اخلاق در لغت و اصطلاح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در لغت و اصطلاح - نسخه متنی

محمود فتحعلی خانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخلاق در لغت و اصطلاح

محمود فتحعلى خانى

اخلاق بر وزن افعال كلمه‏اى عربى و جمع واژه خلق است. خلق به ويژگى‏هاى نفس انسان گفته مى‏شود، همان گونه كه خلق به صفات بدن گفته مى‏شود. پيامبر گرامى اسلام خطاب به خداوند چنين دعا مى‏كردند:

اللهم حسن خلقى كما حسنت خلقى. (1)

در اين دعا پيامبر از خداوند طلب مى‏كند كه صفات نفس او را همچون صفات بدنش نيكو فرمايد. بنابراين اخلاق يعنى صفات نفسانى انسان هر گاه گفته شود كه شخصى داراى اخلاق نيكوست، منظور اين است كه صفات نفسانى او نيكوست. اعمال انسان متناسب با ويژگى‏هاى نفسانى اوست؛ يعنى اگر صفات نفسانى كسى نيكو باشد اعمال او هم نيكو خواهد بود. به همين دليل وقتى كسى همواره اعمال خوبى انجام مى‏دهد، مى‏گويند اخلاق او خوب است.

براى روشن شدن مطالب فوق آشنايى با چند اصطلاح لازم است.

1- ملكه

انسان موجودى دو بعدى، يعنى مركب از بدن مادى و نفس غير مادى است. هر يك از اين دو جزء وجود انسان، حالات و صفاتى دارند، مثلا بدن مادى انسان‏ها را اين گونه توصيف مى‏كنيم: انسان بلند قامت يا كوتاه قامت انسان سفيد رو يا سبزه رو و انسان مجروح يا انسان سالم و...

همان طور كه از مثال‏هاى فوق پيداست حالت‏ها و صفات بدن مادى انسانها برخى تغيير ناپذيرند و يا به كندى تغييرمى كنند بلندى يا كوتاهى يك فرد بالغ صفتى است كه تغيير نمى‏كند؛ ولى شخصى كه در اثر بيمارى تب مى‏كند و صورت او در اثر حرارت سرخ مى‏شود، به زودى و پس از معالجه حرارت بدن او طبيعى مى‏شود و سرخى صورتش برطرف مى‏شود.

حالات و صفات نفس انسان نيز دو گونه‏اند: برخى به سرعت دگرگون مى‏شوند و برخى ديگر پايدار هستند. صفات پايدار نفس به سادگى تغيير نمى‏كنند. اين صفات پايدار در اثر تكرار اعمالى خاص در انسان پديدار مى‏شوند. اگر كسى بخواهد صفت پايدارى را در نفس خويش پديد آورد بايد اعمال متناسب با آن صفت را بسيار تكرار كند. در اثر تكرار اين اعمال، صفتى پايدار در نفس پديد مى‏آيد كه آن را ملكه مى‏نامند، و از اين پس هر گاه كلمه ملكه را به كار بريم، مقصود صفتى پايدار در نفس انسان خواهد بود.

2 - فضيلت و رذيلت

ملكات نفس انسان منشأ افعال نيك و بد او هستند. ملكاتى كه منشأ افعال نيكو هستند فضيلت ناميده مى‏شوند و ملكاتى كه منشأ افعال بد هستند رذيلت ناميده مى‏شوند. فضايل موجب كمال انسان و نيكى دنيا و آخرت او هستند و رذايل، انسان را از كمال واقعى دور مى‏كنند و دنيا و آخرت او را تباه مى‏سازند.

اكنون با توجه به اصطلاحاتى كه آموختيم خلق را تعريف مى‏كنيم:

«خلق ملكه‏اى نفسانى است كه باعث مى‏شود افعال خاصى از انسان به سادگى و بدون نياز به فكر و تأمل صادر شود».

خلق نيكو يعنى صفات نفسانى پايدار نيكو و خلق بد يعنى صفات نفسانى پايدار بد. خلق نيكو فضيلتت است و خلق بد رذيلت نام دارد.

تعريف علم اخلاق

علم اخلاق علمى است كه فضايل و رذايل نفسانى انسان را شناسايى مى‏كند. در علم اخلاق با شناخت قواى نفس انسان و كمال هر يك از اين قوا معلوم مى‏شود كه كدام فعل متناسب با كمال قواى نفسانى است. وقتى بدانيم كمال هر يك از قواى نفس چيست، مى‏توانيم بفهميم كدام ملكه نفسانى پديد آورنده اين كمال است و كدام ملكه مانع آن؛ به عبارت ديگر با شناخت كمال قواى نفس فضايل نفسانى لازم براى رسيدن به كمال را خواهيم شناخت. بنابراين مى‏گوييم علم اخلاق فضايل لازم براى رسيدن به كمال و رذايل مانع از رسيدن به آن را شناسايى مى‏كند.

علم اخلاق علاوه بر شناسايى فضايل و رذايل ارزش افعال انسان را نيز مشخص مى‏نمايد. هر علمى پديد آورنده فضايل نفسانى نيست؛ بنابراين در علم اخلاق افعالى كه پديد آورنده فضيلت هستند شناسايى مى‏شوند. اين گونه افعال داراى ارزش مثبت اخلاقى هستند. همچنين افعالى كه موجب پديد آمدن رذيلت هستند. در علم اخلاق شناسايى مى‏شوند. اين گونه افعال ارزش منفى اخلاقى دارند به طور خلاصه مى‏توان گفت: در علم اخلاق دو گونه ارزش گذارى داريم يا به عبارتى دو چيز موضوع ارزش گذارى‏هاى ماست: افعال و ملكات.

ملكات را چنان كه گفتيم با اوصافى همچون فضيلت و رذيلت ارزش گذارى مى‏كنيم و افعال را با اوصافى چون جميل، نيكو، خوب، قبيح، ناپسند، بد، درست و نادرست توصيف مى‏نماييم.

ارزش‏گذارى افعال

در بخش «اخلاق هنجارى» از مباحث فلسفه اخلاق، قاعده يا قواعدى كلى به دست مى‏آيد. با استفاده از اين قواعد مى‏توان عمل خوب و درست را از عمل بد و نادرست تشخيص داد. مكاتب مختلف اخلاق، قواعد متفاوتى را براى اين كار معرفى مى‏كنند، ولى به طور مختصر مى‏توان قاعده كلى براى تشخيص خوبى و بدى اعمال را اين گونه معرفى كرد:

هر عمل كه به تحقق كمال انسان كمك مى‏كند خوب و درست است و هر عمل كه كمال انسان را در خطر قرار مى‏دهد نادرست و بد است.

در علم اخلاق بايد موارد و مصاديق اين قاعده كلى را شناسايى كرد. مقصود از مصاديق، افعال جزيى ما كه در شرايط و موقعيت‏هاى روزمره اتفاق مى‏افتد نيست بلكه بايد معلوم كرد كدام نوع از افعال خوب و كدام نوع از افعال بد هستند. به عبارت ديگر اين كه كدام فعل به تحقق كمال انسان كمك مى‏كند و كدام فعل كمال انسان را به خطر مى‏اندازد.

تصور كنيد در اتوبوس نشسته‏ايد و مسافرى كه پهلوى شماست با آرامش و متانت به شما سلام مى‏كند. شما بى‏هيچ ترديدى پاسخ سلام او را مى‏دهيد. اما پس از چند لحظه او به شما مى‏گويد كه دچار مشكل مالى است و از شما تقاضاى كمك مى‏كند. در اين جا شما دچار ترديد مى‏شويد و از خود مى‏پرسيد: آيا به او كمك كنم يا نه؟ چرا ترديد مى‏كنيد؟ در حالى كه مى‏دانيد همان طور كه جواب سلام ديگران كارى نيكوست احسان به نيازمندان نيز نيكوست. علت ترديد شما، ترديد در درستى يا خوبى احسان نيست؛ بلكه شما در راستگويى آن فرد ترديد مى‏كنيد. علم اخلاق اين گونه ترديدها را برطرف نمى‏كند، بلكه فقط به ما مى‏آموزد كه كدام نوع از افعال، خوب و كدام نوع بد هستند. پس پرسش علم اخلاق از خوبى افعال، پرسش از خوبى هر فعل خاص و شخصى نيست، بلكه پرسشى كلى است.

ارزش گذارى ملكات

دسته‏اى ديگر از پرسش‏ها نيز وجود دارد كه در علم اخلاق پاسخ داده مى‏شود. اين پرسش‏ها درباره ملكات نفسانى انسان است. در علم اخلاق مى‏خواهيم بدانيم كدام ملكات انسان فضيلت و كدام رذيلت هستند. براى اين منظور بايد معيارى به دست آوريم كه با آن معيار فضايل و رذايل نفس انسان شناخته مى‏شوند.

كلى‏ترين معيار براى تشخيص فضيلت و رذيلت، مشابه همان معيارى است كه در تشخيص خوبى و بدى افعال وجود دارد؛ يعنى در تشخيص فضيلت بودن يا رذيلت بودن صفات نفسانى هم بايد ببينيم كدام ملكات، كمال غايى انسان را محقق مى‏كنند و كدام صفات نفسانى، مانع از كمال انسان مى‏شوند هر صفت نفسانى كه كمال انسان را ممكن مى‏سازد فضيلت و هر صفت نفسانى كه مانع كمال انسان است رذيلت است.

به طور خلاصه علم اخلاق پاسخگوى دو دسته اصلى از سؤالات است:

الف - كدام افعال درست، خوب يا واجب هستند؛

ب - كدام ملكات، ملكات فاضله هستند.

پس با توجه به اين موارد، موضوع علم اخلاق، ملكات و افعال انسان است.

قلمرو علم اخلاق

گفتيم علم اخلاق به ما نشان مى‏دهد كه چه نوع افعالى خوب و درست هستند؛ به عبارتى علم اخلاق درباره درستى و خوبى فعل انسان در همه عرصه‏هاى زندگى بحث مى‏كند. با توجه به عرصه‏هاى مختلف زندگى بايد قلمرو علم اخلاق را به طور روشن‏تر مشخص نمود و در تعريف آن جاى داد.

افعال انسان در يك تقسيم بندى كلى دو گروه مى‏شود: گروه نخست اعمالى است كه انسان در رابطه با خويشتن انجام مى‏دهد؛ يعنى اعمالى كه در ارتباط با هيچ كس يا هيچ چيز ديگرى غير از خود انسان نيست. گروه دوم اعمالى است كه در ارتباط با افراد يا چيزهاى ديگر غير از خود انسان است. افراد و چيزهايى كه با عمل انسان مرتبط هستند دو گونه‏اند: يا موجوداتى محدود و فناپذيرند و يا موجودى فناناپذير و نامحدود.

افعالى كه در ارتباط با موجود نامحدود و فناناپذير است رابطه انسان و خدا را در بر مى‏گيرد و افعالى كه با موجود يا موجودات محدود و فناپذير ارتباط دارد رابطه انسان با محيط پيرامون را بر قرار و تنظيم مى‏كنند.

محيط انسان دو گونه است: محيط انسانى و محيط طبيعى. محيط طبيعى شامل همه طبيعت است مانند كوه‏ها، رودها، درياها، دشت‏ها، جنگل‏ها و... و محيط انسانى شامل همه انسانها و مصنوعات انسانى است به اين ترتيب بايد گفت افراد انسان، اجتماعات انسانى شامل جوامع صنفى، نژادى، ملى و جامعه جهانى و... ماشين آلات و محيط شهرى شامل ساختمان‏ها، خيابان‏ها، اماكن عمومى و خصوصى و... محيط انسانى را تشكيل مى‏دهند.

پس در مجموع انواع روابط انسان كه افعال او را تقسيم مى‏كند از اين قرار است:

1 - رابطه انسان با خود؛

2 - رابطه انسان با خدا؛

3 - رابطه انسان با محيط

3-1- رابطه انسان با محيط طبعى

3-2- رابطه انسان با محيط انسانى

3-2-1- اشخاص

3-2-2- جامعه

3-2-3- محيط شهرى

3-2-4- مصنوعات بشرى

علم اخلاق مى‏تواند درباره همه انواع روابط انسان بحث كند و فعل خوب و درست را در هر يك از اين عرصه‏ها معرفى كند. در گذشته‏هاى دور، عالمان اخلاق بيشتر به رابطه انسان با خود و خدا توجه داشته‏اند، ولى در اسلام به روابط گوناگون انسان توجه شده است.

امروزه نيز شاخه‏هاى جديدى در علم اخلاق پديد آمده است كه از جمله مشهورترين آنها اخلاق پزشكى و اخلاق زيستى است. شاخه‏هاى ديگرى نيز در علم اخلاق وجود دارند كه از چگونگى روابط انسان در محيط كار، مدرسه و امثال آن بحث مى‏كند.

با توجه به مطالب گذشته، اكنون مى‏توان علم اخلاق را اين گونه تعريف كرد:

اخلاق علمى است كه به ما نشان مى‏دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظيم كنيم تا به هدف غايى از خلقت خويش دست يابيم.

اين تعريف سؤالاتى را به ذهن مى‏آورد، مثلا ممكن است كسى بپرسد:

آيا در اخلاق از شرايط و مقررات مالكيت انسان بر منابع طبيعى و يا ابزار توليد بحث مى‏شود؟

آيا در اخلاق از مجازات‏هاى مربوط به جنايات انسان‏ها بر يكديگر بحث مى‏شود؟

پاسخ به اين گونه سؤالات، نيازمند آشنايى با تفاوت‏هاى علم اخلاق با برخى معارف ديگر است اين تفاوت‏ها را به زودى مورد بحث قرار مى‏دهيم.

اهميت علم اخلاق

اهميت علم اخلاق به سبب اهميت اخلاق است. اهميت اخلاق را مى‏توان از زواياى مختلفى بررسى كرد. اخلاق روابط چهارگانه انسان را در بر مى‏گيرد بنابراين اصلاح آن به معناى اصلاح همه روابط انسان و نتيجه آن رسيدن انسان به تعادل واقعى خواهد بود. مقصود از تعادل واقعى انسان اين است كه آرزوها و افعال انسان با استعدادها، نيازها و غايات وجودى او هماهنگ شود. براى شناخت ويژگى‏هاى انسان متعادل بايد از هست‏ها آغاز كرد؛ يعنى بايد غايت وجودى انسان استعدادهاى او و نيازمندى‏هاى او را شناخت آن گاه مى‏توان انگيزه‏هاى او را به سوى آرزوهاى دست يافتنى و متناسب با كرامت و جايگاه وجودى او جهت بخشيد و مقدمات لازم براى رسيدن به آن آرزوها را فراهم كرد. مهم‏ترين مقدمه براى رسيدن به آرزوهاى شايسه انسان، آگاهى از كمال و راه‏هاى رسيدن به آن است و علم اخلاق اين آگاهى را در اختيار انسان مى‏گذارد.

در همه ادوار تاريخ، انسان‏ها براى رسيدن به تعادل فردى و اجتماعى كوشيده‏اند و همه جوامع اعم از جوامع دينى و غير دينى روابط خود را در چارچوب قواعد و ضوابط تنظيم كرده‏اند. بخش عمده‏اى از اين ضوابط اخلاقى بوده‏اند. ضوابط اخلاقى هرگاه از طريق وحى دريافت شده‏اند، مؤثرتر و صحيح‏تر بوده‏اند ولى اين بدان معنى نيست كه اخلاق ويژه انسان‏هاى ديندار است نياز به اخلاق را عقل انسان نيز درك مى‏كند و درستى و نيكى برخى از اعمال و خطا بودن و زشتى برخى ديگر را مى‏توان درك نمود. خداوند در وجدان اخلاقى انسان، آگاهى و تمايل به خير را قرار داده است؛ هر چند اين آگاهى اجمالى و مختصر باشد.

عقل انسان نياز به اخلاق را حداقل در قلمرو روابط و مناسبات اجتماعى درك مى‏كند. انسان‏ها همان طور كه ضرورت قانون را براى برقرارى نظم در مى‏يابند و ضرورت قوانين اخلاقى را براى برقرارى نظم عادلانه و آرام بخش مى‏فهمند. انسان جامعه‏اى را كه با ضوابط اخلاقى حفاظت و هدايت مى‏شود دلپذيرتر مى‏يابد و مى‏فهمد كه راه رسيدن به تعادل، آرامش و موفقيت، التزام به اخلاق است.اميرمؤمنان على(ع) در روايتى فرموده‏اند:

لو كنا لا نرجوا جنة و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل على سبيل النجاح:

اگر به بهشت و پاداش اميد نداشتيم و از آتش جهنم و عقاب نمى‏هراسيديم، شايسته بود كه مكارم اخلاق را بخواهيم، زيرا كه آنها راهنماى نجات و پيروزى‏اند. (2)

اين روايت بسيار پرمعناست. يكى از معانى احتمالى اين روايت اين است كه اگر آخرتى در كار نبود و حيات انسان در دنيا خلاصه مى‏شد، باز هم مكارم اخلاق مطلوب بودند؛ چرا كه زندگى دنيا را دلپذير و انسان را در دنيا متعادل و آرام مى‏سازند. احتمالا يكى ديگر از درس‏هاى اين روايت، اين است كه خوبى و مطلوبيت مكارم اخلاق، چنان است كه حتى اگر در برابر كارهاى نيك پاداشى در كار نبود و بر اثر اعمال بد عقابى صورت نمى‏گرفت، باز هم درك خوبى و مطلوبيت مكارم اخلاقى ما را وا مى‏داشت كه آنها را بخواهيم. در اين معنا حتى آثار مكارم اخلاق در بهبود حيات دنيايى انسان‏ها هم سبب مطلوبيت آنها نيست، بلكه خوبى ذاتى مكارم اخلاقى مورد نظر است. احتمالات ديگرى نيز در معناى اين روايت وجود دارد كه از آنها در مى‏گذريم.

اهميت اخلاق به قدرى است كه پيامبر اكرم(ص) فرموده‏اند:

انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق؛

من براى كامل كردن مكارم اخلاق مبعوث شده‏ام.

از اين روايت فهميده مى‏شود كه حداقل يكى از مهم‏ترين اهداف دين، تربيت اخلاقى انسان‏هاست. همچنين از ايشان نقل شده است كه «الاسلام حسن الخلق» و نيز «الخلق الحسن نصف الدين (3)» و نيز «اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا (4)» اين روايات از اهميت اخلاق براى دين انسان‏ها حكايت مى‏كنند. اهميت اخلاق براى دنياى انسان‏ها نيز در روايات مورد توجه بوده است. اميرالمؤمنين(ع) فرموده‏اند:

من حسنت خليقته طابت عشرته؛

كسى كه اخلاقش نيكو باشد زندگانى‏اش گواراست.

اين سخنان اهميت اخلاق را نشان مى‏دهند و هر گاه موضوعى بدين پايه از اهميت باشد، علم به آن نيز مهم خواهد بود. علم اخلاق راهنماى انسان‏هاست تا به آثار سودمند اخلاق نيك هدايت شوند و چگونگى يافتن آنها را بشناسند و به مكارم اخلاق بگروند و اعمال نيكو را پيشيه خود سازند انسان بودن اخلاق نمى‏تواند به كمالات خود آن گونه كه بايد دست يابد علم اخلاق راهنماى انسان است و انبياء راهنمايان در مسير كمال هستند. اگر انسان بى‏نياز از راهنمايى اخلاقى بود، يكى از اهداف بزرگ انبياء هدايت اخلاقى مردم نبود.

نمى‏گوييم اخلاق منحصر به انسان‏هاى ديندار است، بلكه مى‏گوييم انسان بدون هدايت دين نمى‏تواند به كمال مطلوب اخلاق دست يابد و به همين دليل پيامبران براى هدايت اخلاقى انسان‏ها مبعوث شده‏اند.

هدف و فايده علم اخلاق

هدف علم اخلاق، پاسخگويى به دو دسته سؤالى است كه قبلا ذكر كرديم. اين هدف در خدمت هدف مهم‏ترى است كه همان هدف غايى حيات انسان است.

هدف غايى حيات انسان، كمال است؛ يعنى تحقق قوايى كه در وجود او نهفته است. علم اخلاق با شناساندن افعال درست و نشان دادن فضايل و رذايل انسان را براى رسيدن به كمال راهنمايى مى‏كند. پاسخ‏هاى علم اخلاق به سؤالات مذكور انسان را يارى مى‏دهد رفتار و ملكات نفسانى خود را چنان تنظيم كند كه به كمال برسد.

بنابراين هدف نهايى اخلاق، كمك به تحقق هدف حيات انسان است؛ ولى هدف بى‏واسطه علم اخلاق، شناساندن افعال خوب و بد (فضايل و رذايل) است.

شناختن فضايل و رذايل، علاوه بر تأثيرى كه در حركت انسان به سوى كمال دارد فوايد ديگرى نيز دارد. با شناخت رفتارهاى خوب و درست روابط اجتماعى نيز نظم مى‏گيرد؛ زيرا رفتار اخلاقى افراد جامعه موجب برقرارى و روابط مناسب ميان آنهاست و شناخت رفتار صحيح، مقدمه ضرورى عمل اخلاقى است پس يكى از فوايد علم اخلاق، تحقق جامعه سالم با روابط سالم است.

از ديگر فوايد علم اخلاق، ايجاد شرايط روحى و روانى مناسب در فرد است. همان طور كه گفتيم علم اخلاق راهنماى انسان در دو كار است: اصلاح رفتار و پديد آوردن ملكات فاضله در نفس.

انسان با شناخت رفتار صحيح و انجام آنها، از سويى وجدان اخلاقى خويش را آسوده مى‏كند و از سوى ديگر مورد تأييد و پذيرش جامعه قرار مى‏گيرد. تأييد اجتماع و آسودگى وجدان اخلاقى، موجب تعادل روانى فرد مى‏شود و از بروز تنش‏هاى روانى ناشى از تضادهاى درونى و بيرونى جلوگيرى مى‏كند.

كسى كه از رفتار اخلاقى درستى دارد كمتر دچار احساس گناه مى‏شود و اضطراب حاصل از احساس گناه او را نمى‏آزارد چنين فردى دچار كشمكش درونى نيست و در درون او نزاعى ميان وجدان اخلاقى و اعمال گذشته او رخ نمى‏دهد. همين آسودگى موجب احساس خرسندى مى‏شود و او را براى تلاش سازنده به سوى اهداف زندگى آماده مى‏كند انسان‏هايى كه از سوى اطرافيان و اجتماع خود مورد تأييد قرار مى‏گيرند، زمينه همكارى و مشاركت با ديگران را مى‏يابند و مقدمات لازم براى موفقيت اجتماعى را به دست مى‏آورند.كسى كه رفتارش از لحاظ اخلاقى صحيح است اعتماد ديگران را جلب مى‏كند و فرصت‏هاى بيشترى براى فعاليت اجتماعى و اقتصادى به دست مى‏آورد انسان‏هاى خوش اخلاق روابط خانوادگى و شغلى موفق‏ترى دارند و موفقيت‏هاى بيشتر در آنان احساس رضايت از زندگى و نشاط براى كوشش بيشتر را به وجود مى‏آورد.

نياز به مربى

انسان به جهاتى نيازمند مربى اخلاق است:

1 - از جهت شناخت كمالات وجودى خود و ارزش‏ها و تكاليف اخلاقى؛

2 - از جهت يافتن و حفظ انگيزه حركت؛

3 - از جهت هدايت عملى و به كار بردن شناخت‏ها در مقام عمل.

دليل اين كه انسان به راهنمايى اخلاقى نيازمند است تا حدودى در مطالب گذشته ذكر شد انسان نيازمند اتصال به منبع علم مطلق است، زيرا خداوند از همه ابعاد وجودى انسان آگاه است و كمالات واقعى او را مى‏شناسد و راه‏هاى رسيدن به آن كمالات را مى‏داند و از بخل و ناتوانى هم مبراست. حكمت خداوند اقتضا مى‏كند كه مخلوق خودش را از رسيدن به كمال محروم نسازد و آگاهى را كه مقدمه اصلى حركت به سوى كمال است در اختيار او قرار دهد. بنابراين مربى حقيقى انسان، خداوند و انبياء عظام و اولياء هستند.

اما علاوه بر اين كه فرا گرفتن علم اخلاق به معلم وابسته است، انسان زمانى به سوى عمل گرايش مى‏يابد كه تحقق عينى عمل به دستورات اخلاقى را به صورت مجسم مشاهده كند. در اين خصوص نيز انبياء و انسان‏هاى كامل و پيروان حقيقى وحى مربيان انسان هستند و انگيزه حركت را در انسان پديد مى‏آورند و تقويت مى‏كنند. آنها اسوه‏ها و الگوهايى هستند كه اميد به رسيدن به كمال را در انسان پديد مى‏آورند.

نكته ديگر اين است كه عمل به تكاليف اخلاقى و بالا رفتن از نردبان تكامل و تقرب به خداوند نيازمند تكرار و تمرين است بدون تكرار و تمرين و آزمون و خطا مهارت‏هاى عملى به دست نمى‏آيد. مثلا كسى كه كاربرى كامپيوتر را در كلاس درس مى‏آموزد براى كسب مهارت پشت دستگاه كامپيوتر مى‏نشيند و آموخته خود را به آزمون عملى مى‏گذارد و آن قدر تكرار مى‏كند تا خطاهاى او اندك شود و مهارت لازم در به كارگيرى آموخته‏هايش را به دست آورد. حال اگر آزمون و خطا در زمينه‏اى مستلزم استقبال از خطر باشد. ديگر نمى‏توان كسب مهارا را به آزمون و خطا واگذارد. مثلا كسى كه مى‏خواهد رانندگى اتومبيل را بياموزد پس از شنيدن دستورالعمل‏هاى لازم براى رانندگى نبايد بدون مربى به رانندگى بپردازد؛ زيرا ممكن است جان خود و ديگران را به خطر اندازد. اين خطر در مورد پرواز با هواپيما از اهميت بيشترى برخوردار است؛ در نتيجه نياز به مربى در آن جا بيشتر احساس مى‏شود. مربى كسى است كه در كنار انسان مى‏نشيند و اعمال و حركات او را زير نظر مى‏گيرد و تا زمانى كه مهارت لازم را در كارهاى فرد مشاهده نكند به او اجازه نمى‏دهد كه بدون راهنمايى اقدام به كارى كند.

اخلاق با انسان سر و كار دارد و انسان موجودى بسيار پيچيده است. اين موجود پيچيده را نمى‏توان به آسانى به سوى كمال راند، بايد مهارت لازم براى بردن او به سوى كمال را كسب نمود و گرنه خطرات بزرگى در راه خواهد بود. نمى‏توان گفت كسى دستورالعمل اخلاقى را به شيوه آزمون و خطا به كار گيرد تا به تدريج به نقاط ضعف و خطاى خود پى برد و بتواند به درستى راهنمايى‏هاى انبياء را در مقام عمل به كار گيرد؛ زيرا خطاهاى اخلاقى گاه موجب باز ماندن فرد از كمال و هلاكت او مى‏شود و چون اين خطر بسيار بزرگ است نمى‏توان انسان را بدون مربى رها كرد. انسان بدون مربى يا به هلاكت خواهد افتاد و يا حداقل كمال مناسب با استعدادهاى خويش را در نخواهد يافت. از امام زين‏العابدين روايت شده است كه:

هلك من ليس له حكيم يرشده؛ (5)

كسى كه حكيمى او را راهنمايى نمى‏كند، هلاك مى‏شود.

سؤالات

1 - با الهام از اين دعاى پيامبر «اللهم حسن خلقى كما حسنت خلقى» تفاوت خلق با خلق را بيان نماييد.

2 - وقتى گفته مى‏شود شخصى داراى اخلاق نيك يا بد است منظور چيست؟

3 - صفت پايدار چگونه در نفس انسان به وجود مى‏آيد؟ و چه نام دارد؟

4 - فضيلت و رذيلت يعنى چه و كيفيت پيدايش آنها در نفس انسان چگونه است.

5 - تعريف خلق و علم اخلاق را بنويسيد.

6 - ملكه و عمل خوب يا بد چه اعمال و ملكاتى گفته مى‏شود؟

7 - آياپرسش‏علم‏اخلاق‏ازخوبى‏وبدى‏افعال‏پرسشى كلى است يا شخصى؟ توضيح دهيد؟

8 - قلمرو علم اخلاق را بيان كنيد.

9 - در جمله «اخلاق روابط چهارگانه انسان را در بر مى‏گيرد» منظور از روابط چهار گانه چيست؟

10 - با توجه به جمله «با اصلاح روابط چهار گانه انسان، انسان به تعادل واقعى خواهد رسيد» منظور از تعادل واقعى چيست؟

11 - اين عبارت را توضيح دهيد: «براى شناخت ويژگى‏هاى انسان متعادل، بايد از هست‏ها آغاز كرد».

12 - روايت ذيل را كه منقول از اميرمؤمنان على(ع) است طبق متن توضيح دهيد:

لو كنا لا نرجوا جنة و لا نحشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل على سبيل النجاح.

13 - انسان از چه جهاتى به مربى اخلاق نيازمند است؟

14 - آيا مى‏توان دستورالعمل‏هاى اخلاقى را به شيوه آزمون و خطا به كار گرفت؟ چرا؟

1 - بحارالانوار، ج 97، ص 253.

2 - اخلاق در قرآن، مكارم شيرازى، ج 1، ص 22؛ به نقل از مستدرك الوسايل، ج 2، ص 283.

3 - بحار، ج 71، ص 385.

4 - بحار، ج 71، ص 373.

5 - بحار، ج 78، ص 158.

آموزه هاي بنيادين علم اخلاق جلد1ص15

/ 1