دكتر خسرو باقري سابقه بحث از تعريف «علم ديني» را به اختصار ميتوان در سه ديدگاه تاريخي دستهبندي كرد (هر چند ديدگاههاي ديگري نيز ممكن است موجود باشد). در يك ديدگاه دين و گزارههاي ديني با محك تجربه، آزمون و يا حداقل تأييد ميشود. در ديدگاه دوم: علم به عنوان مجموعه گزارههاي توصيفي ناظر به واقع و دين به عنوان مجموعه گزارههاي ناظر به هدايت و سعادت انسان تعريف و آن دو از هم مستقل و منفك شمرده ميشود لذا علم ديني نيز وجه تسميهاي نمييابد و در ديدگاه سوم با ايجاد مجموعهاي التقاطي از علم و دين و چشمپوشي از تفاوتهاي اين دو نظام، موجودي ناهمگن ساخته ميشود.در اين مقاله مؤلف با ارائه تصويري از علم و ويژگيهاي علمشناسي مابعد اثباتگرا و تصويري از دين و مفاهيم وابسته به ساختن مفهومي منسجم از علم ديني ميپردازد تا وجه تسميه و معقول بودن «علم ديني» را توجيه كند و بر آن است تا اگر نظريههاي علمي، پيشفرضهاي خود را از گزارههاي ديني اخذ كنند ديني شمرده ميشود؛ هر چند علميبودن آنها در نهايت با محك تجربه آشكار ميشود.امكان و فرايند تكوين علم ديني به طور كلي و علوم انساني اسلامي بهطور خاص را در مقالات ديگري مورد بحث قرار دادهايم (باقري، 1374، 1377، 1378). در اينجا، تنها اشارهاي كوتاه به مباحث مذكور خواهيم كرد تا زمينه بحث مشخص شود و سپس مسأله مورد نظر در اين نوشتار را يادآور ميشويم.امكان سخن گفتن از علوم انساني اسلامي، منوط به اين است كه بتوان پارههايي از انديشه اسلامي را به منزله پشتوانه متافيزيكي براي تحقيق در علوم انساني لحاظ كرد. هر گاه مضامين متافيزيكي مذكور بتواند در مراحلي چون گزينش مسأله، انتخاب مفاهيم و الگوهايي براي فهم مسأله، طرح پژوهش (شامل سبك تبيين، فرضيهپردازي و روش تحقيق)، مشاهده و پيشبيني و تفسير، تأثيرآفريني خود را آشكار سازد، فرايندي شكل گرفته است كه محصول آن، دانشهايي متناسب با انديشههاي اسلامي خواهد بود. در صورتي كه انديشههاي اسلامي بتواند عهدهدار چنين نفوذ عميقي در جريان تكوين رشته يا رشتههايي از علوم انساني قرار گيرد، ميتوان از علوم انساني اسلامي سخن گفت.آنچه در اين نوشتار مورد توجه ويژه قرار ميگيرد، وجه تسميه علم ديني، بهطور عام، يا علوم انساني اسلامي، به طور خاص است. بررسي وجه تسميه علم ديني، بهطور طبيعي بايد از دو قسمت تشكيل شود: يك قسمت ناظر به اينكه علم ديني، چرا علم ناميده شده و قسمت ديگر، ناظر به اينكه از چه روي، ديني خوانده شده است. بررسي وجه تسميه علم ديني از آنجا كه "علم" ناميده ميشود، در گرو داشتن پشتوانهاي علمشناختي است و از آنجا كه "ديني" ناميده ميشود، مستلزم داشتن پشتوانهاي دينشناختي است. اين علمشناسي و دينشناسي، هر دو بايد بهگونهاي باشد كه برحسب آنها، سخن گفتن از علم ديني، روا شمرده شود؛ به عبارت ديگر، علم ديني با مفهومي كه ما از آن در نظر داريم، بايد چنان باشد كه نه علم را برآشوبد و نه دين را. بنابراين، وجه تسميه علم ديني، مستلزم دو گونه توجيه است؛ توجيهي علمشناختي و توجيهي دينشناختي.از اين رو، اين مقاله در دو قسمت تنظيم ميشود: در قسمت نخست، تصويري از علم به دست داده خواهد شد كه بر اساس آن، علمي بودن علم ديني، مجاز باشد. در قسمت دوم نيز تصويري از دين به دست داده خواهد شد كه با اتكا بر آن، ديني بودن علم ديني، روا باشد.