حق و تكليف با دو سنجه عقلانيت و عدالت در سپهر انديشه سياسي امام علي« عليهالسلام » - حق و تکلیف با دو سنجه عقلانیت و عدالت، در سپهر اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی
حق و تكليف با دو سنجه عقلانيت و عدالت در سپهر انديشه سياسي امام علي« عليهالسلام »
رضا جنت طرح بحثاين بررسي ، جستار و كوششي است در خوانش تحليلي حق و تكليف كه از زمره مفاهيم پايه در سپهر انديشه سياسيِ (دين ورزانه و نيز غير ديني) هستند .سمتگيري سخن در اين مجال نقد و سنجش اين دو مفهوم در قلمرو حكومت ديني است تا باز خورد و بازتاب قرائتهاي متفاوت از اين مفاهيم را در سازوكار و اندازهها و تناسب ساخت قدرت و دولت و بافت مردم در پديدارهاي اجتماعي معطوف به حاكميت ديني با رويكردي آسيبشناسانه كاويده باشد .سئوال اصلي پژوهشآيا در انديشه سياسي امام علي عليهالسلام حق طبيعي به مثابه يك حق پيش از ديني براي انسان پذيرفته شده است ؟سئوال فرعي پژوهشآيا آن دسته از احكام حكومتي كه در حكومت ديني منافي حقوق طبيعي - عقلاني ميباشد ، الزامآور است ؟در اين پژوهش سعي شده است تا به فهم و معرفت پارادايم و طرح حكومتي در انديشه سياسي امام علي عليهالسلام عطف به حق و تكليف نزديك و در مقايسه با سازههاي ذهني - فرهنگي و آموزشهاي ديني - حكومتي نشر يافته پيرامون حق و تكليف در حوزههاي اجتماعي - سياسي جمهوري اسلامي در گرتهبرداري و انطباقش با تجربه و ديدگاه امام علي عليهالسلام در اداره جامعه و امر حكومت ، موقعيت نظام ما با آموزهها و رفتارهاي امام علي عليهالسلام در حوزه قدرت و دولت و مردم را بازبيني و بازخواني كرده باشد .
فرضيه پژوهش
فرضيه اين گفتار ، كه با استناد به آموزههاي امام علي در قلمرو انديشه سياسي در مطالعهاي تطبيقي با تجربه حكومت ديني در ايران در دو دهه اخير مطرح ميشود ، آن است كه ميان اين دو مفهوم كه از زير ساختيترين انگارهها و آموزههاي انديشه سياسياند و نوع برداشت ويژه از آن به مثابه محتوا ، با شكل ، مكانيسم و سازوكار حكومت و قدرت همبستگي معنيداري مشهود است به گونهاي كه در برخي از تعبيرات و قرائتها از حق و تكليف ، حكومت ديني با حفظ پوسته ، قشر و ظواهر ديني به پديداري غير ديني و حتي ضدديني استحاله مييابد .اهميت موضوعضرورت طرح اين بحث از آنجا است كه از يك سوي هيچ جرياني در حوزه قدرت منطقا نميتواند طرحي منسجم و نظام يافته براي حكومت داشته باشد جز آن كه در گام نخست مواضع خود را در حوزههاي قدرت از زاويه حق و تكليف تئوريزه و سازماني - عملياتي كرده باشد و از ديگر سوي به ويژه در يك حكومت ديني شيعي جريانات سياسي گاه كاملاً متقابل و متضاد ، هر يك بن مايههاي فكري خويش را به انديشه و عمل سياسي امام علي عليهالسلام منتسب و مستند ميسازند .ميتوان گفت خاستگاه ، مدخل و سطح نخستين ، مباحث ديگري چون مشروعيت و حدود نفوذ قدرت حاكم و دولت در حوزه فلسفه سياسي بحث حق و تكليف در قلمرو انديشه سياسي و نيز تشكيك در درستي و اعتبار تفسير يك جريان فكري ديني خاص از حق و تكليف به مثابه تشكيك در اصل ديني بودن آن انديشه و عملياتي است كه بر آن مترتب ميگردد .
تحليل مفهومي حق و تكليف
نخست ميبايست دو واژه حق و تكليف را تحليل مفهومي كرد و روشن ساخت كه در حوزه انديشه سياسي كدام معنا مقصود و منظور شده است .حق از واژههاي سهل و ممتنع است كه مراجعه به موارد استفاده آن در قرآن و روايات از يك سو و متون فلسفي ، كلامي ، اخلاقي و فقهي از سوي ديگر و نيز در علم حقوق ، فلسفه حقوق و فلسفه سياست نشان ميدهد كه حق معاني و اصطلاحات مختلفي دارد . تمييز اين معاني و توجه به تفاوت اين اصطلاحات براي رهايي از غلطِ معنا و اشتراك لفظي ضروري است .حق به پنج معني و اصطلاح مختلف به كار رفته است :اول : حق به معني موجود ، ثابت و صادق ، نقيض باطل (اصطلاح قرآني ، فلسفي و كلامي) .دوم : حقاللّه مرادف حكماللّه به معني تكليف الهي و وظيفه اخلاقي انسان اعم از الزامي و غير الزامي (اصطلاح روايي) .سوم : حقاللّه در مقابل حقالناس ، اصطلاح حقوق جزايي اسلام در ابواب فقهي قضاء ، شهادت و حدود . . .چهارم : حق در مقابل حكم ، اصطلاح خاص فقهي در ابواب معاملات با سه ويژگي قابليت اسقاط انتقال و توريث .پنجم : حق در مقابل تكليف ، اصطلاح رايج در علوم انساني و حقوق بشر ، آنچه از لوازم انسانيت انسان است و زيرپا گذاشتن آنها جرم محسوب ميشود و رعايت آنها حداقل شرايط يك زندگي سالم اجتماعي است .1مفهوم حق مورد بحث در اين گفتار به معني اخير يعني حق در مقابل تكليف است كه از واژگان و مفاهيم رايج در علوم انساني و به ويژه جوامع جديد است . سابقه حق بدين معنا در متون و منابع ديني و نيز در ادبيات و انديشه و فرهنگ مردمان دينورز و مسلمان و نيز چيستي ، چگونگي و اثرات كيفي آن در تحولات حوزه امور ديني نسبت به قدرت ، سياست و جامعه محل بحث و بررسي اين نوشتار است . در قلمرو سياست هرگاه از حق سخن ميرود اصولاً دوگونه حق يا قانون طبيعي و در مقابل حق يا قانون قراردادي مطرح است كه خاستگاه قوانين وضعي با قراردادي را در قانون طبيعي و تاريخ آن بايد جُست و كاويد .