تحقيقي درباره تأسيس و وظايف نخستين ديوان در تشكيلات اسلامي
كليد واژهها: ديوان، ديوان عطا، خلفاي راشدين، تشكيلات اسلامي.
1. بنيان گذار، سال بنيان گذاري و عنوان نخستين ديوان
همه منابع متفقاند كه عمر، خليفه دوم، اول كسي بود كه در دولت اسلامي "ديوان" را بنيان نهاد (ابويوسف، ص 24؛ ابوعبيد، ص 287، ش 554؛ يعقوبي، 2/44؛ طبري، دوم، 307، 415؛ صولي، ص 190؛ جهشياري، صص 17-18؛ ماوردي، صص 199-200؛ ابن طباطبا، ص 83؛ ابن خلدون، ص 244). پيش از اين اموالي كه به بيت المال ميرسيد، بي آن كه ديواني در كار باشد، ميان مسلمانان پخش ميشد (ابويوسف، همانجا؛ ابن سعد، 3/189، 193، 213، 296؛ يعقوبي، 2/21؛ صولي، ص 189؛ ماوردي، ص200؛ مقريزي، 1/92؛ ابن طباطبا، همانجا).ابن سعد (3/296)؛ بلاذري (صص 443-436)؛ يعقوبي (2/44)؛ ابن خياط (ص481) و ابن خلدون (ص 244) تاريخ پايهگذاري ديوان را از سوي عمر، محرم سال 20 هجري ذكر كردهاند. در گزارش ماوردي (ص 200) كه احتمالا برگرفته از گزارش بلاذري است، محرم سال دهم هجري آمده كه مسلما اين غلط آشكار از تصحيف ناسخ (عشرة به جاي عشرين) ناشي شده است. طبري در حوادث سال 20هجري (دوم، 366) از قول واقدي نقل ميكند كه عمر ديوانها را در اين سال تدوين كرد، اما در حوادث سال 15هجري (دوم،307) فصل كوتاهي درباره تعيين مقرري و تدوين ديوان دارد كه نشانگر ترجيح سال 15بر سال 20 از سوي اوست. ابن طباطبا هم در تاريخ فخري (ص83) سال 15 هجري را سال تأسيس ديوان ميداند. مقريزي نيز درباره سال تدوين ديوان دو قول ذكر كرده است: سال 15 را از قول كلبي و سال 20 را از قول ابن سعد (خطط، 1/92) و در ترجيح يكي بر ديگري ساكت است. از طرف ديگر اكثر منابع برآنند كه ديوان در پي يكي از دو واقعه زير تدوين شده است : يكي آوردن اموال فراواني از بحرين به مدينه از سوي ابوهريره، و ديگري پيشنهاد هرمزان (يا فيروزان) به عمر درباره ثبت آمار جنگجويان و نوشتن مقرري آنان در دفتري ويژه (ابويوسف، ص 26؛ قس: همو، ص 14، آنجا كه ميگويد: از شمار زيادي از علماي مدينه شنيدم كه گفتند وقتي كه جنگجويان عراق از جانب سعد وقاص بر عمربن خطاب وارد شدند، وي با اصحاب درباره تدوين ديوان رايزني كرد (بلاذري، ص440؛ ابن خلدون ،ص 244؛ مقريزي، همانجا؛ ابن طباطبا، همانجا، كه به جاي هرمزان «يكي از مرزبانان ايران» نوشته است). اگر تاريخ دقيق امارت ابوهريره بر بحرين و فراخواني او به مدينه و نيز تاريخ دقيق به اسارت در آمدن هرمزان معلوم شود، ميتوان با دو قرينه مذكور سال دقيق پايه گذاري ديوان را به دست داد،اما منابع در اين دو مسأله گزارشهاي گوناگون و متعارضي دادهاند (نك: بلاذري، صص 92-93؛ طبري، دوم، 349، 352، 354؛ ابن خياط، ص 141). با توجه به نقل اكثر منابع ميتوان سال پايه گذاري ديوان را همان سال 20 هجري دانست.ديواني كه عمر در مدينه بنياد نهاد، صرفا "ديوان" خوانده ميشد، اما در برخي منابع به نامهاي "ديوان جيش" (ماوردي، ص 202؛ ابن خلدون، همانجا)، "ديوان جند" (جرجي زيدان، اول،170) و "ديوان مدينه" (جهشياري، ص 20) نيز خوانده شده است. ميتوان گفت كه دو عنوان اول به سبب نوع وظيفهاي كه بر عهده ديوان مذكور بوده، و عنوان سوم به سبب تشكيل و استقرار آن در مدينه (قس: "ديوان كوفه" جهشياري، صص 17-20) به اين ديوان داده شده است و اين بدان معني نيست كه ديوان مورد نظر در زمان تأسيس و يا بعد از آن داراي آن عناوين بوده است ،همان طور كه ميتوان تسامحا آن را "ديوان عطا" و يا "ديوان عمر"(قس:"ديوان هشام" طبري، چهارم،103) نيز ناميد.
2. وظايف اصلي ديوان
كار كرد اين نهاد يا ديوان عمر كه از اين پس جا دارد ديوان عطا بناميم ،دو چيز بود: 1. ثبت اسامي مسلمانان به تفكيك قبايل براي پرداخت عطاي سالانه و ارزاق ماهانه از محل درآمدهاي فيء (درباره اين مسأله كه عطا فقط از محل فيء قابل پرداخت بود نه از محل ساير درآمدهاي دولت، نك: ابوعبيد، ص 74، ش 150، ص 330، ش 637، نيز همو، صص 113-114، 285، 299، 302، 307 و312).عمر پس از آن كه، در پي مشورت با اصحاب ،تصميم به تدوين ديوان گرفت سه تن از نسب شناسان عرب :عقيلابنابيطالب (در كتاب وضع مالي و ماليه مسلمين، ص 172 به غلط عليبنابيطالب آمده است)، مخرمةبن نوفل و جبيربن مطعم را فرا خواند تا نام و نسب مسلمانان رابه تفكيك قبايل و بر حسب مراتبشان بنويسند (ابن سعد، 3/259؛ بلاذري، فتوح،ص 436، قس: ص443-4؛ يعقوبي ،2/44؛ طبري ،دوم ،415؛ ماوردي، ص 200؛ ابن خلدون، ص 244).
3. نحوه تعيين مقدار عطاي مسلمانان
مقدار عطا به سوابق حضور مسلمانان در جنگهاي صدر اسلام (از بدر به بعد) بستگي داشت نه به خويشاوندي با پيامبر(ص) و بني هاشم (مگردر چند مورد استثنايي، نك : ادامه مقاله) و نه به سبقت در اسلام (قس: جرجي زيدان ،اول ، ص 170، س4و5؛ اجتهادي ، ص 264، س 1). منابع به اين مساله كه آيا سبقت در اسلام در فزوني عطا موثر بوده يا نه، پاسخ روشني نميدهند و مفهوم عباراتي همچون "واعطي العطايا علي السابقة " (طبري ،دوم ،307) ويا "فضل عمراهل السوابق و المشاهد في الفرائض " (بلاذري، ص 437) دقيقا روشن نيست كه آيا مراد سبقت در اسلام است يا سابقه در جنگها، اما آنچه مسلم است و از بررسي مجموع روايتها مستفاد ميشود اين است كه بيشترين مقدار عطا به بدريون -بدون توجه به تقدم يا تأخرشان در قبول اسلام -اختصاص يافته بود و بنابرقول زرياب (ص 116): «عمردرحين فرض حقوق براي مسلمانان مسأله سبقت در اسلام را پيش كشيد، ولي اين پيشنهاد به دليل مبهم بودن و نا مسلم بودن و شايد هم كثرت مدعيان در سبقت به اسلام قبول نشد و به همين جهت است كه شركت در جنگ بدر كه مسلميت داشت معيار قرارگرفت».اين فرمان عمر به سه نسب شناس كه «[مشخصات] مردم را بر حسب مراتب و درجه وابستگيشان به خاندان پيامبر بنويسيد» (نك : سطور پيشين) فقط امتيازي بود در مقدم داشتن نام آنان در دفاتر و نيز در مقدم داشتن آنان در زمان اخذ عطا از ديوان نه فزوني عطا؛ و روايتهايي كه مثلا حكايت دارد از فزوني عطاي بدريون مهاجر بر عطاي بدريون انصار (نك :ادامه مقاله) با توجه به شواهد و قرائن مسلمتر، غيرقابل اعتنااست.دو روايت زير مؤيد نظر مذكور است:1. در يكي از روايتهاي ابوعبيد (ص 285، ش 548) عبارتي ازعمر نقل شده كه گفت: «هر كس در هجرت شتاب كردهبود عطا نيز بايد زودتر به او رسد، و هركس كه در هجرت كندي كرده بود، ديرتر». مفهوم عبارت مذكور اين است كه سبقت يا عدم سبقت در اسلام فقط در تقديم يا تاخير پرداخت عطا كه خود مستلزم تقديم يا تأخير ثبت اسامي در ديوانها بود مؤثر بود نه در مقدار عطا. 2. در آغاز تدوين ديوان از عمر خواستند كه ثبت نام را اول از قوم خود (بني عدي) آغاز كند، اما عمر گفت ما را همان جايي بنويسيد كه خداوند قرار داده است (يعني به نسبت قرابت با آل رسول)؛ پس بني عدي گفتند: اي امير مؤمنان كاش از ما آغاز ميكردند! عمر در جواب گفت صبر كنيد تا نوبت شما برسد، حتي اگر "دفتر" با نام شما بسته شود(نك : ابن سعد، 3/297؛ بلاذري، ص 436 "طبري، دوم، 415). روايت مذكور نيز دلالت ضمني دارد كه قرابت با رسول خدا در مقدار عطا (عليالقاعده، نه در موارد خاص، نك: قسمت بعدي مقاله) بي تأثير بود و فقط در تقديم ثبت اسامي طوايف مؤثر بوده است. بلاذري نيز اشاره ميكند كه در ترتيب ثبت اسامي اقوام، ملاك اوليه قرابت با پيامبر(ص)بود و اگر گروهي در قرابت يكسان بودند، سبقت در اسلام ملاك قرار ميگرفت (فتوح، ص 437) اينكه ماوردي علاوه بر «السابقة في الاسلام»، «القربي من رسولاللّه» را نيز در تفضيل عطا مؤثر دانسته (ص 200) نادرست است، زيرا علاوه بر دلايل پيش گفته (نك: سطور پيشين) همو در جاي ديگر (ص 201) مينويسد: فلما وضع الديوان فضل بالسابقة.
4. طبقات عطا بگيران
در طبقه بندي مردم، از رهط (خاندان) بني هاشم آغاز كردند و سپس هركه را به آن خاندان نزديكتر بود بترتيب نوشتند(نك: ابويوسف، ص 25؛ ابوعبيد، ص286، ش549؛ ابنسعد، 3/259؛ بلاذري، ص 436؛ طبري، دوم، ص 307؛ مقريزي، 1/92؛ قس: يعقوبي، 2/44) و آنگاه قبايل انصار را از بني عبدالاشهل كه سعد بن معاذ اوسي از آن بود آغاز كردند و سپس هركه را به آن نزديكتر بود نوشتند(ابن سعد، 3/296؛ بلاذري، همانجا؛ ماوردي، ص 200؛ قس: ابو يوسف، ص 24). گزارش منابع ،جز گزارش طبري (دوم، 8-307) و مقريزي (خطط، 1/93) كه تقريبا مانند هم و نيز منظمتر از ديگر گزارشها است ، درباره طبقات عطابگيران و نيز درباره مقدار عطايا متنوع، پراكنده و گاه متعارضاند. نويسنده در اين جا گزارش طبري را اصل قرار داده و گزارشهاي ديگر منابع را با آن مقايسه كرده است.طبقه اول: بدريون (اعم از مهاجر، انصار، عرب، عجم و موالي)، پنج هزار درهم (نيز نك : مقريزي، 1/93؛ ابويوسف، ص 24، قس: صص 25، 26؛ ابنسعد، 3/296، قس: 3/300، 304؛ بلاذري، ص 437، قس: صص 440، 442؛ صولي، ص 191، قس: همانجا، روايت ديگري كه حاكي از مزيت بدريون قريش بر بدريون انصاراست؛ قس: ماوردي، ص 201). ابو عبيد در روايتي كه از ابن شهاب نقل كرده عطاي بدريون مهاجر را پنج هزار و عطاي بدريون انصار را چهار هزار آورده است (ص 287، ش 553)، اما در روايتي كه راوي آن مصعببن سعد است عطاي بدريون مهاجر و انصار يكسان شش هزار درهم ذكر شده است (همانجا، ش 554).طبقه دوم: كساني كه غزوات پس از بدر تا صلح حديبيه و بيعت رضوان را درك كرده بودند، چهار هزار درهم (نيز نك : مقريزي، همانجا؛ قس: ابن سعد،همانجا، كه اُحُديون را با همين مقدار عطا در طبقه دوم قرار داده است و نيز قس: صص 300 و 304 كه تقسيم بندي ديگري را گزارش ميكند؛ قس: بلاذري، همانجا، كه همچون ابن سعد احديون را با چهار هزار درهم در طبقه دوم آورده است؛ قس: صولي، همانجا، كه بدريون مهاجر را در طبقه اول با پنج هزار درهم و بدريون انصار را در طبقه دوم با چهار هزار و احديون را در طبقه سوم با سه هزار درهم قرار داده است).طبقه سوم: كساني كه در نبردهاي پس از حديبيه تا پايان كار ردّه و تا آغاز نبرد قادسيه حاضر بودهاند، سه هزار درهم (نيز نك : مقريزي، همانجا؛ قس: ابنسعد، 3/297 و ماوردي، ص 201، كه مهاجران پيش از فتح مكه را در طبقه سوم با عطاي سه هزار درهم ـ در بلاذري، ص 437، دو هزار درهم ـ ذكر ميكند).طبقه چهارم: جنگاوران سخت كوش قادسيه ويرموك (اهلالبلاءالبارع)، دو هزار و پانصد درهم (قس : ماوردي، ص 201، آنجا كه مسلمانان پس از فتح مكه و نيز نوجوانان مهاجر و انصار را در طبقه چهارم و با عطاي دو هزار درهمي ذكر كرده است).طبقه پنجم: جنگجويان قادسيهو يرموك، دوهزار درهم (نيز نك: مقريزي، همانجا؛ قس: ابنسعد، 3/298؛ بلاذري، ص 439).طبقه ششم تا نهم: سربازان ذخيره (روادف) اول ، دوم، سوم و چهارم پس از قادسيه و يرموك، بترتيب: هزار، پانصد، سيصد و دويست و پنجاه درهم كه در هر رادفه ميان قوي و ضعيف و عرب و عجم امتيازي نبود (قس: مقريزي، همانجا، كه عطاي رادفه اول تا سوم را به تساوي سيصد درهم ذكر ميكند).طبقه دهم : كساني كه بعد از روادف چهارگانه فوق قرار داشتهاند، يعني اهل هَجَر(=مردم بحرين، نك : ياقوت، ماده هجر) و (= مردم حيره، نك خوارزمي، ص77)، دويست درهم (نيز نك : مقريزي، همانجا؛ ابنسعد 3/297 و بلاذري ، ص 438 و ماوردي، ص 201، آنجا كه يمني هاوقيسيهاي شام و عراق را ذكر ميكنند).زنان و فرزندان طبقات جنگجويان نيز متناسب با شأن شوهران و پدران خود عطا دريافت ميكردند. عطاي فرزندان بدريون و نيز فرزندان مهاجر و انصار دو هزار درهم بود (نك: ابن سعد، 3/296، 297؛ بلاذري، ص 437). عطاي همسران بدريون پانصد درهم و عطاي همسران جنگاوران بعد از بدر تا حديبيه چهارصد، و بعد از حديبيه تا پيش از قادسيه سيصد،و عطاي همسران جنگجويان قادسيه دويست و عطاي همسران و نيز كودكان جنگاوران پس از قادسيه همه به تساوي صد درهم بود (طبري، دوم، 308؛ نيز نك : مقريزي، 1/93؛ قس: بلاذري، ص 445).
5. عطا بگيران ويژه
براي عدهاي انگشت شمار به سبب نزديكي با پيامبر(ص) و يا به سبب شخصيت برجسته آنان عطاي فوقالعاده مقرر شد: حسن و حسين (ع)، ابوذر غفاري و سلمان فارسي در عطا به بدريون ملحق شدند(طبري، دوم، 307؛ مقريزي، 1/93؛ نك : ابوعبيد، ص 286، ش 551؛ ابو يوسف، ص 25؛ ابن سعد، 3/296؛ بلاذري، صص 437-443؛ قس: يعقوبي، 2/44). براي اسامةبنزيدالحب و عمربن ابي سلمه(فرزند امالمؤمنين ام سلمه)چهار هزار درهم مقرر شده بود (ابو يوسف، همانجا؛ ابن سعد، 3/297؛ بلاذري، همانجا؛ ماوردي، ص 201؛ قس: ابوعبيد، ص 289، ش 558 آنجا كه عطاي اسامه را دوهزار درهم ذكر كرده است). عطاي عبداللّه عمر را سه هزار درهم (بلاذري، همانجا)و به قولي پنج هزار درهم (يعقوبي، همانجا؛ قس: ابو عبيد، همانجا)، عطاي عمار ياسر(نك: ابو عبيد، ص 301، ش 577؛ بلاذري، ص 433) و عبداللهبن مسعود (نك: ابنسعد، 3/157) را شش هزار درهم نوشتهاند (نك: سطور بعد).درباره عطاي عباسبن عبدالمطلب، عموي پيامبر، ارقام مختلف و گاه مبالغهآميزي روايت شده است: بيست و پنج هزار درهم (مقريزي، همانجا، از قول ابو سلمه)، پانزده هزار درهم (طبري، دوم، 307)، دوازده هزار درهم (ابو يوسف، ص 25؛ مقريزي، همانجا، از قول زهري)، هفت هزار درهم و پنج هزار درهم (ابن سعد، 3/297؛ بلاذري، ص 437) و سه هزار درهم (يعقوبي،2/44). به نظر ميرسد كه رقم درست عطاي عباس همان پنج هزار درهم، يعني عطاي بدريون، بوده باشد، زيرا اولا بين كمترين و بيشترين مبلغ مذكور در منابع اختلاف زيادي وجود دارد كه از افراط و تفريط گزارش دهندگان حكايت ميكند و ثانيا ابن سعد و بلاذري كه دو رقم هفت هزار و پنج هزار را گفتهاند بلافاصله تأكيد كردهاند كه در مقدار عطا جز ازواجالنبي كسي را بر بدريون برتري ندادند.ظاهرا بيشترين رقم عطا به امهاتالمؤمنين (همسران پيامبر) تعلق گرفت.از مجموع رواياتي كه در اين خصوص آمده چنين بر ميآيد كه عطاي آنان ده هزار درهم بوده است (طبري، دوم، 307؛ مقريزي، 1/93؛ نك : ابو عبيد، ص 287، قس: يعقوبي، 2/44 كه روايت او با روايتهاي منابع ديگر كاملا مغاير است). اكثر منابع عطاي عائشه را دوازده هزار درهم نوشتهاند، اما طبري (همانجا) ميگويد كه وي از دريافت دو هزار درهم اضافي خودداري كرد (قس: يعقوبي، 2/72). ابن سعد (3/300) و ابن خياط (ص 481) عطاي ازواج النبي را مطلقا دوازده هزار درهم نوشتهاند كه با توجه به روايتهاي ديگر منابع (نك: سطور پيشين) درست به نظر نميرسد. فياض،(ص 152) در اين باره نوشته است: "براي عائشه پانزده هزار درهم وبراي ساير امهات مؤمنين هر يك دوازده هزار درهم مقرر شده بود". اما هيچ يك از مراجع مورد استفاده نويسنده مقاله چنين گزارشي نداده است.براي زناني كه به حبشه مهاجرت كرده و تا زمان تدوين ديوان زنده بودند نيز عطاي ويژهاي در نظر گرفته شده بود.براي اين دسته نيز رقمهاي مختلفي،از هزار تا چهار هزار درهم به عنوان عطاي سالانه ذكر شده است(نك: ابو يوسف، ص 25؛ ابوعبيد، ص288، ش 544، ص 308 ش 602؛ ابنسعد، ص 297؛ بلاذري، ص 438؛ يعقوبي، 2/44).
6. عطا بگيران ديگر
چنين به نظر ميرسد كه خارج از طبقات جند و برخي از افراد خاص، براي شماري از مردم بنابر دلايل گوناگون عطايايي مقرر ميشد. مطابق برخي از روايتها عطاي اين دسته از مسلمانان بر حسب قرآنداني آنان تعيين ميشد، اما ظاهرا عمر فرمان داد كه ديگر كسي را به جهت قرآندانياش عطا ندهند و امتيازهاي ديگري همچون شجاعت و مروت در نظر گرفته شود(نك: ابنسعد، 3/297؛ ابوعبيد، ص 33، ش 4 ـ643؛ بلاذري، صص 442، 444؛ ماوردي، ص 201)، چنان كه عمر، عمروعاص را گفت تا خارجةبن حذافه و بسربنابي ارطاة را به سبب شجاعت و عثمانبن قيس و عميربن وهب جُمَحي را به سبب ميهمان دوستي، سالانه دويست دينار عطا مقرر كند(ابوعبيد، ص 289؛ بلاذري، ص 442).برخي گفتهاند كه عمر براي مكيان عطايي مقرر نكرد(ابوعبيد، ص 298، ش 565؛ بلاذري، ص 442)، اما يعقوبي گفته است كه عمر براي آن دسته از مردم مكه كه هجرت نكرده بودند بين ششصد و هفتصد درهم مقرر كرد(همان، 2/44؛ قس: ابويوسف، ص 25). بنا بر روايت ابن سعد (3/297) براي هر مسلماني كه (به قصد اقامت) وارد مدينه ميشد نيز سالانه بيست و پنج دينار، حدودا معادل سيصد درهم، مقرر ميشد.نوزادان نيز مشمول عطا بودند. در آغاز مقرر شده بود كه براي هر كودكي كه شيرخوارگي او سرآمده باشد صد درهم بنويسند. مدتي بعد به عمر خبر رسيد كه برخي از مادران به اين منظور زودتر از معمول كودكان خود را ازشير ميگيرند. عمر گفت تا ندا دهند زين پس براي هر كودكي از بدو تولد عطا مقرر ميشود (ابن سعد، 3/301؛ ابوعبيد، ص 303، ش538؛ بلاذري، ص 445؛ ماوردي، ص 202). عثمان بن عفان، خليفه سوم، براي كودكان تازه به دنيا آمده پنجاه درهم مقرر كرد و پس از يك سال عطاي آنان را به صد درهم افزايش داد (ابو عبيد، ص 303، ش 584)، اما در زمان علي (ع) براي كودكان از بدو تولد صد درهم مقرر ميشد (همو، ص 304، ش 584). در اينكه موالي (در اينجا يعني مسلمانان غير عرب نه بندگان آزادشده) مشمول عطا بودهاند، ترديدي وجود ندارد (نك : ابويوسف، ص 25، ابو عبيد، صص 300-301، ش 572، 574، 579، بلاذري، صص 443،444، يعقوبي ،2/6-45)، اما آيا به مملوكان عطا تعلق ميگرفته يا نه جاي گفتگوست . بنابر روايتي از ابن سعد (3/303) "روزي عمر مكيان را عطا ميداد، مردي را نيز عطا داد؛ به او گفتند اي امير مؤمنان او مملوك است. گفت: از او پس بگيريد. از طرفي ديگر روايت شده كه عمر براي سه تن از مملوكان بني غفار كه در جنگ بدر حاضر بودهاند جداگانه سه هزار درهم مقرر كرد (ابوعبيد، ص 310، ش 609) وبنابر قولي اين عطا پس از آزادي براي آنان مقررشده بود، نه زماني كه هنوز مملوك بودهاند (همانجا)، اما ابو عبيد توجيه مذكور را مردود دانسته و ميگويد در آن صورت آنان از موالي (در اينجا يعني بندگان آزاد كرده نه مسلمانان غير عرب) به شمار ميآمدند و بايستي در عطا به بدريون ملحق شده باشند (نك : سطور پيشين) نه اينكه جداگانه عطايي كمتر از عطاي بدريون براي آنان وضع شده باشد (همانجا؛ نيز قس : ص 316، ش 616). ماوردي گويد(ص 129): مملوكان در صورتي كه از زمره سپاهيان باشند ،بنابر روش ابوبكر عطا به آنان تعلق ميگيرد، ولي بنا بر روش عمر نه، و شافعي در فتواي خود از رأي عمر پيروي ميكرد.به نظر ميرسد كه در آغاز كار ديوان، همه مسلمانان در جاي جاي قلمرو اسلامي ـ خصوصا اعراب باديه نشين (نك : ابو عبيد، ص290، ش 560؛ بلاذري، ص444؛ قس: اجتهادي، ص 266، بند3) ـ مشمول ديوان (عطا) نميشدند و جز اهل مدينه، مسلمانان شهرهاي نظامي يعني كوفه، بصره، دمشق، حمص، و نيز فلسطين و مصر عطا ميگرفتند (نك : طبري، دوم، 453)، اما عمر در اواخر حيات خود تصميم گرفت كه در مقررات ديوان تجديد نظر اساسي كند: اول آنكه همه مسلمانان اعم از زن و مرد، عرب و عجم و بنده و آزاد در همه قلمرو حكومت اسلامي و به تعبير خود عمر "حتي آن چوپاني كه در كوههاي صنعا گوسفند ميچراند "از مال فيء حقي دارند(نك : ابو يوسف، ص 27؛ ابن سعد، 3/299، 300، 302؛ طبري، دوم، 416)، اگر چه ابو عبيد عبارت عمر را چنين تفسير ميكند كه "همه مسلمانان شهر نشين در اين مال حقيدارند نه باديه نشين" (نك : الاموال، ص 297) اما از مثالي كه عمرمي زند (چوپانهاي كوههاي يمن) چنين بر ميآيد كه توجيه ابو عبيد بي اساس است. تجديد نظر دوم عمر اين بود كه عطاي همگان بايد يكسان (دو هزار،سه هزار و چهارهزار درهم ـ به اختلاف روايات ـ براي هر خانواده) باشد و در اين امر نبايد كسي را بر كسي برتري داد(نك: ابويوسف، ص 27؛ ابو عبيد، ص 336، ش615؛ ابنسعد 3/302، 304؛ بلاذري، ص 441؛ يعقوبي، 2/6-45؛ طبري، دوم، 308؛ ماوردي، ص 202؛ ابن طباطبا، ص 83). مرگ نابهنگام عمر(23 هجري) مانع از آن شد تا سياست تجديد نظر شده وي جامه عمل بپوشد و حتي برخي از نويسندگان قتل وي را ـ گويابه تحريك برخي از اشراف قريش ـ با تجديد نظر او در سياست مالي بي ارتباط نميدانند (نك : شهيدي، صص30ـ129؛ قس: طبري، دوم، 406، آنجا كه كعب الاحبار ـ پس از جريان تهديد ابولؤلؤ ـ خبر مرگ عمر را براي سه روز آينده پيشگويي ميكند).
7. عطاي غير نقدي
علاوه بر عطاي سالانه، جيره ماهانه نيز براي مسلمانان مقرر شده بود(طبري، دوم، 308؛ صولي، ص190). اين جيره ماهانه كه شامل دو جريب گندم (حدود چهل و پنج كيلو گرم) بود به خلاف عطا يكسان بين همه مسلمانان اعم از زن و مرد و آزاد و مملوك تقسيم ميشد(ابو عبيد، ص 314، ش 612؛ ابن سعد، 3/305؛ بلاذري، ص 446؛ قس: ابويوسف، ص 27؛ و طبري، دوم، 308، آنجا كه مقدار دو جريب گندم را جيره ماهانه هر خانواده (مرد و عيالش) ذكر ميكند نه براي هر تن، و اين درستتر به نظر ميرسد). برخي روايتها مقدار اين جيره ماهانه را دو مُد گندم و دو قسط روغن و دو قسط سركه نيز ذكر كردهاند (ابو عبيد، ص 314، ش 613؛ نيز نك: بلاذري، ص 447؛ قس: اجتهادي، ص 269، بند 6). بنا بر روايت ديگري از ابو عبيد (ص 316، ش 616) عمر براي مملوكان علاوه بر جيره ماهانه، ده درهم عطاي سالانه نيز مقرر كرد، اما در دوره امويان عطاي ده درهمي لغو، ولي دو جريب گندم پابرجا ماند.عمر همچنين عطايي ويژه ماه رمضان مقرر كرد: روزانه يك درهم براي همه مردم و دو درهم براي همسران حضرت پيامبر (ص). عثمان روش عمر را دنبال كرد و بر مقدار آن نيز افزود و علاوه بر آن براي عابداني كه به مسجد آمد و شد ميكردند و براي ابناءالسبيل و متكديان در ماه رمضان طعام (گندم؟) مقرر كرد و خلفاي پس از او روش وي را دنبال كردند (طبري، دوم، 433؛ مقريزي، 1/93ـ94).
8. سياست تقسيم عطا پس از عمر بن خطاب
بعد از عمر هريك از خلفا بنا بر نظر شخصي (اجتهاد) خود عمل ميكردند و عمل هر يك از آنان منبع تشريع فقيهان در دورههاي بعد قرار گرفته است. مثلا مالك و شافعي رأي ابوبكر و علي(ع) را كه مبتني بر تسويه بود، در حكم فقهي خود اختيار كردند و ابوحنيفه و فقيهان عراق رأي اوليه عمر و نيز رأي عثمان را كه بر تفضيل عطاي اهل سابقه استوار بود، اخذ كردند (نك : ماوردي، ص 201).درباره روش عثمان در تقسيم عطايا گزارشهاي يكساني وجود ندارد.گفتهاند كه عثمان نخستين خليفهاي بود كه صد درهم بر عطايا افزود و سپس شيوه او ادامه يافت (طبري، دوم، 433؛ مقريزي، 1/93)،اما معلوم نشد كه آيا همين صد درهمي كه عثمان بر عطاي مردم افزود در زمان خلفاي بعدي برقرار ماند يا اينكه هر خليفه به رسم عثمان صد درهم بر عطايا ميافزود؟ بنابر گزارش ماوردي (ص 201) عثمان در تقسيم عطا از روش عمر پيروي ميكرده و اهل سوابق را بر ديگران برتري ميداد، اما يعقوبي(2/72) ميگويد كه وي در تقسيم عطا خويشان خود را مقدم ميداشت، ولي ديگران را برابر مينهاده است. عثمان همچنين به واليان خود فرمان داده بود تا از عطا به عنوان يك حربه بازدارنده در برابر مخالفان سياسي استفاده كنند(نك : فياض، ص 163). وي عطاي عبداللّه بن مسعود را به سبب امتناع او از دادن نسخه قرآن خود (در ماجراي جمع آوري نسخههاي متعدد قرآن در عهد عثمان) قطع كرد (يعقوبي، 2/67)، اما پس از مرگش زبيربن عوام كه وصي او بود با اصرار زياد توانست عطاياي معوقه او را پس از دو سال وصول كند و تحويل خانوادهاش دهد (ابن سعد، 3/161؛ بلاذري، ص 447؛ مقريزي، 1/93).سياست علي(ع) در تقسيم عطاياي سالانه به تأسي از پيامبر(ص) بر تسويه ميان مردم استوار بود(نك: نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خ 126، ص 124؛ ماوردي، ص 201) و پيش از خلافت نيز بر همين رأي بود(نك : ماوردي، ص 201؛ مقريزي، 2/92). در يك سال علي(ع) سه بار مردم را عطا داده بود؛ سپس مال ديگري از اصفهان رسيد، پس گفت: فردا براي اخذ عطاي چهارم بياييد، زيرا كه من خزانه دار شما نيستم(ابو عبيد، ص344، ش673). علي(ع) در زمان خلافت خود عطاي كسي را به سبب مخالفت سياسي قطع نكرد و در جواب كساني كه خواستار قطع عطاي خوارج بودند ميگفت: مادام كه دستشان در دست ماست (يعني تا زماني كه عليه ما شمشير به دست نگرفتهاند) نبايد مالي فيء (عطا) را از آنان دريغ كنيم (نك : ابو عبيد، صص 7 ـ 296، ش 567)، اما از طرفي ديگر حاضر نميشد درهمي خارج از عطاي مقرر ـ تحت هر عنواني ـ حتي به نزديكترين كسان خود بپردازد (نك : ابن قتيبه، 1/75).
9. شكل اداري ديوان عطا
شكل اداري ديوان در اين دوره بسيار ساده بوده است و همانطور كه در ابتداي اين فصل اشاره شد يك گروه سه نفره نسب شناس به فرمان عمر كار تدوين ديوان را آغاز كردند. خود عمر هم گاه گاهي شخصا ديوان يك قبيله را برميگرفت و براي تقسيم عطا به منازلشان ميرفت (نك : ابويوسف، ص27؛ ابن سعد، 3/298، بلاذري، ص438؛ طبري، دوم، 416). همچنين روايت شده وقتي كه عمر از دنيا رفت زبيربن عوام، كه مسؤوليتي در ديوان نداشت، به ديوان آمد و نام عمر را از دفتر عطا حذف كرد(نك ابنسعد، 3/107). در منابع از مقررات مشخصي براي خلع مشمولان ديوان عطا از ديوان ياد نشده است، اما بنا بر برخي شواهد جز مرگ سببهاي ديگري نيز موجب حذف نام اهل ديوان از ديوان ميشد، مثلاً اصرار بر شكستن حدود الهي (نك: ابن هشام، 2/73).از برخي روايتها چنين بر ميآيد كه از همان اول، براي هر قبيله ديوان جداگانهاي ترتيب دادند و هر ديوان (در اينجا يعني دفتر و جريده) به نام قبيله خود معروف بود، مانند ديوان حمير و ديوان خزاعه (نك : ابو يوسف، ص 27؛ ابن سعد، 3/298؛ بلاذري، ص 438؛ طبري، دوم، 416). منضم كردن برخي از افراد به ديوان برخي از قبائل نيز رايج بود. عمر زماني كه در شام سرگرم تدوين ديوانها بود بلال حبشي را گفت نامت را در كدام ديوان بنويسم. بلال گفت: مرا با ابورويحه عبداللّهبن عبدالرحمن خثعمي انصاري بنويسيد، زيرا من به سبب مؤاخاتي كه پيامبر ميان ما بست هرگز از او جدا نميشوم. عمر چنين كرد و ديوان حبشيان شام را نيز به خاطر بلال به "ديوان خثعم" منضم كرد(نك : ابنسعد، 3/234). همچنين شخصي به نام ابن رفيل مسلمان شد. عمر نام او را در "ديوان خثعم" نوشت و سالانه هفتصد درهم براي او مقرر كرد(نك : دنت، 66).اگر شخص مشمول عطا پيش از دريافت آن از دنيا ميرفت، عطاي همان سال او به ورثهاش ميرسيد(نك : ابوعبيد، صص2ـ331، ش 41ـ638؛ بلاذري، ص447). از روايتي كه بلاذري (همانجا) و ابو عبيد (ص 333، ش 642) نقل كردهاند، چنين بر ميآيد كه عمر عطاي متوفي رابه نسبت ماههايي كه در سال عطا حيات داشته است ميپرداخت، مثلا ـ بنابر همان گزارشها ـ كسي كه هشت ماه پس از دريافت آخرين عطاي سالانه از دنيا رفته بود دو سوم عطا به ورثهاش پرداخت شد.نحوه پرداخت عطاياي جنگجويان كه در شهرها و اردوگاههاي نظامي به سر ميبردند با نحوه پرداخت عطاياي مسلمانان در مركز خلافت متفاوت بود. در آغاز، آنان را به ده گروه و سپس به هفت گروه مرتب كردند: 1. كنانه و حليفانش؛ 2. جدليه(= بني عمروبن قيس عيلان)؛ 3. قضاعه كه در آن زمان عبارت بودند از: غسان بن شبام، بجيله، خثعم، كنده، حضر موت و ازد؛ 4. مذحج، حمير، همدان و حليفانشان؛ 5. تميم و هوازن؛ 6. اسد، غطفان، محارب، نمر، ضبيعه و تغلب؛ 7. اياد، عك، عبدالقيس، اهل هجر(=بحرين) و حمراء(=عجمان). اين سازماندهي همچنان ادامه داشت تا اين كه زياد بن ابيه در زمان معاويه آنان را در چهار گروه سازمان داد(طبري، دوم، 334؛ مقريزي، 1/93). سرجمع عطايا را كه بر مبناي يكصد هزار درهمي تنظيم كرده بودند به سران هفت گروه و پرچمداران ميدانند و آنان نيز به "عريفان" و "نقيبان" و "امينان" ميسپردند تا در منازل به دست صاحبان عطا برسانند(طبري، دوم، 335؛ مقريزي، همانجا).
10. نتيجه
تأسيس ديوان از سوي خليفه دوم را ميتوان نخستين سنگ بناي ديوانسالاري در تشكيلات اداري و مالي اسلام و نشانه بارز اخذ عناصر تمدن سرزمينهاي مغلوب از سوي فاتحان مسلمان دانست. اين امر همچنين تمهيدي بود براي شكلگيري ديوانها و سازمانهاي ديگر همچون ديوان خاتم، ديوان حسبه و ديوان بريد كه غالبا بر گرفته از دو تمدن ايران و روم شرقي بود. از تأثيرات مهم پايگذاري ديوان عطا و اقدامات و رويّههاي معمول در آن، بويژه ميتوان به فراهم شدن زمينه براي تشكيل ديوان جيش (بعدها ديوان الجيش و الرواتب) و شكلگيري نظام پرداخت حقوق و مواجب در ديوانسالاري اسلامي اشاره كرد. ناگفته نماند كه نخستين سرشماري رسمي نيز معطوف به تأسيس اين ديوان بوده و بعدها نيز به ضرورت انجام ميگرفت و حتي جابجايي و نقل و انتقال قبايل نيز به نوعي تحت نظارت ديوان عطا بود (نك : مقريزي، 1/94؛ ابن كثير، 8/137؛ براي اطلاعات بيشتر نك : موسوي، ص 39).
كتابشناسي
ابن خلدون، مقدمه، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيتا.ابن خياط، السيرة النبوية و اخبار الخلفاء، الكتب الثقافية، بيروت، 1987.ابن سعد، الطبقات الكبري، بيروت، 1985.ابن كثير، البداية والنهاية، دارالكتب العلمية، بيروت، بيتا. ابن قتيبه دينوري، الامامة والسياسة، مؤسسة الحلبي، 1387ق.ابن طباطبا، الفخري في الآداب السلطانية و الدول الاسلامية، بيروت، 1980.ابن هشام، السيرة النبوية، بيروت، بيتا.ابوعبيد قاسم بن سلام، الاموال، بيروت، 1408.ابويوسف، كتاب الخراج، بولاق، 1302.اجتهادي، ابوالقاسم، وضع مالي و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوره اموي، تهران، 1363.بلاذري، فتوح البلدان، بيروت، 1978.جرجي زيدان، تاريخ التمدن الاسلامي، بيروت، بيتا.جهشياري، كتاب الوزراء والكتاب، بيروت، 1988.خوارزمي، محمد بن احمد، مفاتيح العلوم، قاهره، 1342ق.دنت، دانيل، ماليات سرانه و تأثير آن در گرايش به اسلام، ترجمه محمد علي موحد، تهران، 1366.زرياب خوئي، عباس، سيره رسول اللّه، تهران، 1371.شهيدي، سيد جعفر، تاريخ تحليلي اسلام، تهران، بيتا.صولي، محمد بن يحيي، ادب الكتاب، قاهره، 1341.طبري، تاريخ الامم والملوك، بيروت، 1987.فياض، علي اكبر، تاريخ اسلام، تهران، 1367.ماوردي، الاحكام السلطانية، مصر، 1973.مقريزي، المواعظ والاعتبار في ذكر الخطط والآثار، قاهره، بيتا.موسوي، جمال، «ديوانهاي ادراي در دولتهاي اسلامي»(پايان نامه كارشناسي ارشد)، دانشكده الهيات، 1372.ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، 1979.يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، 1993