دغـدغـه هـا و حساسيتهاى شهيد مطهرى
سيد عباس ميرى آب كـه از سـرچشمه مى جوشد زلال و بى آلايش است. به هنگام جريان در مـسـير كم كم رنگ و بوى آن دگرگون مى شود و زلالى و شفافيت خـود را از دسـت مـى دهد. آلودگى اگر به چشم ديده شود به خودى خـود سـبـب پرهيز از مصرف مى گردد. اگر به گونه اى نامحسوس به مـيـكـروب كـشـنـده درآمـيزد هر چند به ظاهر صاف و زلال نمايد خطرناك خواهد بود و با هشدار آگاهان بايد از آن پرهيز شود.بـاورهـاى ديـنى و آموزه هاى مذهبى همانند آب روان و شفافى مى مـانـنـد كـه از سرچشمه زلال وحى منشا گرفته و درگذر زمان ممكن اسـت بـه انـگـيـزه هـاى گوناگون از سوى ديگرانديشان و افراد و جريانهاى گوناگون دچار تحريف و التقاط گردند.از ايـن روى هـمواره بايد آموزه ها و باورهاى دينى از سوى اهل مـعرفت و خبره پالايش شوند. اسلام به عنوان دين خاتم و داعيه دار جـهـانـى شدن از همان آغاز در معرض خطر و هجوم پيرايه ها قرار داشته و از اين ناحيه از سوى دوست و دشمن زيان ديده است. در اين عرصه بويژه در صدر اسلام از همه پيشتازتر يهوديان تازه مـسلمان بودند ولى در باطن به مرام خود باور داشتند و در نشر آن تلاش مى ورزيدند. ايـنـان آمـوزه هـاى دينى خود را در پوشش حديث تفسير و... در مـيان مسلمانان رواج مى دادند و آموزه ها و باورهاى دينى را مى آلايـيدند و چنان در اين كژ راهه پيش رفتند كه بر پيامبر(ص) نيز دروغ بستند و سخنان آن بزرگوار را تحريف كردند كه فرمود: (كثر على الكذابه.)1در زمـان أـمـه(ع) نـيـز كسانى به انگيزه هاى گوناگون دست به تـحـريف و جعل گفتار و احاديث آنان آلودند. بدين جهت پيشوايان مـعصوم(ع) معيار صدق گفتار و سيره و سنت خويش را قرآن دانستند و خود همواره با تحريف گران و دروغ پردازان درگير بودند و سعى داشـتـند گوهر واقعى دين را به دور از پيرايه ها به امت اسلامى بنمايانند: (... ان فـيـنـا اهـل الـبـيـت فى كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين وانتحال المبطلين و تاويل الجاهلين...)2 در مـيان ما خاندان در هر نسل و عصرى عادل مردانى مى زيند كه تـحـريف اهل غلو و بر چسب اهل باطل و تاويل نادانان را از چهره دين مى زدايند. عـالمان دين نيز كه مرزبانى از باورهاى دينى را در عصر غيبت بر عـهده دارند به دستور خدا و پيامبر و امامان معصوم(ع) بايد به پـاسـدارى از اسـلام نـاب بـرخيزند و آن را از هر آلودگى به دور دارند: (يـحـمـل هذا الدين فى كل قرن عدول ينفون عنه تاويل المبطلين و تحريف الغالين وانتحال الجاهلين...)3در هـر بـرهـه اى مـردان عادل بار
مسووليت اين دين را بر دوش كـشـيـده و تـاويل اهل باطل و تحريف غاليان و نادانان را از آن دور مى كنند. هـمـواره عالمان دين در برابر تحريف و انحراف در اصول و مبانى ديـن حـسـاس بـوده و بـا تلاش علمى فرهنگى و عملى جامعه را از هـجـوم مـوجـهـاى سهمگين تحريف گران به دور داشته اند. از آغاز روزگـار غيبت تاكنون با همه فراز و فرودها در مسند نگهبان از بـرج و بـاروى ديـن بـزرگـانـى چون: شيخ مفيد سيد مرتضى شيخ طـوسـى عـبدالجليل رازى ميرحامد حسين هندى كاشف الغطا علامه طـباطبأى امام خمينى شهيد مطهرى و... از اسلام ناب باورها و ارزشـهـاى والاى اسـلامـى دفـاع كرده و در برابر انحرافهاى دينى شبهه ها و اتهامها بسان سد پولادين ايستاده اند. اسـتـاد شـهيد مرتضى مطهرى از اين رسالت سترگ اين گونه ياد مى كند: (اولـيـن پستى كه در دوره خاتميت از پيامبران به عالمان انتقال مـى يـابـد پـسـت دعوت و تبليغ و ارشاد و مبارزه با تحريفها و بـدعـتـهـاست... عللى كه منجر به تحريف و بدعت مى شود همه وقت بـوده اسـت و خـواهـد بـود. بـاز علماى امت هستند كه وظيفه دار مبارزه با تحريفها و بدعتها مى باشند....)4 در سـده هـاى اخـير كه اوضاع اجتماعى فرهنگى جامعه ها از جمله جـامـعه هاى اسلامى بر اثر آمد و شد بيگانگان دگرگونى پيدا كرد و قـدرتـهاى استكبارى در درون كشورهاى اسلامى پايگاه زدند و روز بـه روز بر حوزه نفوذ خود افزودند و بازدارنده ها را از سر راه مـى بـرداشـتند تنها سدى كه هميشه و همه گاه آنها را ناكامياب مـى كـرد و از پـيـش روى باز مى داشت دين و باورهاى دينى بود. ايـنـان بـراى بـرداشتن اين سد بزرك دست به كار شدند و از تمام تـوان خـود بهره بردند. مهم ترين اهرمى كه در اين كشمكش به كار گـرفـتـنـد و بـا دين و ديندارى در افتادند تئوريسنها و نظريه پـردازان خـود را بسيج كردند تا شيوه ها و روشهاى خود را براى از درون تـهى كردن و درهم كوباندن و وارونه سازى باورهاى دينى ارأه دهند. آنـان نيز از هيچ تلاشى دريغ نورزيدند و وارونه سازى انديشه هاى دينى را جزء برنامه هاى خود قرار دادند و دستاوردهاى خود را در بـيـن جوانان و متفكران و اهل انديشه پراكندند و بسيارى از خام انديشان و ناآگاهان را از راه به دور بردند. در برابر هجوم همه ايـن كـژرويـهـا تـحـريـفـها التقاطهاى فكرى تنها پاره اى از مـتـفـكران اسلامى منادى اسلام ناب بودند; زيرا شمارى از عالمان ضـرورت بـرخـورد با تحريف گران را احساس نمى كردند و شمارى هم كـه احـسـاس داشـتند در برخورد دچار مصلحت انديشى شده و بر آن بـودند كه شايد از اين راه بتوانند جوانان و روشنفكران را جذب دين و انديشه هاى دينى بكنند. در چنين روزگارى شهيد مطهرى از جايگاه ويژه اى برخوردار بود و بـرابـر اين هجوم همه سويه به اسلام نقش حساس و تعيين كننده اى داشت. حساسيت مطهرى در برابر تحريف و التقاط
شهيد مطهرى از سويى از سرچشمه زلال و گواراى معارف اسلامى سيراب شـده بـود و از ديـگر سوى با انديشه ها ايدئولوژيها مكتبها و ايسمهاى مطرح در جهان آشنايى ژرف و همه سويه داشت. او بـا ايـن ويـژگيهاى برجسته و استعداد و نبوغ ذاتى و پشتكار وتـلاش سرسختانه زمينه لازم را براى آشنايى نسل زمان با اسلام و زدودن تحريف از پيكره دين فراهم ساخت. شـهـيد مطهرى در هنگامه رويارويى با تحريف گران و رواج دهندگان فـرهـنگها و انديشه هاى ويران گر سرسخت بود. هر روزنه اى را كه دشـمن مى گشود و از آن جا به ويران گرى مى پرداخت و انديشه هاى زلال را مـى آلـود خـشمگينانه به رويارويى بر مى خاست و دستهاى تـبـاهى آفرين را افشا مى كرد. او از مولايش على(ع) آموخته بود كه پيامبر(ص) درباره اش فرموده بود: (فوالله على خشن فى ذات الله)5و نـيـز از مكتب غيرت زاى استاد بزرگوارش امام خمينى كه سراسر زنـدگانى عزت مندش آكنده از حساسيت و غيرت دينى بود بهره برده بود. در آن بـحـران فـكـرى و اعتقادى كه از هر سو تاريكيهاى ترديد انـكـار و الـحـاد راه بـر حق جويان سد مى كرد مطهرى ديدبانى جـبـهـه اعـتـقـادات و باورهاى دينى و انديشه مذهبى را بر عهده داشـت. در دشـمن شناسى و خطرشناسى تخصصى ويژه داشت. با تيزبينى تـحـريـف و انـحراف و التقاط را زير هر پوشش و چهره و شعارى مى شـناخت. و به هنگام از نفوذ رگه هاى مكتبها و التقاطهاى مرئى و نـامـرئـى خـبـر مـى داد.شـعارهاى فريبنده موضع گيريهاى تند و انـقلابى او را فريب نمى داد. دشمن را دشمن مى شمرد به هر رنگى كـه بـه مـيـدان آمده باشد. در برابر كسانى كه از كمونيستها به عـنوان دشمن ياد نمى كردند به مسامحه نمى گذشت برمى آشفت و به نـقـد آنـان مـى پـرداخـت. بر اين باور بود: به همان اندازه كه امپرياليسم غرب دشمن اسلام است كمونيزم نيز دشمن است.6 در ايـن فـضـاى غـبارآلود شهيد مطهرى مهم ترين رسالت عالمان و رهـبـر دينى را زدودن تحريف از افكار و باورهاى دينى مى دانست: (وقـتـى اوضـاع زمانه آن گونه شود كه شناخت حق از باطل دشوار و صـعـب گردد.اصلى ترين وظيفه رهبر دينى نشان دادن صراط مستقيم و مبارزه با انحرافها و تحريفهاست.)7 بـه اعـتـراف هـمگان در ميان عالمان و دانشوران آن دوره شهيد مـطهرى تنها كسى بود كه روى جريانهاى تحريف گرا و التقاطى حساس بود و يك تنه مبارزه با آنها را آغاز كرد. رهبر معظم انقلاب مى گويد: (در مـورد مبارزه با التقاط به نظر من[ شهيد مطهرى] نقش اول و درجـه يـك را دارنـد... مـا بـايد اعتراف كنيم كه ايشان بعد از امام بيش از همه حساسيت نشان داد....)8 شهيد مطهرى خطرآفرينى و ويران گرى جبهه تحريف گرى و تفسير هاى مـنـحـرفانه را بيش تر از قدرتهاى بزرگى چون:آمريكا و شوروى مى دانست: (خـطـرى كـه امـروز اسلام را تهديد مى كند تنها آمريكا و شوروى نـيـسـتـنـد.... خطر مهم و حساس تحريف و تفسيرهاى منحرفانه از احكام اسلام است.)9 از ايـن روى بـا تـيـز بـيـنى ويژه خود همه ديدگاهها را كه در كـتـابـها جزوه ها و روزنامه ها و مجله ها و ... عرضه مى شد و بـه سوى ذهنها پرتاب مى شد دقيق و عميق مطالعه مى كرد. هر كجا ردپـايـى و لـو نـامـرئى از تحريف و التقاط دينى مى يافت بدون مسامحه در برابر آن مى ايستاد و به نقد و بررسى مى پرداخت. در مـقـدمـه كـتاب عدل الهى به روشنى اعلام مى دارد: سمت و سوى نگارشيش بيش تر مبارزه با انحرافها و كژانديشيها است: (ايـن بـنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته مقاله يـا كـتـاب نـوشـتـه ام... ادعا دارد... تا حدى كه برايش مقدور اسـت... حـقـايـق اسـلامى را آنچنان كه هست ارأه دهد. فرضا نمى تـوانـد جـلـو انـحـرافـات عملى را بگيرد بارى حتى الامكان با انحرافات فكرى مبارزه نمايد.)10 اين دغدغه خاطر استاد سبب شده كه در ميان گزاره هاى اساسى دين بـه كـم تر گزاره اى برمى خوريم كه دست تحريف آن را آلوده باشد و استاد مطهرى به گونه اى در سخنرانيها و آثار پر بركت خود به پـيـرايـش آن نـپـرداخته و غبار تحريف از چهره آن نزدوده باشد. مـحـورهـاى مطرح شده در آثار شهيد در باب تحريف و التقاط زياد اسـت. در اين جا تنها به محورهايى كه از ديد خود استاد برجسته بـوده مانند: باورها آموزه هاى دين وقايع و جريانهاى سرنوشت ساز تاريخى و شخصيتهاى برجسته مذهبى نگاه خواهيم افكند: (... مـخـصوصا در اين عصر... بزرگ ترين وظيفه اى كه داريم اين اسـت كـه بـبينيم چه تحريفاتى در تاريخ ما شده چه تحريفاتى در نـقـاشـى شـخصيتها و بزرگان ما شده... چه تحريفاتى در قرآن شده است... بايد با اين تحريفات مبارزه كنيم.)11 شـهـيـد مـطـهـرى در مـبـارزه عـلمى و فرهنگى با تحريف گران و الـتـقـاطها بيش تر با كسانى روياروى بود كه معارف ناب و اصيل اسـلامـى را بـا انـديـشـه هـاى آلـوده و مسموم غرب و شرق در مى آمـيـخـتـنـد و بـر آن بودند با فريب مردم آنان را از ارزشهاى حـقـيـقى دور سازند و اربابان آنان بتوانند به آسانى به هدفهاى خود دست يابند. از بحثها و جستارهايى كه استاد بيش تر در ساحت آنها قلم زده و شـبـهـه ها را پاسخ گفته بحثهايى چون: برداشتهاى آزاد از دين عـلم گرايى ماديگرى توجيه و تفسير مادى قرآن و... را به بوته بررسى نهيم: برداشتهاى آزاد از دين
در روزگـار شـهـيد مطهرى افزون بر موجهايى كه عليه بن و بنياد ديـن بـرخـاسـته بود موج ويران گر ديگرى برخاسته بود كه هر كس نـمـى تـوانـست آن را بشناسد و با آن درافتد و آن اين بود كه: فـلـسـفـه هـا مـكـتـبـها و ايسمهاى غربى مبناى كار شمارى از روشـنـفـكـران قـرار گـرفـتـه بـود. ايـنان متون اصيل دينى را درچـهـارچوب افكار و ايده و خواست جامعه هاى غربى تفسير كردند. ايـن انديشه كه با رنگ و لعاب نوگرايى خود را مى نمود دست پخت ديگرى از التقاط غربى بود كه مى خواست محتواى اسلام را با افكار و ايـده هـاى جديد بشرى همراه و هماهنگ سازد و آنچه را از دين به كارش مى آمد بگيرد و آنچه را به كارش نمى آمد دور ريزد و يا تحريف و از آن چهره اى واژگونه ترسيم كند. ايـن دامـى بود كه در قالب شعارهاى روشنفكرى و انديشه نو براى مـردم گـسـتـرده بـودنـد. ايـن گروه كه در لباس ديندارى و اسلام خـواهـى ايـن جـا و آن جا ظاهر مى شدند و محفل مى آراستند به گـونـه اى اسـلام را تـفـسير مى كردند كه با انديشه هاى وارداتى غـرب سـازگارى داشته باشند. تاويل حقايق مفاهيم قرآن و پايين آوردن معارف دين در سطح يك ايدئولوژى بشرى برنامه آنان بود. پـاره اى از آمـوزه هـا و معارف و احكام دينى را چون بر هاضمه فـهـم آنـان گـران مـى آمد توجيه مى كردند يا از دور خارج مى سـاخـتند. براى اينان سليقه و پسند زمانه اصل بود و معيار نه اسلام. (بـرخـى ديـگـر كـه به مسأل روز توجه دارند و درباره آينده مى انـديشند متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مى گذارند. سليقه روز را مـعـيار قرار مى دهند و به نام (اجتهاد آزاد) به جاى آن كـه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند سليقه و روح حاكم بـر زمان را معيار اسلام قرار مى دهند; مثلا مهر نبايد باشد چون زمـان نمى پسندد تعددزوجات يادگار عهد بردگى زن است پوشيدگى هـم هـمين طور اجاره و مضاربه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم اسـت و فلان حكم ديگر يادگار عهدى ديگر. اسلام دين عقل و اجتهاد است اجتهاد چنين و چنان حكم مى كند.)12 ايـن تـفـسير از دين پوششى بود براى مشروعيت بخشيدن به آنچه از ديـگـران پـذيـرفـتـه و گرفته اند و زدودن مسألى از دين كه با سليقه بيگانه پرستان آنان سازگار نيست. اسـتـاد شـهـيـد ايـن گونه نگرش به دين را آفت بزرگى براى دين شمرده مى نويسد: و بـه هـر حـال تـجـددگـرايى افراطى... در حقيقت عبارت است از آراسـتـن اسـلام بـه آنچه از اسلام نيست و پيراستن آن از آنچه از اسـلام هـسـت بـه مـنظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن آفت بزرگى براى نهضت است....)13 الـبـته اجتهادى كه در شيعه مطرح است كار تخصصى است و از عهده هـر كـسـى بـر نـمـى آيـد. تـنـها فقيهان برجسته و داراى تمامى ويـژگـيـهـاى لازم تـوانايى بيرون آوردن احكام فرعى را از اصول دارنـد. اسـتـنـبـاط احكام شرعى بستگى تام به درك و فهم ژرف و صـحـيـح قـرآن سـنت عقل و اجماع دارد. روشن است كه اين وادى وادى نـيست كه هر كسى بتواند در آن گام نهد. هر كسى نمى تواند بـه قـرآن رجـوع كند و يا به مطالعه سنت بپردازد مگر آن كه به ظـاهـر و بـه باطن محكم و متشابه ناسخ و منسوخ مطلق و مقيد خـاص و عـام... قـرآن آشنايى داشته باشد و يا دقايق سنت را خوب بشناسد و... علم گرايى
شمارى از روشنفكران شيفته غرب بودند و مى خواستند ايران را به مـدل غـرب بـسـازند و اما چون نمى توانستند انديشه هاى غربى را عـريـان و بـه داخل ايران بياورند و در ذهنها وارد سازند زيرا جـامـعـه آن را نـمى پذيرفت و پس مى زد انديشه هاى غربى را در لفافه دين به هاضمه جامعه وارد كردند. ملكم خان از اين دست روشنفكران است كه خود مى گويد: (... مـن... وجـهه نظرم اسلام است... در اروپا كه بودم سيستمهاى اجـتـمـاعـى و سـيـاسـى و مذهبى را مطالعه كردم. با اصول مذاهب گـونـاگـون دنياى نصرانى و همچنين تشكيلات سرى فرامانسونرى آشنا گـرديدم. طرحى ريختم كه عقل و سياست مغرب را با خرد ديانت مشرق بـه هـم آمـيزم چنين دانستم كه تغيير ايران به صورت اروپا كوشش بـى فـايـده اسـت. از اين رو فكر ترقى مادى را در (لفافه دين) عرضه داشتم....)14 در دعوت به انديشه هاى غربى در قالب اصلاح طلبى و در لفافه دين چـنـان تـنـد رفـتـنـد كه ديرى نپاييد اسلام را به پاى قبله غرب قربانى كردند.15 ايـن جـريـان در دهه هاى اخير خود را در چهره علم گرايى نشان داده اسـت. علم گرايى در اين جا يعنى با معيارهاى علمى تجربى و حـسـى بـه مـطـالعه معارف و متون دينى رفتن و تفسير دين با اين ابـزار. گـروهى از غرب گرايان كه وابستگى مذهبى خود را نيز حفظ كرده بودند به دانشهاى غرب به عنوان اصول و منطق برتر نگريسته و مـعارف و آموزه هاى دين را با آن مى سنجيدند. اين شيوه نگرش كـه بيش تر از مصر به ايران آمده بود شمارى از اعضاى جبهه ملى و نـهـضـت آزادى بـويژه مهندس بازرگان را شيفته خود كرده بود. ايـنـان تـنـهـا راه رسـيـدن به حقايق جهان را حس و تجربه مى شـمـردنـد و حـتـى سـعـى مى كردند وجود خدا را از راه فرمولهاى فـيـزيـكـى و تـرمـوديناميكى ثابت كنند. كه به آن جا رسيدند كه گـفـتـنـد: بشر با روشهاى علمى مى تواند به همان مقصد پيامبران بـرسـد. بـراى معرفت خدا راههاى ديگر مانند: حكمت و فلسفه را بى نتيجه دانستند. در كـتـاب (راه طـى شـده) اصول باورهاى دينى چون: وحى توحيد نـبـوت معاد و... با معيارهاى دانش تجربى به اثبات رسيده است. شـهـيـد مـطـهرى نخستين عالمى بود كه در سالهاى پيش از پيروزى انـقـلاب مـشـكـل اين شيوه را دريافت و نسبت به آن حساسيت نشان داد. آثـارى كـه بـاورمـندان به اين ديدگاه مى نگاشتند به دقت بررسى مى كرد و انحرافها و تحريفهاى آنها را يادآور مى شد. استاد در معرفى تفكر تجربى و حس گرايى مى نويسد: (... در عـسـر مـا مـخـالـفـت بـا تفكر و تعمق در مسأل ماورإ الـطبيعى رنگ جديدى به خود گرفته است. رنگ فلسفه حسى[ اين روش ]گـروهـى از نـويـسـندگان مسلمان را سخت به هيجان آورده و موجب پـيـدايـش يـك نـظـريه تلفيقى در ميان آنها شد مبنى بر اين كه الـهـيات قابل تحقيق است ولى درالهيات نيز منحصرا لازم است از روش حـسـى و تـجربى كه براى شناخت طبيعت مورد استفاده قرار مى گـيـرد استفاده كرد. اين دسته مدعى شدند كه از نظر قرآن تنها راه شـنـاخـت خداوند مطالعه در طبيعت و مخلوقات با استفاده از روش حس است و هر راهى غير اين راه بيهوده است.)17 اسـتاد شهيد با نقد و بررسى زيربناى اين تفكر التقاطى ضعفهاى آن را يادآور مى شود. وى پس از نقل بخشى از ادعاهاى اين گروه از (راه طى شده): (راه عـالم تجربى با يك خداپرست به يك جا منتهى مى شود و آن اذعان به وجود خداست. منتهى عالم تجربى از طريق بررسى و مطالعه در طبيعت با روش حسى و تجربى به اين معنى مى رسد.) در پاسخ مى نويسد: (... مـطـالـعـه حـسـى طبيعت و تفكر در زمين و آسمان و آنچه در آنـهاست از نظر توحيد و خداشناسى كيفيت و ماهيتى دارد و حد و رسـالتى. كيفيت و چگونگيش اين است كه: نظامات داخلى اشيإ مورد دقـت قـرار گـيـرد تـا روشـن شود كه قواى طبيعت براى تامين يك سـلـسـلـه هدفها فعاليت مى كنند و ميان فاعلها و غايتها ارتباط مـستقيم برقرار است. اما حدود رسالتش اين است كه مخلوقيت طبيعت و وجـود قـوه يـا قوايى شاعر و حاكم در طبيعت را بر ما روشن مى كـنـنـد... اين است كه گفتيم: راه مطالعه طبيعت از نظر توحيد و خـداشـناسى جاده اى است كه تنها تا مرز ماورإ طبيعت كشيده شده است.)19 شـهـيـد مـطهرى روش علوم تجربى و حسى را در پاسخ گويى به مسأل مـربـوطـ به عالم غيب و جهان آخرت عقيم مى داند و بر آن است كه بـرهانهاى طبيعى چون برد آنها در محدوده ماده و طبيعت است از بـيان و تفسير مباحثى كه بيرون از حوزه ماده قرار دارد ناتوان اسـت. از ايـن روى هـمـان گونه كه نسبت به مسأل ماورإ طبيعت نمى تواند نظر بدهد حق رد آن را نيز ندارد. شـهـيـد مـطهرى در برابر ادعاى نگارنده (راه طى شده) كه گفته: عـلـم توحيد را احيإ كرده مى پذيرد كه علم در محدوده و فضاى خود نظام غأى به خداشناسى يارى رسانده; اما خارج از حوزه علم كـه جـاى ورود آن نبوده نه تنها خدمتى نكرده بلكه ميدان براى بى دينان گشوده است. (اما نظام فاعلى كه... بدان تمسك جسته اند كوچك ترين خدمتى به تـوحـيـد نـكـرده و نمى توانسته بكنند... آيا اين[ روش] جز سپر انداختن در مقابل ماديين است.... به هر حال خدمتى كه علوم به توحيد مى كند از راه نظامات غأى اسـت كـه در كتاب راه طى شده بدان استناد جسته شده است; اما از راه نـظـامات فاعلى كه بدان استناد جسته شده است علوم هيچ گاه خدمتى نمى توانند بكنند.)20 اسـتـاد در جـاى ديـگر خطا بودن اين روش و ناسازگارى آن را با قـرآن يـادآور شده و به روشنى ابراز داشته: چنين روشى به انكار صريح قرآن مى انجامد: (مـا بـايـد نـشان بدهيم جهان بينى اسلامى نه با جهان بينى غرب مـنـطـبـق اسـت و نه با جهان بينى شرق... بعضى ها تا اسم ملك و فـرشـتـه مـى آيـد تـلاش مى كنند به طريقى آن را تعبير و تفسير كـنـنـد. من صريحا مى گويم: اين روش خطاست... امر حسى كه نيازى بـه آمـدن پـيامبران ندارد. دين آمده است ايمان به غيب براى ما ايجاد كند.... چنين سخنانى انكار صريح قرآن است.)21 التقاط اسلام با ماركسيسم (ماديگرى)
در برهه و دورانى شعارهاى ماركسيستى: آزادى و رهايى خلقها از بـنـد اسـارت رسـتن خلقها ستم ستيزى مخالفت با مالكيت خصوصى مـخـالفت با سرمايه دارى طرفدارى از طبقه محروم و مستضعف و... كـشش و گيرايى ويژه اى داشتند. از اين روى شمارى از جوانان به ايـن جريان روى آوردند و گروهى از اينها به كلى از اسلام بريدند و به ماركسيسم پيوستند و گروهى از اسلام نبريدند ولى به تفسير و تـحـلـيـل اسـلام بـراساس انديشه هاى ماركسيستى پرداختند و به تـحـريـف و الـتـقـاط روى آوردند و معارف اسلامى را به دلخواه و بـراسـاس آن انـديشه هاى مادى تفسير كردند. نمونه بارز اين نوع نگرش منافقين بودند. حميد عنايت درباره شيوه رياكارانه آنها مى نويسد: (تلاشهاى مربوط به آشتى دادن اسلام با ماركسيسم هرگز آشكار نبوده اسـت. بـانـيـان آن عـاقـلتر از آن بوده اند كه به اين كار دست يـازنـد. و اطمينان يافته اند كه همنهادى كه در پى آنند همواره شـكـلـى مـرمـوز نهفته و تدريجى بخود خواهد گرفت و... مهمترين مـشـخـصـات بـيـنـش مجاهدين در حقيقت عبارتند از حملات مستمر به مـالـكـيت خصوصى به عنوان ريشه اصلى تمام شرور اجتماعى و تاكيد مداوم بر نزاع طبقاتى به منزله يك جريان هميشگى....)22 رهـبـران سـازمان آگاهانه يا ناآگاهانه بر اين پندار بودند كه مـيـان اسلام و ماركسيسم هيچ گونه ناسازگارى وجود ندارد و اسلام آنـچـه را كـمونيزم در زمينه مسأل اقتصادى اجتماعى و سياسى و فـرهـنگى آورده مى پذيرد. از اعضاى سازمان در هنگام بازجوئى از انديشه التقاطى سازمان اين گونه پرده بر مى دارد: (سـازمـان مـا بر مبناى ايدئولوژى اسلام بنا شده بود و هدف اين بـود كـه: از لـحـاظـ ايـدئولوژى بتوانيم با قوانين ديالكتيك و مـطـالعه قرآن تبيين صحيحى از جهان (مبدا و هدف آن) بنماييم و حاكميت قانون تكامل و هدف دار بودن جهان را روشن سازيم.)23 در بيانيه گروه آمده است: (فـرهنگ مذهبى با آن كه همه زوايد ارتجاعى و قشرهاى خرافى و... آن زدوده شده بود (تا حد امكان) به هيچ وجه نمى توانست راهنماى مـا در كـار سـيـاسـى تـشـكيلاتى روز و پاسخ گوى مسأل هر روز پـيـچيده تر ما باشد... اين احساس در همه مشترك بود كه... مذهب بـدون آمـيختن باماركسيسم لنينيسم در متن آن حتى يك سانتى متر نمى تواند ما را جلو ببرد...)24 اسـتاد شهيد مطهرى با مطالعه ژرف و دقيق نوشته هاى آنان پايه و اسـاس انديشه آنان را در ترازوى سنجش گذاشت و نخستين كسى بود كـه نـاخـالصى اين تفكر را شناخت و آن را بزرگ ترين فاجعه براى اسلام شمرد. رهـبرمعظم انقلاب درباره موضع گيرى شديد استاد نسبت به اين گروه مى گويد: (شـهـيـد مطهرى از اول حساسيت عجيبى روى تفكر التقاطى داشت. آن وقـت كـه همه با تفكرات التقاطى بر خوردهاى سطحى داشتند او با كمال سخت گيرى روى جا به جاى اين تفكر ايستاد....)25 استاد در رويارويى علمى و نظرى دقيق مباحث مهم و خطرآفرين آنان را بـه بـوتـه نـقـد گـذاشت. تا از جمله مباحثى كه روى آن تكيه داشت تفسيرمادى قرآن بود. تفسيرمادى آيات قرآن
قـرآن هـمان گونه كه مفاهيم روشن و ظاهر دارد معانى غيرروشن و مـتـشـابه نيز دارد. افزون بر اين آگاهى و شناخت دقيق پيوستگى آيـات قـرآن تفسير و تاويل محكم و متشابه ناسخ و منسوخ عام و خـاص و... قـرآنـى عـلـوم پيش نياز مى طلبد كه با كمك آنها و مـطـالـعـه تـفسير آيات قرآن فهم صحيح و استنباط درست از قرآن مـمـكـن اسـت. بدون آگاهى از اين دانشها فهم درست كتاب آسمانى بـراى هـر كـس ممكن نخواهد بود و چه بسا سر از تحريف و التقاط درآورد. پـيـش از انـقـلاب اسلامى و در آستانه آن كسان و گروههايى بدون شـايـستگى تفسير قرآن با پيش انگاره هايى كه از مكتبهاى ديگر از جمله ماركسيسم دريافت كرده بودند به سراغ تفسيرقرآن رفتند. ايـنـان سـعـى داشتند آنچه از انديشه هاى مادى كه خود پذيرفته بـودنـد بـا ظـاهـر آيات قرآن توجيه كنند و لباس اسلام بر آنها بپوشانند. شـهـيد مطهرى روى اين گونه برداشت و تفسير از قرآن بسيار حساس بـود و آن را تـحـريـف مـحتواى دين دانست و بر پيامدهاى شوم آن هشدار داد: (مـطـالـعـه نـوشته هاى به اصطلاح تفسيرى كه در يكى دو سال اخير مـنتشر شده و مى شود ترديدى باقى نمى گذارد كه توطئه عظيمى در كـار اسـت. در ايـن كـه چـنـين توطئه اى از طرف ضد مذهبها براى كـوبـيـدن مـذهب در كار است من ترديد ندارم. آنچه فعلا براى من مـورد تـرديـد اسـت اين است كه: آيا نويسندگان اين جزوه ها خود اغـفـال شـده اند و نمى فهمند كه چه مى كنند و تنها دستهاى پشت پـرده هـسـتـند كه مى دانند چه مى كنند؟ و يا خود اينها عالما عـامـدا... دسـت بـه چـنـيـن تـفـسـيرهاى ماترياليستى زده و مى زنند....)26 اسـتـاد: در مـعـرفـى محتواى اين نوشته هاى به اصطلاح تفسيرى مى نويسد: (در ايـن تفسير همه نامها مذهبى است و ابتدا جلب توجه مى كند از قـبيل: الله توحيد نبوت وحى ملك آخرت... اما همين كه به عمق و ژرفاى برداشتها وارد مى شويم همه از نظر ناپديد مى شوند و بـه جـاى ايـنها معانى و مفاهيم ديگرى جايگزين مى گردند و جز لفظ چيزى باقى نمى ماند.)27 اسـتاد در مقدمه علل گرايش به ماديگرى به نمونه هايى از تفسير مادى و التقاطى اين گروه پرداخته و آنها را برداشتهايى مى داند از سـوى كـسـانـى كـه به هيچ روى شايستگى ورود در ساحت قرآن را نداشته اند. اسـتـاد به يكايك برداشتها پاسخ مى گويد و در پايان نتيجه مى گـيـرد اين برداشتها اگر چه با ظاهر مذهبى هماهنگ باشند ولى در بـاطن برداشتهاى الحادى است كه در پوشش ظاهر آيات ارأه شده اند. تحريف جريانهاى تاريخى
از آن جـا كـه تـاريخ اسلام بيانگر رخدادهايى است كه با اصول و مـبانى دين پيوند ژرف دارند و مبناى داورى دوست و دشمن قرار مى گـيـرنـد تـحـريـف رخـدادهـاى تـاريخ اسلام بسيار سرنوشت ساز و خـطـرآفـريـن است چه به صورت تفسير و توجيه مادى تاريخ كه هيچ سـازگـارى با انديشه و فرهنگ اسلامى ندارد يا به شيوه ديگر. از ايـن روى شهيد مطهرى روى نوع نگرش به تاريخ و جامعه و رخدادها و پـديـده هـاى تـاريـخى تحريف شخصيتهاى مهم بويژه اگر شخصيت حـادثـه از پـيشوايان معصوم باشد كه گفتار و رفتار او حجت براى ديـگـران است بسيار حساس بود و آثار ارزش مندى در اين باره از خود به يادگار گذاشت. از جـمله تحريفهاى تاريخ توجيه مادى آن است. صاحبان اين تفكر بر اين باورند كه بر سير تاريخ و دگرگونيهاى جامعه هاى انسانى چـيـزى جـز جـبر مادى حاكم نيست. چون پايه و اساس زندگى بشر به طـور جـبـر مـراحـل پنجگانه را مى پيمايد و در تمامى جامعه ها هـسته اصلى دو طبقه استثمارگر و استثمار شده جريان تحول تاريخ را پيش مى برد. در برهه اى اين انديشه رواج يافته بود و شمارى براى اين كه از قـافـلـه عـقـب نـمانند هر پديده اى را با ابزار مادى تحليل و تـفسير مى كردند. شمارى با نگرش ماترياليسم تاريخى به مطالعه آيـات قـرآن و منابع اسلامى روى آورده بودند و نمونه هاى تاريخى از آنـهـا را مـانـند: داستان موسى(ع) و فرعون و... را شاهد مى آوردند! شـهـيد مطهرى سالها پيش از انقلاب نسبت به رواج اين تئورى مادى در بـيـن روشـنـفكران مسلمان احساس خطر كرد و نگرانى خود را با نـگارش كتاب جامعه و تاريخ و علل گرايش به ماديگرى ابراز داشت. او در كـتـاب جـامـعـه و تاريخ به بررسى جامع اين بينش مادى و الـتـقـاطى پرداخت در شرح اين روش تفسير تاريخ مى نويسد: برخى مـدعـى هـسـتـند كه قرآن جامعه را دو قطبى مى داند: قطب مسلط و حـاكـم و قطب محكوم. از قطب حاكم قرآن به مستكبر ياد مى كند و از قـطـب مـحـكـوم بـه مـستضعفين و ديگر تقسيمها مانند مومن و كـافـر... جـنـبـه فـرعـى از ايـن دو قطب دارد. بدين جهت قرآن مـبـارزات اجـتـماعى را در شكل مبارزه طبقاتى صحيح و بنيادى مى دانـد و امـكـان نـدارد عـلـيـه قـطب حاكم مستكبران به مبارزه برخيزند به عكس: (قـطـب مـسـتـكبر به حكم استضعاف گرى و تصاحب امتيازات اجتماعى تـاريـك انـديش سنت گرا و عافيت طلب است. برخلاف قطب مستضعف كه بـصـير (آگاه) سنت شكن و انقلابى و پيشتاز... خلاصه به عقيده اين افراد قرآن اين نظريه را كه آنچه انسان را مى سازد و گروهش را مشخص مى كند... وضع معاش است تاييد مى كند....)28 اسـتاد پس از شرح و بيان ديدگاه ياد شده در پاسخ آن مى گويد: اين ديدگاه برداشت مادى از انسان و جامعه است. البته قرآن تكيه روى پـايـگـاه اجتماعى افراد دارد ولى همه امتيازها را بر اين پايه توجيه نمى كند: (... آيـا... قـرآن هـمـه تـقسيمها و قطب بنديها را با اين ملاك تـوجـيه مى كند؟ از نظر ما اين نوع برداشت از جامعه با برداشت اسـلام از انسان و جهان و جامعه منطبق نيست و از يك مطالعه سطحى درمسأل قرآنى ناشى شده است.)29 دربـاره مـنشا اين انديشه در بين مسلمانان استاد شهيد از دكتر عـلـى الـوردى از اسـتـادان شيعه عراق نام مى برد كه چند كتاب جـنـجـالى از جمله: (منزله العقل البشرى) را نگاشته است. استاد احـتـمـال مى دهد كه وى نخستين فردى باشد كه مساله ماديت تاريخ در قـرآن را مـطـرح كرده و ميان شمارى از نويسندگان مسلمان از زبان اسلام شايع شده است. شـمـارى بـرآنند كه اين انديشه (تحليل مادى تاريخ) دست كم هزار سـال پـيـش از مـاركـس در قرآن مبناى توجيه و تحليل تاريخ قرار گرفته است! اسـتـاد شهيد اين ديدگاه را التقاطى مى داند و آن را به شدت رد مى كند: (ولـى از نظر ما كسانى كه اين گونه مى انديشند يا اسلام را درست نمى شناسند و يا ماترياليسم تاريخى را و ياهيچ كدام را.)30 اسـتـاد شـهـيـد در اثر (جامعه و تاريخ) بينش مادى به جامعه و تاريخ را در شش محور به بوته بررسى نهاده است: 1. تقسيم جامعه به دو قطب مادى و معنوى و سازوار كردن آن دو با يكديگر در قرآن. 2. مخاطب قرآن (ناس) است و (ناس) همان توده محروم هستند. 3. برخاستن رهبران مصلحان و شهيدان از ميان توده محروم. 4. هـدف بـعثت پيامبران قسط و عدل است كه هدفهاى اقتصادى است و هدفهاى معنوى اهميت و اولويت ندارند. 5. مـنـطق پيامبران همواره منطق استثمارشدگان و منطق مخالفان مـنـطـق اسـتعمارگران است و اين امر برخاسته از خاستگاه طبقاتى پيامبران و مخالفان آنهاست. 6. قـرآن هـمانند ماترياليسم تاريخى حاكميت نهايى را به طبقات محروم مى دهد. وقايع تاريخى اسلامى
در زمـان شـهـيد مطهرى برداشتهاى تحريف گرايانه اين تحليل مادى تـاريـخ به رخدادهاى تاريخ اسلام بويژه تاريخ صدر اسلام هم راه يـافته بود و اين سبب نگرانى شديد استاد شده بود چرا كه تاريخ اسـلام مـنـبع دقيق و ژرف دين است و در فهم درست كتاب و سنت نقش اسـاسـى و بنيادى دارد. فهم معارف دين و احكام شريعت پيوند ژرف بـا درك درسـت از تاريخ اسلام دارد. و استاد در برابر اين پديده نـمـى توانست ساكت باشد; از اين روى هشيارانه ايستاد و رگه هاى اين تحليل مادى را در آثار ماديگرايان و ناآگاهان از عمق قضيه نمايانده و راه صحيح را نشان داد. شهيد باهنر از دغدغه ها و نگرانيها و حساسيتهاى استاد چنين ياد مى كند. (يك كتابى را ايشان شنيده بوده كه... منتشر شده. ايشان گفت كه: ايـن كـتـاب را از هر كجا كه هست براى من پيدا كنيد... گشتيم و بـالاخـره يـك نـسخه پيدا كرديم. آن نسخه اى كه به دست ما رسيد مـنـحـصـر به فرد بود. 400 صفحه بود. من با زحمت زيادى دو نسخه كـپـى از آن گرفتم يك نسخه خدمت ايشان بردم و يك نسخه پيش خود مـن مـاند. شايد بيست روز بيش تر نگذشت ايشان فرمودند: با اين كتاب چه كردى؟... ايـشـان تمام كتاب را خوانده فصل به فصلش را تحليل كرده نقطه ضـعـفش را در آورده و در حدود سيصد و پنجاه مورد عليه اسلام به نـام اسـلام نـوشـته بود. يعنى كتابى كه به عنوان يك بحث تاريخى درباره اسلام بود....)31 در برهه اى تحريفها از هر سويى به تاريخ اسلام هجوم آورده بود. مـلـى گرايان وابسته گاهى كتاب سوزى ايران و مصر را براى خدشه وارد كـردن بـه اسـلام مطرح مى كردند گاهى از فتح ايران به دست مـسلمانان اسلام آوردن ايرانيان سخن مى گفتند و چنين وانمود مى كـردنـد كه يك ملت وحشى و به دور از تمدن تمدن ريشه دار و كهن ايران را نابود كرد و مردم را به زور به زير يوغ اسلام كشيد. و گـاهـى بـه احـيـاى آثـار مـجـوس مى پرداختند و تلاش مى كردند عصرجاهليت را زنده كنند. استاد شهيد در برابر اين موج تباهى آفرين و تحريفهاى اين گروه واكـنش نشان داد و اين حركت را تلاشى در جهت اسلام ستيزى و تحريف حقايق تاريخى و فرهنگى اسلامى دانست: (كـوشـش براى بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام ميراندن شـعـارهاى اصيل اسلام احياى شعارهاى مجوسى كه تغيير تاريخ هجرى بـه تـاريـخ مجوسى نمونه آن است قلب و تحريف در ميراث گرانقدر فـرهنگ اسلامى و صادر كردن شناسنامه جعلى براى اين فرهنگ....)32 اسـتـاد در ايـن عـرصه تلاشهاى سترگ خود را در دو اثر ارزش مند خـود: خـدمـات مـتـقـابل اسلام و ايران كتاب سوزى ايران و مصر ماندگار كرد. تحريف شخصيتها
دشـمـنان اسلام و دستهاى مرموز تحريف گر چه شرقى و غربى هميشه در كـار تـحـريف و لكه دار كردن شخصيتهاى برجسته و نامور اسلامى بوده اند. ايـنـان بـر آن بـوده و هستند كه الگوها را از ملتهاى مسلمان بـگـيـرنـد تا مسلمانان از آنان الهام نگيرند و آنان را سرمشق خود قرار ندهند. بـا ايـن تحريف هم چهره شخصيتهاى برجسته را خراب مى كنند و هم چـهره اى وارونه از آنان جلوه مى دهند به گونه اى كه مسلمانان از آنان دورى گزينند. يـكـى از بـرجسته ترين و والاترين شخصيتهاى اسلامى كه روشنفكران وابـسـتـه بـه غـرب مدتها وى را آماج تيرهاى زهرآگين خود قرار دادنـد و تـهـمـتـهـا بـه وى زدند و نارواييهايى را به وى نسبت دادند سيد جمال الدين اسدآبادى بود. روشـن اسـت كـه از اين توطئه شوم چه انگيزه هايى داشتند و چرا دسـت بـه ايـن شگرد و ترفند و ترور زدند. آنان با اين كار بر آن بـودنـد كـه نـهضت اصلاح طلبانه و شخصيت او به عنوان مصلح و پرچمدار مبارزه عليه بيداد و استعمار الگو قرار نگيرد. استاد مطهرى هوشيارانه در چنين هنگامه اى پا به ميدان گذاشت و در احـياى شخصيت سيد و زدودن غبار تحريف از چهره تابناك او به تلاش گسترده دست زد. وى بـا طرح تز اصلاحى انديشه هاى سياسى اجتماعى سيد دغدغه او در مقابل انحطاط مسلمين آن مصلح بزرگ را در عصر تاريك ستمشاهى شناساند و از او به بزرگى در جاى جاى آثار خود ياد كرد: (سـيـد جمال از يك سلسله مزاياى طبيعى و اكتسابى برخوردار بوده كـه در مـجـموع نظيرى برايش نمى توان يافت.... نفوذ كلام و قدرت الـقإ و تلقين فوق العاده اى داشته است.... فرهنگش فرهنگ اسلام بـود... تـاثـيـر شـديد و عميق او از اين فرهنگ سبب شده پس از آشـنـايـى بـا فـرهـنـگ جديد اروپا... خودباخته و جذب آن فرهنگ نـگردد... امتياز سيد اين بود كه جهان اسلامى را كه در راه نجات و رهـايـى آن كـوشـش مـى كرد از نزديك مى شناخت و از نيرنگهاى استعمار آگاه بوده است.)33 از سـوى ديگر ماديگرايان و وابستگان به بلوك شرق نيز براى اين كه الگوهاى شايسته را از جوانان مسلمان بگيرند و يا آنان را هم افـق بـا انديشه هاى خود نشان بدهند و جوانان علاقه مند به آنان را از ايـن راه بـه اردوى خـود بـكشانند و .... دست به تحريف و واژگونه نشان دادن شخصيتهاى اسلامى زدند. از جمله كسانى كه ماديگرايان به تحريف شخصيت وى پرداختند حافظ بـود. اسـتـاد در برابر اين ستم بزرگ ايستاد و دستهاى آلوده را رو كرد: (... مـا تـريـالـيستهاى ايران اخيرا به تشبثات مضحكى دست زده انـد... يـكى از اين تشبثات (تحريف شخصيتها) ست. كوشش دارند از راه تـحريف شخصيتهاى مورد احترام اذهان را متوجه مكتب و فلسفه خـود بـنـمـايند. يكى از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخيرا ديوان لـسان الغيب خواجه شمس الدين حافظ شيرازى را... به چاپ رسانيده و مـقـدمه اى بر آن نوشته است. مقدمه خويش را اين چنين آغاز مى كند: بـه راسـتـى كـيست اين قلندر يك لاقباى كفر گو كه در تاريك ترين ادوار سـلطه رياكاران... يك تنه وعده رستاخيز را انكار مى كند خدا را عشق و شيطان را عقل مى خواند.)34 اسـتـاد شـهـيـد مـطهرى اين برداشت تحريفى از شخصيت حافظ را در فـرازهـاى بـسيار طولانى پاسخ حلى و نقضى مى دهد. در فرازى از شاعر نوپرداز معاصر مى پرسد: (اين كافر كيست كه در بى اعتقادى كامل به سر مى برده و همه چيز را نـفـى و انـكار مى كرده و از طرف ديگر در طول شش قرن مردم فـارسـى زبـان از دانـا و بـى سـواد او را در رديف اوليإ الله شـمـرده انـد و خـودش هم جا و بى جا سخن از خدا و معاد و انسان مـاورأـى آورده اسـت... مـن حـقـيقتا نمى دانم آيا واقعا اين آقايان نمى فهمند يا خود را به نفهمى مى زنند.)35 در پـايـان بـحـث شـهـيد مطهرى پس از اين كه تلاشها و تكاپوهاى مـاتـريـالـيسم را در شكل جديد آن كه كم تر از نيم قرن به طول انجاميد بى حاصل ارزيابى مى كند. مى نويسد: (اكنون كه نه از راه منطق و استدلال و نه از به اصطلاح وارد كردن خـودآگـاهـى طـبقاتى در انديشه توده ها طرفى نبستند و عملا قوى تـريـن و بـا نفوذترين نيروها را در ميان عموم طبقات و بالخصوص طـبـقـه محروم و ستم كشيده نيروى مذهبى تشخيص داده به اين فكر افتاده كه از خود مذهب عليه مذهب استفاده كند.)36 تحريفهاى عاشورا
عـاشورا نقش بنيادين و اساسى در زنده نگه داشتن اسلام و پويايى و پـرتـكـاپويى عرصه دارى و ستم ستيزى مسلمانان بويژه شيعيان داشته است. اهـمـيـت واقـعه و نقش آفرينى و احياگرى و سازندگى آن سبب شده شـمـارى به انگيزه هاى گوناگون دست به كار شوند و اين رستاخيز بزرگ را حركتى غير منطقى و نابخردانه جلوه دهند. روشـن اسـت كـه دشـمـن بـه عمد دست به تحريف زده براى رسيدن به هـدفـهـايى كه داشته چنين كارى كرده است ولى دوست از روى جهل به اين ميدان وارد شده كه نتيجه يكى است. اسـتاد با آن انديشه والا دغدغه دينى جامع و همه سويه نگرى و نـاب انديشى نمى توانسته اين كژراهه روى را برتابد و در برابر آن عالمانه و دقيق نايستد. از ايـن روى در دهـه جـهل كه خرده گيريها و شبهه آفرينيها زياد بـوده و هـر گـروه و دسـتـه اى بـراى خـودى نـشـان دادن در پى دسـتاويزى مى گشته كه اسلام را از جلوه بيندازد. بهترين دستاويز و عـوام فـريب ترين آن كه بسيار كارآيى داشته و سبب مى شده كه جـوانـان از گـرايش به اسلام و ابراز علاقه به آن احساس خجالت و شـرمـنـدگـى بكنند دروغها و پيرايه هايى بوده كه به اين واقعه شـورانـگـيـز بـسته اند. به طور دقيق همان چيزى را كه موج مى آفـريده مردم را به اسلام علاقه مند مى كرده به ستم ستيزى اسلام جـلوه ويژه مى داده و عدالت خواهى آن را مى نمايانده بدل كرده انـد بـه واقـعـه و رخـدادى كه ركود و رخوت و سستى مى آفريند و شورى نمى انگيزد و حماسه اى نمى سازد. اسـتاد در باب تحريف لفظى واقعه عاشورا نمونه هاى زيادى ارأه داده از جمله مى نويسد: (در هـمـيـن تـهـران در منزل يكى از علماى بزرگ چيزى را درباره حـادثه كربلا شنيدم كه در عمرم نشنيده بودم. روضه خوان گفت: بعد از ايـن كـه حـضـرت ليلا رفت داخل خيمه و موهايش را پريشان كرد نـذر كـرد كـه اگر خدا; على اكبر را سالم به او برگرداند... از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد! [روضه خوان] اين را گفت و زد زير آواز: (نذر على لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طريق الطفت ريحانا) گـشـتم ديدم اين طفتى كه در اين شعر آمده كربلا نيست بلكه اين طـفـت سـرزمـيـن مربوط به داستان ليلى و مجنون معروف است. اين داستان را خود اين شخص جعل كرده است.)37 شـهـيـد مطهرى تحريف محتواى پيام اين حادثه را مهم تر از تحريف لفظى مى شمارد و روى آن حساسيت بيش ترى نشان مى دهد. در تـحـريـف مـعنوى عوامل چندى را دخيل مى داند كه پاره اى از آنـهـا در هـر حادثه تاريخى امكان دارد پيش آيند مانند دشمنان كينه توز و دوستان نادان و پاره اى ويژه اين حادثه اند. در نـهـضـت حـسـينى دشمنان از همان آغاز براى وارونه جلوه دادن حـقـايـق قـيام دست به كار شدند. نهضت را ضد امنيت عامل هرج و مرج فساد و مانع آرامش مردم معرفى كردند. از جمله: يزيد در نامه خود به ابن زياد مى نويسد: (مـسـلم پسر عقيل به كوفه آمده هدف وى اخلال و افساد و ايجاد اختلاف در ميان مسلمانان است.)38 مسلم بن عقيل پس از آن گرفتار ايادى ابن زياد شد ابن زياد در دارالامـاره مسلم را به اتهامهاى ياد شده متهم ساخته و مسلم در پاسخ گفت: (مـردم ايـن شهر از ما دعوت كردند. نامه هاى فراوان نوشتند آن نـامـه هـا موجود است.در آن نامه ها نوشته شده: پدر تو زياد در سـالـهـايـى كـه در اين جا حكومت مى كرده نيكان مردم را كشته بـدان را بـر نـيـكان مسلط كرده است....ما براى برقرارى عدالت بـراى امـر بـه مـعـروف و نهى از منكر و پيش گيرى از فساد آمده ايم.)39 از عـوامل ويژه اين حادثه برداشت نادرست از سفارشهاى پيشوايان دين در باب زنده نگه داشتن نام و ياد حسين بن على(ع) در هر سال است: اين تشويق و ترغيبها به خاطر تسليت حضرت زهرا(س) است. هـر كـس در مـجـلس عزاى حسين(ع) شركت كند و اشكى بريزد گريه اش كـفـاره گـناهان است; زيرا حسين(ع) قيام كرد كشته شد تا كفاره گناهان امت باشد. و.... در حـادثه عاشورا آن چنان دروغ و خلاف واقع بسيار گفته و نوشته اند كه راست و درست آن شنيدنى و كمياب است. آخوند خراسانى مى گويد: (آنـهـا كه به دنبال روضه نشنيده مى روند بروند روضه هاى راست را پيدا كنند كه آنها را احدى نشنيده است.)40 شهيد مطهرى مى گويد:(بـه خدا قسم حرف حاجى نورى حرف راستى است. مى گويد:امروز اگر كـسـى بـخـواهد بر امام حسين(ع) بگريد بر اين تحريفها و مسخها بايد بگريد بر اين دروغها بايد بگريد.)41در سـخـن ديـگـر سـوگند جلاله ياد مى كند و يادآور مى شود: اين تـحـريفها و تهمتها دروغ به امام معصوم و باطل كننده روزه است:(بـه خـدا قـسـم تهمت به ابا عبدالله است والله اگر كسى در ماه رمـضـان روزه داشـتـه بـاشد... روزه اش باطل است. دروغ بر حسين اسـت. ابـا عبدالله كه براى مبارزه با گناهان قيام كرد گفتيم: قيام كرد. تا سنگرى براى گنهكاران باشد.)42أـمـه(ع) بـا اين سفارشها و توصيه ها خواسته اند مكتب عملى و قـيـام اسـلامـى امـام حسين زنده بماند و سالى يك بار اين حماسه عـالـى تـجـديد شود و درسهاى انسانى الهى ظلم ستيزى آزادگى عـزت نـفـس و حـماسه دين مدارى حسين زنده بماند و به اين وسيله اسلام هميشه شاداب و بالنده در اوج باشد.زنـده نگه داشتن عاشوراى حسينى بر پايى هر ساله عزادارى براى يادآورى وظيفه اى است كه مومن در برابر ستم دارد. امام حسين(ع) در يكى از منزلهاى بين راه مى فرمايد:(اسـلام ديـنـى است كه به هيچ مومنى[ نفرمود به امام] اجازه نمى دهـد كـه در مقابل ظلم و ستم مفاسد و گناه بى تفاوت بماند.)43 تـحـريـفى از اين بالاتر كه گفتند و نوشتند: حماسه حسين(ع) قابل پيروى نيست.شـهـيد مطهرى اين تحريف را خيانت بزرگ به اسلام و آرمانهاى بلند امام حسين(ع) مى داند و مى نويسد:(امام حسين يك مكتب به وجود آورد. ولى مكتب عملى اسلامى... حسين بـه اين مكتب عمل كرد ولى ما اين حرف را تحريف كرديم. از مكتب بـودن خـارج كـرديـم و گفتيم قابل پيروى نيست... آيا خيانتى از اين بالاتر وجود دارد.)44رسالت علما و مردم
بـه نـظـر شـهـيـد مطهرى در برابر اين تحريفهاى انجام شده هم عـالمان دين و هم مردم مسووليت دارند. مردم مسووليت دارند چون بـازشـنـاسـى پـاره اى از مـسأل با فطرت سالم صورت مى پذيرد و نـيـازى بـه كـسب دانش ندارد و آن هم در توده مردم هست. در عين حـال حـقايق را ناديده مى انگارند و به ترويج و اشاعه تحريفها و خرافات مى پردازند بى تقصير نيستند. رسـالت علما را نيز در برابر تحريفهاى عاشورا سنگين مى شمارد و يـادآورد مـى شود: با حادثه تحريف شده نمى توان برنامه و الگوى مـنـاسـبـى پيش روى نسل جوان و مردم مسلمان گذاشت. از اين روى عـالـمـان دين در تحريف زدايى از چهره حادثه كربلا وظيفه بزرگى بر عهده دارند. از مـقـابـل كـاسـتـيهايى كه در برگزارى اين واقعه وجود دارد و آسـيـبـهايى كه در انديشه دينى رسوخ پيدا كرده نبايد به مدارا بـگـذرنـد. بـايد وظيفه خود را در اظهار حق بيدارگرى و يادآورى تـحـريـف و انـحرافها ادا كنند. در غير اين صورت مصداق (فقيه فاجر) كه آفت دين شمرده شده خواهند بود. عـلـمإ بايد به مردم بر پاكننده مجلسهاى سوگوارى بفهمانند كه بر پايى اين مجلسها براى بيان حقايق است و نه رژه و نمايش. بـدون جـعـل و تحريف مى شود مجلس عزايى كه مورد توجه خداوند و اوليإ او باشد بر پا كرد. بـنـابـرايـن بـزرگ ترين رسالت عالمان دين مبارزه با ضعفها و كـاسـتـيـها دربرداشتهاى عاشورا و بيان حقايق و زدودن تحريف از چهره اين حادثه است. (وظيفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحريف است. خوشبختانه ابـزار اين در دست است. وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نيايد.)45 متاسفانه پس از اين كه سالها از يادآوريهاى مفيد و سودمند علامه مـحـدث نـورى در كـتـاب لولو و مرجان و كوششهاى بى دريغ استاد شـهـيد در جهت تحريف زدايى از اين حادثه مى گذرد هنوز كه هنوز اسـت تـحريف به شكلها و صورتهاى گوناگون وجود دارد. نه تنها از تـحـريفها پيش گيرى نمى شود كه در پاره اى محافل كه بانيان آن از بـزرگـان هستند مداحان و روضه خوانان بر دامنه تحريفها مى افزايند. 1. (انديشه ترقى) ميرزا ملكم خان ناظم الدوله64/. 2. (اصول فلسفه و روش رئاليسم) مرتضى مطهرى ج5 مقدمه صدرا. 18. (راه طى شده). 3. (عدل الهى) مرتضى مطهرى10/ صدرا. 7. (راه طى شده) مهندس بازرگان. 8. (مـنهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه) ميرزا حبيب الله خوئى ج29/14 بنياد فرهنگى امام مهدى. 9. (اصول فلسفه و روش رئاليسم) ج5/5 مقدمه. 10. (حماسه حسينى) مرتضى مطهرى ج100/1 ـ 107 صدرا. 11. (تـحليل بر تداخل فرهنگى معاصر ايران) عباس نصر344/ جهاد دانشگاهى. 12. (تـفـكـر نـوين سياسى در اسلام) حميد عنايت ترجمه ابوطالب صارمى210/ اميركبير. 13. (علل گرايش به ماديگرى) مقدمه. 14. (اصول كافى) كلينى ج32/1. دار صعب دارالتعارف بيروت. 15. (پيرامون انقلاب اسلامى)130/ ـ 132. 16. همان 17. به نقل مصاحبه از مصاحبه ايشان در تاريخ 1361/2/9. 18. همان. 19. همان. 20. (جامعه وتاريخ) مرتضى مطهرى / 27 صدرا. 21. (نهضت امام خمينى) ج355/3. 22. همان. 23. (سيماى استاد در آينه نگاه ياران)246/. 24. همان 25. همان. 26. همان. 27. (علل گرايش به ماديگرى)16/. 28. همان. 29. همان37/. 30. (الحياه) حكيمى ج291/2. دفتر نشر فرهنگ اسلامى. 31. حماسه حسينى مرتضى مطهرى ج100/1. 32. همان. 33. (نهضتهاى صد ساله اخير)66/. 34. همان. 35. (مقتل الحسين) عبدالرزاق الموسوى المقرم به نقل از (تاريخ امم و الملوك) طبرى جزء 229/6. 36. (حماسه حسينى) ج78/1. 37. (ختم نبوت) مرتضى مطهرى 65/ صدرا. 38. همان. 39. همان. 40. همان. 41. (بـحـارالانـوار) عـلامـه مـحـمد باقر مجلسى ج116/41. موسسه الوفإ بيروت. 42. (مـطهرى مطهر انديشه ها) محمد حسين واثقى راد ج166/1 دفتر تبليغات به نقل از (پيام انقلاب) شماره/ 31 34. 43. (پيرامون انقلاب اسلامى) مرتضى مطهرى182/ صدرا. 44. (مطهرى مطهر انديشه ها) ج233/1. 45. همان134/.