثواب نمي خوايم ! گفتن : پس چي مي خوايم ؟‌ گفت :‌ نريد الله ما خدا رو

مي خوايم به اين كاري نداريم كه ثواب كدوم بيشتره يا كمتره ؟ براي ما نفس عمل مهمه .

بعضي ها چرتكه مي زنن زير بغلشون ، تو معنويات هم سريع چرتكه رو در ميارن و سريع حساب مي كنن ! اينا به جايي نمي رسن . ما حسين (ع)‌ رو دوست داريم ، اصلاً به ثوابش هم كاري نداريم . عاشقشم ! مي يام عشقم رو بهش ابراز

مي كنم ؛ سراغ اميرالمؤمنين (ع) هم مي رم چون عاشقشم . حضرت زهرا (س) رو هم دوست دارم ، سراغ خانم هم

مي رم . عاشق امام رضا (ع)‌ هم هستم . امام سجاد (ع) ، امام باقر (ع) ، خدا و . . . .

دنبال اين نيستيم كه كدوم ثوابش بيشتره يا كمتره ! اونايي كه زير بغلشون چرتكه دارن و حساب و كتاب مي كنن ، به جايي نمي رسن . بايد دنبال نفس عمل باشيم . براي ما زياد مهم نيست كه چي به امام حسين (ع) بگيم ، مهم اينه كه موفق شديم بشينيم روبروش ، حالا اينكه چي چي به ما بدن اصلاً مهم نيست ؛ نمي تونيم توي خونمون بشينيم ، بابا امروز صبح شهادت حضرت زهرا (س) هست دوست داريم بريم بشينيم براي خانم گريه كنيم . مي گه :‌ خب وقتي گريه كردي ، چي بهت مي دن ؟ چه مي دونم چي مي دن ! اصلاً برام مهم نيست كه چي مي دن ، من دنبال ثواب هم نيستم ، اصلاً وقتي ايمان در وجود انسان اثر مي كنه از ثواب هم فارق مي شه . ثواب چي ؟ حساب چي ؟ كتاب چي ؟ البته بعضيا خيلي ديگه توي اين قضيه تند مي رن و افراط مي كنن كه اين خارج از روال معصومينه . مي گن مثلاً آقا ! ما ديگه قربوني مردم

مي شيم ، مي ريم مردم رو به خدا برسونيم ، حالا خودمون رفتيم جهنم هم رفتيم ! نه اين ديگه خيلي تنده . مي گن : آقا ! ما ثواب نمي خوايم ، دنبال بهشت و جهنم هم نيستيم ، فقط مردم از طريق ما به بهشت برسن ، ما حالا رفتيم جهنم هم رفتيم ! اولاً اين صحبت يه كم توش خالي بندي داره ! الان داري اين حرف رو مي زني اونجا اگه صداش رو بشنوي

مي گي : من ! من گفتم برم جهنم ؟ من غلط كرده باشم ! بهت مي گن : مگه تو نبودي مي گفتي من فداي مردم مي شم ، من مي رم جهنم ، مردم برن بهشت ؟ مي گي : نه ! نه !‌ همه مردم هم كه برن جهنم ، من يكي بايد برم بهشت ! روز قيامت اين طوريه .

روايت داره مي گه اگه شده پدرش ، مادرش ، همسرش ، بچه هاش ، رفيق هاش ، اهل محل ، مريدان ، بالاتري ها ، پايين تري ها ، همه رو بفرسته جهنم كه خودش نجات پيدا كنه ، (‌ اگه بتونه ) اين كار رو مي كنه ؛ متن روايته آدم اونجا رو كه مي بينه ديگه تمومه ! مي گه : من ؟ من گفتم ؟ توي دنيا از اين دورا زياد مي بنديم . مي گه :‌ آقا ! مگه چيه ؟ شب اول قبر مي خوابونن ، چهارتا فشارمون مي دن ، يه جلز و ولزي مي كنيم بعد ديگه حله ! چيزي نيست . اه ! راست مي گي ؟ به همين راحتي ؟! يه جلز و ولز فقط همين ؟! مي گه :‌ آره چهارتا استخون رو خرد مي كنن ، درست مي شه ديگه ! نه عزيز من ! خدا اگه بخواد عذاب كنه ، يه عذابي نمي كنه كه درست بشي ، يه عذابي مي كنه كه پدرت در بياد ! شايد استخون خرد كردن ، تو رو زياد اذيت نكنه ، خدا مي دونه چه جوري اذيتت كنه ، از اون لحاظش زياد نمي خواد غصه بخوري ، خدا كارش درسته ، حق نداريم افراط بكنيم حتي توي اين مسير . اما بي قيد بودن نسبت به ثواب ، خودش يه بحثيه . حاج احمد آقا خميني (ره) تعريف مي كردن : اومدم ديدم پدرم دلشون گرفته ، عرض كردم ‌آقا ! خيلي خسته ايد ؟ فرمودن : ‌آره ديگه ، فشار رومون زياده ، دلمون گرفته . گفتم :‌ آقا ! اگه الان بهتون بگن آرزوتون چيه چي مي گيد ؟ اگه بگن همين الان ، همين امروز و فردا ، يه آرزوي نقد مي تونيم براتون برآورده كنيم ، آرزوتون چيه ؟ مي گفت امام فرمودن : احمد ! چقدر خوب مي شد اگه مي تونستيم بريم حرم حضرت معصومه (س) بالاي سر خانم دو ركعت نماز بخونيم . گفتم حالا مي رم با حفاظت صحبت مي كنم . رفتم با حفاظت صحبت كردم و گفتم آقا ،‌ حضرت امام حالشون اينطوره . يه فكري بكنيد . گفتن : باشه ،‌ با لباس مبدل جورش مي كنيم انشاءالله . وقتي آقا مي فرماين ، جورش مي كنيم . مي گفت خوشحال برگشتيم خدمت حضرت امام گفتم آقا ! جور شد ، فردا بعدازظهر انشاءالله ساعت 12 ـ 1 بهدازظهر از تهران راه مي افتيم 2 ـ 2:30 هم مي رسيم اونجا زيارت مي كنيم و 4 ـ 5 هم برمي گرديم ، تابستونه ، اونجا هوا گرمه طوري رديف كردم كه خلوت باشه و شما بتونيد نماز بخونيد . مي گفت امام يه لبخندي زدن ، (‌ يه لبخند رضايت ) فردا ظهر قبل از نماز به من فرمودن : ‌احمد ! اون قضيه بعدازظهر رديفه ؟ گفتم : بله . فرمودن : ولش كن ! ولش كن ! نمي خواد بريم ! گفتم چرا ؟ آقا فرمودن : ‌فكر كردم ديدم دلم مي خواد ، دنبال دلم بودم ( دنبال دل بودن ، دنبال ثواب بودن ، دنبال فلان بودن عشق نيست ! يعني حقيقت نداره ) حضرت امام (ره)‌ فرموده بودن اين همه دردسر براي اينكه من دلم مي خواد دو ركعت نماز بالاي سر حضرت معصومه (س) بخونم ؟‌! نمي خوام بخونم . ولش كن ! و نرفتن .

اونايي كه ارتباطات براشون مهمه برد كردن . اونايي كه با قلبشون ارتباط برقرار مي كنن برنده هستن . نه اونايي كه

مي خوان با زور و بازوشون ارتباط برقرار كنن ؛ ديدي ضريح رو مي گيره و همچنين فشار مي ده كه انگار مي خواد از جا بكنه ! بابا خوب آخه با ضريح چكار داري ؟ اينو چرا مي كني ؟! درد تو يه جاي ديگه است . مشكل تو مشكل زور نيست كه مي خواي به زور حلش كني ، مشكل تو مشكل حجابه . پرده هايي كه در مقابلت قرار گرفته ، حجاب هاي خودت رو پيدا كن . مشكل تو اينه ، بگرد!

اثر بعدي : محاله ما توي يكي از كارهاي مادي وارد بشيم و به عاقبت كار نگاه نكنيم ؛ اونايي كه به عاقبت كار نگاه

نمي كنن يا خيلي بچه هستن يا خيلي كم فكر و از شعور بهره اي نبردن .

مي فرمايند : يكي ديگه از اثرات ايمان اينه كه فرد هر كاري مي خواد بكنه به عاقبتش فكر كنه ، هر كار مادي هم كه

مي خواد انجام بده مي گه حالا آخرش چي ؟!

مي خواد درس باشه ، مي خواد كار مالي باشه يا هر چيز ديگه . مي گه حالا آخرش چي ؟ اگه بگن بيا فلان كار رو انجام بده ، مي گه نه نه آخرش چي مي شه ؟ آقا بيا برو فلان جا ، اصلاً برو رئيس فلان اداره ، مي گه خوب من حالا امروز بهم بگن رئيس ، فردا چي ؟ من الان دارم زندگيمو مي كنم ، اگه فردا رئيس شدم و خراب كردم چي ؟ چه فايده ؟ عاقبتش چي مي شه ؟! از اثرات ايمان اينه كه در زندگيش هر كاري مي خواد بكنه به عاقبتش فكر مي كنه حتي كارهاي معنوي و خيلي وقتا حتي فرض رو بر اين مي ذاره كه الان عاقبت رسيده ، نمي دونم شما از اين كارها مي كنيد يا نه ؟ آقا ! هر چند وقت يه بار بشينيم فكر كنيم ، بگيم كه ما امروز مي خوايم دو ركعت نماز بخونيم ، نماز آخرمونه . آخرين فرصته كه به ما دادن اين نماز رو چه جوري مي خونيم ؟ مي گه آقا ! من تو خيابون كه راه مي رم بعضي از اين معتادهاي كثيف و ژوليده كنار خيابون رو كه مي بينم خيلي خدا رو شكر مي كنم ، مي گم الحمدالله خيلي زندگي خوبي دارم . اون زندگيش رو چه جور مي گذرونه ، من چه جور مي گذرونم ؟ بهش مي گم همون رو مي بيني ؟ يه عده دارن اون رو مي بينن و خدا رو شكر مي كنن كه مثل او نيستن ، اون باز يه عده رو بايد ببينه و خيلي خدا رو شكر كنه . كيا ؟ اونايي كه رفتن و الان دستشون از دنيا كوتاهست . مي گن تو رو قرآن ما رو برگردون تا جبران كنيم . همين معتاد كثيف ، يه دقيقه هم كه تو دنيا هست ، خيلي كارها مي تونه بكنه اون هم داره اشتباه مي كنه . اگه فكر مي كنه وضعش خرابه ! اوني كه عاقبت كار رو مي بينه هر چند وقت يه بار يه نمازي مي خونه مي گه اين نماز آخرمه ! شما هم امتحان كن . به ما وقت دادن . فكر كنم من يه بار مردم ، حالا هم باز دوباره من رو به دنيا برگردوندن بهم وقت دادن ، گفتن آقا 4 دقيقه ، 5 دقيقه نماز بخون ، نماز آخرته ! بگن برو نماز آخرت رو بخون . اگه داريم مي ريم بذار اين نماز تو پروندمون باشه ، از كجا معلوم كه سرطان بگيريم اونوقت بگن حالا چون وقت داري ، نمازهاي آخرت رو بخون ، از كجا معلومه به ما بگن تو مريضي و فردا مي ميري ، پس فردا مي ميري ، يه دفعه مي بيني نشستي و مردي ! بذار اين يه نماز آخر توي پرونده ات باشه .

توي بم در عرض 12 ثانيه همه چيز لوله شد رفت دنبال كارش ، فقط توي 12 ثانيه ! آدم ديگه وقت نمي كنه ، پس بذار يه دونه نماز آخر توي پروندت باشه بگن : آقا اين نماز آخرش رو خونده ، حتماً لازم نيست زمان جنگ و جبهه باشه تا يه نماز آخر داشته باشيم . نه همين الان هم مي شه ؛ مي ككن : اين نماز آخرش رو خونده ، گفته آقا شايد بعد از اين نماز من ديگه براي خوندن نماز ديگه اي وقت نداشته باشم . اين آخريه . اينو داشته باشيد ، اونايي كه به اين درجه از ايمان مي رسن معمولاً يه طوري هستن كه به آخر كار فكر مي كنن و چون به آخر كار فكر مي كنن خيلي از اين اعمال رو به جا مي يارن مثل نماز آخر .

اثر بعدي : قدرت و عظمت خداوند در چشم مؤمن : همه چيز دست خداست . همه چيز ! اونايي كه اعتقاد دارن بالا و پايين جهان خلقت دست خداست ، اين اعتقاد راسخ رو با تجربيات شخصي و اجتماعي خودشون پيوند مي زنن وجمع مي كنن ، اينها كساني هستن كه هيچگاه جرأت نمي كنن خارج از قدرت خداوند نفس بكشن . هر وقت يه حرف شرك آميز زدي ، از اين حرفهاي بد و يا هر وقت به دلت گذشت كه خدا فلان كار رو براي من نمي تونه بكنه ، بدون به اين درجه از ايمان نرسيدي . تمام زندگيم با يه تلفن بهم مي ريزه ، تمام زندگيم توي يه ثانيه ، فقط يه ثانيه ! امروز خوش تيپم ، خوش فكر ، قوي ، سالم ، رئيس هستم و . . . دارم از خيابون رد مي شم ، توي يه ثانيه ماشين مي زنه بهم و سرم مي خوره زمين ؛‌ مي شم :‌ بدتيپ ، قطع نخاع ، ول فقط يه ثانيه ! به چي مغرورم ؟ خدا شاهده توي اين دنيا هيچي مال خودمون نيست .

و قالت اليهود يدالله مغلوله قوم يهود گفتند :‌ دست خدا بسته است ( ما هر كاري بخواهيم مي تونيم بكنيم ! ) و غُلَّت

ايديهم دست خودشون بسته است . و لعنوا بما قالوا خدا لعنتشون كرد بخاطر اين حرفي كه مي زنن الم تر كيف فعل ربك بعاد ارم ذات العاد دست خدا بسته است ؟ نديدي خداوند چه بلايي به سر قوم عاد آورد ؟ الذين جابوا الصخر بالواد كساني كه صخره ها رو از جا مي كندن و فكر مي كردن قدرت خودشونه ! نديدي ؟

تو همين دنياي خودمون نمي بيني خدا بعضي از زورمدارها رو نمي كشه ، زمين مي زنه . مي گه اگه بكشمش يه قهرمان مي ميره ، بذار له بشه بعد بميره . مطمئن باشيد صدام به اين زودي ها نمي ميره ، اول خورد مي شه تا من و تو يه كم تجربه بگيريم . يه وقت اسم صدام كه مي اومد حداقل چند ميليون عراقي صاف مي شدن . حالا چكار مي كنن ؟! اينها همش براي تجربه ماست ماها كه بچه شيعه فاطمي هستيم ، مي دونم تو صدام نيستي ، به لطف خدا هيچ وقت هم صدام نمي شي ، گرچه مي توني بشي ، هيچ بعيد نيست اما انشاءالله نمي شي . ولي يادت باشه يه جوري برخورد نكني ، يه جوري زندگي نكني كه فكر كني دست خدا بسته است . و همه چي دست خودته و هر كار بخواي مي توني بكني . مي گه : من موفق شدم . همه كارها رو هم خودم كردم . خدا بهت مي گه :‌اه ! مي خواي كاري كنم موفقيت بپره ، تو هم بدوي دنبالش ؟! مي گه : آقا وضع ماليمون خيلي خوبه . جدي ؟ مي خواي يه كاري كنم نون هم گيرت نياد بخوري ؟ يا مي گه : آقا ما خيلي خوشكليم ، همه نگامون مي كنن ! اه ! يه كاري كنم خودت هر چي آينه تو خونه داري بذاري تو كشو ؟!

مي گه : ما خيلي مريد داريم ، همه مي گن :‌ ماشاءالله ! چه قشنگ حرف مي زني ، مي خواي يه كاري كنم . . . . . . . . .؟!

واسه من كاري داره ؟ جدي فكر مي كني براي خدا كاري داره ؟ به چيمون مي نازيم ؟ مي خوام بدونم به چي مي نازيم ؟‌ ما فقط به يه چي مي تونيم بنازيم ، اون هم ما نمي گيم مردم مي گن كه ما نوكر حضرت زهراييم . همين ، همين . مردم مي گن ، ما نمي گيم . من كه جرأت ندارم بگم . ولي مثلاً‌ اگه كسي از اينجا رد بشه و بپرسه اينا كي هستن ؟‌ مي گن اينا دوستداران حضرت فاطمه (س)‌ هستن كه جمع شدن ، همين . اين يكي رو ما داريم . مي خواي اينو ازمون بگيره ؟

همين رو هم يه وقت فكر نكني مال خودته . اگه فكر كني مال خودته ، به دو شماره ازت مي گيرن . الم تر كيف فعل ربك بعاد ارم ذات العماد يه روايت خيلي جالب ! از اون روايت هايي كه تو كتابها زياد گير نمي ياد ، دقت كنيد . امام باقر (ع)‌ مي فرمايند : و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا من ‌ قلب هاي شيعيان ما از همون چيزي خلق شده كه قلب هاي ما خلق شده . و قلوبهم تهوي علينا ‌ يعني چي ؟‌ مي گه : دل شيعيان ما به هواي ماست . يعني نمي تونن هواي ما رو ترك كنن ، يه علاقه خاصي اون ته دلشون به ما دارن ، بدترينشون نمي تونن ما رو ترك كنن . هر چي هم جهانيان دارن بررسي

مي كنن ، به نتيجه نمي رسن . مي گن آقا ، چه كار كنيم ؟‌ اينا چرا اين جوري هستن ؟ بابا ! دهه محرم كه مي شه چرا اينا جوري مي شن ؟ نه فقط شما ، همه ايران ، همه شيعه ها . مي گن :‌ آقا دهه محرم كه مي شه چرا اينا اين جوري

مي شن ؟ براي ما خيلي تعجبه كه يه دفعه همه مشكي مي پوشن ، همه چي رو ترك مي كنن و مي يان تو خيابون و

مي گن : حسين (ع) ! امام باقر (ع) مي فرمايند :‌ تهوي علينا ‌ قلبشون به هواي ما مي تپه .

اما شيعيان واقعي كه امام محمد باقر (ع) معرفي مي كنه خيلي قوي تر كار مي كنن ، نه فقط دهه محرم بيايد ما هم اين رو تمرين كنيم ، از امروز ،‌ تمرين اول نماز آخر باشه . دوم بيايم تمرين كنيم ببينيم كه ما چقدر دلمون به هواي آقامون امام زمانه . بعضي ها رو ديدي ؟ اصلاً‌ توي يه حال و هواي ديگه هستن خيلي عجيبه ، توي يه حال و هواي ديگه . آدم با صفا و عاشقي بود ، مي گفت براي احوالپرسي خدمت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني (ره) رسيدم . ايشون از من پرسيدن : چه كار مي كني ؟ گفتم آقا دارم خونه مي سازم ، به نظر شما چه جور خونه اي بايد بسازم . ( ببين قلب تو به هواي كجاست ؛ اگه از تو سؤال كنن چي مي گي ؟‌ ) آقا فرمودن : يه خونه اي بساز كه اگه يه وقتي امام زمان (عج) از تو كوچه رد مي شن و خسته بودن ، بتونن در خونتو بزنن و بگن بريم بشينيم خونه فلاني يه استراحتي بكنيم ، يه چايي بخوريم ، نگن اين جا ، جاي ما نيست ! يه خونه اي بساز اين طوري ! ببينيد ! گفته از اسكلتش ، اصلاً‌ نقشه كه مي خواي بريزي ، يه خونه اي بساز كه اگه آقا خواستن رد بشن نگن اين جا ، جاي ما نيست ، اين جا ، جاي يه قشر ديگه اي از جامعه است ، دلشون بياد توي خونه تو بشينن . بعضي ها اين طورين . مثلاً تو خونه نشسته در مي زنن ، زن و بچه اش ، داداش و پدر و مادرش و . . . مي خوان برن در رو باز كنن . مي گه : آقا تو كه مي ري در رو باز كني ، ببخشيد يه دقيقه واسا !

ـ بله ؟ ـ الان توي ذهنت چي مي گذره ؟ فكر مي كني كه باشه ؟ ـ به نظرم همسايه است ، يا كسي با من كار داره و خيلي چيزهاي ديگه ، ممكنه بدهكار يا طلبكار باشه ، يكي ممكنه پولم رو آورده باشه ، ممكنه يكي پولمو برده برگردونده ، يا يكي پول ازم مي خواد ، اين چيزها مي گذره . اما اون نشسته همين جوري تو ذهنش مي گه كه مي شه الان كه گوشي رو بر مي دارن ، وقتي مي گن كيه ؟ بگه من مهديم ! مي شه امام زمانم باشه ؟ هميشه توي دلش اينجوري مي چرخه كه آيا مي شه آقا باشه ؟ از خيابون رد مي شه ، يكي رو مي بينه مي گه سلام عليكم ، اگه ما باشيم مي گيم سلام مهر بي طمع نيست ! اين حتماً يه چيزي از ما مي خواد ! جوابش رو مي ديم و در مي ريم ، اما اون مي گه : نكنه اين كه داره رد مي شه آقا باشه ! اينها يه جور ماليخوليايي عشقه . و قلوبهم تهوي علينا ‌ دائماً تو يه حالت خاصيه . انتظارش ، انتظار سياسي و حكومتي و اجتماعي عشقيه . انتظار واقعي ! مثلاً امروز جمعه است ، مي گه : آقا ! ساعت چنده ؟ مي گي : ساعت 10:55 ذدقيقه است . مي گه :‌ خيلي گذشت آقا نيومد ! يعني مي شه آقا تا ظهر بياد ؟

ازت مي پرسه :‌آقا امروز مي خواي چكار كني ؟ اصلاً براي امروزت برنامه ريزي كردي ؟ مي گي : صبح مي ريم مجلس كانون ، ظهر انشاءالله مي ريم نماز جمعه ، بعدازظهر مي ريم خونه فلاني نهار دعوتيم ، بعد يه چرتي مي زنيم شب ، شام غريبان حضرت زهرا (س) است . ( خوبامون اين طوري مي گن ديگه ) شب ،‌ شام غريبان خانم (س)‌ هست ، مي ريم جلسه و بعد برمي گرديم و مي خوابيم ، صبح مي خوايم بريم سركار ، مي گه : يه چيزي توش كم نداري ؟ فكر نمي كني شايد وقتي رفتي جلسه آقا ظهور كنه ؟‌ اصلاً شايد آقا بياد نماز جمعه رو امروز پشت سر آقا بخونيم . كي مي دونه ؟ باور مي كنيد بعضي ها از اذان صبح جمعه تا غروب آفتاب ، پلكشون رو هم نمي ره ؟ مي گه : اگه يه وقت بعدازظهر خوابيدم و آقا اومد چي ؟ دو ثانيه ديرتر از بقيه ببينم ؟ و قلوبهم تهوي علينا اينا قلباشون به هواي ماست ، به هواي ما دارن اين كارها رو انجام مي دن ، اثر ايمان اينه . اين قدر قشنگ كار مي كنه ، اين قدر قشنگ زندگي مي كنه ، مو رو از ماست مي كشه ،‌ چرا ؟ چون وقلوبهم تهوي علينا ثانيه هاش رو از دست نمي ده ، اه ، چه حرفايي مي زني ! من توي اين ثانيه اين كارو بكنم ؟ آقا دوست نداره . داره نگام مي كنه ، مگه ديوونه ام ‌ و قلوبهم تهوي علينا آقا ، خيلي ما رو تحويل مي گيره ، ما تحويل نمي گيريم و دقيقاً از اون طرف قلب امام زمان (عج)‌ هم به هواي ماست . داره تك تك ثانيه ها رو بررسي مي كنه ، اين جا چكار كرد يَعلمُ خائنه الاَعين و ما تُخفي الصدور اومده نشسته توي مجلس ، اما توي سينش چي مي گذره ؟ اه ! چكار زشتي ، تو سينت داره مي گذره ، تو عقل پشت پرده خدايي ! خدايا لباس مشكيشو نگاه نكن يه كاري كن به خودش فكر كنه تا وقتي لباس مشكيشو در آورد آدم باشه ، از اون ور اگه كشش نباشه ، اصلاً از اين ور هيچ خبري نيست .

اگه از جانب معشوقه نباشد كششـي كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد

اگه از جانب معشوق كشش نباشه اين دست و پا زدن ما يه هيچ جا نمي رسه ، حتماً كشش هست كه ما قلبمون اين جوري به هواي آقاست . توي قلب همه ما هست بايد تمرين بكني ، تمام زندگيت ،‌ قلبت به هواي امام زمانت باشه ، تمام زندگي و نفس كشيدنت رو با رضايت مهدي فاطمه (س) ميزون كني . بايد اينطوري باشه . يه وقت رسيد خدمت آقا امام صادق (ع) ديد كه حضرت دستاشونو بلند كردن و دارن دعا مي كنن ، دعاهاي خيلي عجيب ، حضرت قسم ها و اسمهايي رو مي بردن كه خيلي عجيب بود ، با خودش گفت : حتماً دعاي آخر خيلي مهمه ، ببينم چه دعايي مي خوان بكنن ، ديد امام صادق (ع)‌ مي گن : ‌ يا جبار الجباره چي چي دارن مي گن ؟ يا مبدئ و يا معيد همين جوري داشتن خدا رو قسم مي دادن ، صدا زدن به حق فلان و فلان آقا چي داريد مي گيد ؟ همه اطرافيان دارن گوش ميدن كه امام صادق (ع) چي مي خوان بگن :‌ بعد از اين همه اسامي متعالي و اين همه قسم ها چي مي خوان بگن ؛ ديدن دارن براي وجود مقدس امام زمان (عج) دعا مي كنن و مي فرمايند : امام عصر رو حفظ كن ، فرجش رو برسون ! همه با خودشون گفتن : آقا اين ديگه كيه ؟ امام عصر كيه ؟ شما براي كي داريد دعا مي كنيد ؟ فرمودند : مي دونيد براي كي دعا كردم ؟ دعا كردم به نور آل پيغمبر ! ائمه (ع)‌ قبل از خلقت حضرت مهدي (عج)‌ بيادش بودن ولي ما در غيبت و غربت امام زمان (عج) قلبمون بيادش نمي تپه ! تمام موجودات جهان يكي از ذكراشون ، ذكر و ياد امام زمانه ، اما من و شما جمعه صبح تا شب تو هيئتيم ولي ياد آقا نيستم ! خيلي حرفه ! ما ها خيلي داريم كم مي ذاريم ، از اثرات ايمان نور ولايته . انساني كه امام (ع)‌ داره . و لذا فرمودن بر شعبه اي از كفر مي ميرد كسي كه امام زمان و ولي اش رو نشناسد .

يكي از علما نقل مي كرد مي گفت سه تا دوست داشتم كه هر سه تا برادر بودن ، خيلي بهشون علاقه داشتم به برادران نجفي معروف بودن ، خيلي بزرگوار بودن به رحمت خدا رفتن . مي گفت : دوست داشتم بدونم بعد از رحلتشون چي به سرشون اومد . يه شب رسول خدا r رو توي خواب ديدم عرض كردم : آقا ، از اين برادران نجفي چي خبر ؟ از شيخ علي نجفي چه خبر ؟ فرمودند : نجا بشفاعتنا ما شفاعتش كرديم ، نجات پيدا كرد ؛ از دومين برادر سؤال كردم گفتم آقا ، از محمد حسين چه خبر ؟ فرمودند : نجا بمحبتنا محبت ما شامل حالش شد و نجات پيدا كرد . ( شيخ محمد حسين نجفي (ره) ) عاشق بود ، از شدت عشق دق كرد و مرد ، از شدت عشق و از هجران دق كرد و مرد . اصلاً معناي دق همينه يعني انسان در اثر ناراحتي جگر بميره . سؤال كردم يا رسول الله از سومي چه خبر ؟ ( خوب دقت كنيد ) خواستم ببينم اون كسي كه قلبش يه هواي امامش مي تپه و با همين حالت مي ميره ، چه سرانجامي داره ؟ خيلي حرفه در مورد اولي حضرت فرمود : نجا بشفاعتنا دومي ، ‌ نجا بمحبتنا ما محبت كريدم ، نجات پيدا كرد ، اما در مورد سومي فرمودند : وَرَدَ الي الله فاعطاه الله كل ما يريد ‌ بر خدا وارد شد و خدا هر چي دوست داشت به او داد ! خيلي عجيبه فاعطاه الله كل ما يريد هر چي خدا دوست داشت بهش داد ، فرمود : اين قلبش به هواي ما بود ، گناه كه مي كرد يا قسمت از ناراحتي و دردش به دليل رفتن جهنم نبود بلكه براي اين بود كه آقا اين گناه رو ديد ، ناراحت شد ، مي گفت : چه خاكي تو سرم بريزم ؟ درد اصليش اين بود كه امام زمانم گريه كرد و ناراحت شد ، دلش گرفت ، با خودش گفت : از تو ديگه توقع نداشتم اين كارها رو بكني . اگه ما اصحاب امام زمانيم ، اونجا چه خاكي تو سرمون بريزيم ؟ اصلاً گور پدر جهنم و قبر !

اثر بعدي : مي فرمايند كه : و صبر كما صبر اولي العزم من الرسل صبر با لذت ، صبر با لذت ! همين ! انشاءالله اغلب ما بخاطر عشق و محبت اومديم ، در خونه حضرت زهرا (س) اما خوب حاجت هم داريم ديگه ، يه چيزي فقط يادت باشه همه حاجات رو بگو اما يه چيز يادت باشه خانم 18 سال عمر كرد ، خودشون به هيچ حاجتي نرسيدن . خانم 18 سال عمر كرد ، يه روز خوش نديد ، اين يادت باشه . حاجت هاتو بگو اما خودش يه روز خوش نديد .

‌ نرفته از گلوي تو آب خوش نديده ديدگان تو خواب خوش

مي فرمايند : صبر كن كما اينكه همه بزرگان صبر كردن . مي گه : آقا ! چرا به ما محل نمي ذارن ؟ بابا ، برو خودت رو درست كن ، مگه نمي گي شيعه هستي ؟ مگه نمي گي معناي شيعه يعني پيرو ؟ مگه نمي گي ؟ خب اگه شيعه هستي يه كم درد بكش ، صبر داشته باش ، صبر جميل ! مي گه :‌

تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد كه تو باشي و مرا غم ببرد

كلي هم باهاش گريه مي كني ، قربونت برم ! اون كه گوشه چشمش غم عالم مي بره خودش هم غرق در غمه . بله ، مگه شيعه نيستي ؟ تو هم يه كم پاي غصه هات بشين ، خفه خون بگير ! زشته ! يه كم صبر كن ، يه اتفاق كوچيك براش

مي افته . زود همه چي رو زير سؤال مي بره ! عزيز من ! مگه چي شده ؟ در خونه كسايي هستي كه يه لحظه خوش نديدن . اگه خدا با بنده هاش لج باشه ( نعوذ بالله ) بايد بگيم كسي كه از همه بيشتر خدا باهاش لجه ، صديقه كبري (س) هست . براي اينكه پدرش در اومد ، پدري با اون عظمت . بريد صحبت هاي قبل از رحلتشون رو بخونيد . مي گه : خدايا ! خسته شدم . ببينيد صديقه كبري چي به سرش اومد كه گفت خدايا خسته شدم ؟ من ديشب همين رو مرور مي كردم صبح بعد از نماز گفتم : يعني چي خسته شدم ؟ خستگي ما با خستگي خانم فرق داره ، چي به سرش اومده كه مي گي خسته شدم ؟ تو فكر مي كني فقط به ضربه در و ديوار و ماجراي كوچه است ؟ نه ، خيلي از اين حرفا بالاتره .

خيلي بعيده خانم براي اينا خسته شده باشه ، غير ممكنه ! مگه مثل ماست . تازه فكر نمي كنم ما خسته بشيم اگه يه كسي كتكمون بزنه ، مي گيم خوبه براي خدا كتك خورديم . اما ببين خانم چي به سرش اومده كه اين حرف رو مي زنه و بعضي وقتا من و تو چي به سر اماممون در مي ياريم كه ممكنه بگه خسته شدم ، بگه : هر كس به طريقي دل ما مي شكند ببين ما چي به سرش مي ياريم ! مي فرمايند : صبر كه مي كني ، صبر با لذت و صبر با عزت باشه ، صبري در اوج عزت و لذت ! خودتو خار نكن . به كسي نگو ، صبر كن . يه كم ارتباطات قلبي خودت رو با اين ذوات مقدسه قوي تر كن ، يه كم دهنت رو ببند ، يه كم دهنت ببند تا چشمات باز بشه . اين چشم دل به دادت مي رسه . خيلي از حرفايي كه مي گي مال خودت نيست ، مال اينه كه دهنت رو بستي و يه كم توكل كردي ،‌ به اونا گفتي به ما ربطي نداره ، خودتون براي ما رديف كنيد . كي به كيه ؟ قرار شد دلامون تهوي علينا به سمت اونا ميل داشته باشه ديگه . از كجا معلوم همين جلسه امروز ، آخرين جلسه عمر ما قبل از ظهور امام زمان (عج) نباشه ؟ مثلاً جلسه تموم نشده بين زمين و آسمون صدا بلند بشه كه چيه ؟ چرا گريه مي كنيد ؟ اومديم ديگه . بيايد با هم بريم ! يا علي ! كي مي دونه ؟ يعني ما هم مي تونيم بريم ؟ انتظار مقدس عاشق اينگونه هست . نمي ذاره يه نفس بدون ياد و انتظار باشه . دائم با خودش مي گه : يعني امام زمان (عج)‌ از اين كوچه ما رد مي شه يا نه ؟! يه كاري بكنم اگه يه وقت اومد بتونه به خونه منم سر بزنه . ( گفتم آقاي صافي فرمودند : خونه هاتون رو يه جوري بسازيد كه آقا اگه خسته شدن بتونن اونجا يه استراحتي بكنن ) نبايد خونه هاي دلتون رو يه جوري بسازيد كه اگه آقا خواستن به دلتون سر بزنن بگن :‌ اين جا جاي ما نيست .

يه بنده خدايي تعريف مي كرد مي گفت يه سفر به كربلا مشرف شده بودم آقا نماز مغرب رو كه خوندم سريع رفتم نشستم توي بين الحرمين ، تا نماز صبح اونجا نشستم . گفتم خوب نشستي چكار ؟ گفت با خودم گفتم آقا حتماً‌ به زيارت عموش اباالفضل (ع) مي ياد ، بعد مي ره زيارت جدش امام حسين (ع)‌ ، حتماً‌ از تو بين الحرمين رد مي شه . مي خواستم بشينم سر راهش . ببين بعضي از مردم چه جورين ؟ ! تا كجاها رو مي بينن ؟! به خدا اينقدر دلم شكست . گفتم ما هم يه بار توي عمرمون رفتيم كربلا ، چرا ما يه بار همچين كاري نكرديم ؟ چرا يه بار با اين نيت توي بين الحرمين ننشستيم ؟ راس مي گه ديگه . حتماً آقا رد مي شه مگه مي شه رد نشه ؟! ببين بعضيا كجاها رو مي بينن ؟ از تو خيابون مشيرفاطمي داري رد مي شي ، يه وقت ديدي آقا از بغل دستت رد شد ، حواست باشه يه كاري نكني كه آقا بگن : اي بابا ! رفتيم يه سلام بهش بكنيم نشد ، نشد ديگه ! در روايت داريم مي فرمايند : اصلاً شماها عاشق ما نيستيد ، ما عاشق شمائيم . صبح تا شب دارم دعا مي كنم : ‌ خدايا ! يه كاري كن من بتونم اينو ببينمش . تو كي همچين دعايي كردي ؟ مي فرمايند : هر وقت ترا در حال گناه ديدم گفتم خدايا نگاه كن داره گناه مي كنه چون من نيستم ، نمي شه برم دستشو بگيرم و بگم

نكن ؟ بگم : پسرم ، دخترم اين كارها رو نكن . خدايا ! نمي شه برم دستشو بگيرم ! (‌ ببين چقدر آقا به ما عشق داره ؟ ) مي فرمايد : خدايا ! به ظاهر اين نگاه نكن . هر چي بدبختي داره مال اينه كه من كنارش نيستم ، بذار برم دو دقيقه كنارش كار رو تموم كنم . . . !! چرا ما اين جوري براي اماممون دعا نمي كنيم ؟‌ همه درد ما همينه . آقا ! همه عالم خلقت از حضرت آدم تا الان منتظر امام زمان (عج) بودن . من و تو چرا اينقدر غافل شديم ؟

نامه نوشت به معاويه گفت : معاويه ! رفتم در خونه زهرا رو زدم ، يه بار در زدم ، دو بار در زدم ، يه وقت ديدم صداي دختر پيغمبر rاز پشت در مي ياد ، كيه ؟ به تمسخر گفتم : مي بينم علي زنها رو جلو مي فرسته ؟! ( خدا شاهده بعضي چيزها رو كه يادم مي ياد اصلاً اين قلبم مي خواد وايسه . ببين چه حرفي زده نامرد )

مي گه : از پشت در گفتش كه من دختر پيغمبرم ، علي (ع) مرا فرستاد تا تو حيا كني . بهش گفتم اين صحبت هاي زنانه رو بذار كنار ، بگو مردت بياد مي خوايم مردونه حرف بزنيم ! ( ببين ! اينجا علي (ع) هم داره مي شنوه ، چي مي كشه ؟ نشسته وصبر كما صبر اولي العزم من الرسل بزرگان صبر كردن ) گفت بگو ، حرفتو بزن . گفتم يا به زبون خوش بيا بريم بيعت كنيم يا اينكه همين الان در رو مي شكنم . ديدم دستشو گذاشت پشت در گفت در خونه پيغمبر r رو

مي شكني ؟ غير ممكن .

معاويه ! صدا زدم ، هيزم آوردن ،‌هم چنين كه در آتيش گرفت حرارت در فاطمه رو عقب برد تا ديدم بين فاطمه و در فاصله ايجاد شده ، مي گه هر چي توان داشتم گذاشتم روي پام ، چنان لگد زدم كه دختر پيغمبر r بين در و ديوار ضجه زد و فريادش بلند شد . . . . .

/ 1