اسلام و گفتگو تمدنها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و گفتگو تمدنها - نسخه متنی

سلطان الطاف علی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دكتر سلطان الطاف علي(1)

اسلام وگفتگو تمدنها

عنوان فوق جنبة تحرك جهاني دارد. پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران از جانب حجت الاسلام سيد محمد خاتمي پيرامون «گفتگو ميان تمدنها» در سطح جهاني فوق العاده مهم است. مقصود از گفتگو ميان تمدنها اين است كه انسان قرن حاضر بايد جهت حل و فصل مسائل از مذاكرات و گفتگوهاي با همديگر استفاده كند و طريق جنگ و مبارزه مردود شود. از اين طريق كيفيت زندگاني انسان به سطح بهتري خواهد رسيد. انسان خواهد توانست دريافتن بهبود و خوشحالي در زيست خود موفق بشود و محيط زندگاني انسان از همه تبه كاريها در امان و محفوظ بماند. بايد كه در سراسر جهان درراه نيل به اين هدف سعي بسيار كرده شود تا مردمان و دولتهاي جهاني در اين كار پر سعات فعال شوند و ازين اقدامات صلح وسلاميت و خوشحالي در جهان تقويت بشود كه در نيتجه همه اشكالات و مسائل كه موجب فتنه و فساد مي باشند از بين برده خواهد شد. حجت الاسلام سيد محمد خاتمي رئيس جمهوري اسلامي ايران در اجلاسيه يونسكو ( UNESCO ) دراين موضوع نطق ايراد فرموده در ترويج و تنفيذ اين اهداف اظهار نظر كردند. وي بر يافتن علتهاي واقعي و اصلي نزاع درعالم تاكيد كرد كه آثار اين نزاعها را بايد با گفتگو زايل كرد.(1)

ايشان تمدنهاي جهان را به رفع كردن منازعات جهاني متوجه كرد زيراكه ازين طريق ممكن مي شود كه همه جهان و مردمان عالم در اين كار خير شركت بنمايند(2) تا شايد از اين راه بتوان از نيروهاي حقانيت جهاني ( Universal Truth ) بهره مند شد كه بهبود و خوشحالي انسان هدف و مرام آن است. اصولا تمدنها و فرهنگهاي جهان بر اساس ارزشهاي صداقت و راستي ها دوام و قوام يافته است، هر مدعي تمدن وفرهنگ كه از عظمت تمدن و فرهنگ خود واقعا آگاه است مي تواند اين مباحث تمدنها را سودمند يابدبر طبق نظرات رئيس جمهوري اسلامي ايران به بركت اين روابط و مباحث كه بر سر ميز تمدن جهاني برپا خواهد شد، ميان اصحاب هنر و اصحاب سياست تفاهم واقعي جهاني برپا خواهد شد، ميان اصحاب هنر و اصحاب سياست تفاهم واقعي پيدا مي شود بايد سرنوشت ملل عالم به دست متفكران تاريخ ساز باشد تا به تمدن جهاني احترام بورزند(3) مقصود از اين پيداست همه جهان و مردان جهان عمق تمدن و فرهنگ ببينند و حفظ احترام و قدر انسان و انسانيت كنند كه به وسيلة آن يك تمدن جهاني پيدا شود.

ازاين مباحث يك نكته جداگانه پيدا مي شود كه اين «تمدن جهاني» چه اوصاف و اخلاقي بايد داشته باشد. همين نكته را زير بحث بياوريم. اول ببينيم كه بنيان تمدن وفرهنگ در جهان از روي تاريخ انساني چطور به وجود مي آيد و درصفحات تاريخ، عظمت تمدن و فرهنگ جگونه پياده مي شود. ما مي بينيم كه در جهاني كه تمدنها و فرهنگها به ظهور رسيده است در بن و ريشه آن قانون و كارهاي اصلاحي بعضي مردمان عظيم وجود داشته است و در ضمير شان نكات خوبي از مذاهب و اخلاقيات خصوصي وجود دارد. از روي تاريخ شبه قاره با تمدن و تهذيب هندو روبرو مي شويم كه تاثير آن در طرز زندگي مردم تا امروز هم ديده مي شود، اگر چه كيش بودايي و جيني بر ضدجامعة غير عادلانه و عدم تساوي هندو قيام نمودند ولي نتوانستند روش كيش هندويي را از بين برند (4) اين كيش رايج در هند از قديمي ترين كيشها به شمار مي رود. ويدها در 900 ق.م به اتمام رسيده بود(5) به هر حال هندوئيزم يا هندومت، يك تمدن و جامعه اي قديمي است و پيراوان آن تاكنون به تعدادزياد موجوداند. تمدن غربيان از فرهنگ و تمدن يونان آغاز مي شود. مفكر عظيم شان، افلاطون (427-347 ق.م) جامعه آتن را به وجود آورد.

اين تمدن يونان بود كه روم از آن تاثير كلي گرفت تمدن چين ( China ) هم سابقه قديم دارد و تاثير مصلحان آن امروز باقي است. دريك دوره ايران تحت تاثير افكار زرتشت به سربرد. اين دوره هم صدها سال طول كشيد. در اواخر اين دوره ما مي بينيم كه پيغمبر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وآله و سلم در هزار و چهار صد وسي ويك سال قبل با تعلميات دين مبين جامعه نو تمدن جديد را طرح ريزي فرمودند. هم اكنون تاثير تمدن اسلامي در اغلب نقاط جهان ديده مي شود؛ در حالي كه آن گروههاي فكري و تمدني كه در ادوار مختلف به ظهور رسيدند پس از مدتي مستهلك شدند و اثري از آنهاباقي نماند. در قرن پنجم ميلادي در دورة ساساني در ايران كيش مزدك رونمود كه مي توان آن را بناكننده سوسياليزم گفت تأثير آن هم ازبين رفت. همينطور در آغاز قرن نوزدهم ميلادي وجودكارل ماركس افكار نظام سوسياليستي را از شوروي تا مملكت چين گسترش داد ولي اين نظام درجماهير شوروري تا هفتاد و پنچ سال باقي بود و بالاخره نيست و نابودگشت.

بدين جهت تمدنهاي استهلاك پذير قابل هيچ تذكار نيست. آنگاه تمدنهاي قديمي جهان مثل ايران، يونان، روم، مصر، شبه قاره و عرب را مي بينيم كه تا حدي در چارچوب جهان تاثير زيادي داشتند و اكنون اميدواريم كه اين تمدنها در دايره اخلاقي خود نظر كرده براي صلح و آشتي جهاني بحث و گفتگو نمايند. ولي حقيقت اين است كه برخي تمدنهاي قديمي در بيخ وبن فكري خودشان به احترام به مساوات انساني اهميتي نداده و در پس عقايد آنان بت گري، بت پرستي، ظاهر پرستي ولا مذهبي و سياسيت بي ديني و انسان سوزي كارفرماست. فكرشان از يك منبع فكري بالاتر از جامعه انساني نيست و مملو از قوانين خود ساخته انساني است كه هيچ توازن و انصافي ندارد(6) در شرح و تفصيل اين تمدنها بايد بيشتر زمان قديم تا قرن ششم و هفتم ميلادي را درك كنيم. از مطالعه اين تمدنها چنين دريافت مي شود كه جامعه انساني وقتي كه براي تسكين خاطره و براي راحت نفساني خود قوانين را از پيش خود مرتب كرد و تحت آن قوانين دير و كنشت ها ساخت، بازار ظلم و سفاكي به وجود آمد و چون انساني قوانين الهي والهامات انبياء كرام را حرز جان كردند دوره عدالت و صلح را يافتند. در اين عصر حاضر چون جامعه سوسيالستي به اختتام رسيد، مي بينيم كه در سراسر جهان دو تمدن قابل تذكار باقي مي ماند.

يك تمدن غرب و ديگر تمدن شرق. مراد از تمدن شرق تمدن اسلام است. در اين قرن براي برپا كردن يك جامعه عالمي داراي امن و خوشحالي هر دو تمدن شرق و غرب در رقابت هستند. پيروان هر دو تمدن بايد با كمال متانت و فكر همه نزاعها را به اختتام آورند و يك محيط محبت و امن و دوستي ايجاد كنند. درين موقع ما اگر فكر كنيم و هر دو تمدن شرق و غرب را بسنجيم حتما به نيتجه خواهيم رسيد كه كدام يك از اين تمدنها ريشه انسان دوستي دارد و كدام در هوس مادي گرفتار است. فيلسوف بزرگ غرب، افلاطون باهمه دانش و خرد مي گويد كه بچه هاي ضعيف و ناتوان را بايد بكشند. همينطور تمدن غرب قانون الهي را عملا ترك نموده است.

درين محيط اميد فلاح و بهبود داشتن با تمدن غرب خيال خام بيهوده است. تمدن غرب را بدقت ببينيد. همه پيشرفت علمي شان در استهلاك انسان وانسانيت ديده مي شود. دانشور معروف جناب جاويد احمد غامدي در مقاله خود در همين باره مي گويندكه در اين هيچ شك و ترديدي نيست كه تمدن غرب امروز بر اوج احياء تمدن جهاني آمده است و اين تمدن براي هدف احياء تمدن عالم چند خصوصيت هم دارد كه براي عالم انسانيت سودمند است اگر بخواهند تهذيب و فرهنگ عالمي را از مسائل گوناگون رهايي بخشند. پيشرفت شان در علم فوق العاده است، سعي شان در معيشت و جمهوريت دليل روشن است كه تهذيب و تمدن شان امكانات بسياري مي دارد. ولي ما مي بينيم كه تهذيب و تمدن غرب در سطح جهاني نمي تواند نقش و عمل تمدن جهاني را بازي كند(7) اين نظريه بايد صادقانه همراه با دلايل لازم بررسي شود.

اول، اينكه انسان فطرتا ميل به مذهب دارد. بدبختانه بعد ميان اهل غرب و كليسا كه اتفاق افتاده است، فكر و شعار اهل غرب را مذهب كاملا بيرون كرده است و نمي توانند مذهب را ارزش شعوري بنام تهذيب و تمدن بدهند. گويي براي غرب ممكن نيست كه همه پيشرفت مادي را با اخلاق دروني و با ضميري انساني همراه نمايند. حالا تمدن غرب را دو طريق در نظر مانده است، يكي اينكه ضمير دروني را تسليم كنند و دوم اينكه بوسيله تكنولوژي جديد سعي كنند فطرت و احساس دروني را عوض كنند. (يعني براي اروپا ممكن نيست كه تمدن شان را تسليم احساس دروني انسان و مذهب نمايند).

دوم، اينكه غرب انسان را به طبقات سياسي، اجتماعي و اقتصادي تقسيم مي كند و در برنامه آن هيچ تمدني در مقياس جهاني ديده نمي شود. غرب نظريه قوميت و ناسيوناليزم را رواج مي دهد و همه وسايل اطلاعاتي ابلاغ جديد آنها سرگرم اشاعه ناسيوناليزم است. حالا فكر كنيد تمدن غرب كه خواستار ناسيوناليزم است چطور مي تواند خود را براي يك تمدن بزرگ عالمي آماده كند.

سوم، اينكه تمدن غرب نمي خواهد معيشت و اقتصاد را تحت اخلاقيات بياورد و حال آنكه تمدن عالمي را در سطح مطلوب آوردن بدون اخلاقيات ممكن نيست غرب نمي خواهد كه قدر اخلاقي سربلند شود. برمبناي اين سه علت بيان شده غرب باوجودي كه خوبيهاي بسيار هم دارد نمي تواند به يك تحرك عالمي اعلي روي آورد.(8)

حالا، بايد ما اين نكته را درك كنيم كه جامعه جديد چيست؟ زيرا اين گمان وجود دارد كه غرب جامعه جديد دارد، حال آنكه اينطورنيست. اصلا اگر جامعه اي در خود انتقاد پذير باشد و آرا در آن مورد نقد قرارگيرد و آراء و نظريه و روشي خاص را مطلق نكند بكله تحمل داشته آراء و اختلاف ديگران را بشنود و بفهمد و براي آنها مجال بحث فراهم كند، و سعي كند آن حجابات كه تا كنون در جهان وجود داشته است، و تفهيم و تفهم، از خود دوركند، جامعه جديداست جامعه جديد به نشان و لباس مخصوصي انحصار ندارد، بلكه تسليم حقايق شدن دليل بر جديد بودن است. هر تمدن كه اين طور و طريق را اختيار نمايد استحقاق دارد كه آن را به نام جديد معرفي كنيم.(9)

در اينجا لازم است كه ما خصائص فرهنگ و تمدن اسلامي را عرضه كنيم. به نظر ماهر جامعه يا تمدن كه داراي خصايص زير باشد، اسلامي است اگر چه رسوم و فرهنگ آنان درجات متفاوت داشته باشد. اين خصايص خالصا ريشه اسلامي دارد و هرگروهي يا تمدني كه اختيار كند، به نظر ما اسلامي است.

1- ايمان به وحدانيت خداي تعالي؛

2- اعتقاد به اتحاد انساني؛

3- معتقد به جزا و سزاي روز آخرت.

اسلام در ايجاد و استقرار تمدنها همين اصول و عقايد را در نظر دارد.

هر تمدني كه اين اصول و خصايص را دارد و در هر شكل و طرح و سبكي كه هست، به نظر ما به تمدن اسلامي آراسته است. چنين كه تمدن اسلامي در عرب امتيازاتي دارد و در عجم طرز و رنگ جامعه به شكل ديگر است ولي آنهم عين تمدن اسلام است. همينطور جامعه غرب اگر با خصايصي كه گفته شد، اسلام اختيار نمايد تمدن اسلامي خواهد بود.(10) درين صورت اختلاف فرهنگ حتما به نظر مي آيد ولي حقيقت اين است كه اختلاف فرهنگي هرگز مورد نزاع واقع نمي شود. اگر پنج هزار سال تاريخ انساني را نظر آوريم و تمدن و فرهنگ انساني را ببينيم و جامعه قديمي بيان كرده ابن خلدون ( Ibn Khaldun ) و جامعه جديد تاين بي ( Toynbee ) را مورد تجزيه قرار دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه امتياز ظاهري درفرهنگها به هيچ وجه نزاع پيدا نمي كند، بلكه علتهاي نزاع عموما چهار چيز است: اول: منفعت دنيوي يا مادي؛ دوم: هوس تسلط يافتن بر مردمان؛ سوم: روش تشدد مذهبي و چهارم: ابا از تقبل تعزيزات بر طبق قانون الهي. به نظر ما دو چيز از ميان اين چهار چيز بيشتر باعث نزاع مي شود: يكي منفعت مادي و ديگر هوس تسلط يافتن اگر انسانها در همه جهان در اين نكته متحد و متفق شوند كه اين دو علت نزاع را از بين ببرند، كاملا ممكن به نظر مي آيد. اگر از اين آتش پاره صرف نظر كنيم آتش بزرگ به پا خواهد شد و همه عالم را خواهد سوزاند. اگر موضوع گفتگوي تمدنها اين دو نكته اصلي را مورد دقت و توجه قرار ندهد بي تأثير خواهد بود.(11) دكتر مراد الفرد هوفمين ( Dr, Huffman ) مسلمان آلماني نژاد قابل است كه اگر پيغام اسلام را به مردمان داراي تمدن و فرهنگ جداگانه تقديم كنيم، بايد چيزهاي مشترك ميان تمدنها را ارزش قائل شده تا قرب و تماس با يكديگر آسان شود. حقيقت اين است كه در قرآن حكيم درين باره فرموده شده است:

«بگواي اهل كتاب بياييداز آن كلمه ايكه پذيرفتة ما وشما ست پيروي كنيم.» (آل عمران-64) براي تسليم و اصلاح ميان يكديگر همين طريق درست است. درين هيچ شبه نيست كه غرب آزادي ( Freedom ) و قدرت حاكم ( Sovereignty ) را تقبل كرده است ولي اگر اين ارزشهاي (اقدار) از ميان برود مي توان گفت كه اگر مسلمانان به دين اسلام و طريق اصلاح انساني بر طبق فرمايشهاي نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم تمسك داشته باشند و استقامت بورزند حتما دل و دماغ غربيان را به دست مي آورند. ولي ما هم بايد كه تمدن فرو رفتة خود را بالا بياوريم تا جنبه مبادله در نظر غربيان پيدا شود. ما مسلمانان هيچ روش خشونت آميزيس در مذهب نداريم. ما مدعيان آزادي ( Freedom ) قدرت حاكمه ( Sovereignty ) امن( Peace ) و اتحاد نوع بشر ( Unity of Mankind ) هستيم. اهل غرب اگر درين باره شك و اشتباه دارند ما در از بين بردن روشهاي خشونت آميز مي توانيم به آنها كمك و همراهي كنيم. در آخر اين سخن را مكررا بگوييم كه پيغام حقيقي اسلام كه پيغمبر اسلام (ص) به عالم انسانيت ارائه نموده اند وحدانيت الله جل شانه، اتحاد انساني و ايمان به جزا و سزا است. ما فرموده هاي حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم در مكه و فرموده هاي حضرت عيسي عليه السلام را ارج مي نهيم. لازم است كه راه صبر و تحمل اختيار كنيم و طريق انتقام را پيروي نكنيم. بايد كه همه عالم را به اين اقرار بياوريم كه مالك و خالق ما الله تبارك تعالي است. همه انسانها اولاد آدم و حوااند. ميان انسانها امتياز رنگ و نسل، قوم و ملك روا داشتن لغو است. انسان بايد كه درين جهان و براي جهان آخرت يك عمل اختيار كند و آن عمل نيكو است، اين پند اخلاقي و ديني را بايد با اخلاص تمام و صفاتي قلبي به مردمان جهان رساند كه احتياج زمان حاضر است. همين هدايت اخلاقي و ديني است كه عالم انسانيت را به يك فرهنگ و تمدن بزرگ عالمي خواهد آورد ما مسلمانان يك هدايت و شرع عالمگير داريم كه به عالم انسانيت تقديم كنيم. ما هرگز جلب منفعت مادي و هوس تسلط بر انسان نداريم:




  • ما ز حكم نسبت او ملتيم
    رونق از ما محفل ايام ما
    بر رسول ما رسالت ختم كرد
    او رسل را ختم ما اقوام را



  • پس خدا بر ما شريعت ختم كرد
    اهل عالم را پيام رحمتيم
    او رسل را ختم ما اقوام را
    او رسل را ختم ما اقوام را



(12)

تمدن اسلامي پيش قراول جهت به وجود آوردن يك تمدن جديد جهاني است. منشور و فرمان سازمانهاي حقوق انساني چون سازمانملل متحد، سازمان همكاريهاي آموزشي و علمي ملل متحد (يونسكو) از تمدن و اخلاق اسلامي اخذ شده است وسر چشمة آن اصلا خطبة حجه الوداع پيغمبر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم است؛ و ما علينا الي البلاغ.

1-استاد سابق گروه فارسي دانشگاه بلوچستان-كويته.

1- سيد محمد خاتمي، خطاب در يونسكو (پاريس)، اكتبر 1999م.

2- ايضا.

3- ايضا.

4- پير محمد كرم شاه الازهري، ضياء النبي، 1: 206، لاهور 1420 هجري

5- ايضا، 1: 183، لاهور 1420 هجري

6- مطالعه شود: پير محمد كرم شاه الازهري، ضياء النبي 1: 39، 76، 85، 104-105،110،111تا 113، 144تا 175، 181، 204 تا 216، 225 تا 226، 233 تا 241، 26 تا 265، 282،283،319؛

- سرپرستي سائيكن س،دي هستري آف پرشيا، 1: 100، لندن 1949م،

،1: 107 لندن 1949م؛

- پروفسور آرتهر، ايران به عهد ساسانيان، ص 337، دهلي 1948م،

ص 422-423؛

- سبط حسن، موسي س ماركس ص59 تا 88 ، كراچي 1988م؛

«القرآن الكريم، النساء 4-158 (ترجمه مولانا محمود الحسن، تفسير شبير احمد عثماني)؛

- انسائيكلوپيديا بريتانيكا (انگليسي)، 19: 438-439، 1962م؛

- ول ديوران-دي ايج اف فيته، ص120، چاپ انگلستان؛

- ابو ريحان البيروني-تحقيق ماللهند خلاصه ص 15-14- حيدرآباد دكن 1958م؛

- ص172-171

- دكتر فلپ هتي، تاريخ العرب 7ص 61، دار الكشاف، بيروت 1965م؛

- حسن ابراهيم، تاريخ الاسلام (تلخيص) 1: 30-28، مصر.

7- جاويد احمد غامدي، اسلام و تصادم ميان تمدنها (انگليسي)، مجلة رينسانس، نوامبر 2000م، لاهور.

8- ايضا.

9- ايضا.

10- ايضا.

11- ايضا.

12- كليات اقبال (فارسي)، ص102-101.

13- ايضا ص12.


/ 1