كودك در اسلام1
فرانتس روزنتال افسانه منفرد چكيده:
گرچه روانشناسي كودك به مفهوم امروزي، محصول فكري دوران تاريخي خاصي است و در قرون ميانه نزد اهل تحقيق چه در ميان مسلمان و چه پيروان ساير اديان، به اين مفهوم، ناشناخته محسوب ميشود با اينهمه متون كلامي فلسفي، تاريخي و ادبي مسلمانان مشحون از اشارات به كودكي و ويژگيهاي آن است. فرانتس روزنتال در اين مقاله ميكوشد رويكردهاي گوناگون مسلمانان را به اين مقوله در بستر مكاتب مهم كلامي، آثار، فلسفي، كتابهاي صوفيانه، و نيز متون تاريخي و ادبي كه به تصادف به اين موضوع پرداختهاند، طرح و معرفي كند. منابع وي معتبر و اصيل است و اين تحقيق حكايت از دقت نظر و بهرهگيري زيركانه او از منابع دارد.كليد واژه: كودكان، كودكي، اطفال، طفوليت، روانشناسي كودك، آخرت، بازي، عدل الهي، تعليم و تربيت.روانشناسي كودك در مفهوم امروزي آن، حاصل موقعيت تاريخي ويژهاي است. بنا بر اين، انتظار وجود تمام عيار آن در قرون وسطي نادرست است. احمد فؤاد الاهواني در تجزيه و تحليل استادانهاش از اثر القاسبي درباره تعليم و تربيت، در ابراز اين نظر كه رويكرد روانشناسانه به مسائل اجتماعي نظير تعليم و تربيت كودكان در پژوهشهاي جامعه شناسانه قرون وسطي به كلي ناشناخته بود، كاملاً برحق بوده است (التعليم في رأي القاسبي، 36).متون اسلامي درباره تعليم و تربيت بسيار مهم و فراوان است. اين متون توجه دقيق بسياري از پژوهشگران جديد را در شرق و غرب برانگيخته است، هر چند شماري از اين آثار هنوز تصحيح نشده باقي مانده است و از اين رو تاريخ جامع متون تعليم و تربيت مسلمانان، در سالهاي نخست و در گسترش بعدي خود، هنوز نانوشته مانده است.2 معذلك بر اساس داوري مبتني بر مطالب منتشر شده، اين متون عمدتا به بخش رسمي تعليم و تربيت مربوط ميشود و حاوي اطلاعات نسبتا اندكي درباره روانشناسي كودك و نظر گاه مسلمانان درباره آن است.در اين شرايط، دور از ذهن نخواهد بود كه پرسيده شود آيا برخي از چنين اطلاعاتي را نميتوان از اشارات متعدد به كودكان در بيشتر شاخههاي متون اسلامي گردآورد؟ براي درك مفهوم رايج انسان و جهان در تمدني معين، مشاهده نگرش نمايندگان آن تمدن به كودك كاملاً سودمند خواهد بود، زيرا اين نگرش ديدگاه كلي درباره بسياري از مسائل بنيادين روابط انساني را منعكس ميسازد. بنابر اين، صفحات بعدي اين نوشتار به بحث درباره يادداشتهاي پراكنده درباره نگرش اسلامي به روانشناسي كودك اختصاص مييابد كه نگارنده در مسير مطالعات خود آنها را گرد آورده است. مُداقّهاي نظاممندتر و وسيعتر درباره متون اسلامي ممكن است نتايج جالبتري به دست دهد و مطمئنا وظيفهاي است كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد.يك مشكل كوچك در اين پژوهش اين است كه در زبان عربي همانند ديگر زبانها، واژه «طفل» در محاوره براي بيان تحبيب يا ريشخند يا تحقير بزرگسالان نيز به كار ميرود. براي مثال در واژه نامه انگليسي، اين حالت در توضيح مدخل «boy» و «lad» نمايان است. واژه «صبي» در عربي نيز مستثني نيست. ابن اثير داستان تأثرآوري را كه در 603/1206-1207 روي داده است، گزارش ميدهد: جواني (صبي) به شوخي به دوستش گفت كه او را با كاردي كه در دست دارد خواهد زد، و به طرف او حمله كرد. تصادفا كارد به شكم پسر خورد و سبب مرگ وي شد. قاتل گريخت اما دستگير و محكوم به مرگ شد، اما پيش از اعدام كاغذ و قلمي خواست و اشعار زير را نوشت: من پيش خداوند آمدم در حالي كه از اعمال نيك، زاد و توشهاي نداشتم بلكه دلي پاك داشتم. چون نشانه بدگماني است اگر هنگامي كه به خانه بزرگواري ميروي زاد و توشهاي نيز با خود ببري (ابن3اثير، 12/120).اگر ابن اثير ذكر نميكرد كه اين دو پسر نزديك بيست سال داشتند، اين داستان كاملاً ميتوانست در محدوده مطالعه ما استفاده شود. خوشبختانه، گزارش واقعه مشابهي موجود است كه تاريخنگار ديگري، آن را نقل كرده و قهرمانان داستان واقعا كودكاني كمسناند؛ و در جاي خود بدان اشاره ميشود (نك·· : سطور بعد).همانگونه كه خواهيد ديد توجه خاص به مفهوم كودكي عمدتا در چهار عرصه از فعاليتهاي عقلاني: مباحث فقهي، عرفاني، فلسفي و پزشكي جلوهگر شده، يعني مقطعي كه كاملاً معرف جنبههاي گوناگون علوم اسلامي و يادگيري است. معذلك، پيش از اينكه به آن بپردازيم ميتوان درباره تصوير غالب، اگر چه سطحي، مفهوم اسلاميِ روانشناسي كودك كه خواننده متون اسلامي با آن روبروست، شرح كوتاهي داد. خواننده در مييابد كه تقريبا هر اشارهاي به فعاليت كودك با عبارت «بازي كردن» مشخص ميشود. كودك با هر چيزي كه بتواند در دست بگيرد بازي ميكند و در فكر فعاليت «جدي» نيست. درواقع، فقط فكر مجاز بودنِ توپ بازي، چوگان و بازي با پرندگان كوچك بعد از مدرسه بود كه مدرسه را براي كودكان تحملپذير ميكرد4. اشارات ادبي به انواع گوناگون بازي بچهها، چه معصومانه و چه شيطنتآميز، معمولاً كيفيتي جذاب دارد كه به موضوع بحث مربوط ميشود. جذابترين اين حكايات ظاهرا داستانهايي درباره جانوران دست آموزي است كه كودك به بازي با آنها خو گرفته است.خاطرهاي كه قفطي از دوره جواني خود نقل ميكند، در ميان بهترين داستانهايي كه در ادبيات جهان درباره دوره شباب نوشته شده است، جاي ميگيرد. قفطي ميگويد كه او، همچون ديگر كودكان، گربهاي اصفهاني را به عنوان حيوان دستآموز نگاه ميداشت. اين گربه چند بچه در خانه او به دنيا آورد. گربه نري تعدادي از بچه گربهها را خورد. قفطي جوان در حال عصبانيت سوگند خورد كه گربه نر جنايتكار را بكشد و تلهاي در پشت بام خانه قرار داد و گربه نر را به تله انداخت. اما هنگامي كه با تكه چوبي به بام رفت تا او را بكشد، متوجه دختر زيباي همسايه شد كه به اشاره از او ميخواست بگذارد گربه برود. قفطي دستپاچه اجازه داد گربه نر پي كار خود برود. چون قفطي از بام پايين آمد، مادرش پرسيد كه آيا گربه را كشته است يا خير. قفطي پاسخ داد خير، زيرا آن گربه گربهاي نبود كه او به دنبالش بود. اما مادر به او فهماند كه ميداند چه اتفاقي رخ داده و با خواندن ابياتي بر روي آتشي كه تازه افروخته شده بود، آب ريخت(قس: ياقوت، ارشاد، 5/478 به بعد).داستانهاي بسياري درباره پرندگان كوچك خانگي پرداخته شده است. براي نمونه گزارشي نه چندان تاريخي از پسري وجود دارد كه با پرندهاش سر ظهر از خانه بيرون رفت و با خليفه عثمان روبرو شد كه چرت ميزد5 (قس: بلاذري، انساب 5/9). يا گزارشي از سلفي در دست است به نقل از فقيه معروفي به نام حَدَق حُفَري در اسكندريه كه به او گفته بود: هنگامي كه پسر بچهاي بوده با پرنده كوچكي بازي ميكرده است، پرنده چشمانش را بسته و دست و پايش را دراز كرده بود و او باور كرده بود كه حيوان مرده است و آن را دور انداخته بود، اما به محض اينكه پرنده با زمين تماس پيدا كرده بود، به پرواز درآمده بود. پرنده براي آزادي نقش پرنده مردهاي را بازي كرده بود. اين داستان عجيبي به نظر ميرسيد. بنا بر اين سلفي شادمان بود كه فردي موسوم به ابن ثُمنه السَفَقوسي آن را تأييد كرده و اظهار داشته كه با ابن حَدَق همدرس بوده و هنگام وقوع اين داستان حضور داشته است(قس: سلفي، معجم، 337 به بعد).گفتهاند زمخشري علت از دست دادن پايش را در كودكي، نفرين مادرش دانسته است. او با رشته ريسماني كه به پاي پرنده كوچكي بسته بود، با آن پرنده بازي ميكرد. پرنده گريخت و در شكاف كوچكي مخفي شد. زمخشري كوشيده بود پرنده را با آن ريسمان بيرون بكشد، اما پاي پرنده كنده شد. مادر چون اين واقعه را ديد به خشم آمد و از خدا خواست پاي او را مانند پاي آن پرنده قطع كند (ياقوت، 7/147).شاعري، احتمالاً ابن رومي، وضع خطرناك پرنده را در دستان ارباب كوچك خود با استعاره زيبايي به شعر درآورده است:
وردَ حياضِ الموتِ والطِفّل يلعبُ6
كعصفورة في كفّ طفلٍ سيومُها
كعصفورة في كفّ طفلٍ سيومُها
كعصفورة في كفّ طفلٍ سيومُها
فقالوا: نهارُ الشيب أهْدي و أرشَدُ
و لكنّ ظلَّ اللَّيلِ أندي و أبردُ
فقلت: نهارُالْمرءِ أهدي لسعيه
و عَزّاكَ عن ليلِ الشّبابِ مُعاشرٌ
فقلت: نهارُالْمرءِ أهدي لسعيه
فقلت: نهارُالْمرءِ أهدي لسعيه
1. حذفهاي جزئي متناسب با ترجمه و روش كلي مجلّه در مقاله بعمل آمد.
2. بتازگي مقاله «فرضيههاي مسلمانان درباره آموزش و پرورش در قرون وسطي» در «فرهنگ اسلامي»، شماره 18، 1944 ص 418 - 433 به چاپ رسيده است. همچنين رسالهاي درباره تعليم و تربيت نوشته فيلسوف مسيحي عرب يحيي بن عدي، گفته ميشود به عنصر «انسان شناختي - روان شناختي» توجه نشان داده است (قس گ. گراف «Geschichte der christlichen arabischen Literature»).
3. اين داستان برخي ويژگيهاي مصيبتبار خود را وقتي كه آن را در بدايه ابن كثير (13/45 به بعد) ميخوانيم؛ از دست ميدهد. در اين منبع دو جوان كه باده نوشيدهاند با يكديگر نزاع ميكنند و داستان بين اين دو رخ ميدهد. در النجوم الزاهره ابن تغري بردي (6/192 به بعد)، اين داستان جنبههاي غمانگيز خود را بيشتر از دست داده است. در اين روايت (كه در نسخه ابن كثير نقل شده است) موقعيت و مناسبات خانوادگي جوانان در اين موضوع نقش دارد. منبع ابن اثير در دسترس نبود، اما مطمئنا اين از شايستگي اوست كه داستان را به گونهاي عرضه كرده است كه عنصر انگيزه انساني در آن به چشم ميخورد.
4. ميتوان توجه داشت كه چوب چوگان و گوي در ترجمه عربي از داستان اسكندر به عنوان نماد بازيگوشي كودكانه ظاهر ميشود كه در متون يوناني فقط «گوي» را ميتوان مشاهده كرد (قس: براي نمونه- المطهر «livre de La creation»، 3/152 به بعد ((Puble. del' Ecole des langues or. viv. Iv, 16-18, 21؛ تاريخ اسكندر مقدوني «Historia Alexandri Magni»، (كاليستنسن كذاب «(Pseudo-callisthenes، 40 به بعد).
5. در اين داستان، «طير» (پرنده)، گر چه حيواني دست آموز نيست، اما نوعي ماكيان است.
6. اين ضرب المثل ميگويد: «الصعو في النزع والصبيان في الطرب»، «پرنده كوچك در حال نزع است و كودكان سرگرم بازي»(قس: ثعالبي، همان و نسخه خطي پرينستون، 126H، گ 110 پ. قس همچنين ابن ابي عون، كتاب التشبيهات، 393، مجموعه يادمان گيب، سري 17؛ هرمس، De castigatione animae، فصل 5، پاراگراف 7 در و. اسكات.ا.س. فرگوسن، 4/308).
7. اين البته مسألهاي بحث انگيز است. براي رواقيان، كودكان alogoiبودند، هيچ نيروي خردورزي نداشتند (نك: فن آرنم، «stoicorum veterum fragmenta»، 3/143، در پي او اسكندر افروديسي، «scripta minora»، 1/153 و 2/121 به بعد).
8. قس: شعر معروفي كه جويني در تاريخ جهانگشا(1/220) نقل ميكند.
9. براي نگرش صوفيان، نك: سطور بعد.
10. شباب.
11. عهود الصّبا.
12. فلسفه اخلاق تحت نفوذ يونان، نطفههاي صفات شخصيتي موجود در كودك را مورد ملاحظه قرار ميدهد (قس: سطور بعد).
13. استينگاس در فرهنگ فارسي - انگليسي، ص 852، اين مفهوم را براي «عصفور الشوك» به كار ميبرد. فرهنگنامههاي ديگر براي اين پرنده نامهاي ديگري مينويسند. به هر حال به نظر ميرسد مطمئنترين راه آن است كه اين كلمه را معني ناشده و نامشخص باقي گذاشت.
14. ظاهرا او فقهيي است كه در تاريخ بخاري (2/411) به وي اشاره ميشود (همچنين زبيد بن الحارث اليمي؛ قس نيز، سمعاني، گ 54 ر؛ ابن حجر، لسان الميزان، 3/415). ظاهرا زبيداليمي كه در انساب (گ 596 پ) ذكر شده از پسران عبدالرحمن است.
15. گلدزيهر ادامه ميدهد: مدخل الشرع الشريف توسط ابن الحاج العبدري به نوبه خود سخن خود را بر اساس maragi az - zulfaفقيه اندلسي، ابن عربي (م 1148) استوار ميكند. مكتبي شبيه به همين مكتب تربيتي در مقدمه ابن خلدون در بخش «سختگيري به متعلمان زيانآور است»، منعكس ميشود (همچنين قس: مقدمه، در بخشي كه از اين واقعيت بحث ميكند كه مردم بياباننشين از ساكنان شهرها شجاعترند).
16. قس: المبشر، مختار الحكم، ش 34 از سخنان افلاطون در نسخهاي كه نويسنده گرد آورده است.
17. براي مثال، مصريان قديم كه با زندگي بعد از مرگ بسيار درگيرترند، به نظر نميرسد كه بين بزرگسالان و كودكان كه از دنيا ميرفتند، تمايزي قائل شوند (نك·· : فوكارت، در «دائرةالمعارف دين و اخلاق» هستينگز، 3/537 پ).
19. ممكن است كه اين بحث اسلامي باشد كه در اثر يك متكلم مسيحي منعكس شده است. نظير ابن مقفع كه كتاب في معني اطفال المؤمنين والكفار، (قس: پ، سبت، «كتابشناسي نسخ خطي پل سبت»، 2/123).
20. براي منابع ديگر ونسينك، الاحاديث النبويّ، 43. معذلك شايان ذكر است كه هيچ يك از ارجاعات به «صحيحين» نيست.
21. مسأله سرنوشت نوزادان مرده توسط اكلند نيز مورد بحث قرار گرفته است(«زندگي بين مرگ و رستاخيزاز ديد اسلام*»، 60 به بعد؛ و .م. وات، «اختيار و جبر در اوايل اسلام**»، 37، 78 به بعد، 107، 136).
22. گفته ميشود كه نسخهاي از نظام در استانبول محفوظ است (قس: كارل بروكلمان، تاريخ ادبيات عرب، 1/176).
23. اين امتياز را يافتم كه از نسخه خطي شماره 1153 از جزوه السيوطي در كتابخانه باشكوه دانشگاه پرينستون استفاده كنم.
24. همچنين بحثي درباره تعيين سن مناسب براي كودكان براي مطالعه حديث، براي مثال: در مقدمه ابنالصلاح.
25. سيوطي اطلاعات خود را درباره ابن كوفي از مسالك ابن فضل الله به دست آورده است.
26. بر طبق ضرب المثل «اثقل من يوم السبت علي صبيان» يا «اثقل من طلعت يوم السبت علي ابن خمس وابن ستّ»(قس: ثعالبي، همان، نسخه خطي پرينستون، 126 H، گ 70ر و نسخه خطي پاريس، 5914 گ 79 ر. ضرب المثل دوم تنها در نسخه پاريس است).
27. مقايسه با نهالي كه بتازگي كاشته شده باشد در كتاب الاخلاق جالينوس (5/31) خود را نشان ميدهد.
28. لا تعطين الصبي واحدا فيطلب اثنين.
29. انما يخدع الصبيان بالزبيب.
30. لاتر الصبي بياض اسنانك فيريك سواد استه.
31. الصبي صبي و لولقي النبي.
32. الصبي اعلم بمضغ فيه.
33. و فرحتي بوجهه الصبيح كفرحة الصبيان بالتسريح (نسخه رسائل صاحب [قاهره 1947] در دسترس نبود).
34. الشيخ عندالاحداث رجل سوء.
35. براي اخوان، رابطه روح و بدن، با رابطه كودك و مكتبش قابل قياس بود. كودك در مكتبش ميآموزد و تربيت ميشود. هنگامي كه آموزشش كامل شد، كاري ندارد جز اينكه مدرسه را ترك كند و از دانشي كه به دست آورده استفاده كند(همان، 3/60).
36. بخش درمان كودكان (در ابن عباس المجوسي، 2/52 به بعد)، البته هيچ يك را مشتمل نميشود.
سيوطي، حسن المحاضرة، قاهره، 1299ق.
المتقي الهندي، در حاشيه مسند ابن حنبل، قاهره، 1313ق.
ياقوت، ارشاد، چ مارگليوث، لندن، ليدن، 1907 - 1927م.
W. M. watt, free will and predestination in early Islam, London, 1948.
W. Scott- A.s. Ferguson, Hermetica, oxford, 1936.
ابن بسام، ذخيره، قاهره، 1358ق به بعد.
همو، كتاب الاذكياء، قاهره، 1306ق.
طبري، اختلاف، ويراسته شاخت، ليدن، 1923م.
اشعري، مقالات الاسلاميين، ويراسته ريتر، لايپزيك - استانبول، 1929 - 1930م.
سلفي، معجم، نسخه عكسي، قاهره، (كتابخانه مصري).
العاملي، نحله، قاهره، 1317ق.
ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، قاهره، 1355 ق / 1936م.
A.J. wensinck, A Handbook of early Muhammadan tradition, Leiden. 1924.
F. Gabrieli, Rivista degli studi oriental, 1938.
R. Eklond, Life between death and resurrection according to Islam, London, 1948.
سمعاني، انساب، لندن، ليدن، 1912م.
R. Tchudi, in Handwarterbuch des Islam, Leiden, 1941.
مرتضي، امالي، قاهره، 1325ق / 1907م.
مقريزي، خطط، بولاق، 1270ق.
دو رساله فارسي از شيخ شهاب الدين سهروردي، ويراسته مهدي بياني، تهران 1317ق / 1939م.
جويني، تاريخ جهانگشا، ويراسته قزويني (در سري بزرگداشت گيب، 16)، لندن، ليدن، 1912 - 1916م.
غزالي، احياءالعلوم، قاهره، 1334ق.
ابن جوزي، اخبار الظرفاء، دمشق، 1347ق.
طوسي، نصيرالدين، اخلاق ناصري.
قدامه، كتاب الخراج، نسخه خطي پاريس، شماره 5907.
H. Von A nim, storicorum Veterum fragmenta, Leipzig, 1921-4.
بلاذري، انساب الاشراف، چ گويتين، اورشليم، 1936م.
قريشي، الجواهر المضيئة في طبقات الحنفية، حيدرآباد، 1332ق.
همو، المنتظم، حيدرآباد، 1357 - 1359ق.
ابن حجر عسقلاني، تهذيب، حيدرآباد، 1325 - 1327ق.
ابن سينا، شفا، نسخه خطي بودليان.
رسائل اخوان الصفا، قاهره، 1347ق / 1928م.
مرزوقي، كتاب الازمنة، حيدرآباد، 1332ق.
همو، الطب الروحاني، دمشق، 1348ق.
ابن كثير، البداية والنهاية، قاهره، 1351 - 1358ق.
الشريشي، شرح المقالات الحريرية، قاهره، 1306ق.
طاش كوپري زاده، مفتاح السعادة، حيدرآباد، 1356ق.
Alexander of Aphrodisias, scripta Minara, ed. by I. Bruns, Berlin. 1887-92.
خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق / 1931م.
ابن عباس مجوسي، كامل، بولاق، 1294ق.
بيهقي، المحاسن والمساوي، ويراسته شوالي، گيسن، 1902م.
ثعالبي، التمثيل والمحاضرة، نسخه خطي پرينستون و نسخه خطي عربي پاريس (كتابخانه ملي).
جاحظ، رسائل، ويراسته سندوبي، قاهره، 1352 ق / 1933م.
Sbath, P. Bibliothegue de manuscrits paull sbath, cario 1928.
جالينوس، كتاب الاخلاق، ويراسته كراوس.
بخاري، تاريخ، حيدرآباد، 1361ق.
ابن ابي ربيعه، سلوك الممالك، قاهره، 1929م.
ابن ابي عون، كتاب التشبيهات، ويراسته م. عبدالمعيد خان، لندن، كمبريج، 1950م.
همو، لسان الميزان، حيدرآباد، 1329 - 1331ق.
ابن اثير، الكامل في التاريخ، قاهره، 1302ق.