آنچه در پى مىآيد نگرشى استبر بن بست فرهنگى غرب و اهميتحكم تاريخى حضرت امام خمينى - سلامالله عليه - مبنى بر اعدام سلمان رشدى مرتد كه پيش از رحلت جانگداز امام و چند هفته پس از صدور حكم، يعنى چهارشنبه دهم اسفند 1367 در يكى از روزنامههاى عصر كشور منتشر شد. اين نگرش يادآور همان روزهاستبا همان حال و هوا، و تاكيدى دوباره بر ضرورت اجراى حكم تاريخساز امام راحل كه اينك پيشروى شماست.
1- بحران فرهنگى غرب
پيام مهم امام خمينى به روحانيان حوزههاى علميه، مردم و مسئولان كه شامل تحليل انقلاب و تعيين مشى آينده حكومت اسلامى در برخورد با دشمنان خارجى و داخلى بود، غربيها را در سردرگمى و آشفتگى خاطر فرو برده است. مرزبندى بود ميان اسلام و هر آنچه كه عليه نظام توحيدى تدارك مىبينند. اين پيام مشت محكمى بود كه بر دهان ياوهگويان و تحليلگران بيمار وقايع اخير، فرود آمد تا شايد از خواب و خيال آشفته لحظهاى به در آيند و پيروزى اسلام را باور كنند. اين كلام امام كه فرمودند: مساله سلمان رشدى يك مساله فردى نيستبلكه مقابله استكبار با اسلام است. " پاسخ صريح و روشنى بود به توطئه گسترده اروپا و غرب عليه انقلاب اسلامى و رد تحليلهايى كه به جاى برخورد ايدئولوژيكى در برابر اين تهاجم، برخورد ديپلماتيك و سادهانديشانه را تجويز مىكردند. حكم امام در مورد سب پيامبر اكرم (ص) ، تجاوز وقيحانه غرب به مقدسات مسلمانان و موضعگيرى سران بازار مشترك اروپا در برابر ايران متاسفانه هنوز هم برخى تحليلگران سادهانديش داخلى و خارجى را به علت عدم فهم مسائل بيدار نكرده و سكوت فاجعه بار سران كشورهاى مسلمان عرب را نشكسته است. هجوم فرهنگى غرب به كشورهاى تحتسلطه حادثه تازهاى نيست، حتى هجوم فرهنگى آنان به فرهنگ و مقدسات مسلمانان نيز چندان تازگى ندارد. اما وقتى كه مىبينيم در شرايط زمانى حال، حلقه توطئه هجوم فرهنگى به مقدسات مسلمانان هر روز تنگتر مىشود، آنگاه هر فرد مسلمان و آزادانديشى پيرامون اين محاصره حساب شده مىتواند در تاريكى تحليلهاى مغرضان با نيم نگاهى به حوادث، فرا راه خود چراغى روشن كند و راه را از چاه تشخيص دهد. هجوم فرهنگى غرب، پس از گذشت ده سال از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران در شرايطى آغاز شده است كه: اولا، انقلاب در برابر تهاجمهاى سياسى، اقتصادى و نظامى دشمنان در طول جنگ ايستاده و چشمانداز پيروزى را به مسلمانان دنيا ارائه كرده است. اكنون در دل مسلمانان جهان بارقه اميد درخشيدن گرفته است و ديگر پيروزى بر ظلم و كفر را دور از دسترس نمىدانند، خروج نظاميان شوروى از افغانستان ادامه همين پيروزى است. ثانيا، بحران فرهنگى در اروپا و غرب يعنى "مادر تمدن" بالا گرفته و سيطره فرهنگى غرب متزلزل شده است از اين رو سرمايه سالاران كه روزى به واسطه استعمار فرهنگى حاكميت جهانى خود را برقرار ساختند، اكنون به تكاپو افتادهاند تا راه چارهاى بيابند و از آفات فرهنگ حاكم بر جامعه و حكومت "سرمايه" بگريزند. تصوير حاكم بر جامعه غرب اكنون بيش از هر زمان ديگر تيره و مكدر استبه گونهاى كه در سايه روشنىهاى اين تصوير، ابتذال، دروغ، ريا، بيمارى روحى و جسمى بيداد مىكند و روزهاى خوش تسلط "فرهنگى" را به فراموشى مىسپارد. انگليسيها كه روزگارى به طمع تسخير سرتاسر قاره سياه و براى اجراى سياست استعمارى خود به بررسى و شناخت فرهنگ قبايل بدوى در قاره سياه پرداخته بودند، اكنون مىبايد به بررسى بحران فرهنگى جامعه "انگلوفيل" و يافتن راه علاجى براى گريز از بيماريهايى چون "ايدز "بپردازند. آفتى كه اكنون از اقشار محروم انگليس گذشته و حتى كابينه "ماسونها" را آلوده كرده است. سيطره فرهنگى غرب متزلزل شده است و ماسونهاى انگليس و كابوهاى امريكايى اينك از عدم كارآيىاش رويگردان شدهاند. بحران فرهنگى غرب كه ناشى از بحران در بينش حاكم بر غرب استبه دليل اصالت دادن به دنيا و محو شدن در زيبايى "سود مادى "جهانسالاران غرب را به سوى تشتت آرا و اقوال كشانده است. آنان وحدت ايدئولوژيكى ندارند و آنچه كه تنها نمايى از وحدت را برمىتاباند آن را بايد نوعى هماهنگى تاكتيكى دانست. در برابر اين بحران و تشتت، جهان اسلام با تكيه بر ايدئولوژى جهان شمول و نجات بخش انسانها شاهد شكوفايى و بالندگى فرهنگ اسلام در اقصى نقاط گيتى است. مىتوان برخى جلوههاى از هم گسيختگى و بحران در فرهنگ غرب را اينگونه برشمرد: 1- عدم تطابق حرف و عمل: جامعه "سود و سرمايه" و تمدن غرب اكنون با كليساهاى مختلف روبه رو است، پروتستانها با كاتوليكها اختلاف دارند و پاپ در برابر انديشه جدايى دين از سياستخاضع و فروتنانه تسليم شده است و آنجا كه منافع استكبار جهانى به خطر مىافتد. اين انديشه را ترويج مىكند. اما آنجا كه استكبار جهانى به قلع و قمع و كشتار مردم بيگناه مسيحى و غيرمسيحى مىپردازد سكوت را برمىگزيند. پاپ در لهستان اهداف امريكا را در برابر جنبش همبستگى پى مىگيرد، در نيكاراگوئه نارضايتيهاى مذهبى را دامن مىزند و اسقفهاى ضد دولت را به شورش دعوت مىكند تا حكومت انقلابى ساقط شود، در شيلى در برابر كودتاى خونين پينوشه عليه "آلنده" سكوت مىكند، در السالوادر از مردم انقلابى مىخواهد كه تفنگها را به زمين بگذارند، در برابر توهين "سلمان رشدى" به ساحت مقدس حضرت مسيح (ع) و ديگر انبياى الهى ساكت مىنشيند چرا كه دين را از سياست جدا مىداند اما براى آزادى گروگانهاى فرانسوى در لبنان وارد عمل مىشود زيرا اين عمل به تمامى در خدمت منافع استكبار است! 2- سرگشتگى و سردرگمى فرهنگ انسان در غرب، دولتمردان اروپائى و امريكايى را در بحران فرهنگى كنونى غرق كرده است. مذهب كه روزگارى مىتوانست نجاتدهنده غرب باشد اكنون گرفتار كسانى مانند پاپ شده است. دستگاه پاپ (واتيكان) را "ماسونها" قبضه كردهاند و حتى بر روى "دلار امريكايى" چشم شيطان نقش مىبندد تا مسيحيتبه فراموشى سپرده شود. از طريق انگليسيها روحپرستى، جن پرستى و شيطانپرستى شيوع پيدا كرده است تا بدانجا كه حتى در دانشگاههاى امريكا براى احضار روح، كرسى گذاشتهاند. 3- مسيحيت در غرب ناتوانترين دوران خود را سپرى مىكند و جوانان غرب به پوچى و ابتذال رسيدهاند. گرايش جوانان به پانكيسم و آلودگى به بيمارى ويرانگر "ايدز" غرب را به بن بست كشانده است. در برابر چنين بحران وسيع و گستردهاى رويش جوانههاى مبارزه با شرك و كفر و بازگشت انسان به اصالتخويش در شرق، رهايى انسانهاى بحرانزده را بشارت مىدهد. اكنون غرب و كشورهاى مرتجع در مقابل اوج اسلامخواهى اين سوى جهان قرار گرفته و گريزى براى خروج از بن بستهاى سياسى و فرهنگى خود نمىبينند. آنچه كه غرب را به انتشار كتاب "آيههاى شيطانى" و يا تهيه سريال تلويزيونى " شالوم سلام" سوق داده است در واقع حاصل مطالعات گسترده سيستمهاى اطلاعاتى و مراكز تحقيقاتى آنان براى نجات از غرقاب خود ساختهشان مىباشد، زيرا درك كردهاند كه گسترش روزافزون ايدئولوژى و فرهنگ توحيدى "تمدن غرب" را به ورشكستگى و افلاس مىاندازد بنابراين بايد چارهاى انديشيد. اينجاست كه امام خمينى (س) با تاكيد بر اينكه مساله سلمان رشدى يك مساله فردى نيست، بلكه مقابله استكبار با اسلام است، مىفرمايند: "ترس من اين است كه تحليلگران امروز ده سال ديگر بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانين ديپلماسى بوده استيا خير و نتيجهگيرى كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك و كشورهاى غربى عليه ما موضع گرفتهاند پس بايد خامى بكنيم و از كنار اهانت كنندگان بگذريم. " اين سخن نشان از درايت و تفكر عميق امام از توطئههاى دشمنان دارد. حال آيا تحليلگرانى كه حتى در چارچوب تحليلهاى سياسى خود منكر دلايل تهاجم فرهنگى اخير غرب به جهان اسلام شدهاند، باز هم در برابر اين هجوم خطرناك، ديپلماسى سازش و گذشت از اصول را مطرح مىكنند؟ ! در اين رابطه البته فرقى ميان خطر روحانيان دولتهاى مرتجع و سازشكار و يا علماى آگاه و ناآگاه در داخل مشاهده نخواهد شد.
2- سكوت ارتجاع
اين بار هم سران كشورهاى مرتجع و سازشكار عرب در برابر تهاجم اخير غرب به فرهنگ اسلام و مقدسات مسلمانان، تحقير شدند. سكوت ناشى از توافق و همراهى ارتجاع عرب و بويژه وهابيتحاكم بر عربستان آنهم در زمانى كه مسلمانان محروم و پابرهنه هند، پاكستان و . . . در اعتراض به اهانت انگليس و امريكا در برابر آتش سلاحهاى آنان به خاك و خون غلتيدند بيانگر آن است كه عربستان در مقابل توطئه اخير غرب با بازگشت مسلمانان به اصالتهاى اسلامى، شجاعت ابراز وجود نداشته است. حال اين سوال مطرح است كه خادمين حرمين الشريفين هنوز هم تصور مىكنند كه حفظ قداست اسلام يعنى حفظ پردهدارى و داشتن كليد خانه خدا استيا بايد براى دفاع از نواميس و حقوق مسلمانان كه خادمان واقعى حرمين هستند، به پا خاست و از تمدن و فرهنگ اسلامى دفاع كرد؟ و چرا موسسه به اصطلاح اسلامى "رابطه العالم الاسلامى" با جهان اسلام قطع رابطه مىكند و به امريكا مىپيوندد؟ چرا "جامعه الازهر" در مصر سكوت مىكند؟ چرا علما و روحانيان مسلمان و رهبران سياسى در كويت، عمان و امارات متحده بر سر شيطان بزرگ فرياد نكشيدند و چرا باز هم اجازه دادند انگليسيها و صهيونيستها شخصيت آنان را لگدكوب كنند؟ اگر دولتهاى عرب سازشكارى با صهيونيزم را رد مىكنند چرا در برابر حركت اخير غرب عليه مسلمانان، آرام نشستند؟ سال گذشته كه امام خمينى فرياد برائت از مشركان را در مراسم حجسر دادند به نتايج "برائت" در آينده اميدوار بودند و امروز مىبينيم خونهايى كه در مراسم حج در مكه معظمه در راه حق به زمين ريخته شد فريادهاى برخاسته از گلوى اسلام در سراسر جهان شد تا توطئههاى استكبار درهم كوبيده شود و كاخهاى شيشهاى كفر فرو ريزد. امام فرمودند: "مگر ديانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبتبه حق و اظهار خشم و برائت نسبتبه باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر شود" و آنجا كه تاكيد نمودند: "سنت پيامبر (ص) و اعلان برائت، كهنه شدنى نيست و نه تنها اعلان برائتبه ايام و مراسم حج منحصر نمىشود كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبتبه ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبتبه دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظهاى از اين آهنگ مقدس توحيدى و جهان شمولى اسلام غفلت نكنند. " و ديديم كه انعكاس وسيع خشم و نفرت مسلمانان عالم نسبتبه حركت وقيحانه دشمنان خدا تا چه اندازه وسيع و با عظمتبود. خشم و توفان سهمگين مسلمانان به دليل آن بود كه سبوعيت و درندگى حيوانى به اسم كفر، وقتى حادث شد مىبايد در برابرش ايستاد وگرنه حملات وحشيانهتر ادامه مىيابد. در چنين حادثهاى "سلمان رشدى" كه تا ديروز نويسنده برگزيده و برنده انگليس بود امروز قربانى مطامع انگليس و غرب شده است. حوادث ديگرى از اين دست چون تهيه سريال تلويزيونى "شلوم سلام" توسط بى. بى. سى. در لندن قطعا سرنوشتى جز مرگ براى سازندگان آن نخواهد داشت. فرمان امام براى مجازات "سلمان رشدى" حكم و فرمانى است كه براى روندگان راه تاريك سلمان رشدى به اعتبار خود باقى خواهد بود. زيرا هرگونه مسامحه در اجراى احكام رهبر انقلاب نوعى پشت پا زدن به فداكاريها، ايثارها، جانبازيها و شهادتهاى مظلومانه مسلمانان از صدر اسلام تا به امروز به حساب مىآيد. اگر در اجراى اين حكم كوتاهى شود آن وقت تهاجم دشمن به ارزشهاى اسلامى و انقلابى ابعاد ديگرى گرفته و جايى براى دفاع از حيثيت و شرف مسلمانان باقى نمىماند. امام بر اجراى حكم مجازات "سلمان رشدى" تاكيدى دوباره داشتند و حتى فرمودند مسلمانان به كسانى كه توان اجراى حكم را دارند كمك كنند اين تاكيد امام دقيقا به علتشناختى است كه از دشمنان دارند. امام مىداند كه شيطان بزرگ و ايادىاش با همه توانهاى اقتصادى و نظامى در برابر توان معنوى و الهى مسلمانان ضعيف و ناتوان است و ديديم كه با اعلام حكم رهبر، نويسنده مزدور انگليس چگونه عذرخواهى كرد و ناشران كتاب در بسيارى از كشورها نسبتبه جمعآورى آن اقدام كردند. با وجود اين از آنجا كه "سلمان رشدى" به عنوان يك جريان در صحنه رويارويى با اسلام اينگونه رذيلانه به گستاخى برخاسته استبايد به عنوان مظهر اجراى حكم عدالتبه دار آويخته شود و در اين باره سكوت جايز نيست. به همين سبب امام در پيام بسيار مهم خود يادآور مىشوند: "استكبار غرب شايد تصور كرده است از اينكه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادى را به ميان بياورد ما درجا مىزنيم و از اجراى حكم خداوند بزرگ صرف نظر مىنماييم، ما كينه دنياى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكتهها به دست مىآوريم، قضيه، قضيه دفاع از يك فرد نيست، قضيه آنان حمايت از جريان ضداسلامى و ضدارزشى است"
3- وظايف طلاب
امام به راستى شاهين ترازوى امت است كه هرازگاه از موضع ثابت و مستحكم خود همه بحثها را از مسائل فرعى دور كرده و به سوى مسائل اصلى امت اسلام متوجه مىكنند و همه كجانديشيها و سست قدميها را باطل اعلام مىكنند. اين نقش، بحق در نظام اسلامى ايران به ولايت فقيه سپرده شده است تا در امتداد اين نظام الهى وقفه و لغزشى ايجاد نشود. سب پيامبر اكرم (ص) توسط دشمنان اسلام كه ناشى از تزلزل سيطره فرهنگى غرب و گسترش و قوام ايدئولوژى اسلام در جهان مىباشد فرصتى ديگر براى شناخت دوست و دشمن بود كه به نوبه خود بايد آن را از الطاف و امدادهاى الهى براى مسلمانان دانست. موضعگيرى امام و مسلمانان در برابر تروريسم فرهنگى غرب و هشدارهاى رهبرى انقلاب به روحانيان آگاه بر ما روشن كرد كه در زمينه ترس استكبار از عملى شدن جنبه عينى فقه و اجتهاد بايد تامل بيشترى داشت و در اين راه از بحثها و مجادلات فرعى كه جز ياس و منيت چيزى به همراه ندارد، پرهيز كرد. اكنون كه انقلاب از مرزهاى ايران فراتر رفته ديگر نبايد مسئولان براى رفع اشتباهات خود مدعى شوند كه انقلاب اشتباه كرده است در حالى كه مىدانيم هيچ انقلابى نمىتواند خود را محاكمه كند و نبايد اختلاف سليقهها را تا سطح اختلافات فردى نزول دهيم. عيب ديگرى كه در ميان انديشمندان و علماى ما و شايد روحانيان نيز وجود دارد آن است كه به حد لازم فرامين امام را پيگيرى نمىكنند. طى يك سال گذشته با وجود آنكه حضرت امام احكام مهمى در ارتباط با مسائل حكومت اسلامى و ولايت فقيه صادر فرمودند متاسفانه در حوزه و دانشگاه كه جاى بحث و بررسى اين احكام مىباشد، كمتر عنايتشد و بهاى لازم را ندادند. در دانشگاه سمينارهايى برگزار شد و در قم هم فقط در دارالشفا دو ميزگرد داشتيم كه نسبتبه اهميت احكام حكومتى بسيار قليل و ناچيز است. و در عوض در بين بعضى علما هنوز نسبتبه حكم اعدام سلمان رشدى نوعى تعلل به چشم مىخورد و استقبال عظميم جهان از حكم امام چندان ملحوظ نمىگردد و بيم آن مىرود كه ارزش پيام بسيار مهم امام امتبراى برخى همچنان ناشناخته باقى بماند در حالى كه اين پيام در دل دشمنان هراس افكند و از غرب قربانيان تازهاى گرفت. امام فرمودند: "در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزى بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامى ايران در اكثر اهداف و زمينهها موفق بوده است و به يارى خداوند بزرگ در هيچ زمينهاى مغلوب و شكستخورده نيستيم حتى در جنگ پيروزى از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارات چيزى را به دست نياوردند. " كلام امام مبنى بر پيروزى انقلاب پاسخى استبه ليبرالها و افراد مغرض يا ناآگاهى كه در تحليلهايشان بخصوص بعد از پذيرش قطعنامه 598 همواره القا مىكنند كه ايران در جنگ شكستخورده و به اهدافش نرسيده است. شايد به دليل همين تحليلهاى نسنجيده است كه طيف رنگارنگ اينگونه تحليلگران از ليبرالها گرفته تا حجتيهايها، كمونيستها، متحجران مقدس مآب، منافقان و . . . در ميان اقشار جامعه بخصوص محرومان و پابرهنگان فاقد اعتبار و ارزشند و بى گمان با اجراى قانون احزاب و در بهترين وضع مطلوب براى آنان باز هم صندوقهاى آرا فاقد راى مردم در تاييد آنها خواهد بود، مردم مىدانند كه تمام حرفهاى تازه و تحليلهاى فريبنده و توخالى ليبرالها در مدتى كمتر از يك ماه در برخورد با وقايع شكننده رنگ مىبازد و خيالبافيهاى آنان براى حكومتى دوباره، به انتها مىرسند. از همين رو هيچگونه تاسفى نداريم كه آنان در كنار امت نيستند. البته آنها از اول هم با انقلاب نبودند و در واقع شعبهاى از نمايندگى غرب در ايران بودند. غربى كه با توطئهها تهاجم فرهنگى اينگونه به ارزشهاى مقدس اسلامى مىتازد. اما فراتر از دردسرهاى ليبرالها براى انقلاب بايد از خطرهايى كه از ناحيه روحانيان ناآگاه و آگاه وابسته كه به مراتب از خطر دشمنان خارجى هم بيشتر استياد كنيم. امام لب به شكوه مىگشايد و مىفرمايند: "خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاى ديگران نخورده است" اين كلام ولى فقيه بار سنگين وظيفه مقابله با تحجرگرايى و مقدس مآبى را بر دوش مدرسان محترم و طلاب جوان حوزهها مىگذارد زيرا پرونده تفكر مقدس مآبها هنوز بسته نشده و امام تاكيد مىفرمايند: "شيوه مقدس مآبى و دين فروشى عوض شده است. شكستخوردگان ديروز سياستبازان امروز شدهاند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمىدادند پشتيبان كسانى شدند كه تا براندازى نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز تنها يك نمونه است كه مىتوانيم ابراز كنيم" حال كه قرعه فال به نام طلاب انقلابى زده شده است، بايد در حوزهها به جاى مباحثات فرعى، مسائل سياسى به طور سيستماتيك بحث و بررسى شود و با افكار ايستاده در برابر تحولات سياسى - اجتماعى جهان اسلام برخورد شود، زيرا هرگونه تصور جدايى دين از سياست ورطه هولناكى است كه حوزهها را خداى نكرده به كام خويش مىكشد. در برابر سوالات و مسائل نوين جهان اسلام روحانيان وظيفه دارند به عنوان علماى امين و مورد اعتماد در مباحثسياسى زيركى و دانايى خود را به نمايش گذاشته و پاسخ سوالات مسلمانان را آماده كنند و يا حداقل اگر توانايى پاسخيابى و رفع مشكلات ديگران را ندارند حداقل خود به درك صحيح و درستى از مسائل دستيابند، زيرا متحجران و مقدس مآبان در كمينند و بيم موج و گرداب در شب تاريك مىرود. بحثهاى سياسى، ميزگردها و سمينارهاى مشترك طلاب و دانشجويان و استفاده بردن از فقهاى متعهد در نشستهاى آنان، گام مهمى براى قطع دست متحجران از كانونهاى علم و انقلاب خواهد بود كه نبايد از آن دريغ داشت. بدين ترتيب فيضيه و دانشگاه باز هم قلب تپنده انقلاب بوده و امام از دست مقدس مآبان خون دل نخواهند خورد و خطرى كه از درون نظام و انقلاب و حتى اسلام را تهديد مىكند ديگر موردى نخواهد داشت و فرصتبراى پرداختن به دشمنان خارجى بيشتر از پيش فراهم خواهد شد. انشاءالله. از كيهان چهارشنبه اسفند 1367