مطهری، اندیشه ای سیال در جاری آینده نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مطهری، اندیشه ای سیال در جاری آینده - نسخه متنی

مصاحبه شونده: عبدالله‏ نصری، مصاحبه کننده: فرزانه محسنی‏ فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










مطهري انديشه‏اي سيال در جاري آينده

دكتر عبداللّه‏ نصري

يكي از برجسته‏ترين ابعاد فكري و شخصيتي استاد، علاقه و توجه ايشان به مسايل جديد جامعه، پيگيري و كالبد شكافي موضوعاتي بود كه از نقطه نظر زماني مسايلي جديد و بي سابقه تلقي مي‏شد! حتي به جرات مي‏توان گفت: ايشان سال‏هاي سال از انديش‏مندان زمان خود جلوتر بودند و فضاي فكري ايشان نه گذشته بود و نه حال، بلكه ايشان در آينده مي‏زيست و تفكر مي‏كرد.

بله ما در آثار استاد مطهري مسايل و مطالبي را مي‏بينيم كه امروزه به عنوان مسايل جديد جامعه مطرح است و در روزگار ايشان مورد توجه نبوده؛ يعني ما در ميان آثار ايشان متوجه موضوعاتي مي‏شويم كه موضوعات روز جامعه‏ي ما است، به عنوان مثال، بحث پلوراليزم يا كثرت گرايي ديني است. پلوراليزم از مسايلي است كه در غرب مطرح شده و نماينده‏ي اين تفكر «جان هيك» است و كسان ديگري نيز هستند كه اين بحث را مطرح كرده‏اند. البته در جامعه‏ي ما نيز كساني اين بحث را مطرح نموده و از اين نظريه دفاع كرده‏اند كه «همه‏ي اديان را مي‏توانيم حق تلقي كنيم، و هر ديني مي‏تواند انسان را به نجات برساند.» اين مسئله، مسئله‏ي جديدي است، اما در آثار استاد مطهري خصوصا در كتاب «عدل الاهي» كه در باب عمل خير از غير مسلمانان صحبت مي‏شود، در آن جا مطالبي مطرح شده است كه با توجه به آنها مي‏توان بحث نجات بخشي اديان را مورد مطالعه و بررسي قرار داد، هم چنين بحث‏هايي كه استاد مطهري در زمينه‏ي دين‏شناسي و معرفت ديني مطرح كرده‏اند مي‏تواند به برخي از پرسش‏هاي مهم در بحث كثرت گرايي ديني پاسخ‏گو باشد.

جالب توجه اين كه استاد در بحث «جامعيت دين» نيز به قدري دقيق بوده‏اند كه:امروزه ما مي‏بينيم مطالب ايشان به اِشكالها و ايرادهايي مثل «كمال حداقلي» پاسخ داده است.

آنهايي كه بحث جامعيت دين را زير سؤال برده‏اند، معتقدند كه ما نمي‏توانيم اين‏گونه تلقي كنيم كه دين كامل و جامع است؛ زيرا برخي از اهل نظر در ابتدا اين مسئله را مطرح كردند كه دين كامل است اما جامع نيست و با تحولاتي كه در انديشه‏ي آنها رخ داد به اين اعتقاد رسيدند كه حتي به كمال دين هم نمي‏توان قايل بود، و آمدند «كمال حداقلي» را عنوان كردند كه، كمال حداقلي هم بنا به دلايلي بسيار، مفهوم و معناي دقيقي نداشته و چيزي جز نفي كمال دين نيست. در اين زمينه نيز استاد مطهري در آثار خودشان به آن پرداخته‏اند. كه ايشان مي‏فرمايند: «اسلام بواسطه‏ي جامعيت، كليت و تماميت، به نبوت تشريعي پايان داده است»1 و ايشان معتقد است كه عنوان وسطيت كه در قرآن كريم مطرح شده است، تعبير قرآن از جامعيت دين است كه خداوند متعال مي‏فرمايد: «و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس؛ يعني هم‏چنان، شما مسلمين را به آيين اسلام هدايت كرديم و شما را امت وسط قرار داديم، تا گواه مردم باشيد.»2
استاد مطهري مي‏فرمايند: «جامع بودن اسلام از اين آيه استنباط مي‏شود، چون اگر اسلام به تمام جنبه‏هاي حيات بشر توجه نكرده بود ديگر نمي‏توانستيم وسطيت امت اسلام را مطرح كنيم؛ يعني اگر اسلام به برخي از جنبه‏هاي حيات بشري توجه مي‏كرد و برخي را رها مي‏كرد ديگر دين متعادلي نبود؛ بنابراين نتيجه مي‏گيريم لازمه متعادل بودن اسلام، جامعيت آن است.»3
شهيد مطهري معتقد است كه اسلام به شكل و صورت ظاهري به حيات بشر نپرداخته و تعليمات اسلامي نيز تعليماتي همه جانبه و متوجه روح و مباني بشر مي‏باشد.

استاد در جايي ديگر از آثارشان اظهار مي‏كنند كه: اسلام در جزييات دخالت نمي‏كند. اين مطلب با نظرشان درباره‏ي جامعيت دين چگونه قابل جمع است؟
اتفاقا برخي از اهل قلم تصور كرده‏اند كه استاد در مورد جامعيت دين، دو نظر متفاوت داده است؛ يعني استاد در جايي گفته است: «اسلام طراحي است كلي، جامع، همه جانبه، معتدل، متعادل و حاوي همه‏ي طرحهاي جزيي و كارآمد در همه موارد»4 و در جاي ديگر گفته است: «بعضي‏ها جمود به خرج مي‏دهند و خيال مي‏كنند، چون اسلام دين جامعي است، در جزييات هم تكليف معين، روشن كرده باشد، نه اينطور نيست»5
بنابراين اينطور تصور كرده‏اند كه استاد مطهري دو نظر متفاوت درباره‏ي جامعيت دين مطرح كرده‏اند در حالي‏كه واقع مطلب اين است كه اين دو قابل جمع است. استاد مطهري مي‏خواهد بگويد: لازمه‏ي دين جامع اين نيست كه در جزييات هم تكاليف معين و روشني ارايه بدهد؛ يعني اسلام در مواردي طرح‏هاي جزيي ارايه داده است ـ مثل عبادات ـ و در مواردي هم قواعد و اصول كلي را ارايه داده است، تا بر مبناي آن انسان بتواند جزييات را استنباط و اجتهاد كند. در هر دو معنا نيز لازمه‏ي جامعيت اين نيست كه اسلام به جزييات بي توجه باشد، همانطور كه ايشان مي‏فرمايد: «حاكم شرع در حدودي كه تكليف اقتضا مي‏كند حق دارد مقرراتي را وضع كند كه اين مقررات نيز در واقع قوانين جزيي جزيي است، كه البته بايد با قانون كلي و قوانين الاهي انطباق داشته نباشد و با آنها تعارض پيدا نكند.»6
يكي ديگر از مسايلي كه امروزه مطرح است «قلمرو دين» مي‏باشد، آيا در آثار استاد مطهري به اين مقوله نيز پرداخته شده است؟
البته موضوع «قلمرو دين» مشخصا از مسايلي نبوده كه در زمان استاد مطرح شده باشد و ايشان شخصا به آن پرداخته باشند، اما بله در روزگار ايشان با توجه به سؤالاتي كه پيرامون اسلام و مقتضيات زمان مطرح بود، ايشان به طرح اين موضوع نيز پرداخته‏اند. و از همان مسئله‏ي ختم نبوت يا مطالب ديگر موجود در آثارشان به اين نتيجه مي‏رسيم كه ايشان به موضوع قلمرو دين نيز پرداخته‏اند.

قلمرو دين، دايره‏ي دخالت دين در امور حياتي انسان است، از اين رو استاد نيازهاي انسان را به دو دسته‏ي ثابت و متغير تقسيم مي‏كنند:

1. نيازهاي ثابت و اوليه كه از لوازم ساختماني وجود انسان است، (كه خود اين نيازها نيز قابل تقسيم است و ما وارد اين مقوله نمي‏شويم)؛
2. نيازهاي ثانويه و متغير كه اگر چه از نيازهاي اوليه نشأت مي‏گيرد، اما در زمان‏هاي مختلف شيوه‏ي ارضاي آنها تغيير مي‏كند كه اين هم به دليل توسعه‏ي زندگي از ضرورت‏هاي اجتماعي حيات بشر است.

از همين جا است كه در نظام قانون گذاري اسلام براي نيازهاي ثابت، قوانين ثابت وضع شده و براي نيازهاي متغير بر مبناي اصول مطرح شده‏ي در اسلام خودش قوانين را وضع مي‏كند، به عنوان مثال: اگر در اسلام بر اين موضوع اجتماعي توجه شده است كه بشر بايد در مقابل دشمن ايستادگي كند «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة»7 اين يك اصل ثابت است، اما اين‏كه چگونه مبارزه كند متغير است و متناسب با زمان‏هاي مختلف شيوه‏اش تغيير پيدا مي‏كند.

آيا منظور استاد مطهري از طرح تغيير قوانين اين بوده است كه: به صرف اين كه روابط اجتماعي انسان تغيير مي‏كند همه‏ي قوانين نيز بايد تغيير كند؟
اعتقاد استاد مطهري بر اين است كه: با اين‏كه روابط انسان‏ها با يك‏ديگر تغيير پيدا مي‏كند، اما اصل بسياري از احكام تغيير نمي‏كند، هر چند ممكن است مصاديق تغيير كند. ايشان يك تقسيم بندي كلّي در باب قوانين اسلام دارند به اين ترتيب كه:

يك دسته از دستورات، مربوط به رابطه‏ي انسان با خدا است (كه بحث عبادات مطرح مي‏شود)؛
دسته ديگر از دستورات رابطه‏ي انسان با خودش را مطرح مي‏كند (كه در اين زمينه ارزش‏هاي اخلاقي مطرح مي‏شود)
دسته سوم رابطه‏ي انسان با موجودات و عالم طبيعت؛
دسته چهارم رابطه‏ي انسان با انسان.

در اين‏جا اين سؤال مي‏تواند قابل طرح باشد كه آيا همه‏ي قوانين مربوط به روابط اجتماعي انسان قابل تغيير است يا خير؟
همانطور كه گفتم ايشان اعتقاد دارند اصل بسياري از احكام تغيير نمي‏كند. بعنوان مثال اين‏كه دزدي بد است يك قانون كلي است كه تغييرناپذير است، اما اين‏كه دزدي چيست؟ تابع زمان و متغيرات روزگار است.

آيا از بين مسايلي كه امروز مطرح است و استاد مطهري در زمان خود به آن پرداخته‏اند، مسئله ديگري را قابل طرح مي‏دانيد؟
بله، با توجه به انديشه‏ي بلند و وسعت ديد شهيد مطهري از اين دست مسايل در آثارشان زياد است كه امروزه مسايل روز جامعه است و استاد مطهري در زمان خود به آن توجه ويژه داشته و به آن پرداخته‏اند، به عنوان نمونه بحث اجتهاد به عنوان بابي كه مي‏تواند اسلام را با مقتضيات زمان خودش سازش بدهد؛ يا جايگاه عقل در تفكر اسلامي كه مورد توجه ايشان قرار گرفته و اين نكته را بيان كردند كه: قوانين اسلامي بر اساس يك سلسله مفاسد و مصالح وضع شده است كه اين قوانين هر چند جنبه‏ي الاهي دارد، اما متناسب با زندگي فردي و اجتماعي انسان‏ها وضع شده است؛ لذا عقل مي‏تواند نقش تعيين كننده‏اي در نظام قانون گذاري اسلام داشته باشد، هر چند كه عقل به عنوان وسيله‏اي براي كشف احكام اهميت دارد. به عنوان مثال، در اسلام به استعمال دخانيات از باب حرام و حلال بودن آن اشاره نشده است، اما اگر عقل بشر با توجه به دست آوردهاي علمي دريابد كه دخانيات براي بدن ضرر حياتي و اساسي دارد، و از آنجا كه اسلام اجازه نمي‏دهد كه انسان به خودش ضرري برساند؛ لذا با توجه به حكم عقل مي‏توانيم بگوييم استمعال دخانيات اشكال دارد. يا اصل تزاحم احكام، براي اين‏كه چنين تزاحمي پيش نيايد اصلي بر اصل ديگر حاكم مي‏شود، مثل نجات جان انسان كه اگر چه لمس بدن نامحرم حرام است، اما اگر براي نجات انسان چاره‏اي جز لمس بدن نامحرم نباشد بايد اين كار انجام شود.

يا اختيارات حاكم اسلامي كه برمبناي آن و با توجه به مصالح و زندگي اجتماعي انسان‏ها به وضع قوانين بپردازد، مخصوصا استاد مطهري به بحث ادراك ضرورت‏ها اهميت فوق‏العاده‏اي قايل شده‏اند و روي اين نكته تاكيد دارند كه: فقيهان بايد با توجه به نيازهاي زمان پاسخ‏گوي مسايل باشند و اگر ايشان معتقدند كه طرز جهان بيني فقيه در فتوايش تأثير مي‏گذارد، مراد ايشان اهميت موضوع‏شناسي است و به همين جهت است كه مي‏گويند: فتواي عرب بوي عرب مي‏دهد، فتواي دهاتي بوي دهاتي و فتواي شهري بوي شهري؛ يعني طرز تفكر فقها روي فتواي آنها تأثير مي‏گذارد و اين موضوع بر خلاف آنچه برداشت كرده‏اند، اهميت احاطه‏ي كامل به موضوعاتي است كه فقيه مي‏خواهد در مورد آنها تحقيق كند و حتي از نظر ايشان بايد شوراي فقهي تشكيل شود و هر فقيهي در زمينه‏ي خاصي به تحقيق و استنباط بپردازد؛ چون شوراي علمي فقاهتي با ايجاد تبادل نظر ميان فقها موجبات پويايي و بالندگي فقه اسلامي را فراهم مي‏آورد و اين ناشي از بينش عميق استاد مطهري است كه در روزگاري به طرح اين مسايل پرداختند كه بسياري به اين مسايل توجه نداشتند.

پرسش ديگر موضع استاد در برابر فلسفه‏ي غرب است، در اين مورد ايشان چه رويكردي داشتند؟
با توجه به اين‏كه تخصص استاد بزرگوار فلسفه‏ي اسلامي بود، اما به فلسفه‏ي غرب هم توجه ويژه داشتند و مخصوصا در سال‏هاي آخر عمرشان مطالعات زيادي در زمينه‏ي فلسفه غرب آغاز كرده بودند و حتي اعتقادشان بر اين بود كه متون فلسفه‏ي غرب بايد از زبان اصلي ترجمه شود و من اين مطلب را در همان سال‏ها از خود ايشان شنيدم كه مي‏فرمودند: «من به مترجمي گفته‏ام زبان يوناني ياد بگيرد، آثار ارسطو را از زبان يوناني به زبان فارسي برگرداند، تا مفاهيم فلسفه‏ي يونان درست به زبان ما انتقال پيدا كند» حتي ايشان تلاش داشتند كه برخي از مترجمين آثار مهم برخي از فيلسوفان را دقيقا ترجمه كنند و اين به خاطر اهميتي بود كه ايشان به فلسفه‏ي غرب مي‏دادند. برخي از اهل فضل در آثار خودشان مطلبي را در مورد استاد مطهري مطرح كردند كه نشانه‏ي بي انصافي و بي‏توجهي آنها به خود فلسفه است و آن اين‏كه مي‏گفتند: اگر نمره استاد در فلسفه اسلامي نمره بالايي بوده اما نمره‏ي ايشان در فلسفه غرب پايين بوده است. و نكته‏ي قابل توجه در اين‏جا اين است كه: درست است كه براي يك فيلسوف اطلاعات فلسفي لازم است اما شرط كافي نيست. افراد بسياري هستند كه اطلاعات فلسفي بسياري دارند اما عمق فلسفي يا قدرت نقادي مسايل فلسفي را ندارند. فرق مورخ فلسفه و يك فيلسوف در همين امر است، گاه ممكن است اطلاعات فلسفي يك فيلسوف نسبت به يك مورخ فلسفي كمتر باشد، اما چون يك فيلسوف ذهن فلسفي دارد، مي‏تواند به تجزيه و تحليل بپردازد. در حالي‏كه ممكن است مدرسان و اساتيد فلسفه نتوانند چنين كاري را انجام دهند. من مثالي مي‏زنم كه با انديشه‏هاي استاد مطهري نيز ارتباط دارد و آن اين‏كه در جامعه‏ي ما افراد بسياري هستند كه در باب «هگل» مطالعه كرده و حتي آثاري را ترجمه و تاليف نموده‏اند و برخي نيز تلاش كردند در زمينه‏ي هگل مطالعاتي داشته باشند و آثار بسياري از هگل را خوانده‏اند و به گونه‏هاي مختلف به جامعه‏ي فكري ما عرضه كرده‏اند. اما نكته‏ي جالب توجه اين است كه: اگر كارهاي اينها را با چند مطلبي كه استاد درباره‏ي هگل بيان كرده است مقايسه كنيم اختلاف دو رويكرد محققانه و متتبعانه و فيلسوفانه را مي‏بينيم؛ يعني استاد نقدهاي عميقي بر انديشه‏هاي هگل دارد كه بسياري از هگل شناسان غربي هم كه عمري را بر سر راه تحقيق درباره‏ي انديشه‏هاي هگل گذاشتند، اساسا به اين نقادي‏ها توجه نكردند و دليل آن اين است كه استاد مطهري يك فيلسوف بوده و با يك ذهن فيلسوفانه به مسايل مي‏نگريسته است. همين‏طور نقدهايي كه استاد در باب «كانت» و بسياري از فلاسفه‏ي غربي دارند، كه اگر ما به مجموعه‏ي نقدهاي ايشان توجه كنيم كمتر شخصيتي را مي‏بينيم كه در باب فلسفه‏ي غرب اينطور مطالعه و تحقيق داشته باشد و توانسته باشد نقدهايي را به فيلسوفان غرب وارد بسازد. حال اگر شهيد مطهري در جايي مطلبي را از كتابي ترجمه كرده‏اند و نقد نموده‏اند كه آن ترجمه درست نبوده، بحث ديگري است كه اشكال به ترجمه وارد است نه ذهن فيلسوفانه‏ي ايشان، و مهم آن نگاه فيلسوفانه‏اي است كه ايشان به انديشه‏هاي مختلف فلاسفه‏ي غرب داشته‏اند مثلا بيان اين مطلب كه از لوازم فلسفه‏ي كانت اعتقاد به ايده آليسم هست، اين از مسايل بسيار مهمي است كه ايشان با تجزيه و تحليل‏هاي فلسفي خودشان به آن رسيدند؛ پس بايد توجه داشته باشيم كه براي يك فيلسوف آنچه مهم است ذهن فيلسوفانه و قدرت نقادي آرا است، البته نمي‏خواهم اين موضوع را بگويم كه انسان بدون مطالعه‏ي آرا فيلسوفان مي‏تواند نقد بكند، اما آنچه اصالت دارد يك ذهن فيلسوفانه است كه استاد مطهري اين چنين بوده است.

با توجه به اين‏كه جناب‏عالي افتخار اين را داشته‏ايد كه از محضر استاد و دروسشان بهره ببريد در مورد ويژگي‏هاي شخصيتي و ويژگي‏هاي آثار ايشان هم براي ما صحبت كنيد.

به نظر بنده، استاد را در چند زمينه مي‏توانيم يك چهره‏ي شاخص تلقي كنيم: يكي از ويژگي‏هاي استاد مطهري مطالعات گسترده‏ي ايشان است. ايشان نه فقط به فلسفه و كلام اسلامي، بلكه به فلسفه‏ي غرب و نه تنها فقط به فلسفه‏ي غرب، بلكه به انديشه‏هاي مختلف غربي و حتي به ادبيات توجّه ويژه داشتند. ايشان گاها ابياتي از حافظ و مولانا را از باب استشهاد (در آثارشان) نقل مي‏كنند و آنچنان اين ابيات را شرح و بسط مي‏دهند كه، نشان از آن دارد كه توجه ايشان به فرهنگ؛ تك بعدي نبوده است.

از ويژگيهاي ديگر استاد مطهري ارتباط ايشان با دانشگاهيان و روشنفكران جامعه‏اش بود. و به اعتقاد بنده همين كه ايشان از قم به تهران آمدند و در دانشگاه‏ها مشغول به تدريس شده و با دانشگاهيان مرتبط شده‏اند، در نوع نگاه ايشان به مسايل مختلف و در تفكر ايشان تاثير بسزايي گذاشت. و باعث تمايز ايشان با ديگر چهره‏هاي جامعه شد.

مشخصه‏ي ديگر شهيد مطهري توجه ايشان به مقتضيات زمان خودشان بود و هر يك از آثار شهيد نشان از همين موضوع دارد. ايشان كتاب «عدل الاهي» را در پاسخ به شبهاتي كه مطرح بود نگاشتند. و به اين ترتيب اثري را تدوين كردند كه به نظر من تا به امروز بي نظير است و در زمينه‏ي عدل الاهي بهتر از اين كتاب سراغ نداريم. يا ايشان كتاب «مقدمه‏اي بر جهان بيني اسلامي» نوشتند تا در افكار اسلامي انحرافي پيش نيايد و يا انحرافات پيش آمده را تجزيه و تحليل كند و احساس ضرورت مي‏كردند تا ديدگاه‏هاي اسلامي به صورت مشخص و معين به جامعه عرضه شود. بطوريكه مي‏بينيم در بخشي از همين كتاب آراي برخي از شخصيت‏هاي فكري شرق و غرب را مورد نقد و بررسي قرار داده‏اند و بعضي ديدگاه‏ها را تجزيه و تحليل كرده‏اند. يا كتاب ديگر ايشان به نام «خدمات متقابل اسلام و ايرانيان» را به اين جهت نگاشتند كه يك باستان گرايي افراطي رواج داشت و اين افراط گرايي در مورد ايران باستان موجب شده بود كه برخي حملات سختي به ايران دوره‏ي اسلامي كردند، البته زمينه‏هاي سياسي اين قضيه را بايد از زمان رضا خان پيگيري كرد. اما اهل قلمي كه تحت تاثير انديشه‏هاي سوء قرار گرفته بودند مطالب غير منصفانه‏ي زيادي نگاشتند كه بود ضديت با فرهنگ اسلامي از آن به مشام مي‏رسيد و استاد مطهري به خوبي به اين نكته توجه داشتند كه: عده‏اي از افراد در مسيري قلم مي‏زنند كه با فرهنگ اسلام مبارزه كنند؛ لذا اين كتاب را نگاشتند. نكته‏ي مهم اين است كه استاد فقط به نقد رواج باستان گرايي نپرداختند، بلكه به خدمات ايرانيان نسبت به فرهنگ اسلامي نيز پرداختند و خوشبختانه اين كتاب با استقبال زيادي حتي در همان جامعه‏ي قبل از انقلاب روبرو شد و همين طور ساير آثار استاد؛ مانند مسئله‏ي حجاب، حقوق زن و همه و همه بر اساس نيازهايي بود كه ايشان در زمان خودش احساس مي‏كرد.

استاد با آن كه يك متفكر و فيلسوف بود، اما مسئله‏ي تبليغ و منبر براي ايشان شأن خاصي داشت و اين ذهنيت را نداشتند كه حالا چون يك متفكر و مجتهد هستند از مردم فاصله بگيرند و به اين بهانه كه مردم عادي حرف مرا نمي‏فهمند، دست از تبليغ بردارند، بطوري‏كه بسياري از كتاب‏هاي ايشان از روي سخنراني‏هاي ايشان در مراكز مختلف فرهنگي، مساجد، حسينيه‏ها تدوين شده است و همين ارتباط با توده‏ي مردم موجب شده بود كه ايشان زمان خودشان را به خوبي درك كنند و به همين دليل است كه ما در بين آثار ايشان نيز يك مباحث عميق حركت و زمان را مي‏بينيم و در طيف ديگر كتاب «داستان راستان» را با يك زبان ساده. همين ارتباط با توده‏ي مردم به ايشان اين امكان را داد كه چه اثري را براي چه قشري و چه سطحي بنگارد.

نكته مهم ديگر شاگرد پروري استاد چه در دانشگاه و كلاسهاي دانشگاهي و چه در خارج از دانشگاه، مخصوصا اين اواخر استاد قصد داشتند شاگرداني تربيت كنند كه از نظر فكري قوي باشند، تا بتوانند مسايل مورد نياز جامعه را در عرصه‏ي فكري و فرهنگي مطرح كنند و حتي با انديشه‏هايي كه از كشورهاي ديگر به سوي جامعه‏ي ما سرازير مي‏شد، با برخورد منطقي و مبتني بر انصاف علمي و بر اساس تفكر و انديشه، نقد و بررسي كنند.

در آخر سبك نگارش و قلم استاد است كه بايد بگويم استاد در طرح مسايل فلسفي كه مسايل سنگيني است، از معدود چهره‏هايي هستند كه به زبان شيرين و شيوا و ساده مطالب عميق فلسفي را بيان كردند و نگاشتند و در ساير آثار ايشان هم با يك نظم و ترتيب منطقي در سبك نگارش روبه‏رو هستيم و مي‏بينيم كه اين مطلب براي اهل قلم بسيار درس‏آموز است. ايشان بر انصاف علمي تاكيد فراوان داشتند و خودشان هم اين مسئله را رعايت مي‏كردند و در برخورد با شخصيت‏هاي علمي و غربي و غير غربي بسيار با ادب مواجه مي‏شدند و موضع‏گيري درباره‏ي انديشه‏ها را با موضع‏گيري در مقابل اشخاص خلط نمي‏كردند و اگر جايي هم نامي از شخصيتي مي‏بردند به خاطر حساسيت‏هاي خاص يا مسايل صنفي و شخصي و نفساني نبود، بلكه به خاطر افكار و انديشه‏هاي آنها بوده است.


1. در اين مورد مي‏توانيد رجوع كنيد به ج 3، ص 173. از مجموعه آثار شهيد مطهري .

2. البقره (2): آيه‏ي 143.

3. رجوع كنيد به كتاب «خاتميت» و كتاب «اسلام و مقتضيات زمان» شهيد بزرگوار استاد، مطهري.

4. رجوع كنيد به مجموعه آثار شهيد ج 3، ص 164.

5. بنگريد به كتاب «اسلام و مقتضيات زمان» استاد مطهري، ج 1، ص 291.

6. همان ج 1، ص 165.

7. انفال(8) آيه‏ي 60.

/ 1