اسرائیلیات، زمینه ها و ریشه ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرائیلیات، زمینه ها و ریشه ها - نسخه متنی

محمد تقی دیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسرائيليات ؛ زمينه ها و ريشه ها

دکتر محمد تقي دياري

اشاره

در بسياري از تفاسير، به ويژه تفسيرهاي روايي اهل سنت ، روايات فراواني در زمينه ي تاريخ و سرگذشت پيامبران پيشين و نيز اعتقادات و معارف ديني نقل شده که سرمنشاء بسياري از آنها خرافات و داستان هاي ساختگي اهل کتاب است. اين روايات که به (اسرائيليات) شهرت يافته،بيشتر از طريق عالمان نومسلمان اهل کتاب به حوزه ي تفسير راه يافته است. سوگمندانه،بسياري از مفسران، بدون نقد اين روايات، به نقل آنها پرداخته اند. در سده ي اخير با گسترش عقل گرايي درتفسير، رويکردي نقادانه به اين روايات در ميان مفسران و اهل تحقيق نضج گرفته است.

نويسنده ي محترم در اين مقاله، زمينه ها و عوامل اصلي پيدايش و گسترش اسرائيليات در کتب تفسير را کاويده است. وي (اسطوره گرايي)، (ارتباط مسلمانان با اهل کتاب)، (اشتراک قرآن و کتب پيشين در برخي موضوعات)، (برتري علمي اهل کتاب بر اعراب جاهلي)، (سوءنيت علماي يهود و نصارا)، حذف اسناد روايات و خوش بيني به اهل کتاب) و (ميدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرايان) را از عمده ترين زمينه ها و عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات بر شمرده است.

کليد واژه ها

اسرائيليات، خرافات، نصرانيات، روايات تفسيري، اهل کتاب، کتب مقدس.

1ـ مقدمه

در برخي منابع تفسيري شيعه و سني به ويژه تفاسير روايي نقل هاي فراواني در زمينه ي تاريخ و سرگذشت پيامبران الاهي و نيز اعتقادات و معارف ديني گزارش شده که قابل تأمل و بررسي است. بيشتر اين حکايات و روايات از طريق دانشمندان نوآيين اهل کتاب به ويژه يهود به حوزه ي فرهنگ اسلامي راه يافته است. اين گونه سخنان در اصطلاح اسرائيليات ناميده مي شود.

دکتر ذهبي معتقد است متقدمان درباره ي اسرائيليات سخن نگفته اند[1]؛ در حالي که ابن تميمه (م728ق) در کتاب خود، فصلي را به اين بحث اختصاص داده است[2] و پس از وي ابن کثير (م774ق) درتفسير خويش[3]و نيز ابن خلدون (م806 يا808ق) در مقدمه ي (العبر) اين اصطلاح را به کار گرفته اند. ابن خلدون تصريح دارد که نخستين کسي که اسرائيات را مورد نقادي قرار داده، مفسر اندلسي، عبدالحق بن عطيه (م542ق) بوده است[4].

درباره ي پيشينه ي موضوع، اين نکته لازم به ذکر است که کتاب ها و مقاله هاي موجود، نشانگر آن است که پژوهش و تأليف درباره ي (اسرائيليات) بيشتر مورد توجه عالمان اهل سنت بوده است[5]و جز مقاله هاي کوتاه و پراکنده، کتابي مستقل در اين زمينه از محققان و نويسندگان شيعي نگارش و نشر نيافته است.

2ـ معناي لغوي و اصطلاحي اسرائيليات

واژه ي (اسرائيليات) جمع اسرائيليه، در اصطلاح گاهي در معنايي ويژه، فقط بر آن دسته از رواياتي اطلاق مي گردد که صبغه ي يهودي دارد[6] و گاهي د رمغهومي گسترده تر به کار مي رود و روايات يهودي و مسيحي را دربر مي گيرد و نيز گاهي در مفهومي فراگيرتر از دو مورد پيشين به کار مي رود و هر نوع روايت و حکايتي را که از منابع غير اسلامي به قلمرو فرهنگ اسلامي وارد گردد، شامل مي شود[7]. گاهي نيز واژه ي اسرائيليات به معناي گزارش ها و وقايع تاريخي قوم يهود و بني اسرائيل به کار مي رود، چنانکه کتاب اسرائيليات القرآن[8] جهت بررسي اين نوع رويدادهاي تاريخي و سرگذشت قوم يهود، تأليف شده است.

3ـ آغاز ورود اسرائيليات به تفسير قرآن کريم

برخي از نويسندگان، آغاز پيدايش و نفوذ اسرائيليات به حوزه ي تفسير را عهد صحابه دانسته و يکي از منابع تفسيري را نيز (اهل کتاب) شمرده اند. دکتر ذهبي ضمن بيان اين مطلب مي نويسد:

صحابه وقتي به طور طبيعي به داستانهاي قرآني برخورد مي کردند، دوست داشتند درباره ي زواياي پيچيده و پنهان آن، که قرآن متعرض آن نشده است، پرس و جو کنند؛ ولي به جز يهوديان تازه مسلمان، کسي را که پاسخگوي آنان باشد، نمي يافتند؛ از اينرو بسياري از اخبار و اطلاعات را از آنان دريافت مي کردند[9].

به نظر مي رسد به دليل نهي آشکار پيامبر اکرم (ص) از مراجعه به اهل کتاب ونسخه برداري از نوشته هاي آنان، هيچ يک از صحابه در زمان حيات پيامبر(ص) به خود اجازه نمي دادند که به آنان رجوع يا مطالبي را از آنان اقتباس و نقل کنند[10]. گرچه بيشتر مورخان و مفسران، عصر صحابه راعصر پيدايش اسرائيليات و نفوذ آنها در تفسير و حديث و به ويژه در تاريخ دانسته و مرجع اصلي، بلکه يگانه مرجع عرب ها در آن زمان را براي شناخت احوال و سرگذشت امّت هاي گذشته و پيامبران الاهي، تورات و اهل کتاب دانسته اند، اين نظر نادرست است؛ زيرا تنها کساني از صحابه به اهل کتب مراجعه مي نمودند که از نظر علمي داراي بضاعت اندکي بودند و از اينرو، متأثر و فريفته ي سخنان آنان مي شدند. علّامه سيد مرتضي عسکري درباره ي تميم داري و روايات ساختگي وي مي نويسد:

اما افرادي از صحابه که از نظر معرفت و اسلام شناسي چندان مايه اي نداشتند، همچون ابوريره و انس و عبدالله بن عمر و نيز تابعين که مي خواستند اسلام را از زبان تميم ها بياموزند، سخنان اين عالم و راهب نصراني تازه مسلمان را گرفتند و به صورت روايت براي نسل هاي بعد نقل کردند به اين گونه، سلسله رواياتي که در علم حديث شناسي بدان (اسرائيليات) گفته مي شود، يعني داستان هاي بني اسرائيل و آنچه در تورات و انجيل و اين گونه کتب تحريف شده ي عهد عتيق بوده است، به عالم اسلامي پا نهاد و در اين جا ماندگار شد و عنوان تفسير و حديث و تاريخ اسلامي به خود گرفت[11].

از جمله شخصيت هايي که در بين صحابه، آشکارا در برابر اين تهاجمات فرهنگي، ايستادگي کردند، مي توان امير مومنان علي (ع)، ابن مسعود و ابوذر غفاري، حذيفه بن يمان و خبّاب اشاره نمود[12].

دکتر ذهبي از جمله ويژگي هاي تفسير عهد صحابه را بهره مندي برخي از آنان از دانش اهل کتاب دانسته و تا اندازه اي به انگيزه ي رواني و جامعه شناختي اخذ و اقتباس مردم از دانشمندان يهودي و نصراني و نيز ارزيابي ميزان اهميت تعاليم فراگرفته از آنان پرداخته و در نهايت تلاش نموده است تا ساحت صحابه را از اين اتهام که متأثر از انديشه هاي انحرافي اهل کتاب شده اند، پاک و مبرّا سازد[13]. وي در بخش ديگري از کتابش در مبحث ويژگي هاي تفسير در دوره ي تابعان، به طور جداگانه به اين امر اعتراف کرده است که در اين دوره، بسياري از اسرائيليات و نصرانيات وارد عرصه ي تفسير گرديده است. وي دليل عمده ي آن را ورود جمعيت زيادي از اهل کتاب به حوزه ي اسلام دانسته است[14].

دکتر رمزي نهعناعه، يکي از ويژگي هاي تفسير در عهد تابعان را آميختگي آن با اسرائيليات دانسته و مي نويسد:

اين امر، بدين سبب است که در آن زمان بسياري از اهل کتاب به آيين اسلام گرويدند و روايات و خبار فراواني را که راجع به خلقت و اسرار وجود و داستان هاي پيشينيان در اذهان خود داشتند چون گرايش شديدي نسبت به شنيدن و دانستن تفاصيل قصص قرآن وجود داشت، بازگو کردند و اين امر موجب شد وضعيت تفسير قرآن بدين بلا دچار گردد و به سبب سهل انگاري تابعان، اسرائيليات بسياري بدون نقد و بررسي وارد تفسير شود و بيشترين نقل در اين باره از سوي مسلمانان نوآيين اهل کتاب نظير کعب الاحبار و وهب بن منبه است[15].

علّامه ي طباطبايي (ر) نيز در مقدمه ي تفسير خود، درباره ي ويژگي تفسير در دوره ي تابعان مي نويسد:

تنها تفاوت عمده اي که از نظر روش و منابع تفسيري در دوره ي تابعان نسبت به عصر صحابه پديد آمد، اين بود که در اين دوره رواياتي به تفسير افزوده شد که در ميان آنها، رواياتي وجود داشت که يهود يا ديگران به طور پنهاني وارد تفسير کردند؛ به ويژه داستان ها و معارفي که به موضوع آفرينش باز مي گردد؛ مانند پيدايش آسمان ها و زمين، درياها، کاخ شداد، لغزش هاي پيامبران، تحريف کتاب و چيزهايي ديگر از اين نوع که برخي از آنها در تفسير مأثور از صحابه نيز يافت مي شد[16].

4ـ زمينه ها و ريشه هاي پيدايش و گسترش اسرائيليات

در باب عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات، مسايل فراواني است که هر يک از محققان به بخشي از آنها اشاره کرده اند؛ بديهي است که همه ي اين عوامل و علل از نظر اهميت و نقش و تأثير در يک سطح نيستند؛ از جمله ي اين عوامل عبارتند از:

مهاجرت يهود و نصارا به جزيره العرب و ارتباط و هم جواري مسلمانان با آنان؛ سابقه ي ديرينه ي فرهنگ يهود و هيمنت علمي و فرهنگي اهل کتاب بر عرب ها؛ بي سوادي و ناآگاهي جامعه ي عرب و غلبه ي بدويّت بر آن و خود باختگي عرب ها در برابر دانش اهل کتاب؛ اشتراک فراوان متون ديني يهود با آيين اسلام؛ ايجاز و اختصار داستان هاي قرآن کريم و اطناب و تطويل در داستان هاي اهل کتاب؛ حرص و ولع مسلمانان براي شنيدن افسانه هاي بافته ي يهود در اثر خودستايي يهود و برتري طلبي آنان بر عرب ها؛ گرايش عوام به امور شگفت انگيز و حيرت انگيز و حيرت آور و کنجکاوي آنان در دست يازيدن به جزئيات داستان ها و حوادث تاريخي، ساده لوحي برخي از راويان حديث و خوش باوري برخي از عالمان نسبت به دانشمندان نوآيين اهل کتاب؛ سهل انگاري و عدم دقت و احتياط در سندهاي روايات تفسيري؛ نبود ارتباط اطلاعاتي با مرکز دنياي اسلام؛ تظاهر به اسلام برخي از راويان و سو‌ء نيّت و مقاصد شيطنت آميز آنان؛ منع نگارش و نقل احاديث پيامبر اکرم (ص) و فضاي بسته ي فرهنگي و جو خفقان و فشار حاکم بر جامعه از سوي حکام وقت؛ ميدان دادن خلفا، به ويژه خليفه ي دوم و معاويه به داستان سرايان و ترويج اسرائيليات در پناه حکومت اموي؛ بازي دادن مردم و سرگرمي و انحراف اذهان آنان با داستان هاي اسرائيلي براي دور ماندن از مسايل مهم سياسي اجتماعي به ويژه در عصر بني اميّه؛ عدم توانايي صاحبان قدرت در پاسخ گويي به مسايل مورد نياز مردم؛ نفوذ نصراني ها در دستگاه خلافت امويان و تلاش براي انزواي اهل بيت پيامبر (ص) از صحنه ي سياست و حکومت و رويکرد آنان به اهل کتاب و ترويج انديشه هاي انحرافي آنان.

در اين نوشتار به بررسي مهم ترين زمينه ها و ريشه هاي پيدايش و گسترش اسرائيليات پرداخته مي شود:

4ـ1ـ زمينه ها و ريشه هاي اصلي پيدايش و گسترش اسرائيليات

از ميان علل و عوامل پيش گفته، هشت عامل را که نقش مهمي درپيدايش و ترويج روايات اسرائيلي داشته است، مورد بررسي قرار مي دهيم.

4ـ1ـ1ـ ارتباط مسلمانان با اهل کتاب

از جمله زمينه هاي پيدايش و نفوذ اسرائيليات و انديشه هاي اهل کتاب و به ويژه يهوديان در ميان جمعيت و فرهنگ اسلامي، کوچ يهود و نصارا به سوي جزيره العرب و هم جواري مسلمانان با آنان در مدينه بوده است. يهوديان پيش از آمدن به مدينه، تاريخي پرفراز و نشيب و زندگي تلخ و طاقت فرسا و دوراني طولاني از خانه به دوشي و آوارگي و بردگي را پشت سر نهاده اند. درباره ي پيشينه ي تاريخي يهوديان در سوره ي يوسف آمده است که حضرت يعقوب (ع) همراه با فرزندانش از فلسطين به سوي مصر هجرت نمود، محلي که فرزندش يوسف (ع)، در آن عصر وزير پادشاه بود[17]. پادشاه مصر به خاطر يوسف (ع) سرزمين حاصلخيز و مناسبي را در مصر در اختيار آنها نهاد و تبار يعقوب (ع) در آنجا براي مدتي طولاني ماندند... ، اما بعدها، (فراعنه) يهوديان را تحت شکنجه قرار مي دادند و با آنان بدرفتاري مي نمودند؛ فرزندانشان را مي کشتند و زنانشان را کنيز و خدمت کار خود قرار مي دادند، تا اينکه خداوند پيامبري ـ حضرت موسي بن عمران (ع) ـ را از ميان اين قوم براي آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگي آزاد کرد و از آنان خواست تا بار ديگر به سرزمين فلسطين باز گردند و با ساکنان آنجا به نبرد بپردازند و به آنان وعده ي پيروزي بر دشمن داد، اما آنان از سر ترس و زبوني، تن به جنگ ندادند و قعود را بر قيام عليه ستمگران ترجيح دادند؛ آنگاه خداوند مقدر ساخت تا چهل سال در صحراي سينا سرگردان مانده، کيفر نافرماني و سرپيچي از فرمان پيامبر و رهبري الاهي را بچشند.

در اين زمان بود که حضرت هارون (ع) و پس از او حضرت موسي (ع) رحلت نمودند و خواهر زاده ي موسي (ع)، يوشع بن نون، جانشين وي گرديد. وي حدود سيزده قرن قبل از ميلاد بر سرزمين فلسطين هجوم آورد و آنجا را به تصرف درآورد و بيشتر ساکنانش را نابود کرد و گروهي را نيز آواره و تبعيد نمود[18]پس از وي، خداوند، پيامبران بسياري فرستاد و در سال 596 پيش از ميلاد، پادشاه بابل ـ بختنصر ـ به فلسطين حمله برد و بر آنان سيطره يافت و بسياري را کشت و گروه زيادي را نيز به اسارت گرفت. اينان تحت حکومت بختنصر تا سال 538 پيش از ميلاد به سر بردند، تا اين که پادشاه سرزمين فارس بر بختنصر چيره شد و يهوديان، نفسي تازه کردند و مدت دويست سال تحت فرمان روايي ايرانيان سپري کردند. پس از آن زير سيطره ي جانشينان اسکندر کبير و سپس روميان قرار گرفتند و در سال 135 پيش از ميلاد، يهوديان بر روميان شوريدند؛ ولي از شورش و انقلاب خود، نتيجه اي نگرفتند و روميان بر آنان غلبه يافتند و قيامشان را آرام ساخته، آنان را از سرزمين فلسطين بيرون راندند. بدين ترتيب، در سرزمين هاي گوناگون، در شرق و غرب، سرگردان و آواره گرديدند... گروهي در مصر، گروهي درلبنان و سوريه، گروهي در عراق، گروهي نيز در حجاز مسکن گزيدند و اما سرزمين يمن، سرزمين مأنوس يهوديان بود که آنان در عهد حضرت سليمان (ع) براي امر بازرگاني به آنجا کوچ کردند[19].

کوچ يهوديان به جريره العرب از سال 70 ميلادي به علت فرار از شکنجه و آزار و اذيت تيتوس رومي، پيش از ظهور اسلام روي داد[20] و با روي آوردن آنها به اين منطقه، نفوذ فرهنگ يهودي نيز به سرزمين جزيره العرب آغاز گرديد. مسافرت هاي اعراب در زمان جاهليّت ـ سفر زمستاني به يمن و سفر تابستاني به شام ـ و برخورد با بسياري از اهل کتاب (يهود) در يمن و شام، زمينه ي اثرپذيري فرهنگي را پديد آورد.

مرکز اسلام درصدر اسلام، مدينه بود؛ مسلمانان در مسجد مدينه و مجالس پيامبر اکرم (ص) حضور مي يافتند و پيامبر (ص) ياران خود را تعليم مي دادند و در اطراف مدينه و مناطق دورتر، قبايلي از يهود، بني قينقاع، بني قُريظَه، بني النَّضير، يهود خيبر، تَيماء و فدک حضور داشتند.

هم جواري يهوديان با مسلمانان همراه با تبادل دانش و معارف بوده است. پيامبر اکرم (ص) با يهوديان نيز به طور متقابل با پيامبر (ص) ملاقات مي کردند تا وي را در نزاع هاي خويش حَکَم قرار دهند و يا از او سئوال هاي خود را بپرسند، يا راستگويي او را در رسالتش بيازمايند و يا شخصيت وي را درهم کوبند. قرآن کريم بسياري از پرسش هاي آنان را بازگو نموده است[21].

بسياري از دانشمندان يهود به آيين اسلام گرويدند؛ مانند عبدالله بن سلام، عبدالله بن صوريا، کعب الاحبار و ديگر کساني که به فرهنگ گسترده ي يهود آشنا بودند. اينان در ميان مسلمانان موقعيت قابل توجهي به دست آوردند؛ از اينرو فرهنگ اسرائيلي با فرهنگ اسلامي در سطح گسترده تري پيوند برقرار کرد[22].

استاد احمد امين درباره ي پيوند عرب ها و همسايگي آنان با ديگر اقوام مي نويسد:

يکي از عوامل نشر فرهنگ بيگانه در جريره العرب، پراکندگي يهود و نصارا در آن مناطق بوده است... .

يهوديان در قرن هاي نخستين ميلاد، در مناطق تَيماء فَدک، خيبر، وادي القري و يثرب که مهم ترين آنها است، مستعمراتي داشتند. يهوديان مدينه سه قبيله بودند: بني النّضير، بني قينقاع و بني قريظه. آنها در کشاورزي مهارت داشتند؛ همچنان که در يثرب به صنايعي نظير آهنگري، زرگري و اسلحه سازي نامور بودند. يهوديان براي نشر آيين خود، در بخش هاي جنوبي جريره العرب تلاش مي کردند تا اينکه بسياري از قبايل يمن به آيين يهود درآمدند. آنان در شهرهايي که سکني مي گزيدند، به نشر تعاليم تورات در زمينه هاي تاريخ آفرينش، عالم رستاخيز، حساب و ميزان مي پرداختند و تفسيرهاي مفسران را از تورات و افسانه ها و خرافه هاي آن، به ويژه از طريق يهوديان تازه مسلمان، مانند کعب الاحبار، وهب بن منبه و ... پر مي ساختند. آنان بدين صورت تأثير فراواني بر زبان عربي گذاشتند و بسياري از واژگان و اصطلاحاتي را که عرب ها تا آن زمان با آنها آشنايي نداشتند؛ مانند واژه هاي جهنم، شيطان، ابليس و ... در فرهنگ و زبان عربي وارد کردند[23].

4ـ1ـ2ـ هيمنت و عظمت علمي اهل کتاب نسبت به اعراب

هيبت ديني يهود و نصارا (اهل کتاب)[24]که پشتوانه ي فرهنگي آنان به حساب مي آمد، سبب شده بود تا عرب جاهلي که از آن پشتوانه بي بهره بودند، آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهي هاي وسيع يهود و نصارا از تاريخ و دانستن داستان هاي شگفت انگيز، عامل مهمي در برتري آنان بر اعراب جاهلي بوده است[25]. ابن خلدون درباره ي سبب و انگيزه ي نقل اسرائيليات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامي مي نويسد:

اين امر بدان جهت است که در آن زمان، عرب ها اهل علم و کتاب نبودند و با زندگي باديه نشيني و بي سوادي خو گرفته بودند. وقتي به شناخت چيزي تمايل پيدا مي کردند و مي خواستند مطالبي درباره ي آفرينش و اسرار جهان هستي بدانند، به (اهل کتاب) مراجعه مي کردند و از آنان بهره مي بردند. اين عده از اهل تورات که در آن روزگار در ميان اعراب مي زيستند؛ مانند خود ايشان، باديه نشين بوده و از اين گونه مسايل به جز آنچه عامه ي اهل کتاب مي دانستند با خبر نبودند. ريشه و منبع آنها چنانکه اشاره شد، اهل تورات باديه نشين اند و آنچه را نقل مي کنند از روي تحقيق و آگاهي درست نيست؛ ولي آنان با اين وجود شهرت يافتند و کارشان بالا گرفت؛ زيرا در آيين اسلام داراي مقام والايي بودند. بدين ترتيب به تدريج از آن روزگار همه ي آن منقولات (افسانه ها) مورد قبول واقع شد[26].

استادمحمود ابوريه مي نويسد:

يهوديان به علت داشتن کتاب و نيز به دليل دانشمندانشان در مسايل ناشناخته ي مربوط به آيين هاي پيشين، براي عرب ها به منزله ي استاد شناخته مي شدند[27].

همچنين استاد سيد جعفر مرتضي، تصريح مي کند که:

اعراب در آغاز ظهور اسلام به دليل خودباختگي در برابر دانش اهل کتاب، آنان را بسان آموزگاري براي خود مي پنداشتند و احبار و رهبان را سرچشمه ي شناخت فرهنگ خودشان به شمار مي آوردند تا آنجا که در تاريخ مي يابيم که اگر فردي از عرب ها به اسلام گرايش پيدا مي کرد، با احبار و رهبان رايزني مي کرد؛ بلکه تمامي يک قبيله به سراغ يهود (فدک) مي رفتند و درباره ي پيامبر اکرم سئوال مي کردند[28].

در سال پنجم هجري، سران قبيله ي (بني نضير) که پس از شکست در مدينه، به خيبر پناهنده شده بودند، در مکه با قريش ديدار کردند و آنان را به جنگ عليه پيامبر اسلام ترغيب نمودند و وعده ي هرگونه ياري و همکاري در اين راه را به آنان دادند. قريش به برخي از يهود بني نضير ـ سلام بن ابي حقيق، حيي بن اخطب و کنانه بن ربيع ـ گفتند:

اي يهوديان، شما پيروان کتاب اول (تورات) هستيد و از اختلاف ما با محمد اطلاع داريد؛ آيا به نظر شما دين ما بهتر است يا دين او؟ گفتند: آيين شما بهتر از آيين او است و شما به حقيقت سزاوارتريد. قريش با شنيدن اين سخن، مسرور و شادمان و نسبت به آنچه آنان را بدان فراخواندند، با نشاط و فعال شدند[29].

با توجه به اينکه همه ي اعراب در آن زمان (امي)[30]بودند، بلکه چه بسا خواندن و نوشتن را عيب مي دانستند[31]، يهوديان و مسيحيان در آن عصر، نوعي هيمنت و سيطره ي فکري و علمي بر آنان داشتند و از اينرو رهبران قريش درصدد بودند تا از نفوذ يهود و جايگاه ويژه ي علمي آنان به نفع خويش نهايت بهره را ببرند[32]. اين سلطه ي فرهنگي بعدها نيز با مراجعه به دانشمندان يهود و نصارا و شنيدن قصه هاي تورات و انجيل ادامه يافت. نقل کرده اند که عده اي از مسلمانان بعضي از مطالبي را که از يهود مي شنيدند، مي نوشتند؛ آنگاه پيامبر (ص) فرمود: ضلالت براي امتي بس که از آنچه پيامبرشان آورده دوري گزيده و روي به سوي مطالب ديگران آورند. سپس اين آيه نازل شد[33]:

(أوَلَم يَکفهم أَنا أنزلنا عَلَيکَ الکِتابَ يُتلي عَلَيهم) [عنکبوت (29)، 51]

آيا براي آنان کافي نيست که اين کتاب را بر تو نازل کرديم که پيوسته بر آنان تلاوت مي شود؟

4ـ1ـ3ـ وجوه اشتراک متون ديني يهود با قرآن کريم

چه بسا بتوان وجوه اشتراک زياد متون ديني با قرآن کريم را يکي از زمينه هاي بهره گيري مسلمانان از اهل کتاب دانست. قرآن کريم همانند تورات، بسياري از قضايا و تاريخ پيامبران امت هاي پيشين را بيان نموده است. همچنان که موارد مشابه بين قرآن و انجيل به ويژه درباره ي حضرت عيسي (ع) وجود دارد، بسنده کرده است. قرآن کريم طبق اسلوب ويژه در بازگويي داستان ها و نقل تاريخ کمتر به جزئيات پرداخته و در هر مورد، تنها به ذکر آنچه با هدف و مقصود اصلي کلام ارتباط دارد، بسنده کرده است. دکتر ذهبي در اين باره مي نويسد:

آنچه زمينه ي انباشته شدن روايات اسرائيلي در تفاسير را فراهم آورده است، هماهنگي و اشتراک قرآن با تورات وانجيل در بيان برخي از موضوعات و نيز به دليل اينکه قرآن مسايل را برخلاف تورات و انجيل، با ايجاز و اختصار بازگو مي کند، بوده است[34].

گلدزيهر نيز علت تمايل مسلمانان نسبت به داستان ها و افسانه ها در تفسير قرآن را اين امر دانسته و مي نويسد:

در زمينه ي تفسير قرآن، گرايش به سوي داستان ها و افسانه ها در قلمرو ويژه اي پديد آمد. در کتابهاي پيشين، داستان هاي مختلفي آمده است که پيامبر اسلام (ص) آنها را در نهايت اجمال و اختصار و گاه (چند داستان را ) به صورت فشرده و ادغام شده يک جا آورده است[35].

علامه ي طباطبايي (ر) نيز در ذيل داستان اصحاب کهف، در بيان علت اصلي گوناگوني احاديث، علاوه بر راه يابي جعل در آنها دو مطلب را يادآوري مي کند:

1) داستان، بسيار مورد توجه اهل کتاب بوده است و مسلمانان نيز در اقتباس و حفظ روايات و گسترش آنها زياده روي نموده اند و به ويژه صحابه و تابعان بسياري از اطلاعات مربوط به پيشينيان را از گروهي از دانشمندان اهل کتاب تازه مسلمان که با آنان ارتباط و آميزش داشتند، فرا گرفته اند و با اين دسته از روايات، بسان روايات مروي از پيامبر اکرم (ص) رفتار کردند و بدين ترتيب کار مشکل شد.

2) شيوه ي قرآن کريم درنقل داستان ها بر اين است که به گزيده اي از نکته هاي مهم و مفيد در بيان مقصود و هدف بسنده مي کند؛ بدون اينکه شرح و تفصيل همه ي زوايا و جنبه هاي گوناگون آنها را يادآور گردد؛ زيرا کتاب خدا، کتاب تاريخ و سرگذشت نيست، بلکه تنها کتاب هدايت است؛ برخلاف داستان هاي اهل کتاب که همواره با ذکر جزئيات و شرح و بسط بي فايده همراه است؛ ولي مفسران پيشين براي اينکه داستاني کامل و جامع ساخته شود، روايات غير معتبر را نيز به آيات قرآني ضميمه کردند و در اثر اختلاف آرا در نقل روايات، کار به اينجا منتهي شد که هم اکنون مشاهده مي کنيم[36].

4ـ1ـ4ـ اسطوره گرايي و حس کنجکاوي مسلمانان

همان طور که پيش تر اشاره شد، اشتياق عرب ها براي شناخت علل پديده ها و راز و رمز عالم وجود آغاز آفرينش جهان و موجودات و حل مبهمات قرآن کريم زمينه اي مناسب براي دانشمندان اهل کتاب فراهم کرد تا بسياري از افسانه ها و خرافات و انديشه هاي موهوم و بي اساس را در اذهان انسان هاي ساده دل جاي دهند. از اينرو برخي از نويسندگان يکي از علل ورود اسرائيليات به انديشه هاي اسلامي را، آمادگي مسلمانان براي شنيدن اين افسانه ها، از طريق يهوديان دانسته اند[37].

احمد امين درباره ي افزايش و گسترش حجم اسرائيليات درعهد تابعان مي نويسد:

در اين عصر (تابعان) بر حجم تفسير به وسيله ي اسرائيليات افزوده شد؛ به دليل اينکه افراد بسياري به آيين اسلام روي آوردند و نيز به اين دليل که انسان ها براي شنيدن جزئيات داستان ها و رويداد هاي تاريخي يهودي و نصراني که قرآن (به اختصار) به آنها اشاره کرده است، رغبت نشان دادند[38].

به عنوان مثال، يکي از افسانه هايي که بخاري و مسلم از ابوهريره نقل کرده اند، اين است که ابوهريره مي گويد رسول خدا (ص) فرمود:

روزي مَلَک الموت نزد موسي رفت و گفت: دعوت پروردگارت را اجابت کن! موسي، سيلي محکمي به صورت او زد و چشم او را کور کرد! فرشته نزد خدا برگشت و گفت: مرا نزد بنده اي فرستادي که نمي خواهد بميرد و دو چشم مرا کور کرد! خداوند چشم فرشته را به حال اول برگرداند و به او گفت: نزد بنده ام برو و به او بگو اگر مي خواهي زنده بماني، دستت را بر پشت گاو نري بنه؛ به تعداد موهاي گاو که زير دستت قرار مي گيرد، بر سال هاي عمر تو مي افزايم. چون عزرائيل به نزد موسي برگشت و جريان را به او گفت، موسي عرضه داشت: خدايا! بعد از اين همه، آخرش چيست؟ فرمود: آخرش مرگ است. عرض کرد: پس اکنون آماده ي مرگم و از خداوند خواست که او را به زمين بيت المقدس نزديک کند و در همان جا قبض روح گردد. آنگاه رسول خدا (ص) فرمود: اگر در بيت المقدس بودم، قبر موسي را به شما نشان مي دادم که درکنار تپّه ي شن هاي سرخ و در طرف جاده قرار گرفته است[39].

چنانکه ملاحظه مي شود، اين حديث از افسانه هاي قديمي و از جمله دروغ هايي است که در ميان توده ي مردم معروف گرديده است و اثبات بطلان و نادرستي آن نيازي به دليل ندارد؛ متن حديث بهترين گواه بر ساختگي بودن آن است.

4ـ1ـ5ـ حذف اسناد روايات و خوش بيني نسبت به اهل کتاب

در علم حديث و درايه، اصطلاح (حديث) به موضوع سند و متن اطلاق مي شود. از اينرو براي ارزيابي صحت و سقم يک حديث، غير از بررسي محتواي آن با معيارهاي (فقه حديث)، لازم است سند حديث و ميزان اعتبار و وثاقت راويان آن به دقت مورد بررسي قرار گيرد. بديهي است غفلت و مسامحه در هيچ بخشي از آنها جايز نيست و چه بسا ممکن است اين غفلت يا مسامحه، پيامدهاي ناگواري در پي داشته باشد.

تلاش محدثان و فقيهان در نقل دقيق روايات و ذکر کامل سلسله ي سند آن، براي پيش گيري از جعل و تحريف در نصوص ديني است. در روايتي از امام صادق (ع) آمده است که امير مومنان (ع) فرموده اند:

چون حديثي براي شما گويند، در مقام نقل، آن را به گوينده اش نسبت دهيد؛ زيرا اگر راست باشد به سود شما است و اگر دروغ باشد، به زيان گوينده ي آن است[40].

ابن خلدون ضمن اشاره به آفات و ضعف هاي تفسير نقلي و راه يابي روايات اسرائيلي به تفاسير، مي گويد:

چون آنچه از يهوديان و اهل کتاب تازه مسلمان نقل شده، مربوط به احکام شرعي نبوده است، راويان و مفسران، دقت و احتياط لازم را به عمل نياورده اند، بلکه با سهل انگاري و تسامح، کتاب هاي تفسيري را از آنها انباشته اند[41].

ذهبي پس از نقل سخن ابن خلدون مي نويسد:

از اين بيان به دست مي آيد که ابن خلدون مسئله (سبب پيدايش اسرائيليات) را به دو جنبه بازگردانده است؛ يکي به جنبه ي اجتماعي و ديگر به لحاظ اعتقادي و ديني. سپس غلبه ي باديه نشيني و بي سوادي و ناآگاهي جامعه ي عرب و شوق و علاقه ي آنان براي شناخت اموري که انسان ها بدانها تمايل دروني پيدا مي کنند، از جمله شناخت درباره ي آفرينش و اسرار جهان هستي را انگيزه هاي اجتماعي تلقي نموده است که عرب ها از اهل کتاب، صرفاً در اين مورد پرس و جو مي کرده اند و از جمله انگيزه ها و جنبه هاي ديني اي که راه را براي دريافت اين گونه روايات، با سهل انگاري و بي احتياطي، هموار کرده است، اين است که اين دسته از روايات ارتباطي با احکام شرعي ندارند تا در مقام عمل نياز به تمييز صحيح از غير صحيح باشد[42].

وي همچنين درباره ي ويژگي هاي روايات تفسيري در دوره ي پس از صحابه و تابعان مي نويسد:

در دوره ي پس از تابعان، گروهي در زمينه ي تفسير، آثاري تأليف نمودند و در آنها نقل کردند. از اينرو روايات بيگانه وارد شد و درست و نادرست درهم آميخت[43].

دکتر ذهبي روايتي را از مقدمه ي صحيح مُسلم نقل مي کند که ابن سيرين گفته است: در دوره ي صحابه، از اسناد احاديث سئوال نمي کردند، اما وقتي فتنه و آشوب برخاست، گفتند: راويان خود را براي ما نام ببريد[44]. دکتر احمد خليل در اين زمينه مي نويسد:

اعتماد زياد مفسران بر نقل روايات، بدون ارزيابي و بررسي، تأثير بسياري در نفوذ روايات درست و نادرست داشته است. نخستين حرکت در زمينه ي تفسير قرآن، صرفاً بر اساس نقل بوده و هيچ زمينه اي براي تلاش فکري در جهت نفي و اثبات، وجود نداشته است، بلکه بازگشت اين امر صرفاً به روايت تنها بوده است[45].

جلال الدين سيوطي در اين باره مي گويد:

گروهي از اهل تفسير و آثاري در اين زمينه تأليف کرده و سندها را کوتاه کردند و اقوال را به طور ناقص نقل نمودند و بدين ترتيب روايات بيگانه به حوزه ي تفسير وارد شد و درست و نادرست درهم آميخت[46].

علامه ي طباطبايي (ر) ضمن بيان روش تفسيري عامه درباره ي گروهي از مفسران آنان مي نويسد:

طبقه ي پنجم کساني هستند که روايات را با حذف اسناد در تأليفات خود درج کردند و به مجرد نقل اقوال قناعت نمودند. بعضي از علما گفته اند که اختلال نظم تفسير از همين جا شروع گرديد و اقوال زيادي در تفاسير بدون مراعات صحّت و اعتبار نقل و تشخيص سند، به صحابه و تابعان نسبت داده شد و در اثر اين هرج و مرج، دخيل بسياري به وجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است[47]وي يکي از علل مهم گسترش روايات اسرائيلي را سهل انگاري و بي دقتي برخي مفسران و اعتماد بيش از حد آنان به روايات و پذيرش بي ملاک آنها دانسته، بدين وسيله همگان را به تأمل و انديشه در مضامين روايات و عرضه ي آنها بر انديشه ي خالص و کتاب الاهي فرا مي خواند[48].

مهم ترين مشکل و پيامد ناگواري که اسقاط سند احاديث در پي داشت، اين بود که راه تحقيق در منبع اين منقولات مسدود گرديد[49].

بسياري از بزرگان اهل سنت در توجيه عملکرد صحابه و تابعان به اين بهانه متوسل شدند که رواياتي که از عالمان يهود گرفته شده، مربوط به احکام شرعي نبوده است تا نياز به احتياط و دقت در آنها باشد[50]، غافل از اينکه اين تسامح ديني، چه زيان هايي براي فرهنگ اسلام داشته و خواهد داشت. در عين حال، مي توان اعتراف ضمني آنان را در مورد سهل انگاري و خوش باوري و ساده لوحي برخي از راويان و اهل تفسير در سخنانشان مشاهده کرد[51].

نکته ي قابل توجه در اين مبحث اين است که پيش از رجوع به اين قبيل منقولات، بايد در متن قرآن کريم دقت کرد و آنچه از آن داستان ها با آن سازگار است، با قيد احتياط پذيرفت و آنچه با آن مخالف است، رد نمود و اين دستور کلي است که از طرف ائمه اهل بيت عليهم السلام درباره ي تشخيص احاديث صحيح از سقيم صادر شده است. در اين مورد تفاوتي ميان روايات صحابه و تابعان و روايات کتاب هاي معتبر نيست[52] اگر بنا باشد به بزرگان اهل تفسير، اعتراض و ايرادي وارد شود، از اين جهت نيست که بحث و بررسي سندي درباره ي روايات تفسيري انجام نداده اند يا سندهاي آنها را حذف کرده اند، بلکه اشکال از آن جهت متوجه آنان است که به اين گونه روايات بيش از اندازه تکيه و اعتماد کرده اند و به ارزيابي آنها از لحاظ سازگاري يا ناسازگاري متون آنها با قرآن کريم و دليل عقلي نپرداخته اند؛ زيرا ارزش و اعتبار (اخبار و آحاد) تفسيري و تاريخي به لحاظ متن حديث است، نه سند آن؛ در تفسير و تاريخ، برخلاف فقه، تعبد معنا ندارد؛ چون هدف در آنها تحصيل علم و معرفت است که به مجرد خبر واحد به دست نمي آيد. استاد محمد هادي معرفت در اين باره مي نويسد:

ارزش خبر واحد د رمورد تفسير و حديث، تنها به متن حديث است، نه سند آن. بنابراين اگر مضمون و محتواي حديث توانست ابهامي را در مسئله اي برطرف سازد، آن متن گواه بر صدق و راستي حديث خواهد بود و در غير اين صورت، هيچ دليلي بر تعبد به خبر واحد وجود ندارد[53].

4ـ1ـ6ـ کينه توزي و سوء نيّت يهود

گرچه مي توان همه ي دانشمندان اهل کتاب و راويان روايات اسرائيلي را که به آيين اسلام گرويده اند، به سوء نيت و کذب و دسيسه عليه اسلام متهم کرد؛ ولي علاوه بر اين مي توان در لابلاي صفحات تاريخ، قراين و شواهدي نيز بر عداوت برخي از آنان نسبت به اسلام، مشاهده کرد. قرآن کريم قوم يهود را سرسخت ترين دشمن مسلمانان معرفي کرده، اهل ايمان را نسبت به نيرنگ ها و نقشه هاي شوم آنان هشدار مي دهد:

(لَتَجدنَّ أَشدَّ النّاسِ عَداوهً لِلَّذينَ آممنوا اليهودَ وَالَّذينَ أَشرکوا)[مائده (5)، 82]

به يقين دشمن ترين مردم نسبت به مومنان را يهود و مشرکان خواهي يافت.

به علاوه چنانکه گذشت، آنان پيش از ظهور اسلام در شهر مدينه از موقعيت اجتماعي و اقتصادي قابل توجهي برخوردار بودند و پس از اقامت پيامبر (ص) در مدينه، احساس خطر جدي کردند و در حقيقت موقعيت خود را از دست دادند. به اين سبب، درصدد حيله گري و توطئه عليه مسلمانان برآمدند و در اين امر با مشرکان نيز دست دوستي و همراهي دادند[54]بنابراين جامعه ي اسلامي و مسلمانان همواره از گذشته ي تاريخ تاکنون هر لحظه در انتظار حيله و نيرنگ تازه اي از سوي آنان بوده اند. استاد محمود ابوريّه يکي از علل اصلي پيدايش اسرائيليات را مکر و حيله دانشمندان يهود و نصارا و تظاهر آنان به اسلام دانسته و مي گويد:

يهوديان که سرسخت ترين دشمنان مسلمان بودند، براي رسيدن به هدف هاي خود به نيرنگ و فريب متوسل شده، در ظاهر به آيين اسلام روي آوردند و نيت ها و مقاصد خود را در وراي آيين خويش پنهان داشتند تا از اين طريق نيرنگ خود را بر ضد مسلمانان را جامه ي عمل بپوشانند. زيرک ترين و حيله گرترين آنان، کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بودند که ... به جعل و دسّ در روايات نبوي پرداختند[55].

محمد رشيد رضا با اين اعتقاد و انديشه، ضمن بيان سخن ابن تيميه و موضوع گيري وي درباره ي نقل و پذيرش روايات اسرائيلي مي نويسد:

ابن تيميه در اينجا، آشکارا به روايات کعب الاحبار و وهب بن منبِّه اشاره مي کند، در حالي که دانشمندان پيشين علم رجال فريفته ي آنان شده و آن دو را تعديل نموده اند. آيا اگر دروغ کعب و وهب همچنانکه امروز براي ما آشکار گرديده، براي وي نيز آشکار مي شد، باز به همين کيفيت عمل مي کرد؟[56]

استاد مصطفي حسين ضمن بيان سخن ابن خلدون درباره ي پيدايش اسرائيليات و نفوذ آن به انديشه ي ديني مسلمانان، در مورد کعب الاحبار و امثال وي مي نويسد: نقل اسرائيليات توسط آنان نه از سر سوء نيّت بوده، بلکه اين امر صرفاً مبتني بر پرسش ها و پاسخ هاي دوجانبه و ارضاي انگيزه هاي طبيعي اعراب جاهلي در مورد شنيدن داستان ها بوده است. وي مي افزايد: به نظر مي آيد که از نصّ کلام ابن خلدون کمترين اتّهام سوء نيّت در مورد مسلمانان اهل کتاب استنباط نمي شود؛ اگرچه بيشتر محققان معاصر، آنان را به سوء نيّت متهم کرده اند و اسرائيليات را از جمله دسيسه هاي يهوديان عليه اسلام برشمرده اند. از جمله ي اين محققان، مي توان از جواد علي، رشيد رضا، احمد امين و محمد ابوريه ياد کرد؛ بنابراين مسلمانان اهل کتاب به طور کلي نزد قدما مورد اعتماد بوده اند، گرچه متهم به غفلت شده اند[57]؛ ولي اتهام به تعمد و سوء نيّت آنان، تنها از جانب برخي از معاصران است[58].

ذهبي نيز پس از بيان کلام احمد امين و محمد رشيدرضا و محمود ابوريه مبني بر متهم بودن کعب به نيرنگ و دروغ با تکلف زياد تلاش مي کند تا به هر نحو ممکن ساحت کعب را تطهير نمايد[59].

چنانکه ملاحظه مي شود، برخي در مقام تبرئه دانشمندان نوآيين اهل کتاب و توجيه عملکرد و گفته هاي آنان برآمده، تلاش مي کنند تا ساحت آنان را ازسوء نيّت و دروغ عمدي پاک سازند؛ در حالي که دست کم در مورد کعب الاحبار در روايات فراواني به دروغ پردازي وي تصريح و يا اشاره شده است. از برخوردهاي تند و شديد شخصيت هايي، نظير ابن عباس، علي (ع)، امام صادق(ع) و امام باقر (ع) و ابوذر غفاري و ... در مورد گفته هاي کعب الاحبار، به دست مي آيد که نقل داستان ها و اخبار ساختگي از سوي برخي از اهل کتاب، با سوء نيت و شيطنت همراه بوده است. به عنوان مثال، به موارد زير توجه فرماييد:

1) به ابن عباس خبر داده شد که نوف بکالي، فرزند همسر کعب الاحبار، معتقد است که موسايي که يار و همراه خضر بوده، غير از موسي بن عمران است. ابن عباس گفت: دروغ گفته است دشمن خدا[60].

2)ابن جرير طبري روايتي را درباره ي ذبيح بودن اسماعيل از ابن عباس نقل کرده است که مضمون آن، اتهام يهود به دروغ پردازي است[61].

3)روزي ابن عباس نشسته بود که مردي سررسيد و به او گفت: سخن عجيبي از کعب الاحبار درباره ي خورشيد و ماه شنيدم. ابن عباس در حالي که تکيه داده بود، با شنيدن اين سخن راست نشست و پرسيد : آن سخن چه بود؟ مرد گفت: کعب گمان دارد که خورشيد و ماه در روز قيامت به صورت دو گاو پي شده د رجهنم افکنده مي شوند! عکرمه مي گويد: ابن عباس از اين سخن برآشفت و گفت : کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، او مردي يهودي است که مي خواهد اين مطالب را در اسلام وارد کند[62].

4)روزي مجلسي در حضور خليفه ي دوم، عمر، تشکيل شده بود که امام علي (ع) نيز در آن حضور داشتند. کعب نيز يکي از حاضران آن مجلس بود. خليفه از کعب پرسيد: آيا تو حافظ همه ي تورات هستي؟ کعب در جواب گفت: نه اما بسياري از آن را در حفظ دارم. خليفه از او پرسيد: خداوند قبل از خلقت عرش کجا بود؟ و آن آبي که خداوند عرش خود را بر آن نهاد در چه مکاني قرار داشت؟ کعب گفت: خداوند بر صخره ي بيت المقدس جاي داشت! و با آب دهانش درياهاي خروشان را خلق کرد و عرش خويش را بر آن نهاد. امام (ع) در حالي که به شدت ناراحت بود و کلمات شگفت انگيز خود را بيان مي کرد، به عنوان اعتراض، مجلس را ترک گفت، ولي عمر او را قسم داد تا در مجلس بماند. امام (ع) نيز بازگشت و رو به کعب کرد و گفت: تو اشتباه مي کني و اصحاب تو به خطا رفته اند و بر خدا دروغ بسته اند و خداوند برتر از اين سخنان و بزرگتر از آن است که مکان داشته باشد و ساحت خداوند از آنچه ملحدان انگاشته و يا جاهلان پنداشته اند، دور است. واي بر تو اي کعب! آن کس که به قول تو از آب دهانش درياي عظيم آيد، چگونه مي توان بر صخره بنشيند[63]؟

5) از امام صادق (ع) نيز نقل شده است که بعضي از عالمان به دنبال احاديث يهود و نصارا هستند تا دانش خود را با آنها افزون سازند. اينان در پايين ترين مرتبه ي دوزخ جاي دارند[64].

6) روزي امام باقر (ع) در حالي که در مسجد الحرام، رو به کعبه نشسته بود، به يارانش فرمود: نگاه به کعبه عبادت است. در اين هنگام مردي به نام عاصم بن عمر گفت: کعب الاحبار مي گويد: هر بامداد، کعبه به بيت المقدس سجده مي کند. امام پرسيد: نظر تو درباره ي سخن کعب چيست؟ او پاسخ داد: او راست گفته است. در اين هنگام امام خشمگين شد و فرمود: دروغ گفتي، کعب هم دروغ گفته است[65].

7) روزي ابوذر بر عثمان وارد شد. در اين هنگام، کعب الاحبار نزد وي نشسته بود و با هم سخن مي گفتند. عثمان به کعب رو کرده، گفت: براي زمامدار جايز است که مالي را بگيرد و هر وقت توانست بپردازد؟ کعب گفت: اين اشکال ندارد. ابوذر خطاب به کعب گفت: اي يهودي زاده! تو دين ما را به ما ياد مي دهي؟! عثمان گفت: چقدر آزارت به من و زخم زبانت به ياران من زياد شده است! برو به شام![66]

4ـ1ـ7ـ ممنوعيت نگارش و نقل حديث

يکي از رخدادهاي تلخ تاريخ صدر اسلام، جريان ممنوعيت نگارش و نقل روايات پيامبر اکرم (ص) است که به دستور خلفا به ويژه خليفه ي دوم پديد آمده است.

منع نگارش حديث موجب شد ميدان براي نشر و گسترش اسرائيليات باز شود و احاديث درست و ساختگي درهم آميخته گردد. با گذشت زمان، کار تشخيص و جداسازي احاديث صحيح از سقيم، مشکل تر شد. استاد ابوريه در اين زمينه به تفصيل به بحث و بررسي پرداخته و خطر و زيان نفوذ انديشه هاي انحرافي يهود را به فرهنگ اسلامي گوش زد کرده است[67]. علّامه سيد مرتضي عسکري در اين باره مي نويسد:

مسلماً از همان زماني که مکتب خلفا باب نقل حديث از پيامبر (ص) را مسدود کرد، باب نقل روايات اسرائيلي را به طور کامل بر روي آنان گشود و اين امر بدين شکل صورت گرفت که به افرادي مانند تميم داري نصراني و کعب الاحبار يهودي اجازه داده شد تا احاديث اسرائيلي را به ميل خود در ميان مسلمانان گسترش دهند[68].

استاد جعفر سبحاني نيز در اين باره مي نويسد:

اسلام و مسلمانان در اثر منع نگارش حديث و نشر آن، خسارت بزرگي را متحمل شدند که با آمار و ارقام قابل شمارش نيست. چگونه قابل شمارش باشد، در حالي که اين امر موجب پيدايش هرج و مرج در اعتقادات، اعمال، اخلاق، آداب و حتي جوهره و کنه دين و اصول آن گرديده است. خلأ حاصل از اين عمل، زمينه ي مناسبي را براي پيدايش بدعت هاي يهودي و ياوه هاي مسيحي و افسانه هاي زردشتي، به ويژه از سوي دانشمندان يهود و نصارا به وجود آورد تا احاديث فراواني را جعل کنند و آنها را به پيامبران الاهي نسبت دهند، همچنان که افسانه هايي را ساختند و به پيامبر اکرم (ص) نسبت دادند[69].

برخي از اهل تحقيق گفته اند که تصميم مهم خليفه ي دوم، عمر، در جلوگيري از کتابت حديث رسول خدا (ص) به خاطر پيروي از اهل کتاب بوده است[70]. از عروه بن زبير نقل شده است که عمر تصميم به نوشتن احاديث و سنن رسول خدا (ص) گرفت. او در اين باره با صحابه مشورت کرد؛ همه ي آنان با اين اقدام موافق بودند. عمر يک ماه در اين باره تأمل کرد، آنگاه گفت: من فکر کردم و ديدم که پيش از شما، اهل کتاب در کنار کتاب خدا، کتاب هايي نوشتند و بر آنها تکيه کردند و در نتيجه، کتاب خدا را رها نمودند. اما من کتاب خدا را با چيزي نمي پوشانم[71].

در گزارش ديگري آمده است که عمر آنچه را که ديگران نوشته بودند، جمع آوري کرده، دستور داد تا آنها را بسوزانند. سپس گفت: (اُمنيهء کأُمنيّه اهل الکتاب) و يا (مَثناهٌ کَمَثناه اهل الکتاب)[72].

به هر حال با وجود ممنوعيت رسمي نگارش حديث، بسياري از عالمان اهل کتاب (احبار و رهبان) اجازه ي نشر روايات اسرائيلي را از خليفه داشتند و آزادانه، انديشه هاي انحرافي خود را منتشر مي ساختند[73].

4ـ1ـ8ـ ميدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرايان

يکي از ريشه هاي اصلي و علل مهم نشر و گسترش اسرائيليات و احاديث جعلي در ميان مردم، شيوع قصه خواني و آزادي عمل داستان سرايان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموي بوده است. آزادي عمل قصه خوانان در شرايطي بوده است که نگارش و نقل احاديث و سنت پيامبر اکرم (ص) از سوي خلفا، به ويژه با فرمان رسمي خليغه ي دوم، منع شده بود. در دوره ي صحابه و تابعان و پس از آنان، کساني که در حوادث گذشته و تاريخ انبيا و خلقت و امثال آن بدون سند متصل به پيامبر اکرم (ص) سخن مي گفتند و سخنانشان نوعي شباهت ظاهري با داستان هاي قرآن داشت، به (قصاص) مشهور شدند[74]. منبع اصلي قصّه خوانان را تورات و نقل هاي شفاهي رايج درميان عالمان يهودي و نصراني تشکيل مي داد. قصه خوانان معمولاً در هنگام اقامه ي نماز، براي عموم مردم به ايراد سخن و داستان سرايي مي پرداختند.

گفته شده است که قصّه خواني در زمان پيامبر اکرم (ص) و ابوبکر وجود نداشته و از زمان خليفه ي دوم با اجازه ي او آغاز گرديده[75]و به تدريج ادامه و گسترش يافته است.

رواج داستان سرايي در زماني بوده است که قصّه خوانان و پندآموزان، دين و بارهاي ديني را دست مايه ي تجارت خود ساخته، حديث را وسيله اي براي امرار معاش خود و برآوردن خواسته هاي حاکمان قرار داده بودند. بدين ترتيب، آنان بسياري از افسانه هاي ملت هاي پيش از اسلام، به ويژه داستان هاي تاريخي ـ ديني يهوديان را به نام تفسير قرآن و به قصد تخريب و يا تحريف مباني اعتقادي، در لابه لاي تعاليم اسلامي و تفاسير قرآني جاي دادند. حرکت داستان سرايان با گذشت زمان گسترش يافت و زمام داران نيز آنان را براي اهداف سياسي خود به کارگماشتند. برخي از نويسندگان نخستين قصّه سرا را، عبدالله بن رواحه و برخي تميم داري و عدّه اي نيز عبيد بن عُمير دانسته اند؛ ولي نام آورترين آنان همان، تميم بن اوس داري است[76].

عمر، به تميم اجازه داد تا پيش از خطبه هاي نماز جمعه به ايراد موعظه و قصه بپردازد و پس از وي عثمان اجازه داد تا او هفته اي دو بار به اين کار ادامه دهد[77]. به جز تميم، عُبيد بن عُمير نيز در زمان عمر اجازه ي قصه خواني يافت.

آورده اند که بسياري از قاضيان به دستور زمامداران، در کنار منصب و شغل قضاوت، مأموريت داستان سرايي را نيز به عهده داشته اند. نخستين کسي که در مصر به داستان سرايي پرداخت، سليمان بن عتر تُجيبي بود که درسال 38 هجري اين کار را آغاز کرد. او از سوي معاويه، عهده دار امر قضاوت و قصّه گويي شد، اما بعدها معاويه او را از کار قضاوت عزل کرد و تنها او را موظف به داستان سرايي نمود[78]. از اينجا معلوم مي شود که (داستان سرايي) يک پست دولتي بوده که خليفه هر کسي را شايسته ي آن مي ديده به خدمت مي گمارده[79]است.[80]

نخستين زمامداري که قصه خوانان را براي اهداف سياسي خود به کار گرفت، معاويه بن ابي سفيان بود. او مردي را مأمور ساخت تا پس از اقامه ي نماز صبح براي نمازگزاران داستان بگويد و اين مرد نيز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران مي کرد و خدا را ياد مي نمود و بر پيامبر خدا (ص) درود مي فرستاد و سپس براي خليفه، خاندان، سپاه و پيروان او دعا مي کرد و دشمنان خليفه و کساني را که فرمانبري او را نپذيرفته بودند، نفرين مي نمود[81]. عبدالله بن سلام، کعب الاحبار و وهب بن منبه از جمله داستان سراياني بودند که هر يک سهم فراواني در نقل داستان هاي پيامبران و افسانه هاي پيشينيان داشته، کم و بيش ردّ پاي آنان را در روايات تفسيري مشاهده مي کنيم. ابن کثير درباره ي کعب الاحبار مي گويد:

کعب الاحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وي از کتاب هاي کهن براي عمر نقل سخن مي کرد و چه بسا عمر به سخنان وي گوش فرا مي داد و مردم را نيز در شنيدن سخنان وي آزاد مي گذارد و مردم نيز گفته هاي او را، چه درست و چه نادرست' نقل مي کردند؛ در حالي که به خدا قسم، اين مردم هيچ نيازي حتي به يک کلمه از حرف هاي او نداشتند[82].

چنانکه ملاحظه شد، در ميان خلفا، عمر و معاويه بيش از ديگران به دانشمندان اهل کتاب تمايل داشته، آنان را در نقل داستان هاي تاريخي تورات و افسانه هاي خرافي آزاد گذارده اند؛ بلکه در زمان معاويه بيشترين جعل حديث در فضيلت سازي براي حکام و جلوگيري از نشر فضايل اهل بيت پيامبر اکرم (ص) صورت گرفت و نيز بهترين شيوه ي بني اميه براي دور نگه داشتن مردم از مسايل مهم سياسي ـ اجتماعي و انحراف اذهان آنان، بهره گيري از روايات ساختگي دانشمندان يهود و نصارا بوده است. براي روشن شدن اين حقيقت تلخ، به دو مطلب مهم اشاره مي کنيم:

1) رويکرد خليفه ي دوم به منابع ديني اهل کتاب

پيش تر اشاره شد که چون اهل کتاب داراي کتاب آسماني و پيشينه ي تاريخي کهن بودند، عرب هاي عصر جاهليت براي آنان احترام خاصي قايل بودند و در موارد زيادي براي آگاهي از مسايل ديني خود به آنان مراجعه مي کردند. اين هيمنت دروغين اهل کتاب، نه تنها توده ي مردم را فريفته بود، بلکه بسياري از خواص دوران صدر اسلام را نيز شيفته ي خويش ساخته بود.

خليفه ي دوم نسبت به تميم داري بسيار احترام مي کرد و از او با عبارت (خيرُ اهل المدينه) ياد مي نمود[83]و به وي اجازه داده بود پيش از نماز جمعه، براي مردم سخن بگويد و خود نيز به شنيدن سخنان وي علاقه نشان مي داد. همچنين کعب الاحبار، دانشمند بزرگ يهودي، از جمله کساني است که بسيار مورد توجه خليفه ي دوم بوده است[84].

2) حکومت معاويه و رونق بازار جعل حديث

گرچه جعل حديث از دوران حيات پيامبر اکرم (ص) شروع شد و وي خود به اين تلخ و شوم تصريح کرده اند[85]بيشترين روايات ساختگي در دوران حکومت معاويه ساخته شد. ابوريّه مي نويسد:

موج حديث سازي در دوران حکومت معاويه بالا گرفت و وي از نفوذ و ثروت خود در اين راه استفاده کرد[86].

در زمان معاويه روايات فراواني در ستايش شام و بيت المقدس، در برابر مدينه و مکه به دست امثال کعب الاحبار ساخته شد. ابن عساکر در تاريخ خويش از کعب الاحبار نقل مي کند که او گفت:

محبوب ترين نقطه ي شام نزد خداوند، قدس (بيت المقدس) است[87].

همچنين وي براي تقرب به معاويه، مرکز حکومت پيامبر (ص) را شام معرفي مي کند[88]؛ زيرا معاويه امکانات حکومت خود را در شام فراهم آورده است. اين معنا در گفته هاي ابوهريره که شاگرد تمام عيار کعب الاحبار محسوب مي شود نيز آمده است:

(الخلافه بالمدينه و المُلک بالشام)[89]. گفتني است که سرزمين شام، مرکز خلافت و پايتخت حکومت معاويه، قبلاً پايتخت مسيحيان روم شرقي بيزانس و داراي تمدني کهن بوده است[90]و بديهي است که رسوبات فکري و فرهنگي مسيحيّت در اين منطقه به کلي از بين نرفته است. همچنين کعب الاحبار در جاي ديگري مي گويد: خانه ي کعبه هر روز صبحگاهان به بيت المقدس سجده مي کند[91] و نيز مي گويد: قيامت برپا نخواهد شد، مگر اينکه بيت الحرام را به نزد بيت المقدس ببرند، آنگاه اين دو خانه ي مقدس را با اهل آنها به بهشت وارد نمايند و حساب خلايق و عرضه ي اعمال در روز قيامت، در بيت المقدس انجام مي گيرد[92].

از اين روايات بر مي آيد که اهل کتاب به ويژه کعب تلاش کرده اند تا آيين اسلام و مقدسات آن، از جمله کعبه، را در برابر آيين يهود خاضع و تسليم نشان دهند[93].

منبع

کتاب قرآن در آينه پژوهش تهيه وتنظيم:محمد کاظم شاک

دکتر محمد تقي دياري در سال 1338ش در کاشان متولد شد. تحصيلات متوسطه را در همان جا به پايان برد و آنگاه در حوزه ي علميه ي کاشان تحصيلات خود را در علوم اسلامي آغاز کرد. در سال 1356 وارد حوزه ي علميه ي قم شد و هم اکنون نيز تحصيلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه مي دهد. وي هم زمان با تحصيلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه مي دهد. وي هم زمان با تحصيلات حوزوي، دوره ي کارشناسي ارشد را در مرکز تربيت مدرس دانشگاه قم و دوره ي دکتري را در دانشکده الهيات دانشگاه تهران به پايان رسانده است. وي درسال 1377 از پايان نامه ي خود تحت عنوان (پژوهشي پيرامون اسرائيليات) در رشته ي علوم قرآن و حديث دفاع کرده است. ايشان از سال 1371 تاکنون عضو هيأت علمي دانشگاه قم و هم اينک در سمت معاون آموزشي اين دانشگاه است. از وي تاکنون يک کتاب و چند مقاله منتشر شده است.

1. ر.ک: محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، قاهره، دارالکتب الحديثه، 1381ق، ج8، ص165.

2. تقي‌الدين بن تيمه: مقدمة في اصول التفسير، بيروت، دارالقرآن الکريم، 1391ق، ص56-58.

3. اسماعيل بن کثير دمشقي: تفسير القرآن الکريم، بيروت، دارالمعرفة، 1407 ق، ج1، ص80.

4. عبدالرحمن بن خلدون: مقدمه ابن خلدون، ترجمه‌ي محمد پروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1366ش، ج2، ص140.

5.مهم‌ترين آثار و تأليفات در اين زمينه عبارتند از:

ـ الاسرائيليات و اثرها في کتب التفسير، رمزي نعناعه.

ـ الاسرائيليات في التفسير و الحديث، محمد حسين ذهبي.

ـ الاسرائيليات و الموضوعات في کتب التفسير، محمد بن محمد ابو شهبه.

ـ الاسرائيليات في التراث الاسلامي، مصطفي حسين.

ـ البدايات الاولي للاسرائيليات في الاسلام، حسن يوسف الاطير.

ـ السيادة العربية و الشيعه و الاسرائيليات في عهد بني امية. فان فلوتن

ـ اضواء علي السنة المحمديّه، محمود ابوريّه.

6. ر.ک: دائرة المعارفبزرگ اسلامي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، چاپ دوم. تهران، مرکز نشر دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1369ش، ج11، ص135.

7. ر.ک: محمد حسين ذهبي: پيشين، ج11، ص165؛ دائرةالمعارف تشيّع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي، کامران فاني و بهاء الدين خرمشاهي، چاپ دوم، تهران، بنياد خيريه‌و فرهنگي شطّ، 1372ش، ج2، ص139.

8. ر.ک: محمد جواد مغنيه: الأسرائيليات القرآن. بيروت، دارالجواد، 1404قدرت انتقالي

9. محمد حسين ذهبي: پيشين، ج1. ص61-62.

10. ر.ک: محمد تقي دياري: پژوهشي در باب اسرائيليات در تفاسير قرآن. دفتر پژوهش و نشر سهروردي. 1379ش. ص155-176.

11. سيد مرتضي عسکري: نقش ائمه دراحياي دين، تنظيم از محمد علي جاويدان، تهران، موسسه اهل بيت. 1361ش، ج6، ص98.

12. ر.ک: محمد تقي دياري: پيشين، ص 186-194.

13. ر.ک: محمد حسين ذهبي: پيشين، ج1، ص61-62.

14. همان، ج1، ص130.

15. رمزي نعناعه: الاسرائيليات و اثرها في کتب التفسير، دمشق، دارالقلم، بي تا ، ص18.

16. محمد حسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعمي، 1393ق، ج1، ص4-5.

17. يوسف، 99 به بعد و نيز ر.ک: جان بي.ناس: تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، چاپ پنجم، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (شرکت سهامي)، 1372ش، ص 488.

18. جان.بي.ناس: پيشين، ص 499 و صحيفه ي يوشع باب 19.

19. محمد جواد مغنيه: پيشين، ص41 و 42.

20. جان ناس: پيشين، ص 554.

21. ابن هشام: پيشين، ج1، ص300 به بعد و نيز ج2، ص543 و 549 به بعد.

22. محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات في التفسير و الحديث، ص 22-25 با تخلص.

23. احمد امين: فجر الاسلام، چاپ دهم، بيروت، دارالکتاب العربي، 1944م، ص23.

24. در قرآن کريم ، يهود و نصار (اهل کتاب) معرفي شده اند. اين تعبير 31 بر در قرأن به کار رفته است.

25. رسول جعفريان: پيشين، ج1، ص150.

26. ابن خلدون: مقدمه العبر، ص439 و 440 و نيز ر.ک: عمر لطفي العالم: المستشرقون و القرأن، مرکز دارسات العالم الذاسلامي، بي جا، بي تا، ص108 و 109.

27. محمود ابوريه: اضواء علي السنه المحمديه، چاپ دوم، مصر، دارالمعارف (افست قم، دارالکتب العلميه)، بي تا، 146.

28. جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج1، ص175.

29. ابن هشام : پيشين، ج3، ص225 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين، جپ، ص176.

30. شهيد مرتضي مطهري (ر) پيامبر امي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا، ص 51 و 52.

31. ابن قتيبه دينوري: الشعر و الشعراء (طبقات الشعراء)، لَيدن، 1902 م، ص234 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج1، ص49.

32. ابن هشام: پيشين، ج1، ص300.

33. رسول جعفريان : پيشين، ج1، ص151 و نيز ر.ک: واحدي نيشابوري و جلال الدين سيوطي، شان نزول آيات، ترجمه دکتر محمد جعفر اسلامي، چاپ دوم، جام ، بي جا، 1371ش، ص434.

34. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، ج1، ص169.

35. گلدزيهر: مذاهب التفسير الاسلامي، ترجمه ي عبدالحليم النجار، قاهره، مکتبه الخانجي، 1376ق، ص75.

36. محمد حسين طباطبايي: پيشين، ج12، ص291 و 292 با اندک تلخيص.

37. سيد علي کمالي دزفولي: قانون تفسير، تهران، کتابخان ي صدر، 1396 ق، ص466 و محمد واعظ زاده خراساني: مکاتب و روشهاي تفسيري (جزوه ي درسي استاد ، موجود در کتابخانه ي تخصصي مرکز فرهنگ و معارف قرآن قم). ص37 و 38 و ابن خلدون: پيشين، ص439.

38. احمد امين: پيشين، ص 205 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص 24.

39. محمد بن اسماعيل بخاري: صحيح البخاري، دارالفکر (افست دارالطباعه العامره باستانبول).

1401 قف. ج2، ص92،

40. محمد بن يعقب کليني: الاصول من الکافي، با تصحيح و تعليق علي اکبر غفاري، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363 ش، ج1، ص52.

41. ابن خلدون: پيشين، ص439 و 440.

42. محمد حسين ذهبي: پيشين، ج1، ص108 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص32 و 33.

43. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون' ج1، ص202.

44. همو: الاسرائيليات، ص27 به نقل از صحيح مسلم، ج1، ص112.

45. احمد خليل: نشاه التفسير في الکتب المقدسه و القرآن، ص35.

46. جلال الدين سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات الشريف الرضي، بي تا، ج4،ص242.

47. محمد حسين طباطبايي: قرآن در اسلام، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372ش، ص55.

48. محمد حسين طباطبايي: الميزان، ج19، ص133 و 134.

49. محمد واعظ زاده خراساني: پيشين، ص38.

50. اين توجيه در سخنان کساني نظير ابن تيميه، ابن خلدون و ذهبي و ديگران ديده مي شود و ظاهراً اصل سخن از ا، ابن خلدون است.

51. ابن خلدون: پيشين، ص439 و احمد امين: پيشين، ص201.

52. برگرفته از محمد واعظزاده خراساني: پيشين، ص40.

53. محمد هادي معرفت: التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ط1، مشهد، الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، 1419ق، ج2، ص32.

54. محمد جواد مغنيه: پيشين، ص42 و 43 و محمد عزه دروزه: پيشين، ص455.

55. محمود ابوريه: پيشين، ص145.

56. محمد رشيد رضا: تفسير المنار (تفسير القرآن الحکيم)، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج1، ص9.

57. ابن کثير برخي از مسلمانان اهل کتاب را به افراد نادان و جاهل توصيف مي کند؛ ر.ک: ابن کثير: پيشين، ج2، ص32.

58. مصطفي حسين: الاسرائيليات في الثراث الاسلامي، بي جا، بي تا، ص96-98.

59. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، ج1، ص189-194 و همو: الاسرائيليات،ص 65-104.

60. محمد بن جرير طبري: جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري)، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق، ج23، ص53 به نقل محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص100.

61. محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوک، با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، بيروت، بي تا، 1387ق، ج1، ص268 و سيد جعفر مرتضي عاملي: الاسرائيليات در تاريخ طبري، کيهان انديشه (نشريه ي موسسه ي کيهان درقم)، شماره ي 25.

62. محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوک، ج1، ص65 و درباره ي نيرنگ و دروغ گويي کعب ر.ک: محمود ابوريه: پيشسين. ص158، 160. 164، 165، 174،؛ ابن ابي الحديد: شرح نهج البلاغه، با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات مکتبه آي÷ الله العظمي المرعشي النجفي (چا1پ افست)، 1404ق، ج4، ص77.

63. سيد مرتضي عسکري: پيشين، ج4، ص239.

64.شيخ صدوق : کتاب الخصال، با تصحيح و تعليقه ي علي اکبر غفاري، قم، موسسه النشر الاسلامي، 1402ق، ج1، ص352، باب السبعه، حديث 33.

65. محمد بن يعقوب کليني: پيشين، ج3، ص54.

66. ابن ابي الحديد: پيشين، ج3، ص54.

67. پيشين، ص145-147.

68. سيد مرتضي عسکري: معالم المدرستين، ط6، قم، کليله اصول الدين و المجمع العلمي الاسلامي، 1416ق، ج2، ص 57.

69. جعفر سبحاني: ابحاث في الملل و انحل، چاپ دوم، قم، مرکز مديريت حوزه علميه، 1408ق، ج1، ص65.

70. سيد مهدي حسيني روحاني: بحوث مع اهل السنه و السلفيه، چاپ اول، قم، المکتبه الاسلاميه، 1399ق، ص97.

71. خطيب بغدادي: تقييد العلم، با تعليقات يوسف الغش، ط2، دارالحياء السنه النبويه، 1974م، ص50.

72.امنيه يعني آرزو و خيال. مثناه، همان کتابي است که اهل کتاب بعد از موسي (ع) د ر کنار تورات قرار دادند. ر.ک: ابن اثير: النهايه في غريب الحديث و الاثر، چاپ چهارم، قم، موسسه ي مطبوعاتي اسماعيليان، 1364ش، ج5، ص255 و نيز خطيب بغدادي: ص 52؛ محمود ابوريه: پيشين، ص47.

73. رسول جعفريان : پيشين، ج2، ص97.

74. سيد مرتضي عسکري: نقش ائمه در احاي دين، ج60، ص83.

75. رسول جعفريان: پيشين، ج2، ص98 و نيز عبدالرحمن بن الجوزي: القصاص و المذکرين، با تحقيق ابوها جر محمد سعيد زغلول، چاپ اول بيروت، دارالکتب العلميه، 1406 ق، ص20.

76 عبدالرحمن بن الجوزي: پيشين، ص20 و 21.

77. عبدالرزاق: المصنف، ج3، ص219.

78.احمد امين: پيشين، ص160.

79. به نظر مي ايد خلفا براي اشراف و سلطه بر کار قصه خوانان، رواياتي ر با اين مضمون که قصه خوان بايد از طرف امير گماشته شود ساخته اند، تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر.ک: ابن اثير: پيشين، ج4، ص70، ماده ي قص.

80. عبدالرحمن بن الجوزي: پيشين، ص25.

81. عبدالرزاق: پيشين،. ج3، ص219.

82. ابن کثير : تفسير ابن کثير، ج4،ص18 و جعفر سبحاني: پيشين، ج1، ص74.

83. ابن حجر عسقلاني: الاصابه في تمييز الصحابه، با تحقيق علي محمد بجاوي، چاپ اول، بيروت، دارالجيل، 1412ق، ج3، ص437.

84. محمود ابوريه: پيشين، ص152.

85. محمد بن يعقوب کليني : پيشين، ج1، ص50.

86. محمود ابوريه: پيشين، ص126.

87. تاريخ مدينه دمشق، ج1، ص110 به نقل از سيد مرتضي عسکري؛ نقش ائمه در احياي دين، ج6، ص105.

88.جعفر سبحاني: پيشين، ج، ص77.

89.متقي هندي: پيشين، ج6، ص88.

90. سيد مرتضي عسکري: معالم المدرستين، ج2، ص60.

91. محمد بن يعقوب کليني: پيشين، ج4.ص240.

92. جلال الدين سيوطي: الدر المنثور، ج1، ص329.

93. سيد مرتضي عسکري: نقش ائمه دراحياي دين، ج6، ص107 و 108. قبلاً روايتي از امام باقر (ع) نقل شد که حضرت سخن کعب و ناقل آن را تکذيب کردند و درباره ي کعبه فرمودند: خدلوند هيچ نقطه اي از زمين را نيافريده که نزد او محبوب تر از اين خانه باشد. ر.ک: محمد بن يعقوب کليني: پيشين، ج4، ص240، باب (فضل النظر الي الکعبه) حديث1.


/ 1