حکم امام و بن بست فرهنگی غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکم امام و بن بست فرهنگی غرب - نسخه متنی

امید مسعودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكم امام و بن‏بست فرهنگى غرب

اميد مسعودى

اشاره

آنچه در پى مى‏آيد نگرشى است‏بر بن بست فرهنگى غرب و اهميت‏حكم تاريخى حضرت امام خمينى - سلام‏الله عليه - مبنى بر اعدام سلمان رشدى مرتد كه پيش از رحلت جانگداز امام و چند هفته پس از صدور حكم، يعنى چهارشنبه دهم اسفند 1367 در يكى از روزنامه‏هاى عصر كشور منتشر شد.

اين نگرش يادآور همان روزهاست‏با همان حال و هوا، و تاكيدى دوباره بر ضرورت اجراى حكم تاريخساز امام راحل كه اينك پيشروى شماست.

1- بحران فرهنگى غرب

پيام مهم امام خمينى به روحانيان حوزه‏هاى علميه، مردم و مسئولان كه شامل تحليل انقلاب و تعيين مشى آينده حكومت اسلامى در برخورد با دشمنان خارجى و داخلى بود، غربيها را در سردرگمى و آشفتگى خاطر فرو برده است. مرزبندى بود ميان اسلام و هر آنچه كه عليه نظام توحيدى تدارك مى‏بينند.

اين پيام مشت محكمى بود كه بر دهان ياوه‏گويان و تحليلگران بيمار وقايع اخير، فرود آمد تا شايد از خواب و خيال آشفته لحظه‏اى به در آيند و پيروزى اسلام را باور كنند.

اين كلام امام كه فرمودند: مساله سلمان رشدى يك مساله فردى نيست‏بلكه مقابله استكبار با اسلام است. " پاسخ صريح و روشنى بود به توطئه گسترده اروپا و غرب عليه انقلاب اسلامى و رد تحليلهايى كه به جاى برخورد ايدئولوژيكى در برابر اين تهاجم، برخورد ديپلماتيك و ساده‏انديشانه را تجويز مى‏كردند.

حكم امام در مورد سب پيامبر اكرم (ص) ، تجاوز وقيحانه غرب به مقدسات مسلمانان و موضعگيرى سران بازار مشترك اروپا در برابر ايران متاسفانه هنوز هم برخى تحليلگران ساده‏انديش داخلى و خارجى را به علت عدم فهم مسائل بيدار نكرده و سكوت فاجعه بار سران كشورهاى مسلمان عرب را نشكسته است. هجوم فرهنگى غرب به كشورهاى تحت‏سلطه حادثه تازه‏اى نيست، حتى هجوم فرهنگى آنان به فرهنگ و مقدسات مسلمانان نيز چندان تازگى ندارد.

اما وقتى كه مى‏بينيم در شرايط زمانى حال، حلقه توطئه هجوم فرهنگى به مقدسات مسلمانان هر روز تنگتر مى‏شود، آنگاه هر فرد مسلمان و آزادانديشى پيرامون اين محاصره حساب شده مى‏تواند در تاريكى تحليلهاى مغرضان با نيم نگاهى به حوادث، فرا راه خود چراغى روشن كند و راه را از چاه تشخيص دهد.

هجوم فرهنگى غرب، پس از گذشت ده سال از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران در شرايطى آغاز شده است كه:

اولا، انقلاب در برابر تهاجمهاى سياسى، اقتصادى و نظامى دشمنان در طول جنگ ايستاده و چشم‏انداز پيروزى را به مسلمانان دنيا ارائه كرده است. اكنون در دل مسلمانان جهان بارقه اميد درخشيدن گرفته است و ديگر پيروزى بر ظلم و كفر را دور از دسترس نمى‏دانند، خروج نظاميان شوروى از افغانستان ادامه همين پيروزى است.

ثانيا، بحران فرهنگى در اروپا و غرب يعنى "مادر تمدن" بالا گرفته و سيطره فرهنگى غرب متزلزل شده است از اين رو سرمايه سالاران كه روزى به واسطه استعمار فرهنگى حاكميت جهانى خود را برقرار ساختند، اكنون به تكاپو افتاده‏اند تا راه چاره‏اى بيابند و از آفات فرهنگ حاكم بر جامعه و حكومت "سرمايه" بگريزند.

تصوير حاكم بر جامعه غرب اكنون بيش از هر زمان ديگر تيره و مكدر است‏به گونه‏اى كه در سايه روشنى‏هاى اين تصوير، ابتذال، دروغ، ريا، بيمارى روحى و جسمى بيداد مى‏كند و روزهاى خوش تسلط "فرهنگى" را به فراموشى مى‏سپارد.

انگليسيها كه روزگارى به طمع تسخير سرتاسر قاره سياه و براى اجراى سياست استعمارى خود به بررسى و شناخت فرهنگ قبايل بدوى در قاره سياه پرداخته بودند، اكنون مى‏بايد به بررسى بحران فرهنگى جامعه "انگلوفيل" و يافتن راه علاجى براى گريز از بيماريهايى چون "ايدز "بپردازند. آفتى كه اكنون از اقشار محروم انگليس گذشته و حتى كابينه "ماسونها" را آلوده كرده است.

سيطره فرهنگى غرب متزلزل شده است و ماسونهاى انگليس و كابوهاى امريكايى اينك از عدم كارآيى‏اش رويگردان شده‏اند.

بحران فرهنگى غرب كه ناشى از بحران در بينش حاكم بر غرب است‏به دليل اصالت دادن به دنيا و محو شدن در زيبايى "سود مادى "جهانسالاران غرب را به سوى تشتت آرا و اقوال كشانده است. آنان وحدت ايدئولوژيكى ندارند و آنچه كه تنها نمايى از وحدت را برمى‏تاباند آن را بايد نوعى هماهنگى تاكتيكى دانست.

در برابر اين بحران و تشتت، جهان اسلام با تكيه بر ايدئولوژى جهان شمول و نجات بخش انسانها شاهد شكوفايى و بالندگى فرهنگ اسلام در اقصى نقاط گيتى است.

مى‏توان برخى جلوه‏هاى از هم گسيختگى و بحران در فرهنگ غرب را اينگونه برشمرد:

1- عدم تطابق حرف و عمل: جامعه "سود و سرمايه" و تمدن غرب اكنون با كليساهاى مختلف روبه رو است، پروتستانها با كاتوليكها اختلاف دارند و پاپ در برابر انديشه جدايى دين از سياست‏خاضع و فروتنانه تسليم شده است و آنجا كه منافع استكبار جهانى به خطر مى‏افتد.

اين انديشه را ترويج مى‏كند. اما آنجا كه استكبار جهانى به قلع و قمع و كشتار مردم بيگناه مسيحى و غيرمسيحى مى‏پردازد سكوت را برمى‏گزيند.

پاپ در لهستان اهداف امريكا را در برابر جنبش همبستگى پى مى‏گيرد، در نيكاراگوئه نارضايتيهاى مذهبى را دامن مى‏زند و اسقفهاى ضد دولت را به شورش دعوت مى‏كند تا حكومت انقلابى ساقط شود، در شيلى در برابر كودتاى خونين پينوشه عليه "آلنده" سكوت مى‏كند، در السالوادر از مردم انقلابى مى‏خواهد كه تفنگها را به زمين بگذارند، در برابر توهين "سلمان رشدى" به ساحت مقدس حضرت مسيح (ع) و ديگر انبياى الهى ساكت مى‏نشيند چرا كه دين را از سياست جدا مى‏داند اما براى آزادى گروگانهاى فرانسوى در لبنان وارد عمل مى‏شود زيرا اين عمل به تمامى در خدمت منافع استكبار است!

2- سرگشتگى و سردرگمى فرهنگ انسان در غرب، دولتمردان اروپائى و امريكايى را در بحران فرهنگى كنونى غرق كرده است. مذهب كه روزگارى مى‏توانست نجات‏دهنده غرب باشد اكنون گرفتار كسانى مانند پاپ شده است. دستگاه پاپ (واتيكان) را "ماسونها" قبضه كرده‏اند و حتى بر روى "دلار امريكايى" چشم شيطان نقش مى‏بندد تا مسيحيت‏به فراموشى سپرده شود.

از طريق انگليسيها روح‏پرستى، جن پرستى و شيطان‏پرستى شيوع پيدا كرده است تا بدانجا كه حتى در دانشگاههاى امريكا براى احضار روح، كرسى گذاشته‏اند.

3- مسيحيت در غرب ناتوانترين دوران خود را سپرى مى‏كند و جوانان غرب به پوچى و ابتذال رسيده‏اند. گرايش جوانان به پانكيسم و آلودگى به بيمارى ويرانگر "ايدز" غرب را به بن بست كشانده است.

در برابر چنين بحران وسيع و گسترده‏اى رويش جوانه‏هاى مبارزه با شرك و كفر و بازگشت انسان به اصالت‏خويش در شرق، رهايى انسانهاى بحرانزده را بشارت مى‏دهد.

اكنون غرب و كشورهاى مرتجع در مقابل اوج اسلامخواهى اين سوى جهان قرار گرفته و گريزى براى خروج از بن بستهاى سياسى و فرهنگى خود نمى‏بينند.

آنچه كه غرب را به انتشار كتاب "آيه‏هاى شيطانى" و يا تهيه سريال تلويزيونى " شالوم سلام" سوق داده است در واقع حاصل مطالعات گسترده سيستمهاى اطلاعاتى و مراكز تحقيقاتى آنان براى نجات از غرقاب خود ساخته‏شان مى‏باشد، زيرا درك كرده‏اند كه گسترش روزافزون ايدئولوژى و فرهنگ توحيدى "تمدن غرب" را به ورشكستگى و افلاس مى‏اندازد بنابراين بايد چاره‏اى انديشيد.

اينجاست كه امام خمينى (س) با تاكيد بر اينكه مساله سلمان رشدى يك مساله فردى نيست، بلكه مقابله استكبار با اسلام است، مى‏فرمايند: "ترس من اين است كه تحليلگران امروز ده سال ديگر بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانين ديپلماسى بوده است‏يا خير و نتيجه‏گيرى كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك و كشورهاى غربى عليه ما موضع گرفته‏اند پس بايد خامى بكنيم و از كنار اهانت كنندگان بگذريم. " اين سخن نشان از درايت و تفكر عميق امام از توطئه‏هاى دشمنان دارد.

حال آيا تحليلگرانى كه حتى در چارچوب تحليلهاى سياسى خود منكر دلايل تهاجم فرهنگى اخير غرب به جهان اسلام شده‏اند، باز هم در برابر اين هجوم خطرناك، ديپلماسى سازش و گذشت از اصول را مطرح مى‏كنند؟ !

در اين رابطه البته فرقى ميان خطر روحانيان دولتهاى مرتجع و سازشكار و يا علماى آگاه و ناآگاه در داخل مشاهده نخواهد شد.

2- سكوت ارتجاع

اين بار هم سران كشورهاى مرتجع و سازشكار عرب در برابر تهاجم اخير غرب به فرهنگ اسلام و مقدسات مسلمانان، تحقير شدند.

سكوت ناشى از توافق و همراهى ارتجاع عرب و بويژه وهابيت‏حاكم بر عربستان آنهم در زمانى كه مسلمانان محروم و پابرهنه هند، پاكستان و . . . در اعتراض به اهانت انگليس و امريكا در برابر آتش سلاحهاى آنان به خاك و خون غلتيدند بيانگر آن است كه عربستان در مقابل توطئه اخير غرب با بازگشت مسلمانان به اصالتهاى اسلامى، شجاعت ابراز وجود نداشته است.

حال اين سوال مطرح است كه خادمين حرمين الشريفين هنوز هم تصور مى‏كنند كه حفظ قداست اسلام يعنى حفظ پرده‏دارى و داشتن كليد خانه خدا است‏يا بايد براى دفاع از نواميس و حقوق مسلمانان كه خادمان واقعى حرمين هستند، به پا خاست و از تمدن و فرهنگ اسلامى دفاع كرد؟ و چرا موسسه به اصطلاح اسلامى "رابطه العالم الاسلامى" با جهان اسلام قطع رابطه مى‏كند و به امريكا مى‏پيوندد؟ چرا "جامعه الازهر" در مصر سكوت مى‏كند؟ چرا علما و روحانيان مسلمان و رهبران سياسى در كويت، عمان و امارات متحده بر سر شيطان بزرگ فرياد نكشيدند و چرا باز هم اجازه دادند انگليسيها و صهيونيستها شخصيت آنان را لگدكوب كنند؟

اگر دولتهاى عرب سازشكارى با صهيونيزم را رد مى‏كنند چرا در برابر حركت اخير غرب عليه مسلمانان، آرام نشستند؟

سال گذشته كه امام خمينى فرياد برائت از مشركان را در مراسم حج‏سر دادند به نتايج "برائت" در آينده اميدوار بودند و امروز مى‏بينيم خونهايى كه در مراسم حج در مكه معظمه در راه حق به زمين ريخته شد فريادهاى برخاسته از گلوى اسلام در سراسر جهان شد تا توطئه‏هاى استكبار درهم كوبيده شود و كاخهاى شيشه‏اى كفر فرو ريزد.

امام فرمودند: "مگر ديانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبت‏به حق و اظهار خشم و برائت نسبت‏به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر شود" و آنجا كه تاكيد نمودند: "سنت پيامبر (ص) و اعلان برائت، كهنه شدنى نيست و نه تنها اعلان برائت‏به ايام و مراسم حج منحصر نمى‏شود كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت‏به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت‏به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه‏اى از اين آهنگ مقدس توحيدى و جهان شمولى اسلام غفلت نكنند. " و ديديم كه انعكاس وسيع خشم و نفرت مسلمانان عالم نسبت‏به حركت وقيحانه دشمنان خدا تا چه اندازه وسيع و با عظمت‏بود. خشم و توفان سهمگين مسلمانان به دليل آن بود كه سبوعيت و درندگى حيوانى به اسم كفر، وقتى حادث شد مى‏بايد در برابرش ايستاد وگرنه حملات وحشيانه‏تر ادامه مى‏يابد.

در چنين حادثه‏اى "سلمان رشدى" كه تا ديروز نويسنده برگزيده و برنده انگليس بود امروز قربانى مطامع انگليس و غرب شده است. حوادث ديگرى از اين دست چون تهيه سريال تلويزيونى "شلوم سلام" توسط بى. بى. سى. در لندن قطعا سرنوشتى جز مرگ براى سازندگان آن نخواهد داشت.

فرمان امام براى مجازات "سلمان رشدى" حكم و فرمانى است كه براى روندگان راه تاريك سلمان رشدى به اعتبار خود باقى خواهد بود. زيرا هرگونه مسامحه در اجراى احكام رهبر انقلاب نوعى پشت پا زدن به فداكاريها، ايثارها، جانبازيها و شهادتهاى مظلومانه مسلمانان از صدر اسلام تا به امروز به حساب مى‏آيد. اگر در اجراى اين حكم كوتاهى شود آن وقت تهاجم دشمن به ارزشهاى اسلامى و انقلابى ابعاد ديگرى گرفته و جايى براى دفاع از حيثيت و شرف مسلمانان باقى نمى‏ماند.

امام بر اجراى حكم مجازات "سلمان رشدى" تاكيدى دوباره داشتند و حتى فرمودند مسلمانان به كسانى كه توان اجراى حكم را دارند كمك كنند اين تاكيد امام دقيقا به علت‏شناختى است كه از دشمنان دارند. امام مى‏داند كه شيطان بزرگ و ايادى‏اش با همه توانهاى اقتصادى و نظامى در برابر توان معنوى و الهى مسلمانان ضعيف و ناتوان است و ديديم كه با اعلام حكم رهبر، نويسنده مزدور انگليس چگونه عذرخواهى كرد و ناشران كتاب در بسيارى از كشورها نسبت‏به جمع‏آورى آن اقدام كردند. با وجود اين از آنجا كه "سلمان رشدى" به عنوان يك جريان در صحنه رويارويى با اسلام اينگونه رذيلانه به گستاخى برخاسته است‏بايد به عنوان مظهر اجراى حكم عدالت‏به دار آويخته شود و در اين باره سكوت جايز نيست.

به همين سبب امام در پيام بسيار مهم خود يادآور مى‏شوند: "استكبار غرب شايد تصور كرده است از اينكه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادى را به ميان بياورد ما درجا مى‏زنيم و از اجراى حكم خداوند بزرگ صرف نظر مى‏نماييم، ما كينه دنياى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته‏ها به دست مى‏آوريم، قضيه، قضيه دفاع از يك فرد نيست، قضيه آنان حمايت از جريان ضداسلامى و ضدارزشى است"

3- وظايف طلاب

امام به راستى شاهين ترازوى امت است كه هرازگاه از موضع ثابت و مستحكم خود همه بحثها را از مسائل فرعى دور كرده و به سوى مسائل اصلى امت اسلام متوجه مى‏كنند و همه كج‏انديشيها و سست قدميها را باطل اعلام مى‏كنند. اين نقش، بحق در نظام اسلامى ايران به ولايت فقيه سپرده شده است تا در امتداد اين نظام الهى وقفه و لغزشى ايجاد نشود.

سب پيامبر اكرم (ص) توسط دشمنان اسلام كه ناشى از تزلزل سيطره فرهنگى غرب و گسترش و قوام ايدئولوژى اسلام در جهان مى‏باشد فرصتى ديگر براى شناخت دوست و دشمن بود كه به نوبه خود بايد آن را از الطاف و امدادهاى الهى براى مسلمانان دانست.

موضعگيرى امام و مسلمانان در برابر تروريسم فرهنگى غرب و هشدارهاى رهبرى انقلاب به روحانيان آگاه بر ما روشن كرد كه در زمينه ترس استكبار از عملى شدن جنبه عينى فقه و اجتهاد بايد تامل بيشترى داشت و در اين راه از بحثها و مجادلات فرعى كه جز ياس و منيت چيزى به همراه ندارد، پرهيز كرد.

اكنون كه انقلاب از مرزهاى ايران فراتر رفته ديگر نبايد مسئولان براى رفع اشتباهات خود مدعى شوند كه انقلاب اشتباه كرده است در حالى كه مى‏دانيم هيچ انقلابى نمى‏تواند خود را محاكمه كند و نبايد اختلاف سليقه‏ها را تا سطح اختلافات فردى نزول دهيم.

عيب ديگرى كه در ميان انديشمندان و علماى ما و شايد روحانيان نيز وجود دارد آن است كه به حد لازم فرامين امام را پيگيرى نمى‏كنند. طى يك سال گذشته با وجود آنكه حضرت امام احكام مهمى در ارتباط با مسائل حكومت اسلامى و ولايت فقيه صادر فرمودند متاسفانه در حوزه و دانشگاه كه جاى بحث و بررسى اين احكام مى‏باشد، كمتر عنايت‏شد و بهاى لازم را ندادند. در دانشگاه سمينارهايى برگزار شد و در قم هم فقط در دارالشفا دو ميزگرد داشتيم كه نسبت‏به اهميت احكام حكومتى بسيار قليل و ناچيز است.

و در عوض در بين بعضى علما هنوز نسبت‏به حكم اعدام سلمان رشدى نوعى تعلل به چشم مى‏خورد و استقبال عظميم جهان از حكم امام چندان ملحوظ نمى‏گردد و بيم آن مى‏رود كه ارزش پيام بسيار مهم امام امت‏براى برخى همچنان ناشناخته باقى بماند در حالى كه اين پيام در دل دشمنان هراس افكند و از غرب قربانيان تازه‏اى گرفت.

امام فرمودند: "در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزى بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامى ايران در اكثر اهداف و زمينه‏ها موفق بوده است و به يارى خداوند بزرگ در هيچ زمينه‏اى مغلوب و شكست‏خورده نيستيم حتى در جنگ پيروزى از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارات چيزى را به دست نياوردند. "

كلام امام مبنى بر پيروزى انقلاب پاسخى است‏به ليبرالها و افراد مغرض يا ناآگاهى كه در تحليلهايشان بخصوص بعد از پذيرش قطعنامه 598 همواره القا مى‏كنند كه ايران در جنگ شكست‏خورده و به اهدافش نرسيده است.

شايد به دليل همين تحليلهاى نسنجيده است كه طيف رنگارنگ اينگونه تحليلگران از ليبرالها گرفته تا حجتيه‏ايها، كمونيستها، متحجران مقدس م‏آب، منافقان و . . . در ميان اقشار جامعه بخصوص محرومان و پابرهنگان فاقد اعتبار و ارزشند و بى گمان با اجراى قانون احزاب و در بهترين وضع مطلوب براى آنان باز هم صندوقهاى آرا فاقد راى مردم در تاييد آنها خواهد بود، مردم مى‏دانند كه تمام حرفهاى تازه و تحليلهاى فريبنده و توخالى ليبرالها در مدتى كمتر از يك ماه در برخورد با وقايع شكننده رنگ مى‏بازد و خيالبافيهاى آنان براى حكومتى دوباره، به انتها مى‏رسند. از همين رو هيچ‏گونه تاسفى نداريم كه آنان در كنار امت نيستند.

البته آنها از اول هم با انقلاب نبودند و در واقع شعبه‏اى از نمايندگى غرب در ايران بودند. غربى كه با توطئه‏ها تهاجم فرهنگى اينگونه به ارزشهاى مقدس اسلامى مى‏تازد.

اما فراتر از دردسرهاى ليبرالها براى انقلاب بايد از خطرهايى كه از ناحيه روحانيان ناآگاه و آگاه وابسته كه به مراتب از خطر دشمنان خارجى هم بيشتر است‏ياد كنيم.

امام لب به شكوه مى‏گشايد و مى‏فرمايند: "خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاى ديگران نخورده است"

اين كلام ولى فقيه بار سنگين وظيفه مقابله با تحجرگرايى و مقدس م‏آبى را بر دوش مدرسان محترم و طلاب جوان حوزه‏ها مى‏گذارد زيرا پرونده تفكر مقدس م‏آبها هنوز بسته نشده و امام تاكيد مى‏فرمايند:

"شيوه مقدس م‏آبى و دين فروشى عوض شده است. شكست‏خوردگان ديروز سياست‏بازان امروز شده‏اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمى‏دادند پشتيبان كسانى شدند كه تا براندازى نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز تنها يك نمونه است كه مى‏توانيم ابراز كنيم"

حال كه قرعه فال به نام طلاب انقلابى زده شده است، بايد در حوزه‏ها به جاى مباحثات فرعى، مسائل سياسى به طور سيستماتيك بحث و بررسى شود و با افكار ايستاده در برابر تحولات سياسى - اجتماعى جهان اسلام برخورد شود، زيرا هرگونه تصور جدايى دين از سياست ورطه هولناكى است كه حوزه‏ها را خداى نكرده به كام خويش مى‏كشد.

در برابر سوالات و مسائل نوين جهان اسلام روحانيان وظيفه دارند به عنوان علماى امين و مورد اعتماد در مباحث‏سياسى زيركى و دانايى خود را به نمايش گذاشته و پاسخ سوالات مسلمانان را آماده كنند و يا حداقل اگر توانايى پاسخ‏يابى و رفع مشكلات ديگران را ندارند حداقل خود به درك صحيح و درستى از مسائل دست‏يابند، زيرا متحجران و مقدس م‏آبان در كمينند و بيم موج و گرداب در شب تاريك مى‏رود.

بحثهاى سياسى، ميزگردها و سمينارهاى مشترك طلاب و دانشجويان و استفاده بردن از فقهاى متعهد در نشستهاى آنان، گام مهمى براى قطع دست متحجران از كانونهاى علم و انقلاب خواهد بود كه نبايد از آن دريغ داشت.

بدين ترتيب فيضيه و دانشگاه باز هم قلب تپنده انقلاب بوده و امام از دست مقدس م‏آبان خون دل نخواهند خورد و خطرى كه از درون نظام و انقلاب و حتى اسلام را تهديد مى‏كند ديگر موردى نخواهد داشت و فرصت‏براى پرداختن به دشمنان خارجى بيشتر از پيش فراهم خواهد شد. ان‏شاءالله.

از كيهان چهارشنبه اسفند 1367

/ 1