استفاده از محاسبات نجومي در امور شرعي - استفاده از محاسبات نجومی در امور شرعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

استفاده از محاسبات نجومی در امور شرعی - نسخه متنی

محمدعادل ضیائی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استفاده از محاسبات نجومي در امور شرعي

محمد عادل ضيائي

دانشكده الهيات و معارف اسلامي

چكيده:

بدون ترديد اسلام اهمّيّت زيادي براي فراگيري و به كاربستن علوم و فنون قائل است. از طرفي يادگيري و استفاده از فنوني چون سحر، جادو، عرّافي و كهانت مورد نهي قرار گرفته است. ظواهر برخي نصوص چنان مي‏نمايد كه از نجوم هم نهي شده باشد امّا با دقّت در معني و مفهوم كلمه نجوم و بررسي نصوص وارده در اين زمينه، در مي‏يابيم كه تنها آن بخش از نجوم (احكام نجوم) مورد نهي واقع شده كه مشابه سحر، جادو، عرافي و كهانت باشد. بنابراين علم نجوم امروزي كه بر مبناي مشاهدات واقعي و محاسبات دقيق شكل گرفته مي‏تواند در امور شرعي مثل استخراج اوقات شرعي و جهت يابي قبله مورد استفاده قرار گيرد.

كليد واژه‏ها: نجوم، محاسبات، احكام نجوم، جايز، حرام، اعتبار، قبله، نماز، ظنّ، قطع، مشاهده.

مقدمه:

نجوم جمع نجم است كه در اصل به ستاره طلوع كرده گفته مي‏شود. (راغب، ص 485) بنابراين نجوم به معني جمع ستارگان در آسمان است. (ابن منظور، 12/569). در اينجا معنيِ اسميِ نجوم مدِّ نظر است. نجوم در معنيِ مصدري هم به كار مي‏رود كه در اين حالت بر علم نجوم اطلاق مي‏شود. اين معني در قرآن هم استعمال شده است: فَنَظَرَ نَظْرَةً في النّجومِ (صافات، ص 88).

علم نجوم در ميان مسلمانان عناوين ديگري هم داشته است. مشهورترين آنها علم التّنجيم، صناعة النّجوم، صناعة التّنجيم و هيأت است.

فارابي در احصاء العلوم (ص 84) چنين آورده است : «آنچه به نام علم نجوم شناخته شده دو علم است: اوّل علم احكام نجوم و آن علم دلالتهاي كواكب است بر حوادث آينده ... دوم علم نجوم تعليمي (رياضي) و آن همان است كه در شمار علوم و تعاليم رياضيات جاي دارد». در رسائل اخوان الصّفا (1/114) موضوع علم نجوم چنين بيان شده است: «علم نجوم داراي سه بخش است: بخشي از آن مربوط است به شناسايي تركيب افلاك و چنديِ ستارگان و اقسام بروج و فواصل و بزرگي حركات آنها و هر چيزي كه از اين فن بدان وابسته است و اين قسمت، علمِ هيأت نام دارد...» از اين مطلب برمي‏آيد كه علم هيأت شاخه‏اي از علم نجوم به معني عامِ آن است و اينكه گفته مي‏شود علم هيأت نامي ديگر براي علم نجوم است با كمي تسامح قابل قبول است.اين مطلب درباره صناعة التّنجيم،علم التّنجيم وصناعة النّجوم‏هم صدق مي‏كند، گرچه گاه هر كدام از اين عناوين به تنهايي به جاي علم نجوم استعمال مي‏شوند ولي اين نوع استعمال، مجازي و از نوع اطلاق جزء و اراده كلّ است.

ابن خلدون (ص 484) در مقام معرّفي «هيأت» و «صناعة النّجوم» تفاوت ميان اين دو را اين گونه بيان مي‏كند: «هيأت دانشي است كه درباره حركتهاي ستارگان ثابت و سيّار بحث مي‏كند و [در آن ] به كيفيّت‏هاي اين حركتها بر اشكال و اوضاع افلاك استدلال مي‏شود. در جايي ديگر (ص 537) مي‏گويد: «اصحاب صناعة النّجوم ادّعا مي‏كنند كه آنان به وسيله اين صناعت، امور و حوادث پنهان را قبل از حدوث آنها از طريق شناخت نيروها و تأثير كواكب، مي‏دانند». چنانكه خواهد آمد دانشمندان ديگر نيز چه از جهت ماهيّت و چه از جهت حُكم، ميان اين دو قايل به تفصيل شده‏اند امّا به طور كلّي مي‏توان گفت كه نجوم به معني عام در ميان اعراب و مسلمانان بر صناعة النّجوم (= علم احكام نجوم) و هيأت، اطلاق مي‏شده است و منجّم به كسي گفته مي‏شده كه اين هر دو علم يا يكي از آن دو را مي‏دانسته است. اينكه ابوريحان بيروني كتاب مشهورش را التّفهيم لأوائل صناعة التّنجيم نام نهاده است مي‏تواند شاهدي بر اين مدّعا باشد چه كتاب مذكور، مباحث علم هيأت و احكام نجوم هر دو را در بر گرفته است.

اسلام و علم نجوم

توجّه وتشويق اسلام به فراگيري علم، امري است عيان و بي‏نياز از اثبات. با وجود اين، فراگرفتن و به كارگيري فنوني چون سحر و جادو، كاهني و عرّافي ناروا شمرده شده است. علم نجوم از كدام دسته است؟ آيا نصوص عامّي كه به فراگيري علوم دعوت مي‏كند نجوم را هم در بر مي‏گيرد؟

بررسي آيات قرآني نشان مي‏دهد كه از ديدگاه قرآن، موقعيّت و حركات اجرام آسماني راهي براي تعيين اوقات، و ابزاري براي جهت‏يابي هستند: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمسَ ضياءً وَ الْقَمرَ نُورا وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَد السِّنينَ وَ الحِسابَ (يونس/ 5)؛ يَسأَلُونَكَ عن الاْءهِلَّةِ قُلْ هي مَواقِيتُ لِلنّاسِ وَ الْحجِّ (بقره/ 189)؛ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمسِ إلي غَسَقِ اللّيلِ ...(إسراء/ 78)؛ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (نمل/ 16)؛ وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُم النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ البَرِّ وَ الْبَحْرِ ...(انعام/ 97).

احاديث هم مضامين فوق را مورد تأييد و تأكيد قرار مي‏دهند: «عَن ابن عمرَ رضي اللّه‏ُ عنهما قالَ: قالَ رسولُ اللّه‏ِ بسم‏الله‏الرحمن الرحيم إنَّ اللَّهَ تبارَكَ و تعالي جَعَلَ الاْءهِلَّةَ مَواقِيتَ ... (بيهقي، 4/205)؛ عن ابن عمر رضي الله عنهما أنَّ النبيَّ بسم‏الله‏الرحمن الرحيم قالَ: تَعَلَّمُوا مِنَ النُّجُومِ ما تَهْتَدُونَ بِه فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ و الْبَحْرِ ثُمَّ انْتَهُوا»(خطيب،ابن مردويه به نقل از جزائري، ص 51؛ ابن عبدالبرّ به نقل از غماري، ص 68).

چنانكه ملاحظه مي شود نصوص فوق دلالتي روشن بر لزوم فراگيري و استعمال نجوم دارند. اين امر،با نصوصي كه انسانها را به تفكّر وتدبّر در مخلوقات الهي فرا مي‏خواند كاملاً متناسب است: أَوَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلكوتِ السَّمواتِ وَ الاْءرضِ وَ ما خَلَقَ اللّه‏ُ مِنْ شي‏ء... (اعراف/ 185).

در مقابل، نصوص ديگري وجود دارند كه از فراگرفتن و به كارگيري نجوم نهي مي‏كنند و شايبه حرمت يا بي‏فايده بودن علم نجوم دارند. اين نصوص خود به دو گروه تقسيم مي شوند:

الف - نصوص عامي كه ظاهرا متضمن نهي از يادگيري و استفاده از علم نجوم مي‏باشند كه خود چند دسته‏اند:

1ـ نصوصي كه پيروي از ظن و گمان را مذموم قلمداد كرده‏اند: وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاّ ظَنّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِن الْحقِّ شيئا (يونس/ 36)؛ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إلاّ يَخْرُصُونَ (يونس/ 66).گروهي چنين استدلال كرده اند كه چون علم نجوم ،ظني است پس پيروي از آن جايز نيست (جزائري، صص 51 و 70).

اين استدلال از سه جهت مورد ايراد است: اوّل آنكه آيات فوق ناظر بر مسائل اعتقادي هستند كه بالاتّفاق بايد بر مبناي علم و يقين باشند نه ظنّ و گمان، در حالي كه استفاده از علم نجوم، يك مسأله فقهي است و علما ميان اين دو، تفاوت قايل شده‏اند. دوم آنكه آيات مذكور، ظنّ مطلق را نفي نكرده‏اند؛ آنچه مورد نهي واقع شده ظنّي است كه مبتني بر دليل و مستندي نباشد (شوكاني، 2/625). اگر پيروي از ظن مطلقا جايز نباشد بيشتر علوم بشري از جمله علم به احكام شرعي بي اعتبار خواهد بود، در اين صورت مردم در انجام امور روزمرّه خود در تنگناي شديد واقع شده و نظام زندگي، مختلّ مي‏گردد و اين با روح شريعت و نصوص صريح آن ناسازگار است. سوم آنكه علم نجوم، ظني (حدسي) نيست بلكه بر اساسِ اصول و قواعدي متقن و ثابت است كه افاده قطع و يا حدّاقل ظنّ غالب مي‏كند و قرآن مجيد هم ثبات و نظم حركات ماه و ستارگان را مورد تأييد قرار مي‏دهد: الشَّمسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسبانٍ (الرحمن/ 5)؛ وَ الْقَمَرَ قَدَّرناه منازِلَ حتّي عاد كالعُرجونِ القديم (يس/ 39)؛ ... وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الحِسابَ»(يونس/ 5).

2ـ نصوصي كه خبر دادن از غيب را خاصّ ذات باري تعالي مي‏داند: و عندَهُ مَفاتِحُ الْغَيبِ لا يِعْلَمُها إِلاّ هُو (انعام/ 59)؛ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيبِهِ أحَدا (جن/ 26)؛ وَ لِلّهِ غَيبُ السّمواتِ وَ الاْءرضِ (نحل/ 77)؛ قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السّمواتِ وَ الاْءرضِ الْغَيبَ إِلاّ اللّهُ (نمل/ 65). گروهي معتقدند كه چون عمل منجّم مانند عمل كاهن و ساحر ادّعاي غيب گويي است حرام است (جزائري، 70). ابن عابدين (1/224) به نقل از فتاوي كازروني و او نيز به نقل از الجامع الكبير في معالم التفسير در ذيل آيه شريفه و ماكان اللّه‏ لِيُطْلِعَكُم علي الغيب»(آل عمران/ 175) مي‏آورد: «فقيه رضي اللّه‏ عنه مي‏گويد: آنچه منجّم از آن خبر مي‏دهد غيب نيست پس با آيه لا يَعلَمُ مَنْ في السموات و الأرضِ الغيبَ الاّ اللّه‏ (نمل/ 65) تناقضي ندارد زيرا قول منجّم از دو حال خارج نيست: يا مي‏گويد كاينات تحت امر خدا هستند ... كه اين، كفر نيست و يا مي‏گويد كاينات مختار بوده و خود فاعل‏اند كه اين هم غيب نيست، زيرا آنچه كه به وسيله علم حساب دانسته مي‏شود غيب نيست همچنانكه اگر ميزان يك توده از مكيلات يا موزونات با كيل يا وزن دانسته شود غيب داني نيست».

3ـ نصوصي كه كامل شدن دين را بيان كرده و يا مؤمنان را از پيروي بدعت بر حذر داشته است مثل آيه «اليومَ اكملتُ لكم دينَكم و أتممتُ عليكم نعمتي و رضيتُ لكم الاسلامَ دينا (آل عمران/ 3) يا حديث «إياكم و محدَثاتِ الأمور فإنّ كلَّ مُحْدَثةٍ بِدْعَةٌ وَ كُلَّ بِدعةٍ ضلالةٌ (ابوداود، 12/360).

كساني كه به اين دسته نصوص استناد مي‏كنند، معتقدند كه بعد از كامل شدن دين، نوآوري و حقّ انتخاب در امور ديني صحيح نيست (جزائري، 49)، بنابراين چون در زمان پيامبر بسم‏الله‏الرحمن الرحيم از علم نجوم در امور ديني استفاده نمي‏شده، به كارگيري آن بدعت و حرام است.

اين استدلال با وجود ظاهر آراسته آن، بنياني سست دارد زيرا آيه مورد استناد در مقام بشارت است نه نهي. استفاده نهي از اين آيه علاوه بر اينكه ايجاد محدوديت و حرج مي‏كند با سياق آيه هم كه در مقام بشارت است تناسبي ندارد. حديث مورد استناد هم از نوآوري در امور دين نهي كرده است در حالي كه استفاده از علم نجوم، نوآوري در امور ديني نيست بلكه نوآوري در اسبابي است كه مي‏تواند در امور ديني هم مورد استفاده قرار گيرد و اگر اين گونه نوآوري‏ها جايز نباشد استفاده از وسايل نقليّه امروزين در سفر حج، استفاده از وسايل صوتي تصويري براي پخش اذان، قرائت قرآن و تبليغ دين هم جايز نيست!

ب ـ احاديثي كه به صورت خاصّ از فراگرفتن و يا به كارگيري نجوم نهي كرده‏اند: «عن ابن عباس رضي اللّه‏ عنهما أن النبيّ بسم‏الله‏الرحمن الرحيم قال: مَنْ اقْتَبَسَ عِلما مِن النُّجُومِ اقْتَبَسَ شُعْبَةً مِنَ السِّحرِ زادَ ما زادَ (ابن ماجه، 2/1228)؛ عن أبي هُريرةَ قال: قال رسول اللّه‏ بسم‏الله‏الرحمن الرحيم : مَنْ أَتي عَرّافا أَوْ كاهِنا فَصَدَّقَهُ بِما يقولُ فَقَدْ كَفَرَ بِما أُنْزِلَ علي مُحَمَّدٍ (علي ناصف، 3/224)؛ «عن بَعضِ أَزواج النَّبِيِّ بسم‏الله‏الرحمن الرحيم قال: مَنْ أَتي عَرّافا فَسَأَلَهُ عَنْ شي‏ءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ أَرْبَعينَ ليلة»(نووي، صحيح مسلم، 14/227) و حديثي كه قبلاً هم ذكر شد: تعَلَّمُوا مِن النُّجُوم ما تَهتدونَ به في ظُلماتِ البرّ وَ البحرِ ثُمَّ انْتَهُوا.

با توجه به معاني عرّاف و كاهن1 كه ادّعاي غيب گويي قدر مشترك آن دو است مي‏توان گفت كه نهي و توبيخ مذكور در احاديث فوق، متوجه كساني است كه ادّعاي غيب مي‏كنند و كساني كه نزد مدّعيان غيب رفته و ايشان را تصديق مي‏كنند.

چنانكه گذشت علم نجوم بر «هيأت» و «احكام نجوم» هر دو اطلاق مي‏شده است. ظاهر امر چنان مي‏نمايد كه منظور پيامبر بسم‏الله‏الرحمن الرحيم از نجوم، بخش احكام نجوم بوده است و وعيد ايشان هيأت را در بر نمي‏گيرد زيرا هيأت دانشي است مبتني بر مشاهدات واقعي متوالي و بر اساس قواعد استوار رياضي و با سحر و جادو و كهانت و عرّافي تفاوت اساسي دارد و بنابراين نبايد حكم شرعي آنها هم يكي باشد، در مقابل، احكام نجوم با علوم ياد شده تشابه و سنخيّت تام داشته و بسيار طبيعي و منطقي است كه حكم آنها هم يكي باشد، چه، اغفال و گمراه كردن مردم، فاسد كردن عقيده آنان و سرگرم كردنشان با امور غير واقعي از طريق طرح ادّعاهاي واهي و بدون دليل از جمله مشتركات احكام نجوم و سحر و جادو و كهانت و عرّافي است. پس نهي و وعيد پيامبر (ص) متوجه آن بخش از علم نجوم است كه با سحر و كهانت و امثال آن دو تشابه و سنخيّت دارد. براي تأييد اين رأي، نظر چند نفر از بزرگان مسلمان نقل مي‏شود:

امير المؤمنين علي رضي‏الله‏عنه مي‏فرمايند: إنَّ النجامةَ تدعُوا إلي الكهانَةِ، و المنجّم كاهنٌ والكاهنُ ساحرٌ و الساحرُ كافرٌ في النار»(جزائري، ص 51). ابن تيميّه (ص 155) بر اين باور است كه اعتقاد به احكام نجوم از نظر عقلي باطل و از نظر شرعي حرام است. هم ابن تيميّه و هم ابن رجب معتقدند كه حديث «مَنْ اقْتَبَسَ عِلما مِن النُّجُومِ اقْتَبَسَ شُعْبَةً مِنَ السِّحرِ زادَ ما زادَ» ناظر بر احكام نجوم است (ابن تيميّه، ص 149؛ جزائري، ص 51).

ابن عابدين (224) معتقد است كه حديثِ مَنْ أَتي كاهنا ... اگر صحيح باشد، حمل بر كاهنان و عرّافان عرب مي‏شود زيرا آنان مشركاني بودند كه ادّعا مي‏كردند تأثير از آنِ فلك اعظم است و اوست كه فاعل و مدبّر امور است. هر كسي چون آنان بگويد و ايشان را در ادّعايشان تصديق كند كافر است. امّا اگر حساب و كواكب را با اين اعتقاد كه امارات و اسباب‏اند تصديق كند، نه. وي همچنين مي‏گويد (1/223) : يكي از كساني كه بر «الاشباه» حاشيه نوشته است بر استدلال به حديث مذكور در ردّ اعتبار نجوم اعتراض كرده و مي‏گويد: بعيد نيست كه مراد، نهي از تصديق اخبار كاهن و امثال او در مورد حوادث و وقايع باشد... يعني آنچه علم احكام ] نجوم ] ناميده مي‏شود كه حكم آن عدم صحت آن است و اگر با آن ادّعاي جزم و قطع كنند كافر مي‏شوند امّا صِرف حساب، مثل ظهور هلال در فلان روز و وقوع خسوف در فلان شب، داخل در نهي مذكور نيست چون تعيين اوقات نماز و جهت قبله به وسيله آن جايز است.

ابن خلدون (ص 485) در حالي كه هيأت را دانشي بلند پايه و يكي از اركان تعاليم مي‏شمارد، يك فصل از مقدّمه تاريخش را به بيان ابطال احكام نجوم اختصاص داده است. وي مي‏نويسد (ص 537): «بهترين دليل در ابطال رأي اصحاب صناعة النّجوم [ = احكام نجوم] آن است كه بدانيم انبيا عليهم السّلام از همه كس از صناعت تنجيم دورترند و هيچگاه متعرّض خبر دادن از غيب نشده‏اند مگر آنكه از جانب خدا باشد، پس چگونه ممكن است با استفاده از اين صناعت، ادّعاي استنباط غيب كنند و يا پيروان خود را بدان فراخوانند». ابن رجب حنبلي نيز مي‏گويد: «المأذون في تعلّمه علم التسيير ]علم الحساب ] لا علم التأثير [ احكام النجوم [ فانّه باطلٌ محرّمٌ قليلُهُ و كثيرُهُ (جزائري، ص 50).

علاوه بر اين، اگر فراگيري علم نجوم ـ به معني عام آن كه شامل علم هيأت هم شود، حرام مي‏بود فقها و دانشمندان مسلمان به مخالفت با آن برمي‏خاستند؛ در حالي كه جز عدّه‏اي معدود، ديگران نه تنها مخالفتي نكرده‏اند بلكه به تشويق و ترغيب آن نيز پرداخته و حتّي بعضي آن را فرا گرفته‏اند و از اين راه دانشمندان بزرگي چون بتاني، بيروني، طوسي، الغ بيگ، خوارزمي، ابهري، ديلمي، يعقوب بن طارق ظهور كرده‏اند كه سرآمد روزگار خود بوده و خدمات شاياني به پيشرفت اين دانش كرده‏اند. اگر گهگاه مخالفت‏هايي با فراگيري نجوم شده، بدان علّت بوده كه در آن هنگام، احكام نجوم و هيأت كاملاً از هم تفكيك نشده بودند و فردي كه به يادگيري هيأت مي‏پرداخت احكام نجوم را نيز فرامي‏گرفت.

از مجموع مطالب ذكر شده مي‏توان نتيجه گرفت كه در نصوص قرآن و سنّت و اقوال بزرگانِ دين، نه تنها با فراگيري علم هيأت (يا نجوم به معني امروزي آن) مخالفتي نشده بلكه فراگرفتن و به كار بستن آن نيز مورد توجّه قرار گرفته است.

امور شرعي و محاسبات نجومي2

اكنون اين سؤال مطرح است كه آيا مي‏توان از محاسبات نجومي‏در امور شرعي استفاده كرد؟ آيا مي‏توان با استناد به حديث: «تعلّموا مِن النّجوم ماتهتدون به في ظلمات البرّ و البحر ثم انْتَهُوا» استفاده از محاسبات نجومي را در امور شرعي مردود دانست؟

ظاهر اين حديث چنان مي‏نمايد كه استفاده از نجوم تنها جهت يافتن مسير و آن هم به هنگام تاريكي مجاز بوده و ساير استفاده‏هايي كه از نجوم مي‏شود مورد نهي قرار گرفته باشد؛ ولي بايد دانست كه اوّلاً حديث مورد بحث در هيچ يك از كتب معتبر حديثي نيامده است. ثانيا قرآن بر مشروع بودن استفاده از نجوم در امور ديگري هم صحّه نهاده است: «هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُورا وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ (يونس/ 5). ثالثا به فرض صحيح بودن حديث مزبور، بنابر دلايلي كه عنوان شد، تنها آن بخش از نجوم كه مشابه سحر و كهانت و عرّافي است يعني احكام نجوم مورد نهي واقع شده و به همين سبب اكثر قريب به اتفاق3 دانشمندان مسلمان استفاده از محاسبات نجومي را در يافتن قبله و تعيين اوقات نمازها جايز دانسته (قرافي، 2/298؛ الزرقاء، ص 164؛ الحكيم، 8/464؛ النجفي، 6/201؛ جزائري، ص 52)، و يا حدّاقل باآن مخالفتي نكرده‏اند. بهترين دليل براي اثبات اين مدّعا، شيوع استفاده از قبله نما و جداول اوقات شرعي نمازها در همه كشورهاي اسلامي است، بدون آنكه مقاومت و يا مخالفتي قابل اعتنا با آن صورت گيرد. برخي از علما كه خود بهره‏اي از علم هيأت دارند با استفاده از قواعد همين علم به استخراج اوقات شرعي و تعيين جهت قبله پرداخته‏اند.

ناگفته نماند كه عدّه قليلي از علما چون ابن رجب حنبلي از ميان قدما و محمد بن عبدالكريم جزائري از معاصرين معتقدند كه استفاده ازنجوم در قبله‏يابي، خارج از اشكال نيست، چه دقّت نظر زياد موجب بدگماني نسبت به محرابهاي مساجد مسلمانان مي‏شود و در نتيجه جهات قبله گذشتگان و صحّت نماز آنان مورد ترديد واقع مي‏شود (جزائري، ص 52). ضعف اين استدلال، آشكار است زيرا مسلمانان مكلّف‏اند به سمت كعبه نماز بخوانند: «وَ مِنْ حيثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المسجدِ الحرامِ وَ حيثُ ما كُنتم فَوَلُّوا وجُوهَكُم شَطرَهُ» (بقره/ 150) مطابق اين آيه مسلمانان موظف‏اند در هر جايي كه هستند در حدّ توان خويش در صدد يافتن جهت صحيح قبله بر آيند و نمازهايشان را به سمت مسجد الحرام بخوانند و كوتاهي در اين زمينه موجّه نخواهد بود؛ در عين حال اگر ثابت شود كه گذشتگان جهت صحيح قبله را نيافته و به اشتباه رفته‏اند تبعيّت از آنان در اين زمينه، جايز نيست4 چه، خلاف نصّ صريح قرآن است: فَوَلُّوا وجوهَكم شطرهُ (بقره/ 144). نيز اگر گذشتگان با وجود تلاشي كه مبذول داشته‏اند جهت صحيح قبله را نيافته باشند، بدون شك نزد خداوند متعال معذور و مأجورند و مشمول حكم آيه شريفه: «وَ لِلّهِ المشرِقُ و المغرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه‏ِ» (بقره/ 115) خواهند بود. پس نه تنهاغباري ازاشتباه آنان‏در يافتن جهت صحيح قبله‏بر دل نمي‏نشيند،كه آنان را بدان دليل كه از حقّ ـ آنگونه كه خود پنداشته‏اند ـ تبعيّت كرده‏اند تحسين هم بايد كرد.

ممكن است گفته شود آنچه شارع از مكلّفين خواسته، اين است كه به سمت قبله (مثلاً شمال شرقي يا جنوب غربي) نماز بخوانند و آنان را به ريز بيني و سخت‏گيري ملزم نكرده است. بايد گفت تكليف هر شخص مطابق با استطاعت اوست بنابراين هر كسي در حدّ توان خود و بدون آنكه براي وي ايجاد عسر و حرج شود بايد جهت دقيق قبله را بيابد و به سوي آن نماز بگزارد. وانگهي وقتي كساني جهت صحيح قبله را يافته و به ديگران هم اطّلاع داده‏اند، ديگر نمي‏توان به سمتي نمازگزارد كه غلط بودن آن آشكار شده است. اين سخن، مطابق قاعده فقهي «لا عِبْرَةَ بالظَّنِّ الْبَيِّنِ خَطَؤُهُ» (سيوطي، 1/337) مي‏باشد.

نتيجه گيري

1ـ بي گمان دين اسلام مردم را به فراگيري علوم فراخوانده است، اما يادگيري سحر و جادو و عرّافي و كهانت را ناروا شمرده است.

2ـ در قرون اوّليه هجري، نجوم بر علم هيأت و احكام نجوم هر دو اطلاق مي‏شده است.

3ـ نهي اسلام از فراگيري و استفاده از نجوم متوجّه احكام نجوم است و بسياري از فقها بر اين امر صحّه گذاشته‏اند.

4ـ كار برد محاسبات نجومي در امور شرعي نه تنها مورد نهي قرار نگرفته بلكه امري است پسنديده و مفيد.

كتابشناسي

قرآن كريم

ابن تيميه، احمد، فقه الزكاة و الصيام، بي‏جا، بي‏تا.

ابن خلدون، عبدالرحمن، المقدمة، چ 1، بيروت، دار الفكر، 1419ق.

ابن عابدين، محمّد بن امين، تنبيه الغافل و الوسنان علي احكام هلال رمضان (در ضمن مجموعة رسائل ابن عابدين)، بيروت، دار احياء، التراث العربي، بي تا.

ابن ماجه، محمد بن يزيد القزويني، السنن، تحقيق: محمّد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‏تا.

ابن منظور، محمّد بن مكرّم، لسان العرب، بيروت، دار صادر، بي‏تا.

ابوداود، سليمان بن اشعث سجستاني، السنن، القاهرة، دار الحديث، 1408ق.

بيهقي، احمد بن حسين بن علي، السنن الكبري، بيروت، دار المعرفة، بي تا.

جزائري، محمد بن عبدالكريم، الحكم الشرعي لرؤية الهلال بالابصار و ابطال نظرية الحساب الفلكي في الصوم و الافطار، چ 1، بي جا، 1994م.

الحكيم، محسن، مستمسك العروة الوثقي، قم، مكتبة آية اللّه‏ العظمي مرعشي نجفي، 1404ق.

راغب اصفهاني، حسين بن محمّد، المفردات في غريب القرآن، تحقيق: محمّد خليل عيتاني، چ 1، بيروت، دار المعرفة، 1418ق.

رسائل اخوان الصفا و خلاّن الوفا، جمعي از نويسندگان، بيروت، الدار الاسلامية، 1412ق.

زرقاء، مصطفي احمد، الفتاوي، به اهتمام مجد احمد المكي، چ 1، دمشق، دار القلم، 1420ق.

سيوطي، جلال الدين، الأشباه و النظائر في قواعد و فروع فقه الشافعية، تحقيق محمّد حسن الشافعي، چ 1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419ق.

غماري، احمد بن محمد بن صديق، توجيه الانظار لتوحيد المسلمين في الصوم و الإفطار، تحقيق حسن بن علي الكتاني، چ 1، الأردن، دار النفائس، 1419ق.

فارابي، محمّد بن محمّد، احصاء العلوم، ترجمه: حسين خديوجم، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1348ش.

قاضي عياش، ابوالفضل، مشارق الأنوار علي صحاح الآثار، المطبعة المولوية، المغرب الأقصي (فاس)، 1329ق.

القرافي، احمد بن ادريس، الفروق و انوار البروق في انواء الفروق، تصحيح: خليل المنصور، چ 1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418ق.

المكي المالكي، محمّد علي بن حسين، تهذيب الفروق والقواعد السنيّة في الأمور الفقهيّة (در هامش الفروق قرافي)، تصحيح خليل المنصور، چ 1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418ق.

النجفي، محمّد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، چ 1، بيروت، مؤسسة المرتضي العالية، دار المؤرخ العربي، 1412ق.

مجله تحقيقات اسلامي (نشريه بنياد دائرة المعارف اسلامي)، س 7، ش 1 (1371ش) و س 8، ش2ـ1، (1372ش).


1. عرّاف كسي است كه از احوال آينده خبر دهد (راغب، ص 335)، يا كسي است كه امور را با ظنّ و تخمين و نجم و پرتاب تاس انجام مي‏دهد، گويي كه ادّعاي علم غيب مي‏كند (قاضي عيّاش، 2/76). و كاهن آن است كه از احوال گذشته خبر دهد (راغب، ص 335)؛ يا كاهن آن است كه از آينده خبر دهد (قاضي عياش، 2/76).

2. يكي از موضوعات مهم در اين زمينه، كاربرد نجوم در ثبوت هلال است. به دليل اهمّيّت فراوان اين موضوع و به سبب وجود نصوص و اقوال فراواني كه در اين زمينه وجود دارد، در مقاله‏اي مستقل تحت عنوان «اعتبار محاسبات نجومي در ثبوت هلال»، اين موضوع مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

3. عدّه‏اي، فراگيري علم نجوم را در برخي موارد مستحب و حتّي واجب دانسته‏اند. (المكّي المالكي، 4/440؛ القرافي، 4/440؛ غماري، ص 68). اين رأي شايد به آن دليل باشد كه جامعه مسلمانان براي برخي از امور خود چون جهت‏يابي قبله، نيازمند فراگيري نجوم باشند بنابراين بايد در ميان مسلمانان افرادي وجود داشته باشند كه اين نياز را برآورده كنند و با اين توجيه، فراگيري نجوم از قبيل فروض كفايه خواهد بود.

4. نك: عارف نوشاهي، «تحقيق سمت قبله در بلاد ماوراء النهر»، مجله تحقيقات اسلامي، سال 7، ش 1، ص 47 به بعد و نيز ماشاء اللّه‏ علي احيايي، «ذيلي بر رساله «تحقيق سمت قبله در بلاد ماوراء النهر»، همان، ص 53 به بعد و مجله دانشمند آبان ماه 1365.

/ 1