نتيجه گيري :
به نظر ميآيد آوردن واژه «برداشت» در تعريف جرم اختلاس موردي ندارد، زيرا يكي از شرايط تحقق جرم اختلاس، سپرده شدن مال به اختيار مستخدم دولت ميباشد، و وقتي چنين شد ديگر برداشت معنايي ندارد، بلكه معيار همان تصاحب و تغيير جهت دادن مال ميباشد. زيرا وقتي مال در اختيار كسي ميباشد ديگر برداشت مجدد معنا ندارد و همين كه مالي كه به طور اماني و به عنوان كارمند دولت بودن در اختيارش قرار دارد را به ملك شخصي خود يا ديگري وارد كند، اختلاس صورت گرفته است.در حقيقت چون جرم اختلاس برگرفته شده از حقوق فرانسه ميباشد، در حقوق فرانسه واژه 30(detournement ou soustration) به كار رفته است، مقنن ايراني و مصري نيز همين واژه را در عنصر قانوني جرم اختلاس آوردهاند، در حالي كه خود شارحين حقوق جزاي فرانسه آمدن اين واژه (sousteraction) در ماده جرم اختلاس را به باد انتقاد گرفتهاند، زيرا اين لفظ به حسب اصطلاح قانوني به اخذ شيء از حيازت شخص ديگري، معنا ميدهد، در حالي كه فرض ما در بحث اختلاس اين است كه شيء مورد اختلاس، در حيازت متهم ميباشد، بنابراين ممكن نيست كه تصرف وي در اين شيء ربودن (sousteraction)حساب شود (شمرده شود) بلكه لازم است تنها به واژه (detournement) اكتفاء شود. زيرا اين واژه به تمام معنا، از مراد و مقصود ما حكايت ميكند چه آن كه اين واژه به اين معناست كه شخصي كه مال ديگري در حيازت وي ميباشد، اين مال را به ملك اختصاصي خود، اضافه نمايد.31بنابراين ركن مادي جرم اختلاس اين است كه مختلس مالي را كه به سبب وظيفه به او سپرده شده است تصاحب و در آن تصرف مالكانه بنمايد. در حقيقت جوهره اختلاس به تغيير نيّت متهم بر ميگردد كه حيازت ناقصهاي كه به اعتبار كارمند دولت بودن، به وي داده شده است به حيازت كامل تغيير دهد. يعني نيّت خود را متوجه تملك مالي كند كه در اختيارش ميباشد و به عنوان يك مالك با او برخورد كند، منتهي بايد همراه با اين نيّت يك سلسله عمليات و افعال مادي كه جرم در آن تحقق مييابد، انجام دهد و بايد اين عمل به گونهاي باشد كه قاطعانه دلالت بر نيّت متهم نسبت به تصاحب مال سپرده شده به او، بنمايد. بنابراين هرگاه مختلس عملي را انجام دهد كه به صورت قاطع كشف از توجّه نيّت كارمند به تملك مالي كه در اختيارش به حكم وظيفه است، بكند، براي تحقق جرم اختلاس كفايت ميكند. بنابراين در معرض فروش قرار دادن مال يا رهن يا هبه يا قرض و انفاق و مصرف آن در يك امر عمومي با اين بهانه كه متهم بر ذمه دولت، طلبي دارد و بين مورد اختلاس و حقش تقاص حاصل شده يا اين كه يك ضمانت مالي را در نظر گرفته كه در صورت نقص، به آن رجوع شود و صدها مورد ديگر نميتواند، راهي براي فرار از جرم اختلاس باشد. چنانكه هرگاه حسابدار در محاسبات خود عاجز شود يا اين كه حسابهاي وي تراز نباشد و يا تأخير در ردّ مال در زمان مقرر يا محال بودن برگشت مال، نميتواند حاكي از تحقق جرم اختلاس باشد زيرا ممكن است اين اعمال به خاطر خستگي و اشتباه حسابها و اهمال ناشي از عمل ديگري؛ مثل سرقت، يا قوه قاهره يا آتش سوزي و غيره باشد.32
گفتار چهارم: موضوع و متعلّق جرم اختلاس
يكي ديگر از عناصر ركن مادي جرم اختلاس، مال موضوع اختلاس ميباشد كه شامل وجوه يا مطالبات يا حوالهها يا سهام و اسناد و اوراق بهادار يا ساير اموال متعلّق به هر يك از سازمانها و مهسسات و يا اشخاص را كه بر حسب وظيفه به كارمند دولت سپرده شده است، ميباشد.به بياني ديگر ميتوان گفت كه متعلّق جرم اختلاس، حقي است كه از سوي مرتكب مورد تعدّي و تجاوز قرار ميگيرد، براي مثال در جرايم عليه اموال، متعلّق جرم «حق مالكيّت» و در جرايم عليه تماميت جسماني، متعلّق جرم «حق حيات و سلامتي» است.موضوع جرم، آن چيزي است كه جرم بر آن واقع گرديده و رفتار انجام يافته از سوي مرتكب، موجب ورود زيان و يا نقصان به صورت كلي يا جزئي در آن ميشود.بنابراين، متعلّق جرم اختلاس، بنابر آن كه آن را در زمره جرايم عليه اموال بدانيم، «حق مالكيت» محسوب ميشود كه حسب مورد ممكن است به دولت يا اشخاص تعلّق داشته باشد و مختلس با ارتكاب جرم، به اين حق، تعدي و تجاوز ميكند و حرمت مالكيت غير را كه به موجب قانون محترم و معتبر شناخته شده زير پا ميگذارد. چنانكه گفته شد موضوع اين جرم، بر اساس تعريفي كه به عمل آمده «مال» است كه در متن ماده 5 ق.ت.م.م.ا.وا.وك. از آن به «وجوه يا مطالبات يا حوالهها يا سهام يا اسناد و اوراق بهادار و يا ساير اموال» تعبير شده است.لفظ مال داراي چنان مفهومي است كه همه موارد مذكور را شامل ميشود.از نظر حقوقي، به چيزي مال ميگويند كه داراي دو شرط اساسي باشد.1 ـ مفيد باشد و نيازي را برآورد خواه آن نياز مادي باشد يا معنوي.2 ـ قابل اختصاص يافتن به شخص يا ملت معين باشد.33بطور مسلم اين شيء داراي ارزش اقتصادي و قابل داد و ستد خواهد بود.بر اساس نص صريح ماده 97 قانون مجازات مصر كه اختلاس اموال حكومت يا اشخاص و يا اوراق كه به جاي اموال نقدي مينشيند، مجازات دارد، بنابراين واجب است كه شيء اختلاس شده از اشيايي باشد كه داراي قيمت و ارزش مالي باشد و اين مطلب از نوع وظايفي كه به عهده كسي كه ممكن است از او اختلاس صورت پذيرد، گذاشته شده، فهميده ميشود و به علاوه از نص صريح ماده 97 كه جاني را ملزم به ردّ مال اختلاس شده و دفع غرامتي مساوي با قيمت مال اختلاس شده ميكند، بدست ميآيد كه مال اختلاس شده بايد داراي ارزش مالي باشد.34