درآمدي بر چگونگي تكوين مكاتب فقهي در شيعه - درآمدی بر چگونگی تکوین مکاتب فقهی در شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر چگونگی تکوین مکاتب فقهی در شیعه - نسخه متنی

محمدعلی برزنونی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمدي بر چگونگي تكوين مكاتب فقهي در شيعه

محمدعلي برزنوني

دانشگاه امام حسين (ع)

چكيده:

اجتهاد در اسلام مايه تحرّك است و از آنجا كه باب آن همواره به روي همگان باز است، كسي كه استعداد استنباط دارد مي‏تواند، با فراهم شدن مقدّمات لازم و شرايط ضروري، اجتهاد نمايد. از طرف ديگر، قواعد عام و كليدي دين كه فرا گيرنده‏اند، روح دين را تشكيل مي‏دهند و با مذاق شرع همسازي دارند. شناخت آنها در فهم اجزاي شريعت نبوي و درك احكام مترتّب بر بندگان ضروري است. مجموعه ويژگيهاي موجود در شيوه استخراج احكام از منابع اصلي، نوع سياست فقهي خاصّي كه دنبال مي‏شود، تحولي كه در مباحث اصولي ايجاد مي‏گردد، نگرش خاصّي كه به منابع اجتهاد و بهره‏برداري از آنها صورت مي‏گيرد، همگي موجب مي‏شود كه فقها صاحب مكتب شوند.

در اين نوشتار، نخست به چگونگي تكوين يك مكتب فقهي پرداخته‏ايم. در وهله بعد، در مقام تبيين چرايي ايجاد مكتب، علل و عواملي را كه دست به دست هم داده تا يك مكتب فقهي جديد تأسيس شود، مورد بحث قرار داده‏ايم. اين عوامل عبارتند از: داشتن سبك و روش فقهي خاص، ايجاد تحول در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي، تحولات تاريخي، تكامل تدريجي اجتهاد، تأثير علوم جديد، تغيير وضعيّت زندگي اجتماعي و ظهور نيازهاي جديد، گوناگوني محيطهاي بحث، نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي آنها. سرانجام اجمالاً به نتايج و پيامدهاي حاصل از ايجاد يك مكتب فقهي پرداخته‏ايم. اين پيامدها عبارتند از: استقلال رأي و پرهيز از تقليد، تأثيرگذاري بر ساير فقها، تحول و تكامل اجتهاد، اختلاف فتوا، تحول در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي.

كليد واژه‏ها: فقه، اصول، اجتهاد، مكتب فقهي، روش فقهي، تاريخ فقه، تاريخ فقها.

فقه

واژه فقه از لحاظ لغوي به معناي فهم عميق همراه با پي‏بردن به كنه و غايت سخنهاست و در اصطلاح، علم به احكام شرعي فرعي از طريق دليلهاي تفصيلي يعني كتاب، سنّت، اجماع و عقل است (سجادي، ص 1433). فقه به وسيله ملكه «اجتهاد» و نيز «اصول» به‏عنوان منطق فقه با بهره‏گيري از منابع و پايه‏هاي شناخت احكام، پاسخگوي نيازهاي فردي و اجتماعي است.

در تاريخ پرگستره فقه، دانشمندان بسياري گردونه فقاهت را چرخانيده و با تكامل تدريجي و مرحله‏اي، در كار اجتهاد و گذر از ادوار مختلف آن، به ژرفاي فقه رسوخ كرده‏اند. در ميان آنان به عده‏اي بر مي خوريم كه از نوعي برجستگي خاص برخوردارند و داراي روش فقهي بوده‏اند كه نوعي امتياز ويژه براي آنان محسوب مي‏شود، به گونه‏اي كه فقها و انديشمندانِ دوره‏هاي بعد را تحت تأثير قرار داده‏اند. ما اينان را صاحب مكتب مي‏ناميم. چرايي و چگونگي ايجاد مكاتب فقهي شيعه، بحثي است كه اين نوشتار به دنبال آنست. بحث از ساير مكاتب گسترده فقهي در اسلام مجال مفصّل ديگري را مي‏طلبد. البته ضوابط و اركان ارائه شده در اين نوشتار عام است و مكاتب فقهي ساير مذاهب اسلامي را هم علي العموم شامل مي‏شود.

از آنجا كه اين بحث نوپاست، طبعا داراي كم و كاستي نيز خواهد بود. ادعا نمي‏كنيم عللي را كه براي ايجاد مكاتب فقهي بر شمرده‏ايم، تمام و كامل است اما سعي ما بر شمردن دلايلي بوده است كه به پندار ما در ايجاد مكتب فقهي جديد سهيم است و در اين ميدان به مقدار توان خود كوشيده‏ايم.

اجتهاد در اسلام

اجتهاد به‏عنوان قوّه محرّكه و «اصل حركت در ساختمان اسلام»(اقبال، ص 167) و نوعي فعّاليّت فكري انسان بر پايه آگاهي به عناصر خاصّه فقهي و شناخت پايه‏هاي اصولي جهت دريافت احكام الهي‏است. اين واژه از «جهد» گرفته شده و به‏معني «تحمّل مشقّت و صرف كردن تمام توان و كوشش است تا از ادله فقه، ظنّ به حكم شرعي پيدا شود»(فيض، ص 150) يا «تحصيل حجت و دليل است بر احكام شرعي فرعي به واسطه ملكه و استعداد»(مشكيني، ص 18).

فلسفه اجتهاد و رمز آن، تطبيق دستورات كلّي اسلام بر فروع و مسائل جديد زندگي است. «ملكه اجتهاد» نقشي شگرف در پويايي فقه دارد و همين عنصر، قدرت بالندگي به فقه مي‏بخشد. توانايي فقه براي سير و حركت با جريان و تحوّل زمان و پاسخگويي به رويدادهاي تازه با نيروي همين عنصر تأمين مي‏شود.

تعريف ساده اجتهاد عبارتست از علم استنباط احكام شرعي از منابع معتبر در شرع با استفاده از اصول و قواعد عام و كليدي.

نكات مهم در اين تعريف ساده به شرح زير است:

1ـ استنباط: استنباط مأخوذ از مادّه «نبط» و در لغت به معني بيرون كشيدن آب از اعماق زمين و آشكار ساختن چيز پنهان است (نك: لسان‏العرب، ذيل واژه). در اجتهاد، حكم فقهي مسأله كه در ظاهر پنهان مي‏نمايد، با نيروي فهم و كوشش از ادلّه معتبر آن بيرون كشيده مي‏شود. استنباط و استخراج احكام فقهي از ادّله آن، مستلزم شرايط و ويژگيهايي از جمله فراگيري و احاطه بر برخي علوم مثل منطق، كلام، صرف و نحو عربي، تفسير، رجال، درايه، اصول و مانند آن است كه در جاي خود به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.

برخي از قواعد مهمّ و مورد توجّه در استنباط احكام الهي به شرح زير است:

الف) عقل‏گرايي: مكتب اسلام از جانب واهب العقول نازل شده و دين عقل است. موازين و دستوارت آن با عقل هماهنگي دارد. يكي از دليل‏هاي چهارگانه و به بيان ديگر، منابع استنباط، عقل است كه به عنوان ابزار استنباط از ديگر منابع، نقش اصلي را دارد. رهرو وادي اجتهاد بايد با تعقّل در مسائل و قضايا مرز دقيق اصول و فروع قابل تطبيق بر آنها را به درستي درك نمايد و صحّت و سقم اجزاي گزاره‏هايي كه در طريق استدلال قرار مي‏گيرد و نيز مقدار درستي و نادرستي اجزاي صغرا، كبرا و نتيجه به دست آمده را به خوبي بفهمد تا در استنباطهاي نهايي به خطا نيفتد. در اسلام، هم به علم دعوت شده هم به عقل. رشد قوه تفكّر و عقلانيت و تأكيد بر آن از مميّزات اساسي اين دين مبين است. قاعده ملازمه بيانگر آنست كه: «كُلُّما حَكَمَ بِهِ العَقلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرعُ و كُلُّما حَكَمَ به الشرعُ حَكَمَ بِهِ العَقلُ».

ب) جامعه‏گرايي: نحوه نگرش مجتهد به فرد و جامعه يكي از عوامل تعيين كننده در كيفيّت استنباط است. جامعه‏گرايي يا فردگرايي نقش اساسي در فتاواي مجتهدان دارد. اسلام هم به فرد اصالت مي دهد هم به جامعه، اما در تزاحم، حق و مصلحت جامعه بر حقّ و مصلحت فرد مقدّم است. بر اين اساس مجتهد بايد «جامعه‏گرا» باشد. از سوي ديگر «قاعده لاضرر و لاضرار في الاسلام» را به عنوان قاعده‏اي مهم در استنباط احكام دخالت دهد. با نگاهي دقيقتر، اصل حكومت و نياز به رهبري نيز از همين اصل سر چشمه گرفته است.

ج) واقع‏نگري و زمان آگاهي: دنياي پيراموني ما آكنده از واقعيات، و وضع قوانين زندگي نيز بر اساس همين واقعيّات است. رهرو وادي اجتهاد بايد با شناخت واقعيّتهاي سياسي و اجتماعي، احكام را استنباط نمايد. واقعيّات خارجي همان حوادث واقعه‏اند. در استنباط احكام حوادث واقعه، شناخت موضوع مهم است تا در پياده كردن احكام الهي دشواري پيش نيايد. اگر فقيه با واقعيّات روزمرّه آشنايي نداشته باشد، در اين صورت بر اساس واقع، استنباط نخواهد كرد و نمي تواند به درستي فتوا دهد. احكام مسائل مستحدثه را در هر زمان مي‏توان با معيارهاي موجود در فقه استنباط كرد و در اين ميان، شناخت آنها و زمان آگاهي نقشي اساسي دارد. مجتهدان بايد آگاه به زمان، حوادث و تحولات جوامع بشري باشند و موضوعات احكام را به خوبي دريابند و آنچنان به زمان احاطه و شناخت داشته باشند كه بتوانند حوادث و تحولات آينده را نيز پيش‏بيني كنند و بر اساس آن تحولات و نيازها، قوانين، دستورات، احكام و فتاواي لازم را صادر نمايند. به بيان ديگر، فقيه بايد آينده‏نگر و آماده استقبال از حوادث و مسائل مستحدثه باشد. حيات اصلي فقه در گرو همگامي با جامعه و تحولات آنست، آن هم به شكلي فعّال و پيشتازانه و نه همراهي منفعلانه و و اپس‏گرايانه. آگاهي كافي از موضوعات بويژه مسائل اجتماعي و سياسي از اركان اصلي فتوا و اظهار نظر است. هيچ مكتبي نمي تواند و نبايد از تحولات و دگرگونيهاي زندگي، افكار، نيازهاي بشري و... فاصله بگيرد. فاصله گرفتن به معناي پاسخ ندادن و منزوي شدن است.

2ـ احكام شرعي: مراد از احكام شرعي، كليه احكامي‏ست كه از سوي شارع مقدس بر موضوعات مختلف مترتب‏گرديده و شامل احكام تكليفي پنجگانه و احكام وضعيّه است.

3ـ منابع معتبر در شرع: منظور از منابع معتبر در شرع، همان دليلهاي تفصيلي به اصطلاحِ اصوليان است كه احكام شرعيّه بر پايه آنها استنباط مي‏گردند. اين منابع بنا بر مشهور در فقه شيعي، كتاب، سنّت، اجماع و عقل است. گام اول در كارآمد ساختن فقه، شناخت جايگاه هر يك از منابع فوق است. قرآن به عنوان «امّ الادلّه» از جايگاه بلندي برخوردار است و نبايد تنها منحصر به «آيات الاحكام» شود. منابع حديثي ما نگرش خاصّ ديگري را مي‏طلبد و علم «دراية الحديث» به عنوان علم فهم هر چه بهتر حديث ارزش ويژه دارد. عقل و نقش آن در استنباط به طور كامل بايد تبيين شود. قدم نخست در پويايي فقه واجتهاد، نگاهي ديگر به منابع استنباط احكام الهي از زوايه‏اي ديگر مبتني بر فقه جواهري و باز يافتن جايگاه واقعي هر كدام است.

4ـ اصول و قواعد عام و كليدي: قواعد عام، كليدي و فراگير شريعت اسلامي در استنباط احكام فقهي از متون اصلي ديني و منابع اجتهاد نقش مهمي را ايفا مي‏كنند. روح ديانت الهي و مذاق شريعت محمّدي، قواعد و اصولي را فرا روي مجتهدان مي نهد كه بدون توجه به آنها راه‏يابي به حكمي الهي بعيد مي‏نمايد. قواعد اصولي و فقهي، فقيهان را در دستيابي به حكمي الهي كه با روح ديانت و مذاق شريعت تخالف و تعارض نداشته باشد، ياري مي دهد. در اينجا عقل به عنوان وسيله استنباط و اجتهاد، نقشي ضروري بر عهده دارد و به عنوان ابزار سنجش قواعد و وسيله استخراج احكام از منابع عمل مي‏كند.

گشاده بودن باب اجتهاد

اِعمال اجتهاد به‏عنوان شاخص برجسته در منابع راه را بر تحجّر، انجماد و ركود تفكّر فقهي در قالبهاي ثابت مي‏بندد و قوانين و احكام ديني را از صورت سنّتها، آداب و رسوم راكد و تكراري و بي‏روح درمي‏آورد، در رويارويي با پديده‏هاي نوين و مسائل تازه، به فقه پويايي مي‏بخشد و آن را در برابر مقتضيات زمان و شرايط آن آماده پاسخگويي مي‏كند. اجتهاد، تفكّر اسلامي را همواره پيشاپيش زمان و پديده‏هاي نوظهور آن در حركت قرار مي‏دهد و فقه را با نيازهاي تازه بشري هماهنگ مي‏كند. اساسا رمز آن در تطبيق دستورات كلّي دين شريف با مسائل جديد و حوادث متغيّر است. مجتهد واقعي آنست كه اين رمز را به دست آورده باشد و به چگونگي تغيير موضوعات و بالتّبع عوض شدن حكم آنها توجّه داشته باشد. محور بحثها در اجتهاد بايد بر مبناي مسائل مورد نياز جوامع اسلامي باشد كه در گذشته، بر اثر بي‏نيازي يا جديد بودن مسائل، كمتر درباره آنها تحقيق شده است. مطهري (ده گفتار، ص 79) مي‏گويد: «تنها در مسائل كهنه و فكر شده، فكر كردن و حدّاكثر يك علي الاقوي را تبديل به علي الاحوط كردن يا يك علي الاحوط را تبديل به علي الاقوي كردن هنري نيست و اين همه جار و جنجال لازم ندارد.»

با نگاهي به ادوار اجتهاد و فقه و روش فقهاي بزرگوار و نيز بررسي شيوه آموزش و يادگيري در حوزه‏هاي ديني، به‏روشني دريافت مي‏شود كه «باب اجتهاد گشوده است» و اين قولي است كه جملگي برآنند. وقتي صحبت از اجتهاد و تفقّه در احكام دين پيش مي‏آيد، مباحثه، تبادل افكار و تضارب آرا كاري پسنديده است. در اين عرصه، از جمود، تعصّب بيجا، استدلالهاي واهي و غيرمنطقي، مخصوصا تكيه بر نظريّات ديگران و پيروي از باورهاي آنان به‏عنوان استدلال شديدا پرهيز مي‏شود. در حوزه تحقيق و تفحّص، به شخصيّت بزرگان صرفا به‏خاطر نام و نشان آنان تأكيد نمي‏شود بلكه استدلالها، براهين علمي و نيز روش فقهي و شيوه استنباط و كيفيّت بهره‏برداري از منابع احكام، مورد استفاده علمي قرار گرفته و نقد، بررسي، جرح و تعديل مي‏شود.

بازبودن باب اجتهاد، فقه شيعي را همانند يك موجود زنده، متحوّل گردانيد و در سير تكاملي و ادوار فقه شيعي، آن را با جهش‏ها و دگرگوني‏هاي بسياري روبرو ساخت. همچون تحوّلاتي كه شيخ مفيد در قرن چهارم و پنجم، شيخ طوسي در قرن پنجم، ابن‏ادريس حلّي در قرن ششم، علّامه حلّي در قرن هشتم و وحيد بهبهاني در قرن دوازدهم به وجود آوردند. يا حركت جديدي كه توسّط شيخ انصاري و همين‏طور امام خميني آغاز شد. هركدام ازاين حركتها و بسياري ديگر در تكامل فقه و اجتهاد نقش به‏سزايي داشته‏است. فقهاي بزرگوار شيعه هميشه و همه‏جا، نيازها و مسائل مستحدثه مردم را با استفاده از عنصر اجتهاد، از منابع آن استخراج كرده و در اختيار آنان مي‏گذارند. هركه توانايي استنباط از منابع اطّلاعاتي معتبر در شرع را داشته‏باشد و به‏اصطلاح، در او «ملكه قدسيّه اجتهاد» ايجاد شود، منعي در اظهارنظر او نيست، هرچند كه نظريّات او با فقهاي ديگر اختلاف داشته‏باشد و اين يعني «بازبودن باب اجتهاد به‏روي همگان».

معناي مكتب فقهي

در ميان مجتهدان و فقهاي بزرگوار، جمعي در فقه و اصول صاحب‏نظرند. اينان فقط ناقل اقوال پيشينيان و راوي دلايل و براهين آنان نيستند، بلكه در بيان فتاوا و نظريّات، استقلال داشته و در استنباط خود از منابع و متون ادلّه اجتهادي و فقاهتي احكام و طرز استفاده از قواعد اصولي و فقهي، روش و مسلك خاصّي را در مقابل ديگران اتّخاذ كرده‏اند، به‏نحوي كه روش آنان بر معاصران و دانشمندان دوره‏هاي بعد نيز تأثيري درخور داشته‏است.

در يك نگاه به خطّ سير فقه شيعه از آغاز تاكنون، مي‏توان نوعي حركت تكاملي تدريجي را در آن مشاهده‏كرد. فقه از «سادگي» به «پيچيدگي»، از «محدوديّت» به «گستردگي» و از «حركت خام و ابتدايي» به «تحرّكي نسبتا جامع و كامل» رسيده‏است. امّا اين به‏معناي پايان راه نيست. دم‏به‏دم موضوعات جديد پيش مي‏آيد. شرايط زماني و مكاني تغيير مي‏يابد. فقيه ژرف‏انديش در رويارويي با مسائل مستحدثه، بايد احكام آن را صادر كند و همين، معناي اجتهاد به عنوان «اصل‏حركت در اسلام» و سازمان تفكّر ديني‏است.

فقهاي شيعه به‏طور كلي، از رويّه واحدي در اجتهاد پيروي مي‏كنند؛ منابع اصلي استنباط يكي است، امّا ايشان در اجتهادات و استنباطات خود، اختلاف بسيار دارند. ترديدي نيست كه اجتهاد، شيوه‏ها و روشهاي مختلفي دارد و همه كساني كه با استفاده از منابع و مصادر اطّلاعاتي به استنباط احكام الهي پرداخته‏اند، با آن يكسان برخورد نكرده‏اند. اختلافات، عمدتا برخاسته از نحوه نگرش آنها به منابع استنباطي و طريق بهره‏برداري از آنست، به‏نحوي كه تحوّلي در فقه و اجتهاد به‏وجود آورده و تنوّع قابل‏ملاحظه‏اي به روشهاي فقهي بخشيده‏است.

در تاريخ فقاهت، گروهي فقط به نقل اقوال پيشينيان و دلايل آنان بسنده نكرده بلكه به واسطه نبوغ و استعداد خود، با حفظ استقلال در بيان آرا و پرهيز از تقليد، نگرش خود را به منابع استنباط احكام الهي تغيير داده و در بهره‏گيري از آنها تحولي اساسي ايجاد كرده‏اند و در طريق استنباط، كيفيت بحث، استدلال، ارائه نظر و صدور فتوا، روش فقهي خاصّي برگزيده‏اند. ما اينان را «صاحب مكتب فقهي» مي دانيم. آنگاه كه يك فقيه با داشتن روش فقهي ويژه و ايجاد تحول اساسي در بهره‏گيري از منابع اجتهاد صاحب مكتب فقهي گرديد، مسلّم است كه بر فقهاي معاصر يا پس از خود تأثير مي‏گذارد و ايشان با تبعيت از روش او، به نوبه خود به اجتهاد در منابع روي مي‏آورند.

به بيان ديگر مجموعه عظيم فقهي و اصولي و سيستم حقوقي شيعي كه اكنون به ما امانت سپرده شده است، ادوار مختلفي را گذرانده و به وسيله شخصيتهاي بر جسته و مبرّزي تجديد سازمان يا تكميل شده است»(مدرسي، زمين، 3/35؛ همو، مقدمه، ص29). برخي از اين شخصيّت‏ها صاحب‏نظر و داراي مرام ويژه بوده‏اند و آرا و نظريات آنان در بحثهاي فقهي علماي بزرگوار مورد توجّه بوده و نقد و بررسي شده است.

ما در اين نوشتار «مكاتب فقهي» را آنچنانكه «هست» نه آنچنانكه «بايد» و به‏عبارت ديگر در مقام «تحقّق» باز شناخته‏ايم و چگونگي تكوين و پيامدهاي حاصل از ايجاد مكاتب فقهي را به زعم خود كاويده‏ايم. تعريفي كه ما در اين تحقيق از «مكتب فقهي» ارائه خواهيم داد تعريفي مبتني بر «پديدارشناسي» است. يعني كوشيده‏ايم آنچه را كه در ميان كلّيه مكاتب فقهي موجود، مشترك است توضيح داده و به‏صورت تعريف ارائه دهيم. شك نيست كه تعريف «مكتب فقهي» فرع بر وجود مكاتب فقهي و مسبوق بدان است. ما وجود مكاتب فقهي مختلف در شيعه و بلكه در مذاهب اسلامي را مفروض و مفروغ‏عنه گرفته و در مقام «تحقّق» و «هست» به بازشناسي و تبيين و چگونگي ايجاد آن پرداخته‏ايم. درهرحال، تعريف ما از مكتب فقهي، ملخّص و عصاره اوصاف كلّي، مشترك و همگاني مكاتب فقهي متعدّد خواهد بود. اينك، با توجه به توضيحات فوق تعريف ما از «مكتب فقهي» به شرح زير است:

«مجموعه ويژگيهاي موجود در طريق استنباط، مبتني بر مرام استقلالي در شيوه استنباط و استدلال كه موجب تحوّل در مباحث اصولي و قواعد فقهي مي‏گردد. استقلال در بيان آرا، پرهيز از تقليد، تكامل تدريجي اجتهاد و تأثير بر فقهاي ديگر از ويژگيهاي يك مكتب فقهي است.»

چگونگي ايجاد يك مكتب فقهي

در بررسي چگونگي تكوين مكاتب فقهي موارد ذيل بايد تبيين شوند:

الف- چگونه يك مكتب فقهي جديد تأسيس مي‏شود؟

ب - چرا يك مكتب فقهي جديد تأسيس مي‏شود و علل آن چيست؟

ج - پيامدهاي حاصل از ايجاد يك مكتب فقهي كدامند؟

الف) چگونگي ايجاد يك مكتب فقهي

در نگاهي گذرا به ادوار فقه و اجتهاد در اسلام و دقّت در تعريف ارائه شده از كتب، دو ركن ركين را در تكوين يك «مكتب فقهي» سهيم مي‏بينيم:

1. ركن دروني: منظور منابع اجتهاد و پايه‏هاي شناخت احكام يا ادلّه اجتهادي و فقاهتي است كه مي‏توان آن را «ركن ثابت» نيز ناميد.

2. ركن بيروني: منظور روش فقهي، نحوه پرداختن به اجتهاد و علوم مورد لزوم آن از جمله اصول به عنوان منطق فقه و نيز كيفيّت بحث، استنباط، استدلال و ارائه نظر است كه مي‏توان آن را «ركن متغير» هم نام نهاد.

در صورت بازنگري ركن بيروني توسّط يك فقيه و ايجاد تحوّل اساسي در بهره‏گيري از ركن دروني، او صاحب مكتب فقهي خواهدشد. البته با نگاه دقيق، هر فقيه داراي روش فقهي خاص است و نگرش او به دو ركن فوق از زاويه‏اي ويژه خواهد بود، ولي با نگاهي دقيقتر، براي اينكه عنوان «مكتب فقهي» بر آن روش اطلاق شود، بايد پيامدهايي به دنبال داشته باشد و گرنه اطلاق عنوان مكتب بر روش فقهي آن فقيه صحيح نيست. در بحث پيامدها اين موضوع را مشروح‏تر بيان خواهيم كرد.

ب) علل ايجاد يك مكتب فقهي

گفتيم در صورت بازنگري ركن بيروني از سوي يك فقيه و ايجاد تحول اساسي در بهره‏گيري از ركن ركين دروني، يك مكتب فقهي تأسيس مي‏شود. امّا چرا آن تحوّل و بازنگري صورت مي‏گيرد؟ انگيزه‏هاي اين تحوّل چيست؟ به عبارت ديگر، عوامل تحوّل و بازنگري در كيفيّت استنباط، روش فقهي، مباحث اصولي و... كدام است؟ با نگاهي اجمالي به ادوار فقه واجتهاد، به طور كلّي عوامل بسياري را مي توان در ايجاد يك مكتب فقهي جديد مؤثّر ديد كه به طور خلاصه عوامل زير را مي توان بر شمرد:

1ـ داشتن سبك و روش فقهي خاص؛ 2ـ ايجاد تحوّل در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي 3ـ تحوّلات تاريخي؛ 4ـ تكامل تدريجي اجتهاد؛ 5ـ تأثير علوم جديد؛ 6ـ تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد؛ 7ـ گوناگوني محيط‏هاي بحث؛ 8ـ نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي خاصّ آنها.

اينك در اين بخش به شرح اجمالي هر كدام از عوامل فوق مي‏پردازيم. ممكن است عوامل ديگري نيز دخيل باشد كه در اين تحقيق به آنها توجه نشده باشد، ما آن عوامل را نيز نفي نمي‏كنيم.

1. داشتن سبك و روش فقهي خاص

كيفيّت بحث، ارائه نظر، استدلال و بيان فتوا را مي‏توان سبك و روش فقهي ناميد. در بررسي زندگاني علمي دانشوران فقيه، مي‏بينيم هر فقيه در طرح بحثها و استدلالات و بيان فتاواي خود روشي را برمي‏گزيند. برخي از اين روشها از ويژگي و درخشندگي خاص برخوردار است، به‏طوري كه در ميان فقهاي هم‏عصر، نوعي امتياز تلقّي مي‏شود. براي نمونه؛ به روش فقهي برخي فقهاي صاحب مكتب اشاره مي‏كنيم.

در روش فقهي ابن‏ابي‏عقيل طبق آنچه از فتاواي او برمي‏آيد بر دو منبع تكيه‏مي‏شد. نخست قواعد كلّي قرآني و ديگر احاديث قطعي و ترديدناپذير. در مواردي كه قاعده‏اي كلّي در قرآن وجود داشت و در احاديث استثنائاتي براي آن ذكر شده‏بود، كلّيت قاعده را حفظ مي‏نمود و به احاديث اعتنا نمي‏كرد مگر آنكه از احاديث مسلّم و غيرقابل‏ترديد به‏شمارمي‏رفت. ابن‏ابي‏عقيل خبر واحد را حجّت نمي‏شمرد(تستري، 3/ 198). اما ابن‏جنيد با قبول حجّيت احاديث غيرقطعي(اخبارآحاد) علاوه بر احاديث قطعي، آن ها را به عنوان منبع اساسي فقه معتبر مي‏شمرد و با پذيرفتن عقل به‏عنوان ابزار استنباط و استخراج احكام فقهي از منابع آن، در اجتهادات خود به روش تحليلي و استدلال عقلي عمل مي‏كرد. درك كلّي فقهي از هر روايت را در مقايسه با اشباه و نظاير آن ملاك عمل قرارمي‏داد و به قياس منصوص‏العلّة معتقد بود(همو، 11/94؛ صدر، ص302). شيخ مفيد با تكيه بر قواعد كلّي قرآني و احاديث قطعي و مسلّم، روايات اخبار آحاد را كه صحّت انتساب آن قطعي نبود، بي‏اعتبار مي‏دانست امّا نظريّات مشهور و متداول ميان شيعه يااجماعات را ملاك عمل قرارمي‏داد و همين مشخّصه اصلي مكتب او و شاگردانش سيّدمرتضي، ابوالصّلاح حلبي، قاضي ابن برّاج، كراجكي و... به‏شمار مي‏رفت. او در استنباط از منابع مزبور بر اساس روش استدلالي و تحليل عقلي عمل مي‏كرد. شيخ‏طوسي معتقد به حجّيت اخبار آحاد، صرف‏نظر از قرائن و شواهد خارجي بود و نيز تحليل و استدلال عقلي را در فقه حفظ كرد و از سوي ديگر، با استفاده از فقه اهل سنّت كه در قرون اوليه روي آن بسياركار شده بود، چهره فقه شيعي را متحوّل و گسترده‏تر ساخت و موجب تكامل آن گرديد. در فقه، تفريع و تطبيق را وارد كرد. در فقه تفريعي، كتاب المبسوط و در فقه تطبيقي، با مقايسه مكاتب فقهي مختلف سنّي و شيعي كتاب الخلاف را نوشت. شهيد اوّل قواعد و اصول بنيادي فقه شيعي را تنقيح كرد و با تغييردادن محتواي فقه شيعي كه براساس فقه سنّي بود، به آن هويّتي استقلالي بخشيد و ضمنا با تبسيط و گسترش فقه شيعي، آفاق تازه‏اي را به‏روي آن گشود. محقّق كركي با به‏كاربردن استدلالات قوي در هر مبحث و مطرح‏ساختن دلايل مخالفان و ردّ آنها و به‏كرسي‏نشاندن نظر خويش، روش فقهي خود را ممتاز ساخت و از طرف ديگر، به برخي مسائل خاص مثل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج، مقاسمه و نظاير آن توجّه خاص مبذول داشت. محقّق اردبيلي با تكيه بر قرآن و حديث، در استنباطات خود بر فكر و اجتهاد تحليلي و تدقيقي متّكي بود و در هنگام مخالف افتادن با آراي پيشينيان با احاديث، ترديدي در ردّ نظريّات آنان نداشت. دقّت‏هاي خاصّ عقلي، تشكيكها، موشكافي‏ها، روش آزاديخواهانه و شجاعت فتوايي او موجب شد كه مكتب وي كاملاً ممتازگردد. وحيد بهبهاني پس از چيره‏شدن بر اخباريگري، قواعد اصول فقه را در فقه اِعمال كرد و براي عقل حجيّت قائل شد و در احياي علم اصول كوشش بسياري نمود. مكتب او از حيث هماهنگي و داشتن نظام فقهي قوي و پيشرفته قابل مقايسه با هيچكدام از مكاتب پيشين نيست. شيخ انصاري حركت كاملاً جديدي را در فقه و اصول ارائه داد و آن دو علم را تنقيح كرد و با روش دقيق علمي، چهره فقه شيعي را دگرگون ساخت. شيخ انصاري در روش فقهي خود بعد از طرح هر مسأله، دلائل نظريّه خود را در آن زمينه بيان مي‏كرد و با بررسي آرا، اقوال و دلايل علماي پيشين از موافق و مخالف، نظر جديد خود را به كرسي مي‏نشاند. امام خميني ضمن مطرح‏كردن مسائل فقهي، نظر مجتهدان دوره‏هاي پيشين و در برخي مسائل، فقهاي ساير مذاهب اسلامي را مورد بررسي قرار مي‏داد. قبل از طرح هر مسأله ابعاد گوناگون آن را ارزيابي مي‏كرد و سپس در مقام عمل و فتوا، بعد از سنجيدن ابعاد قضايا و بررسي موضوعات احكام، نظر اجتهادي خود را ارائه مي‏كرد و در اثبات آن به ادلّه اجتهادي و در صورت فقدان، به ادلّه فقاهتي تمسّك مي‏جست. اختصار، فشردگي و درعين حال گويايي و رواني در طرح مسائل از مشخّصه‏هاي روش فقهي ايشان است.

2. ايجاد تحوّل در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي

قواعد عامّ شريعت، نقش مهم و كليدي در استنباط احكام از متون اصلي دارد و بدون توجّه به آنها دستيابي به حكم الهي بعيد يا غيرممكن است. دقّتهاي عقلي، مدام در حال پيشرفت است و به موازات گسترش زندگي اجتماعي و رشد روزافزون علوم جديد و تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد، بر دقّتها و موشكافيهاي عقلي افزوده مي‏شود. از سوي ديگر، راه دقّت، موشكافي، محاسبه، مداقّه بيشتر، فهم صحيحتر و تعمّق در منابع احكام نيز بسته نيست، چرا كه باب اجتهاد باز است. بنابراين، هر قاعده جديدي كه به‏نحوي بر دقّت در استنتاجات بيفزايد و توان عقلي و قدرت استنباط مجتهدان را رشد دهد، به‏عنوان يك اصل و قاعده عام كه در قواعد استنباط دخالت دارد، مطرح و پذيرفته مي‏شود.

تاريخ فقه و زندگاني علمي فقها نشان مي‏دهد آنان با بهره‏وري از منابع اسلامي و روح شريعت، قواعد و اصولي را استخراج كرده‏اند. برخي ديگر از بزرگان اجتهاد و محقّقان فقها با تأسيس قواعد اصولي و فقهي يا بسط و گسترش آنها بر غناي علم اصول افزوده‏اند و نقشي مهم در رشد و اعتلاي علم فقه ايفا كرده‏اند. افزايش كمّي و كيفي اين قواعد عام و فراگير، مجتهدان را در فهم و استنباط حكم فقهي در كنار اصول استنباط ياري مي‏رساند. از سوي ديگر، نياز استنباط به علم اصول و عنصرهاي اصولي همچنانكه سيد محمّدباقر صدر (صص 38-39) معتقداست، نيازي تاريخي است و نه مطلق. يعني نيازي است كه پديد مي‏آيد و به تناسب فاصله تاريخي فقيه از زمان نصّ و تراكم شك در كار استنباطي كه فقيه با آن سروكار دارد، اين نياز تشديد مي‏گردد. حال آنكه در فقه عصر نصوص شرعي بدان اندازه يافت نمي‏شود. البتّه اين سخن، به معني نفي تفكّر اصولي در زمان ائمّه معصوم (ع) نيست بلكه سؤالات اصحاب از ائمّه هدي (ع) و پاسخهاي آن بزرگواران و بعضا ارجاع آنها به قرآن، حاكي از وجود تفكّر اصولي گرچه در حدّ ضعيف است. جزوات برخي از صحابه مثل هشام‏بن حكم كه گفته‏اند رساله‏اي در بحث «الفاظ» نوشته، مؤيّد اين مطلب است. رشد انديشه‏وري اصولي، پيامد نياز فقيه به دانش اصول در كار استنباط است و برحسب دوري از عصر نصوص به گسترش مي‏گرايد. لذا با پايان غيبت صغرا و پايان روزگار نصوص شرعي، ذهنيّت اصولي شيعه شكوفا شد و فقيهان به بررسي قواعد كلّي و عنصرهاي مشترك اصولي پرداختند و با كسب پيشرفتهاي شايان به‏تدريج بر رشد و اعتلاي علم اصول افزوده شد.

ابن ابي‏عقيل در بحثهاي اصولي و اجتهادي از درخشندگي خاص برخوردار شد. او نخستين كسي است كه در آغاز غيبت كبرا فقه را با قواعد اصولي تطبيق داد و راه اجتهاد را گشود. او قواعد اصولي و بحثهاي اجتهادي را به‏گونه علمي و فنّي به‏كار برد. همو شيوه به‏كارگيري قواعد اصولي و عناصر مشترك و اجتهادي را در اصول احكام و قواعد كلّي و عناصر مشترك استنباط براي به‏دست‏آوردن احكام شرعي حوادث واقعه و موضوعات مستحدثه ارائه داده‏است. ابن‏جنيد ادامه‏دهنده راه او بود و كوشيد تا مسائل و عناصر مشترك در استنباط را با استفاده از تحليلهاي عقلي به صورت علمي تدوين نمايد. شيخ مفيد مانند استادش ابن‏جنيد در تدوين فقه اجتهادي تلاش نمود. او نخستين عالم شيعي است كه در علم اصول از وي كتابي به نام التّذكرة باصول الفقه به جا مانده‏است و ملخّص آن در كتاب كنزالفوائد كراجكي آمده‏است. شيخ مفيد متكلّم بود امّا در فقه و اصول نيز مكتب متمايزي ايجادكرد. در اصول فقه تحوّلي پديد آورد و شيوه‏ها و عناصر خاصّه استنباط را نسبتا تكامل بخشيد. او به نقد بسياري از آراي ابن ابي‏عقيل و ابن‏جنيد پرداخت و هرسه نفر بذرهاي بنيادين دانش اصول را در فقه شيعي افشاندند. شيخ طوسي با نوشتن كتاب العدّة في الاصول دانش اصول رابه دوره نويني از بالندگي، پختگي فكري و تطوّر رسانيد. در فقه نيز گسترش چشمگير و تطوّري سترگ حاصل آورد. او قواعد اصولي و عناصر مشترك اجتهادي را به‏طور گسترده‏اي در منابع معتبر شرعي در مقام تفريع و تطبيق به‏كاربرد. با كاري كه او در كتاب المبسوط كرد، فقه از نظر فروع و مصاديق گسترش بسيار يافت، چرا كه او فروع تازه را به اصول پايه برگرداند و قوانين كلّي را بر مصاديق خارجي منطبق ساخت. كتاب الخلاف او در فقه تطبيقي در مقايسه با ساير مذاهب اسلامي، نشاني از تحوّل در مباحث فقهي بود. بذرهاي بنيادين دانش اصول كه در زمان ابن‏ابي‏عقيل، ابن‏جنيد و شيخ مفيد افشانيده شده‏بود، در عصر او روييد. حدود انديشه اصولي معيّن گرديد و در زمينه‏هاي بررسي فقهي در پهنه‏اي گسترده بازتاب يافت. از شاگردان و دنباله‏روان مكتب فقهي او، علّامه حلّي بود كه آثار اصولي‏اش مانند تهذيب الاصول، مبادي‏ء الوصول و نهاية الاصول، علم اصول را با تحوّلاتي تازه همراه ساخت. محقّق اردبيلي همراه با دقّتهاي خاص، تشكيكات و موشكافيهاي عقلي و اجتهاد تحليلي و تدقيقي كه او را از همگنان ممتاز ساخته‏بود، با ابداع اصل سهولت، در استدلالات خود بسيار بدان استناد مي‏جست. حسن‏بن زين‏الدّين شاگرد محقّق و دنباله‏رو مكتب فقهي او، با تأليف متني مرتّب و تحقيقي در علم اصول فقه به‏عنوان مقدمّه‏اي بر كتاب خود معالم‏الدّين و ملاذ المجتهدين راه را براي بحثهاي متمركز برروي مباحث اصول فقه به شكل شرح و حاشيه‏نويسي گشود و اين‏گونه بحثها به‏سبب تمركز شرح، تحشيه‏ها، نقد وايرادهاي فقها در يك مسأله، در پيشبرد علم اصول فقه بسيار مؤثّرافتاد.

پس از چيره‏شدن اخباريگري توسّط ملّا محمّدامين استرآبادي بر محيط‏هاي علمي، رشد علم اصول با توقّف روبرو شد. ملّا وحيد بهبهاني با كوشش در احياي علم اصول، با طرز فكر اخباري به مبارزه برخاست. بهبهاني با به‏كارگيري درست قواعد اصول فقه در حوزه درس خود، علم اصول را به‏نحو چشمگيري رشد داد. او با مهارت شگفت‏انگيزي اصول فقه را در فروع مختلف فقهي پياده مي‏كرد. كوششهاي او در احياي علم اصول و رشد سريع آن مؤثّر شد. در بحثهاي اصولي و اجتهادي و بالتّبع مباحث فقهي، تحوّلات خوبي ايجاد كرد. شيخ مرتضي انصاري با تجديد بناي علم اصول، آفاق جديد و گسترده‏اي به‏روي آن گشود. نقش او در تأسيس و تحوّل مسائل اصولي بسيار عظيم است و در ميان اصوليان، از افراد نادري است كه به بررسي بحثهاي اصولي به‏طور گسترده پرداخته و مسائل نو را مطرح نموده‏است. او با تحرير و تنقيح اصول، مباحث اصول عمليّه را به ميزاني شگرف بسط داد و بر اساس علميِ مستحكمي بنياد نهاد. او اوّلين عالم اصولي است كه قاعده حكومت را به‏طورگسترده در تدريس و تأليف مطرح نمود. قاعده جواز تمسّك به عام در شبهات مصداقيّه در زماني كه مخصّص، لُبّي باشد از مبتكرات وي است. نيز در بحثهاي اصول عملي خاصّه بحث استصحاب، تحوّلي اساسي ايجادكرد. تحقيقات عميق و بي‏نظير او در فقه و اصول، بنيادگذاري مباني نوين و ابتكارات، او را به‏نوعي مجدّد اصول و فقه نشان داده است. در كتاب الرّسائل او نحوه استدلال براي هر مسأله در مقايسه با كتب اصولي پيشين به‏طور محسوسي تفاوت كرده به‏گونه‏اي كه گويا اساس مباحث دگرگون شده‏است. قاعده ملازمه عقل و شرع در اغلب فتاوا و نظريّات فقهي او جلوه خاصّي دارد. امام خميني نيز با مطرح‏كردن زمان و مكان به‏عنوان دو عنصر مهم و تعيين‏كننده در امر اجتهاد و نيز طرح مصلحت در فقه سياسي، باب نويني را به‏روي اجتهاد گشود و در تدريس اصول از پرداختن به مباحثي كه چندان فايده عملي در استنباط احكام ندارد، خودداري كرد و نگرش استقلالي به علم اصول را تفريط ناميد1.

3. تحوّلات تاريخي

تحوّلات تاريخي، اعم از سياسي، اجتماعي و فرهنگي به‏عنوان عاملي بيروني و فرعي، تأثير به‏سزايي در ايجاد مكاتب فقهي متعدّد دارد. اينك، برخي از تحوّلات را كه در ظهور بعضي مكاتب فقهي نقش خاصّي داشته‏اند مرور مي‏كنيم.

بعد از شروع غيبت كبري تا مدّتي فتواها در قالب روايات احاديث بود. اصحاب الحديث بر محيط علمي شيعه مسلّط بودند. از آنجا كه زمان نصوص هنوز نزديك بود، چندان نيازي هم به استنباط و اجتهاد صرف احساس نمي‏شد. از نيمه دوّم قرن سوّم به بعد، ابن ابي‏عقيل عمّاني و ابن‏جنيد اسكافي از فقهاي متقدم شيعه با استفاده از شيوه استدلال عقلاني و نيز با استفاده از قرآن، حديث و در چهارچوب آنها، با اِعمال فكر و اجتهاد به شكل تفريع فروع از اصول، فقه و اجتهاد را به حركت واداشتند. قبلاً هم گفتيم نياز به اجتهاد، نيازي تاريخي است نه مطلق و همزمان با دور شدن از عصر نصوص شرعي، اين نياز شديدتر و زيادتر مي‏شود. از همين‏جا روشن مي‏شود كه چرا اجتهاد در شيعه ديرتر از اهل سنّت آغاز شد. مذاهب و مكاتب فقهي سنّي با رحلت پيامبر(ص) روزگار نصوص شرعي را پايان‏يافته تلقّي كردند و بدان خاطر به اجتهاد، قياس، رأي، استحسان و ديگر موارد روي‏آوردند، امّا شيعيان كه ائمّه هدي(ع) را امتداد هستي پيامبر رحمت(ص) مي‏دانند هنوز در عصر نصوص شرعي به‏سرمي‏بردند و در صورت بروز سؤال، به ايشان رجوع مي‏كردند. البتّه ائمّه(ع) گاه آنها را به استنباط و قواعد كلّي رهنمون مي‏شدند امّا به‏هرحال چون در زمان نصوص به‏سرمي‏بردند، نياز چنداني نيز به اجتهاد احساس نمي‏كردند. ازاين رو به‏محض پايان‏يافتن دوره نصوص شرعي، با شروع غيبت كبرا، تفكّر اصولي فقهاي شيعه شكوفا شد و به بررسي قواعد كلّي و عناصر مشترك در امر استنباط پرداختند و به پيشرفتهايي در اين زمينه دست‏يافتند. آغازگر اين راه ابن ابي‏عقيل و ابن‏جنيد و سپس شيخ مفيد از متكلّمان شيعي بودند و بدين خاطر به عقل و تحليل‏هاي عقلي بها مي‏دادند و نخستين كساني هستند كه فقه شيعه را بر پايه اجتهاد بنا نهادند. شيخ مفيد از شاگردان مكتب اهل‏الحديث نيز بود و نزد شيخ صدوق رئيس محدّثان در آن زمان درس خوانده بود. انتقادات سخت و كوبنده او بر روش اهل‏الحديث2، حاكميّت آنان را بر محيط علمي شيعه درهم شكست و راه استدلال و تعقّل در كلام و فقه شيعي را هرچه بيشتر گشود. شيخ مفيد در چندين اثر خود استادش شيخ صدوق را مورد انتقاد شديد قرار داد3.

حكومت عبّاسيان از اوايل قرن 2ق. آغاز و در اوايل نيمه دوم قرن هفتم. پايان پذيرفت. در اين دوران، فقه اجتهادي از تكامل و گسترش چشمگيري در ابعاد گوناگون برخوردار شد. در علم اصول كتب متعدّدي تصنيف شد و مكاتب گوناگون فقهي نيز به‏وجود آمد. دانشنامه‏هاي حديث و تفسيرهاي متنوّع بر قرآن تدوين شد. عبّاسيان خود را به‏عنوان نگهبان و حافظان دين اسلام قلمداد مي‏كردند و بنابه مصالح سياسي، خود را به علما و دانشمندان نزديك مي‏كردند. شيخ طوسي در حوزه بغداد از موقعيّت مهمّي برخوردار بود چنانكه خليفه عبّاسي «القائم بامراللّه‏» به او كرسي درس كلام كه جز به دانشمندان بلندآوازه داده‏نمي‏شد، بخشيد. قبل از او سيّدمرتضي شاگرد شيخ مفيد نيز در دستگاه از موقعيّت مهمّي برخوردار و داراي منصب نقابت بود. شيخ طوسي در سال 448 هجري يعني 12 سال پيش از وفاتش به‏واسطه درگيريهاي ميان شيعيان و سنّيان در بغداد، به نجف كوچ كرد. او از شاگردان بسيار خود، در حوزه درس خويش در بغداد جدا شد و در نجف به پايه‏گذاري حوزه نوخاسته‏اي پرداخت كه بتدريج بالندگي يافت. با حضور وي در نجف و جهش علمي در اين مركز، نجف به‏عنوان يگانه پايگاه علم و دانش شيعي درآمد و به همّت والا و تواناي آن شخصيّت بزرگوار، علوم مختلف اسلامي دراين ديار نضج يافت و اين‏شهر از موقعيّت خاصّي برخوردارشد.

در سفرنامه ابن‏بطوطه (صص 196-197) درباره علّامه حلّي از شاگردان محقّق حلّي و از پيروان مكتب فقهي شيخ طوسي چنين مي‏خوانيم: «پادشاه عراق سلطان محمّد خدابنده را در زمان كفر، مصاحبي بود به‏نام جمال‏الدّين‏بن مطهّر كه يكي از فقهاي شيعه به‏شمار مي‏آمد. چون اين پادشاه به وسيله علّامه حلّي به دين اسلام درآمد و مغولان به تبعيّت از او اسلام را پذيرفتند، در مراتب تعظيم و احترام فقيه مذكور بيفزود و اين فقيه مذهب شيعه را به پادشاه شناساند. سلطان تسليم استدلالهاي قوي و محكم علّامه حلّي شد و به وسيله وي، شهرهاي عراق و عجم و فارس و آذربايجان و اصفهان و كرمان و خراسان عملاً تشيّع را پذيرفتندو قدرتي براي تشيّع حاصل گرديد».

با توجّه به منابع تاريخي، شيعيان تا قرن 5 و 6ق. چندان نفوذ و قدرتي نداشته و در حال تقيّه به‏سر مي‏برده‏اند. تمام خلفا، حنفي‏مذهب بوده‏اند و اكثر مدارس ايران نيز مربوط به اهل سنّت بوده و شيعيان ميداني براي كار نداشتند. در دوران سلطنت سلاجقه، كم‏كم بزرگان شيعه در دستگاه‏هاي خلافت نفوذ مي‏كنند و به‏خاطر نزديكي شيعه به تركان، تدريجا در قرنهاي 6 و 7ق. نيز بسياري از تركان، مذهب شيعه را مي‏پذيرند(صفا، 2/ 189). حضور تدريجي رجال شيعه در دستگاه‏هاي خلافت، موجب رشد تشيّع در ايران شد. البتّه نفوذي كه بزرگان شيعه در دستگاه‏هاي امراي ترك حاصل كرده‏بودند در خراسان و ايران آن روز بي‏اثر نبوده‏است. در اوايل قرن 7ق.، قدرت شيعه چندبرابر شد. با برافتادن خلافت عبّاسي كه نقطه مقاومتي در برابر آنان بود و نيز ضعف علماي اهل سنّت به‏واسطه انسداد باب اجتهاد در آنها و از سوي ديگر، ظهور متكلّمان بزرگ شيعه در قرن هفتم، زحمات شيعه در قرن 8ق. به‏نتيجه رسيد و مذهب آنان در اين سرزمين نوعي رسميّت ضمني يافت. با ظهور صفويّه، تشيّع، مذهب رسمي ايران گرديد. براي نخستين بار منصب شيخ‏الاسلامي دربار از جانب شاه تهماسب صفوي به محقّق كركي داده‏شد. او به علّت تغيير نظام حكومتي و به‏قدرت‏رسيدن شيعه در ايران، به پاره‏اي از مسائل كه تا آن‏زمان جاي مهمّي در فقه نداشت، عطف توجّه كرد. مسائلي از قبيل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج، مقاسمه و نظايرآن توسط او به‏طور وسيع در فقه موردبحث قرارگرفت. همچنين توانست قبله اكثر شهرهاي ايران را تصحيح كند.

با ظهور ملّا محمّدامين استرآبادي صاحب الفوائدالمدنيّه، مكتب اخباري بر مراكز علمي شيعي چيره شد، حجّيت عقل به‏شدّت انكارشد و اصول فقه شيعي متروك گرديد. شايد بتوان انگيزه‏هاي رواج اخباريگري را چنين دانست. اخباريان دانش اصول را داراي سرشتي سنّي مي‏دانستند چرا كه اهل سنّت در اجتهاد پيشقدم بودند و علّت آن را نيز ذكر كرديم. البتّه پاره‏اي از اصطلاحات مثل خود كلمه اجتهاد، از اصول سنّي به اصول شيعي راه يافته‏بود. رواج بي‏رويّه مباحث عقلي و فلسفي در بين اصحاب اماميه از ديگر علل بود. از سوي ديگر، گمان مي‏كردند كه با استفاده از عناصر مشترك در استنباط، اهمّيّت نصوص شرعي كاهش مي‏يابد. از علل موفّقيّت اخباريان، نوپديدي علم اصول بود كه انديشه‏هاي همگاني شيعيان را بر ضدّ علم نوظهور اصول برانگيخت. مضافا اينكه گفتار عوام‏پسندانه آنها در پيشبرد مقاصدشان تأثير زيادي داشت.

درنيمه دوم قرن 12ق.، آقاوحيد بهبهاني بساط مكتب اخباريگري را درهم‏پيچيد. جنبش اخباري و جنبش اصولي هردو در يك مكان يعني كربلا همنشين شد و كشمكشها بالا گرفت. محمّدباقر خوانساري پايه‏گذار مدرسه كربلا در فقه و اصول، با گرايش فلسفي خود، انديشه علمي اصولي را داراي قواي تازه‏اي ساخت و وحيد بهبهاني وارث اين گرايش عقلاني شد. البتّه نزديكي حوزه درس وحيد در نزديكي حوزه اصلي فقاهت يعني نجف از موجبات مهم احياي مجدّد علم اصول با كمك شاگردان وحيد بود. از سوي ديگر، پس از نگارش جوامع حديثي مثل وسايل‏الشّيعه توسّط شيخ حرّ عاملي و الوافي توسّط ملّامحسن فيض كاشاني و بحارالانوار توسّط علّامه مجلسي از بزرگان شيعه، محدّثان و فقهاي معتدل اخباري شيعه از دانش علم اصول در كار استنباط از آن دانشنامه‏ها بهره مي‏گرفتند.

اميد مي‏رود كه با استفاده از دو عنصر مهمّ زمان و مكان، به اجتهادي تطبيقي و همه‏جانبه در منابع معتبر با عنايت به اصل مهمّ مصلحت، در حوزه‏هاي علمي ديني پرداخته شود و به سؤالات ناشي از تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي نوين پاسخي لازم داده‏شود و غناي دين اسلام به‏طور كامل اثبات شود.

4. تكامل تدريجي اجتهاد

تكامل تدريجي بحثهاي اجتهادي، نياز به توضيح زيادي ندارد. تأثير تكامل مرحله‏اي بر تطوّر اجتهاد در طي مراحل آتي مهم است. كار اجتهادي كه در هر دوره با ظهور فحولي از علما انجام مي‏شود، با دوره‏هاي قبل از آن تفاوت دارد. مجتهدان در هر دوره‏اي از همان جايي اجتهاد را آغاز مي‏كنند كه مجتهدان پيشين آن را به اتمام رسانيده‏اند. انديشه عنصرهاي اصولي مشترك و اهمّيّت نقش آن در كار استنباط، از آغاز، روشني و ژرفايي كنوني را نداشت بلكه راه‏ها و نشانه‏هاي آن به‏تدريج و از خلال گسترش عمل فقهي و رشد كارهاي مربوط به استنباط روشن گشت. به ژرفا و عمق مجددا تأكيد مي‏كنيم كه نياز كار استنباط به عنصرهاي اصولي، نيازي تاريخي است و در نتيجه به تدريج رشد يافته است. مجتهدان در هر دوره با انبوهي از علوم اجتهادي كه توسّط پيشينيان كار شده‏است روبرويند و از سوي ديگر، علوم ديگري در دوره آنان ايجاد مي‏شود و همين عاملها در تكامل مرحله‏اي و تحوّل اجتهاد و در نتيجه ايجاد يك مكتب فقهي جديد نقش مهمّي داراست.

در نگاه اجمالي به كتب اصولي و فقهي از آغاز تاكنون، تكامل تدريجي و مرحله‏اي مشاهده مي‏شود. اگر ابن ابي‏عقيل، ابن‏جنيد، شيخ مفيد، شيخ طوسي و آثارشان را با آثار فقها و اصوليان متأخّر بسنجيم، خواهيم ديد كه چگونه كار اجتهادي در هر دوره با دوره پيشين تفاوت محسوس دارد. به‏تعبير ديگر، هر دوره نسبت به دوره‏هاي پيش از خود، از نوعي تكامل و اعتلا برخوردار است.

5. تأثير علوم جديد

گذشت زمان موجب پيشرفت علوم گوناگون مي‏شود و با پيدايش دانشهاي مختلف و رشد روزافزون دقّتهاي عقلي در بستر جامعه، علوم جديدي ايجاد مي‏شود يا علوم سابق، لباس نوي برتن مي‏پوشد. تأثير اين علوم را نمي‏توان ناديده گرفت. فقه از آغاز با اجتهاد در مسائل جديد شكل‏گرفت و روزبروز رشد و گسترش يافت. پيشرفت زمان از حيث معارف و دانشهاي بشري پرسشهاي بسياري را به‏دنبال دارد. علوم اجتماعي، جامعه‏شناسي، اقتصاد، سياست، مديريّت، علوم تربيتي، روان‏شناسي،اخلاق، حقوق، روابط بين‏الملل و بسياري از علوم ديگر، همه در زندگي بشر سرچشمه دارند و روزبروز با تحوّلات بسياري روبرويند و مكاتب مختلف در هر يك از علوم فوق پديد مي‏آيد. زندگيها از اين‏رو به آن‏رو مي‏شود، رفتار و كردار عوض مي‏شود. همه اينها در سايه گذشت زمان است و فقها نمي‏توانند و نبايد بدون توجّه به اين علوم، به استنباط احكام واقعي الهي از منابع و پايه‏هاي شناخت بپردازند.

علوم باعث مي‏شوند نگرش فقيه تفاوت پيداكرده و به منابع اجتهاد خود از زاويه‏اي ديگر نظر بيفكند و يا قاعده‏اي جديد كشف كند و به‏طور كلّي در فقه و اجتهاد او تحوّلي ايجاد كند.

6. تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد

با پيشرفت زمان، زندگي نيز تغيير مي‏يابد. مسائل تازه و پديده‏هاي نو حاصل مي‏شود. با پيدايش پديده‏هاي نوين، نياز بيشتر به اِعمال اجتهاد در منابع احساس مي‏شود. از سوي ديگر، با پيدايش دانشهاي مختلف و رشد روزافزون دقّتهاي عقلي، اجتهاد در منابع بيشتر به‏كارگرفته مي‏شود، چرا كه بايد به سؤالهاي ايجادشده و نيازهاي به‏وجود آمده، پاسخ داد. در مقايسه المبسوط شيخ طوسي با آن همه فروعات فقهي و احكام جديد با قبل از زمان او، به گسترش آن پي مي‏بريم. در تطبيق همين كتاب، با «جواهرالكلام» شيخ‏حسن نجفي، باز به گسترش بيشتر پي‏مي‏بريم و اين نيست جز در سايه پويايي فقه، به‏گونه‏اي كه با گشوده‏شدن افقهاي جديد و به‏وجودآمدن مسائل مستحدثه، فقيه با درنظرگرفتن شرايط زماني و مكاني، حكم الهي را از منابع اصيل شرعي استخراج و تكليف خلق‏اللّه‏ را روشن مي‏سازد.

فلسفه به‏وجودآمدن فقه و اجتهاد، نياز به احكام مسائل مورد نيازاست. ايجاد مسائل جديد در ابعاد گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، عبادي، فرهنگي، تربيتي، نظامي، بين‏المللي و ساير جنبه‏هاي زندگاني، احكام جديد را مي‏طلبد. به‏تدريج بر اثر گسترش و تغيير وضعيّت زندگي، متناسب با آن سؤالهايي پيش مي‏آيد و «فقه» بايد به مدد «اصول» و به‏واسطه عنصر اجتهاد از منابع و پايه‏هاي اوّليّه شناخت يا ادلّه اربعه، پاسخگوي نيازهاي جديد باشد. بدين قرار ارتباط تنگاتنگي را بين فقه، علوم زمانه و مردم مي‏طلبد.

محبوس‏شدن فقه در حوزه‏هاي علميه، منحصرشدن به كتب مربوط، مستورماندن در سينه فقها و كتب ارزنده‏شان، دورماندن از صحنه عملي و زندگي اجتماعي مردم كوچه و بازار و اكتفا به مقام «تئوري» و «نظر» و گرفتار «شقوق» و «فروع»بسيارشدن از جمله عوامل به ميدان نيامدن فقه است. در نتيجه، سؤالها بي‏پاسخ مي‏ماند. مجتهدي كه توجّه به پيشرفتها نمايد و براساس واقعيّتها حكم دهد و در راستاي دستيابي به حكم الهي نگرش خود را به منابع با پيشرفتها همگام سازد، صاحب مكتب خواهدشد. اين مجتهد «عمل‏گرا» خواهدبود و با زندگي اجتماعي مردم، پيشرفت زمانه و گسترش علوم هماهنگ بوده و با حفظ اصالتهاي ديني و درايتهاي فقهي به استنباط احكام واقعي الهي و صدور فتوا خواهدپرداخت.

7. گوناگوني محيط‏هاي بحث

تأثير گوناگوني محيط‏هاي بحث قابل تأمّل و بررسي است. سليقه‏هاي مختلف در چگونگي بحث‏هاي اجتهادي در محيطهاي علمي گوناگون مثل مدينه، كوفه، نجف، كربلا، بغداد، قم، اصفهان و بسياري ديگر موجب شد كه هركدام در پيشرفت بحثها سهمي داشته‏باشد و با ايفاي نقش مهمّي در ادوار اجتهاد، در ايجاد مكاتب فقهي متعدّد تأثير عميق بگذارد. به عنوان نمونه، شيخ طوسي كه در زمان خويش رياست شيعه را داشته‏است، قبل از مهاجرت به نجف، در مدّت اقامت در بغداد به كتابخانه بسيار نفيس دارالعلم شاپور و كتابخانه پرارج استادش سيّد مرتضي دسترسي داشته‏است(مدير شانه‏چي، ص 74). همين امر سبب پيشرفت چشمگير او گرديد و با تأسيس حوزه نجف، شاگردان مبرّزي را تحويل جامعه علمي آن روز داد. امتناع محقّق اردبيلي از آمدن به ايران باعث شد كه حوزه نجف مجدّدا احيا شود و او با استفاده از منابع و ذخاير علمي بسيار آن حوزه، به تربيت شاگردان بسياري پرداخت.

8. نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي خاصّ آنها

نبوغ، استعداد، دورانديشي و ويژگيهاي خاصّ هركدام از مجتهدان در ايجاد مكاتب فقهي نقش به‏سزايي دارد. مجتهدي كه از علم بيشتر و استعداد والاتر و ذوق خاص در استنباط بهره‏مند باشد، نظريّات علمي و مباني فقهي و استدلالات و روش فقهي او از ارزش بيشتر و استحكام افزونتر برخوردار است و به او قدرت شگرفي مي‏بخشد و ديگران را تحت تأثير قرارمي‏دهد.

ابن‏جنيد را خوش‏ذوق و دورانديش دانسته‏اند، كتب او نيز خوش‏اسلوب و در عصر خود بي‏نظير بوده‏است. شهيداوّل در علوم مختلف از آگاهي خوبي برخوردار بوده و حتّي در شعر و ادب از او آثاري رسيده‏است. ارزشهاي علمي و اخلاقي محقّق اردبيلي، موجب شد كه مكتب او ممتاز گردد. مقام علمي، حسن اداره و تدبير، استعداد فوق‏العاده و ذوق خاصّ آقاوحيد زبانزد بود. در تدريس از قدرت فوق‏العاده‏اي برخوردار بود و در كرسي درس جولان خاصّي داشت و با مهارت شگفت‏انگيزي اصول فقه را در فروع مختلف پياده مي‏كرد و صدها مجتهد كم‏نظير را تربيت نمود. شيخ يوسف بحراني فقيه معتدل اخباري، در مقابل قدرت او، كرسي درس را به او واگذار كرد. شاگردان درس شيخ يوسف به حوزه درس وحيد پيوستند و اين به‏دليل قدرت فوق‏العاده و ذوق و استعداد خاصّ او بود. شيخ انصاري تسلّط زايدالوصف و متحيّركننده‏اي بر استنباط احكام فقهي داشت و در فضل و تقوا مشهور عصر و زمان خود بود. امام خميني به والاترين مرتبه استدلال و تحقيق و ژرف‏انديشي دست يافت و با در اختيارگرفتن حكومت، فقه حكومتي را براي اداره جامعه به‏عرصه آورد و به اوج شكوفايي در بعد علمي و عملي رسيد. علاوه بر آن، ايشان در علوم مختلفي از جمله فلسفه نيز صاحب‏نظر و در عرفان و اخلاق به مراتب والا رسيده‏بود و در وادي شعر و ادب نيز دستي داشت و در زندگيش بنا به نقل شاگردان و خانواده‏اش از نظم فوق‏العاده برخورداربود.

ج ـ پيامدهاي حاصل از ايجاد مكتب فقهي

اطلاق مكتب بر روش فقهي يك فقيه وقتي صحيح است كه نتايج و پيامدهايي را به‏دنبال داشته باشد. فقهاي بسياري مجتهد بوده و روش فقهي خاصّي داشته‏اند امّا به آنان عنوان صاحب مكتب اطلاق نشده‏است. سرّ آن در همين مطلبي است‏كه گفتيم. براي مثال، فقيه بزرگ و نوپردازي همانند ابن‏ادريس حلّي را صاحب مكتب نمي‏دانند چرا كه تحوّلات ايجادشده از سوي او و شكستن سدّ تقليد توسّط او كه با جرأت بسيار ايشان همراه بود، ديري نپاييد و پيروي نداشت، هرچند سهم به‏سزايي در تكامل اجتهاد و در استقلال رأي و پرهيز از تقليد داشت.4

در اين بخش اجمالاً به پيامدهاي ايجاد مكتب فقهي اشاره مي‏كنيم و پيرامون هركدام توضيحي كوتاه ارائه مي‏دهيم. نتايج و پيامدهاي يك مكتب فقهي به شرح ذيل است:

1ـ استقلال رأي و پرهيز از تقليد؛

2ـ تأثيرگذاري بر ساير فقها؛

3ـ تحول و تكامل اجتهاد؛

4ـ اختلاف فتوا؛

5ـ تحول در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي.

اينك شرح اجمالي هر كدام از پيامدهاي فوق را پي مي‏گيريم.

1. استقلال رأي و پرهيز از تقليد

فقها و مجتهدان طبق تعاليم ديني در رويارويي با مسائل جديد پيش‏آمده در جامعه، هركدام طبق اجتهاد خود برپايه منابع استنباطي نظر مي‏دهند. يك مجتهد در مسائل شرعي، حقّ تقليد از مجتهد ديگر را ندارد. فقها در كار اجتهاد و در منابع استنباط برپايه واحدي عمل مي‏كنند ولي با توجّه به ويژگي خاصّ اجتهاد در تمامي مراحل كاوش در امر استنباط حكم الهي، نوعي پيچيدگي پديد آمده است. تفاوت در قدرت تحقيق و استنباط هر شخص و كوچكترين اختلاف‏نظر در هركدام از مسائل، در استنتاج نهايي تأثيرگذارده و موجب تفاوت‏نظر مي‏شود. آنكه روح و خوي تقليد از بزرگاني را دارد، از اظهارنظر جديد خودداري خواهدكرد و برخلاف نظر مشهور و بزرگان، فتوا نخواهدداد. برعكس فقيهان داراي شجاعت و جرأت در بيان فتوا و اظهارنظر فقهي، در اعلان نظريّات خود استقلال داشته و استنباط و رأي خود را-گرچه برخلاف نظر مشهور، بزرگان و پيشينيان باشد- آزادانه بيان مي‏كنند، عمل اينان ممدوح و پسنديده است.

در تاريخ فقه شيعي، هرازچندگاه، فقها به بليّه تقليد از بزرگان گرفتار بوده‏اند، همچنانكه پس از شيخ طوسي تا يك قرن و اندي پس از آن را «عصرمقلّده» مي‏نامند(شوشتري كاظمي، ص 242). تا آنجا كه انتقاد از نظريّات شيخ طوسي و مخالفت با او سنّت‏شكني و تجاوز از حد تلقّي مي‏شد. به‏همين‏خاطر بزرگاني مثل ابن‏ادريس حلّي كه يك قرن و اندي پس از شيخ طوسي به ظهور مي‏رسند و با مخالفت با تقليد در امر اجتهاد، نظريّات خود را شجاعانه بيان مي‏كنند، اقبال چنداني نمي‏يابند.

علّت ركود فقه و رسوخ روح تقليد در حوزه علميه پس از شيخ طوسي دو دليل عمده دارد. نخست اينكه حوزه نوپديد نجف توسّط شيخ طوسي پايه‏گذاري شد و طبعا نمي‏توانست با نوآوريهاي او خيلي رقابت كند. زمان مي‏طلبيد تا انديشه‏هاي او جذب و فراگير شود و حوزه جوان به سطح بالاي علمي برسد و هماهنگ با ساير حوزه‏ها و هم‏سطح با آنها بشود تا در مقابل تازه‏گوييهاي شيخ طوسي حرفي براي گفتن داشته‏باشد. ديگرآنكه شيخ نزد شاگردان خود مقام و منزلتي بزرگ يافت و آنقدر گرايش تقديس‏آميز و اعتقاد بيش از حد نسبت به او وجودداشت كه حتّي انتقاد از نظريّات او نيز سنّت‏شكني و تجاوز از حد تلقّي مي‏شد. آنها مقهور عظمت وي بودند و در فتاوا نيز از شيخ تقليد مي‏كردند و بدين جهت بود كه برآنها عنوان مقلّده اطلاق شده‏است.

ابن‏ادريس حلّي با نوشتن كتاب السّرائر به نقد آرا و انديشه‏هاي شيخ طوسي پرداخت و زمينه را براي بيرون‏آوردن فقه از ركود و ايستايي آماده‏كرد. باب تقليد را بست و باب اجتهاد را مجدّدا بازكرد، خودباختگي در برابر آراي افراد بزرگ را محكوم كرد. در انديشه‏هاي فقهي و اصولي شيخ طوسي بازنگري كرد و استدلال عقلي را مجدّدا در فقه به‏كاربرد. بايد او را پايان‏دهنده دوره فترت ناميد.

تقليد بلايي نيست كه فقط در يك دوره بعد از شيخ طوسي در حوزه فقه و اجتهاد راه پيدا كرده باشد بلكه در دوره‏هاي مختلفي گريبانگير جوامع علمي بوده‏است. مرتضي مطهّري (تعليم، صص 24-25) در اين باره به نقل از مرحوم آية‏اللّه‏ حجّت سخني آورده‏است كه به‏واسطه اهمّيت آن عينا نقل مي‏كنيم: «اجتهاد واقعي اين است كه وقتي يك مسأله جديد كه انسان هيچ سابقه ذهني ندارد و در هيچ كتابي طرح نشده به او عرضه شد، فورا بتواند اصول را به‏طور صحيح تطبيق كند و استنتاج نمايد، و الّا انسان مسائل را از جواهرالكلام يادگرفته‏باشد، مقدّمه و نتيجه (صغرا و كبرا و نتيجه) همه را گفته‏اند، او فقط ياد مي‏گيرد و مي‏گويد: من فهميدم صاحب جواهر چنين مي‏گويد، بله من هم نظر او را انتخاب كردم. اين اجتهاد نيست، همين‏كاري كه اكثر مي‏كنند. اجتهاد، ابتكار است و اينكه انسان خودش ردّ فرع بر اصل بكند و مجتهد واقعي در هر علمي همينطور است. هميشه مجتهدها عدّه‏اي از مقلّدها هستند، مقلّدهايي در سطح بالاتر. شما مي‏بينيد در هر چند قرن يك نفر پيدا مي‏شود كه اصولي را تغيير مي‏دهد، اصول ديگري به‏جاي آن مي‏آورد و قواعد تازه‏اي ابداع مي‏كند، بعد همه مجتهدها از او پيروي مي‏كنند. مجتهد اصلي همان يكي است، بقيه مقلّدهايي به‏صورت مجتهد هستند كه از اين مقلّدهاي معمولي كمي بالاترند...اين را كه مكتب جديدي مي‏آورد و مكتب قابل قبولي هم مي‏آورد كه افكار را تابع خودش مي‏كند بايد گفت مجتهدواقعي».

ركود و ايستايي در فقه، كارآيي‏نداشتن در برابر پديده‏هاي نوين، بيگانگي فقه از موضوعات و مسائل جديد، درآمدن فقه به‏صورت سنّت بي‏روح، راكد و بي‏ملاك و نيز فقدان برداشت نوين از منابع براي صدور احكام موضوعات جديد و يا موضوعات تغييريافته، از پيامدهاي خودباختگي علمي فقها در برابر بزرگان و پيشينيان است.

2. تأثيرگذاري بر ساير فقها

در ميان فقها و مجتهدان، برجستگاني هستند كه روش فقهي‏شان مورد قبول و پيروي فقها در آن دوره و دوره‏هاي بعد قرار مي‏گيرد و اين پيامد مهمّي است. علماي پس از آنها عمدتا به شرح و حاشيه‏نويسي برآثار آنان مبادرت مي‏ورزند. آرا و نظريّات آنان در متون فقهي مورد توجّه و در معرض نقل، نقد و بررسي است. در حوزه‏هاي فقاهت چنين مرسوم است كه در بررسي يك مسأله فقهي، اقوال گوناگون مجتهدان پيشين از شيعه و سنّي، نقل و مورد بررسي قرارمي‏گيرد. آراي مورد بررسي، مربوط به تعدادي از مجتهدان صاحب‏نظر و برجسته است كه در افكار ديگران مؤثّر بوده‏اند.

به‏عنوان نمونه اثر مشهور فقهي ابن ابي‏عقيل كه المتمسّك بحبل آل‏الرّسول نام دارد در قرنهاي 5 و 6ق از مهمترين مراجع فقهي بوده و روش او مورد تحسين فقهاي پس از او واقع شده است. دو قرن پس از ابن‏جنيد آراي فقهي او توسّط ابن ادريس نقل گرديد (صص، 99، 102، 398). پس از راه‏يافتن بيشتر استدلالات عقلي در فقه شيعي، در نيمه قرن 7ق به‏بعد، آثار او با تحسين روبرو شد. علّامه حلّي او را در عاليترين رتبه فقاهت دانست و آراي فقهي او را در آثار خود نقل كرد. بسياري از عبارات كتاب او به‏نام الاحمدي في الفقه المحمّدي عينا در مختلف الشّيعة از علّامه حلّي آمده‏است. شهيد اوّل، فاضل مقداد و ابن‏فهد حلّي به آراي او توجّه و اعتناي بسيار داشته و تمامي نظريّات او را در مسائل مختلف فقهي در آثار خود نقل نموده‏اند. شهيد دوّم او را در ميان فقهاي قديم شيعه كم‏نظير دانسته‏است (شهيدثاني، مسالك، 2/222). شيخ‏مفيد نيز در اصل شيوه، سبك و طرح ابحاث اصولي به‏گونه علمي و فنّي از ابن‏جنيد پيروي كرد و مكتب فقهي خود را برآن اساس بنا نهاد. شاگردان شيخ مفيد مثل سيّدمرتضي، ابوالصّلاح حلبي، سلّار ديلمي و... دنباله‏رو مكتب فقهي و پيرو روش فقهي اويند. كتاب النّهاية شيخ طوسي تا چند قرن، مهمترين متن فقه شيعه به‏شمار مي‏رفت. دومجموعه مهمّ حديثي كه توسّط شيخ طوسي تدوين يافت به‏نام الاستبصار و تهذيب هنوز هم معتبر و در زمره كتب اربعه شيعه محسوب است. روش او در جمع ميان احاديث متعارض و در برداشتهاي فقهي از احاديث، برروند تكاملي فقه شيعه تأثير گذارده‏است. تا بيش از يك قرن و اندي، جرأت اجتهاد و اظهارنظر برخلاف رأي او پيدا نشد. گرچه آن يك قرن ونيم را «عصر مقلّده» گفته‏اند و تقليد و پيروي آنان نيز پسنديده نيست امّا انصاف آنكه، ابهّت و عظمت علمي، نوآوريهاي سترگ شيخ و تأثيرگذاري بسيار او بر ساير انديشمندان و مكتب جديدي كه ارائه‏كرد، دليل عمده تقليدگري آنان بود. مكتب او حدود سه قرن بر جامعه علمي شيعه حكومت‏كرد. بزرگاني مثل قطب راوندي، ابن‏شهرآشوب مازندراني، امين‏الاسلام طبرسي و جمعي ديگر، از پيروان و شاگردان اويند. محقّق حلّي از پيروان مكتب فقهي شيخ، ترتيبي را در فقه و ابواب‏بندي آن در كتاب خود شرايع‏الاسلام به‏وجودآورد كه مورد قبول فقهاي پس از او قرارگرفت. تأليفات ارزنده علّامه حلّي در چهارچوب مكتب فقهي شيخ‏طوسي و ترتيب استاد خود محقّق، مرجع فقهاي پس از او قرارگرفت و آثار او در شمار مآخذ اصيل و معتبر در فقه شيعي است. 5بر آثار اصولي او نيز حواشي و شرح‏هاي بسيار نگاشته‏اند.

دانشمندان پس از شهيد اوّل تا حدود يك قرن و نيم، پيرو مكتب او بوده و بيشتر به شرح و بيان آرا و افكار او همّت مي‏گماشته‏اند و از چهارچوب ترسيمي او پا فراتر ننهاده‏اند. بيشتر فقها و مجتهدان شيعه پس از محقّق كركي تا پايان دوره صفوي متأثّر از روش فقهي او بوده‏اند. گروهي ديگر از بهترين فقهاي دوره صفوي، پيرو روش فقهي محقّق اردبيلي و دنباله‏رو مكتب فقهي او هستند. سيّدمحمّد صاحب‏مدارك، شيخ‏حسن صاحب‏معالم، محقّق خوانساري و بسياري ديگر از آن جمله‏اند. ملّامحسن فيض كاشاني روش فقهي و شجاعت حقوقي و آزاديخواهانه محقّق اردبيلي را مي‏پسنديد و در فقه اخباري خود پيرو مكتب فقهي او بود. علّامه مجلسي نيز با علاقه‏اي كه به آرا و بيانات محقّق اردبيلي و نيز شاگردش سيّدمحمّد صاحب‏مدارك داشت، از آن‏دو در آثار خود بسيار نقل نموده‏است. روش فقهي علّامه وحيد بهبهاني توسّط شاگردان و پيروان مبرّز او دنبال شد و هركدام به سهم خود در ترقّي دانش اصول و توسعه آن كوشيدند. مجموعه فقهي و اصولي شيخ انصاري چنان دقيق بود كه اساسا ناسخ ماسبق گرديد. مكتب فقهي شيخ انصاري هنوز هم بر جوامع علمي شيعي حكم‏فرماست. در مكتب فقهي او مباني اصول فقه همواره مورد دقّتها و موشكافيهاي فقها و اصوليان قرارگرفته و با كوششهاي بسيار شاگردان و پيروان مكتب او، علم اصول مورد بحثها و بررسي‏ها و در معرض تحوّلات، تكميل و تغييرات بوده‏است. فقهاي بزرگي همچون آخوند خراساني، محقّق ناييني، آقاضياي عراقي، آية‏اللّه‏ كمپاني و بسياري ديگر تحت تأثير مكتب فقهي شيخ انصاري هستند. كتب او مثل فرائد الاصول مشهور به الرّسائل و نيز المكاسب او، اساس كار اصول و فقه شيعه پس از اوست، و آموختن آن جزء دروس لازم حوزه‏هاي علمي ديني است. و خلاصه تأثيرپذيري از امام خميني و پيروي از روش فقهي و اصولي او، در حوزه‏هاي فقهي مشهود است و تأثير بيشتر ايشان را بايد در آينده مشاهده كرد.

3. تحوّل و تكامل اجتهاد

ترديدي نيست كه با ظهور يك مكتب فقهي جديد و ارائه روش نوين در استنباط احكام الهي و انتخاب نگرش خاص به منابع اجتهادي توسّط صاحب مكتب و پيروان فقه او، موجب تحوّل و تكامل در اجتهاد مي‏گردد. ممكن است در اينجا اشكالي ايجاد شود، اينكه ما در ذكر علل به‏وجودآمدن يك مكتب فقهي، تكامل تدريجي و مرحله‏اي اجتهاد را ذكر كرديم و سپس در ذكر پيامدها، همان تكامل را به‏عنوان نتيجه ايجاد يك مكتب فقهي عنوان كرديم. اما نكته‏اي در اينجا هست كه نبايد از آن غفلت شود. تكامل تدريجي اجتهاد و علوم مربوط به آن مثل اصول، فقه، ... همراه با علل مذكور ديگر موجب مي‏شود كه يك فقيه در استنباطات خود از منابع تجديدنظر كند و درهمان منابع و نيز برداشتهاي خود از منابع، تحوّلي اساسي ايجاد نمايد. اين تجديدنظرها و تحوّلات موجب مي‏شود كه او داراي اسلوب ويژه‏اي گردد و با توجّه به مشي استقلالي كه دارد، صاحب يك مكتب فقهي شود. به‏عبارت ديگر، يك دوره جديد آغاز مي‏شود كه او طلايه‏دار آن دوره خواهدبود. از سوي ديگر، ايجاد يك مكتب و شروع يك دوره، خود تحوّلي است در اجتهاد و به سير تكاملي آن شتاب مي‏بخشد.

4. اختلاف فتوا

در بررسي فتاواي فقهاي برخوردار از شهرت خاص و با توجّه به كتب و رسالات فقهي آنان، روشن مي‏شود كه يكي از مميّزات هر مكتب فقهي و پيروان آن مكاتب، اختلافات فتوايي آنهاست. اين اختلافات در فتاوا، ريشه در سياست و روش فقهي آنان، نحوه نگرش آنها به علم اصول، كيفيّت بهره‏برداري آنها از قواعد فقهي و اصولي، تحوّلات سياسي، اجتماعي و فرهنگي، علوم جديد، تغيير وضعيّت زندگي، ظهور نيازهاي نو و زمان و مكان و عرفهاي خاص دارد.

هر فقيه، براساس سياست خود در فقه و اجتهاد و مباني و اصول مقبول در استنباط خود از مدارك احكام و كيفيّت برگزيده در راه استخراج احكام، بايد با حفظ استقلال خود، فتواي خويش را بيان كند. آن‏كس كه از ويژگيهاي علمي بيشتري برخوردارباشد و استدلالات او بر مباني مستحكمي اتّكا داشته‏باشد، ناچار روش فقهي و نظريّاتش، ديگران را تحت‏الشّعاع قرارخواهدداد و ساير انديشمندان از خوان علم او بهره‏مند شده تأثير مي‏پذيرند.

اختلاف فتوا، حتّي در فقهاي پيرو يك مكتب نيز ممكن است وجود داشته‏باشد. همچنانكه در نظريّات فقهي و فتاواي فقهاي پيرو مكتب فقهي شيخ‏طوسي كه حدود سه قرن پاييد و محيط علمي شيعه را تحت تأثير قرارداد، اختلاف بسيار ديده مي‏شود. اختلاف فتواي آنها، باز در محدوده همان مكتب فقهي شيخ طوسي است نه خارج از چهارچوب مشخّص آن. همين‏طور در ساير مكاتب فقهي و پيروان هر مكتب نيز چنين ديده مي‏شود. فقها در چهارچوب اين مكتب به استنباط و استخراج احكام از منابع معتبر آن خواهند پرداخت، گرچه ممكن‏است اختلاف‏نظر هم وجود داشته‏باشد ولي اين به معناي خروج از چهارچوب مكتب فقهي نيست.

5. تحوّل در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي

گفتيم كه يكي از علل به‏وجودآمدن مكتب فقهي جديد، اين است كه توسّط يكي از مجتهدان برجسته، در مباحث مربوط به علم اصول تحوّل ايجاد شود يا قاعده فقهي و اصولي جديد دخيل در كار استنباط، تأسيس شود يا بسط و توسعه در قواعد پيشين صورت پذيرد.

بي‏شك تحوّلي كه توسّط وي در علم اصول به‏وجودآمده و او را صاحب‏مكتب ساخته‏است، پس از او نيز باقي خواهدماند وعلم اصول را رفته‏رفته رو به ترقّي و تكامل خواهدبرد. چراغي كه با تأسيس يا بسط قواعد فقهي واصولي برافروخته‏است، فراراه ساير مجتهدان همچنان فروزان خواهدبود و آنان را در استنباط هرچه بهتر حكم واقعي الهي از منابع معتبر آن ياري خواهدكرد. در همين نوشتار به تحوّلات ايجادشده در مباحث اصولي توسّط فقيهان نوپرداز و نام‏آور و تأسيس و بسط قواعد فقهي و اصولي توسّط آنان اشاره اجمالي رفته است.

تكلمه

در پايان بحث مكاتب فقهي تذكّر دو نكته ضروري است:

نكته اوّل: «بايد دانست كه روش فقهي همه فقها يكسان نبوده، اسلوبهايي متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمده‏است، هم در ميان اهل سنّت و جماعت روشها و اسلوبهايي مختلف به‏وجودآمد و هم در ميان شيعه. اسلوب فقهي شيعه تدريجا تنوّع پيداكرده و مختلف شده، به‏طوري كه به دوره‏هاي مختلف تقسيم مي‏گردد»(مطهري، ص 236). هر فقيه، مطابق روش فقهي خود و كيفيّتي كه در استنباط احكام شرعي، از منابع اصيل و پايه‏هاي معتبر در شرع انتخاب مي‏كند، مسامحتا داراي يك مكتب فقهي است و از آنجا كه فقها بسيارند، روشها نيز متعدّد خواهدشد و بالتّبع مكاتب فقهي گوناگون وجودخواهدداشت. ليكن براي تبديل روش فقهي يك فقيه به مكتب فقهي جديد، وجود عوامل مذكور در اين مقاله ضروري است. در صورت وجود آن عوامل، آن فقيه طلايه‏دار دوره جديدي از فقه و اجتهاد و داراي مكتب فقهي خواهدبود. مكتب او، روش فقهي ساير فقيهان را تحت‏تأثير قرار مي‏دهد. ديگر فقها در چهارچوب اين مكتب به استنباط احكام خواهندپرداخت، ممكن‏است اختلاف‏نظر هم وجودداشته‏باشد، ولي اين به معناي خروج از چهارچوب مكتب فقهي نيست، بلكه اختلاف فتواي فقها حتّي در پيروان يك مكتب فقهي، باز در محدوده همان مكتب فقهي است نه خارج از چهارچوب مشخّص آن.

نتيجه اينكه، فقيهاني كه روش فقهي آنان، از امتياز ويژه برخوردار است و اين امتياز به‏واسطه نبوغ و استعداد ايشان و نوع نگرش آنها به قواعد اصولي و فقهي و تحوّل در مباحث اجتهادي يا بر اثر تحوّلات تاريخي اعمّ از سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي يا به‏واسطه پيشرفت علوم و بروز نيازهاي جديد در اثر تغيير وضعيّت زندگي است، روش آنان و نظريّات و آراي اجتهاديشان ديگران را تحت‏الشّعاع قرارداده و ساير انديشه‏وران، در پرتو روش علمي آنها، طيّ طريق مي‏كنند و در محدوده روش فقهي آنان، به استنباط از مدارك احكام مي‏پردازند، آن فقها را مي‏توانيم صاحب‏مكتب بناميم.

نكته دوّم: با بررسي اجمالي تاريخ فقه و فقها و با توجّه به عوامل ايجاد يك مكتب فقهي و پيامدهاي آن كه در اين مقاله به آن پرداختيم، فقهاي ذيل را مي‏توان صاحب مكتب قلمدادكرد:6

1. ابومحمّد حسن‏بن علي‏بن ابي‏عقيل العمّاني ملقّب به الحذّاء از علماي نيمه اوّل قرن 4ق. و معاصر با شيخ كليني صاحب اصول كافي است. اثر مشهور وي در فقه المتمسّك بحبل آل‏الرّسول نام دارد.

2. ابوعلي محمّدبن احمدبن جنيد كاتب اسكافي از علماي نيمه قرن چهارم هجري كه ظاهرا به سال 381 هجري در ري فوت كرده است. تهذيب‏الشّيعة لاحكام‏الشّريعة و الاحمدي في الفقه المحمّدي دو اثر مشهور اوست.

3. ابوعبداللّه‏ محمّدبن محمّدبن نعمان بغدادي، ابن‏معلّم مشهور به شيخ مفيد در 413ق. در گذشته است. كتاب او تذكرة باصول الفقه، اوّلين كتاب اصولي از علماي شيعه است. المقنعة نيز نام اثر فقهي اوست.

4. محمّدبن حسن طوسي معروف به شيخ طوسي در 460ق. وفات يافته. تهذيب الاحكام و الاستبصار دو مجموعه حديثي جزو كتب اربعه شيعه از اوست. النّهاية، المبسوط و الخلاف نام كتب او در فقه و العدّة في الاصول، در علم اصول فقه از اوست.

5. شمس‏الدّين محمّدبن مكّي عاملي، مشهور به شهيد اوّل از علماي قرن 8ق. است. از جمله كتب او اللّمعة الدّمشقيّة، البيان و الدّروس الشّرعيّة است.

6. علي‏بن حسين‏بن عبدالعالي كركي مشهور به محقّق كركي در 940ق. وفات يافته. جامع المقاصد در شرح قواعد علّامه حلّي، مهمترين اثر اوست.

7. احمدبن‏محمّد اردبيلي مشهور به مقدّس و محقّق اردبيلي متوفي در 993 ق.، نويسنده مجمع الفائدة و البرهان في شرح ارشاد الاذهان و زبدة البيان في آيات الاحكام است.

8. محمّدباقربن محمّد اكمل مشهور به ملّا وحيد بهبهاني در 1205 ق. فوت كرده است. شرح مفاتيح فيض و الاجتهاد و الاخبار و فوائد حائري از جمله آثار اوست.

9. مرتضي‏بن محمّدامين انصاري معروف به شيخ انصاري در 1281ق. وفات يافته است. فرائدالاصول(يا الرّسائل) و المكاسب از جمله آثار مهمّ او در اصول و فقه است.

10. سيدروح‏اللّه‏بن مصطفي الموسوي مشهور به امام خميني در 1409 ق. رحلت يافت. از جمله آثار او الطّهارة، المكاسب المحرّمة و كتاب‏البيع در فقه و تهذيب الاصول، الرّسائل، رساله در اجتهاد و تقليد و رساله در استصحاب در اصول است.

كتابشناسي

آقا بزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعة، تهران، 1353ش.

ابن ادريس، محمد، السرائر، بي‏جا، 1270ق.

اقبال لاهوري، محمد، احياي فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، بي‏تا.

تستري، محمّدتقي، قاموس الرّجال، تهران، بي‏تا.

سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي، تهران، 1366ش.

شوشتري كاظمي، اسداللّه‏، مقابس الانوار في احكام النبي المختار، به كوشش سيد حاجي آقا حسين يزدي، چاپ سنگي، 1322ق.

صدر، سيد حسن، تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، بغداد، 1915م.

صدر، محمدباقر، علم اصول، ترجمه نصراللّه‏ حكمت، تهران، 1364ش.

صفا، ذبيح‏اللّه‏، تاريخ ادبيّات در ايران، تهران، 1363ش.

فيض، عليرضا، مبادي فقه و اصول، تهران، 1366ش.

مدرسي طباطبايي، سيد حسين، زمين در فقه اسلامي، تهران، 1362ش.

همو، مقدمه‏اي بر فقه شيعه، ترجمه محمد آصف فكرت، مشهد، 1368ش.

مدير شانه‏چي، كاظم، علم الحديث، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوّم، بي‏تا.

مشكيني، ميرزاعلي، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، تهران، نشر هادي، 1371ش.

مطهّري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، 1371ش.

همو، مزايا و خدمات مرحوم آية‏اللّه‏ بروجردي، بحثي در باره مرجعيّت و روحانيّت، تهران، بي‏تا.

همو، ده‏گفتار، قم، 1363ش.

نجاشي، ابوالعباس، رجال‏النّجاشي، تهران، 1337ش.


1. براي نمونه: نك تهذيب الاصول والرسائل امام خميني گرچه فرصت چنداني براي امام جهت تبيين بيشتر نظريّه زمان و مكان و دخالت آن در اجتهاد حاصل نيامد اما اميد مي‏رود شاگردان آن بزرگ در اين مهم بكوشند.

2. بنابه نقل نجاشي، شيخ‏مفيد در ردّمكتب‏اهل‏الحديث، كتابي به نام مقابس‏الانوار في‏الرّدّ علي‏اهل‏الاخبار نگاشته بود (نك: نجاشي، ص 315؛ آقا بزرگ، 21/ 375).

3. براي نمونه نك: رساله تصحيح الاعتقاد.

4. روح نقّاد و مقابله عالمانه او با آرا و نظريّات شيخ طوسي هواداري نيافت امّا حركتي نو براي خارج ساختن فقه شيعي از «دوران مقلّده» بود. او اعتقاد به تفكّر آزاد داشت و اجتهادات و انديشه‏ها را آسيب‏پذير مي‏دانست(نك: ابن ادريس، السرائر، بويژه مقدمه و خاتمه آن كتاب).

5. براي نمونه نك : ارشاد الذهان، مختلف الشيعة، تبصرة المتعلمين، تذكرة الفقهاء، قواعد الاحكام.

6. نگارنده مقاله مفصّلي تحت عنوان «معرفي اجمالي مكاتب فقهي در شيعه» تأليف كرده است كه به زودي انتشار خواهد يافت.

/ 1