راهبردهاي اصلاح در حكومت علوي2
علاسوند، فريبا بيرون رفتن از مدار اين اصل در دوره هاى بعد حيات و شادابى سياسى امت اسلامى را پژمرد و مردم به بندگان حكومت دگر شدند كه در برابر اراده حاكمان و رفتار و برنامه هاى حكومتى آنان حق هيچ پرسش و انتقادى نداشتند. ييكى از راهبردهاى اصلاحى در حكومت على(ع) با توجه به زمينه هاى پيشين باز شدن فضاى سياسى و احياى فرهنگ انتقاد اصل نظارت و گفت وگوى خيرخواهانه درباره امور اجتماعى و حكومتى بود. جنگ جمل پيامد بد استفاده كردن از آزادى بود. امام طلحه و زبير را آزاد گذاشت. به آنان مجال داد تا از مدينه بيرون روند و به مخالفان سياسى امام در مكه بپيوندند. اين در حالى بود كه امام به خوبى از سودايى كه آنان در سر مى پروردند آگاه بود.65 گروه خوارج در فضاى آزاد حكومت علوى به وجود آمد. اين گروه به ادامه جنگ در صفين انتقاد داشت و نيز به پذيرش حكميت از سوى امام. امام نمى خواست و بر آن نبود كه اين اصل اجتماعى دين را به خاطر اين گونه استفاده هاى نادرست تعطيل كند و با سركوب و پديدآوردن فضاى بسته سياسى جامعه را از حركت بازايستاند. امام باز بودن فضاى سياسى را براى رشد و پيشرفت جامعه آن اندازه اثرگذار مى داند كه حاضر مى شود اين سختيهاى شكننده را تحمّل كند; اما حق انتقاد و اعتراض از مردم گرفته نشود و حيات حقوق سياسى درجامعه حفظ شود. امام(ع) از همان آغاز با برگذاردن بيعت آزاد حق مشاركت مردم را در عرصه سياسى آشكار ساخت و حقوق سياسى از دست رفته آنان را احيا كرد. هنگام بيعت مردى مصرى: سودان بن حمران مرادى به على(ع) گفت: اى ابوالحسن! ما بدين شرط با تو بيعت مى كنيم كه اگر چونان عثمان در ميان ما عمل كردى تو را بكشيم. على(ع) پاسخ داد: آرى.66 اين پاسخ نشان مى دهد امام(ع) حق هرگونه اعتراض و انتقاد درباره مسائل سياسى جامعه را براى مردم مى پذيرد و حاضر است در برابر حكومت خود پاسخ گو باشد. از همين روى در دوران حكومت همواره مردم را بر مى انگيخت تا اگر انتقاد و سخن و نظر حقّى دارند بگويند بدين گمان نباشند كه شنيدن آن بر وى سنگين است: (از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايى آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و نخواهم مرا بزرگ انگاريد چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بود كار به حق و عدالت كردن بر او دشوار تر است. پس از گفتن حق يا رأى زدن درعدالت باز مايستيد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم. مگر كه خدا مرا در نفس كفايت كند.)67 على(ع) به فرموده خود68 و همه خردمندان زمان خود و همه كسانى كه در سيره آن حضرت به مطالعه و درنگ و ژرف كاوى پرداخته اند در ميان اصحاب پيامبر(ص) سزاوارترين و شايسته ترين شخص براى حكومت بوده است. با اين حال از مردم مى خواهد از حكومت او فاصله نگيرند و سخنان و پيشنهادهاى خود را درباره مديريتها و سياستهاى جارى جامعه بيان كنند تا در اين امور لغزش و اشتباهى صورت نگيرد و جامعه زيان نبيند. در سخنى ديگر پس از سپاسگزارى از مردم و يارانش خطاب به آنان مى فرمايد: (فأعينونى بمُناصحةٍ خَليّةٍ مِن الغشّ سليمةٍ مِن الرَّيْب.)69 پس مرا يارى كنيد به خيرخواهى نمودن نصيحتى تهى از دغلى و دورويى بودن. اين سخنان و خواسته هاى حضرت ريشه در آموزه هاى وحى دارد. قرآن به روشنى مسلمانان را به (شور و مشورت)70 (شنيدن سخنها و نظرها و پيروى از بهترين آنها)71 (تواصى به ارزشها و حقّها)72 و (امر به هنجارها و معروفها و نهى از ناهنجاريها و منكرها)73 فرا خوانده است و هيچ كس را استثنا نكرده و فوق اين امور قرار نداده است. اين مقوله هاى دينى با خواستگاه سياسى ـ اجتماعى كه در نهج البلاغه و سخنان على(ع) درباره آنها بسيار سفارش و تأكيد شده است با مسأله آزاديهاى اجتماعى و بازشدن فضاى سياسى پيوند نزديك دارد; زيرا اين امور وقتى ممكن مى شود كه در بدنه جامعه و نظام مجارى و زمينه هاى لازم براى اجراى آنها پيش بينى شده باشد. مجارى نقد و انتقاد سياسى:
امر به معروف و نهى از منكر و خيرخواهى و نقد و انتقادهاى درست و برابر با واقع در ساحت سياسى و اجتماعى زمينه هايى مى طلبد تا مردم با استفاده از آنها بتوانند اين آموزه ها را به كار بندند. حكومت اسلامى تنها مرجعى است كه وظيفه دارد مجارى و راههاى درخور براى پياده شدن و اجراى اين دستورها و آموزه هاى دينى را فراهم كند. از سخنان على(ع) سه راه به عنوان مجارى نقد و انتقاد سياسى به دست مى آيد. 1. گفت وگو و رايزنى با حكيمان و فرزانگان جامعه: از نگاه على(ع) اصلاح جامعه با مشاوره و نظرخواهى و توجه به ديدگاهها و طرحهاى صاحبان رأى و نظر به نتيجه مى رسد. از اين روى به مالك اشتر سفارش مى كند: (وأكثر مُدارسَةً العُلماء ومُنافَثةَ الحكماء فى تثبيت ما صلحَ عليه أمرُ بلادك وإقامةِ ما اسْتقام به النّاسُ قبلك.)74 با دانشمندان فراوان گفت وگو كن و با حكيمان فراوان سخن در ميان نه در آنچه كار شهرهايت را استوار دارد و نظمى را كه مردم پيش از تو بر آن بوده اند برقرار. همدمى با حكيمان و گفت وشنود با دانايان اين زمينه را به وجود مى آورد كه آنان با نگاه بيرون ضعفها و خطاهايى كه در نظام و سياستگذاريهاى آن مى بينند بازگويند و با حاكم در ميان نهند و از اين راه ضريب احتمال خطا در مديريت اجرايى نظام پايين مى آيد و زاويه انحراف كم مى شود: (مَن استقبَل وجوهَ الآراء عرَف مَواقعَ الخطاء.)75 آن كه پيشاپيش رأيها تاخت درست از خطأ بازشناخت. روشن است كه مشاركت اهل فكر و انديشه نياز به فضاى باز سياسى دارد. تا ايشان آرا و نقطه نظرهاى خود را بى دغدغه بيان كنند و حكومت تحمّل و سعه صدر براى شنيدن آنها را داشته باشد. البته على(ع) اين هشدار را نيز به آگاهان صاحب نظران جامعه مى دهد كه بيان رأى و نظر و نشر آن در ميان مردمان را ساده و آسان نپندارند بلكه درباره درستى و يا نادرستى ديدگاهها و نظريه هاى خود به درستى بينديشند زيرا در هر دو صورت بر جامعه اثرگذار است: (انّ كلامَ الحكماء اذا كان صواباً كانَ دواءً واذا كانَ خطأً كان داءً.)76 گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان است و اگر نادرست بود درد ـ تن وجان ـ. در نظر على(ع) لازم است حكومت براى گفت و شنود با مردم فضا و جايى در نظر بگيرد تا آنان بتوانند بى پرده و بى هيچ تشويش خاطر سخنان و ديدگاههاى خود را با متوليان نظام در ميان بگذارند ايجاد چنين تريبون مستقيم براى عموم و در كنار آن فراهم كردن فرصت و مجالى سازمان يافته و قانون مند كه نقد و انتقاد و شكايتهاى مردم شنيده شود براى اصلاح نظام و جامعه نقشى استراتژيك و راهبردى دارد: (بخشى از وقت خود را خاص كسانى كن كه به تو نياز دارند. خود را براى كار آنان فارغ دار و در مجلسى عمومى بنشين و در آن مجلس برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبانان از آنان باز دار تا سخن گوى آن مردم با تو گفت وگو كند بى درماندگى در گفتار كه من از رسول خدا(ص) بارها شنيدم كه مى فرمود: (هر گز امتى را پاك ـ از گناه ـ نخوانند كه در آن امت بى آن كه بترسند و در گفتار درمانند حق را از توانا بازنستانند.) و درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار كن و تنگ خويى بر آنان و خودبزرگ بينى را از خود بران تا خدا بدين كار درهاى رحمت خود را بر روى تو بگشايد.)77 در حكومت علوى فضا براى شنيدن سخنها و نقدها باز بود. حضرت از انتقادهاى بجا و واقع بينانه استقبال مى كرد و براساس آنها تصميم مى گرفت. در اين باره به يك نمونه اشاره مى كنيم. (پس از شهادت على(ع) سوده دختر عماره همدانى با معاويه ملاقات كرد. معاويه سوده را شناخت و به خاطر آن كه او در جنگ صفين مردم را عليه وى مى شورانيده است به سرزنش او پرداخت. پس از حاجتش پرسيد. سوده از ستم كارگزاران معاويه بويژه (بُسر بن أرطات) كه در منطقه حكومتش ستم را به نهايت رسانده بود شكايت كرد و گفت: اگر او را از حكومتِ بر ما برندارى عليه تو قيام خواهيم كرد. معاويه از سخنان اعتراض آميز سوده به خشم آمد و به او گفت: با قوم و عشيره ات مرا تهديد مى كنى؟ تو را باز مى گردانم تا (بُسر) تو را به مجازات برساند. سوده پس از كمى سكوت اشعارى خواند كه در آنها روح بلند و عدل و ايمان على(ع) به وصف آمده بود. سپس براى معاويه حكايت ملاقاتش را با على(ع) باز گفت: روزى نزد على (ع) رفتم و زبان به شكوه گشودم و از كارهاى خلاف كارگزار وى گزارشى دادم حضرت گريه كرد و از كارهاى او براءت جست. سپس بر قطعه پوستى دستور بركنارى او را نوشت و به من داد. معاويه كه سخنان سوده را درباره رفتار و برخورد مردم خواهانه على(ع) شنيد دستور داد آن گونه كه وى مى خواهد نامه براى او بنويسند.78 سپس گفت: آرى على بن ابى طالب شما را اين گونه بار آورده است كه در برابر شخصيتها و زمامداران جسور و بى پروا سخن بگوييد.)79 2. تعاطى با بيرون از سراپرده حكومت: فرو رفتن واليان در لاك خود سبب مى شود فكر و انديشه آنان در مدار بسته جريان يابد و بسيارى از واقعيتهاى جامعه و مردم بر آنان پوشيده ماند و يا دست كارى شده و با رنگ و لعاب در اختيار آنان قرار داده شود. كم ترين پيامد چنين سياستى محروم شدن حكومت از (عقل جمعى) است كه جزء جزء آن در فرد فرد جامعه وجود دارد و براى مديريت سخت بدانها نياز است. على(ع) حاكمان را از سر فرو بردن در گريبان خود و دورى گزيدن از مردم و جامعه پرهيز داده و آنان را به دادوستد با بيرون از سراپرده حكومت سفارش كرده است: (پس از اين همه فراوان خود را از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه اى است از تنگ خويى و كم اطلاعى در كارها و نهان شدن از رعيت واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است بازدارد پَس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد و كار خرد بزرگ نمايد زيبا زشت شود و زشت زيبا. و باطل به لباس حق درآيد. و همانا والى انسانى است كه آنچه را مردم از او پوشيده دارند نداند و حق را نشانه اى نبود تا بدان راست از دروغ شناخته شود.)80 با پديد آمدن اين راهها و مجارى براى رساندن نقدها و انتقادها به درون نظامزمينه براى نظارت همگانى و مراقبت مردمى آماده مى شود و تنها در اين صورت است كه باز بودن فضاى سياسى و شرايط گفت وگوى دوجانبه ميان مردم وحكومت معناى درست مى يابد. نقد و انتقاد مسؤولانه به گونه اى كه بتوان آن را مصداق امر به معروف و نهى از منكر و تواصى به حق و نصيحت و خيرخواهى شمرد افزون بر آن كه زمينه ساز اصلاحات واقعى و راستين است شرط بقاى موجوديت و حيات جامعه و راهبردى و كارآ براى سالم ماندن نظام اسلامى است. پديدآوردن چنين فضا و زمينه هايى وفاق عمومى را پديد مى آورد و راه بر خشونت مى بندد. 4 . مشروعيت و اصلاح
فلسفه اصلاحات علوى احياى سنّت وتجربه حكومت نبوى است كه در سايه آن مردم به حقوق اجتماعى سياسى اقتصادى و فرهنگى خود دست يابند. در اين فلسفه جامعه و سياست و حكومت و همه عرصه هاى رفتار جمعى صحنه تعاون و تعامل در بقاست نه صحنه تنازع در بقا. حكومت پاسدار حقوقى است كه خداوند در تكوين و تشريع براى انسانها رقم زده است. همه چيز بر مدار حق و درستى و راستى مى چرخد و پيش مى رود. كوشش حكومت به پا داشتن ارزشهايى است كه جامعه را از هرگونه نادرستى و فريب و انحراف و شيطان صفتى به دور سازد تا انسانها دراين بستر زندگى كنند و تعالى و رشد يابند. هر چيز كه به اين فرايند اخلال برساند باطل است و نامشروع. اصلاح با اين هدفهاى متعالى نمى تواند براساس سياستهاى ضدارزشى و ضددينى و ضدانسانى باشد. چنين اصلاحى نمى تواند از رهگذر باطل و نامشروع گذر كند. اصلاحات علوى بيرون آوردن حقها از درون باطلهاست چگونه مى تواند در عين فروافتادن در سياستها و راههاى باطل و نامشروع اصلاح و مشروعيت بيافريند: (وانّى لعالمٌ بما يُصلحُكم ويقيم أوَدَكُم ولكنّى والله لا أرى إصلاحَكم بإفسادِ نفسى.)81من مى دانم چگونه مى توان شما را درست كرد و از كجى به راستى آورد ـ امّا نه به بهاى ارتكاب گناه ـ كه شما اصلاح شويد و من تباه. در حركت اصلاحى امام(ع) قدسى بودنِ هدف سبب نمى شود كه هر راه و وسيله اى مشروعيت پيدا كند بلكه براى پيشبرد هدفهاى اصلاح بايد از راه و وسيله مشروع استفاده كرد: (فلا تَقوينَّ سُلطانك بَسفك دم حرام.)82 پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن. در منطق و ادبيات سياسى على(ع) باطل هميشه و هر جا كه كار رود باطل است. دروغ بهتان دورويى و بهتان هميشه و همه گاه انحراف و نامشروع است. به كارگيرى ابزارهايى از اين دست بار كجى است كه هرگز به منزل نمى رسد. هدف عالى و انسانى راه و ابزارى عالى و انسانى مى خواهد. سياست روشن امام(ع) براى اصلاح جامعه آن بود كه راه راست و درستِ حق را گام به گام بپيمايد و براى هر كارى حجّت و دليل شرعى و قانونى و حتّى اخلاقى داشته باشد. فرق سياست علوى با سياست اموى در به كارگيرى شيوه ها بود. وقتى براى على(ع) خبر آوردند كه مردم شام در موسم حج راهى مكه شده اند حضرت درباره آنان فرمود: (الذين يلتسمون الحق بالباطل.)83 كسانى كه حق را از راه باطل مى جويند. در نظر على(ع) هدف حق را بايد از راه حق جست وجو كرد نه از راه باطل; از اين روى حاضر نبود پيروزى خودش را كه بى شك پيروزى حق بود از راه ستم به دست آورد. كسانى به حضرت سفارش مى كردند: براى جدا نشدن كسانى از جبهه حق كفّه عدالت را سبك كند و حق بيش ترى بر آنان از بيت المال درنظر بگيرد. امام در پاسخ فرمود: (أَتأْمروُنى أن أطلب النَّصر بالجور فيمَن ولّيتُ عليه.)84مرا فرمان مى دهيد تا پيروزى را بجويم به ستم كردن درباره آن كه والى اويم؟ در آغاز حكومت كسانى به امام(ع) سفارش كردند: معاويه را براى مدتى به حكومت شام بگمارد و پس از آن كه به كمك او از مردم بيعت گرفت و حكومت استوار شد او را بركنار كند.85 ولى امام(ع) هيچ گاه حاضر نشد از رهگذر باطل اصلاحات را دنبال كند و چنين شيوه اى را بر هيچ كس روا ندانست: (ناپاك گوهران را پيروى مكنيد و افسونشان را مخريد ـ آنان كه كوشيدند تا آب تيره طينت شان را جاى صافى طبيعت خود نوشيدند و فطرت بى آك خويش را بامزاج بيمارشان درآميختند و باطل ايشان را به حق خود ريختند حالى كه آنان از راه حق بيرون شدن را بنيانند و شكستن عهد و بريدن با خويشاوند را همپيمان. شيطان آنان را بارگى [آنچه بر آن بار نهند] گمراهى ساخت و سپاهى كرد كه بديشان بر مردمان تواند تاخت و ترجمانى كه به زبانشان سخن گويد.)86 در اصلاحات علوى آن گاه كه بين حق مصلحت ناسازگارى افتد بى درنگ حق و درستى بر مصلحت انديشى و نادرستيهاى سياست بازانه مقدم مى شد. يكى از موارد اختلاف على(ع) با دشمنان و حتى با شمارى از دوستان در همين بود. آنان مى گفتند: تقسيم عادلانه بيت المال هر چند حق است; اما به مصلحت نيست. ولى على(ع) به طور دقيق طرفدار اجراى حق و عدالت بود. با آن كه خوب مى دانست سياست و روشِ برترى حق بر مصلحت چه مشكلاتى را براى او به بار مى آورد; اما كنار نهادن اين سياست را روا نمى شمرد. براى هموار كردن جاده اصلاحات كه بر مصلحت عموم بود حق را فداى مصلحت نكرد; چه آن كه بخواهد به پاى مصلحت شخصى و خويشاوندى و باندى قربانى كند. زيرا در منطق على(ع) احياى حق هر چند اندك و آهسته بر پيروزى مصلحت انديشانه از راه باطل پيشى دارد. همين است سرّ آن كه حركت اصلاحى على(ع) در تاريخ اصلاح و اصلاحات پايدار و جاودانه مانده است. 16. همان نامه 43. 17. همان حكمت 106. 19. (انقلاب يا اصلاح) گفت وگو با هربرت ماركوزه و پوير ترجمه هوشنگ وزيرى خوارزمى. 14. (غررالحكم) ج340/4. 11. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج32/32 مؤسسه الوفاء بيروت. 12. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج17/11. 1. (صحيفه نور) رهنمودهاى امام خمينى ج100/21 وزارت ارشاد. 18. همان خطبه 92. 10. همان خطبه 131. 15. (نهج البلاغه) خطبه 175. 13. (الامامة والسياسة) ابن قتيبه ج51/1. 25. همان نامه 20. 26. همان خطبه 216. 24. همان نامه 314/41. 28. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج192/1. 29. (الفتوح) ابن اعثم ترجمه مستوفى هروى مصحح طباطبايى مجد393/ آموزش انقلاب اسلامى تهران. 2. (نهج البلاغه) صبحى صالح ترجمه شهيدى خطبه 9/3. 21. همان خطبه140. 22. همان نامه 53. 23. همان خطبه 15. 27.(الامامة و السياسة) ج1 ص23. 20. (نهج البلاغه) خطبه 98/105. 30. (تاريخ الامم و الملوك) ج427/4. 3. همان خطبه 92. 32. (نهج البلاغه) نامه 1. 35. همان خطبه 137. 33. همان خطبه11/3. 37. سوره (حديد) آيه 25. 31. همان ج72/5 ـ 73. 34. همان خطبه 54. 36. سوره (بقره) آيه 213. 38. سوره (اعراف) آيه 157; (آل عمران) آيه 159 و 164; (قلم) آيه 4. 41. همان. خطبه 216. 42. همان نامه 328/53. 45. همان خطبه 216. 46. همان. 43. همان. 44. همان نامه 5. 40. (نهج البلاغه) نامه 45. 49. همان. 47. همان. 48. (الميزان فى تفسير القرآن) علامه طباطبايى ج385/4. 4. همان خطبه 16. 58. همان. 51. همان خطبه 34. 52. همان خطبه 34 و نامه 53. 5. (غررالحكم) آمدى ج194/4 دانشگاه تهران. 54. (نهج البلاغه) خطبه 34. 56. همان نامه 50. 57. همان خطبه 216. 59. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج231/1. 50. (نهج البلاغه) خطبه:34 و 171 و 181 و نامه 67. 53. تفسير (الميزان) ج385/4; (نهج البلاغه) خطبه 34. 55. همان خطبه 34 و 216. 65. (الامامة و السياسة) ج51/1. 69. همان خطبه 118. 61. (نهج البلاغه) نامه332/53. 63. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ترجمه: مهدوى دامغانى ج74/1 نشر نى تهران. 66. (الفتوح) ج246/2 ـ 247. 67. (نهج البلاغه) خطبه 216. 60. (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب) على اكبر ذاكرى ج87/1 انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم به نقل از: (بحارالانوار) ج176/42; (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد) ج98/15. 62. همان333/. 64. (الفتوح)315/; (مروج الذهب) مسعودى ج347/2 بيروت. 6. همان ج120/3. 72. سوره (عصر) آيه 3. 7. (نهج البلاغه) خطبه 136. 70. سوره (آل عمران) آيه 195; سوره (شورى) آيه 38. 77. همان نامه 336/53. 73. سوره (آل عمران) آيه 104. 75. همان حكمت 173. 78. (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب) ج89/1 ـ 91 به نقل از: (بحارالانوار) ج119/41. 76. همان حكمت 265. 85.تاريخ طبرى ج459/3. 81. همان خطبه 69. 84. همان خطبه 126. 86. (نهج البلاغه) خطبه 213/192. 83. همان نامه 33. 80.(نهج البلاغه) نامه 337/53. 82. همان نامه 53. 8. همان خطبه131. 9. همان خطبه 3 و نامه 62.