درآمدي بر چگونگي تكوين مكاتب فقهي در شيعه
محمدعلي برزنوني دانشگاه امام حسين (ع)چكيده:
اجتهاد در اسلام مايه تحرّك است و از آنجا كه باب آن همواره به روي همگان باز است، كسي كه استعداد استنباط دارد ميتواند، با فراهم شدن مقدّمات لازم و شرايط ضروري، اجتهاد نمايد. از طرف ديگر، قواعد عام و كليدي دين كه فرا گيرندهاند، روح دين را تشكيل ميدهند و با مذاق شرع همسازي دارند. شناخت آنها در فهم اجزاي شريعت نبوي و درك احكام مترتّب بر بندگان ضروري است. مجموعه ويژگيهاي موجود در شيوه استخراج احكام از منابع اصلي، نوع سياست فقهي خاصّي كه دنبال ميشود، تحولي كه در مباحث اصولي ايجاد ميگردد، نگرش خاصّي كه به منابع اجتهاد و بهرهبرداري از آنها صورت ميگيرد، همگي موجب ميشود كه فقها صاحب مكتب شوند. در اين نوشتار، نخست به چگونگي تكوين يك مكتب فقهي پرداختهايم. در وهله بعد، در مقام تبيين چرايي ايجاد مكتب، علل و عواملي را كه دست به دست هم داده تا يك مكتب فقهي جديد تأسيس شود، مورد بحث قرار دادهايم. اين عوامل عبارتند از: داشتن سبك و روش فقهي خاص، ايجاد تحول در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي، تحولات تاريخي، تكامل تدريجي اجتهاد، تأثير علوم جديد، تغيير وضعيّت زندگي اجتماعي و ظهور نيازهاي جديد، گوناگوني محيطهاي بحث، نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي آنها. سرانجام اجمالاً به نتايج و پيامدهاي حاصل از ايجاد يك مكتب فقهي پرداختهايم. اين پيامدها عبارتند از: استقلال رأي و پرهيز از تقليد، تأثيرگذاري بر ساير فقها، تحول و تكامل اجتهاد، اختلاف فتوا، تحول در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي.كليد واژهها: فقه، اصول، اجتهاد، مكتب فقهي، روش فقهي، تاريخ فقه، تاريخ فقها.فقه
واژه فقه از لحاظ لغوي به معناي فهم عميق همراه با پيبردن به كنه و غايت سخنهاست و در اصطلاح، علم به احكام شرعي فرعي از طريق دليلهاي تفصيلي يعني كتاب، سنّت، اجماع و عقل است (سجادي، ص 1433). فقه به وسيله ملكه «اجتهاد» و نيز «اصول» بهعنوان منطق فقه با بهرهگيري از منابع و پايههاي شناخت احكام، پاسخگوي نيازهاي فردي و اجتماعي است. در تاريخ پرگستره فقه، دانشمندان بسياري گردونه فقاهت را چرخانيده و با تكامل تدريجي و مرحلهاي، در كار اجتهاد و گذر از ادوار مختلف آن، به ژرفاي فقه رسوخ كردهاند. در ميان آنان به عدهاي بر مي خوريم كه از نوعي برجستگي خاص برخوردارند و داراي روش فقهي بودهاند كه نوعي امتياز ويژه براي آنان محسوب ميشود، به گونهاي كه فقها و انديشمندانِ دورههاي بعد را تحت تأثير قرار دادهاند. ما اينان را صاحب مكتب ميناميم. چرايي و چگونگي ايجاد مكاتب فقهي شيعه، بحثي است كه اين نوشتار به دنبال آنست. بحث از ساير مكاتب گسترده فقهي در اسلام مجال مفصّل ديگري را ميطلبد. البته ضوابط و اركان ارائه شده در اين نوشتار عام است و مكاتب فقهي ساير مذاهب اسلامي را هم علي العموم شامل ميشود.از آنجا كه اين بحث نوپاست، طبعا داراي كم و كاستي نيز خواهد بود. ادعا نميكنيم عللي را كه براي ايجاد مكاتب فقهي بر شمردهايم، تمام و كامل است اما سعي ما بر شمردن دلايلي بوده است كه به پندار ما در ايجاد مكتب فقهي جديد سهيم است و در اين ميدان به مقدار توان خود كوشيدهايم.اجتهاد در اسلام
اجتهاد بهعنوان قوّه محرّكه و «اصل حركت در ساختمان اسلام»(اقبال، ص 167) و نوعي فعّاليّت فكري انسان بر پايه آگاهي به عناصر خاصّه فقهي و شناخت پايههاي اصولي جهت دريافت احكام الهياست. اين واژه از «جهد» گرفته شده و بهمعني «تحمّل مشقّت و صرف كردن تمام توان و كوشش است تا از ادله فقه، ظنّ به حكم شرعي پيدا شود»(فيض، ص 150) يا «تحصيل حجت و دليل است بر احكام شرعي فرعي به واسطه ملكه و استعداد»(مشكيني، ص 18). فلسفه اجتهاد و رمز آن، تطبيق دستورات كلّي اسلام بر فروع و مسائل جديد زندگي است. «ملكه اجتهاد» نقشي شگرف در پويايي فقه دارد و همين عنصر، قدرت بالندگي به فقه ميبخشد. توانايي فقه براي سير و حركت با جريان و تحوّل زمان و پاسخگويي به رويدادهاي تازه با نيروي همين عنصر تأمين ميشود. تعريف ساده اجتهاد عبارتست از علم استنباط احكام شرعي از منابع معتبر در شرع با استفاده از اصول و قواعد عام و كليدي.نكات مهم در اين تعريف ساده به شرح زير است: 1ـ استنباط: استنباط مأخوذ از مادّه «نبط» و در لغت به معني بيرون كشيدن آب از اعماق زمين و آشكار ساختن چيز پنهان است (نك: لسانالعرب، ذيل واژه). در اجتهاد، حكم فقهي مسأله كه در ظاهر پنهان مينمايد، با نيروي فهم و كوشش از ادلّه معتبر آن بيرون كشيده ميشود. استنباط و استخراج احكام فقهي از ادّله آن، مستلزم شرايط و ويژگيهايي از جمله فراگيري و احاطه بر برخي علوم مثل منطق، كلام، صرف و نحو عربي، تفسير، رجال، درايه، اصول و مانند آن است كه در جاي خود به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.برخي از قواعد مهمّ و مورد توجّه در استنباط احكام الهي به شرح زير است: الف) عقلگرايي: مكتب اسلام از جانب واهب العقول نازل شده و دين عقل است. موازين و دستوارت آن با عقل هماهنگي دارد. يكي از دليلهاي چهارگانه و به بيان ديگر، منابع استنباط، عقل است كه به عنوان ابزار استنباط از ديگر منابع، نقش اصلي را دارد. رهرو وادي اجتهاد بايد با تعقّل در مسائل و قضايا مرز دقيق اصول و فروع قابل تطبيق بر آنها را به درستي درك نمايد و صحّت و سقم اجزاي گزارههايي كه در طريق استدلال قرار ميگيرد و نيز مقدار درستي و نادرستي اجزاي صغرا، كبرا و نتيجه به دست آمده را به خوبي بفهمد تا در استنباطهاي نهايي به خطا نيفتد. در اسلام، هم به علم دعوت شده هم به عقل. رشد قوه تفكّر و عقلانيت و تأكيد بر آن از مميّزات اساسي اين دين مبين است. قاعده ملازمه بيانگر آنست كه: «كُلُّما حَكَمَ بِهِ العَقلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرعُ و كُلُّما حَكَمَ به الشرعُ حَكَمَ بِهِ العَقلُ».ب) جامعهگرايي: نحوه نگرش مجتهد به فرد و جامعه يكي از عوامل تعيين كننده در كيفيّت استنباط است. جامعهگرايي يا فردگرايي نقش اساسي در فتاواي مجتهدان دارد. اسلام هم به فرد اصالت مي دهد هم به جامعه، اما در تزاحم، حق و مصلحت جامعه بر حقّ و مصلحت فرد مقدّم است. بر اين اساس مجتهد بايد «جامعهگرا» باشد. از سوي ديگر «قاعده لاضرر و لاضرار في الاسلام» را به عنوان قاعدهاي مهم در استنباط احكام دخالت دهد. با نگاهي دقيقتر، اصل حكومت و نياز به رهبري نيز از همين اصل سر چشمه گرفته است.ج) واقعنگري و زمان آگاهي: دنياي پيراموني ما آكنده از واقعيات، و وضع قوانين زندگي نيز بر اساس همين واقعيّات است. رهرو وادي اجتهاد بايد با شناخت واقعيّتهاي سياسي و اجتماعي، احكام را استنباط نمايد. واقعيّات خارجي همان حوادث واقعهاند. در استنباط احكام حوادث واقعه، شناخت موضوع مهم است تا در پياده كردن احكام الهي دشواري پيش نيايد. اگر فقيه با واقعيّات روزمرّه آشنايي نداشته باشد، در اين صورت بر اساس واقع، استنباط نخواهد كرد و نمي تواند به درستي فتوا دهد. احكام مسائل مستحدثه را در هر زمان ميتوان با معيارهاي موجود در فقه استنباط كرد و در اين ميان، شناخت آنها و زمان آگاهي نقشي اساسي دارد. مجتهدان بايد آگاه به زمان، حوادث و تحولات جوامع بشري باشند و موضوعات احكام را به خوبي دريابند و آنچنان به زمان احاطه و شناخت داشته باشند كه بتوانند حوادث و تحولات آينده را نيز پيشبيني كنند و بر اساس آن تحولات و نيازها، قوانين، دستورات، احكام و فتاواي لازم را صادر نمايند. به بيان ديگر، فقيه بايد آيندهنگر و آماده استقبال از حوادث و مسائل مستحدثه باشد. حيات اصلي فقه در گرو همگامي با جامعه و تحولات آنست، آن هم به شكلي فعّال و پيشتازانه و نه همراهي منفعلانه و و اپسگرايانه. آگاهي كافي از موضوعات بويژه مسائل اجتماعي و سياسي از اركان اصلي فتوا و اظهار نظر است. هيچ مكتبي نمي تواند و نبايد از تحولات و دگرگونيهاي زندگي، افكار، نيازهاي بشري و... فاصله بگيرد. فاصله گرفتن به معناي پاسخ ندادن و منزوي شدن است. 2ـ احكام شرعي: مراد از احكام شرعي، كليه احكاميست كه از سوي شارع مقدس بر موضوعات مختلف مترتبگرديده و شامل احكام تكليفي پنجگانه و احكام وضعيّه است.3ـ منابع معتبر در شرع: منظور از منابع معتبر در شرع، همان دليلهاي تفصيلي به اصطلاحِ اصوليان است كه احكام شرعيّه بر پايه آنها استنباط ميگردند. اين منابع بنا بر مشهور در فقه شيعي، كتاب، سنّت، اجماع و عقل است. گام اول در كارآمد ساختن فقه، شناخت جايگاه هر يك از منابع فوق است. قرآن به عنوان «امّ الادلّه» از جايگاه بلندي برخوردار است و نبايد تنها منحصر به «آيات الاحكام» شود. منابع حديثي ما نگرش خاصّ ديگري را ميطلبد و علم «دراية الحديث» به عنوان علم فهم هر چه بهتر حديث ارزش ويژه دارد. عقل و نقش آن در استنباط به طور كامل بايد تبيين شود. قدم نخست در پويايي فقه واجتهاد، نگاهي ديگر به منابع استنباط احكام الهي از زوايهاي ديگر مبتني بر فقه جواهري و باز يافتن جايگاه واقعي هر كدام است.4ـ اصول و قواعد عام و كليدي: قواعد عام، كليدي و فراگير شريعت اسلامي در استنباط احكام فقهي از متون اصلي ديني و منابع اجتهاد نقش مهمي را ايفا ميكنند. روح ديانت الهي و مذاق شريعت محمّدي، قواعد و اصولي را فرا روي مجتهدان مي نهد كه بدون توجه به آنها راهيابي به حكمي الهي بعيد مينمايد. قواعد اصولي و فقهي، فقيهان را در دستيابي به حكمي الهي كه با روح ديانت و مذاق شريعت تخالف و تعارض نداشته باشد، ياري مي دهد. در اينجا عقل به عنوان وسيله استنباط و اجتهاد، نقشي ضروري بر عهده دارد و به عنوان ابزار سنجش قواعد و وسيله استخراج احكام از منابع عمل ميكند.گشاده بودن باب اجتهاد
اِعمال اجتهاد بهعنوان شاخص برجسته در منابع راه را بر تحجّر، انجماد و ركود تفكّر فقهي در قالبهاي ثابت ميبندد و قوانين و احكام ديني را از صورت سنّتها، آداب و رسوم راكد و تكراري و بيروح درميآورد، در رويارويي با پديدههاي نوين و مسائل تازه، به فقه پويايي ميبخشد و آن را در برابر مقتضيات زمان و شرايط آن آماده پاسخگويي ميكند. اجتهاد، تفكّر اسلامي را همواره پيشاپيش زمان و پديدههاي نوظهور آن در حركت قرار ميدهد و فقه را با نيازهاي تازه بشري هماهنگ ميكند. اساسا رمز آن در تطبيق دستورات كلّي دين شريف با مسائل جديد و حوادث متغيّر است. مجتهد واقعي آنست كه اين رمز را به دست آورده باشد و به چگونگي تغيير موضوعات و بالتّبع عوض شدن حكم آنها توجّه داشته باشد. محور بحثها در اجتهاد بايد بر مبناي مسائل مورد نياز جوامع اسلامي باشد كه در گذشته، بر اثر بينيازي يا جديد بودن مسائل، كمتر درباره آنها تحقيق شده است. مطهري (ده گفتار، ص 79) ميگويد: «تنها در مسائل كهنه و فكر شده، فكر كردن و حدّاكثر يك علي الاقوي را تبديل به علي الاحوط كردن يا يك علي الاحوط را تبديل به علي الاقوي كردن هنري نيست و اين همه جار و جنجال لازم ندارد.»با نگاهي به ادوار اجتهاد و فقه و روش فقهاي بزرگوار و نيز بررسي شيوه آموزش و يادگيري در حوزههاي ديني، بهروشني دريافت ميشود كه «باب اجتهاد گشوده است» و اين قولي است كه جملگي برآنند. وقتي صحبت از اجتهاد و تفقّه در احكام دين پيش ميآيد، مباحثه، تبادل افكار و تضارب آرا كاري پسنديده است. در اين عرصه، از جمود، تعصّب بيجا، استدلالهاي واهي و غيرمنطقي، مخصوصا تكيه بر نظريّات ديگران و پيروي از باورهاي آنان بهعنوان استدلال شديدا پرهيز ميشود. در حوزه تحقيق و تفحّص، به شخصيّت بزرگان صرفا بهخاطر نام و نشان آنان تأكيد نميشود بلكه استدلالها، براهين علمي و نيز روش فقهي و شيوه استنباط و كيفيّت بهرهبرداري از منابع احكام، مورد استفاده علمي قرار گرفته و نقد، بررسي، جرح و تعديل ميشود.بازبودن باب اجتهاد، فقه شيعي را همانند يك موجود زنده، متحوّل گردانيد و در سير تكاملي و ادوار فقه شيعي، آن را با جهشها و دگرگونيهاي بسياري روبرو ساخت. همچون تحوّلاتي كه شيخ مفيد در قرن چهارم و پنجم، شيخ طوسي در قرن پنجم، ابنادريس حلّي در قرن ششم، علّامه حلّي در قرن هشتم و وحيد بهبهاني در قرن دوازدهم به وجود آوردند. يا حركت جديدي كه توسّط شيخ انصاري و همينطور امام خميني آغاز شد. هركدام ازاين حركتها و بسياري ديگر در تكامل فقه و اجتهاد نقش بهسزايي داشتهاست. فقهاي بزرگوار شيعه هميشه و همهجا، نيازها و مسائل مستحدثه مردم را با استفاده از عنصر اجتهاد، از منابع آن استخراج كرده و در اختيار آنان ميگذارند. هركه توانايي استنباط از منابع اطّلاعاتي معتبر در شرع را داشتهباشد و بهاصطلاح، در او «ملكه قدسيّه اجتهاد» ايجاد شود، منعي در اظهارنظر او نيست، هرچند كه نظريّات او با فقهاي ديگر اختلاف داشتهباشد و اين يعني «بازبودن باب اجتهاد بهروي همگان».معناي مكتب فقهي
در ميان مجتهدان و فقهاي بزرگوار، جمعي در فقه و اصول صاحبنظرند. اينان فقط ناقل اقوال پيشينيان و راوي دلايل و براهين آنان نيستند، بلكه در بيان فتاوا و نظريّات، استقلال داشته و در استنباط خود از منابع و متون ادلّه اجتهادي و فقاهتي احكام و طرز استفاده از قواعد اصولي و فقهي، روش و مسلك خاصّي را در مقابل ديگران اتّخاذ كردهاند، بهنحوي كه روش آنان بر معاصران و دانشمندان دورههاي بعد نيز تأثيري درخور داشتهاست. در يك نگاه به خطّ سير فقه شيعه از آغاز تاكنون، ميتوان نوعي حركت تكاملي تدريجي را در آن مشاهدهكرد. فقه از «سادگي» به «پيچيدگي»، از «محدوديّت» به «گستردگي» و از «حركت خام و ابتدايي» به «تحرّكي نسبتا جامع و كامل» رسيدهاست. امّا اين بهمعناي پايان راه نيست. دمبهدم موضوعات جديد پيش ميآيد. شرايط زماني و مكاني تغيير مييابد. فقيه ژرفانديش در رويارويي با مسائل مستحدثه، بايد احكام آن را صادر كند و همين، معناي اجتهاد به عنوان «اصلحركت در اسلام» و سازمان تفكّر دينياست.فقهاي شيعه بهطور كلي، از رويّه واحدي در اجتهاد پيروي ميكنند؛ منابع اصلي استنباط يكي است، امّا ايشان در اجتهادات و استنباطات خود، اختلاف بسيار دارند. ترديدي نيست كه اجتهاد، شيوهها و روشهاي مختلفي دارد و همه كساني كه با استفاده از منابع و مصادر اطّلاعاتي به استنباط احكام الهي پرداختهاند، با آن يكسان برخورد نكردهاند. اختلافات، عمدتا برخاسته از نحوه نگرش آنها به منابع استنباطي و طريق بهرهبرداري از آنست، بهنحوي كه تحوّلي در فقه و اجتهاد بهوجود آورده و تنوّع قابلملاحظهاي به روشهاي فقهي بخشيدهاست.در تاريخ فقاهت، گروهي فقط به نقل اقوال پيشينيان و دلايل آنان بسنده نكرده بلكه به واسطه نبوغ و استعداد خود، با حفظ استقلال در بيان آرا و پرهيز از تقليد، نگرش خود را به منابع استنباط احكام الهي تغيير داده و در بهرهگيري از آنها تحولي اساسي ايجاد كردهاند و در طريق استنباط، كيفيت بحث، استدلال، ارائه نظر و صدور فتوا، روش فقهي خاصّي برگزيدهاند. ما اينان را «صاحب مكتب فقهي» مي دانيم. آنگاه كه يك فقيه با داشتن روش فقهي ويژه و ايجاد تحول اساسي در بهرهگيري از منابع اجتهاد صاحب مكتب فقهي گرديد، مسلّم است كه بر فقهاي معاصر يا پس از خود تأثير ميگذارد و ايشان با تبعيت از روش او، به نوبه خود به اجتهاد در منابع روي ميآورند.به بيان ديگر مجموعه عظيم فقهي و اصولي و سيستم حقوقي شيعي كه اكنون به ما امانت سپرده شده است، ادوار مختلفي را گذرانده و به وسيله شخصيتهاي بر جسته و مبرّزي تجديد سازمان يا تكميل شده است»(مدرسي، زمين، 3/35؛ همو، مقدمه، ص29). برخي از اين شخصيّتها صاحبنظر و داراي مرام ويژه بودهاند و آرا و نظريات آنان در بحثهاي فقهي علماي بزرگوار مورد توجّه بوده و نقد و بررسي شده است.ما در اين نوشتار «مكاتب فقهي» را آنچنانكه «هست» نه آنچنانكه «بايد» و بهعبارت ديگر در مقام «تحقّق» باز شناختهايم و چگونگي تكوين و پيامدهاي حاصل از ايجاد مكاتب فقهي را به زعم خود كاويدهايم. تعريفي كه ما در اين تحقيق از «مكتب فقهي» ارائه خواهيم داد تعريفي مبتني بر «پديدارشناسي» است. يعني كوشيدهايم آنچه را كه در ميان كلّيه مكاتب فقهي موجود، مشترك است توضيح داده و بهصورت تعريف ارائه دهيم. شك نيست كه تعريف «مكتب فقهي» فرع بر وجود مكاتب فقهي و مسبوق بدان است. ما وجود مكاتب فقهي مختلف در شيعه و بلكه در مذاهب اسلامي را مفروض و مفروغعنه گرفته و در مقام «تحقّق» و «هست» به بازشناسي و تبيين و چگونگي ايجاد آن پرداختهايم. درهرحال، تعريف ما از مكتب فقهي، ملخّص و عصاره اوصاف كلّي، مشترك و همگاني مكاتب فقهي متعدّد خواهد بود. اينك، با توجه به توضيحات فوق تعريف ما از «مكتب فقهي» به شرح زير است:«مجموعه ويژگيهاي موجود در طريق استنباط، مبتني بر مرام استقلالي در شيوه استنباط و استدلال كه موجب تحوّل در مباحث اصولي و قواعد فقهي ميگردد. استقلال در بيان آرا، پرهيز از تقليد، تكامل تدريجي اجتهاد و تأثير بر فقهاي ديگر از ويژگيهاي يك مكتب فقهي است.»چگونگي ايجاد يك مكتب فقهي
در بررسي چگونگي تكوين مكاتب فقهي موارد ذيل بايد تبيين شوند:الف- چگونه يك مكتب فقهي جديد تأسيس ميشود؟ب - چرا يك مكتب فقهي جديد تأسيس ميشود و علل آن چيست؟ج - پيامدهاي حاصل از ايجاد يك مكتب فقهي كدامند؟الف) چگونگي ايجاد يك مكتب فقهي
در نگاهي گذرا به ادوار فقه و اجتهاد در اسلام و دقّت در تعريف ارائه شده از كتب، دو ركن ركين را در تكوين يك «مكتب فقهي» سهيم ميبينيم: 1. ركن دروني: منظور منابع اجتهاد و پايههاي شناخت احكام يا ادلّه اجتهادي و فقاهتي است كه ميتوان آن را «ركن ثابت» نيز ناميد.2. ركن بيروني: منظور روش فقهي، نحوه پرداختن به اجتهاد و علوم مورد لزوم آن از جمله اصول به عنوان منطق فقه و نيز كيفيّت بحث، استنباط، استدلال و ارائه نظر است كه ميتوان آن را «ركن متغير» هم نام نهاد.در صورت بازنگري ركن بيروني توسّط يك فقيه و ايجاد تحوّل اساسي در بهرهگيري از ركن دروني، او صاحب مكتب فقهي خواهدشد. البته با نگاه دقيق، هر فقيه داراي روش فقهي خاص است و نگرش او به دو ركن فوق از زاويهاي ويژه خواهد بود، ولي با نگاهي دقيقتر، براي اينكه عنوان «مكتب فقهي» بر آن روش اطلاق شود، بايد پيامدهايي به دنبال داشته باشد و گرنه اطلاق عنوان مكتب بر روش فقهي آن فقيه صحيح نيست. در بحث پيامدها اين موضوع را مشروحتر بيان خواهيم كرد.ب) علل ايجاد يك مكتب فقهي
گفتيم در صورت بازنگري ركن بيروني از سوي يك فقيه و ايجاد تحول اساسي در بهرهگيري از ركن ركين دروني، يك مكتب فقهي تأسيس ميشود. امّا چرا آن تحوّل و بازنگري صورت ميگيرد؟ انگيزههاي اين تحوّل چيست؟ به عبارت ديگر، عوامل تحوّل و بازنگري در كيفيّت استنباط، روش فقهي، مباحث اصولي و... كدام است؟ با نگاهي اجمالي به ادوار فقه واجتهاد، به طور كلّي عوامل بسياري را مي توان در ايجاد يك مكتب فقهي جديد مؤثّر ديد كه به طور خلاصه عوامل زير را مي توان بر شمرد: 1ـ داشتن سبك و روش فقهي خاص؛ 2ـ ايجاد تحوّل در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي 3ـ تحوّلات تاريخي؛ 4ـ تكامل تدريجي اجتهاد؛ 5ـ تأثير علوم جديد؛ 6ـ تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد؛ 7ـ گوناگوني محيطهاي بحث؛ 8ـ نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي خاصّ آنها.اينك در اين بخش به شرح اجمالي هر كدام از عوامل فوق ميپردازيم. ممكن است عوامل ديگري نيز دخيل باشد كه در اين تحقيق به آنها توجه نشده باشد، ما آن عوامل را نيز نفي نميكنيم.1. داشتن سبك و روش فقهي خاص
كيفيّت بحث، ارائه نظر، استدلال و بيان فتوا را ميتوان سبك و روش فقهي ناميد. در بررسي زندگاني علمي دانشوران فقيه، ميبينيم هر فقيه در طرح بحثها و استدلالات و بيان فتاواي خود روشي را برميگزيند. برخي از اين روشها از ويژگي و درخشندگي خاص برخوردار است، بهطوري كه در ميان فقهاي همعصر، نوعي امتياز تلقّي ميشود. براي نمونه؛ به روش فقهي برخي فقهاي صاحب مكتب اشاره ميكنيم.در روش فقهي ابنابيعقيل طبق آنچه از فتاواي او برميآيد بر دو منبع تكيهميشد. نخست قواعد كلّي قرآني و ديگر احاديث قطعي و ترديدناپذير. در مواردي كه قاعدهاي كلّي در قرآن وجود داشت و در احاديث استثنائاتي براي آن ذكر شدهبود، كلّيت قاعده را حفظ مينمود و به احاديث اعتنا نميكرد مگر آنكه از احاديث مسلّم و غيرقابلترديد بهشمارميرفت. ابنابيعقيل خبر واحد را حجّت نميشمرد(تستري، 3/ 198). اما ابنجنيد با قبول حجّيت احاديث غيرقطعي(اخبارآحاد) علاوه بر احاديث قطعي، آن ها را به عنوان منبع اساسي فقه معتبر ميشمرد و با پذيرفتن عقل بهعنوان ابزار استنباط و استخراج احكام فقهي از منابع آن، در اجتهادات خود به روش تحليلي و استدلال عقلي عمل ميكرد. درك كلّي فقهي از هر روايت را در مقايسه با اشباه و نظاير آن ملاك عمل قرارميداد و به قياس منصوصالعلّة معتقد بود(همو، 11/94؛ صدر، ص302). شيخ مفيد با تكيه بر قواعد كلّي قرآني و احاديث قطعي و مسلّم، روايات اخبار آحاد را كه صحّت انتساب آن قطعي نبود، بياعتبار ميدانست امّا نظريّات مشهور و متداول ميان شيعه يااجماعات را ملاك عمل قرارميداد و همين مشخّصه اصلي مكتب او و شاگردانش سيّدمرتضي، ابوالصّلاح حلبي، قاضي ابن برّاج، كراجكي و... بهشمار ميرفت. او در استنباط از منابع مزبور بر اساس روش استدلالي و تحليل عقلي عمل ميكرد. شيخطوسي معتقد به حجّيت اخبار آحاد، صرفنظر از قرائن و شواهد خارجي بود و نيز تحليل و استدلال عقلي را در فقه حفظ كرد و از سوي ديگر، با استفاده از فقه اهل سنّت كه در قرون اوليه روي آن بسياركار شده بود، چهره فقه شيعي را متحوّل و گستردهتر ساخت و موجب تكامل آن گرديد. در فقه، تفريع و تطبيق را وارد كرد. در فقه تفريعي، كتاب المبسوط و در فقه تطبيقي، با مقايسه مكاتب فقهي مختلف سنّي و شيعي كتاب الخلاف را نوشت. شهيد اوّل قواعد و اصول بنيادي فقه شيعي را تنقيح كرد و با تغييردادن محتواي فقه شيعي كه براساس فقه سنّي بود، به آن هويّتي استقلالي بخشيد و ضمنا با تبسيط و گسترش فقه شيعي، آفاق تازهاي را بهروي آن گشود. محقّق كركي با بهكاربردن استدلالات قوي در هر مبحث و مطرحساختن دلايل مخالفان و ردّ آنها و بهكرسينشاندن نظر خويش، روش فقهي خود را ممتاز ساخت و از طرف ديگر، به برخي مسائل خاص مثل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج، مقاسمه و نظاير آن توجّه خاص مبذول داشت. محقّق اردبيلي با تكيه بر قرآن و حديث، در استنباطات خود بر فكر و اجتهاد تحليلي و تدقيقي متّكي بود و در هنگام مخالف افتادن با آراي پيشينيان با احاديث، ترديدي در ردّ نظريّات آنان نداشت. دقّتهاي خاصّ عقلي، تشكيكها، موشكافيها، روش آزاديخواهانه و شجاعت فتوايي او موجب شد كه مكتب وي كاملاً ممتازگردد. وحيد بهبهاني پس از چيرهشدن بر اخباريگري، قواعد اصول فقه را در فقه اِعمال كرد و براي عقل حجيّت قائل شد و در احياي علم اصول كوشش بسياري نمود. مكتب او از حيث هماهنگي و داشتن نظام فقهي قوي و پيشرفته قابل مقايسه با هيچكدام از مكاتب پيشين نيست. شيخ انصاري حركت كاملاً جديدي را در فقه و اصول ارائه داد و آن دو علم را تنقيح كرد و با روش دقيق علمي، چهره فقه شيعي را دگرگون ساخت. شيخ انصاري در روش فقهي خود بعد از طرح هر مسأله، دلائل نظريّه خود را در آن زمينه بيان ميكرد و با بررسي آرا، اقوال و دلايل علماي پيشين از موافق و مخالف، نظر جديد خود را به كرسي مينشاند. امام خميني ضمن مطرحكردن مسائل فقهي، نظر مجتهدان دورههاي پيشين و در برخي مسائل، فقهاي ساير مذاهب اسلامي را مورد بررسي قرار ميداد. قبل از طرح هر مسأله ابعاد گوناگون آن را ارزيابي ميكرد و سپس در مقام عمل و فتوا، بعد از سنجيدن ابعاد قضايا و بررسي موضوعات احكام، نظر اجتهادي خود را ارائه ميكرد و در اثبات آن به ادلّه اجتهادي و در صورت فقدان، به ادلّه فقاهتي تمسّك ميجست. اختصار، فشردگي و درعين حال گويايي و رواني در طرح مسائل از مشخّصههاي روش فقهي ايشان است.2. ايجاد تحوّل در مباحث اصولي و تأسيس يا بسط قواعد اصولي و فقهي
قواعد عامّ شريعت، نقش مهم و كليدي در استنباط احكام از متون اصلي دارد و بدون توجّه به آنها دستيابي به حكم الهي بعيد يا غيرممكن است. دقّتهاي عقلي، مدام در حال پيشرفت است و به موازات گسترش زندگي اجتماعي و رشد روزافزون علوم جديد و تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد، بر دقّتها و موشكافيهاي عقلي افزوده ميشود. از سوي ديگر، راه دقّت، موشكافي، محاسبه، مداقّه بيشتر، فهم صحيحتر و تعمّق در منابع احكام نيز بسته نيست، چرا كه باب اجتهاد باز است. بنابراين، هر قاعده جديدي كه بهنحوي بر دقّت در استنتاجات بيفزايد و توان عقلي و قدرت استنباط مجتهدان را رشد دهد، بهعنوان يك اصل و قاعده عام كه در قواعد استنباط دخالت دارد، مطرح و پذيرفته ميشود.تاريخ فقه و زندگاني علمي فقها نشان ميدهد آنان با بهرهوري از منابع اسلامي و روح شريعت، قواعد و اصولي را استخراج كردهاند. برخي ديگر از بزرگان اجتهاد و محقّقان فقها با تأسيس قواعد اصولي و فقهي يا بسط و گسترش آنها بر غناي علم اصول افزودهاند و نقشي مهم در رشد و اعتلاي علم فقه ايفا كردهاند. افزايش كمّي و كيفي اين قواعد عام و فراگير، مجتهدان را در فهم و استنباط حكم فقهي در كنار اصول استنباط ياري ميرساند. از سوي ديگر، نياز استنباط به علم اصول و عنصرهاي اصولي همچنانكه سيد محمّدباقر صدر (صص 38-39) معتقداست، نيازي تاريخي است و نه مطلق. يعني نيازي است كه پديد ميآيد و به تناسب فاصله تاريخي فقيه از زمان نصّ و تراكم شك در كار استنباطي كه فقيه با آن سروكار دارد، اين نياز تشديد ميگردد. حال آنكه در فقه عصر نصوص شرعي بدان اندازه يافت نميشود. البتّه اين سخن، به معني نفي تفكّر اصولي در زمان ائمّه معصوم (ع) نيست بلكه سؤالات اصحاب از ائمّه هدي (ع) و پاسخهاي آن بزرگواران و بعضا ارجاع آنها به قرآن، حاكي از وجود تفكّر اصولي گرچه در حدّ ضعيف است. جزوات برخي از صحابه مثل هشامبن حكم كه گفتهاند رسالهاي در بحث «الفاظ» نوشته، مؤيّد اين مطلب است. رشد انديشهوري اصولي، پيامد نياز فقيه به دانش اصول در كار استنباط است و برحسب دوري از عصر نصوص به گسترش ميگرايد. لذا با پايان غيبت صغرا و پايان روزگار نصوص شرعي، ذهنيّت اصولي شيعه شكوفا شد و فقيهان به بررسي قواعد كلّي و عنصرهاي مشترك اصولي پرداختند و با كسب پيشرفتهاي شايان بهتدريج بر رشد و اعتلاي علم اصول افزوده شد.ابن ابيعقيل در بحثهاي اصولي و اجتهادي از درخشندگي خاص برخوردار شد. او نخستين كسي است كه در آغاز غيبت كبرا فقه را با قواعد اصولي تطبيق داد و راه اجتهاد را گشود. او قواعد اصولي و بحثهاي اجتهادي را بهگونه علمي و فنّي بهكار برد. همو شيوه بهكارگيري قواعد اصولي و عناصر مشترك و اجتهادي را در اصول احكام و قواعد كلّي و عناصر مشترك استنباط براي بهدستآوردن احكام شرعي حوادث واقعه و موضوعات مستحدثه ارائه دادهاست. ابنجنيد ادامهدهنده راه او بود و كوشيد تا مسائل و عناصر مشترك در استنباط را با استفاده از تحليلهاي عقلي به صورت علمي تدوين نمايد. شيخ مفيد مانند استادش ابنجنيد در تدوين فقه اجتهادي تلاش نمود. او نخستين عالم شيعي است كه در علم اصول از وي كتابي به نام التّذكرة باصول الفقه به جا ماندهاست و ملخّص آن در كتاب كنزالفوائد كراجكي آمدهاست. شيخ مفيد متكلّم بود امّا در فقه و اصول نيز مكتب متمايزي ايجادكرد. در اصول فقه تحوّلي پديد آورد و شيوهها و عناصر خاصّه استنباط را نسبتا تكامل بخشيد. او به نقد بسياري از آراي ابن ابيعقيل و ابنجنيد پرداخت و هرسه نفر بذرهاي بنيادين دانش اصول را در فقه شيعي افشاندند. شيخ طوسي با نوشتن كتاب العدّة في الاصول دانش اصول رابه دوره نويني از بالندگي، پختگي فكري و تطوّر رسانيد. در فقه نيز گسترش چشمگير و تطوّري سترگ حاصل آورد. او قواعد اصولي و عناصر مشترك اجتهادي را بهطور گستردهاي در منابع معتبر شرعي در مقام تفريع و تطبيق بهكاربرد. با كاري كه او در كتاب المبسوط كرد، فقه از نظر فروع و مصاديق گسترش بسيار يافت، چرا كه او فروع تازه را به اصول پايه برگرداند و قوانين كلّي را بر مصاديق خارجي منطبق ساخت. كتاب الخلاف او در فقه تطبيقي در مقايسه با ساير مذاهب اسلامي، نشاني از تحوّل در مباحث فقهي بود. بذرهاي بنيادين دانش اصول كه در زمان ابنابيعقيل، ابنجنيد و شيخ مفيد افشانيده شدهبود، در عصر او روييد. حدود انديشه اصولي معيّن گرديد و در زمينههاي بررسي فقهي در پهنهاي گسترده بازتاب يافت. از شاگردان و دنبالهروان مكتب فقهي او، علّامه حلّي بود كه آثار اصولياش مانند تهذيب الاصول، مباديء الوصول و نهاية الاصول، علم اصول را با تحوّلاتي تازه همراه ساخت. محقّق اردبيلي همراه با دقّتهاي خاص، تشكيكات و موشكافيهاي عقلي و اجتهاد تحليلي و تدقيقي كه او را از همگنان ممتاز ساختهبود، با ابداع اصل سهولت، در استدلالات خود بسيار بدان استناد ميجست. حسنبن زينالدّين شاگرد محقّق و دنبالهرو مكتب فقهي او، با تأليف متني مرتّب و تحقيقي در علم اصول فقه بهعنوان مقدمّهاي بر كتاب خود معالمالدّين و ملاذ المجتهدين راه را براي بحثهاي متمركز برروي مباحث اصول فقه به شكل شرح و حاشيهنويسي گشود و اينگونه بحثها بهسبب تمركز شرح، تحشيهها، نقد وايرادهاي فقها در يك مسأله، در پيشبرد علم اصول فقه بسيار مؤثّرافتاد.پس از چيرهشدن اخباريگري توسّط ملّا محمّدامين استرآبادي بر محيطهاي علمي، رشد علم اصول با توقّف روبرو شد. ملّا وحيد بهبهاني با كوشش در احياي علم اصول، با طرز فكر اخباري به مبارزه برخاست. بهبهاني با بهكارگيري درست قواعد اصول فقه در حوزه درس خود، علم اصول را بهنحو چشمگيري رشد داد. او با مهارت شگفتانگيزي اصول فقه را در فروع مختلف فقهي پياده ميكرد. كوششهاي او در احياي علم اصول و رشد سريع آن مؤثّر شد. در بحثهاي اصولي و اجتهادي و بالتّبع مباحث فقهي، تحوّلات خوبي ايجاد كرد. شيخ مرتضي انصاري با تجديد بناي علم اصول، آفاق جديد و گستردهاي بهروي آن گشود. نقش او در تأسيس و تحوّل مسائل اصولي بسيار عظيم است و در ميان اصوليان، از افراد نادري است كه به بررسي بحثهاي اصولي بهطور گسترده پرداخته و مسائل نو را مطرح نمودهاست. او با تحرير و تنقيح اصول، مباحث اصول عمليّه را به ميزاني شگرف بسط داد و بر اساس علميِ مستحكمي بنياد نهاد. او اوّلين عالم اصولي است كه قاعده حكومت را بهطورگسترده در تدريس و تأليف مطرح نمود. قاعده جواز تمسّك به عام در شبهات مصداقيّه در زماني كه مخصّص، لُبّي باشد از مبتكرات وي است. نيز در بحثهاي اصول عملي خاصّه بحث استصحاب، تحوّلي اساسي ايجادكرد. تحقيقات عميق و بينظير او در فقه و اصول، بنيادگذاري مباني نوين و ابتكارات، او را بهنوعي مجدّد اصول و فقه نشان داده است. در كتاب الرّسائل او نحوه استدلال براي هر مسأله در مقايسه با كتب اصولي پيشين بهطور محسوسي تفاوت كرده بهگونهاي كه گويا اساس مباحث دگرگون شدهاست. قاعده ملازمه عقل و شرع در اغلب فتاوا و نظريّات فقهي او جلوه خاصّي دارد. امام خميني نيز با مطرحكردن زمان و مكان بهعنوان دو عنصر مهم و تعيينكننده در امر اجتهاد و نيز طرح مصلحت در فقه سياسي، باب نويني را بهروي اجتهاد گشود و در تدريس اصول از پرداختن به مباحثي كه چندان فايده عملي در استنباط احكام ندارد، خودداري كرد و نگرش استقلالي به علم اصول را تفريط ناميد1.3. تحوّلات تاريخي
تحوّلات تاريخي، اعم از سياسي، اجتماعي و فرهنگي بهعنوان عاملي بيروني و فرعي، تأثير بهسزايي در ايجاد مكاتب فقهي متعدّد دارد. اينك، برخي از تحوّلات را كه در ظهور بعضي مكاتب فقهي نقش خاصّي داشتهاند مرور ميكنيم.بعد از شروع غيبت كبري تا مدّتي فتواها در قالب روايات احاديث بود. اصحاب الحديث بر محيط علمي شيعه مسلّط بودند. از آنجا كه زمان نصوص هنوز نزديك بود، چندان نيازي هم به استنباط و اجتهاد صرف احساس نميشد. از نيمه دوّم قرن سوّم به بعد، ابن ابيعقيل عمّاني و ابنجنيد اسكافي از فقهاي متقدم شيعه با استفاده از شيوه استدلال عقلاني و نيز با استفاده از قرآن، حديث و در چهارچوب آنها، با اِعمال فكر و اجتهاد به شكل تفريع فروع از اصول، فقه و اجتهاد را به حركت واداشتند. قبلاً هم گفتيم نياز به اجتهاد، نيازي تاريخي است نه مطلق و همزمان با دور شدن از عصر نصوص شرعي، اين نياز شديدتر و زيادتر ميشود. از همينجا روشن ميشود كه چرا اجتهاد در شيعه ديرتر از اهل سنّت آغاز شد. مذاهب و مكاتب فقهي سنّي با رحلت پيامبر(ص) روزگار نصوص شرعي را پايانيافته تلقّي كردند و بدان خاطر به اجتهاد، قياس، رأي، استحسان و ديگر موارد رويآوردند، امّا شيعيان كه ائمّه هدي(ع) را امتداد هستي پيامبر رحمت(ص) ميدانند هنوز در عصر نصوص شرعي بهسرميبردند و در صورت بروز سؤال، به ايشان رجوع ميكردند. البتّه ائمّه(ع) گاه آنها را به استنباط و قواعد كلّي رهنمون ميشدند امّا بههرحال چون در زمان نصوص بهسرميبردند، نياز چنداني نيز به اجتهاد احساس نميكردند. ازاين رو بهمحض پايانيافتن دوره نصوص شرعي، با شروع غيبت كبرا، تفكّر اصولي فقهاي شيعه شكوفا شد و به بررسي قواعد كلّي و عناصر مشترك در امر استنباط پرداختند و به پيشرفتهايي در اين زمينه دستيافتند. آغازگر اين راه ابن ابيعقيل و ابنجنيد و سپس شيخ مفيد از متكلّمان شيعي بودند و بدين خاطر به عقل و تحليلهاي عقلي بها ميدادند و نخستين كساني هستند كه فقه شيعه را بر پايه اجتهاد بنا نهادند. شيخ مفيد از شاگردان مكتب اهلالحديث نيز بود و نزد شيخ صدوق رئيس محدّثان در آن زمان درس خوانده بود. انتقادات سخت و كوبنده او بر روش اهلالحديث2، حاكميّت آنان را بر محيط علمي شيعه درهم شكست و راه استدلال و تعقّل در كلام و فقه شيعي را هرچه بيشتر گشود. شيخ مفيد در چندين اثر خود استادش شيخ صدوق را مورد انتقاد شديد قرار داد3.حكومت عبّاسيان از اوايل قرن 2ق. آغاز و در اوايل نيمه دوم قرن هفتم. پايان پذيرفت. در اين دوران، فقه اجتهادي از تكامل و گسترش چشمگيري در ابعاد گوناگون برخوردار شد. در علم اصول كتب متعدّدي تصنيف شد و مكاتب گوناگون فقهي نيز بهوجود آمد. دانشنامههاي حديث و تفسيرهاي متنوّع بر قرآن تدوين شد. عبّاسيان خود را بهعنوان نگهبان و حافظان دين اسلام قلمداد ميكردند و بنابه مصالح سياسي، خود را به علما و دانشمندان نزديك ميكردند. شيخ طوسي در حوزه بغداد از موقعيّت مهمّي برخوردار بود چنانكه خليفه عبّاسي «القائم بامراللّه» به او كرسي درس كلام كه جز به دانشمندان بلندآوازه دادهنميشد، بخشيد. قبل از او سيّدمرتضي شاگرد شيخ مفيد نيز در دستگاه از موقعيّت مهمّي برخوردار و داراي منصب نقابت بود. شيخ طوسي در سال 448 هجري يعني 12 سال پيش از وفاتش بهواسطه درگيريهاي ميان شيعيان و سنّيان در بغداد، به نجف كوچ كرد. او از شاگردان بسيار خود، در حوزه درس خويش در بغداد جدا شد و در نجف به پايهگذاري حوزه نوخاستهاي پرداخت كه بتدريج بالندگي يافت. با حضور وي در نجف و جهش علمي در اين مركز، نجف بهعنوان يگانه پايگاه علم و دانش شيعي درآمد و به همّت والا و تواناي آن شخصيّت بزرگوار، علوم مختلف اسلامي دراين ديار نضج يافت و اينشهر از موقعيّت خاصّي برخوردارشد.در سفرنامه ابنبطوطه (صص 196-197) درباره علّامه حلّي از شاگردان محقّق حلّي و از پيروان مكتب فقهي شيخ طوسي چنين ميخوانيم: «پادشاه عراق سلطان محمّد خدابنده را در زمان كفر، مصاحبي بود بهنام جمالالدّينبن مطهّر كه يكي از فقهاي شيعه بهشمار ميآمد. چون اين پادشاه به وسيله علّامه حلّي به دين اسلام درآمد و مغولان به تبعيّت از او اسلام را پذيرفتند، در مراتب تعظيم و احترام فقيه مذكور بيفزود و اين فقيه مذهب شيعه را به پادشاه شناساند. سلطان تسليم استدلالهاي قوي و محكم علّامه حلّي شد و به وسيله وي، شهرهاي عراق و عجم و فارس و آذربايجان و اصفهان و كرمان و خراسان عملاً تشيّع را پذيرفتندو قدرتي براي تشيّع حاصل گرديد».با توجّه به منابع تاريخي، شيعيان تا قرن 5 و 6ق. چندان نفوذ و قدرتي نداشته و در حال تقيّه بهسر ميبردهاند. تمام خلفا، حنفيمذهب بودهاند و اكثر مدارس ايران نيز مربوط به اهل سنّت بوده و شيعيان ميداني براي كار نداشتند. در دوران سلطنت سلاجقه، كمكم بزرگان شيعه در دستگاههاي خلافت نفوذ ميكنند و بهخاطر نزديكي شيعه به تركان، تدريجا در قرنهاي 6 و 7ق. نيز بسياري از تركان، مذهب شيعه را ميپذيرند(صفا، 2/ 189). حضور تدريجي رجال شيعه در دستگاههاي خلافت، موجب رشد تشيّع در ايران شد. البتّه نفوذي كه بزرگان شيعه در دستگاههاي امراي ترك حاصل كردهبودند در خراسان و ايران آن روز بياثر نبودهاست. در اوايل قرن 7ق.، قدرت شيعه چندبرابر شد. با برافتادن خلافت عبّاسي كه نقطه مقاومتي در برابر آنان بود و نيز ضعف علماي اهل سنّت بهواسطه انسداد باب اجتهاد در آنها و از سوي ديگر، ظهور متكلّمان بزرگ شيعه در قرن هفتم، زحمات شيعه در قرن 8ق. بهنتيجه رسيد و مذهب آنان در اين سرزمين نوعي رسميّت ضمني يافت. با ظهور صفويّه، تشيّع، مذهب رسمي ايران گرديد. براي نخستين بار منصب شيخالاسلامي دربار از جانب شاه تهماسب صفوي به محقّق كركي دادهشد. او به علّت تغيير نظام حكومتي و بهقدرترسيدن شيعه در ايران، به پارهاي از مسائل كه تا آنزمان جاي مهمّي در فقه نداشت، عطف توجّه كرد. مسائلي از قبيل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج، مقاسمه و نظايرآن توسط او بهطور وسيع در فقه موردبحث قرارگرفت. همچنين توانست قبله اكثر شهرهاي ايران را تصحيح كند.با ظهور ملّا محمّدامين استرآبادي صاحب الفوائدالمدنيّه، مكتب اخباري بر مراكز علمي شيعي چيره شد، حجّيت عقل بهشدّت انكارشد و اصول فقه شيعي متروك گرديد. شايد بتوان انگيزههاي رواج اخباريگري را چنين دانست. اخباريان دانش اصول را داراي سرشتي سنّي ميدانستند چرا كه اهل سنّت در اجتهاد پيشقدم بودند و علّت آن را نيز ذكر كرديم. البتّه پارهاي از اصطلاحات مثل خود كلمه اجتهاد، از اصول سنّي به اصول شيعي راه يافتهبود. رواج بيرويّه مباحث عقلي و فلسفي در بين اصحاب اماميه از ديگر علل بود. از سوي ديگر، گمان ميكردند كه با استفاده از عناصر مشترك در استنباط، اهمّيّت نصوص شرعي كاهش مييابد. از علل موفّقيّت اخباريان، نوپديدي علم اصول بود كه انديشههاي همگاني شيعيان را بر ضدّ علم نوظهور اصول برانگيخت. مضافا اينكه گفتار عوامپسندانه آنها در پيشبرد مقاصدشان تأثير زيادي داشت.درنيمه دوم قرن 12ق.، آقاوحيد بهبهاني بساط مكتب اخباريگري را درهمپيچيد. جنبش اخباري و جنبش اصولي هردو در يك مكان يعني كربلا همنشين شد و كشمكشها بالا گرفت. محمّدباقر خوانساري پايهگذار مدرسه كربلا در فقه و اصول، با گرايش فلسفي خود، انديشه علمي اصولي را داراي قواي تازهاي ساخت و وحيد بهبهاني وارث اين گرايش عقلاني شد. البتّه نزديكي حوزه درس وحيد در نزديكي حوزه اصلي فقاهت يعني نجف از موجبات مهم احياي مجدّد علم اصول با كمك شاگردان وحيد بود. از سوي ديگر، پس از نگارش جوامع حديثي مثل وسايلالشّيعه توسّط شيخ حرّ عاملي و الوافي توسّط ملّامحسن فيض كاشاني و بحارالانوار توسّط علّامه مجلسي از بزرگان شيعه، محدّثان و فقهاي معتدل اخباري شيعه از دانش علم اصول در كار استنباط از آن دانشنامهها بهره ميگرفتند.اميد ميرود كه با استفاده از دو عنصر مهمّ زمان و مكان، به اجتهادي تطبيقي و همهجانبه در منابع معتبر با عنايت به اصل مهمّ مصلحت، در حوزههاي علمي ديني پرداخته شود و به سؤالات ناشي از تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي نوين پاسخي لازم دادهشود و غناي دين اسلام بهطور كامل اثبات شود.4. تكامل تدريجي اجتهاد
تكامل تدريجي بحثهاي اجتهادي، نياز به توضيح زيادي ندارد. تأثير تكامل مرحلهاي بر تطوّر اجتهاد در طي مراحل آتي مهم است. كار اجتهادي كه در هر دوره با ظهور فحولي از علما انجام ميشود، با دورههاي قبل از آن تفاوت دارد. مجتهدان در هر دورهاي از همان جايي اجتهاد را آغاز ميكنند كه مجتهدان پيشين آن را به اتمام رسانيدهاند. انديشه عنصرهاي اصولي مشترك و اهمّيّت نقش آن در كار استنباط، از آغاز، روشني و ژرفايي كنوني را نداشت بلكه راهها و نشانههاي آن بهتدريج و از خلال گسترش عمل فقهي و رشد كارهاي مربوط به استنباط روشن گشت. به ژرفا و عمق مجددا تأكيد ميكنيم كه نياز كار استنباط به عنصرهاي اصولي، نيازي تاريخي است و در نتيجه به تدريج رشد يافته است. مجتهدان در هر دوره با انبوهي از علوم اجتهادي كه توسّط پيشينيان كار شدهاست روبرويند و از سوي ديگر، علوم ديگري در دوره آنان ايجاد ميشود و همين عاملها در تكامل مرحلهاي و تحوّل اجتهاد و در نتيجه ايجاد يك مكتب فقهي جديد نقش مهمّي داراست.در نگاه اجمالي به كتب اصولي و فقهي از آغاز تاكنون، تكامل تدريجي و مرحلهاي مشاهده ميشود. اگر ابن ابيعقيل، ابنجنيد، شيخ مفيد، شيخ طوسي و آثارشان را با آثار فقها و اصوليان متأخّر بسنجيم، خواهيم ديد كه چگونه كار اجتهادي در هر دوره با دوره پيشين تفاوت محسوس دارد. بهتعبير ديگر، هر دوره نسبت به دورههاي پيش از خود، از نوعي تكامل و اعتلا برخوردار است.5. تأثير علوم جديد
گذشت زمان موجب پيشرفت علوم گوناگون ميشود و با پيدايش دانشهاي مختلف و رشد روزافزون دقّتهاي عقلي در بستر جامعه، علوم جديدي ايجاد ميشود يا علوم سابق، لباس نوي برتن ميپوشد. تأثير اين علوم را نميتوان ناديده گرفت. فقه از آغاز با اجتهاد در مسائل جديد شكلگرفت و روزبروز رشد و گسترش يافت. پيشرفت زمان از حيث معارف و دانشهاي بشري پرسشهاي بسياري را بهدنبال دارد. علوم اجتماعي، جامعهشناسي، اقتصاد، سياست، مديريّت، علوم تربيتي، روانشناسي،اخلاق، حقوق، روابط بينالملل و بسياري از علوم ديگر، همه در زندگي بشر سرچشمه دارند و روزبروز با تحوّلات بسياري روبرويند و مكاتب مختلف در هر يك از علوم فوق پديد ميآيد. زندگيها از اينرو به آنرو ميشود، رفتار و كردار عوض ميشود. همه اينها در سايه گذشت زمان است و فقها نميتوانند و نبايد بدون توجّه به اين علوم، به استنباط احكام واقعي الهي از منابع و پايههاي شناخت بپردازند.علوم باعث ميشوند نگرش فقيه تفاوت پيداكرده و به منابع اجتهاد خود از زاويهاي ديگر نظر بيفكند و يا قاعدهاي جديد كشف كند و بهطور كلّي در فقه و اجتهاد او تحوّلي ايجاد كند.6. تغيير وضعيّت زندگي و ظهور نيازهاي جديد
با پيشرفت زمان، زندگي نيز تغيير مييابد. مسائل تازه و پديدههاي نو حاصل ميشود. با پيدايش پديدههاي نوين، نياز بيشتر به اِعمال اجتهاد در منابع احساس ميشود. از سوي ديگر، با پيدايش دانشهاي مختلف و رشد روزافزون دقّتهاي عقلي، اجتهاد در منابع بيشتر بهكارگرفته ميشود، چرا كه بايد به سؤالهاي ايجادشده و نيازهاي بهوجود آمده، پاسخ داد. در مقايسه المبسوط شيخ طوسي با آن همه فروعات فقهي و احكام جديد با قبل از زمان او، به گسترش آن پي ميبريم. در تطبيق همين كتاب، با «جواهرالكلام» شيخحسن نجفي، باز به گسترش بيشتر پيميبريم و اين نيست جز در سايه پويايي فقه، بهگونهاي كه با گشودهشدن افقهاي جديد و بهوجودآمدن مسائل مستحدثه، فقيه با درنظرگرفتن شرايط زماني و مكاني، حكم الهي را از منابع اصيل شرعي استخراج و تكليف خلقاللّه را روشن ميسازد.فلسفه بهوجودآمدن فقه و اجتهاد، نياز به احكام مسائل مورد نيازاست. ايجاد مسائل جديد در ابعاد گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، عبادي، فرهنگي، تربيتي، نظامي، بينالمللي و ساير جنبههاي زندگاني، احكام جديد را ميطلبد. بهتدريج بر اثر گسترش و تغيير وضعيّت زندگي، متناسب با آن سؤالهايي پيش ميآيد و «فقه» بايد به مدد «اصول» و بهواسطه عنصر اجتهاد از منابع و پايههاي اوّليّه شناخت يا ادلّه اربعه، پاسخگوي نيازهاي جديد باشد. بدين قرار ارتباط تنگاتنگي را بين فقه، علوم زمانه و مردم ميطلبد.محبوسشدن فقه در حوزههاي علميه، منحصرشدن به كتب مربوط، مستورماندن در سينه فقها و كتب ارزندهشان، دورماندن از صحنه عملي و زندگي اجتماعي مردم كوچه و بازار و اكتفا به مقام «تئوري» و «نظر» و گرفتار «شقوق» و «فروع»بسيارشدن از جمله عوامل به ميدان نيامدن فقه است. در نتيجه، سؤالها بيپاسخ ميماند. مجتهدي كه توجّه به پيشرفتها نمايد و براساس واقعيّتها حكم دهد و در راستاي دستيابي به حكم الهي نگرش خود را به منابع با پيشرفتها همگام سازد، صاحب مكتب خواهدشد. اين مجتهد «عملگرا» خواهدبود و با زندگي اجتماعي مردم، پيشرفت زمانه و گسترش علوم هماهنگ بوده و با حفظ اصالتهاي ديني و درايتهاي فقهي به استنباط احكام واقعي الهي و صدور فتوا خواهدپرداخت.7. گوناگوني محيطهاي بحث
تأثير گوناگوني محيطهاي بحث قابل تأمّل و بررسي است. سليقههاي مختلف در چگونگي بحثهاي اجتهادي در محيطهاي علمي گوناگون مثل مدينه، كوفه، نجف، كربلا، بغداد، قم، اصفهان و بسياري ديگر موجب شد كه هركدام در پيشرفت بحثها سهمي داشتهباشد و با ايفاي نقش مهمّي در ادوار اجتهاد، در ايجاد مكاتب فقهي متعدّد تأثير عميق بگذارد. به عنوان نمونه، شيخ طوسي كه در زمان خويش رياست شيعه را داشتهاست، قبل از مهاجرت به نجف، در مدّت اقامت در بغداد به كتابخانه بسيار نفيس دارالعلم شاپور و كتابخانه پرارج استادش سيّد مرتضي دسترسي داشتهاست(مدير شانهچي، ص 74). همين امر سبب پيشرفت چشمگير او گرديد و با تأسيس حوزه نجف، شاگردان مبرّزي را تحويل جامعه علمي آن روز داد. امتناع محقّق اردبيلي از آمدن به ايران باعث شد كه حوزه نجف مجدّدا احيا شود و او با استفاده از منابع و ذخاير علمي بسيار آن حوزه، به تربيت شاگردان بسياري پرداخت.8. نبوغ و استعداد فردي مجتهدان و ويژگيهاي خاصّ آنها
نبوغ، استعداد، دورانديشي و ويژگيهاي خاصّ هركدام از مجتهدان در ايجاد مكاتب فقهي نقش بهسزايي دارد. مجتهدي كه از علم بيشتر و استعداد والاتر و ذوق خاص در استنباط بهرهمند باشد، نظريّات علمي و مباني فقهي و استدلالات و روش فقهي او از ارزش بيشتر و استحكام افزونتر برخوردار است و به او قدرت شگرفي ميبخشد و ديگران را تحت تأثير قرارميدهد.ابنجنيد را خوشذوق و دورانديش دانستهاند، كتب او نيز خوشاسلوب و در عصر خود بينظير بودهاست. شهيداوّل در علوم مختلف از آگاهي خوبي برخوردار بوده و حتّي در شعر و ادب از او آثاري رسيدهاست. ارزشهاي علمي و اخلاقي محقّق اردبيلي، موجب شد كه مكتب او ممتاز گردد. مقام علمي، حسن اداره و تدبير، استعداد فوقالعاده و ذوق خاصّ آقاوحيد زبانزد بود. در تدريس از قدرت فوقالعادهاي برخوردار بود و در كرسي درس جولان خاصّي داشت و با مهارت شگفتانگيزي اصول فقه را در فروع مختلف پياده ميكرد و صدها مجتهد كمنظير را تربيت نمود. شيخ يوسف بحراني فقيه معتدل اخباري، در مقابل قدرت او، كرسي درس را به او واگذار كرد. شاگردان درس شيخ يوسف به حوزه درس وحيد پيوستند و اين بهدليل قدرت فوقالعاده و ذوق و استعداد خاصّ او بود. شيخ انصاري تسلّط زايدالوصف و متحيّركنندهاي بر استنباط احكام فقهي داشت و در فضل و تقوا مشهور عصر و زمان خود بود. امام خميني به والاترين مرتبه استدلال و تحقيق و ژرفانديشي دست يافت و با در اختيارگرفتن حكومت، فقه حكومتي را براي اداره جامعه بهعرصه آورد و به اوج شكوفايي در بعد علمي و عملي رسيد. علاوه بر آن، ايشان در علوم مختلفي از جمله فلسفه نيز صاحبنظر و در عرفان و اخلاق به مراتب والا رسيدهبود و در وادي شعر و ادب نيز دستي داشت و در زندگيش بنا به نقل شاگردان و خانوادهاش از نظم فوقالعاده برخورداربود.ج ـ پيامدهاي حاصل از ايجاد مكتب فقهي
اطلاق مكتب بر روش فقهي يك فقيه وقتي صحيح است كه نتايج و پيامدهايي را بهدنبال داشته باشد. فقهاي بسياري مجتهد بوده و روش فقهي خاصّي داشتهاند امّا به آنان عنوان صاحب مكتب اطلاق نشدهاست. سرّ آن در همين مطلبي استكه گفتيم. براي مثال، فقيه بزرگ و نوپردازي همانند ابنادريس حلّي را صاحب مكتب نميدانند چرا كه تحوّلات ايجادشده از سوي او و شكستن سدّ تقليد توسّط او كه با جرأت بسيار ايشان همراه بود، ديري نپاييد و پيروي نداشت، هرچند سهم بهسزايي در تكامل اجتهاد و در استقلال رأي و پرهيز از تقليد داشت.4در اين بخش اجمالاً به پيامدهاي ايجاد مكتب فقهي اشاره ميكنيم و پيرامون هركدام توضيحي كوتاه ارائه ميدهيم. نتايج و پيامدهاي يك مكتب فقهي به شرح ذيل است:1ـ استقلال رأي و پرهيز از تقليد؛2ـ تأثيرگذاري بر ساير فقها؛
3ـ تحول و تكامل اجتهاد؛
4ـ اختلاف فتوا؛
5ـ تحول در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي.اينك شرح اجمالي هر كدام از پيامدهاي فوق را پي ميگيريم.
1. استقلال رأي و پرهيز از تقليد
فقها و مجتهدان طبق تعاليم ديني در رويارويي با مسائل جديد پيشآمده در جامعه، هركدام طبق اجتهاد خود برپايه منابع استنباطي نظر ميدهند. يك مجتهد در مسائل شرعي، حقّ تقليد از مجتهد ديگر را ندارد. فقها در كار اجتهاد و در منابع استنباط برپايه واحدي عمل ميكنند ولي با توجّه به ويژگي خاصّ اجتهاد در تمامي مراحل كاوش در امر استنباط حكم الهي، نوعي پيچيدگي پديد آمده است. تفاوت در قدرت تحقيق و استنباط هر شخص و كوچكترين اختلافنظر در هركدام از مسائل، در استنتاج نهايي تأثيرگذارده و موجب تفاوتنظر ميشود. آنكه روح و خوي تقليد از بزرگاني را دارد، از اظهارنظر جديد خودداري خواهدكرد و برخلاف نظر مشهور و بزرگان، فتوا نخواهدداد. برعكس فقيهان داراي شجاعت و جرأت در بيان فتوا و اظهارنظر فقهي، در اعلان نظريّات خود استقلال داشته و استنباط و رأي خود را-گرچه برخلاف نظر مشهور، بزرگان و پيشينيان باشد- آزادانه بيان ميكنند، عمل اينان ممدوح و پسنديده است.در تاريخ فقه شيعي، هرازچندگاه، فقها به بليّه تقليد از بزرگان گرفتار بودهاند، همچنانكه پس از شيخ طوسي تا يك قرن و اندي پس از آن را «عصرمقلّده» مينامند(شوشتري كاظمي، ص 242). تا آنجا كه انتقاد از نظريّات شيخ طوسي و مخالفت با او سنّتشكني و تجاوز از حد تلقّي ميشد. بههمينخاطر بزرگاني مثل ابنادريس حلّي كه يك قرن و اندي پس از شيخ طوسي به ظهور ميرسند و با مخالفت با تقليد در امر اجتهاد، نظريّات خود را شجاعانه بيان ميكنند، اقبال چنداني نمييابند.علّت ركود فقه و رسوخ روح تقليد در حوزه علميه پس از شيخ طوسي دو دليل عمده دارد. نخست اينكه حوزه نوپديد نجف توسّط شيخ طوسي پايهگذاري شد و طبعا نميتوانست با نوآوريهاي او خيلي رقابت كند. زمان ميطلبيد تا انديشههاي او جذب و فراگير شود و حوزه جوان به سطح بالاي علمي برسد و هماهنگ با ساير حوزهها و همسطح با آنها بشود تا در مقابل تازهگوييهاي شيخ طوسي حرفي براي گفتن داشتهباشد. ديگرآنكه شيخ نزد شاگردان خود مقام و منزلتي بزرگ يافت و آنقدر گرايش تقديسآميز و اعتقاد بيش از حد نسبت به او وجودداشت كه حتّي انتقاد از نظريّات او نيز سنّتشكني و تجاوز از حد تلقّي ميشد. آنها مقهور عظمت وي بودند و در فتاوا نيز از شيخ تقليد ميكردند و بدين جهت بود كه برآنها عنوان مقلّده اطلاق شدهاست.ابنادريس حلّي با نوشتن كتاب السّرائر به نقد آرا و انديشههاي شيخ طوسي پرداخت و زمينه را براي بيرونآوردن فقه از ركود و ايستايي آمادهكرد. باب تقليد را بست و باب اجتهاد را مجدّدا بازكرد، خودباختگي در برابر آراي افراد بزرگ را محكوم كرد. در انديشههاي فقهي و اصولي شيخ طوسي بازنگري كرد و استدلال عقلي را مجدّدا در فقه بهكاربرد. بايد او را پاياندهنده دوره فترت ناميد.تقليد بلايي نيست كه فقط در يك دوره بعد از شيخ طوسي در حوزه فقه و اجتهاد راه پيدا كرده باشد بلكه در دورههاي مختلفي گريبانگير جوامع علمي بودهاست. مرتضي مطهّري (تعليم، صص 24-25) در اين باره به نقل از مرحوم آيةاللّه حجّت سخني آوردهاست كه بهواسطه اهمّيت آن عينا نقل ميكنيم: «اجتهاد واقعي اين است كه وقتي يك مسأله جديد كه انسان هيچ سابقه ذهني ندارد و در هيچ كتابي طرح نشده به او عرضه شد، فورا بتواند اصول را بهطور صحيح تطبيق كند و استنتاج نمايد، و الّا انسان مسائل را از جواهرالكلام يادگرفتهباشد، مقدّمه و نتيجه (صغرا و كبرا و نتيجه) همه را گفتهاند، او فقط ياد ميگيرد و ميگويد: من فهميدم صاحب جواهر چنين ميگويد، بله من هم نظر او را انتخاب كردم. اين اجتهاد نيست، همينكاري كه اكثر ميكنند. اجتهاد، ابتكار است و اينكه انسان خودش ردّ فرع بر اصل بكند و مجتهد واقعي در هر علمي همينطور است. هميشه مجتهدها عدّهاي از مقلّدها هستند، مقلّدهايي در سطح بالاتر. شما ميبينيد در هر چند قرن يك نفر پيدا ميشود كه اصولي را تغيير ميدهد، اصول ديگري بهجاي آن ميآورد و قواعد تازهاي ابداع ميكند، بعد همه مجتهدها از او پيروي ميكنند. مجتهد اصلي همان يكي است، بقيه مقلّدهايي بهصورت مجتهد هستند كه از اين مقلّدهاي معمولي كمي بالاترند...اين را كه مكتب جديدي ميآورد و مكتب قابل قبولي هم ميآورد كه افكار را تابع خودش ميكند بايد گفت مجتهدواقعي».ركود و ايستايي در فقه، كارآيينداشتن در برابر پديدههاي نوين، بيگانگي فقه از موضوعات و مسائل جديد، درآمدن فقه بهصورت سنّت بيروح، راكد و بيملاك و نيز فقدان برداشت نوين از منابع براي صدور احكام موضوعات جديد و يا موضوعات تغييريافته، از پيامدهاي خودباختگي علمي فقها در برابر بزرگان و پيشينيان است.2. تأثيرگذاري بر ساير فقها
در ميان فقها و مجتهدان، برجستگاني هستند كه روش فقهيشان مورد قبول و پيروي فقها در آن دوره و دورههاي بعد قرار ميگيرد و اين پيامد مهمّي است. علماي پس از آنها عمدتا به شرح و حاشيهنويسي برآثار آنان مبادرت ميورزند. آرا و نظريّات آنان در متون فقهي مورد توجّه و در معرض نقل، نقد و بررسي است. در حوزههاي فقاهت چنين مرسوم است كه در بررسي يك مسأله فقهي، اقوال گوناگون مجتهدان پيشين از شيعه و سنّي، نقل و مورد بررسي قرارميگيرد. آراي مورد بررسي، مربوط به تعدادي از مجتهدان صاحبنظر و برجسته است كه در افكار ديگران مؤثّر بودهاند.بهعنوان نمونه اثر مشهور فقهي ابن ابيعقيل كه المتمسّك بحبل آلالرّسول نام دارد در قرنهاي 5 و 6ق از مهمترين مراجع فقهي بوده و روش او مورد تحسين فقهاي پس از او واقع شده است. دو قرن پس از ابنجنيد آراي فقهي او توسّط ابن ادريس نقل گرديد (صص، 99، 102، 398). پس از راهيافتن بيشتر استدلالات عقلي در فقه شيعي، در نيمه قرن 7ق بهبعد، آثار او با تحسين روبرو شد. علّامه حلّي او را در عاليترين رتبه فقاهت دانست و آراي فقهي او را در آثار خود نقل كرد. بسياري از عبارات كتاب او بهنام الاحمدي في الفقه المحمّدي عينا در مختلف الشّيعة از علّامه حلّي آمدهاست. شهيد اوّل، فاضل مقداد و ابنفهد حلّي به آراي او توجّه و اعتناي بسيار داشته و تمامي نظريّات او را در مسائل مختلف فقهي در آثار خود نقل نمودهاند. شهيد دوّم او را در ميان فقهاي قديم شيعه كمنظير دانستهاست (شهيدثاني، مسالك، 2/222). شيخمفيد نيز در اصل شيوه، سبك و طرح ابحاث اصولي بهگونه علمي و فنّي از ابنجنيد پيروي كرد و مكتب فقهي خود را برآن اساس بنا نهاد. شاگردان شيخ مفيد مثل سيّدمرتضي، ابوالصّلاح حلبي، سلّار ديلمي و... دنبالهرو مكتب فقهي و پيرو روش فقهي اويند. كتاب النّهاية شيخ طوسي تا چند قرن، مهمترين متن فقه شيعه بهشمار ميرفت. دومجموعه مهمّ حديثي كه توسّط شيخ طوسي تدوين يافت بهنام الاستبصار و تهذيب هنوز هم معتبر و در زمره كتب اربعه شيعه محسوب است. روش او در جمع ميان احاديث متعارض و در برداشتهاي فقهي از احاديث، برروند تكاملي فقه شيعه تأثير گذاردهاست. تا بيش از يك قرن و اندي، جرأت اجتهاد و اظهارنظر برخلاف رأي او پيدا نشد. گرچه آن يك قرن ونيم را «عصر مقلّده» گفتهاند و تقليد و پيروي آنان نيز پسنديده نيست امّا انصاف آنكه، ابهّت و عظمت علمي، نوآوريهاي سترگ شيخ و تأثيرگذاري بسيار او بر ساير انديشمندان و مكتب جديدي كه ارائهكرد، دليل عمده تقليدگري آنان بود. مكتب او حدود سه قرن بر جامعه علمي شيعه حكومتكرد. بزرگاني مثل قطب راوندي، ابنشهرآشوب مازندراني، امينالاسلام طبرسي و جمعي ديگر، از پيروان و شاگردان اويند. محقّق حلّي از پيروان مكتب فقهي شيخ، ترتيبي را در فقه و ابواببندي آن در كتاب خود شرايعالاسلام بهوجودآورد كه مورد قبول فقهاي پس از او قرارگرفت. تأليفات ارزنده علّامه حلّي در چهارچوب مكتب فقهي شيخطوسي و ترتيب استاد خود محقّق، مرجع فقهاي پس از او قرارگرفت و آثار او در شمار مآخذ اصيل و معتبر در فقه شيعي است. 5بر آثار اصولي او نيز حواشي و شرحهاي بسيار نگاشتهاند.دانشمندان پس از شهيد اوّل تا حدود يك قرن و نيم، پيرو مكتب او بوده و بيشتر به شرح و بيان آرا و افكار او همّت ميگماشتهاند و از چهارچوب ترسيمي او پا فراتر ننهادهاند. بيشتر فقها و مجتهدان شيعه پس از محقّق كركي تا پايان دوره صفوي متأثّر از روش فقهي او بودهاند. گروهي ديگر از بهترين فقهاي دوره صفوي، پيرو روش فقهي محقّق اردبيلي و دنبالهرو مكتب فقهي او هستند. سيّدمحمّد صاحبمدارك، شيخحسن صاحبمعالم، محقّق خوانساري و بسياري ديگر از آن جملهاند. ملّامحسن فيض كاشاني روش فقهي و شجاعت حقوقي و آزاديخواهانه محقّق اردبيلي را ميپسنديد و در فقه اخباري خود پيرو مكتب فقهي او بود. علّامه مجلسي نيز با علاقهاي كه به آرا و بيانات محقّق اردبيلي و نيز شاگردش سيّدمحمّد صاحبمدارك داشت، از آندو در آثار خود بسيار نقل نمودهاست. روش فقهي علّامه وحيد بهبهاني توسّط شاگردان و پيروان مبرّز او دنبال شد و هركدام به سهم خود در ترقّي دانش اصول و توسعه آن كوشيدند. مجموعه فقهي و اصولي شيخ انصاري چنان دقيق بود كه اساسا ناسخ ماسبق گرديد. مكتب فقهي شيخ انصاري هنوز هم بر جوامع علمي شيعي حكمفرماست. در مكتب فقهي او مباني اصول فقه همواره مورد دقّتها و موشكافيهاي فقها و اصوليان قرارگرفته و با كوششهاي بسيار شاگردان و پيروان مكتب او، علم اصول مورد بحثها و بررسيها و در معرض تحوّلات، تكميل و تغييرات بودهاست. فقهاي بزرگي همچون آخوند خراساني، محقّق ناييني، آقاضياي عراقي، آيةاللّه كمپاني و بسياري ديگر تحت تأثير مكتب فقهي شيخ انصاري هستند. كتب او مثل فرائد الاصول مشهور به الرّسائل و نيز المكاسب او، اساس كار اصول و فقه شيعه پس از اوست، و آموختن آن جزء دروس لازم حوزههاي علمي ديني است. و خلاصه تأثيرپذيري از امام خميني و پيروي از روش فقهي و اصولي او، در حوزههاي فقهي مشهود است و تأثير بيشتر ايشان را بايد در آينده مشاهده كرد.3. تحوّل و تكامل اجتهاد
ترديدي نيست كه با ظهور يك مكتب فقهي جديد و ارائه روش نوين در استنباط احكام الهي و انتخاب نگرش خاص به منابع اجتهادي توسّط صاحب مكتب و پيروان فقه او، موجب تحوّل و تكامل در اجتهاد ميگردد. ممكن است در اينجا اشكالي ايجاد شود، اينكه ما در ذكر علل بهوجودآمدن يك مكتب فقهي، تكامل تدريجي و مرحلهاي اجتهاد را ذكر كرديم و سپس در ذكر پيامدها، همان تكامل را بهعنوان نتيجه ايجاد يك مكتب فقهي عنوان كرديم. اما نكتهاي در اينجا هست كه نبايد از آن غفلت شود. تكامل تدريجي اجتهاد و علوم مربوط به آن مثل اصول، فقه، ... همراه با علل مذكور ديگر موجب ميشود كه يك فقيه در استنباطات خود از منابع تجديدنظر كند و درهمان منابع و نيز برداشتهاي خود از منابع، تحوّلي اساسي ايجاد نمايد. اين تجديدنظرها و تحوّلات موجب ميشود كه او داراي اسلوب ويژهاي گردد و با توجّه به مشي استقلالي كه دارد، صاحب يك مكتب فقهي شود. بهعبارت ديگر، يك دوره جديد آغاز ميشود كه او طلايهدار آن دوره خواهدبود. از سوي ديگر، ايجاد يك مكتب و شروع يك دوره، خود تحوّلي است در اجتهاد و به سير تكاملي آن شتاب ميبخشد.4. اختلاف فتوا
در بررسي فتاواي فقهاي برخوردار از شهرت خاص و با توجّه به كتب و رسالات فقهي آنان، روشن ميشود كه يكي از مميّزات هر مكتب فقهي و پيروان آن مكاتب، اختلافات فتوايي آنهاست. اين اختلافات در فتاوا، ريشه در سياست و روش فقهي آنان، نحوه نگرش آنها به علم اصول، كيفيّت بهرهبرداري آنها از قواعد فقهي و اصولي، تحوّلات سياسي، اجتماعي و فرهنگي، علوم جديد، تغيير وضعيّت زندگي، ظهور نيازهاي نو و زمان و مكان و عرفهاي خاص دارد.هر فقيه، براساس سياست خود در فقه و اجتهاد و مباني و اصول مقبول در استنباط خود از مدارك احكام و كيفيّت برگزيده در راه استخراج احكام، بايد با حفظ استقلال خود، فتواي خويش را بيان كند. آنكس كه از ويژگيهاي علمي بيشتري برخوردارباشد و استدلالات او بر مباني مستحكمي اتّكا داشتهباشد، ناچار روش فقهي و نظريّاتش، ديگران را تحتالشّعاع قرارخواهدداد و ساير انديشمندان از خوان علم او بهرهمند شده تأثير ميپذيرند.اختلاف فتوا، حتّي در فقهاي پيرو يك مكتب نيز ممكن است وجود داشتهباشد. همچنانكه در نظريّات فقهي و فتاواي فقهاي پيرو مكتب فقهي شيخطوسي كه حدود سه قرن پاييد و محيط علمي شيعه را تحت تأثير قرارداد، اختلاف بسيار ديده ميشود. اختلاف فتواي آنها، باز در محدوده همان مكتب فقهي شيخ طوسي است نه خارج از چهارچوب مشخّص آن. همينطور در ساير مكاتب فقهي و پيروان هر مكتب نيز چنين ديده ميشود. فقها در چهارچوب اين مكتب به استنباط و استخراج احكام از منابع معتبر آن خواهند پرداخت، گرچه ممكناست اختلافنظر هم وجود داشتهباشد ولي اين به معناي خروج از چهارچوب مكتب فقهي نيست.5. تحوّل در علم اصول و قواعد فقهي و اصولي
گفتيم كه يكي از علل بهوجودآمدن مكتب فقهي جديد، اين است كه توسّط يكي از مجتهدان برجسته، در مباحث مربوط به علم اصول تحوّل ايجاد شود يا قاعده فقهي و اصولي جديد دخيل در كار استنباط، تأسيس شود يا بسط و توسعه در قواعد پيشين صورت پذيرد.بيشك تحوّلي كه توسّط وي در علم اصول بهوجودآمده و او را صاحبمكتب ساختهاست، پس از او نيز باقي خواهدماند وعلم اصول را رفتهرفته رو به ترقّي و تكامل خواهدبرد. چراغي كه با تأسيس يا بسط قواعد فقهي واصولي برافروختهاست، فراراه ساير مجتهدان همچنان فروزان خواهدبود و آنان را در استنباط هرچه بهتر حكم واقعي الهي از منابع معتبر آن ياري خواهدكرد. در همين نوشتار به تحوّلات ايجادشده در مباحث اصولي توسّط فقيهان نوپرداز و نامآور و تأسيس و بسط قواعد فقهي و اصولي توسّط آنان اشاره اجمالي رفته است.تكلمه
در پايان بحث مكاتب فقهي تذكّر دو نكته ضروري است:نكته اوّل: «بايد دانست كه روش فقهي همه فقها يكسان نبوده، اسلوبهايي متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمدهاست، هم در ميان اهل سنّت و جماعت روشها و اسلوبهايي مختلف بهوجودآمد و هم در ميان شيعه. اسلوب فقهي شيعه تدريجا تنوّع پيداكرده و مختلف شده، بهطوري كه به دورههاي مختلف تقسيم ميگردد»(مطهري، ص 236). هر فقيه، مطابق روش فقهي خود و كيفيّتي كه در استنباط احكام شرعي، از منابع اصيل و پايههاي معتبر در شرع انتخاب ميكند، مسامحتا داراي يك مكتب فقهي است و از آنجا كه فقها بسيارند، روشها نيز متعدّد خواهدشد و بالتّبع مكاتب فقهي گوناگون وجودخواهدداشت. ليكن براي تبديل روش فقهي يك فقيه به مكتب فقهي جديد، وجود عوامل مذكور در اين مقاله ضروري است. در صورت وجود آن عوامل، آن فقيه طلايهدار دوره جديدي از فقه و اجتهاد و داراي مكتب فقهي خواهدبود. مكتب او، روش فقهي ساير فقيهان را تحتتأثير قرار ميدهد. ديگر فقها در چهارچوب اين مكتب به استنباط احكام خواهندپرداخت، ممكناست اختلافنظر هم وجودداشتهباشد، ولي اين به معناي خروج از چهارچوب مكتب فقهي نيست، بلكه اختلاف فتواي فقها حتّي در پيروان يك مكتب فقهي، باز در محدوده همان مكتب فقهي است نه خارج از چهارچوب مشخّص آن.نتيجه اينكه، فقيهاني كه روش فقهي آنان، از امتياز ويژه برخوردار است و اين امتياز بهواسطه نبوغ و استعداد ايشان و نوع نگرش آنها به قواعد اصولي و فقهي و تحوّل در مباحث اجتهادي يا بر اثر تحوّلات تاريخي اعمّ از سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي يا بهواسطه پيشرفت علوم و بروز نيازهاي جديد در اثر تغيير وضعيّت زندگي است، روش آنان و نظريّات و آراي اجتهاديشان ديگران را تحتالشّعاع قرارداده و ساير انديشهوران، در پرتو روش علمي آنها، طيّ طريق ميكنند و در محدوده روش فقهي آنان، به استنباط از مدارك احكام ميپردازند، آن فقها را ميتوانيم صاحبمكتب بناميم.نكته دوّم: با بررسي اجمالي تاريخ فقه و فقها و با توجّه به عوامل ايجاد يك مكتب فقهي و پيامدهاي آن كه در اين مقاله به آن پرداختيم، فقهاي ذيل را ميتوان صاحب مكتب قلمدادكرد:61. ابومحمّد حسنبن عليبن ابيعقيل العمّاني ملقّب به الحذّاء از علماي نيمه اوّل قرن 4ق. و معاصر با شيخ كليني صاحب اصول كافي است. اثر مشهور وي در فقه المتمسّك بحبل آلالرّسول نام دارد.2. ابوعلي محمّدبن احمدبن جنيد كاتب اسكافي از علماي نيمه قرن چهارم هجري كه ظاهرا به سال 381 هجري در ري فوت كرده است. تهذيبالشّيعة لاحكامالشّريعة و الاحمدي في الفقه المحمّدي دو اثر مشهور اوست.3. ابوعبداللّه محمّدبن محمّدبن نعمان بغدادي، ابنمعلّم مشهور به شيخ مفيد در 413ق. در گذشته است. كتاب او تذكرة باصول الفقه، اوّلين كتاب اصولي از علماي شيعه است. المقنعة نيز نام اثر فقهي اوست.4. محمّدبن حسن طوسي معروف به شيخ طوسي در 460ق. وفات يافته. تهذيب الاحكام و الاستبصار دو مجموعه حديثي جزو كتب اربعه شيعه از اوست. النّهاية، المبسوط و الخلاف نام كتب او در فقه و العدّة في الاصول، در علم اصول فقه از اوست.5. شمسالدّين محمّدبن مكّي عاملي، مشهور به شهيد اوّل از علماي قرن 8ق. است. از جمله كتب او اللّمعة الدّمشقيّة، البيان و الدّروس الشّرعيّة است.6. عليبن حسينبن عبدالعالي كركي مشهور به محقّق كركي در 940ق. وفات يافته. جامع المقاصد در شرح قواعد علّامه حلّي، مهمترين اثر اوست.7. احمدبنمحمّد اردبيلي مشهور به مقدّس و محقّق اردبيلي متوفي در 993 ق.، نويسنده مجمع الفائدة و البرهان في شرح ارشاد الاذهان و زبدة البيان في آيات الاحكام است.8. محمّدباقربن محمّد اكمل مشهور به ملّا وحيد بهبهاني در 1205 ق. فوت كرده است. شرح مفاتيح فيض و الاجتهاد و الاخبار و فوائد حائري از جمله آثار اوست.9. مرتضيبن محمّدامين انصاري معروف به شيخ انصاري در 1281ق. وفات يافته است. فرائدالاصول(يا الرّسائل) و المكاسب از جمله آثار مهمّ او در اصول و فقه است.10. سيدروحاللّهبن مصطفي الموسوي مشهور به امام خميني در 1409 ق. رحلت يافت. از جمله آثار او الطّهارة، المكاسب المحرّمة و كتابالبيع در فقه و تهذيب الاصول، الرّسائل، رساله در اجتهاد و تقليد و رساله در استصحاب در اصول است.كتابشناسي
آقا بزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعة، تهران، 1353ش.ابن ادريس، محمد، السرائر، بيجا، 1270ق.اقبال لاهوري، محمد، احياي فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، بيتا.تستري، محمّدتقي، قاموس الرّجال، تهران، بيتا.سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي، تهران، 1366ش.شوشتري كاظمي، اسداللّه، مقابس الانوار في احكام النبي المختار، به كوشش سيد حاجي آقا حسين يزدي، چاپ سنگي، 1322ق.صدر، سيد حسن، تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، بغداد، 1915م.صدر، محمدباقر، علم اصول، ترجمه نصراللّه حكمت، تهران، 1364ش.صفا، ذبيحاللّه، تاريخ ادبيّات در ايران، تهران، 1363ش.فيض، عليرضا، مبادي فقه و اصول، تهران، 1366ش.مدرسي طباطبايي، سيد حسين، زمين در فقه اسلامي، تهران، 1362ش.همو، مقدمهاي بر فقه شيعه، ترجمه محمد آصف فكرت، مشهد، 1368ش.مدير شانهچي، كاظم، علم الحديث، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوّم، بيتا.مشكيني، ميرزاعلي، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، تهران، نشر هادي، 1371ش.مطهّري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، 1371ش.همو، مزايا و خدمات مرحوم آيةاللّه بروجردي، بحثي در باره مرجعيّت و روحانيّت، تهران، بيتا.همو، دهگفتار، قم، 1363ش.نجاشي، ابوالعباس، رجالالنّجاشي، تهران، 1337ش.1. براي نمونه: نك تهذيب الاصول والرسائل امام خميني گرچه فرصت چنداني براي امام جهت تبيين بيشتر نظريّه زمان و مكان و دخالت آن در اجتهاد حاصل نيامد اما اميد ميرود شاگردان آن بزرگ در اين مهم بكوشند.
2. بنابه نقل نجاشي، شيخمفيد در ردّمكتباهلالحديث، كتابي به نام مقابسالانوار فيالرّدّ علياهلالاخبار نگاشته بود (نك: نجاشي، ص 315؛ آقا بزرگ، 21/ 375).
3. براي نمونه نك: رساله تصحيح الاعتقاد.
4. روح نقّاد و مقابله عالمانه او با آرا و نظريّات شيخ طوسي هواداري نيافت امّا حركتي نو براي خارج ساختن فقه شيعي از «دوران مقلّده» بود. او اعتقاد به تفكّر آزاد داشت و اجتهادات و انديشهها را آسيبپذير ميدانست(نك: ابن ادريس، السرائر، بويژه مقدمه و خاتمه آن كتاب).
5. براي نمونه نك : ارشاد الذهان، مختلف الشيعة، تبصرة المتعلمين، تذكرة الفقهاء، قواعد الاحكام.
6. نگارنده مقاله مفصّلي تحت عنوان «معرفي اجمالي مكاتب فقهي در شيعه» تأليف كرده است كه به زودي انتشار خواهد يافت.