ابراهيم ابراهيمي هر انساني وقتي متوجه اطراف خود ميشود آدميان را گوناگون ميبيند؛ بعضي را سالم و بعضي را عليل، بعضي را كودن و بعضي را با استعداد، بعضي را جواد و بعضي را بخيل، بعضي را خشن و بعضي را لطيف مييابد.همواره اين سوال در انديشه او است كه علت اختلاف خلقتها و خصلتها چيست؟خداوند سبحان حكيم است و آفريدگان خود را بر اساس حكمت ميآفريند. او عادل است و به احدي ظلم نميكند. نه در نظام تكوين به كسي ستم ميكند و نه در نظام تشريع، پس علت چيست؟بطور مسلم بر نظام هستي قانون ثابت علت و معلول حاكم است و هماهنگي علت و معلول ايجاب ميكند كه معلول متناسب با علت باشد.و چون فيض الهي نامحدود است و قابليت آفريدگان او محدود و متفاوت است بايد راز تفاوت خلقتها و خصلتها را در علتها و معلولها دانست از ديدگاه حضرت امام خميني رحمتاللّه عليه منشا اختلافها هم مواد تغذيه مادي و معنوي است هم صلب پدران و رحم مادران و هم محيطهاي آموزشي و پرورشي است. كه آدمي با اختيار خود آن را انتخاب ميكند.اساس و اسلوب اين نوشتار بر مبناي انديشه امام رحمتاللّه عليه ميباشد و درصدد اثبات اين مطلب است كه چون آدميان در عالم طبيعت زندگي ميكنند و عالم طبيعت همواره در حال دگرگوني و تبدل است. او ميتواند علاوه بر صفات اكتسابي بعضي از صفات موروثي را نيز كه علت تامه نيستند تغيير دهد.مباحث اين مقاله در سه فصل و يك خاتمه تدوين شده است.
آفرينش انسان
در بينش اسلامي همه آدميان كه تاكنون پا به عرصه زمين نهادهاند، به رغم تفاوتهاي نژادي، فرهنگها، اجتماعي از اصلي مشترك نشات گرفتهاند.خداوند در آغاز مرد و زني را آفريد، سپس از نسل آن دو ديگر آدميان زاده شد.1 حضرت آدم كه نخستين انساني است كه پاي بر زمين نهاد، آفرينشي متمايز با خلقت فرزندان خود داشته است، زيرا برخلاف فرزندان خود از آميزش زن و مردي متولد نگشته است.2از ديدگاه دين انسان موجودي است كه از بدن و روح سامان مييابد وقتي ميميرد بدنش ميميرد. و روحش جاويد ميماند.گرچه آدميان از نظر جسم متفاوت هستند، يكي مرد آفريده شده است ديگري زن، يكي سياهپوست و ديگري سفيدپوست... ولي روح جاويد آنان كه مايه سعادت و شقاوت آدميان است بطور مساوي افاضه فيض شده است.3اين روح كه در انجام اعمال خود بدن را به استخدام خويش درميآورد، در بدو آفرينش خالي از هر نوع صفاتي است و نسبت به پذيرش اوصاف گوناگون همچون ماهيت است نسبت به وجود.امام خميني(ره) در كتاب چهل حديث ميفرمايد: نفس در بدو فطرت خالي از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است چنانچه خالي از مقابلات آن نيز هست گويي صفحهاي است خالي از مطلق نقوش نه داراي كمالات روحاني و نه متصف به اضداد آن است ولي نور استعداد و لياقت براي حصول هر شعاعي در او به وديعه گذاشته شده است و فطرت او بر استعداد و خميره او مخمر به انوار ذاتيه است و چون ارتكاب معاصي ميكند به واسطه آن كدورتي حاصل شود.4خداوند متعال براي اينكه آدميان به غايت مطلوب خود برسند سراسر گيتي را مسخر او گردانيده است5 و مسئوليت كارهاي ارادياش را بر عهده او نهاده است6 تا رفتار او بر اساس گزينش خود و از روي آگاهي و قدرت و اراده و تصميم او واقع شود. و مفاهيمي چون سرنوشت يا تقدير به معناي سلب اختيار آدمي نيست بنابراين آنچه در عالم طبيعت بوجود ميآيد كه با مزاج آدميان ناسازگار است مضافاً بر اينكه باعث شكوفايي استعدادها و بيداري از غفلتهاست7 اثر اعمال آدميان است كه بر اساس اختيار و اراده و قانون عمومي عليت، از گزينش نادرست سرچشمه گرفته است. زيرا بر اساس حكمت خداوندي، هرچيزي در جاي مناسب خود قرار ميگيرد و هر موجودي به اندازه ظرفيتي كه دارد افاضه فيض ميشود.از طرف ديگر همه امور بشر بر اساس قضا و قدر است. و چون جهان طبيعت تحت قانون حركت است يك نوع قضا و قدر سرنوشت انسان را معين نميكند.چون سرنوشت معلول در دست علت است، اگر كسي به نوعي بيماري مبتلا باشد ناچار علت خاصي سبب رنجوري او شده اسست و اگر اين بيمار دوا بخورد دوا علت ديگري است و سرنوشت بيمار را تغيير ميدهد.بنابراين انسان كه مركب از جسم و روح است با انواع علتها روبرو است و سرنوشت او بر مبناي اراده و اختيار او رقم ميخورد.